نویسنده: اسماعیل شفیعی سروستانی




 

فراماسونری همزاد تاریخ معاصر «ایران» است. بدون شناسایی این جریان و حضور آشکار و نهانش در عموم جریانات سیاسی، فرهنگی و حتّی مناسبات اقتصادی، امکان ارائه تحلیلی جامع از این فصل از حیات مردم ایران وجود ندارد. نباید از این نکات غفلت کرد که با سابقه تاریخی، جغرافیای سیاسی، زیرساخت فرهنگی و بالاخره آگاهی و بیداری مذهبی مردم، به دلیل وجود پایگاه پر قدرت مذهبی شیعه و مراجع دینی، امکان مستعمره ساختن ایران و تصرّف نظامی آن برای استعمارگران وجود نداشت. فراماسونری، قوی ترین جریان سیاسی، اجتماعی ای بود که با روش ویژه اش (نهان روشی) می توانست به نیابت از سوی سایر قوای مهاجم، عمل نماید و خواست عمل آنان را در حرکتی تدریجی، امّا مؤثّر و مانا محقّق سازد.
آشنایی ایرانیان با فراماسونری، دست کم به زمان فتحعلی شاه قاجار (1797-1834 م) برمی گردد و با آغاز درگیری سیاسی شدید اروپایی ها در ایران منطبق است. اولین اشخاص گمارده شده در فراماسونری، شخصیت های سیاسی و متنفذی بودند که به «اروپا» سفر کرده و احتمالاً بعضی از اطلاعات را درباره لژ اروپایی به طور ناقص و پراکنده در ایران پخش نموده بودند.
قرن سیزدهم هجری قمری، یکی از نقاط عطف های مهمّ تاریخ ایران است. در این نقطه عطف، کودک ناقص الخلقه روشنفکری ایران پا به عرصه گذارد. جامعه سنتی شرق و اسلامی متأثر از تحوّلات اجتماعی سیاسی پوست ترکاند و بالاخره تاریخ معاصر «ایران» آغاز شد و غرب زدگی بر همه وجوه و سطوح حیات فرهنگی و تمدّنی سایه افکند.
غرب استعماری، با خروج از جغرافیای خاکی خود و در هنگامه تجارت ماوراء بحار، برای دست یابی به شرق اسلامی و دست یابی به دروازه های «هندوستان»، ایران و «مصر» را با همه شرایط مهمّ فرهنگی، تاریخی و اجتماعی، مانعی بزرگ فراروی خود یافت.
مصر به دلیل داشتن «کانال سوئز»، پل مطمئنّ ارتباطی «دریای مدیترانه»، «دریای احمر» و «اقیانوس هند» به شمار می رفت و ایران نیز، دروازه ای که امکان دست یابی به این شبه قارّه بزرگ را فراهم می آورد.
استعمار اروپایی، در تجربه ای پی در پی، سه نقش مشخّص در این منطقه ایفا کرد تا بالاخره در نقش سومی ماندگار شد. (1)
1. فعّالیت های سیاسی، نظامی؛
2. فعّالیت های سیاسی، مذهبی؛
3. فعّالیت های سیاسی، فرهنگی. (2)
در آغاز مرحله اوّل، فرستادگان دربارهای اروپایی به ایران آمدند و به عقد قراردادهای مختلفی پرداختند؛ ولی وقتی وضع داخله را آشفته دیدند، دست به تعرّضات نظامی زدند. از جمله این جریانات، تعرّض «انگلستان» به «افغانستان»، «بلوچستان» و «جنوب ایران» بود و البتّه حملات «روسیه تزاری» به شهرهای پربرکت شمالی ایران نیز جای خاصّ خود را دارد. (3)
