نویسندگان: حسین شیخ رضایی- امیراحسان کرباسی زاده




 

توماس کوهن

4- کوهن: فیلسوف مورخ یا مورخ فیلسوف؟

توماس کوهن(1) در1992 در آمریکا به دنیا آمد و تحصیلات دانشگاهی خود را در رشته ی فیزیک به پایان رسانید. آن گاه به تاریخ علم علاقه مند شد و اولین کتابش را که تحقیق در باب نجوم کپرنیکی بود تحت عنوان انقلاب کپرنیکی(2) درسال1957 به چاپ رساند. موفقیت و شهرت کوهن مرهون انتشار کتاب دومش ساختار انقلابهای علمی(3) است که در سال1962 به چاپ رسید. کتاب شهرتی بی سابقه به همراه آورد و میلیونها نسخه از آن به فروش رسید.
ساختار انقلابهای علمی با این نکته آغاز می شود که تصویر و تلقی ما از علم در پی مطالعه ی تاریخ علم عوض می شود. در تصویر غالب و نادرست از علم، دانشمند انسانی بی غرض و منصف است که روش علمی را برای کشف حقایق در حوزه های مختلف اعمال می کند و با اعمال چنین روشی به حقیقت نزدیکتر می شود. کوهن بر این اعتقاد است که تصویر رایج عمیقاً نارسا و غیرواقعی است. بسیاری از ما تلقی خود را از فعالیت علمی از کتابهای درسی یا از نویسندگانی که خود تحت تأثیر کتابهای درسی بوده اند می گیریم. اما نکته این است که چنین کتابهایی به قصد ارائه ی مجموعه باورهای معاصر علمی و روشهای علمی معاصر نوشته شده اند و نه گزارش تاریخی نحوه ی پیشرفت علم.
نگارش کتاب ساختار انقلابهای علمی را می توان ناشی از دو عامل دانست: اولین عامل تأمل در سیر تحول واقعی نظریات علمی در طول تاریخ است و دومین عامل عکس العمل به تلقی و تصویر پوزیتیویستی و پوپری رایج در زمان کوهن. تصویری که بنابر آن، علم فعالیتی قاعده محور است که در طی تاریخ رفته رفته به غنا و محتوای آن افزوده شده است. طبق این نگاه انباشتی(4)، سیر تاریخی علم پیش رونده است. هدف اصلی کتاب کوهن نشان دادن چگونگی جایگزینی نظریات علمی است. به عبارت دیگر، تمام تلاش کوهن این است که با نگاه تاریخی به علم، مدلی از تغییر نظریات ارائه کند که ساده انگاری مدلهای قبلی را نداشته باشد و داده های تاریخی آن را تأیید کنند.
از نظر کوهن، برهه هایی از تاریخ علم به گونه ای تناوبی تکرار می شوند. شکل گیری هر حوزه از فعالیت علمی منوط به بروز «پارادایم»(5) است. پارادیم واژه ای کلیدی و محوری در کتاب ساختار انقلابهای علمی است. کوهن از پارادایم تعریف روشن و دقیقی به دست نمی دهد، اما به طور خلاصه می توان گفت که پارادایم مجموعه ای از نظریات، باورها، مسائل و روشهای مشترک میان جامعه ی علمی است. جامعه ی علمی از صرف گرد آمدن تعدادی دانشمند به وجود نمی آید. آنچه یک جامعه ی علمی را قوام می بخشد اتخاذ یک پارادایم و پیروی افراد آن جامعه از آن است.
