چالش های ژئوپلیتیک منطقه ای و دکترین ظهور مسالمت آمیز چین (2)
بهاره سازمند
فریبرز ارغوانی پیرسلامی
3. ظهور مسالمت آمیز و چالش های فرارو
دکترین ظهور مسالمت آمیز به منزله ی راهبرد بلند مدت رهبران چین برای تحقق اهداف کلان رشد و توسعه اقتصادی، در پرتو مدیریت چالش های عمده به ویژه در سطح منطقه و در ادامه در محورهای گوناگون چالش زا همچون اقتصاد، فرهنگ و سیاست واجد برنامه ها و مسیرهای تعیین شده ای است که می تواند به تحقق کلی این دکترین منجر شود. با وجود اینکه از زمان طرح این راهبرد در سال 2003 تا پایان اولین دهه از هزاره جدید، ابزارهای دیپلماتیک و سازوکارهای جامع مقامات پکن در جهت ممانعت از تشدید « تصور تهدید» به کار گرفته شده اما این « تصور تهدید» همچنان به مثابه یک عامل پیشگیری کننده از تلقی چین به عنوان کشوری عادی (1) در نزد کشورهای شرق آسیا عمل کرده است. این موضوع که در قالب شاخص های تصور تهدید نمود یافته ماحصل چالش های سه گانه پیش رو در بخش های ژئواکونومیک، ژئوکالچر و ژئوپلیتیک است که هر چند در هر دو مورد نخست تا حدّ بسیاری چین در مدیریت جریان های تنش زا موفق بوده اما عرصه ی ژئوپلیتیک با ماهیت سیاست قدرت مانع از بروز آثار مثبت حوزه های دیگر شده است.3-1. چالش های مدیریت شده و دکترین ظهور مسالمت آمیز
منظور از چالش های مدیریت شده رفع کامل این چالش ها نیست بلکه این حوزه به چالش هایی اشاره دارد که اولاً در قالب سیاست قدرت نبوده و از این جهت مدیریت آنها امکان پذیر است و ثانیاً انعطاف پذیری چین در این حوزه ها مشهود است و از این جهت پکن توانسته پاسخ های در خوری با هدف کاهش تنش ها به آن بدهد. این چالش ها در دو حوزه ژئوکونومیک و ژئوکالچر متمایز می شوند:3-1-1. چالش های ژئواکونومیک
آغاز سیاست درهای باز هم زمان با تشدید روند اصلاحات در جمهوری خلق چین که از اواخر دهه 1970 آغاز شد در نخستین دهه از هزاره نوین منجر به تبدیل چین به یکی از غول های بزرگ اقتصادی شده است. این تحول علاوه بر آثار بین المللی، با روندها و جریانات اقتصادی منطقه شرق آسیا به شدت مرتبط است. مهم ترین نقطه عطف در این زمینه، بحران مالی کشورهای جنوب کشور آسیا در سال های 1997 و 1998 بود که طی آن با ناکارآمدی سیاست های غرب به ویژه صندوق بین المللی پول، چین به مثابه یک منجی وارد عمل شده و توانست با در نظر گرفتن برخی ابزارها و سیاست های اقتصادی ترجیحی نقش مهمی را در فرایند مدیریت بحران ایفا کند ( Lim, 2010:441). این تحول باعث شد تا در دهه بعد از آن به تدریج مسیر و نگاه کشورهای منطقه در اتخاذ مدل های توسعه از نوع ژاپنی آن به سمت مدل چین با عنوان اجماع پکن (2) حرکت کند ( نک: Ramo, 2004) و به تدریج این کشور به کنش گر مسلط اقتصادی منطقه تبدیل شود. این تغییر نقش چین در میان مدت باعث شد تا فرایندها و روندهای اقتصادی منطقه تا حدّ بسیاری با سیاست های اقتصادی پکن همراه شود. با وجود آنکه ایفای نقش چین در سیستم اقتصادی منطقه به نوعی با منافع کشورهای جنوب شرق آسیا پیوند داشت اما به تدریج این سیاست ها به ایفای نقش دوگانه ای منجر شد؛ از یک سو نقش مسلط چین در این حوزه آنچنان برجسته بود که صرف نظر کردن کشورهای منطقه از آن بیم بحرانی دیگر را در میان آنان دامن می زد و از سوی دیگر تداوم این وضع تا حدّ بسیاری منجر به حاشیه ای شدن اقتصادهای کوچک و وابستگی شریان های پولی و مالی به نوسانات سیاست های اقتصادی چین می شد ( Lim, 2010: 441). همین موضوع در سال های اخیر در کنار وجوه ذیل، برانگیزنده تردید در ثبات چین در حوزه اقتصاد منطقه ای بود است. مهم ترین این وجود عبارتند از:- عدم توانایی چین در تداوم روابط اقتصادی پردامنه به ویژه در زمان رکودها که با وجود ارائه برخی کمک ها، این کشور کمتر متقاضی کالاهای کشورهای جنوب شرق آسیا می شد؛
- حرکت سیل گونه کالاهای ارزان قیمت چینی به سوی بازار کشورهای منطقه و در نتیجه رکود بسیاری از مراکز تولیدی و از بین رفتن توانایی رقابت در این کشورها که این امر بعد از پیوستن چین به سازمان تجارت جهانی در سال 2001 تشدید شد؛
- پیوندهای نامشخص مؤسسات و شرکت های به ظاهر خصوصی چین با بخش دولتی و سیاست حمایت گرایانه دولت در برابر آنها؛
- بهره گیری زیاد چین از ابزار کاهش ارزش پول خود در مواقع اضطراری و در نتیجه فشار به رقبا در فروش کالاها؛
- دریافت و جذب بیشتری سرمایه گذاری خارجی جریان یافته از غرب توسط چین و کاتالیزه کردن آن به درون مرزهای خود؛
- عملکرد این کشور به مثابه مرکز مونتاژ کالاهای تولیدی کشورهای منطقه و صادرات آنها به غرب که در عمل مانع از حضور سرمایه گذاران و تولیدکنندگان این کشورها در بازارهای جهانی به طور مستقیم می شود. این موضوع آهنگ تجاری منطقه جنوب شرق و تا حدی شمال شرق آسیا را به نوسانات اقتصاد چین پیوند زده است (Glosny, 2007:;(Deng & Zheng, 2009: 128; Wibow, 2009: 213; Pettmen, 2009 168.
