نویسنده: سید کمال حیدری




 

 

اگر کسی بپرسد که چرا این بحث را مطرح می کنید، چه کسی است که نداند، قرآن محور اصلی و مرجع اول در معارف دینی ماست؟ چنین پاسخ می گوییم:
در حقیقت مطرح نمودن این بحث به دو دلیل بوده است:
هدف اول: به نظر بنده بسیاری از اختلافاتی که میان مسلمانان به وجود آمده است، منشأ حدیثی دارد و نه قرآنی؛ به عبارت دیگر، ما اگر از روز اول به قرآن کریم مراجعه می کردیم و قرآن را محور قرار می دادیم، نمی گویم هیچ اختلافی به وجود نمی آمد، زیرا روش های مختلفی برای فهم قرآن وجود دارد، اما بسیاری از اختلافات قابل حل بود، زیرا قرآن مرجعیتی مورد توافق میان تمام مسلمانان است. اما هنگامی که به روایات مراجعه می کنیم، این مشخصه را نمی بینیم، زیرا مرجعیت اهل سنت مجموعه ای از منابع، و مرجعیت شیعیان مجموعه دیگری از منابع است، و مرجعیت الف و ب و جیم از نظر روایات تفاوت دارند. از نظر “علم رجال” نیز تفاوت دارند، از نظر “جرح و تعدیل” نیز تفاوت و اختلاف دارند، اما در مورد قرآن اختلافی وجود ندارد؛ بنابرین از نظر مرجعیت قرآن هیچ اختلافی میان مسلمانان وجود ندارد و تمام مذاهب و جریان ها و گروه ها در این مورد توافق دارند.
بنابراین به نظر من اگر به قرآن مراجعه کنیم، می توانیم مرجعیت معارف دینی را یگانه کنیم. البته ممکن است در فهم برخی آیات قرآنی اختلاف داشته باشیم، اما این موضوع با اختلاف در مورد اصل مرجعیت قرآن تفاوت دارد. شما می دانید که ما در حال حاضر هنگامی که روایتی شیعی از اصول کافی نقل می کنیم، اهل سنت آن را نمی پذیرند، می گویند که ما به کتاب اصول کافی اعتماد نداریم؛ آن ها نیز هنگامی که روایتی از بخاری یا مسلم یا مسند احمد می خوانند، شیعیان آن را نمی پذیرند، بنابرین مرجعیت روایی تفاوت دارد، اما اگر به قرآن مراجعه کنیم، مرجعیت یکی است.
هدف دوم: این را به صورت یک فتوا و عنوان کلی می گویم و ان شاء الله تعالی امیدوارم که در آینده توفیق پرداختن به این موضوع را پیدا کنم. کاملا صریح و آشکار در برابر شما می گویم، اسلامی که در قرآن آمده است، محورهای اصلی آن تفاوت های زیادی در بسیاری از ابعاد با اسلام حدیث دارد. تمام احادیث، چه احادیث اهل سنت و چه احادیث شیعیان و آمادگی دارم که این موضوع را کاملا برای عزیزان توضیح دهم. البته این به معنای بی نیازی به سنت و احادیث نیست، به هیچ وجه! به معنای الغای سنت و به حاشیه راندن آن نیست، به هیچ وجه! زیرا شما می دانید که برخی جریان های قرآنی چنین ادعایی داشتند و حتی گفتند که قرآن به عنوان منبع تشریع کافی است و هیچ چیز دیگری نیاز نداریم، منظور من این نیست؛ اما می خواهم بگویم که اگر به حدیث مرجعیت اول را بدهیم و به قرآن مراجعه نکنیم، چه در مکتب تسنن و چه در مکتب تشیع، و قرآن را معیار و محور فهم حدیث ندانیم، در آن صورت اسلام حدیث با اسلام قرآن تفاوت زیادی خواهد داشت.
باید به این حقیقت توجه کنیم که اگر بخواهیم اسلامِ حدیث را بشناسیم، نخست باید اسلامِ قرآن را بشناسیم. باید اسلامی که قرآن به ما معرفی می کند را محور و میزان و معیار قرار دهیم و آنگاه به اسلام حدیث، یعنی اسلامی که احادیث به ارمغان آورده اند، بپردازیم.
