چرا صفویان سقوط کردند؟
کروسینسکی
کروسینسکی از خارجیان مقیم اصفهان که در هنگام تصرف اصفهان به دست افغان ها در این شهر حضور داشته است. وی در سفر خود عوامل متعددی برای زوال سلسله صفویه بر شمرده است، از جمله،1- تفرقه و دشمنی میان شیعه و سنی؛
2- شرابخوری عمومی درباریان و شاه؛
3- اخلاق عمومی شاه سلطان حسین که در تمام دوره ی سلطنت خود، فرمان قتل هیچ کس را نداده، حتی دل کشتن مرغی را نیز نداشته است؛
4- عدم توجه سلاطین صفوی به اجرای مسائل شرعی؛
5- اختلافات درونی بین درباریان و کارگزاران امور پادشاهی و امنای دولت.(1)
میر محمدحسین خاتون آبادی( متوفّای 1151 ق)
در تحلیل خاتون آبادی(2) آمده است: چون در دوره ی وفور نعمت، دولت و مردم به شکر آن نپرداختند و دچار غفلت شدند، فتنه و فساد در همه جا شایع شد و «نعمت» به «نقمت» تبدیل گشت. ضمن این که موقعیت عالمان دینی نیز تضعیف شد و در نتیجه از دست آنان نیز کاری ساخته نبود.(3)روشن است که وی از زاویه ی دینی به تحلیل مساله پرداخته است.
شیخ یوسف بحرانی( متوفّای 1186 ق)
بحرانی عقیده دارد که سقوط سلسله صفویه پس از وفات علامه مجلسی شروع شد. تا زمانی که علامه مجلسی زنده بودند، این سلسله نیز پابرجا بود، چون وی در ترویج حدیث و امر به معروف و نهی از منکر بسیار سخت می گرفت و از اطراف دیگر شاه سلطان حسین نیز فردی بی تدبیر بود.(4)آقای جعفریان این دیدگاه را چنین تحلیل کرده است:
اصولاً جامعه عصر صفوی یک جامعه ی مذهبی بود. قوام جامعه مذهبی به عناصری است که اندیشه ی مذهبی جامعه را تغذیه می کنند. اگر این افراد صدمه ببینند، استواری جامعه از میان رفته و بنیادهای آن سست خواهد شد.
نکته ی مهم این بحث این است که سقوط یا دوام یک سلسله حکومتی را نمی توان متوقف بر وجود یا فقدان یک عامل دانست، چه همان طور که خود آقای جعفریان متذکر شده اند، در برابر نظریه ی مرحوم بحرانی، کسانی مانند ادوارد براون(5) و ذبیح الله صفا(6) شدت نفوذ علامه مجلسی را از عوامل سقوط سلسله صفویه دانسته اند.
قطب الدین نیریزی(متوفّای 1173 ق)
قطب الدین نیریزی در رساله طبّ الممالک (7)عوامل چندی را در مورد چرایی سقوط سلسله صفوی برشمرده که اهم آنها از این قرار است:1- ترک امر به معروف و نهی از منکر؛
2- گرفتار شدن علمای حاکم(در برابر علمایی که از حکومت و مناصب حکومتی دور بودند) در دام اتراف و سرکردن با مترفان و مسرفان، که در نتیجه باعث سازش آنان با حاکمان و طبعاً تسامح آنان در ترک امر به معروف و نهی از منکر شد، چون در رأس تبهکاران همین حاکمان قرار دارند،
3- جهالت و سستی سلطان حسین؛
4- وجود فساد در میان درباریان به ویژه رشوه؛
5- روحیه ی بی عملی حاکم بر مردم، که در نتیجه در برابر اقدامات خشونت بار و ناموس شکن دشمن سکوت کرده و هیچ اقدامی نکردند.(8)
همین نویسنده در رساله ی فصل الخطاب به عوامل دیگری نیز اشاره کرده است، از جمله تعارض میان فقیهان و عارفان و سخت گیری های فقیهان حاکم بر عارفان و صوفیان؛ « در چنین شرایطی، دولت صفوی که در اصل بر پایه تصوف استوار بوده، پایه و پایگاهش را از دست داده است و به این ترتیب گور خود را به دست خود کنده است».(9)