تردید در سیاست های اقتصادی چین از سوی رهبران کشورهای منطقه بی شک در بلندمدت همسو با اهداف پکن نیست، زیرا ثبات منطقه ای برای جلوگیری از مداخله خارجی در مدیریت الگوهای رفتاری در گرو هم افزایی میان کشورهای منطقه و پرهیز از تنش است. به همین روی، مقامات چین از نیمه دوم دهه 1990 و به ویژه پس از بحران مالی آسیا با انجام اقدامات ذیل سعی در مدیریت چالش های ژئواکونومیک داشته اند. برخی از این اقدامات عبارتند از:
- در نخستین اقدام قابل توجه، پیرو ناکامی امریکا و صندوق بین المللی پول در مواجهه با آثار بحران مالی آسیا، چین توانست از طریق جلوگیری از کاهش ارزش پول و ارائه کمک های مالی اضطراری به کشورهای منطقه زمینه را برای رقابت پذیر کردن کالاهای کشورهای منطقه و متوقف شدن مسیر بی رویه رکود فراهم کند.
(Pettman, 2009: 120; Lanteige, 2009: 119-122.). امضای موافقت نامه همکاری جامع اقتصادی با آسه آن (3) در سال 2004 گام بزرگ دیگر پکن در رفع تنش ها بود. هدف اصلی این موافقت نامه کنار گذاشتن تمامی تعرفه های گمرکی تا سال 2015 بود.
طرح چین برای ساخت 8 سد بزرگ بر روی رودخانه مکونگ (4) که این اقدام با توجه به موقعیت چین در سرشاخه های رودخانه می توانست به پروژه های آبیاری، صنایع، حمل و نقل و ماهی گیری در کشورهای همسایه به ویژه لائوس کمک فراوانی کند؛ امضای موافقت نامه های متعدد تجارت آزاد با آسه آن و کشورهای عضو آن از جمله سنگاپور در ذیل چهارچوب آسه آن+1؛ بیانیه مشترک برای توسعه بنادر دو طرف در اکتبر 2007؛ تلاش برای تسهیل جریان سرمایه گذاری دو جانبه و در ادامه تأکید بر افزایش مبادلات تجاری میان طرفین که این امر می تواند ایجاد کننده این تصور در نزد کشورهای آسه آن باشد که رشد اقتصادی چین نه تنها تهدید نیست بلکه واجد مزایایی نیز برای آنها می باشد (Pattman, 2009; (Ryosie & Wang, 2004: 241 از جمله اقداماتی است که نشانگر اهتمام پکن در راستای رفع چالش ها در حوزه اقتصادی با کشورهای منطقه به ویژه جنوب شرق آسیا بوده است و از این نظر می توان گفت که حوزه ژئواکونومیک در شرق آسیا یک حوزه مدیریت شده محسوب می شود که در آینده و در پرتو هم افزایی می تواند فراتر از چالش به عنوان مبنای همکاری فراگیرتر مطرح شود.
3-1-2. چالش های ژئوکالچر
چالش های ژئوکالچر به دسته ای از تفاوت ها و اختلافات اشاره می کند که عمدتاً در حوزه های فرهنگی و تمدنی نمود بارز و محسوسی دارند؛ به عبارت دیگر جغرافیای فرهنگی در حالت تنوع و تکثر و نبود بسترهای همکاری جویی و در عین حال تساهل می تواند به مثابه چالش در برابر سیاست خارجی کشورها قرار گیرد ( نک: قاسمی، 1384: 133-131).منطقه شرق آسیا ( جنوب شرق و شمال شرق) از حیث شاخصه های فرهنگی و تمدنی دارای وجوه مشابه و برجسته ای است. شیوه زندگی کشاورزی، تفوق آیین های بودیسم و کنفوسیوئیسم همراه با ریشه های نژادی مشترک، زمینه ساز تشابه فرهنگی در این منطقه بوده است (Connors, 2005: 136). این روندهای تاریخی ارزش هایی را در طول زمان بر منطقه تحمیل کرده که تفاوت های ارزشی و فرهنگی به وجه مسلط و گریزناپذیر روابط تبدیل شده است.
مهم ترین بعد تنش زا در حوزه ژئوکالچری که منطقه را مستعد ناآرامی کرده است، ظهور ایدئولوژی های متفاوت در کشورهای منطقه می باشد. به جز کشورهای منطقه هند و چین ( لائوس، میانمار، کامبوج و ویتنام) و کره شمالی که کم و بیش در معرض ایدئولوژی کمونیستی قرار داشته اند، سایر کشورها به نوعی با اولویت بخشیدن به تفاسیر لیبرالی از دولتمداری و چینش عناصر حکمرانی خود بر این اساس، در تفاوت اصولی با چین قرار گرفته اند. بعد از به حاکمیت رسیدن کمونیست ها در چین، ماجراجویی های ایدئولوژیک پکن در منطقه و تردید آن در عملکرد و نیات کشورهای منطقه همواره منبعی از تنش و تعارض بوده است؛
به طوری که علاوه بر اختلافات چین کمونیست با کشورهای غیرکمونیست در بعد ارزشی، تفاسیر متفاوت از تحقق سوسیالیسم و کمونیسم نیز به اختلافات این کشور با کشورهای کمونیست دیگر به ویژه حوزه هند و چین دامن زده است.
تفاوت ایدئولوژیک به نوبه خود منجر به ذهنیت و تجربه تاریخی متفاوت در منطقه شده است. ماجراجویی های پکن در دوران جزم گرایی مائو از یک سو و ایجاد فرصت توسط کشورهای منطقه برای حضور پیگیر و فعالانه قدرت های فرامنطقه ای و معارض چین از سوی دیگر به مسئله ذهنیت منفی تاریخی افزوده است. این در حالی است که کشورهای منطقه همواره از نظام خراج گذاری چین در عصر امپراتوری و احیای مجدد آن بیم داشته اند ( چین، 1389: 86).
با این حال باید توجه داشت که حوزه فرهنگ، مانند اقتصاد از نقاط قابل انعطاف در سیاست گذاری پکن بوده است. علی رغم ایدئولوژی متفاوت، نخبگان پکن در سال های گذشته تلاش کرده اند تا با پررنگ کردن وجوه غیرایدئولوژیک، عملاً حوزه کارکردی سوسیالیسم را به ویژه در امور اقتصادی نمایندگی کنند ( Li & Fuman, 2010: 56). از سوی دیگر، در ابعاد هویتی و ناسیونالیستی که نمود بارز مسئله تقاوت ارزش ها بوده است، با وجود تکثر حوزه ناسیونالیسم وجه غالب، ناسیونالیست های پراگمات بوده اند که نیروی ناسیونالیستی را در خدمت توسعه گرفته و از این رو مانع از آن شده اند تا خوانش های افراطی ناسیونالیسم در داخل چین به قدرت رسیده و بر دامنه تنش ها بیفزایند ( بنگرید به Zhao, 2005: 139).