فرآیند پیشرفت علم از دیدگاه کوهن شامل مراحل پیش علم، علم متعارف، بحران، انقلاب، علم متعارف جدید، و بحران جدید است. مرحله ی پیش علم شامل همه ی فعالیتهای پراکنده ای است که قبل از شکل گیری علم متعارف رخ می دهند. علم متعارف نیز هنگامی پدید می آید که آن فعالیتهای پراکنده تحت پارادایمی که جامعه ی علمی پذیرفته است سامان یابند و هدفمند شوند. بنابراین، علم متعارف محصول و برآیند کارها و فعالیتهای دانشمندان درون یک پاردایم است. از این رو، علم متعارف همواره زیر سلطه ی پارادایم است. پارادایم نیز مجموعه ای از مفروضات کلّیِ نظری، قوانین و فنون کاربرد آنها در یک جامعه ی علمی خاص است. کوشش دانشمندان علم متعارف برای تبیین رفتارهای برخی از جنبه های طبیعت در پرتو نتایج آزمایشهای انجام شده پاردایم را توسعه می دهد. اما این کوششها در پاره ای از موارد به موانع و مشکلاتی برمی خورد و با مقاومتها و ابطالهای آشکاری روبه رو می شود که چنانچه حل نشوند، وضعیتی بحرانی پدید خواهند آورد. بحران هنگامی رفع خواهد شد که پارادایم جدیدی ظهور کند و از حمایت روزافزون دانشمندان برخوردار شود تا رفته رفته پارادایم اولیه یکسره مطرود گردد.
طرد پارادایم قدیم و پذیرش پارادایم جدید تحوّلی گسسته است که سبب «انقلاب علمی»(6) می شود. پارادایم جدید که دربردارنده ی امیدهایی تازه است و ظاهراً مشکلاتی جدی ندارد از این پس فعالیت علم متعارف جدید را هدایت می کند تا اینکه بازهم مشکلات جدیدی پیش آیند و بحران دیگری رخ دهد و در پی آن انقلاب تازه ای صورت گیرد.(7)
پارادایم ها به واقع همان دستاوردهای بزرگ علمی اند که پژوهش گروهی از دانشمندان را در مقطعی از تاریخ هدایت می کنند. فیزیک ارسطو، مجسطی بطلمیوس، گردش افلاک آسمان کوپرنیک، اصول و نورشناخت نیوتن از جمله آثار و دستاوردهای بزرگی هستند که به سبب برخورداری از دو ویژگی برجسته- یکی تازگی، بی سابقه بودن و قدرت جذب هواداران و دیگری توانمندی در طرح مسائلی برای حل کردن و برانگیختن فعالیت علمی- پارادایم های جدیدی را در تاریخ علم شکل داده اند. این پارادایم ها تلویحاً مسائل و روشهای پژوهش را برای چندین نسل از پژوهشگران بعدی تعیین کرده اند.

