مدل اتمی دوبروی
اگرچه تئوری بور توانست طیف اتم های تک الکترونی (در آخرین لایه) را توجیه کند. با این همه قادر به توجیه صحیحی از طیف عناصر چند الکترونی نبود. در سال های 1920 فیزیک نظری با دو اشکال مهم مواجه بود یکی مسئله طبیعت
اگرچه تئوری بور توانست طیف اتم های تک الکترونی (در آخرین لایه) را توجیه کند. با این همه قادر به توجیه صحیحی از طیف عناصر چند الکترونی نبود. در سال های 1920 فیزیک نظری با دو اشکال مهم مواجه بود یکی مسئله طبیعت نور و دیگری کوانتیزه بودن انرژی. لذا تدوین مکانیک جدیدی که قادر به بیان مسئله ذره و موج، و نمایش کوانتیکی انرژی به صورت یک اصل اساسی باشد، بسیار ضروری بنظر می رسید.
اولین گام در مورد پیدایش مکانیک موجی جدید توسط لویی دوبروی فرانسوی(1) (1960-1892) در سال 1924 برداشته شد. مدت ها بود که فیزیکدانان عقیده داشتند که پرتوهای الکترومانیتیک عبارتند از پدیده های موجی مطلق. اما آینشتاین خاطرنشان کرد که در بعضی آزمایش ها این موج های الکترومغناطیسی خاصیت ذره ای نیز از خود نشان می دهند.
آرتور کمپتون(2) (کامپتون) (1954-1892) استاد دانشگاه شیکاگو نیز در سال 1923 طی آزمایشی ثابت کرد که پراکندگی اشعه ایکس بر الکترون ها هیچ شباهتی به پراکندگی امواج دریا نداشته و برعکس درست تصادم دوگوی بیلیارد را بخاطر می آورد، که یکی الکترون با جرم m و دیگری کوانتوم نور با انرژی
دوبروی همچنین عقیده داشت که حرکت الکترون و دیگر ذرات مادی توسط موج هایی هدایت می شود که همراه با ماده در فضا انتشار می یابد. اگر چنین باشد، مدارهای کوانتومی برگزیده در مدل اتمی بور می توانند همچون مدارهایی تعبیر شوند که طول آن مدارها شامل تعداد صحیحی از این موج های حامل باشد. برای مثال یک موج در نخستین مدار کوانتومی و دو موج در مدار دوم.
جرج پاجت تامسون(5) (1975-1892) پسر جوزف تامسون نیز توانست تصویری بسیار عالی از پراش الکترون ها را بدست آورد، که به طور حتم پراش اشعه ایکس را بخاطر می آورد. این دیگر حادثه جالبی بود: تامسون پدر ثابت کرد که الکترون یک ذره است، و پس از سی سال پسرش ثابت کرد که الکترون موج است.
فیزیکدانان در این مرحله از تاریخ تکامل علم فیزیک، سه نوع موج را در طبیعت شناخته و به شرح زیر طبقه بندی نمودند:
1ـ امواج مکانیکی مانند امواج صوتی که احتیاج به محیط مادی دارند. به همین دلیل است که در خلاء هیچ صوتی شنیده نمی شود.
2ـ امواج الکترومغناطیسی مانند امواج نوری که محیط مادی باعث کندتر شدن سرعت آنها می شود. و در نتیجه این گونه امواج در خلاء براحتی عبور می کنند.
3ـ موج دوبروی یا موج منتسب به ماده، که نه مکانیکی است (چون در خلاء مطلق می تواند وجود داشته باشد) و نه الکترومغناطیسی است (زیرا که دارای بار الکتریکی نیست). براساس فرضیه دوبروی که تئوری موج و ماده نیز نام دارد؛ ماده تا وقتی که ساکن است از استقلال خاص خود برخوردار است، ولی وقتی به حرکت درآید موجودی به نام موج منتسب به ماده از عدم، بیرون می جهد و به وی می پیوندد. و تا زمانیکه ماده در حال حرکت است موج نیز وی را تعقیب و هدایت می کند.