مرحله دوّم فعالیت استعمار، به دلیل شکست آن در برابر جبهه متحد امت به رهبری روحانیّت قدرتمند بود. روحانیّت و مسجد عامل سازماندهی و تمرکز مردم بود که اعتماد و ایمان فراوان و استواری به اصول و فروع دیانت داشته و با کفّار نجس بیگانه هرگز سازش نداشتند. تجربه جنگ های نظامی و قراردادهای تحمیلی نشان داده بود که نیروی محرّکه جنبش توده ای، جز ایمان مذهبی و رهبری روحانیّت نیست؛ زیرا تقریباً در همه جنگ ها فتاوای علمای دینی، آغاز حرکت عمومی بود، بنابراین دولت های استعماری تصمیم گرفتند این قطب جریان ستیزگرانه علیه استعمار را به شیوه درهم شکسته شدن کلیسای پاپی در هم بشکنند. از همین رو، همان طور که با ایجاد فرقه های ساختگی مذهبی، دستگاه پاپ از رونق افتاد،‌ اینان نیز دست به فرقه سازی در دین و مذهب تراشی زدند و فرقه های شیخیّه، وهابیّه، اسماعیلیّه و صفویّه جدید، بابیّه و بهائیّه را به صحنه آوردند که هر کدام پس از ایجاد چند دایره موج حقیر عقب نشستند. به طوری که سرانجام این مسئله باعث تقویت و بیداری بیشتر روحانیّت گردید و آن را منسجم تر به صحنه کشاند. روحانیّت با چند حرکت چشمگیر، همچون فتوای تنباکو، نشان داد که از قدرت عظیم و فراگیری در سراسر «ایران» برخوردار است.
به این ترتیب، مرحله سوم آغاز می گردد که دوره منوّر الفکرسازی است، آغاز می گردد استعمار که در انجام هر دو روش گذشته، شکست خورده بود، سعی می کند که از طریق لژهای فراماسونری، یک نوع تجدّد فکری در بین عامّه ملت ایران ایجاد کند که نه در ستیز رسمی با مذهب، بلکه در کنار آن دست به یک پروتستانتیزم اسلامی بزند تا ظاهر مذهب را حفظ کند؛ ولی آن را از محتوا پوک و تهی گرداند. متأسّفانه این حیله موفّق می شود. استعمار با این برنامه،‌ انقلاب اسلامی ایران را در 90 سال پیش، تبدیل به جریان انحرافی مشروطه طلبی می کند و رهبری حرکت مردم ایران را به دست فراماسونری های منوّرالفکر می سپرد. (4)
به جرئت می توان گفت که فراماسونری برای «انگلیس» ابزار سلطه پنهان بر اقصا نقاط عالم بود و تشکّلی برای تربیت و استخدام جاسوسانی که همه همت خود را صرف خدمت به بریتانیای کبیر کرده و بدان افتخار می کردند.
انگلیسی ها به هر جا که به عنوان دیپلمات، بازرگان، استعمارگر یا یورشگر گام می نهادند [و امروز نیز گام می نهند]، فراماسونگری را نیز به همراه خود برده و می برند. آنها با برقراری پیوندهای [به ظاهر] برادری و برابری شماری از دوستان، هم پیمانان و برادران رازدار در آن سرزمین به دست آورده اند. می دانیم که طیّ سده های دراز، بریتانیا بر بخش هایی گسترده از جهان فرمان می راند تا جایی که گستردگی آن امپراتوری در روزگار ادوارد هفتم فراماسون و پشتیبان فراماسونان، گفته شده است که:
آفتاب هرگز در امپراتوری بریتانیا فرود نمی آید. (5)
پیش از آنکه از ایرانیانی که رسماً عضویّت در لژهای فراماسونری را پذیرفتند و مستندات تاریخی نیز آن را گواهی می کند، نام برده شود. بد نیست که بدانیم، ایرانیان برای اوّلین بار از رهگذر رفت و آمد به «هندوستان» با فراماسونری آشنا شدند.