4 -1 علم متعارف

حال اجازه دهید مراحل پیشنهادی کوهن برای توصیف تغییرات علم را بیشتر بررسی کنیم. علم متعارف(8) بر شالوده ی آثار و دستاوردهای بزرگ شکل می گیرد. از نظر کوهن، علم متعارف به معنای پژوهشی است که بر شالوده ی یک یا چند دستاورد علمی بنا شده است و جامعه ی علمی خاصی در زمانی خاص به آن دستاوردها معتقد است و آن را مبنای عمل زاینده ی خود قرار می دهد. این گونه دستاوردها در کتابهای درسی مقدماتی و پیشرفته مورد بحث قرار می گیرند. مفهوم علم متعارف با مفهوم پارادایم پیوند بسیار نزدیکی دارد. علم متعارف پژوهشی است که تحت سلطه و هدایت یک پارادایم خاص انجام می شود و پارادایم مجموعه ای گسترده از مفروضات مفهومی و روش شناختی است که در قالب نمونه ها و مثالهایی استاندارد ریخته می شوند. این نمونه ها و مثالها معیارهایی برای تمایز علم معتبر از نامعتبر فراهم می آورند. دانشجویان از طریق مطالعه ی این نمونه ها در کتابهای درسی با نظریه های رایج در رشته ی خود آشنا می شوند و مفاهیم کلیدی و مفروضات روش شناختی و متافیزیکی آنها را فرامی گیرند. یک پارادایم، مانند مکانیک نیوتنی، به طور ضمنی انواع پرسشهایی را که اعضای جامعه ی علمی می توانند طرح کنند و انواع تبیین هایی را که باید در پی آن باشند و انواع راه حل هایی را که پذیرفتنی تلقی می شوند مشخص می سازد. پارادایم پیش فرض های متافیزیکی دانشمندان درباره ی جهان را شکل می دهد و همه ی روشهای پژوهشی شایسته برای مطالعه ی آن هویات را تعیین می کند.
دانشمندانی که پارادایم خاصی را پذیرفته و به آن پای بند و سرسپرده شده اند به قواعد و ضوابط مشترکی برای حرفه ی خود گردن می نهند. اساساً شرط لازم برای علم متعارف، و به واقع شرط لازم برای پیدایش و تداوم یک سنت پژوهشی خاص، همین تعهد و پای بندی است. آموزش علم نیز از نظر کوهن چیزی جز تثبیت پاره ای عادات فکری و رفتاری از طریق متون درسی و آشنایی با شیوه ی کار دانشمندان نیست. بدین سان، افراد جامعه ی علمی شبکه ی گسترده ای از تعهدات مفهومی، نظری، ابزاری و روش شناختی را می پذیرند و در چارچوب آن فعالیت می کنند و سنت پژوهشی ویژه ای را شکل می دهند.
کوهن کار مهم علم متعارف را «حلّ معما»(9) می داند نه «حلّ مسئله»(10)، زیرا حلّ معما چندان دشوار نیست و در علم متعارف قواعدی وجود دارد که فرآیند حلّ معما را هدایت می کند و جامعه ی علمی را از یافتن پاسخهایی برای آن مطمئن می سازد. این قواعد و اطمینانها برخاسته از همان پارادایمی اند که پژوهش در چارچوب آن انجام می گیرد. معماها به جدولها یا جورچین هایی می مانند که علم متعارف در پی حلّ آنهاست. اما در پاره ای موارد، برخی معماهای علم متعارف دشواریهای بیشتری برای دانشمندان ایجاد می کنند و به صورت «ناهنجاری ها»یی(11) در برابر نظریه درمی آیند. کوهن این ناهنجاری ها، برخلاف پوپر، ابطال گر نظریه ها نمی داند، بلکه آنها را مسائلی می داند که باید حل شوند. میزان اعتماد جامعه ی علمی به نظریه های اساسیِ خود به میزان موفقیت در حلّ این مسائل بستگی دارد.
به عنوان نمونه، در پارادایم نیوتنی محاسبه ی زمان رسیدن شیء از بالای سطح شیب دار به زمین نمونه ای از معماهاست. این پارادایم برای چنین نمونه ای راه حل های استاندارد و خاصّی دارد که در کتب درسی به دانشجویان آموزش داده می شوند. اما در مقابل، محاسبه ی نقطه ی حضیض عطارد نمونه ای از مسائل پارادایم نیوتنی است. این ناهنجاری راه حلّ دقیق و استانداردی در این پارادایم ندارد و نهایتاً به لحاظ تاریخی پارادایم جانشین، نسبیّت عام، موفق به حلّ آن شده است.