برای ارزیابی و آشنایی بیشتر در مورد طول موج امواج دوبروی کره زمین و الکترون را در نظر می گیریم. اگر جرم کره زمین
مدل اتمی هایزنبرگ
فیزیکدانان می دانستند که الکترون بر هسته سقوط نمی کند و تا وقتی که تحریک نشده باشد تشعشع نیز نمی نماید. تمام اینها بقدری غیرعادی بود که به عقل نمی گنجید، زیرا الکترون که از الکترودینامیک منشأ گرفته بود، حالا یک مرتبه از تحت نظارت قوانین آن سرباز می زد.ورنر کارل هایزنبرگ(7) (1966-1901) از شاگردان زمرفلد در بهار سال 1925 بنا به دعوت بور، از مونیخ به کپنهاک رفت و مانند دیگران در فکر این بود که چرا الکترون از قوانین الکترودینامیک پیروی نمی کند.
هایزنبرگ فکر کرد که نمی توان حرکت الکترون ها در اتم را همچون حرکت گوی کوچکی در مسیرش پنداشت. پس در این صورت تلاش برای پیدا کردن مسیر الکترون در اتم، به مفهوم طرح پرسشی غیرقانونی از طبیعت است. مانند پرسش هایی نظیر اینکه کره زمین بر روی چه چیزی متکی است؟ یا انتهای کره زمین کجاست؟
طرح بور درباره اینکه بر الکترون در لحظه جهش و یا در حال پرواز بین دو حالت ثابت چه می گذرد، چیزی نمی گوید، و تا به حال نیز همه از روی معادلات الکترودینامیک سعی داشتند یک مسیر فرضی برای الکترون در اتم بیابند، که همواره تابع زمان باشد. در نتیجه به مواضع مشخص الکترون ها در لحظات زمانی
بدیهی است که مقدار این اعداد بستگی به موقعیت آن خانه ها در صفحه شطرنج اتمی دارد یعنی به شماره n یا ردیف های افقی (حالت ابتداییه) و شماره k یا ستون های عمودی (حالت پایانی) که در محل تقاطع آنها شماره
22بزودی با کمک ماکس بورن(8) (1970-1882) و پاسکوال یوردان (جردان)(9) توانستند بفهمند که اعداد
در مکانیک نوین در برابر هر یک از ویژگی های الکترون یعنی مختصات X ، تکان (mv)P و انرژی E یک ماتریس موافق آن قرار داده می شود، یعنی:
پائولی که در 21 ماه 1925 گفته بود: «فیزیک دوباره به بن بست افتاده و حداقل برای من فوق العاده مشکل است. و من ترجیح می دهم که دلقک سینما و یا چیزی شبیه به آن بودم و چیزی از فیزیک به گوشم نمی خورد.» در نهم ماه اکتبر همان سال نوشت: «مکانیک هایزنبرگ سرود زندگی و امید را به من بازگرداند اگرچه حل معماها را بدست نمی دهد؛ با این همه، بر این باور هستم که اکنون می توان دوباره به پیش رفت.» در سال 1927 هایزنبرگ حدس زد که دو مفهوم ذره و موج را لااقل می توان در مورد اتم بخوبی بکار برد، اما تعیین خصوصیات آنها فقط جداگانه امکان دارد.