حامد الگار آغاز ورود ایرانیان به لژهای ماسونی را سال 1808 م. می داند و می نویسد:
اوّلین قدم در این زمینه در پاریس برداشته شد. در سال 1808 م. پس از انعقاد عهدنامه «فین کنشتاین» بین ایران و فرانسه، یک هیئت سیاسی تحت رهبری عسکرخان افشار راهی اروپا شد. هر چند که وقایع اروپا و اتّحاد دوباره توسط معاهده «تیلیست» علاقه ناپلئون را نسبت به دوستی با ایران شدیداً تغییر داد؛ ولی اقامت عسکرخان در پاریس به اندازه ای طول کشید که وی بتواند وارد یکی از لژهای ماسونی شود. وی در 24نوامبر 1808 م. به لژ مادر (6) ارتقا حاصل کرد و بدین ترتیب رابطه با ماسونری فرانسه آغاز گردید. (7)
مورّخان، دومین فراماسونر ایرانی را میرزا ابوالحسن خان ایلچی معرفی می کنند که مدت 35سال از «انگلستان» مقرّری دریافت می کرد.
ابوالحسن خان ایلچی، 35 سال سیاست خارجی «ایران» را بر عهده داشت و همان کسی است که به عنوان وزیر امور خارجه، قراردادهای ترکمانچای و گلستان را منعقد کرد که «قفقاز» و سر حدّات شمالی ایران بر اساس این قراردادها، به دولت «روسیه تزاری» واگذار شد. (8)
امثال میرزا ابوالحسن خان ایلچی شیرازی، سفیر فتحعلی شاه در «لندن»، با حقوق بگیری از دولت انگلستان به جاسوسی می پرداختند و در ضمن زمینه را برای استقرار فرهنگ جدید [تجدّد مآبی] در ایران فراهم می کردند. (9)
میرزا ابوالحسن نیز چونان عسکر خان افشار در لژ ماسونی به درجه استادی رسید و به سمت ریاست فراماسونری ایران تعیین شد. او با امضای قرارداد مفصّلی با انگلیس، ایران را به طور غیرمستقیم مستعمره آن کشور کرد و نیز با همکاری اوزلی که واسطه ایران و روسیه شده بود، با امضای قرارداد انگلستان 17 شهر قفقاز را از ایران جدا کرد. (10)
از آن پس و به تدریج، درباریان و دانشجویانی که برای تحصیل در «اروپا» بورسیه می شدند، وارد لژهای ماسونی شدند. اصرار اوزلی به وارد کردن درباریان ایران در جرگه فراماسونرها، به منظور نفوذ در سازمان های کشور و ایجاد هسته های اوّلیه تشکیل فراماسونری صورت می گرفت.
در زمان سلطنت فتحعلی شاه، یک هیئت پنج نفری دانشجو به اروپا اعزام شدند (1815 م.) از میان این پنج تن، میرزا صالح شیرازی، صاحب اوّلین روزنامه در ایران و میرزا جعفرخان فراهانی نیز به عضویت «لُژ لندن» درآمدند.
چند سالی پس از آن، پسران حسینعلی فرمانفرما، پسر فتحعلی شاه و حاکم پیشین «اصفهان» و مدّعی ناکام سلطنت پس از مرگ پدر- به همراه فرید عضو سفارت «انگلیس» در «ایران»- وارد «لندن» شده و به عضویت لژ آن شهر درآمدند. بر اساس اسناد موجود، پسران فرمانفرما اوّلین شاهزادگان قاجاری بودند که به لژهای فراماسونری پیوستند. (11)

1- اوّلین لژ

با این همه، تأسیس لژ فراماسونری را در ایران به عنوان آغاز دوره منوّرالفکری در ایران می توان شناخت تا پیش از این، تکاپوی فراماسونری، منحصر به عضویّت ایرانیان سرشناس و سفرای اعزامی و بازرگانان، آن هم در سطحی بسیار محدود، در لژهای اروپا، عثمانی و هندوستان بود؛ امّا شکست های پی در پی ایران از «روسیه» در صحنه های نظامی و تحمیل قراردادهای ننگین به ایران، برخی از روشنفکران و تحصیل کردگان را به علّت یابی و ریشه جویی این ضعف ها واداشت و در نهایت آنها استبداد شاهی و نبودن قانون، مجلس و آزادی را عامل این ضعف ها معرفی کردند. (12)
شعار آزادی، برابری و برادری فراماسونری در میان منوّرالفکرها و طالبان نوسازی و گاه رهایی ایران از قید استبداد قاجار از چنان جذّابیتی برخوردار بود که تنها راه رهایی را در تأسیس و راه اندازی لژهای ماسونی و حرکت در مسیر ماسونیّت شناختند. بی آنکه بدانند از سویی ریشه همه نابه سامانی ها در «ایران» به استعمارگران اروپایی و از سوی دیگر،‌ به دوری گزیدن از مبادی و منابع فرهنگی و دینی اصیل اسلامی و غفلت از توان بالقوّه ملّت مسلمان برمی گردد.