3-2. چالش های ژئوپلیتیک و دکترین ظهور مسالمت آمیز
برخلاف حوزه های ژئوکالچر و ژئواکونومیک که قرابت فرهنگی و اقتصادی کشورها و ماهیت انعطاف پذیر عناصر این حوزه ها عامل مهمی در جلوگیری از تبدیل ظرفیت های چالش زای آنها به تهدیدات و تنش ها در سطح منطقه شرق آسیا بوده، معضلات ژئوپلیتیک آیینه تمام نمای ساخت امنیتی و پیچیدگی آن است. این چالش ها که بخش عمده ای از آن یادگار دوران جنگ سرد بوده و بخش دیگری از آن به رقابت های درون منطقه ای و مداخلات فرامنطقه ای باز می گردد، همواره چین را به عنوان یک طرف موضوع، درگیر ساخته است. قرارگیری تقریبی چین در محور تمامی معضلات ژئوپلیتیک منطقه به چند دلیل عمده است؛ نخستین عامل، نقش تفوّق جویانه و در بیان یاچینگ چین (1389) ایجاد ماهیت نظام خراج گذارانه چین در طول تاریخ است (5). این نقش باعث شده تا علاوه بر آنکه چین خود را به نوعی در قبال تحولات منطقه مسئول بداند، نوع برداشت و نگاه کشورهای منطقه نیز به این جایگاه با احتیاط عمل و ملاحظه کاری همراه باشد. دومین مؤلفه در برجستگی موقعیت چین در سطح منطقه به نظام سیاسی این کشور اشاره دارد. با وجود آنکه کشورهایی همچون کره شمالی و ویتنام نیز نظام سیاسی کمونیستی را در خود حاکم می بینند اما قدرت چندوجهی چین در حوزه های موضوعی گوناگون باعث شده تا این ذهنیت غلبه یابد که قرارگیری این منابع قدرت در اختیار رژیمی که اولاً اقتدارگراست و ثانیاً از نوع و ماهیت سایر نظام های سیاسی در سطح منطقه متفاوت است، در نهایت می تواند موجد اقدامات غیرمنتظره و غیرعقلانی باشد. سومین عامل: وسعت جغرافیایی و حائل بودن حوزه سرزمینی چین میان چندین زیر سیستم در منطقه شرق آسیا است. این کشور با مسافتی نزدیک به ده میلیون کیلومتر مربع به گونه ای واقع شده که می تواند هم زمان تحولات حوزه های ژئوپلیتیکی جنوب شرق، شمال شرق آسیا و زیر سیستم هندوچین را رصد کند. این موقعیت ویژه سبب شده است تا تکوین و تداوم هر گونه مسئله یا بحران در سطوح گوناگون منطقه ای به ویژه در حوزه ژئوپلیتیک برای این کشور حائز اهمیت گردد و از این رو با تداوم رشد اقتصادی خیره کننده و لزوم تأمین ثبات و تنش زدایی، برقراری امنیت و جلوگیری از تصور منفی و تهدید از این کشور در نزد همسایگان با جدیت خاصی از سوی پکن دنبال شود. با این حال، گوناگونی و تنوع این چالش ها ( ژئوپلیتیک) در سال های اخیر مهم ترین مانع در برابر دکترین ها و جهت گیری های سیاست خارجی چین بوده است. مهم ترین این چالش های ژئوپلیتیک عبارتند از:الف - بحران تایوان
با وجود آنکه مسئله تایوان از دید مقامات چینی به ویژه وزارت امور خارجه این کشور به مثابه یک موضوع داخلی قلمداد می شود ( Lam, 2006:185) اما گستره و بازتاب مباحث و پیچیدگی های پیرامون این حوزه ی منازعه آنچنان عمیق شده که علاوه بر انگیختن واکنش های فرامنطقه ای، نوع برخورد و رویکرد چین در قبال آن برای بسیاری از کشورهای منطقه نیز دارای اهمیت شده است.گرچه حساسیت چینی ها نسبت به سرنوشت تایوان پس از انقلاب کمونیستی 1949 و فرار ملی گرایان به این جزیره برانگیخته شد، اما گره خوردن آن به وجهه بین المللی چین و تبدیل شدن این جریان به وجه غیرقابل مصالحه منافع ملی این کشور زمانی عینیت یافت که اولاً امریکا به حمایت همه جانبه از این جزیره و حکومت حاکم بر آن پرداخته و ثانیاً چینی ها در سال های 1997 و 1999 موفق به بازگرداندن هنگ هنگ و ماکائو به سرزمین اصلی شدند ( نک: Ling & et al, 2010).
تصویب قانون « ضد جدایی طلبی» (6) در سال 2005، تلاش برای انزوای تایوان در مجامع بین المللی، اعلام چندین آماده باش برای درگیری نظامی، مشارکت فعال در بحران 1955 تنگه تایوان و رویارویی ضمنی با امریکا، اعلام مخالفت صریح و قاطع با برگزاری هر گونه رفراندوم یا انتخابات در تایوان و تلاش برای وابسته کردن سرمایه های خارجی تجار تایوانی به بازار چین ( Lam, 2006: 185; Peterson, 2004: 28: 440-450:1389، حیدری).
از جمله محورهای تلاش چین برای مدیریت منازعه و اعاده این جزیره به سرزمین اصلی می باشد که به نوعی نشانگر اهمیت حیاتی حل و فصل چالش و ممانعت از جدایی این بخش برای چینی هاست.
مسئله تایوان و اهمیت آن از این اقدامات نیز فراتر رفته و به حوزه ای از موضوعات مدنظر نخبگانی تبدیل شده است که تصدی جایگاه های عالی سیاسی را برای خود در گرو ارائه راهکار و تاکتیک های مناسب برای اعاده تایوان به سرزمین اصلی می بینند. این موضوع باعث شد تا هو جین تائو در سال 2003 با تصدی مقام ریاست جمهوری، بلافاصله موضع جیانگ زمین - رئیس جمهور پیشین - در رویکرد انعطافی در قبال تایوان و مصالحه با امریکا را مورد تقبیح قرار داده و از امریکا خواست ضمن اجتناب از ارائه سیگنال های نادرست به تایوان، مصالح کلی روابط دو کشور را تحت الشعاع موضوعی که در صلاحیت داخلی چین قرار دارد، ننماید (Ling & et al, 2010: 185).
بنابراین بررسی روند تحولات در سطح دو جانبه بین تایوان و جمهوری خلق چین، به عنوان یکی از متغیرهای اصلی تأثیرگذار در ایجاد بحران و واگرایی در منطقه نیازمند تبیین رویکردهای رهبران و دستگاه تصمیم گیری دو کشور است.
نبخگان سیاسی جمهوری خلق چین هرگز هویت تایوان را به عنوان یک موجودیت مستقل سیاسی نپذیرفته اند و راهکارهای زیر را در مقابل تایوان اتخاذ کرده اند:
منزوی ساختن تایوان در صحنه جهانی از طریق جلوگیری از تماس رهبران تایوان با جهان خارج، نظیر سفرهای خارجی، پیشگیری از تلاش تایوان برای تحقق شناسایی آن جزیره به عنوان یک کشور مستقل، ممانعت از خریدهای تسلیحاتی تایوان، جلوگیری از عضویت تایوان در سازمان ملل متحد، ممانعت از بین المللی شدن موضوع وحدت و مداخله دیگر کشورها در این روند و تقویت مناسبات و پیوندهای اقتصادی با تایوان ( حاجی پور، 1390: 118).