اصل عدم قطعیت هایزنبرگ(10)
اگر قصد تعیین وضعیت (X) و یا محاسبه سرعت الکترون (V) را داشته باشیم، می بایستی از پرتوهای نوری جهت تعیین وضعیت الکترون استفاده کنیم، اما با توجه به قانون بقا مقدار حرکت یعنینارسایی های تئوری هایزنبرگ
«بار الکتریکی ذرات را، که با کمک فرمول هایزنبرگ محاسبه نمودند یک و نیم برابر کمتر از میزان واقعی بار آنها شد. از طرفی فرمول هایزنبرگ جرم ذرات را نیز به درستی تعیین نمی کند. و بالاخره این تئوری، همه جلوه های ماده را شامل نمی شود. نقطه ضعفی که در تئوری هایزنبرگ و همچنین دیگر تئوری های معاصر او وجود داشت، همان عدم توجه به وجود میدان جاذبه نیوتنی است»(12) ولی به هر حال ارزش کار هایزنبرگ در این بود که او بدون آنکه از قوانین حساب احتمالات که اداره کننده جریانات در اتم است، چیزی بداند، ویژگی های آنها را به خوبی احساس نموده و ماتریس های خویش را بکار برد.مدل اتمی شرودینگر
در اواخر سال 1925 یک فیزیکدان اتریشی به نام اروین شرودینگر(13) (1961-1887) در مقاله ای از آینشتاین جملاتی تحسین آمیز نسبت به فرضیه دوبروی مشاهده کرد. همین خود محرکی بود تا شرودینگر به فرضیه دوبروی درباره امواج مادی معتقد گردد و آن را ترقی داده و به پایان منطقی اش برساند.با مقایسه فرمول دوبروی
بنابه نظر شرودینگر طبیعت این امواج الکترونی هر چه باشد، حرکت آنها باید از معادله موجی تبعیت کند. یعنی:
چون مجموع انرژی الکترون (E) عبارت است از مجموع جبری انرژی جنبشی الکترون
پسی
به عبارت دیگر آنچه که در مورد چگونگی حرکت یک ذره امکان دارد که بدانیم، به شناسایی یک تابع ریاضی از مختصات و زمان منجر می شود یعنی:
حل معادله شرودینگر نشان می دهد که به ازای کلیه مقادیر (n) اربیتال هایی که عدد کوانتایی (L) آنها برابر با صفر است (L=0) یعنی اربیتال های (S) شکل آنها کروی بوده و هسته در مرکز این کره قرار دارد. احتمال وجود الکترون مثل @ ابری کروی هسته را در شعاع مشخص و محدودی فرا گرفته است. در مورد اربیتال های P سطح
آنچه که بر این مدل اتمی شرودینگر ایراد گرفته اند، همانا فرض وجود چنین فضاهای موهومی برای الکترون هاست.
شرودینگر در ابتدا نشان داد که پایداری اتم را با قبول اینکه الکترون موج است نه ذره، طبیعی تر می توان توضیح داد. این فرضیه با آزمایشات مستقیم دیویسون، ژرمر و جورج تامسون در مورد پیدا کردن قابلیت پراش در الکترون بیشتر مورد تأیید قرار می گرفت. اما سرانجام شرودینگر در اوایل سال 1927 در برابر تضاد میان مکانیک ماتریسی هایزنبرگ از یک طرف و مکانیک موجی دوبروی و خودش از طرف دیگر به این مباحثات خاتمه داد و ثابت کرد که هر دو مکانیک هم ارزهای ریاضی می باشند. و در نتیجه آنها در عین حال هم ارزهای فیزیکی نیز هستند. یگانگی غیر عادی خاصیت موجی ـ ذره ای در فرمول های بلانک
پی نوشت ها :
1ـ Louis de Broglie
2ـ Compton
3ـ Davisson
4ـ Germer
5ـ Georg Paget Thomson
6ـ Wave-Particle
7ـ Heisenberg
8ـ Max Born
9ـ Jordan
10ـ The Un-Certainly Principle
11ـ اصول شیمی نوین، اثر علی افضل صمدی، انتشارات دانشگاه مشهد، صفحه 66
12ـ تئوری نسبیت (جلد دوم)، اثر کاظم عضوامینیان، انتشارات جیران، صفحه 135
13ـ Erwin Schrodinger
14ـ Pessi
15ـ Complementarity Principle
16ـ Soren Aabye Kiekegaard
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}