نویسنده: دکتر ماهیار آذر




 

آیا بچه دار شدن یک ضرورت است؟ و چه تأثیری بر تداوم ازدواج دارد؟

پس از این که مدتی از ازدواج گذشت و جذابیت های شهوانی و رفتاری، عادی و یکنواخت شد، احساس نیاز به فرزند بیشتر می شود، به قول جلال آل احمد « زن و شوهر دو دیوار یک کوچه اند که لازم است کودکی در بین آن توپ بزند». در برخی فرهنگ ها حاملگی آیین ورود به میان سالی و بزرگسالی است. اکثر زوج های ناگزیرند تا 30 سالگی با مشکلات والد - فرزند دست و پنجه نرم کنند و به رغم هزینه های اقتصادیِ بزرگ کردن فرزند، اقدام به فرزنددار شدن می کنند. با تولد کودک، ممکن است تعارضات دوران کودکی والدین احیا شود: مردها بیشتر به فکر شغل و پیشرفت های شغلی خود می باشند، در حالی که زنان بیشتر به ایفای نقش مادری اهمیت می دهند. با تولد کودک، زندگی برای هر دو همسر به نحو چشمگیری تغییر می کند و هر دو در وظایف مربوط به پرورش کودک سهیم خواهند بود.
زن حامله که اکنون دیگر دوران جوانی و مجردی و بلاتکلیفی را پشت سر گذاشته، به نقش مادری نزدیک می شود، تغییرات ویژه ی روانی و غُددی پیدا می کند و مواجهه با او به ظرافت های خاصی می طلبد. این زن نیاز به حمایت و حفاظت بیشتر، نیاز به محبت بی پایان و نیاز به کمک در کارهای منزل و فعالیت های روزانه دارد و به عنوان زنی که در بطن خود حامل موجودی زنده است، رسیدگی بیشتری را از نظر عاطفی، جسمی و روحی طلب می کند و به همین دلایل آسیب پذیرتر خواهد بود.
زنان باردار دچار تغییرات روان شناختی می شوند. نگرش آن ها در مورد بارداری و فرزنددار شدن بازتابی از باورهای عمیق در مورد تمامی جنبه های تولید مثل است. بیشتر زنان حاملگی را وسیله ای برای خودشکوفایی و برخی از زنان، حامله شدن را فرایندی خلاق می دانند. دلبستگی روان شناختی به کودک از دوران جنینی شروع می شود. مرد نیز عمیقاً تحت تأثیر حاملگی همسرش قرار می گیرد و آهسته آهسته نگران نقش پدر شدن می شود. این زن و مرد جوان با تولد فرزند باید در نقش های خود به عنوان یک زوج یا یک فرد تجدیدنظر کنند. این در حالی است که گاهی در مورد کفایت و لیاقت خود به عنوان یک پدر یا مادر دچار تردید می شوند. باید از این پس به نیازهای برآورده نشده ی نوزاد جدید و کودک در حال رشدِ خود نیز توجه کنند. معمولاً زوج ها به این تغییرات و مقتضیات واکنش مثبت نشان می دهند.

چه زمانی برای بچه دار شدن مناسب است؟

ازدواج، به دلیل ارضای نیاز جنسی و ارضای غریزه ی بقای نسل منجر به بچه دار شدن خواهد شد. بعد از بچه دار شدن نکته ی مهم این است که زن بعد از این مادر، و شوهر بعد از این پدر خواهد بود، و باید در نقش ها و نیز مسئولیت های خود تجدیدنظر کنند. مسئولیت های بچه داری عبارتند از: مراقبت از نوزاد و مراقبت از یکدیگر.
والدین از ورود نوزاد به خانواده اضطراب دارند و آگاهانه یا ناخودآگاه از ورود این فرد جدید به خانواده و تأثیر آن بر روابط خانواده مردد هستند. زن و شوهری که تاکنون عادت کرده اند فقط نیازهای یکدیگر را برآورده سازند. اکنون باید به نیازهای جدید کودک در حال رشد هم به شکلی ویژه توجه کنند. در شرایط مطلوب تصمیم گیری برای فرزنددار شدن باید با توافق هر دو شریک زندگی انجام گیرد. آگاهی از این که پدر یا مادر شدن، به عنوان وسیله ای برای دستیابی به صمیمیت در یک ازدواج پرتعارض و پر استرس است، در هر صورت مشکل خواهد بود.
زنانی که از نظر روانی سالم هستند، بارداری را نوعی شکوفایی و خلاقیت می دانند که نیازی بنیادی را برآورده می سازد و برای زنان هویتی مستقل پدید می آورد گاه نیز ممکن است زن را دچار کمبود احساس اعتماد به نفس، تخیلات و ترس های ناخودآگاه بکند.
حاملگی بسیاری از روابط زوجین و رفت و آمد آن ها با دوستان شان را محدود کرده و مخارج نسبتاً سنگینی نظیر مخارج خرید پوشک، شیر،‌ لباس و سایر وسایل را به اقتصاد خانواده تحمیل می کند. پس هر دو باید آمادگی های جسمی، روانی و اقتصادی برای فرزنددار شدن را داشته باشند و شاید بنا به دلایلی زن و شوهر زمان مساعد را خود تعیین می کنند.
پس توافق بر سر بچه دار شدن به عوامل متعدد فوق بستگی دارد و ضمن در نظر گرفتن سن - به خصوص سن زنان که نقش حاملگی و نقص های ژنتیکی به سن آنان نیز وابسته است - به نظر می رسد که زایمان های پس از سی و دو سالگی در زنان و گذشت هر یک سال، میزان و درصد نواقص جنینی را افزایش می دهد. بهترین زمان تولد کودک در محدوده ی سه سال پس از ازدواج - یعنی بین 27 تا 32 سالگی - تعیین شده است.

