نویسنده: مسعود رضانژاد فهادان

منبع فارسی: راسخون





 
بسم الله الرحمن الرحیم

شرح حدیث: "أنْظُرْ فَإنَّکَ لَسْتَ بِخَیْرٍ مِنْ أَحْمَرٍ وَ لَا أَسْوَدٍ إلّا أن تَفضَلَهُ بِتَقْوى"

چکیده مقاله:

عصبیّت و جاهلیّت دو اصطلاحی است که در بسیاری از استعمالات در کنار هم و ملازم یکدیگر ذکر می‌گردند زیرا عصبیّت و تعصّب ورزیدن به وضعیّتی که در آن قرار گرفته‌ایم از سجایای بارز و شاخص اقوام جاهلی کهن قبل از اسلام بود. متأسفانه پس از گذشت هزار و چهارصد و اندی سال که از بعثت رسول خدا صلی الله علیه و آله و دین جهانی اسلام می‌گذرد در میان بشر امروز که از دوران مدرنیته گذر کرده و مدعی زندگی در عصر پسا مدرن و پست مدرن است شاهد آن هستیم که هنوز از عصبیّت جاهلیّت قبل از اسلام رهایی نیافته و انسان‌های عصر پسا مدرن کماکان سیاه پوستان را بر سفید پوستان ترجیح می‌دهند! و هنوز برخی صرفاً به خاطر ولادت در فلان شهر و کشور تحقیر یا تعظیم می‌شوند. در این نوشتار به تقوا به عنوان یگانه ملاک فضیلت و برتری و چرایی عقلی آن خواهیم پرداخت.

کلید واژه:

تقوا، ملاک فضیلت، شرح حدیث، نهج الدرایة، نهج الفصاحة، اکتسابی، کلٌ إلینا راجِعون، سرخ پوست، ابوذر غفاری، منا اهل البیت.

اصل مقاله:

قالَ رَسول الله صلی الله علیه و آله: أنْظُرْ فَإنَّکَ لَسْتَ بِخَیْرٍ مِنْ أَحْمَرٍ وَ لَا أَسْوَدٍ إلّا أن تَفضَلَهُ بِتَقْوى[1]؛ بنگر که تو از سرخ پوست و سیاه پوست بهتر نیستى جز آنکه در پرهیزکارى از او برتر باشى.
این حدیث، بخشی از روایتی نسبتاً مفصل است که اهل سنت در کتب روایی خود به صحابیِ بزرگ رسول خدا صلی الله علیه و آله، یعنی اباذر رحمة الله علیه و اعلی الله مقامه الشریف نسبت داده‌اند. برای نمونه، أبو حامد محمد بن محمد الغزالی الطوسی در کتاب إحیاء علوم الدین چنین نقل می‌کند[2]: ابوذر رحمة الله علیه، با شخصی[3] خصومت و درگیری لفظی پیدا کرد در این هنگام، ابوذر برای سرزنش کردن طرف مقابل خود، وی را "إبن الحمراء" خطاب نمود إبن الحمراء یعنی کسی که مادرش سرخ روست. داستان این اتفاق به گوش پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله رسید حضرت به ابوذر فرمودند: به من رسیده است که تو امروز برادر دینی‌ات را به مادرش سرزنش نموده‌ای!! اباذر عرض کرد: بلی و به سرعت به طرف آن مَرد رفت و عذرخواهی نمود و سپس دوباره با شرمندگی و در حالی که سرش را پایین انداخته بود به نزد آن حضرت بازگشت. حضرت به وی فرمودند: ای اباذر! سرت را بلند کن، و بیندیش و بدان که تو از سرخ رویان و سیاه رویان، افضل و برتر نیستی الّا اینکه به خاطر عمل نیک و تقوای بیشتر از او برتر گردی!
جالب‌تر اینکه اهل سنّت، در همین رابطه در کتاب صحیح بخاری به نقل از رسول خدا صلی الله علیه و آله خطاب به ابوذر رحمة الله علیه چنین نقل کرده‌اند[4]: «إِنَّکَ امْرؤ فِیْکَ جَاهِلِیَّةٌ» یعنی به درستی که تو شخصی هستی که در تو مقداری از خلق و خوی دوران جاهلیّت وجود دارد[5].
چنانکه ملاحظه فرمودید این حدیث سوای اینکه دارای محتوای اخلاقی مفیدی است امّا در حاشیه‌‌یِ خود، مطلب عجیبی را پنهان نموده و لذا ممکن است افرادی به خاطرِ کمال توجه به متن اصلیِ حدیث از حاشیه‌یِ آن غفلت ورزند. آن حاشیه، همانا اتهام عصبیّت و جاهلیّت و ناسزاگویی به صحابی بزرگ رسول خدا صلی الله علیه و آله، یعنی ابوذر غفاری رحمة الله علیه به عنوان یکی از مدافعان اصلی حریم ولایت است کسی که در دوران خانه نشینی امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام، هرگز ساکت ننشست.
لذا اولین نکته‌ای که از این حدیث می‌آموزیم این است که دشمن و مخالف زیرک سعی می‌کند به دور از جنجال و هیاهو، تیر خود را در تاریکی فرو کند یا به عبارت دیگر دشمن زبر دست، با پنبه سر می‌بُرد به گونه‌ای که اصلاً کسی متوجه ضربه او نگردد که بهترین روش برای این منظور، ممزوج نمودن باطل با مقدار دُزِ پایین در لا به لای مطلبی حق به نحوی که باطل در لا به لای حقیقت پوشانده شود.