میرزا محمد خلیل صفوی
میرزا محمد خلیل از نوادگان صفویان است. از تألیفات او مجمع التواریخ است که در سال 1207 قمری به نگارش درآورد. وی در تحلیل سقوط سلسله صفوی به عوامل زیر اشاره کرده است:
1- دعوای تصوّف و فقاهت؛
2- رخوت و سستی هیأت حاکمه؛
3- عناد و دشمنی میان کارگزاران حکومتی؛
4- بی تدبیری هیأت حاکمه؛
5- ضعف شاه در تصمیم گیری؛
6- راحت طلبی هیأت حاکمه؛
7- پرهیز از جنگ و ترسو بودن؛
8- حسد بردن کارگزاران حکومتی بر یکدیگر؛
9- مغلوب الغضب بودن هیأت حاکمه؛
10- عدم توجه به عواقب امور؛
11- رشوه گیری کارگزاران حکومتی.(10)
مینورسکی
مهم ترین عواملی که مدّنظر مینورسکی قرار گرفته از این قرار است:1- از میان رفتن کامل هسته ی مرکزی عقاید مربوط به سلطنت متکی بر مذهب، بی آن که اعتقاد مؤثر دیگری جایگزین آن شود؛
2- اختلاف فاحش عناصر قدیم و جدید در نظام ایران؛
3-تزلزل توازن میان «ممالک»(11) و «خاصه»(12) و توسعه ی خاصه که طبعاً مایه دلسردی و رمیدگی خاطر خدمتگزاران متصدی آن ولایت می گشت؛
4- وجود «نیمه حکومتی» در حرم و شخص ملکه ی مادر و خواجه سرایان که اعمالشان غالباً دور از مسؤولیت و بی تعقل بود؛
5- فساد خاندان سلطنتی که نو باوگان آن در محیط حرم بی خبر از جهان خارج به سر می بردند.(13)
روند تبدیل ممالک به خاصه از نکات جدیدی است که در این تحلیل شاهد آن هستیم و ظاهراً مورد توجه سبزواری نبوده است.
محمد مهریار
مهریار مترجم کتاب سقوط اصفهان است. وی ریشه اصلی سقوط را در مطلقه بودن حکومت می داند.(14) ایرادی که بر این تحلیل وارد است، تک عاملی بودن این تحلیل است. علاوه بر این، این پرسش مطرح می شود که چرا پیش از این صفویه سقوط نکردند، اینها که از ابتدا حکومتشان مطلقه بود. نکته جالب این که یکی از ایراداتی که بر سلطان حسین گرفته می شود این است که مستبد نبوده، بلکه غیرمستبدترین شاه صفوی بوده است. ما ضمن پذیرش استبداد، به عنوان یکی از علل سقوط سلسله صفویه، آن را تنها عامل سقوط نمی دانیم.مؤلف مکافات نامه
مکافات نامه مجموعه ی شعری است از مؤلفی ناشناخته که عمدتاً درباره ی اسباب زوال سلسله صفویه سروده شده است. این رساله را آقای جعفریان احیا کرده و در مجموعه مکافات نامه منتشر نموده است.مهم ترین عواملی که مکافات نامه آنها را اسباب سقوط سلسله صفویه می داند از قرار زیر است:
1- دگرگونی ارزش ها:
شود هر دنی واجب الاحترام *** کشد هر وضیع از شریف انتقام
نه از دین اثر ماند و نه ز شرع *** همه حُب دنیا شود اصل شرع
2- برخورد خصومت آمیز عالمان با صوفیان. نویسنده که خود تمایلات عرفانی دارد، از برخورد فقیهان با صوفیان انتقاد کرده و آن را یکی از علل سقوط سلسله صفویه می داند:
به صوفی چنان دشمن آن قوم خر *** که سُنی به شیعی ز لعن عمر
3- انتقاد از صاحب منصبان حکومت به ویژه «خواجگان»، «اطبّا» و اعضای «دفترخانه».
4- انتقاد از سیرت شاه:
نه از جور غمگین نه از عدل شاد *** به «باغ فرح» بودیش دین و داد
5- فساد شایع در میان درباریان و امیران
6- انتقاد از دو اعتماد الدوله یعنی فتحعلی داغستانی و محمد قلی خان شاملو.