اصطلاح فراموشخانه بالاتر از همه، با انجمن های سرّی که در سال 1858 م. توسط میرزا ملکم خان و ارمنیان «جلفا» که ظاهراً به اسلام گرویده بودند، در «تهران» ایجاد شده بود، رابطه داشته و اولین «لژ ایران» است. (13)
بعدها ناصرالدّین شاه به رفتار و روابط آنها ظنین شده و پس از آنکه مدّتی زیر نظرشان گرفت، لژ فراموشخانه آنها را تعطیل نمود. (14)
کسانی که با فراموشخانه ملکم آشنا بودند، دیگر بار پنهانی در مجمعی با عنوان مجمع آدمیّت گرد آ‌مدند. پس از کشته شدن ناصرالدّین شاه در سال 1314 ه.ق./ 1896 م. آنان انجمنی همانند فراموشخانه، ولی با نام جامع آدمیّت بنیاد نهادند و اندیشه ملکم را پی گرفتند. سرپرست این انجمن پنهانی عبّاسقلی خان آدمیّت بود و اعضای آن را بسیاری از سرشناسان ایران تشکیل می دادند.
احتمال می رود که علما نیز با فراموشخانه به عنوان یک بدعت غیرمذهبی وارد شده از فرانسه مخالفت کرده اند. میرزا محمّدخان ناظم یکی از اعضای فراموشخانه سال ها پس از انحلال آن نوشت که علمای عظام تهران به اتّفاق آن را تحریم کرده اند. (15)
اوّلین کسانی که به ندای ملکم در تشکیل فراموشخانه لبّیک گفتند، دوله ها و سلطنه ها (از القاب رجال عصر قاجار) و خان ها و میرزاهای درباری بودند. فرهنگ هفتاد ساله مشروطیّت نیز از تراوشات مغزی همین روشنفکران قلمزن ژورنالیست غربزده حاصل آمد؛ همان ها که دهانشان به تقلید کورکورانه از روابط انسانی و قوانین خاصّ غرب بازمانده بود.

2- تکاپوی رسمی ماسونی گری

چنان که اشاره شد، در سال 1314/ 1896 م. لژ جامع آدمیّت بنیاد نهاده شد تا اندیشه ملکم پی گرفته شود. مجمع آدمیّت در زمان محمّدعلی شاه تلاش می کرد که اعضای سرشناس خود را افزایش دهد و سرانجام موفّق شد دکتر محمّد مصدّق و سالارالدّوله شاهزاده را به عضویّت خود درآورد. (16)
برای پیوند دادن گروه های ماسونی ایرانی تا این زمان با لژ اعظم انگلیس مستندات مطمئن و محکمی وجود ندارد. در خطّ مشی، دیدگاه و عملکرد، ماسون های این عصر هم عنان و همگام با ماسونیّت اروپایی است؛ لیکن آغاز تکاپوی رسمی فراماسونری در «ایران» را باید به تأسیس لژ بیداری ایرانیان نسبت داد. این لژ با نظامی منسجم و منضبط در نوزدهم ربیع الاول سال 1326 ه.ق./ 1908 م. با اجازه رسمی لژ بزرگ شرق فرانسه، شورای عالی فراماسونری فرانسه و با اجازه رسمی محمّدعلی شاه قاجار در «تهران»، آغاز به کار کرد.