نکته مهم اینکه گرچه باطل، به خاطر مقدار دُزِ پایین، در میان انبوه حق، پنهان و مخفی شده اما بایستی توجه داشت که باطل توسط ضمیر ناخودآگاه جذب و به مرور زمان و پس از انباشت آن ناگهان از جایی که انسان گمان نمی‌برد سر بر آورده و به یکباره متوجه می‌شویم به طور کلی شاکله اعتقادی ما عوض شده و به گونه‌ای غیر از آنچه در مسیر آن قرار داشتیم قرار گرفته‌ایم و این به سبب همان نکته ایست که عرض شد.
خداوند در آیه 71 سوره آل عمران می‌فرماید: یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُون‏؛ خداوند در این آیه، خطاب به اهل کتاب می‌فرماید: چرا باطل را در لوای حق پوشیده می‌دارید و در حالی که حق را می‌دانید آن را کتمان می‌کنید. گرچه به حسب ظاهر مراد از اهل کتاب در این آیه و آیات دیگر قرآن، مسیحیان و یهودیان و پیروانی از انبیاء گذشته که صاحب کتاب و شریعت بوده‌اند می‌باشد اما با کمی تأمل متوجه خواهیم شد خطاب یا اهلَ الکِتاب، ما مسلمانان را نیز در بر می‌گیرد زیرا ما نیز در زمره اهل کتاب هستیم.
اهل سنّت در حدیث مذکور نیز دانسته یا ندانسته از چنین روشی استفاده کرده‌اند. ابوذر غفاری بزرگ مردی است که حضرت رسول صلی الله علیه و آله راجع به او فرموده‌اند: "یَا أَبَا ذَرٍّ إِنَّکَ‏ مِنَّا أَهْلَ‏ الْبَیْت‏[6]" یعنی ای اباذر به درستی که تو از ما اهل بیت (علیهم صلوات الله اجمعین) هستی!! اما اهل سنت در این حدیث او را به عصییّت و جاهلیّت متهم نموده‌اند. چگونه می‌توان چنین سخنانی را نسبت به شخصیتی که به مدال پر افتخار «مِنّا أهلَ الیَیت» نائل گردیده باور کرد.
جالب‌تر اینکه اهل سنتی که این داستان را برای اباذر نقل کرده‌اند معتقدند تمام صحابی رسول خدا صلی الله علیه و آله دارای عدالتند و از این نظریه به شدت و قوت در کتب خود دفاع می‌کنند اما وقتی نوبت به ابوذر می‌رسد گویا به یک‌ باره حکم تغییر می‌کند و به وی از زبان رسول خدا صلی الله علیه و آله نسبت جاهلیت می‌دهند.
از باب نمونه در ادامه، دیدگاه دو تن از اعلام اهل سنّت درباره عدالت صحابه نقل می‌گردد:
1. ابن‌کثیر می‌گوید: الصحابة کلهم عدول عند أهل السنة والجماعة [7]؛ یعنی تمام صحابه نزد اهل سنّت دارای عدالتند.
2. امام‌ ابوعمر یوسف‌ بن‌ عبدالبر قرطبی‌ (متوفی‌ 463ق.) می‌گوید: «فهم‌ خیر القرون‌ و خیر أمة‌ أخرجت‌ للناس‌، ثبتت‌ للّه‌ لصحبة‌ نبیه‌ و نصرته‌ و لا تزکیة‌ أفضل‌ من‌ ذلک‌ و لا تعدیل‌ أکمل‌ منه[8].؛ آنان‌ یعنی صحابه، مردمان بهترین‌ قرن‌ها (در طول تاریخ اسلام) هستند و برترین‌ گروهی‌ هستند که‌ به‌ منظور دعوت‌ و ارشاد مردم‌ فرستاده ‌شده‌اند. عدالت‌ همگی‌ آنان‌ با ستایش‌ خداوند عزوجل‌ و پیامبرش‌ از آنان‌، به‌ اثبات‌ رسیده است. چه کسی ‌عادل‌تر است از آنانی که خداوند آنان را برای‌ هم‌نشینی‌ و یاری‌ پیامبرش‌ برگزیده‌ است، چه شهادت تزکیه‌‌ای بهترین از این، و چه گواهی عدالتی کامل‌تر از این (می‌توان‌ تصور کرد).