بررسی ها نشان می دهد که چینی ها در قبال مسئله تایوان دو رویکرد استفاده از ابزارهای مسالمت آمیز و حفظ گزینه نظامی را به طور هم زمان به کار گرفته اند استفاده از ابزارهای مسالمت آمیز، به ویژه اقتصادی، پایه اصلی سیاست رهبران نسل چهارم (7) در قبال بحران تایوان به شمار می رود. آنان امیدوارند با پیگیری این رویکرد و اتصال هر چه بیشتر اقتصاد تایوان به اقتصاد چین، زمینه را برای الحاق مسالمت آمیز آن به سرزمین اصلی فراهم آورند. طبیعی است که گسترش تعاملات اقتصادی، افزایش تماس های مردم دو کشور و تبادل فرهنگی را در پی دارد. در سال های اخیر و متأثر از رشد اقتصادی چین و مهم تر از آن پیش بینی تداوم این رشد، افراد زیادی در تایوان تمایل به زندگی در چین پیدا کرده اند. به همین دلیل برای نخستین بار شهر شانگهای عنوان چهارمین شهر مورد علاقه مهاجران تایوانی را برای سکونت، به خود اختصاص داده است. جنبه ی دیگری از رویکرد مسالمت آمیز چین برای حلّ بحران تایوان، تلاش برای برقراری پیوندهای مستحکم با رهبران حزب کومین دانگ، که موضع معتدلی در قبال چین دارند، در همین راستا صورت گرفته است ( سازمند، 1390: 264-262).
گر چه استفاده از ابزارهای مسالمت آمیز، وجه غالب سیاست چین در قبال تایوان را شکل داده و ادبیات این کشور در قبال این بحران همواره ادبیاتی مسالمت آمیز بوده است، اما طی این سال ها گزینه نظامی نه تنها کمرنگ نشده بلکه به سرعت تقویت شده است. به عنوان نمونه بودجه نظامی چین در سال های اخیر همواره رشدی دو رقمی داشته به گونه ای که یکی از بالاترین نرخ های رشد در سطح جهان را به خود اختصاص داده است. گرچه دلایل مختلفی برای این افزایش شدید بودجه نظامی چین ذکر شده است - که مهم ترین آن تلاش این کشور به عنوان قدرتی در حال ظهور برای ارتقاء توانمندی های دفاعی و تهاجمی است - اما به نظر می رسد تایوان به تهدید اصلی امنیت ملی این کشور تبدیل شده است. افزون بر این، همان طور که گفته شد، حزب کمونیست چین در سال 2004 قانونی مرسوم به « قانون ضدتجزبه طلبی» را در کنگره ملی خلق به تصویب رساند که بر مبنای آن در صورتی که نیروهای استقلال طلب در تایوان، اعلام استقلال کرده و انسجام سرزمینی چین را با خطر مواجه سازند، دولت باید با استفاده از زور آنها را سرکوب کند. در مجموع می توان گفت چینی ها دو رویکرد سخت و نرم را برای پاسخ گفتن به دو سناریوی محتمل در بحران تایوان به کار گرفته اند. سناریوی اول که آنان امید بیشتری به تحقق آن دارند و عمده انرژی خود را صرف پیشبرد آن می کنند، الحاق مسالمت آمیز تایوان به سرزمین اصلی است و سناریوی دیگر که در صورت تحقق، نوعی تراژدی برای سیاست خارجی چین محسوب می شود، اعلام رسمی استقلال از سوی رهبران تایوان و جنگ است.
در مقابل به نظر می رسد تایوان مصمم است استقلال دوفاکتو خود از چین را حفظ کرده و آن را تبدیل به استقلال دو ژوره کند، در حالی که چین مصمم است تایوان را دوباره به خاک خود ضمیمه کند. هر چند قضیه تایوان چندین بار سبب بحرانی شدن اوضاع در شرق آسیا شده است، ولی چین قصد ندارد که از شدت واکنش خود نسبت به آن بکاهد. در واقع چین شکی برجای نگذاشته که برای جلوگیری از استقلال تایوان به جنگ مبادرت خواهد کرد. چین تعداد زیادی موشک های بالستیک و کروز را در مرز با تایوان مستقر کرده که تایوان را نشانه گرفته اند. تایوان نیز می گوید که برای مقابله با تعدیدات موشک های چینی و تجهیز ارتش خود نیاز به تسلیحات و کمک های امریکا دارد، اما از آنجا که چین این منطقه را بخشی از خاک خود می داند، هر گونه فروش تسلیحات امریکایی به این کشور را به منزله تهدیدی برای امنیت خاک خود تلقی می کند ( حاجی پور، 1390: 121).
بنابراین آنچه پیامدها و بازتاب های بحران تایوان را در سطح منطقه ای مستعد شکل گیری تصور تهدید از چین می کند، حول چند نکته مهم است؛ نخستین نکته به سیاست « چین واحد» پکن باز می گردد. مقامات چینی از دوران جنگ سرد وجود هر گونه حکومت مجزا از سرزمین اصلی چین را در هر نقطه ای محکوم کرده یکی از رهبردها و ملزومات روابط خارجی خود را با سایر کشورها تأکید بر پذیرش اصل « چین واحد» دانسته اند ( Qurong & Sen Gupta, 1999: c1). بنابراین، سیاست چین واحد به مثابه یک خط قرمز در سیاست خارجی این کشور به نوعی وظیفه ارسال هشدار به کشورهای منطقه ای و فراتر از آن احترام به تمامیت ارضی چین را عهده دار است. دومین محور حساسیت زا، ارائه نشانه های مختلف از جانب پکن مبنی بر عزم و اراده جدی در برخورد و مواجهه مستقیم در حوزه های مورد منازعه است. سیاست چین در قبال تنگه تایوان که با بحران رویارویی نظامی در سال 1996-1995 اوج مقاومت خود را نشان داد، بیانگر آن است که در سایر حوزه های مورد منازعه و چالش برانگیز نیز امکان اقدام و عملکرد خارج از عرف های دیپلماتیک وجود دارد. فراتر از این حوزه، برخورد پکن در مسئله تایوان تاکنون نمود این عزم از جانب چین بوده که این کشور حاضر است در قبال منافع سرزمینی خود در برابر قدرت های بزرگ، حتی ایالات متحده نیز به صف آرایی نظامی مبادرت کند. صرف نظر از صحت یا تبلیغاتی بودن این وجه، در کمترین حد، چین توانسته این اراده خود را در دو دهه اخیر به کشورهای منطقه تفهیم کند. و در نهایت اینکه با وجود اولویت همزیستی مسالمت آمیز در روابط با کشورهای منطقه ای، چینی ها هدف گذاری برخی ائتلاف های کشورهای منطقه ( نظیر کره و ژاپن) با واحدهای فرامنطقه ای را غیرقابل پذیرش دانسته و با نوع برخورد در بحران تایوان نشان داده که ماهیت این اتئلاف ها نمی تواند متوجه حمایت از حکومت غیر قانونی تایوان باشد زیرا چین در مورد این حوزه ژئوپلیتیکی به تصمیم گیری و جمع بندی نهایی رسیده است ( بنگرید به: Blazevic, 2010:144-149).
