نویسنده: اسماعیل شفیعی سروستانی




 

ریشه های حزب بعث را باید در «سوریه» جست و جو نمود و این موضوع مربوط می شود به سال های بین 1909 تا 1920 م. که مجامع سرّی تحت عنوان «فتاه»، «قحطانیّه» و «العهد» به منظور مبارزه با سلطه ی عثمانی در کشورهای عربی ایجاد شد.
از سال 1920 م. که سرزمین های عربی «خاورمیانه» براساس تصمیمات کنفرانس «سان ریمو» تحت قیمومیّت «انگلیس» و «فرانسه» قرار گرفتند، حزب دیگری به نام استقلال با زیربنای فکری ناسیونالیسم عربیسم در «سوریه»، «اردن» و «عراق» برای مبارزه با استعمار و حیات بخشیدن به هویّت عرب، تشکیل شد. از سال 1932 م. اتّحاد ناسیونالیست که مرکّب از طبقه ی خُردِه بُورژُوازی بود، در اکثر کشورهای خاورمیانه (1) فعالیّت خود را آغاز نمود.
در سال 1939 م. به علّت نفوذ عوامل استعمار فرانسه در حزب و ایجاد انشعابات، حزب به نابودی کشیده شد و از درون ویرانه های آن، دو حزب جدید یکی به نام «حزب ناسیونالیستی عرب» به رهبری زَکّی اَرْسُوْزِیْ و دیگری حزب «احیاء العرب» به رهبری میشل عَفْلَقْ و صلاح الدّین بَیْطار به وجود آمد. این حزب پس از چند سال به «حزب بعث عربی» تغییر نام داد. میشل عفلق، مسیحی و اهل سوریه و تحصیل کرده ی فرانسه بود که دکترای تاریخ فلسفه داشت؛ ولی صلاح الدّین بیطار مسلمان سنّی و سوری بود و دکترای فیزیک داشت. هر دو، تحقیقات وسیعی در زندگی و نظریات سیاسی،‌ فلسفی و اقتصادی فلاسفه ی «فرانسه» خصوصاً پرودون و فوریه کرده بودند. نخستین فعالیت پنهانی این دو شخص، تشکیل هسته های ایدئولوژیک با عضویت دانشجویان و دانش آموزان بود. هدف ایدئولوژیک حزب بعث عبارت بود از ناسیونالیسم عرب، آزادی، وحدت و سوسیالیسم و هدف آن ایجاد «سوریه ی بزرگ»، شامل «عراق»، «اردن»، «فلسطین»، «لبنان» و سوریه بود. در سال 1921 م. عفلق، کمیته ی سوری کمک به رشید عالی گیلانی در «عراق» را تشکیل داد.
حزب بعث در سال 1948 م. در عراق شکل گرفت، دکتر سامی شوکت که یک ناسیونالیست افراطی بود، در هفتم آوریل همان سال، کمیته ی حزب بعث را در عراق تشکیل داد و در کمتر از سه سال موفّق به تأسیس شعبی در سراسر عراق گردید؛ ولی هنوز جرئت خودنمایی در صحنه ی سیاست کشور را نداشت تا اینکه در سال 1952 م. هم زمان با تظاهرات مردم عراق ضدّ تجدید قرارداد دولت با شرکت نفت عراق، موجودیّت و فعالیّت خود را علنی ساخت.