آیا نداشتن بچه به زندگی زناشویی آسیب می زند؟

به دلیل این که ازدواج برای ارضای نیازهای جنسی و غریزه ی بقای نسل است، معمولاً ازدواج به حاملگی زن منجر خواهد شد. گروهی با تفکر صاحب فرزند می شوند، عده ای بدون تفکر قبلی دارای فرزند می شوند و گروهی از فرزندان ناخواسته هستند؛ یعنی در زمان و محدوده ای حاملگی پیش می آید که زن و شوهر در مقطع مناسبی، چه از نظر مالی و چه عاطفی، قرار ندارند و بالاخره مرد یا زن یا هر دو گاه به هر دلیل نمی خواهند فرزند داشته باشند؛ چون فکر می کنند فرزندی که به دنیا خواهند آورد در آینده احتیاج به تحصیل، کار، مسکن و سایر نیازهای رفاهی دارد که ممکن نیست بدون دغدغه و آرامش خاطر فراهم شود.
البته در مراحل رشد « اریکسون»، که دارای هشت مرحله است، نکات مهمی مشاهده می شود:
مرحله ی هفتم رشد ( 40 تا 60 سالگی) مرحله ی مولد نام گرفته است و اصطلاح مولد بودن صرفاً آموزش و پرورش فرزندان نیست؛ بلکه توجه حمایتگرانه به همه ی نسل ها و نهادهای اجتماعی مربوط می شود و سازندگی و خلاقیت را نیز دربر می گیرد.
اریکسون در این مرحله اعتقاد دارد برای شخص پخته و بالغ این که دیگران به او نیاز دارند، حائز اهمیت است و فرد ضمن نقش ارشد بودن و مسئولیت داشتن به عنوان معیار، دانش و مهارت های خود را به خانواده و نسل های بعد منتقل می کند. وقتی فرد نمی تواند یک مولد واقعی باشد، به درگیری کاذب در کار کردن رضایت می دهد. اغلب این افراد توجه خود را به جنبه های فنی نقش خود محدود می کنند و از قبول مسئولیت های بزرگتر برای سازمان یا حرفه ی خود اجتناب می کنند. عدم توفیق در مولد بودن ممکن است سبب بی حاصلی شدید شخص شود که این امر می تواند فرد را به طرف مواد مخدر، الکل و دارو و خیانت های عشقی سوق دهد.
مرحله ی هشتم اریکسون ( 60 سالگی تا هنگام مرگ) است. نکته ی مهم این مرحله از رشد روانی - اجتماعی این است که فرد دیگر توان و انرژی جوانی و میانسالی را ندارد. شخص از بالای پله ی هشتم نردبان رشد نگاهی به پایین می اندازد تا ببیند چه چیزی از او باقی مانده است؛ چون زمانی که از زندگی اش باقیمانده کوتاه تر از آن است که بتواند زندگی جدیدی را شروع کند. حالا هم زمان دردها و بیماری ها و معلولیت هاست و نیاز به رسیدگی ویژه ای دارد که فقط توسط فرزندان و نوه ها در این مقطع امکان پذیر است. اکنون کسی دور و بر او نیست، پس فرد با احساس هراس به گذشته ی خود نگاه می کند و فرصت های از دست رفته را می بیند، اینها همراه با افت اعمال جسمانی می تواند باعث بروز اختلالات روان تنی و افسردگی او شود و به همین خاطر میزان خودکشی در سنین بالای 65 سال بسیار زیاد است و فرد می پذیرد که در واقع در زندگی خود مولد نبوده و دلبستگی های مهمی ایجاد نکرده است.

مخالفت با بچه دار شدن چه تأثیری در زندگی زناشویی دارد؟

در صورتی که ازدواج با توافق صورت گرفته باشد این مخالفت قبل از ازدواج با دلایل منطقی یکی از طرفین، باید در میان گذاشته شده باشد. در صورتی که این توافق به عمل آمده باشد، تأثیر چندانی نخواهد داشت. ولی در صورتی که عدم توافق وجود داشته باشد، حق با کسی است که به تولید مثل و بقای نسل نیاز دارد و در یک روند طبیعی اجتماعی حرکت می کند و همه از او طرفداری خواهند کرد. هنگامی که سال هایی از زندگی مشترک بگذرد، بسیاری از جذابیت های ابتدای ازدواج از دست می رود و حالا زوجین به مرحله ی جدیدی نیاز دارند که تنهایی آن ها را پر کند و آن مرحله ی داشتنِ فرزند است. در حالی که به عقب افتادن زمان بچه دار شدن به هر صورت موضوعی نیست که فراموش شود. ولی در مواقعی زوج ها می اندیشند که آیا درباره ی بزرگ کردن فرزندان نظرات یکسانی دارند یا ندارند، موضوع تقسیم کار برای بزرگ کردن فرزند به خصوص وقتی زن و مرد هر دو بیرون از خانه کار می کنند، مطرح است. بچه ها معمولاً باعث می شوند که زن و شوهر به مسائل و مشکلات زناشویی خود کم توجهی کنند و فعالیت هایی که برای کودکان انجام می دهند سبب می شود که کمتر از آن چه باید به مشکلات خودشان فکر کنند.
منبع مقاله :
آذر، ماهیار؛ (1385)، ازدواج: حل مشکلات زناشویی، تهران: نشر قطره، چاپ سوم.