ب - بحران شبه جزیره کره
همانند بحران تایوان، مسئله یا بحران ژئوپلیتیکی شبه جزیره کره نیز به یادگار مانده از دوران جنگ سرد است. با پایان جنگ کره در آغاز دهه 1950، نخبگان کمونیست کره شمالی به رهبری کیم اهل سونگ به این نتیجه رسیدند که تداوم بقا و مقابله با تهدیدات در شرایط جدید جنگ سرد (8) بدون توسل به تجهیز نظامی در عمل غیر ممکن است. لذا با حمایت ضمنی چین، کره شمالی از دهه 1970 و 1980 به توسعه برنامه موشک های بالستیک و هسته ای مبادرت کرد که این اقدام به نوعی پیامد معاهده دوستی، همکاری و کمک دو جانبه (9) در سال 1961 بود ( Gill, 2007: 53).با وجود آنکه تحرکات نظامی کره شمالی در پاسخ به تهدیدات، به طور ضمنی تا آغاز هزاره جدید ادامه داشت، تبدیل شدن این مسئله به یک بحران ژئوپلیتیکی رسمی و حساسیت زا زمانی کلید خورد که در پی تحریکات امریکا در زمان بوش پسر، کره شمالی در بیانیه ای رسمی در اکتبر 2002 بر تداوم غنی سازی تأکید کرده و تمامی سیستم های بازرسی آژانس بین المللی انرژی اتمی از این کشور خارج شد.
خروج از NPT در ژانویه 2003 و کناره گیری یک جانبه از بیانیه مشترک غیرهسته ای شدن شبه جزیره در ماه می 2003 (10) توسط کره شمالی اقدامات بعدی بود که با حساس شدن کره جنوبی و ژاپن بر حوزه و دامنه بحران شبه جزیره کره افزود و از این جهت توجه کشورهای منطقه و قدرت های بزرگ در حلّ بحران به پکن معطوف شد.
بازتاب و پیامدهای موضع گیری چین در قبال بحران شبه جزیره کره در ایجاد تصور تهدید از این کشور و زیر سؤال بردن ایده ظهور مسالمت آمیز، دارای شباهت های و تفاوت هایی با بحران تایوان است. نخست آنکه برخلاف بحران تایوان، موضع گیری چین در مورد مسئله کره شمالی با آمیزه ای از همکاری و تعارض با قدرت های بزرگ و کشورهای منطقه همراه بوده است؛ از یک سو هسته ای شدن کره شمالی علاوه بر آنکه ثبات منطقه ای - که از دید چینی ها برای رشد و ظهور اقتصادی آنها لازم و حیاتی است - را تهدید می کند، می تواند در آینده زمینه های شکل گیری رقیبی نوین را در سطح منطقه ای برای پکن فراهم آورد. افزون بر آن، گسترش بیم از هسته ای شدن کره شمالی در میان کشورهای منطقه، آنها را یا به سمت کسب توانایی هسته ای و در نتیجه تعمیق مسابقه تسلیحاتی در منطقه تشویق خواهد کرد، یا آنکه لزوم تأمین امنیت و بقا، آنها را ناگزیر از ائتلاف و اتحاد با قدرت های منطقه ای و در نتیجه حضور آنها در منطقه شرق آسیا می کند که از هر دو جهت نمی تواند با اهداف و منافع ملی چین سازگار باشد ( Lee, 2011). همچنین بحران کره شمالی در ضورت وخیم شدن با این امکان همراه خواهد بود که چین در شرایط دوران گذار خود از وضعیت سنتی به سوی یک کشور مدرن ( که به شدت نیازمند صلح و ثبات است) در یک جنگ ناخواسته درگیر شود و تنش در شبه جزیره کره می تواند با مهاجرت گسترده آوارگان به چین همراه شود ( Lam, 2006: 188). این امر سبب شکل گیری رویکرد منفی نظام بین الملل و کشورهای منطقه به عقلانیت نظام های کمونیستی خواهد شد.
خروجی این سناریو تلاش های مقطعی چین برای حل بحران شبه جزیره اقدام به همکاری با کشورهای دیگر در مذاکرات شش جانبه (11) است. از این جهت این بحران نمود موضع گیری متفاوت چین در مقایسه با تایوان است.
دومین وضعیت در قبال بحران شبه جزیره کره که به نوعی نشانگر وجه تشابه جهت گیری پکن با مسئله تایوان نیز می باشد، عزم این کشور در حمایت از کره شمالی است. در سپهر سیاست گذاری مقامات پکن، حمایت از کره شمالی می تواند با چند محور مثبت همراه باشد؛ نخستین مؤلفه برانگیزنده حمایت، اشاره آنها به معادله « کره شمالی در ازای تایوان» (12) است. از دید مقامات پکن اصرار و تأکید ویژه امریکا بر حمایت از تایوان و فروش تسلیحات به این جزیره می تواند با حمایت چین از اقدامات پیونگ یانگ تعدیل شود و ابزاری در اختیار آنها در مذاکره با واشینگتن قرار دهد. دومین محور جلب نظر پکن در حمایت از اقدامات کره شمالی به ماهیت نظام سیاسی حاکم بر پیونگ یانگ باز می گردد. تضعیف و شکست رژیم کیم جونگ ایل با ماهیت کمونیستی به مثابه فرو ریختن دژی دیگر از نظام های چپ گرا، به هیچ روی از حیث ترویج مدل های توسعه ای چین نمی تواند برای پکن مناسب باشد ( Lam, 2006:188). و در نهایت همانند منوضوع تایوان، مسئله کره شمالی می تواند به عنوان ابزاری در مذاکرات دیپلماتیک در اختیار سیاستمداران چینی قرار گیرد تا از طریق آن بر ضرورت پایان دادن به ائتلاف های کشورهای منطقه با قدرت های فرا منطقه ای - که از دید چین عامل اصلی تحریک کره شمالی برای هسته ای شدن است - تأکید کند ( Yi, 2009:779). بنابراین، موضع دوگانه پکن در همکاری و عدم همکاری در خلع سلاح و مدیریت چالش هسته ای کره شمالی نشانه دیگری است که در میان مدت می تواند به مثابه منبعی برای شکل گیری « تصور تهدید» از چین قلمداد شود که تا حدّ بسیاری ظهور مسالمت آمیز را با وقفه مواجه سازد. هر چند نباید از یاد برد سود و زیان محاسبه این دو وضعیت ( همکاری یا عدم همکاری در مورد بحران شبه جزیره کره) امروزه یک معضل تصمیم گیری در نزد مقامات پکن به شمار می رود.