در سال 1945 م. کمیته ی حزب بعث تحت رهبری فؤاد الرُّکابی (فؤاد رقابی) و فَیْصَل خیزوران به دنبال کسب موفّقیت های سیاسی ضمن علنی کردن اساس نامه ی حزب، رهبری و مرکزیّت حزب بعث «سوریه» را پذیرفت. به دنبال این اقدام، نوری سعید، نخست وزیر عراق به طور گسترده، بعثی ها و خصوصاً نظامیان آنها را دستگیر و گروهی را اعدام کرد. بنابراین حزب بعث به صورت مخفی و زیرزمینی درآمد و جزو احزاب غیر قانونی اعلام گردید؛ اما همراه با سایر احزاب مخالف دولت، جبهه ی متّحد ملّی را تشکیل داد. در 14 ژوئیه ی 1958 م. وقتی ژنرال عبدالکریم قاسم در اثر کودتا، قدرت را در «عراق» به دست گرفت، فؤاد رقابی، دبیر کلّ حزب بعث را به منظور جدا ساختن او از فعالیّت های حزبی وارد کابینه کرد؛ اما در دسامبر همان سال، وی و رشید عالی را دستگیر و زندانی نمود.
در سال 1960 م. حزب بعث در چنان موضع ضعفی قرار گرفت که فؤاد رقابی قصد داشت آن را منحل کند تا اینکه جمهوری متّحد عربی در 28 دسامبر 1961 م. از هم پاشید و با ناتوان شدن طرفداران جمال عبدالنّاصر در «عراق»، راه فعّالیت برای بعثی ها باز شد. حزب بعث، شروع به عضوگیری کرد و حسن البکر که رهبری کمیته های بعثی در ارتش را بر عهده داشت، کمیته های نظامی را توسعه داد تا مقدمات واژگونی قاسم را فراهم سازد.
با خاتمه دادن به رژیم عبدالکریم قاسم که سازمان اطّلاعات و امنیّت مخفی بعث در آن نقش مؤثری داشت، عبدالسلام عارف روی کار آمد تا اینکه حزب بعث تحت رهبری حسن البکر و صدّام حسین و دیگران، رژیم عارف را سرنگون نموده و رژیم نظامی بعث را در عراق پایه ریزی کردند.
هشتمین کنگره ی ملّی منطقه ای حزب بعث از هشتم فوریه تا دوازدهم ژانویه ی 1972 م. تشکیل شد و یک گزارش سیاسی به اتفاق آرا به تصویب رسید. کنگره ی مزبور نکات مبهمی را که تا آن زمان در سیاست بعثی ها وجود داشت، روشن کرد. پس از این کنگره، رفته رفته حسن البکر دست از برخی مسئولیّت های خود برداشت و آنها را به صدّام حسین واگذار کرد. صدّام در حزب، حاکمیّت مطلق به دست آورد و اوضاع را به گونه ای فراهم ساخت که پس از مرگ حسن البکر با مشکلی بر سر جانشینی او مواجه نشود. نظام سیاسی «عراق» مشتمل بر دو بخش جداگانه ی حزب و دولت (تا قبل از فروپاشی دیکتاتوری صدّام) بود؛ که البتّه در این دو بخش تضادهایی وجود داشت؛ ولی برتری حزب نسبت به دولت، امر مسلّمی بود. به این مطلب در قانون اساسی آن روز عراق نیز تصریح شده است که:
حزب، صاحب اختیار وسیع در اعمال قدرت است. (2)