نخستین استادان بزرگ این لژ، ویزیور و مرل بودند و نخستین ایرانی که به عضویّت آن درآمد، ادیب الممالک فراهانی بود که شعری در زمینه «آیین فرامانس و فراموشخانه» مرکّب از 593 بیت که بیانگر اصل های عمده فراماسونری است و اندیشه های آن را در چارچوب ایرانی، اسلامی عرضه می دارد، سرود. وی در این ابیات خدا و پیامبران را فراماسون و «کعبه» را لژ و اهل بیت پیامبر (ص) را اهل لژ خوانده است. (17)
بسیاری از چهره های سرشناس و پر جنب و جوش انقلاب مشروطیّت از جمله، حاجی علیقلی خان سردار اسعد بختیاری به این لژ پیوستند.
به همین دلیل مداخلات این لژ در امور مربوط به نهضت مشروطه به اوج خود رسید. به طوری که یکی از اعضای آن به نام شیخ ابراهیم زنجانی، رئیس دادگاه فاتحان «تهران» گردید. (18)
پس از پیروزی مشروطیّت خواهان بر محمّدعلی شاه قاجار، اداره امور کشور به دست کسانی افتاد که اکثراً از اعضای لژ بیداری بودند و در واقع تصمیم گیری درباره امور کشور در لژ بیداری صورت می گرفت. (19)
لژ بیداری ایرانیان با کمک اردشیر جی، احمد شاه را از کار برکنار و زمینه را برای روی کار آ‌مدن پهلوی آماده کرد. اردشیر جی، مشاور مخصوص سفارت «انگلیس» در «تهران» بود. از اعضای مهمّ این لژ می توان از فروغی، ذکاء الملک و سیّد حسن تقی زاده نام برد. (20)
لژ بیداری در دوره رضاشاه نیز به فعّالیت خود ادامه داد و اعضای آن در تحکیم مبانی ضدّ دینی حکومت پهلوی و مسلک میهن پرستی افراطی آن نقش اساسی بازی کردند. در سال 1319 م. و در پی کشته شدن ارباب کیخسرو شاهرخ دبیر این لژ، این لژ به فعّالیت رسمی خود خاتمه داد.
تعطیل شدن لژ بیداری ایرانیان به منزله تعطیلی مجامع مخفی و ماسونی در «ایران» نبود. پس از آن در تهران و بسیاری دیگر از شهرهای ایران لژهای ماسونی انگلیسی، فرانسوی و آمریکایی راه اندازی شدند و نقش فراماسونرها را در سه جریان مهمّ فرهنگی،‌ سیاسی و اقتصادی ایران دنبال کردند. (21)
در پی سقوط رضاخان و بعد از شهریور 1320 ه.ش. لژ بیداری فعالیت خود را از سر گرفت و در این سال، لژ همایون جانشین لژ بیداری گردید. مؤسّس این لژ محمد خلیل جواهری بود که در «بیروت» به عضویّت سازمان فراماسونری درآمده بود.
در دهه 1330 ه.ش. شعبات لژهای آمریکایی مانند کلوپ روتاری و باشگاه های لاینز و انجمن تسلیح اخلاقی در ایران، شروع به فعالیت کردند... در این دهه، لژهایی دیگر مانند لژ مولوی، شهر تهران، ‌لژ کوروش، لژ مهر، لژ ستاره سحر، باشگاه حافظ، انجمن طرفداران زکریّای رازی، انجمن طرفداران خواجه نصیر طوسی و غیره مشغول فعالیت بودند و سرنوشت کشور را در دست داشتند. (22)
مطالعه فهرست اسامی به دست آمده از لژهای فراماسونری نشان می دهد که طیّ همه سال های پس از مشروطه تا سال 1357 ه.ش. هدایت سه جریان بزرگ سیاسی، اقتصادی و فرهنگی «ایران» در اختیار لژهای ماسونی بوده است؛ چنان که تمام صدراعظم های زمان قاجار به غیر از امیرکبیر و قائم مقام فراهانی و همچنین اکثر نخست وزیران دوران پهلوی اول و دوم از سیدضیاء طباطبایی تا بختیار، عضو سازمان فراماسونری بودند. (البته درباره دکتر مصدّق نمی توان به طور قاطع نظر داد که او بعد از عضویّت در مجمع آدمیّت با سایر مجامع همکاری می کرده است.) (23)
یکی از گروه هایی که اعضای آن، نقش مهمّی در برنامه ریزی وزارتخانه های ایران ایفا کردند، بهاییان بودند. بسیاری از اصول جهان بینی فراماسونری و بهاییان یکسان است و بسیاری از بهاییان عضو لژهای فراماسونری بوده اند.