ج - اختلافات مرزی
سومین چالش ژئوپلیتیک مهم در منطقه شرق آسیا که به مراتب از دو معضل دیگر ( بحران تایوان و شبه جزیره کره) وجه منطقه ای، ژئوپلیتیک و تهدیدات ناشی از آن محسوس تر است، اختلافات مرزی چین با کشورهای منطقه است. آن چیزی که بیش از ماهیت اختلافات مرزی، « تصور تهدید» از چین را در نزد کشورهای منطقه قوی تر کرده و در نتیجه موانع ژئوپلیتیکی پیش روی ظهور مسالمت آمیز را برجسته نموده، حساسیت شدید پکن در قبال موضوعات حاکمیتی و امکان واکنش های سریع و غافلگیر کننده آن است که مثال برجسته آن بیم کشورهای منطقه از پاسخ چین به این اختلافات همانند مسئله تایوان است.نخستین اختلاف مرزی مهم چین به اختلاف نظر این کشور با ژاپن در مورد حاکمیت بر جزایر سن کاکو (13) و دیائویاتای (14) در بخش های جنوبی دریای چین شرقی و نیز تعیین حدود دریایی به ویژه در فرورفتگی ژی هو (15) در همین دریا باز می گردد.
در مورد دو جزیره نخست که هر دو کوچک و بدون سکنه می باشند، پکن آنها را ادامه بخش فیزیکی و زمین شناختی جزیره تایوان دانسته و در مقابل ژاپنی ها این جزایر را بخش جدایی ناپذیر اوکیناوا می داند (Mao, 2007; Lo, 1987:c7) و همین مسئله در مقاطع مختلف به رویکردهای ملی گرایانه شدیدی منتهی شده است. اثبات وجود میزان قابل توجهی از منابع و ذخایر گاز طبیعی ( در شرایطی که هر دو کشور از واردکنندگان عمده گاز از خارج هستند) نیز در سال های اخیر حساسیت موضوع را افزایش داده است ( Lanteigne, 2009:112). علاوه بر دریای چین شرقی، دومین حوزه مورد منازعه مرزی در رابطه پکن با کشورهای همسایه، اختلافات سرزمینی در حوزه دریای چین جنوبی است. جزایر اسپراتلی (16) و پاراسل (17) و تعدادی جزایر مرجانی کم ارتفاع دو حوزه ی عمده اختلاف در این دریاست که در مورد نخست، شاهد وجود چالش روابط پکن با ویتنام و در مورد دوم در سطحی وسیع تر اختلافات چین با تایوان، برونئی، اندونزی، مالزی و فیلیپین قابل اشاره است ( Lo, 1987, c2). موقعیت ارتباطی دریای چین جنوبی به مثابه کرویدور دریایی ( از تنگه مالاکا تا تنگه تایوان)، تداوم منازعه حاکمیتی میان چین کمونیست و تایوان و نیاز روزافزون کشورهای منطقه به ذخایر انرژی ( در شرایط اثبات وجود منابع غنی انرژی در این حوزه) از مهم ترین عواملی بوده که بر حساسیت طرفین در دعاوی افزوده است ( Chung, 2004: 130).
با وجود اینکه این اختلافات تاکنون به درگیری فراگیر و همه جانبه منجر نشده اما نوع اقدامات و واکنش های چین در قبال هر دو اختلاف در دریاهای چین جنوبی و شرقی مستعد نوعی احساس خطر برای کشورهای منطقه بوده است. برخورد نظامی در حوزه دریای چین در مارس 1988 و کشته شدن 72 تن از سربازان ویتنامی در برخورد با ناو چینی، تصرف یکجانبه یکی از جزایر مرجانی توسط چین در سال 1995، توجه خاص به تجهیز ناوگان دریایی و اخیراً مداخله کشتی های ماهی گیری و نیروی دریایی چین در روند آزمایشات زلزله شناسی شرکت نفت دولتی « پترو ویتنام» (18) در ماه های می و ژوئن (Yoshihara &; Xinhua.net 2011 Holmes, 2001:45-50) مهم ترین رویدادهایی بوده اند که علاوه بر نشان دادن عزم جدی پکن در حفظ تمامیت سرزمینی خود، گویای وجود و تداوم زمینه های اختلاف و در نتیجه نگاه توأم با تردید کشورهای منطقه به دکترین ظهور مسالمت آمیز چین است.
علاوه بر نگرانی کشورهای منطقه از دعاوی سرزمینی چین، محور دیگری که به نوعی پیامد مستقیم اختلافات ژئوپلیتیک در سطح منطقه است، نوسازی نظامی چین در سال های اخیر بوده است. هر چند مقامات پکن در موقعیت های مختلف یا آمار نوسازی نظامی ارائه شده از سوی مؤسسات خارجی را رد کرده و یا هدف آمادگی نظامی را دفاعی (19) و متوجه تهدیدات فرامنطقه ای دانسته اند، اما کشورهای منطقه با تفسیر این اقدامات چین به عنوان بسترسازی برای اهداف جاه طلبانه بر این اعتقادند که نبود هنجارهای امنیتی یکسان در مدیریت رقابت های بالقوه از یک سو و عدم تقارن میان نیروهای نظامی این کشورها با چین از سوی دیگر، نشان می دهد که هر گونه تلاش برای ایجاد تحول نظامی نمی تواند بیانگر اهداف و نیات خیرخواهانه چین در منطقه باشد (Cunha, 1998:3).
همانند تلاش های چین در پاسخ گویی به چالش ژئواکونومیک و ژئوکالچر، تصمیم گیرندگان سیاسی در این کشور غافل از ارائه پاسخ مناسب در مدیریت چالش های ژئوپلیتیک نبوده اند. به عبارت دیگر، نخبگان چین با در نظر گرفتن الزامات ناشی از دکترین ظهور مسالمت آمیز، تلاش کرده اند تا از طریق امضای بیانیه های مشترک پیرامون مسائل امنیت غیر سنتی (20) در منطقه، امضای معاهده منطقه عاری از سلاح های هسته ای در جنوب آسیا (21) در سال 1999، الحاق به معاهده همکاری و دوستی (22) که به نوعی این کشور را ملزم به حلّ منازعات سرزمینی با لائوس و ویتنام و حل اختلافات مرزی در دریاها با کشورهای هم مرز در دریای چین جنوبی می نمود، تأکید بر سیاست های چند جانبه گرایانه و ارائه دکترین هایی همچون « همسایه خوب» و دیپلماسی پیرامونی، این چالش ها را پاسخ گفته و با رفع « تصور تهدید» از چین، زمینه اجرایی سازی ظهور مسالمت آمیز و در ادامه، تحقق ثباتی که پیش نیاز توسعه اقتصادی است را فراهم آورند که این امر با تداوم منازعات ژئوپلیتیکی تا مقطع فعلی در عمل ناکام مانده است.