چرا جناب ابوذرغفاری (سلام الله علیه)؟

سؤالی که مطرح است اینکه چرا اهل سنّتی که در دفاع از صحابه، سینه چاکند از میان انبوه صحابه‌یِ رسول خدا صلی الله علیه و آله، نسبت به ابوذر غفاری، این چنین کم لطفی نموده‌اند؟ پاسخ آن روشن است و آن اینکه جناب ابوذر رحمة الله علیه، پس از رحلت نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله چون دیگر صحابه عمل نکرد بلکه آنچه از ولایت بلافصل أمیرالمؤمنین علی علیه‌السلام در خلافت و جانشینی پیامبر صلی الله علیه و آله از واقعه غدیر و امثال آن دیده و شنیده بود و در سینه داشت را دائماً و به مناسبت‌های مختلف فریاد می‌زد.
از باب مثال، عمار یاسر نقل می‌کند که نزد ابوذر غفارى در مجلس ابن عباس بودم و بر او خیمه‏اى بود و او با مردم سخن مى‏گفت که ابوذر برخاست و دست خود را به ستون خیمه زد و گفت: اى مردم هر کس مرا مى‏شناسد که مى‏شناسد و هر کس نمى‏شناسد نام خودم را به او مى‏گویم، من جُنْدَبَ‏ بْنَ جُنَادَة، ابوذر غفارى هستم، شما را به حق خدا و رسولش آیا از پیامبر خدا شنیدید که گفت: زمین حمل نکرده و آسمان سایه نینداخته بر سخنگویى که راستگوتر از ابوذر باشد؟ گفتند: آرى؛ گفت: اى مردم آیا مى‏دانید که پیامبر خدا روز غدیر خم ما را که هزار و سیصد نفر بودیم جمع کرد و روز سمرات ما را که پانصد نفر بودیم جمع کرد و در هر دو مورد گفت: خدایا هر کس که من مولاى او هستم على‏ مولاى اوست، خدایا کسى را که او را دوست بدارد دوست بدار و کسى را که او را دشمن بدارد دشمن بدار، پس عمر برخاست، و گفت: به به اى پسر ابو طالب! مولاى من و مولاى هر مرد و زن مؤمنى شدى. وقتى معاویة بن ابى سفیان لعنة الله علیهما این سخن را شنید به مغیرة بن شعبه تکیه کرد و بلند شد در حالى که مى‏گفت: ما به ولایت على اقرار نمى‏کنیم و سخن محمد را تصدیق نمى‏کنیم، پس خداوند این آیه را نازل کرد: «فَلا صَدَّقَ‏ وَ لا صَلَّى‏، وَ لکِنْ‏ کَذَّبَ‏ وَ تَوَلَّى‏» و این‏ تهدید و نهیبى از سوى خدا بود. آنان گفتند: آرى.
مسلّماً چنین شخصیّتی که بر خلاف رویه‌یِ مرسوم اهل سنّت، برای خلفاء، حق ولایت و حکومت قائل نشده و اینچنین با زبان رسا، به نقد عملکرد آنان پرداخته است نمی‌تواند نزد آنان محترم شمرده شود و لذا می‌توان نتیجه گرفت تخطئه‌ شدن جناب ابوذر توسط اهل سنّت به سبب ولایت‌پذیری و نرفتن زیر پرچمِ ثقیفه بوده است.
تمام آنچه بیان شد راجع به بخش آغازین حدیث یعنی نسبت ناروایی بود که به اباذر غفاری داده شده بود اما راجع به محتوای حدیث چنانچه بیان شد مطلب حقی است که ذرّه‌ای نمی توان در آن تردید روا داشت. محتوای این حدیث یادآور آیه 13 سوره حجرات است آنجا که خداوند متعال خطاب به عموم مردم می‌فرماید:
«یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثى‏ وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ خَبیرّّ»[9] خداوند در ابتداء این آیه می‌فرماید: ما همه شما را از والدینی مشترک خلق نمودیم سپس در ادامه به فلسفه آفرینش رنگارنگ پرداخته و می‌فرماید: همانا دلیل اینکه شمایی که از یک پدر و مادر خلق شده‌ بودید را به رنگ‌ها و شمایل گوناگون قرار دادم این نیست مگر بدین خاطر که یکدیگر را بهتر بشناسید (و هرگز دلیل و ملاکی بر فضیلت و برتری نوعی بر نوع دیگر و قبیله‌ای بر قبیله دیگر محسوب نمی‌شود) بلکه تنها ملاک برتری نزد من پروردگار، تقواست.