اصول سه گانه ی استراتژی حزب بعث

در نخستین جلسه ی شورای فرماندهی منطقه ای حزب بعث عراق تصمیم گرفته شد که در مورد سیاست داخلی، سه جنبه ی مهم در اولویت قرار داده شوند:

1. از بین بردن روحیه ی دینی و علایق مذهبی مردم؛ در تعقیب این هدف، مؤسسات و مراکزی که کتاب های دینی نشر و توزیع می نمودند یا چنین آثاری را از بیرون عراق وارد می کردند، به تدریج بسته شدند و مطبوعات دینی زیر پوشش سانسور شدید قرار گرفت؛ حتی مدارس، بیمارستان ها و هیئت های وابسته به مراجع دینی و روحانیّت تا جایی که امکان داشت یا تعطیل شدند یا حداقل تحت کنترل حزب بعث درآمدند.
2. از ورود افراد غیر بعثی در وهله ی اوّل به دانشکده ی نظامی و انتظامی و سپس به دانشگاه های تربیت معلم و مؤسسات فرهنگی و در نهایت از ورود کلیه ی افراد غیر بعثی به دانشگاه ها جلوگیری به عمل آمد؛ چون بعثی ها پایگاه مردمی نداشتند و از کودتاهای ارتش بیم و هراس داشتند به عزل و نصب های گسترده ای دست زدند. سپس برای تسلط کامل بر ارتش، دوره های آموزشی فشرده ای تشکیل دادند که صرفاً دانشجویان بعثی برای تحصیل در آنها پذیرفته می شدند. در کنترل اوضاع داخلی از شعار: هر که با ما نیست، دشمن ماست. پیروی می کردند و بسیاری از مردم عادی بی گناه را فقط با سوءظنّی که در مورد آنان داشتند، دستگیر، شکنجه و اعدام می کردند. مردم زیادی به اتّهام جاسوسی و مزدوری برای بیگانگان در «زندان قصرالنّهایه» زیر شکنجه به شهادت رسیدند. روحانیّت شیعه و طرفداران آنها از نخستین اهداف حزب بودند و به همین دلیل دائماً در معرض شدیدترین آزارها و اختناق ها قرار داشتند. حزب بعث اموال بسیاری از بازرگانان شیعه را که با پرداخت وجوهات شرعی خویش پشتوانه ی روحانیّت بودند، به عنوان فِئُودال و سرمایه دار وابسته مصادره و تنی چند از آنان را به اتهام جاسوسی برای بیگانگان دستگیر و بعضاً اعدام نیز کردند.
3. شعار «همه چیز در راه تبلیغات» باید تحقق عینی یابد. بنابراین هشتاد درصد کل برنامه های رادیو، تلویزیون و مطبوعات به برنامه ی سیاسی ایدئولوژیک حزب بعث اختصاص داده شد؛ ضمن اینکه نشریّات و جراید غیر بعثی تعطیل شدند.