4 -2 ناهنجاری و بحران

کنار گذاشتن پارادایمی موفق و تثبیت شده از مقام و موقعیت خود بسیار دشوار است. هدف علم متعارف تبیین طبیعت بر اساس مفاهیم و مفروضات بنیادین پارادایم است. در پژوهشهای عادی، درباره ی این مفروضات تردید نمی شود. «ناهنجاری ها» (اعوجاجات) یا نادیده گرفته می شوند یا به کمک تبصره هایی (فرضهای کمکی) تعدیل و سازگار می شوند. ناهنجاری وضعیت یا رویدادی است که بر مبنای پارادایم پذیرفته شده قابل تبیین نیست و به صورت یک مسئله درمی آید. البته وجود ناهنجاری به تنهایی برای تغییر پارادایم کافی نیست. هنگامی که علم متعارف به شمار متعددی از ناهنجاری هایی برمی خورد که در برابر راه حل ها مقاوم اند، نوعی بحران پیش می آید و جامعه ی علمی ناگزیر است در مفروضات اساسی خود بازنگری کند و در پی جانشین هایی دیگر باشد. پس از مدتی، ممکن است پارادایم تازه ای ظهور کند و پیش فرض های مسلّط پارادایم پیشین را به چالش بکشد. دگرگونی عمیق پارادایم ها چنان پردامنه است که به «انقلاب علمی» می انجامد.
وجود ناهنجاری ها از دیدگاه کوهن شرط لازم و نیروی محرکه برای پیدایش نظریه های جدید است. دانشمندان با انباشته شدن ناهنجاری ها ممکن است ایمان خود را به پارادایم غالب از دست بدهند و در پی پارادایمی جایگزین برآیند. یک نظریه ی علمی، در یک پارادایم جاافتاده، هنگامی نامعتبر دانسته می شود که پارادایم دیگری برای جایگزینی آن وجود داشته باشد. البته این به معنای آن نیست که دانشمندان نظریه های علمی را طرد نمی کنند یا تجربه و آزمون در فرآیند طرد و ابطال نظریه ها نقشی ندارد، بلکه نکته این است که برای داوری و تصمیم گیری درباره ی یک نظریه ی پذیرفته شده به عوامل مهم دیگری، بیش از مقایسه و مقابله ی نظریه با جهان خارج، نیاز داریم. تصمیم گیری درباره ی طرد یا قبول نظریه همواره با تصمیم گیری درباره ی پذیرش یا طرد پارادایمی دیگر همراه است.
دانشمندان هوادار یک پارادایم در اولین برخورد با ناهنجاری ها آنها را ابطال گر به شمار نمی آورند بلکه با توسل به ترفندهای گوناگون می کوشند، با تدوین دوباره ی نظریه و ایجاد تغییرات مفهومی لازم، ناسازگاری های ظاهری میان نظریه و طبیعت را از میان بردارند. از این رو، وجود ناهنجاری ها و بحرانهای ناشی از آن به تنهایی معضلات پیش روی علم متعارف را به مثالهای نقضی برای نظریه مبدل نمی سازد، بلکه بحرانها سبب تضعیف ایمان دانشمندان به توانمندی قواعد هنجاری علم متعارف در حلّ مسائل می شوند. این روند می تواند در صورت تداوم و انباشته شدن به ظهور پارادایم جدیدی منجر شود.
کوهن تغییر پارادایم را «انقلاب»(12) می نامد. انقلاب واژه ای با بار سیاسی و اجتماعی است. کوهن با این نامگذاری می خواهد بر شباهت میان تغییرات سیاسی و تغییرات علمی اشاره کند. با وجود اختلافهای گسترده و بنیادی میان تغییرات سیاسی و دگرگونیهای علمی، چه شباهتهایی می تواند میان تغییر پارادایم در علم و انقلابهای اجتماعی وجود داشته باشد؟ یکی از وجوه تشابه این است که همان گونه که انقلابهای سیاسی هنگامی رخ می دهند که شمار فراوانی از افراد جامعه از نهادها و مناسبات سیاسی احساس نارضایتی کنند و آنها را از حل مسائل ناتوان ببینند و خواستار دگرگونی نهادین در این مناسبات باشند، شمار روزافزون ناهنجاری ها در علم متعارف نیز موجب آگاهی اعضای جامعه ی علمی از وجوه منفی پارادایم می شود و در نتیجه زمینه های توجه به پارادایم جدید را فراهم می آورد.
هر چه بحرانهای سیاسی فزاینده تر و ناکامی نهادها آشکارتر باشد، شمار بیشتری از افراد با زندگی سیاسی رایج بیگانه می شوند، تا جایی که برخی از آنها به گونه ای خویشتن را متعهد می دانند تا جامعه را در قالب نهادهایی تازه نوسازی کنند. در این هنگام، جامعه به دو اردو یا حزب رقیب تقسیم می شود. گروهی خواهان بقا و تداوم نهادهای قدیمی اند و دسته ای برای ساختن نهادهای جدید تلاش می کنند. از آنجا که احزاب رقیب به چارچوبی برتر برای داوری درباره ی اختلافهای خود معتقد نیستند، ناگزیرند سرانجام به شیوه های دیگری توسل جویند تا مردم را قانع سازند و موافقت آنها را جلب کنند. این کار غالباً با اعمال زور همراه است.
به همین ترتیب، انتخاب میان پارادایم های رقیب، همچون انتخاب میان نظامهای سیاسی رقیب، به واقع انتخاب میان روشهای زندگی اجتماعی ناسازگار با یکدیگر است. در اینجا نیز مانند انقلاب سیاسی، معیاری برتر از موافقت جامعه ی مورد نظر وجود ندارد. بنابراین، برای انتخاب و تغییر پارادایم و توجیه آن، افزون بر طبیعت و آزمایش و منطق، باید به اقناع جامعه و جلب موافقت اعضای آن نیز روی آورد.