ارتباط تنگاتنگ یهودیان و بهائیان با فراماسونری از این سه جریان، خاک ریزهایی تو در تو، در برابر جبهه ساکنان شریف و مسلمان و متدیّن به وجود آورده است تا همواره منافع سازمان جهانی فراماسونری محفوظ بماند. شاید بتوان مأموریت اینان را در موارد زیر خلاصه کرد:
1. حفاظت از شبکه فراماسونری و هدایت کنترل اعضا در اقصا نقاط ایران و به کارگیری آنها در شرایط ویژه؛
2. حفظ ساختار نظام اجتماعی، آموزشی، فرهنگی برکشیده شده، طیّ همه سال های سلطنت قاجار و پهلوی؛
3. در اختیار گرفتن منابع مالی و کسب قدرت اعمال نفوذ و مطامع در سازمان ها و نهادهای سیاسی، فرهنگی و اقتصادی؛
4. نفوذ دادن عوامل خود در سازمان های اجرایی و نهادهای کشور و اجرای طرح ها و پروژه های مورد نظر به وسیله آنها؛
5. شناسایی منتقدان یهود، صهیونیسم، غرب و فراماسونری، خبرگیری از آنها، ممانعت از ارتقای این اشخاص و کسب مناصب مهمّ دانشگاهی، فرهنگی و سیاسی؛
6. آلت فعل قرار دادن اشخاص حقیقی و حقوقی ساده دل؛
7. جلوگیری از نشر گسترده ‌آثار ضدّ یهودیّت صهیونیستی و ضدّ غربی از طریق رسانه ها (از طریق عوامل نفوذی) و به عکس نشر آثار مطلوب فراماسونری جهانی و تصاحب منافع انتشاراتی، مطبوعاتی تبلیغاتی و خبری و بالاخره از هم پاشیدن و حیات ضدّ صهیونیستی، ضدّ یهودی و مخالف با استعمار؛
8. جاسوسی؛
9. تبلیغ و اشاعه روحیه ضدّ دینی، گسترش تفکر مادی، با استفاده از همه امکانات موجود؛
10. سکولاریزه کردن آموزه های دینی و فرهنگی و جلوگیری از انقلاب فرهنگی؛
11. ترویج فساد، فحشا و تفریحات منحط کننده اخلاقی؛
12. شناسایی جوانان مستعدّ‌ و زمینه سازی برای مهاجرت راحت آنها به خارج از کشور؛
13. شایعه پراکنی و شایعه سازی علیه اشخاص حقیقی و حقوقی مستقل و برنامه های ویژه ملی و مذهبی در کشور؛
14. ترویج و تشویق زندگی و مناسبات و معاملات به سبک و سیاق غرب (تجمل گرایی، اسراف، تبذیر)؛
15. زمینه سازی برای نفوذ شرکت ها، بنیادها و سرمایه گزاری های وابسته به جریان ماسونیّت جهانی در کشورهای اسلامی؛
16. توسعه نهادهای ماسونی در معماری و شهرسازی؛
17. جلوگیری از احیای سنّت های دینی و فرهنگی که موجب ایجاد استقلال همه جانبه در زمینه های طبّ و تغذیه سنّتی و اسلامی، آموزش و پرورش، خانواده و تربیت فرزندان و...؛
18. انحراف اذهان از مقاصد و نیّات یهودیّت صهیونیستی، فراماسونری و سران متکبر غربی؛
19. فرقه سازی، ایجاد چند دستگی و جنگ های داخلی؛
20. ترویج اعتقادات جاهلانه به نام علم و دانش و ترقی که زمینه های قبول مفاسد یا تعطیلی سنّت های نیکو را فراهم می آورد؛...

