پرسشی از محضر علامه مصباح یزدی

پرسش:

آیا اساساً جامعه نیاز به حکومت دارد؟ دیدگاه اسلام در این باره چیست؟

پاسخ:

اکثر قریب به اتفاق اندیشمندان فلسفه ی سیاسی، وجود حکومت در جامعه را لازم می دانند. یعنی معتقدند که در جامعه باید ارگانی و مجموعه ای وجود داشته باشد که دستوراتی صادر کند و دیگران اطاعت کنند، یا مقرراتی را که مورد قبول جامعه است به اجرا درآورد و جلوی متخلّفان را بگیرد و آنها را مجازات کند.
تنها آنارشیست ها اعتقادی به ضرورت حکومت برای جامعه ندارند. این گروه که در بین فلاسفه ی قدیم یونان طرفدارانی داشتند، معتقد بودند که اگر مردم قوانین را بشناسند و با تعهّد اخلاقی به آن عمل کنند، نیازی به حکومت نخواهد بود.
شکّی نیست که این تصوّر، خام و خیال پردازانه است. کسانی که واقعیّت های زندگی انسان و واقعیّت های جامعه ی انسانی را می شناسند و کسانی که به تاریخ بشریت و جوامع گذشته و حال آگاهند، هیچ گاه احتمال نمی دهند که لااقل در آینده ی نزدیک وضعیّتی پیش می آید که بر اثر رواج و گسترش ارزش های اخلاقی در بین مردم، همه به صورت خودکار کار نیک انجام می دهند و گرد کار بد نمی گردند؛ هیچ کس دروغ نمی گوید، خیانت نمی کند، نظر سوء به مال و ناموس مردم نمی دوزد، تجاوز به حقوق مردم نمی کند، و همین طور در ارتباط با مسائل بین المللی نیز هیچ کشوری به همسایگان خود تجاوز نمی کند. براساس تجربه، کم و بیش همه ی مردم دریافته اند که هر جامعه ای چنین نیازی را دارد.
اسلام نیز بی نیازی جامعه از حکومت و قوه ی قهریه در پرتو برخورداری از تربیت سالم و شناخت مصالح و مفاسد و قوانین را خیالی خام و به دور از واقع می داند. از این رو در آیات آفرینش حضرت آدم، داستان خلقت انسان به گونه ای تبیین شده است که کاملاً نقاط ضعف و امکان لغزش انسان را نمایان می سازد:
«و إِذ قالَ رَبُّکَ لِلمَلائِکَةِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الأَرضِ خَلِیفَةً قالُوا أَتَجعَلُ فِیها مَن یُفسِدُ فِیها وَ یَسفِکُ الدِّماءَ وَ نَحنُ نُسَبِّحُ بِحَمدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ قالَ إِنِّی أَعلَمُ ما لا تَعلَمُونَ»(1)
(به خاطر بیاور) هنگامی را که پروردگارت به فرشتگان گفت: من در روی زمین جانشینی (نماینده ای) قرار خواهم داد. فرشتگان گفتند: آیا کسی را در آن قرار می دهی که فساد و خونریزی کند؟ ما تسبیح و حمد تو را بجا می آوریم و تو را تقدیس می کنیم. پروردگار فرمود: من حقایقی را می دانم که شما نمی دانید.
وقتی فرشتگان از فساد اجتماعی و خونریزی انسانها خبر می دهند خداوند سخن آنان را انکار نمی کند؛ بلکه در پاسخ آنها به حکمت آفرینش انسان اشاره می کند که فرشتگان از آن بی خبر بودند.
هچنین در پاره ای از آیات دیگر خداوند برخی از ضعفهای اخلاقی انسان را بیان می کند، از جمله آیات:
1. «إِنَّ الإِنسانَ خُلِقَ هَلُوعاً. إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً. وَ إذامَسَّهُ الخَیرُ مَنُوعاً»(2)
به یقین انسان حریص و کم طاقت آفریده شده است، هنگامی که بدی به او رسد بی تابی می کند؛ و هنگامی که خوبی به او رسد از دیگران باز می دارد. (و بخل می ورزد).
2. «... إِنَّ الإِنسانَ لَظلُومٌ کَفّارٌ.»(3) ؛ انسان بسیار ستمگر و ناسپاس است.