اختلاف قبائل و ملیّت و رنگ و نژاد گریز ناپذیر است زیرا واقعاً اگر همه انسان‌ها مثل دوقلوهای همسان، کاملاً به هم شبیه بودند چه اتفاقی می‌اُفتاد. یا اینکه آیا اصلاً ممکن بود که همه انسان‌ها، اهل یک منطقه و شهر باشند بر فرض که اینچنین بود مطمئناً دوباره افراد بیمار دل، همان شهر را به بالا و پایین و شرق و غرب تفکیک کرده؛ سکونت در منطقه‌ای خاص از همان شهر را برای خود، فضیلت و برتری به حساب می‌آوردند.
از طرف دیگر این تصور غلطی است که کسی گمان کند پوست سفید، بهتر از پوست سیاه است زیرا هر یک از این‌ها علاوه بر اینکه امتیازاتی دارند دارای ضعف‌هایی نیز می‌باشند. به عبارت دیگر هرگاه کسی دانشی مختصر بر جوانب خلقت داشته باشد خواهد دانست هر یک از گونه‌های متفاوت آفریتش، سوای اینکه ممکن است به نظر ما زشت یا زیبا جلوه کنند دارای امتیازات ویژه‌ای هستند که نمی‌توان به سادگی از آن صَرف نظر کرد. علاوه بر این که زشتی و زیبایی نیز نسبی و اعتباری است یعنی ممکن است چیزی نزد شخصی بسیار زیبا جلوه کند اما همان چیز نزد شخص دیگر زشت باشد.
نکته دیگر در آیه مورد بحث، اینکه خداوند، انسان‌ها را خطاب قرار داده و می‌فرماید: "إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ" از این تعبیر می‌توان برداشت کرد «إنّما الکریمُ عِندَاللهِ المُتَّقین» یعنی همانا فقط متقین هستند که نزد خداوند کریمند. سپس در محدوده متقین و کریمان، آنانی که تقوای بیشتری داشته باشند اکرم و افضلند. لذا کسانی که حداقل‌های تقوا را دارا نباشند به طور کل از دایره کرامت و فضیلت خارجند.
در توجیه اینکه چرا نزد پروردگاری که خود را علیم و خبیر معرفی نموده سوای همه‌یِ ملاک‌ها، تنها ملاک تقوا را مدِّ نظر قرار داده است!! دو دلیل ذکر می‌گردد:
1. نخست اینکه کرامت و فضیلت به عنوان دو صفت انسانی در جایی طرح می‌شود که پای اراده و اختیار انسان در میان باشد تفاوت در ویژگی‌های خلقت و آفرینش و نژاد و محل تولّد و قومیّت، از آنجایی که به دور از اراده و اختیار انسان بوده نمی‌تواند ملاک برتری و فضیلت و کرامت انسان بر دیگر انسان‌ها قرار گیرد بلکه فضیلت و خصوصاً کرامت در امور اکتسابی است و از آنجا که کسبی بهتر از تقوا نیست اکرم و افضل انسان‌ها، اتقای آن‌ها خواهد بود.
2. دوم اینکه این مطلب با مراجعه به هدف و غایت خلقت نیز قابل اثبات است خداوند در آیه 93 سوره مبارکه انبیاء، مسیر کلی و هدف و غایت عالَم خلقت را رسیدن به خودش معرفی نموده است. خداوند در این آیه می‌فرماید: "کُلٌّ إِلَیْنا راجِعُون‏" یعنی همه، در نهایت به سوی او باز خواهیم گشت!! مُسلّماً وقتی غایت خلقت، رجوع الی الله باشد هر چیزی که انسان را زودتر و سریع‌تر به آن غایت یعنی قرب الی الله، نزدیک گرداند فضیلت بیشتری خواهد داشت.
از همین جا دانسته می‌شود که علم و ثروت هم با وجود اینکه اکتسابی است امّا همیشه ملاک فضیلت قرار نمی‌گیرد زیرا علم و ثروتِ منهای تقوا، انسان را به غایت خلقت نزدیک نمی‌گرداند بلکه تنها علم و ثروتی که به روغن تقوا آغشته باشد سیر انسان را به غایت خلقت، یعنی الله، تسهیل می‌گرداند و لذا علم و ثروت ممزوج به روغن تقواست که به انسان فضیلت و کرامت می‌دهد.