3- روتارین و لاینزهای ایران

روتاری در «ایران»، در اواخر فروردین ماه سال 1335 ه.ش. 1956 م. زیر نظارت و سرپرستی روتاری بین المللی، که مرکزش در «شیکاگو» آمریکاست و با کمک مجید امیر ابراهیمی در پارک «هتل تهران» تأسیس شد.
فکر ایجاد چنین محافلی از طریق آشنایی عدّه ای از تحصیل کردگان ایرانی عضو انجمن های فراماسونری با عده ای از هم مسلکان برادران آمریکایی اعزامی به ایران در جریان اجرای اصل چهار ترونن، از جمله دکتر گرانس معروف به داک زمین شناس و چالز کولاک، رئیس انجمن دوست داران آمریکایی «خاورمیانه» در ایران، در اذهان ایرانیان شیفته فرهنگ و تمدّن غرب پیدا شد.
مجید امیر ابراهیمی با همکاری تعدادی از برادران تحصیل کرده و هم فکر خود، ژرژ آوانسف، دکتر فریدون ورجاوند، سناتور عبّاس مسعودی مدیر «روزنامه اطّلاعات»، سناتور جهان شاه صالح وزیر کابینه علاء، سناتور مصطفی تجدّد مدیرعامل «بانک بازرگانی» و جمعاً با تعداد سی نفر، اولین کلوپ روتاری ایران را تشکیل داد و سناتور جهان شاه صالح را به ریاست انتخاب کردند. (24)
دامنه راه اندازی روتاری به سرعت به مراکز استان ها و حتّی شهرستان ها نیز کشیده شد.
کلوپ های روتاری ایران تا سال 1353 ه.ش. به ترتیب در «تهران»، «تبریز»، «آبادان»، «شمال تهران»، «کرج»، «شیراز»، «اصفهان»، «رشت»، «کرمان»، «شمیران» و «مشهد» تأسیس شد و اعضای روتاری براساس دستورالعملی که در نشریه ماهیانه «روتاری بین المللی» منتشر شده، تشویق شده اند که با تأسیس کلوپ های جدید، تعداد آنها را به 15 کلوپ برسانند تا «ایران» یک منطقه مستقلّ روتاری شناخته شود. (25)
کلوپ های روتاری علاوه بر جذب صاحبان مشاغل ممتاز برای جذب نوجوانان و جوانان در آینده و آماده سازی آنها اقدام به راه اندازی تشکیلاتی موسوم به کلوپ اینتراکت، روتاراکت کردند تا این گروه نوجوان و جوان، ضمن انجام فعّالیت های تفریحی و دسته جمعی، مهیّای ورود به باشگاه روتاری شوند. در 1971 م. به کوشش سپهبد علی محمد خادمی (بهایی) دبیر وقت بین الملل، کلوپ های روتاری و تلاش پیگیر مهندس داریوش ارجمند اولین کلوپ اینتراکت روتاراکت ایران در تهران با عضویت 25 نفر از دانشجویان و نوجوانان تشکیل گردید. (26)
نکته جالب توجّه حضور یهودی ها و بهایی ها در میان گردانندگان و اعضای عمده روتاری است.
کلوپ لاینز ایران هم به عنوان یکی دیگر از سازمان های اقماری فراماسونری جهانی در پی کلوپ روتاری تأسیس و راه اندازی شد.
مهم ترین وجه ممیّز این کلوپ ها نسبت به لژهای ماسونی، علنی بودنشان بود. این وضع، از حسّاسیت ها می کاست، میدان حضور گسترده تری را ایجاد می کرد و اجازه می داد تا کلوپ ها بتوانند صورت جعلی خدمات، اجتماعی و عام المنفعه بودن را به رخ بکشند و پوششی برای سایر خدمات، فعّالیّت ها و از جمله دریافت بودجه از سازمان های جهانی روتاری و لاینز را داشته باشند؛ زیرا در عموم این کلوپ ها، اعضا ناگزیر به پرداخت حقّ عضویت بودند.
دو شیر غرّان در حالی که کره زمین را در دست گرفته اند علامت لاینز بود؛ چنان که اشاره رفت، شیر یکی از مظاهر و سمبل های شناخته شده یهود است که در ثواب (میکا، باب، آیه 9) بدان اشاره شده است.