3-4 قیاس ناپذیری پارادایم ها

پارادایم ها با یکدیگر ناسازگارند و جای یکدیگر را می گیرند. تغییر از پارادایمی به پارادایم دیگر گسسته و غیرانباشتی است. پارادایم جدید صرفاً افزوده ای جدید بر مجموعه ی انباشته ای از باورها و اندیشه ها نیست. این دیدگاه کوهن درباره گسستگی و ناسازگاری پارادایم ها آشکارا نظر وی را از دیدگاه پوزیتیویستی درباره ی انباشت دستاوردهای علمی دور می سازد. پارادایم ها افزون بر ناسازگاری با یکدیگر «قیاس ناپذیر»(13) نیز هستند؛ یعنی نمی توان آنها را با یکدیگر مقایسه کرد یا با معیار و ضابطه ای خنثی و بی طرف سنجید. از نظر کوهن، سنت علم متعارف که از انقلاب علمی بیرون می آید نه تنها با آنچه پیش از آن بوده ناسازگار است، بلکه عملاً به وسیله ی آن قابل اندازه گیری نیست.
دلیل کوهن برای قیاس ناپذیری پارادایم های رقیب این است که پارادایم ها، افزون بر نظریه ها، شامل استانداردها و معیارهای ارزیابی هم هستند. بنابراین، نمی توانیم پارادایم ها را با معیارها و استانداردهای خنثی و بی طرف ارزیابی کنیم. هر پارادایمی دارای استانداردی مختص به خود است و به همین سبب بحث بی طرفانه و خنثی درباره ی پارادایم های رقیب امکان پذیر نیست. ممکن است که هواداران پارادایم های رقیب همچنان بر حقانیت سنّت پژوهشی خود پای بفشارند و دلایل متعددی در حمایت از پارادایم خود بیاورند و امیدوار باشند که می توان حریف را قانع ساخت. اما نبرد میان پارادایم ها، از دیدگاه کوهن، به گونه ای نیست که با چنین استدلالهایی فرو بخوابد، زیرا هواداران پارادایم های رقیب در «جهان های مختلفی» به کار مشغول اند و از منظرهای گوناگونی به جهان می نگرند و چیزهای متفاوتی می بینند. برقراری ارتباط میان طرفداران پارادایم های رقیب در صورتی ممکن است که یک گروه تغییر عقیده دهد و جابه جایی پارادایم را بپذیرد.
هر پارادایم مسائل خاصی را برای حل شدن مشخص می سازد، اما نمی تواند همه ی آنها را حل کند. همیشه پاره ای از مسائل حل ناشده باقی می مانند. این مسائل حل ناشده در پارادایم های مختلف یکسان نیستند و همواره این پرسش مطرح می شود که کدام مسائل برای حل کردن مهمترند. اختلاف نظر بر سر این مسئله نیز، مانند تفاوت در معیارها و ارزشها، سبب قیاس ناپذیری می شود. ویژگی مهمتر قیاس ناپذیری این است که هواداران پارادایم های مختلف در جهان هایی که به کار اشتغال دارند امور را متفاوت می بینند. روابط میان این امور نیز یکسان دیده نمی شود. گاهی قانونی برای گروهی از دانشمندان بدیهی و برای دسته ای دیگر غیربدیهی می نماید و همین مسئله مانع برقراری تفاهم و ارتباط کامل آنها با یکدیگر است.
جابه جایی پارادایم و انتقال از یکی به دیگری با طرد پارادایم قدیم و پذیرش پارادایم جدید همراه است. طرد پارادایمی بدون پذیرش پارادایمی دیگر مستلزم طرد علم است. به سبب قیاس ناپذیری پارادایم ها و مقاومت آنها در برابر تغییر، انتقال از پارادایم قدیم به جدید از طریق منطق و آزمایش بی طرفانه انجام نمی گیرد، بلکه باید با تحوّلی ناگهانی و یکباره صورت گیرد یا آنکه اصلاً انتقالی در کار نباشد.