نتیجه گیری:

از میان همه چیزهایی که شأنیّت دارند به عنوان ملاکی برای تشخیص فضیلت و برتری قرار بگیرند تنها آن چیزی می‌تواند ملاک فضیلت باشد که دارای دو امتیاز باشد:
1. اکتسابی باشد نه قهری و بالجبر؛
2. سیر انسان را به غایت خلقت یعنی الله، تسریع بخشد.
همچنین از این بحث می‌توان استفاده کرد تمام استعدادهای انسان باید در خدمت جلب بهترین کسب یعنی تقوا باشند و الّا آن استعداد به هدر رفته فی‌المثل تیزهوشی، ذکاوت، زیبایی، عمر طولانی، ثروت و... چنانچه انسان را به تقوا نزدیک گرداند مفید و الا به هدر رفته است.

پی‌نوشت‌ها:

1. نهج الفصاحة، حدیث 562 _ کنز العمال فی سنن الأقوال والأفعال، 3/90 حدیث 5632
2. وروی أن أباذر قال لرجل یا ابن الحمراء فی خصومة بینهما فبلغ ذلک رسول الله صلى الله علیه وسلم فقال یا أبا ذر بلغنی أنک الیوم عیرت أخاک بأمه فقال نعم فانطلق أبو ذر لیرضی صاحبه فسبقه الرجل فسلم علیه فذکر ذلک لرسول اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَقَالَ یَا أبا ذر ارفع رأسک فانظر ثم اعلم أنک لست بأفضل من أحمر فیها ولا أسود إلا أن تفضله بعمل ثم قال إذا غضبت فإن کنت قائماً فاقعد وإن کنت قاعدا فاتکیء وإن کنت متکئاً فاضطجع. (إحیاء علوم الدین، 3/175)
3. در برخی از جوامع روایی و کتب اهل سنت، آن شخص را بلال حبشی معرفی نموده‌اند. ر. ک: منار القاری شرح مختصر صحیح البخاری، 1/115
4. همان
5. منار القاری شرح مختصر صحیح البخاری، 1/115
6. رجوع کنید به صحیح بخاری، الایمان، بخش 19، حدیث 30
7. بحار الانوار، 74/74
8. الصحابة کلهم عدول عند أهل السنة والجماعة، لما أثنى الله علیهم فی کتابه العزیز، وبما نطقت به السنة النبویة فی المدح لهم فی جمیع أخلاقهم وأفعالهم، وما بذلوه من الأموال والأرواح بین یدی رسول الله صلى الله علیه وسلم، رغبة فیما عند الله من الثواب الجزیل، والجزاء الجمیل. (الباعث الحثیث صفحه 181 و 182)
9. الاستیعاب فی أسماء الأصحاب، جلد1، صفحه 7 و 8.
10. اى مردم! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را گوناگون آفریدیم تا یکدیگر را بشناسید؛ (اینها ملاک امتیاز نیست،) گرامى‏ترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست؛ خداوند دانا و آگاه است.‏

کتابنامه:
1. قرآن کریم
2. أبو الفداء إسماعیل بن عمر بن کثیر القرشی البصری؛ (بی‌تا) الباعث الحثیث إلى اختصار علوم الحدیث، محقق: أحمد محمد شاکر، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ دوم.
3. أبو حامد محمد بن محمد الغزالی الطوسی؛ (بی‌تا) إحیاء علوم الدین، بیروت، دار المعرفة، بی‌تا.
4. أبو عمر یوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد البر بن عاصم النمری القرطبی؛ (1412ق) الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، محقق: علی محمد البجاوی، بیروت، دار الجیل، چاپ اوّل.
5. پاینده، ابو القاسم‏؛ (1363) نهج الفصاحة، تهران، انتشارات دنیاى دانش، چاپ چهارم.
6. حمزة محمد قاسم؛ (1410ق) منار القاری شرح مختصر صحیح البخاری،دمشق، مکتبة دار البیان، بی‌تا.
7. علاء الدین علی بن حسام الدین ابن قاضی خان القادری الشاذلی الهندی؛ (1401ق) کنز العمال فی سنن الأقوال والأفعال، محقق: کری حیانی - صفوة السقا، انتشارات مؤسسة الرسالة، چاپ پنجم.
8. مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى‏؛ (1403ق) بحار الأنوار، 111 جلد، بیروت، انتشارات دار إحیاء التراث العربی‏، چاپ دوم‏.
9. محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی؛ (1422ق) صحیح البخاری، محقق: محمد زهیر بن ناصر الناصر، بیروت، دار طوق النجاة، چاپ اوّل.