باشگاه های روتاری و لاینز، از نظر سازمانی به تشکیلات فراماسونری «ایالات متحده آمریکا» پیوند می خورند و اکثر اعضای آن از میان تجّار، صاحب منصبان، اطبّا و ثروتمندان انتخاب می شدند.
به جز روتاری و لاینز انجمن های دیگری هم بودند که همچون روتاری، در پیوند با فراماسونرها به فعّالیت اجتماعی و ظاهراً اخلاقی و تربیتی مشغول بودند؛ امّا روش ها و برنامه های آنها با کنار زدن پرده های ظاهری، باطنی مقاصد آنها را می نماید. «مرکز تسلیح اخلاقی» و «جمعیّت برادری جهانی» در زمره دو انجمن دیگر فعّال در سطح بین الملل و «ایران» بودند.
شایان ذکر است که فراماسونری، خیمه خود را در حسّاس ترین منطقه استراتژیک و سوق الجیشی «ایران» برپا کرده بود. «شیراز»، «اهواز»، «اصفهان»، «کرج» و «تهران» نام های شناخته شده مهم در حیات فرهنگی، تاریخی، اجتماعی و سیاسی ایرانند. بی دلیل نیست که استانداران «فارس» و رؤسای دانشگاه های پهلوی (شیراز) عموماً از میان فراماسونرها گزینش می شدند.
مهم ترین اثری که پس از پیروزی انقلاب اسلامی به تجزیه و تحلیل جریان فراماسونری پرداخت و اسامی جمعی از فراماسونرها، لاینزها و روتارین ها را نیز برملا ساخت، تشکیلات «فراماسونری در ایران»، نوشته حسین میر بود.

پی نوشت ها :

1. باید متذکّر شد که در عصر حاضر استعمار با نوعی بازگشت به تجربه مرحله اوّل سیاسی نظامی در منطقه شرق اسلامی دست زده است.
2. سیر تفکّر جدید در جهان و ایران، ص 159.
3. همان.
4. همان، صص 159-160.
5. حائری، عبدالهادی، تاریخ جنبش ها و تکاپوهای فراماسونگری در کشورهای اسلامی، ص 34.
The sun never sers on the Brirish flag.see J.A.Riclard,History of England,11 th dition(N.y و (1966 و p.200)
6. Philosophic Scorrish Rite.
7. الگار، حامد، تاریخ فراماسونری در ایران، ص 30.
8. سیر تفکّر جدید در جهان و ایران، ص 161.
9. مددپور، محمّد، همان، ص 97؛ محمود محمود، همان، ص 215.
10. قائم مقامی، سلاطین قاجار، ج 1، ص 210.
11. فراماسونرها، روتارین ها و لاینزهای ایران،‌ ص 18.
12. همان، صص 20-21.
13. تاریخ فراماسونری در ایران، ص 37.
14. سیر تفکّر جدید در جهان و ایران، ‌صص 174-175.
15. همان، ص 43.
16. رائین، اسماعیل، فراموشخانه و فراماسونری، ‌ج 1، ص 577.
17. فراماسونرها، روتارینها و لاینزهای ایران، ص 24؛ فراموشخانه و فراماسونری در ایران، ج 2، صص 454-478.
18. طباطبایی، محمّدحسین، نفوذ فراماسونری در مدیریّت نهادهای فرهنگی ایران، ص 33.
19. همان، ص 33.
20. همان؛ فراموشخانه و فراماسونری،‌ ص 134.
21. حقّانی، موسی، تاریخ معاصر ایران، ص 22.
22. همان، ص 11.
23. نفوذ فراماسونری در مدیریت نهادهای فرهنگی ایران، ص 35.
24. فراماسونرها، روتارین ها و لاینزها، صص 56 و 57.
25. میر، حسین، تشکیلات فراماسونری در ایران، ص 105.
26. همان، ص 106.

منبع مقاله :
شفیعی سروستانی، اسماعیل؛ (1391)، دانشستان سرزمین های درگیر در واقعه ی شریف ظهور، ج 1، تهران: موعود عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، دوم