نتیجه گیری
از اواخر دهه 1970 میلادی که مسیر رشد و توسعه چین در پرتو مدیریت نخبگان این کشور کلید خورد، همواره موضوع مورد توجه در محافل تصمیم گیری این کشور، فراهم آوردن زمینه ها و شرایطی بود تا در پرتو آن توسعه اقتصادی محقق شده و سپس تحقق و دستیابی به سایر شاخص های قدرت امکان پذیر شود. به همین روی، تصمیم گیران و سیاست گذاران این کشور با علم به لزوم کاستن از تنش ها و ایجاد ثبات برای تحقق توسعه پایدار به گسترش روابط با کشورهای منطقه و قدرت های بزرگ پرداخته و در این راستا ارائه دکترین هایی مهم در سیاست خارجی، همچون ظهور مسالمت آمیز، بسترساز این حرکت بود.علی رغم طرح دکترین ظهور مسالمت آمیز از سال 2003 توسط هو جین تائو که محور اصلی توجه آن به کاهش تنش ها در روابط با کشورهای منطقه شرق آسیا و کاستن از « تصور تهدید» از چین معطوف بوده، به نظر می رسد تحقق این دکترین که با آینده رشد و توسعه اقتصادی چین در پیوندی ناگسستنی قرار دارد، با چالش هایی عمده در سطح منطقه ای مواجه است. هر چند مقامات پکن تلاش کرده اند تا با اقدامات خود به چالش های سه گانه فراروی تحقق این دکترین در ابعاد ژئوکالچر، ژئواکونومیک و ژئوپلیتیک پاسخ دهند، اما برخلاف دو حوزه نخست، پاسخ ها در حوزه ژئوپلیتیک تاکنون با نتایج قابل انتظار همراه نبوده و همین مهم منجر به تبدیل چالش های ژئوپلیتیک به اصلی ترین چالش در برابر تحقق دکترین ظهور مسالمت آمیز شده است. اختلافات مرزی چین با کشورهای همسایه به ویژه در مناطق دریایی نفت خیز، بحران تایوان و بحران شبه جزیره کره، مهم ترین معضلات ژئوپلیتیک هستند که چین با درگیری در هر یک از آنها در عمل، در وضعیتی واقع شده که انعطاف در مورد آنها می تواند کاهش نقش و عقب نشینی از اصول حاکمه این کشور تلقی شود و در عین حال پیگیری جدی و تلاش برای حفظ منافع خود در این عرصه ها نیز به نوعی مقوّم تصوراتی از این کشور در نزد کشورهای منطقه است که می تواند در میان مدت به چالش هایی بزرگ تر منجر شود. با توجه به وضعیت بالقوه خطرناک هر یک از این معضلات امکان درگیری در یک جنگ ناخواسته که بی تردید در مغایرت با دکترین ظهور مسالمت آمیز چین نیز می باشد، چندان دور از ذهن نیست.
در مجموع به نظر می رسد خواست و اراده چین برای حرکت در منحنی قدرت ( که تا حد بسیاری به توسعه اقتصادی این کشور گره خورده) در گرو تثبیت نقش منطقه ای این کشور است و تحکیم این جایگاه نیز که پیش نیاز ایفای نقش فعالانه در عرضه بین المللی می باشد، در گرو مدیریت چالش ها و ارائه راهکارهایی میانی از جمله اهمیت دادن به سیاست منطقه گرایانه در چهارچوب همگرایی است؛
همگرایی ای که علی رغم موانع فراروی آن، می تواند با آغاز از حوزه های کمتر مورد منازعه اقتصادی و با تأکید بر ارزش های مشترک فرهنگی و تاریخی ضمن کاهش تنش ها، به کاهش نقش قدرت های فرامنطقه ای و مداخلات آنها منتهی شود. ***
پینوشتها:
1. Normal State.
2. Beijing Consensus.
3. ASEAN- China Comprehensive Economic Cooperation Agreement.
4. Mekong.
5. نظام خراج گذاری در شرق آسیا به دوران پیش از سده بیستم و زمان حکومت امپراتوران چین بر سرزمین اصلی چین و نواحی پیرامونی آن اشاره دارد. در این نظام، امپراتور چین با برقراری سنت دریافت خراج از اقوام و سرزمین های پیرامونی عملاً خود را به مثابه حاکم مطلق دیگر نواحی در شرق آسیا معرفی کرد.
6. Anti-Session Law.
7. مائو از رهبران نسل اول، دنگ شیائوپینگ از رهبران نسل دوم، جیانگ زمین از رهبران نسل سوم و هو جین تائو از رهبران نسل چهارم چین محسوب می شوند.
8. مهم ترین عامل در بیمناک شدن مقامات کره شمالی از تداوم امنیت و بقا خود در شرایط جنگ سرد، تغییر مناسبات درونی جهان کمونیستی از دهه 1960 بود که طی آن چین و شوروی در مقابل هم قرار گرفته و در این شرایط پیونگ یانگ از برخورداری خود از حمایت یکپارچه جهان کمونیسم دچار تردید شد ( داربی شر 1368: فصل اول).
9. Treaty of Friendship, Cooperation and Mutual Assistance.
10. این بیانیه از سال 1992 دو طرف ( کره جنوبی و شمالی) را متعهد می کرد که به آزمایش، تولید، دریافت، تصاحب، نگهداری و یا هر گونه استفاده از سلاح های هسته ای مبادرت نکنند ( Gill, 2007).
11. مذاکرات شش جانبه به مجموعه مذاکراتی اطلاق می شود که از آوریل 2003 با هدف خلع سلاح کره شمالی با حضور امریکا و کره شمالی در پکن آغاز شد و از دور دوم آن یعنی در آگوست 2003 ژاپن، روسیه و کره جنوبی نیز به این جمع اضافه شدند.
12. North Korea in Exchange For Taiwan.
13. Senkaku.
14. Diaoyatai.
15. Xihu Trough.
16. Spratly.
17. Paracel.
18. نوسازی هسته ای تلاش برای ایجاد نیروگاه های اتمی جدید، سرعت گرفتن تحولات مدیریتی در درون ارتش آزادی بخش خلق (PLA) و تأکید بر کیفی سازی نیروها به جای توسعه کمی آن از مهم ترین تحولات عرصه نظامی چین بوده که نگرانی را در میان همسایگان این کشور ایجاد کرده است (zLanteigne, 2009,:76; Ng, 2005).