هرگونه کوشش برای انتخاب عقلانی میان پارادایم های رقیب ناکام است و با معضل دور مواجه خواهد شد. هیچ استدلال منطقی، تجربی و عقلانی محضی برای اثبات برتری یک پارادایم بر دیگری وجود ندارد و تصمیم هر دانشمند برای انتخاب پارادایم به عوامل و اولویتهایی مانند سادگی، توانایی برآوردن نیازهای ضروری جامعه و توانایی حلّ نوع خاصی از مسائل بستگی دارد. همچنین توجه به مجموعه های متفاوتی از معیارها، ضوابط و اصول متافیزیکی در گزینش پارادایم بسیار کارساز است و هر پارادایم ضوابط، استانداردها و اصول مابعدالطبیعی ویژه ای دارد که طبق آنها از منظر خود بر پارادایم رقیب ترجیح دارد. از این رو، کوهن ترجیح یک پارادایم بر دیگری را کاری غیرعقلانی می داند و آن را به انتخاب میان ادیان یا نهادهای سیاسی تشبیه می کند که تابع عوامل مختلف روان شناختی یا جامعه شناختی است. چنین انتخابی از راه استدلال عقلی انجام نمی شود، بلکه از راه ترغیب و اقناع صورت می گیرد. کوهن سه دلیل برای عقلانی نبودن انتخاب میان پارادایم های رقیب برمی شمارد. نخست اینکه طرفداران پارادایم های رقیب غالباً درباره ی فهرست مسائلی که پارادایم، غالب باید حل کند با یکدیگر توافق ندارند. دوم اینکه در داخل پارادایم جدید، اصطلاحات، مفاهیم و آزمایشهای قدیم، روابط طرفینی تازه ای با یکدیگر پیدا می کنند. نتیجه ناگزیر چیزی است که باید آن را سوءتفاهم میان مکتبهای رقیب بخوانیم. و سوم اینکه هواداران پارادایم های رقیب به کارهای خود در جهان هایی متفاوت مشغول اند.
خلاصه اینکه تغییر علمی از دیدگاه کوهن فرآیندی انباشتی نیست، بلکه بدین گونه است که پارادایمی با پارادایم پیشین ناسازگار می شود. پارادایم ها قیاس ناپذیرند، زیرا هر پارادایم در بردارنده ی نظریه ها، روشها، معیارها و استانداردهای ویژه ی خود است، یعنی افزون بر نظریه ها، روشها، معیارها و استانداردهای ویژه ی خود است، یعنی افزون بر نظریه ها، معیارهای ارزیابی نظریه ها را هم دربردارد. یکی از پیامدهای مهم قیاس ناپذیری پارادایم ها این است که انتخاب میان پارادایم ها تا حدّ زیادی ناعقلانی است. این تصویر ناعقلانی از گزینش نظریه ها سبب نسبی شدن معرفت علمی می شود، زیرا طبق این تصویر، داوری درباره ی شایستگی علمی و نظری بر پایه ی معیارهایی که خود قیاس ناپذیرند صورت می گیرد. این تصویرِ غیرانباشتی و تا حدّ زیادی غیرعقلانی از پیشرفت علم برای بسیاری از فلاسفه ی علمِ واقع گرا یا عقلانیت گرا قابل پذیرش نخواهد بود.

پی نوشت ها :

1- Thomas Kuhn
2- The Copernican Revolution
3- The Structure of Scientific Revolution
4- accumulative
5- paradigm
6- scientific revolution
7- قسمتهای زیادی از این بخش با کمک گرفتن از مقاله ی آقای مرتضی فتحی زاده در مجله ی ذهن، شماره ی23، با عنوان «ناعقلانیت علمی از دیدگاه توماس کوهن» نوشته شده است.
8- normal science
9- puzzle-solving
10- problem-solving
11- anomalies
12- revolution
13- incommensurable

منبع مقاله :
شیخ رضایی، حسین؛ کرباسی زاده، امیراحسان؛ (1391)، آشنایی با فلسفه ی علم، تهران، انتشارات هرمس، چاپ اول