دولت بعثی برای هر چه وابسته تر نمودن «عراق»، با به کار بردن روش هایی، صنعت و کشاورزی عراق را به پرتگاه نابودی کشانید. صنایع مونتاژ را تقویت کرد و به وارد نمودن وسایل و لوازم مصرفی، اولویّت داد. این شیوه ی مخرب موجب شد که ضمن نابودی صنایع مادر و اساسی، روحیه ی رفاه طلبی و مصرفی در بین مردم نفوذ نموده و گسترش یابد. در خصوص کشاورزی نیز به بهانه ی مکانیزاسیون و به کار بردن روش های مدرن و پیشرفته و با احداث مجتمع های کشت و صنعت، کشاورزی این سرزمین که خودکفا بود، به نابودی کشیده شد. ایجاد کمبودهای تصنّعی در زمینه های مایحتاج عمومی و به خصوص موادّ غذایی با نقشه ای حساب شده برای تلف نمودن وقت مردم و سرگردان نمودن آنها از حربه های رژیم بعثی علیه شهروندان خود بود.
شدّت بخشیدن به بوروکراسی اداری برای مستأصل نمودن ارباب رجوع، توسعه ی روزافزون سازمان امنیّت داخلی و اطّلاعات و ضدّ اطّلاعات، از جمله راه های وارد نمودن فشار سیاسی ـ اجتماعی به اقشار گوناگون عراقی بود. از ضدّ انسانی ترین روش های حزب بعث برای ارعاب مردم این بود که عُمّال آنها به خانه های مخالفان رژیم، یورش می بردند و تمامی اعضای آنان را قتل عام می کردند و رسماً این جنایات را به باندهای موهوم و ساختگی، آن هم با انگیزه ی سرقت، نسبت می دادند. این رفتار آنقدر هراس انگیز شد که مردم بعد از غروب آفتاب از خانه های خویش بیرون نمی آمدند و این نهایت آرزوی بعثی ها بود. یکی از موارد، اَعمال ددمنشانه ی بعثی ها، اخراج شیعیان و عراقی های ایرانی الأصل از «عراق» بود که به تمامی یاد شده اتّهام جاسوسی می زدند و سازمان های تبلیغات بعثی و خبرگزاری های غربی، ضمن تبانی با هم، این مسائل را چنان مطرح می نمودند که افکار عمومی، حکم بر برائت بعثی ها می دادند.
رژیم بعثی در مبارزه با اسلام و مسلمانان هیچ تمایزی بین شیعه و سنّی قائل نمی شد، جلوی فعّالیت های مراجع تقلید را گرفت و عدّه ای از روحانیان را به زندان افکند، حتّی اموال مخصوص احداث دانشگاه علمی «کوفه» را که از وجوهات شرعی و به دستور آیت الله حکیم جمع آوری شده بود، مصادره کرده و مسئولان تأسیس دانشگاه را دستگیر نمود. نارضایتی مردم در مقابل اعمال وحشیانه ی بعثی های ضدّ اسلام و روحانیّت به زودی آشکار شد و به خصوص عشایر غیور در «رُمَیْثَه بصره» و شهرهای مذهبی، طیّ تظاهراتی اقدامات رژیم بعثی را محکوم کردند. اخبار دستگیری و شکنجه ی روحانیان شیعه و سنّی، موج خشمی علیه بعثی ها در خارج عراق به وجود آورد و در «هندوستان»، «پاکستان» و «لبنان» ضدّ این اقدامات وحشیانه، تظاهراتی باشکوه برپا گردید. رژیم بعثی به موازات این جنایات، برای درهم کوبیدن قدرت معنوی روحانیّت به خصوص پس از ورود میشِل عَفْلَقْ به عراق به حرکت های دیگری روی آورد، از جمله:
- نشر اعترافات ساختگی بعضی از سیاست مداران که محور آن بر همکاری روحانیّت با این عده در امر جاسوسی و مزدوری برای «ایران» بود؛
- دامن زدن به اختلافات موجود بین علما و روحانیان؛
- اعزام عناصر نفوذی بعثی با کسوت روحانیّت، در بین قشر روحانی که زمینه ی تشدید این حساسیت ها و تفرقه ها را فراهم می ساخت؛
- به وجود آوردن تعداد زیادی از روحانی نماهای مزدور و جاسوس حزب بعث برای نفوذ در صفوف روحانیّت شیعه؛
- فشار زیاد بر کسانی که با روحانیّت اصیل در تماس بودند و از نظر مالی، فکری و معنوی به آنان کمک می کردند؛
- ترور روحانیانی که در خارج «عراق» برای مبارزه با رژیم بعثی فعّالیت می کردند؛
- تبلیغ، حول محور جدایی دین از سیاست و مانع شدن از دخالت روحانیان در امور سیاسی و اجتماعی؛
- کنترل یا تعطیل نمودن مدارس و کتابخانه های مذهبی. (3)
«حزب بعث» برای مردم عراق یک بلای خانمان سوز به شمار می رفت. وحدت، آزادی و سوسیالیسم شعار آن بود؛ ولی این اندیشه هیچ گاه در روابط این حزب با اکثریّت مردم عراق که به خصوص شیعه هستند و حتّی شهروندان دیگر، مفهوم خود را به دست نیاورد. حزب بعث هرگز نظر مساعدی به آیین حیات بخش اسلام نداشت و به دلیل نفوذ عمیق و وسیع باورهای دینی در بین مردم، به تحریف روح واقعی اسلام و تفسیر نژادپرستانه و قومی از آن زد و از سوی دیگر کوشید از طریق تبلیغات مسموم به مردم چنین القا کند که گرایش های مذهبی نه تنها برای جوامع عربی نتیجه ی مثبتی نداشته؛ بلکه موجب عقب ماندگی فرهنگی و فنی عرب ها هم شده است. اصولاً بعثی ها بارها اسلام را دین تفرقه، درگیری و جنگ معرفی کردند و با این مقدمه چینی تخیّلی مردم را به اجتناب از اسلام و مقررات آن فرا خواندند و به تخریب زیرساخت های فکری و علمی فرهنگ دینی روی آوردند.
امام خمینی (ره) در پیامی خطاب به مردم عراق فرمودند:

بسم الله الرحمن الرحیم. سلام بر ملت مظلوم و شریف عراق که سال های طولانی تحت سلطه ی رژیم سفّاک بعث متحمّل انواع خیانت ها و خباثت های این حزب کافر و فاجر بوده و هستید و شاهد ستمگری ها و فشارهای جانفرسا نسبت به بزرگان و مراجع و مجاهدان کشورتان بوده اید. شما و ما شاهد بودیم که این حزب فاسد با مرحوم آیت الله حکیم، قدّس سرّه و آقازاده های معظم ایشان چه ها کردند و آن سیّد بزرگوار مظلوم در آخر عمر با چه خون دلی به اجداد بزرگوارش ملحق شد و شاهد حبس و زجر و فشار به فرزندان محترم ایشان بودید و شما و ما شاهد بودیم که با سیّد مجاهد بزرگوار آقای صدر و خواهر مظلومه اش چه کردند و با چه شکنجه ای آنان را به شهادت رساندند و شما و ما شاهد بودیم که با حوزه ی علمیه نجف و سایر مشاهد مشرّفه چه ستم ها و چه وحشی گری ها کردند و گروه گروه، علما و طلّاب را به حبس و شکنجه کشیدند و شما و ما شاهد بودیم که این سفّاکان جنایت کار چه اهانت ها به بُقعه های مطهر ائمه اسلام نمودند و دیدیم و دیدید که دژخیمان رژیم در صحن مطهر مولا امیرالمؤمنین (علیه السلام) ریخته و مردم مظلوم را با چه وضعی مضروب نمودند و بقعه ی شریف [ایشان] را به مسلسل بستند و شما و ما شاهد بودیم که در اربعین حسینی چه جنایت ها نسبت به زوّار عزیز آن مظلوم کردند... به پا خیزید و دست این جنایت کاران را از کشور اسلامی خود قطع کنید... هان! ای علمای اعلام! و مشایخ اهل سنّت! و خطبای عظام! و روشنفکران مسلمان عراق! مردم را بیدار کنید و برای اسلام و حفظ کشورهای اسلامی قیام کنید که خداوند معین شماست... روزی که محتاج بسیج عمومی شویم، دنیا خواهد دید که قدرت اسلام چیست و نیروی ایمان بر همه ی قوا، پیروز است. سلام و درود فراوان بر ملّت شریف عراق که قلبشان با ماست. امیدوارم در بُقاع متبرّکه، پیروزی اسلام و قلع و قمع کفّار را بخواهند. انّه علی نصره لقدیر... (4)

پی نوشت ها :

1. خاورمیانه، الشرق الاوسط، The Midde East
ابتدا استراتژیست های نظامی اروپایی در قرن نوزدهم میلادی این اصطلاح را به کار بردند تا آن را از فرماندهی نظامی هند و خاور دور متمایز سازند.
ـ خاورمیانه به معنای فرماندهی انگلیسی مسئول منطقه ما بین نیل تا رود اوکسوس (Oxus) در هند بود.
ـ در سال 1850 م. این اصطلاح در دفتر هند توسط انگلیسی ها به کار رفت، سپس آلفرد تایر ماهان استراتژیست دریایی آمریکایی آن را به کار برده و رواج داد.
ـ این اصطلاح با ظهور صهیونیسم به عنوان یک جنبش سیاسی جهانی و سازماندهی شده پا به عرصه ی وجود نهاد.
ـ قطعاً این اصطلاح غربی است؛ زیرا آنان جهان را به اقلیم ها و قومیّت های مختلف و... تقسیم می کنند.
شاید بهتر باشد اصطلاح دیگری همچون «شرق اسلامی» جایگزین خاورمیانه شود.
2. تاریخ سیاسی و اقتصادی عراق، صص 63ـ71.
3. تاریخ سیاسی عراق، صص 275ـ278.
4. صحیفه ی نور، ج 13، صص 254ـ256.

منبع مقاله :
شفیعی سروستانی، اسماعیل؛ (1391)، دانشستان سرزمین های درگیر در واقعه ی شریف ظهور، جلد دوم (عراق، عربستان و یمن)، تهران: موعود عصر (عج)، چاپ دوم