اما چرا؟ مگر احادیث بیان کننده ی قرآن نیستند؟ آری! منظور احادیث و سنت واقعی که از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و ائمه اطهار (علیهم السلام) صادر شده نیست، بلکه منظور احادیثی است که برای ما نقل و حکایت شده است، نه سنت واقعی و حقیقی ایشان. هیچ شک و شبهه ای نیست که سخنان پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) همان اسلام حقیقی است، «مَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَىٰ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَىٰ» (و هرگز از روی هوای نفس سخن نمی‌گوید! آنچه می‌گوید چیزی جز وحی که بر او نازل شده نیست!) (نجم: ۳-۴) «مَا آتَاکُمُ الرَّ‌سُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا» (آنچه را رسول خدا برای شما آورده بگیرید (و اجرا کنید)، و از آنچه نهی کرده خودداری نمایید) (حشر: ۷) ما شکی در این نداریم، اما بحث ما در مورد احادیثی است که به دست ما رسیده اند، تا جاییکه پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) در حیات خود بر فراز منبر رفته و فرمودند: «أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ کَثُرَتْ عَلَیَّ الْکَذَّابَةُ فَمَنْ کَذَبَ عَلَیَّ مُتَعَمِّداً فَلْیَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّار » (ایها الناس! سخنان زیادی را به دروغ به من نسبت می دهند، پس هر کسی به عمد سخن دروغی به من نسبت دهد، جایگاهش آتش جهنم است) (کافی: ج۱ ص۶۹).
البته این اصطلاح از من نیست، در حقیقت صاحب این اصطلاح، متفکر مشهور “جورج طرابیشی” است که کتابی دارد به نام «من اسلام القرآن الی اسلام الحدیث». پیشنهاد می کنم عزیزان به این کتاب مراجعه کنند و نمی گویم که موافق مطالب گفته شده در آن کتاب هستم، بلکه می خواهم روشن کنم که اسلامی که قرآن آن را تبیین نموده، یا همانا اسلامِ قرآنی، در بسیاری از ابعاد با اسلامِ روائی و حدیثی تفاوت دارد و مطمئن باشید بسیاری از مطالبی که در منبرهای شیعی و شبکه های ماهواره ای شیعی و بیش از آن از زبان روحانیون سنیِ پیرو رویکردهای مختلف، در نمازهای جمعه و منبرها و شبکه های آن ها مطرح می شود، همان اسلامِ حدیثی است که اسلامِ قرآن با آن موافق نیست.
به همین دلیل است که می بینید متاسفانه اختلاف میان مسلمانان روز به روز در حال افزایش است و فاصله ها آنقدر زیاد شده اند که محبت و مودت و برادری میان مسلمانان به بغض و نفرت و دشمنی و قتل و فتواهای تکفیر و حذف و… تبدیل شده است و من هیچ گروهی را استثنا نمی کنم.
همان طور که بارها گفته ام، به حمد الهی این فتواهایی که از طرف شیعیان صادر می شود، از علمای مکتب اهل بیت (علیهم السلام) صادر نشده، بلکه گروهی از کوته فکران هستند که در شبکه های ماهواره ای مختلف خود را منسوب به اهل بیت (علیهم السلام) می کنند، واقعا اینها از دین چیزی نمی فهمند، نمی خواهم بگویم که آن ها بازیچه دست این و آن هستند، این امور به نیت درونی ایشان بستگی دارد، اما تنها چیزی که می توانم بگویم این است که از نظر علمی بسیار کم ارزش هستند و از دین و قرآن و حدیث چیزی نمی فهمند. به همین دلیل شما چنین صحبت هایی، چون تکفیر و حذف را، از علمای بزرگ معاصر مکتب اهل بیت (علیهم السلام)، چه در نجف و چه در ایران و قم وغیره نمی شنوید.
اما در طرف دیگر متاسفانه مشاهده می کنیم که فتواهای تکفیری از این سو و آن سو از افرادی صادر می شود که شخصیت هایی مشهور هستند و شاید سابقه ی چندین دهه فعالیت دینی و تالیف و غیره دارند.
بنابرین هدف اصلی من از طرح کردن این موضوع این است که قرآن را نه تنها چند روز، بلکه اگر تمام ماه را در این مورد بحث کنیم، ارزش آن را دارد، زیرا ما باید دین خود را ابتدا از قرآن بگیریم و اسلامِ قرآن و حقایق معارف قرآنی را محور و اساس و معیار قرار دهیم و با توجه به آن، اسلام حدیث را بسنجیم. حال چرا این مشکلات در احادیث به وجود آمده است؟
*برگرفته از برنامه «مطارحات فی العقیدة» ۴ رمضان المبارک ۱۴۳۴ – ۲۲ تیر ۱۳۹۲
منبع مقاله:
http://alhaydari.com//