جالب این که در آیه ی فوق خداوند انسان را «ظلوم» معرفی می کند که صیغه ی مبالغه و به معنای بسیار ظلم کننده است. این تعبیر حاکی از آن است که ظلم، طغیان و ناسپاسی در بین انسانها به حدّی است که قابل چشم پوشی نیست و همواره جوامع انسانی آکنده از ظلم و ناسپاسی خواهد بود و این تصوّر پذیرفته نیست که با تعلیم، تربیت، ارشاد، موعظه و نصیحتِ مردم، می توان جامعه ای را ساخت که تمام اعضایش رفتار خوب و پسندیده داشته باشند؛ که در این صورت دیگر نیازی به دولت و قوّه ی قهریه نباشد.
همواره، در بین انسانها تخلّف از قانون، ارتکاب جرم و بزهکاری وجود داشته است و براحتی می توان پیش بینی کرد که در آینده نیز چنین خواهد بود. حتّی نمی توان انتظار داشت که در دوران حاکمیت حضرت ولی عصر عج الله تعالی فرجه الشریف، جامعه ای کاملاً ایده ال و مطلوب ایجاد گردد که کاملاً عاری از گناه و عصیان باشد. البته ساختار آن حکومت و اِعمال قدرت از سوی آن به گونه ای است که هیچ ظلم و فسادی بی پاسخ نمی ماند و اجرای عدالت فراگیر می شود و به این دلیل، در میدان زندگی اجتماعی و آشکارا، تخلفات کاهش می یابد، ولی به طور کلی برچیده نمی شود؛ چون انسان از ماهیت فرشته برخوردار نمی گردد و کماکان ماهیت او انسانی است و زمینه ی عصیان، گناه، تخلف و بزهکاری در او وجود دارد.
آنان که با مبانی ارزشی و اخلاقی بیگانه اند که وضعشان روشن است، اما افراد شایسته و نیک نیز گاهی مرتکب گناه و تخلف می شوند. طبیعی است که برای برخورد و جلوگیری از تخلفات ضرورت دارد که قوانین شایسته ای وجود داشته و پیاده شوند. زیرا اگر قوانین برای اجرا و پیاده شده در جامعه تدوین گشته اند، باید مجری و ضامن اجرا داشته باشند. عمده ترین دلیل بر وجود حکومت، همان ضمانت اجرای قوانین در همه ی سطوح و جامعه است. به عبارت دیگر، برای این که قانون بدون متولّی نماند و تعطیل نگردد و برای این که جلوی تخلفات گرفته شود و برای این که جلوی توطئه و حرکت بر علیه امنیت جامعه گرفته شود و برای این که جلوی هجوم دشمنان خارجی به کشور و جامعه ی اسلامی سدّ شود، باید دولتی برخوردار از قوه ی قهریه و توان کافی تشکیل گردد که به رتق و فتق امور و اجرای قوانین و صیانت از باورها و ارزشها و حفظ امنیت داخلی و خارجی جامعه بپردازد.
در کلمات امیرالمؤمنین، در نهج البلاغه، آمده است که حتی اگر جامعه حکومت صالح و شایسته ای هم نداشته باشد، یک حکومت فاجر از بی حکومتی بهتر است. (4) زیرا اگر حکومت، یا ضامن اجرای قانون وجود نداشته باشد، هرج و مرج خواهد شد و در نتیجه، حقوق افراد پایمال، و مصالح جامعه هم تضییع می شود.
پس از نظر اسلام، عدم ضرورت حکومت پذیرفته نیست، بلکه یکی از واجب ترین وظایف اجتماعی مردم این است که حکومت صالح را بر سر کار بیاورند تا مصالح جامعه را تأمین کند.

پی نوشت ها :

1. بقره/30.
2. معارج/19-20.
3. ابراهیم/34.
4. «وَ اِنَّهُ لا بُدَّ لِلنّاسِ مِن أَمیرٍ بَرٍّ أََو فاجِرٍ یَعمَلُ فی إمرَتَهَ المؤمِنُ و یَستَمِعُ فیها الکافِرُ» و همانا مردم را حاکمی باید نیکوکردار یا تبهکار، تا در حکومت او مرد با ایمان کار خویش کند و کافر بهره ی خود برد (نهج البلاغه، خ40).

منبع مقاله :
مصباح یزدی، محمد تقی؛ (1391)، پاسخ استاد به جوانان پرسشگر، قم: انتشارات مؤسسه ی آموزشی و پژوهشی امام خمینی (قدس سرّه)، چاپ اول