19. مهم ترین وجه در ادعای دفاعی بودن نوسازی نظامی چین اشاره آنها به ضرورت تأمین امنیت انتقال انرژی در تنگه مالاکا است.
20. Non-Traditional Security Problems.
21. The Southeast Asia Nuclear Weapon Free Zone Treaty.
22. Amity and Cooperation Treaty.
الف - فارسی
چین، یاچینگ، 1389. « چرا نظریه چینی روابط بین الملل نداریم؟» در نظریه غیرغربی روابط بین الملل، دیدگاه هایی درباره آسیا و فراسوی آن، گردآورنده آمیتا و آکاریا و بری بوزان، ترجمه علیرضا طیب، تهران: مؤسسه ابرار معاصر تهران.
حاجی پور، مجید. 1390.« مشکلات و اختلافات منطقه ای و عدم همگرایی در شمال شرق آسیا»، پایان نامه جهت اخذ کارشناسی ارشد روابط بین الملل، به راهنمایی بهاره سازمند، دانشگاه تهران: دانشکده حقوق و علوم سیاسی.
حیدری، جهان. 1382. « استراتژی آمریکا در قبال تایوان و واکنش چین»، مجله سیاست خارجی، سال 24، تابستان، شماره 2، صص 429-454.
داربی شر، یان دنیس. 1368. تحولات سیاسی در جمهوری خلق چین، ترجمه عباس هدایت وزیری، تهران: انتشارات آموزش انقلاب اسلامی.
سازمند، بهاره. 1390. سیاست خارجی قدرت های بزرگ، تهران، مؤسسه ابرار معاصر تهران.
قاسمی، فرهاد، 1384. اصول روابط بین الملل، تهران: میزان.
ب - انگلیسی
Amador, J.S.2010. "ASEAN in the in the asia pacific: Centrol or peripheral?, Asia Politics and policy, Vol. 2. No. 4, pp. 601-616.
Blazevic, J. J. 2010. "The Taiwan Dilemma: China, Japan and the Strait Dynamic", Joural of Current Chinese Affairs, 39,4,pp.143-173.
"Chinese Defense Minister Meests with Vietnamese Counterpart in Singapore", (Observed: 23/9/2011) Available at: http:// news.xinhuanet.com/english 2010/china/2011-06/04/c-13910207. htm
Chung, Chien-Peng.2004. Domestic Politics, International Bargaining and China 's Territorial Disputes, London and New York: Routledge.
Clegg, J. 2009. China 's Global Strategy: Toward A Multipolar World, London: Pluto Press.
Connors, K. M. 2005. "Culture and politics in the Asia-Pacific: Asian Values and Human Rights", In The New Global Politics of the Asian-Pacific, Edited by:Connors & et.al, London & New York: Routledge.
Cunha, D. 1998. "Southeast Asian Perceptions of China 's Future Security Role in Its Backyard", in In China 's Shadow, Edited by: pollack and Yang, RAND.
Deng, Ziliang and Zheng, Y. 2008. "China Reshapes the World Economy", in China and the New International Order, Edited by: Wang and Zheng, London and New York: Routledge.
Dreyer, June Teufel. 2008. China 's political System: Modernization and Transition, New York: Pearson Longman.
Feng, Huiyun. 2007. Chinese Strategic culture and Foreign Policy Decision-Making, London and New York: Routledge.
Glosny, A. M. 2007. "Stabilizing the Backyard: Recent Development in China's Policy toward Southeast Asia", in China and Developing World, Edited by: Eisenman & et al, Londan and New York. M.E. Sharpe.
Gill, Bates. 2007. Rising Start: China s New Security Diplomacy, Washington D.C. Brookings Institution Press.
Heberer, T. & Schubert, G.eds 2009. Regime Legitimacy in Contemporary China, London and New York: Routledge.
Lam, W. Willy. 2006. Chinese Politics in the Hu Jintao Era: New Leaders, New Challenges, London and New York: M. E. Sharpe.
Lanteigne, M. 2009. Chinese Foreign Policy: An Introduction, London and New York: Routledge.
Lee, Sunny. 2011. "Unfinished Deal between pyongyang, Beijing",(Observed: 11/6/2011) available at: www. Atimes .com/atimes/ Korea/MF 14 go1. html.
Li, Wu and Fumin, Sui. 2010. China s Economy, Cengage Learning.
Lim, L. C. 2010. "The China-ASENA Tariff Acceleration
Clause", In China, India and the International Economic Order, Edited By: Sornarajah & Wang, New York: Cambridge University Press.
Ling, L.H.M and et al. 2010. "Subaltern Straits: Exit, Voice and Loyalth in the United States-China-Taiwan Relations", International Relations of Asia-Pacific, Vol. 10, pp. 33-59.
Mao,S, K. 2007. "The Legal Status of the Diaoyou Islands", in China in the Twenty First Century, Edited by: Hua & Guo, New York: Palgrave Macmillan.
Ng. Ka. Po. 2005. Interpreting China 's Military Power, London and New York: Frank Cass.
Pererson, A. 2004. "Dangerous Games across the Taiwan Strait", The Washington Quarterly,27:2, spring pp.23-41.
pettman, Ralph. 2009. "China 's Region-Building Strategy in Southeast Asia", in China and Global politics of Regionalization, Edited by: Kowalski, Ashgate.
Qurong S and sen Gupta,B, eds. 1999. China Look at the World, Delhi: Konark Publishers.
Ramo, Cooper Joshua. 2004. The Beijing Consensus, London: The Foreign Policy Center.
Ryosei, K and Wang, J. 2004. The Rise of China and a Changing East Asian Order, Tokyo, London and New York: Japan Center for International Exchange.
Teng, Chung-Chian. 2007. "Hegemony or Partnership: China's Strategy and Diplomacy toward Latin America", in china and Developing World, Edited by: Eisenman & et al, London and New York: M.E. Sharpe.
Wibowo, I. 2009. "China's Soft Power and Neoliberal Agenda in Southeast Asia",
in Soft Power: China's Emerging Strategy in International Politics, Edited by: Mingjiang Li, New York: Rowman & Littlefield Publishers.
Yi, Yurim. 2009. "How to Negotiate With North Korea", Asian Politics & Policy, Vol. 1, No. 4, pp. 762-778.
Yoshihara, T & Holmes, J.R. 2011. "Can China Defend a Core Interest in the South China East?", The Washington Quarterly, 2011, 34:2, pp. 45-59.
Zhao, Suisheng 2005. "China's Pragmatic Nationalism: Is It Managable?", The Washington Quarterly, 29:1, pp. 131-144.
Zhou, Jinghao. 2010. China's Peaceful Rise in a Global Context: A Domestic Aspect of China's Road Map to Democratization, Rowman & Littlefield Publishers.
منبع مقاله:
فصلنامه روابط خارجی، سال چهارم، شماره دوم، تابستان 1391.
/م
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}