درباره ی داغستانی گفته است:
ز قتل و ز تاراج و فسق و فجور*** به دریا هم از فتنه افکند شور
درباره ی شاملو نیز آورده است:
سفیهی فلاطون منش دبّ خر*** در آروق دایم رجوع البقر
چنان ابله و دنگ و مدهوش بود *** که پیوسته در خواب خرگوش بود
7- دخل و خرج نامتناسب و نابودی سپاهیان.
8- عدم کارآیی نیروهای قزلباش:(15)
همه سرخ رخساره لیک از خضاب *** همه رو سفید از ره اکتساب
ز زربفت و دیبا لباس همه *** ولی پیزری بود اساس همه
نه فکر سپاهی نه ساز سلاح *** نه کار صوابی نه راه صلاح
در انتقادات مکافات نامه که دقت کنیم، شباهت زیادی میان آنها و آن چه سبزواری پیش بینی کرده بود قابل مشاهده است و حتی گمان می رود که نویسنده و سراینده ی مکافات نامه از مضمون روضة الانوار مطلع بوده است و در این صورت، این تشابه طبیعی است.
در پایان این بحث یادآوری یک نکته ضروری است که در برخی از متون مورد بحث، مانند تاریخ ادبیات ایران ادوارد براون یا مکافات نامه، میان اصطلاح و طبقه عارفان و صوفیان خلط شده و آن دو را به یک معنا گرفته اند، حال آن که سبزواری میان این دو گروه تفکیک قائل شده است، چنان که دیگر متفکران از جمله صدر المتألهین نیز چنین کرده است. صوفیان از نظر اینان عارف نمایانی بودند، از این رو مورد شدیدترین انتقادات قرار گرفتند. اما عارفان واقعی از سوی اینان حمایت می شدند. برای مثال صدرالمتألهین که خود از سوی فقهای قشری مورد بی توجهی و طعن واقع شده بود، رساله هایی در مذمت صوفیه از جمله رساله کسر اصنام الجاهلیه دارد. این رساله با عنوان عرفان و عارف نمایان به فارسی برگردانده شده است.
پی نوشت ها :
1- سفرنامه کروسینسکی، ص23-26.
2- وی نوه ی دختری علامه مجلسی است که در جریان اصفهان گرفتار افغان ها شد.(ر.ک: رسول جعفریان، علل بر افتادن صفویان «مکافات نامه»، ص 25).
3- روضات الجنّات، ج1، ص 300.
4- الولوة البحرین، ص 55-56.
5-تاریخ ادبیات ایران از صفویه تا عصر حاضر، ص 127.
6- تاریخ ادبیات ایران، ج5، بخش اول، ص 181.
7- این رساله ی را آقای جعفریان در مجموعه مکافات نامه به چاپ رسانده و با قراین نام آن را طبّ الممالک نهاده است.
8- علل بر افتادن صفویان « مکافات نامه»ص 27-28.
9- همان، ص 28-29. رساله فصل الخطاب در مجموعه مکافات نامه منتشر شده است.
10- علل بر افتادن صفویان« مکافات نامه»ص 31-34.
11-ممالک یا املاک دیوانی، همان املاک دولتی بود که درآمدها و مالیات های آنها به خزانه دولت می رفت نه خزانه شخص شاه و به دست حاکمان مستقل و موروثی اداره می شد.
12- خاصه یا زمین های سلطنتی، املاک خاص پادشاه و اعضای خاندان سلطنتی را می گفتند. این املاک مستقیماً زیر نظر اعتمادالدوله قرار داشت.
13- علل بر افتادن صفویان«مکافات نامه»، ص 35-36.
14- علل برافتادن صفویان «مکافات نامه»، ص 36-37. کتاب سقوط اصفهان، مجمومه گزارش های پطرس گیلانتنز درباره ی حمله افغان ها به اصفهان است.
15-همان، ص 40-58.
لک زایی، نجف، (1380)، اندیشه سیاسی محقّق سبزواری، قم: انتشارات بوستان کتاب (انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه ی علمیه ی قم)، چاپ اول
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}