نویسنده: عبدالله شهبازی




 

الیگارشی حاخامی و یهودیت جدید (2)

عنوان" الیگارشی حاخامی"ساخته ما نیست. ساختار بسته و دودمانی اشرافیت دینی/ سیاسی یهود در سده های نخست میلادی یک پدیده تاریخی آشکار است. دایره المعارف یهود آن را "الیگارشی خاندان های عالی رتبه روحانی"می خواند(1) ؛ و مورخین دانشگاه عبری اورشلیم آن را "الیگارشی حاخامی"(2) یا "الیگارشی روحانی"(3) می نامند.(4)
این الیگارشی، که به رغم ابتنای آن بر بنیادهای کهانت سنتی و دیرین یهود (کهنیم) ، پدیده ای نو است، در پیرامون نهادی شکل گرفت که "شورای سنهدرین"(5) نام دارد. این همان نهادی است که حکم قتل عیسی مسیح(ع) را صادر کرد و به عنوان عالی ترین مرجع دینی، سیاسی، فقهی و قضایی یهودیان حضور آن تا دوران معاصر تداوم داشته است.
منشاء واژه "سنهدرین"شناخته نیست. نخستین بار در سال 57 پیش از میلاد، اولوس گابینیوس(6) حکمران رومی سوریه، سرزمین زیر فرمان خود را به پنج "سیندریا"(7) تقسیم کرد و در رأس "سیندریا" یا "سنهدرین" یهودیه هیرکانوس، شاه سابق حشمونی و "کاهن بزرگ" یهودیان، را گمارد. بدینسان، اتباع هر واحد سیاسی به وسیله نهاد خود اداره می شدند و در امور داخلی و قضایی و دینی خویش استقلال کامل داشتند.(8) این تقسیم بندی از زاویه دیگر نیز حائز اهمیت است زیرا نشان می دهد یهودیان و سکنه تابع ایشان تنها یکی از پنج واحد اصلی سیاسی زیر فرمان گابینیوس بودند نه بیشتر.
"سنهدرین" ایالت یهودیه به وسیله کاهنان/ حاخام ها اداره می شد و اشراف غیرروحانی یهودی، چون خاندان هیرود، در آن حضور نداشتند. این کاملاً‌ طبیعی است. خاندان هیرود در مقامات عالی امپراتوری روم جای داشت و شأن آن فراتر از این مجمع قومی- دینی بود. زمانی که هیرود به عنوان "شاه یهود" به قدرت رسید(37 پیش از میلاد) ، به یک روایت،"شورای سنهدرین"را تشکیل نداد. روایت دیگر حاکی است که او "سنهدرین" داشت ولی اعضای آن خویشان او بودند. در دوران حکومت فرزندان و اخلاف هیرود، "شورای سنهدرین" وجود داشت ولی تابع خاندان هیرود بود.
ابتدا صدوقیون در "سنهدرین" اکثریت داشتند ولی از زمان سلطنت آگریپای اول (41-44میلادی) ، که به فریسیون علاقه داشت، غلبه با این گروه شد و آنان در بسیاری از سمت های عالی کاهنی/ حاخامی جای گرفتند.(9) در این زمان "شورای عالی سنهدرین" 71 عضو داشت و این رقم به سنتی بدل شد که تا دوران معاصر تداوم یافته است. رئیس سنهدرین " ناسی"(10) (رئیس) یا "اب بیت دین"(11) (پدر خانه دین) خوانده می شد.(12)
با تدوین کتاب میشنا، نخستین کتاب فقهی یهودیان(200 میلادی) ، "سنهدرین" به بنیادی ترین نهاد شرعی یهودیت جدید بدل شد. چهارمین کتاب از کتاب های ششگانه میشنا " نزیکین"(13) یا "آفت ها" نام دارد و به وظایف " سنهدرین" و احکام آن می پردازد. در این کتاب، "سنهدرین" یک نهاد قضایی/فقهی است با تمامی اختیارات وسیعی که یک نهاد قضایی ملی از آن برخوردار است. معهذا، این نهادی است که هیچ مرز و قانون ملی را به رسمیت نمی شناسد. طبق این احکام، جلسات"سنهدرین" به سه گونه برگزار می شود: شورای 71 نفره که به مسایل مهم و اساسی می پردازد چون اشتغال یک روحانی بزرگ یا مردم یک شهر به بت پرستی. شورای 23 نفره که به اتهامات جنایی می پردازد؛ جرایمی که ممکن است به صدور حکم مرگ بینجامد. شورای سه نفره ای نیز وجود دارد که به حل و فصل مسایل جاری اشتغال دارد. باب هشتم این کتاب بطور کامل به احکام "فرزند ناسازگار و شورشی"اختصاص دارد. باب نهم به بررسی مواردی که مجازات آن زنده سوزانیدن یا قطع سر است می پردازد و برخی مجازات نامتعارف را نیز مطرح می کند. باب یازدهم به مبحث " بُزرگِ شورشی"(14) اختصاص دارد و مجازات آن سران دینی و سیاسی یهودیان را که از قوانین یهود سرپیچی کنند مطرح می کند. احکام "پیامبر دروغین"نیز در این باب مطرح شده است. مبحث "زاکن مامره"، یا "بزرگ شورشی"، مبحثی گسترده در فقه یهود است و معمولاً حکم چنین فردی مرگ است(15) . بعدها، این مباحث میشنا به شکلی مشروح تر در تلمود مطرح شد.
"شورای سنهدرین"مستقر در بیت المقدس در سال 415 میلادی منحل شد و از آن پس مرکز اصلی الیگارشی یهودی بطور کامل در بین النهرین قرار گرفت. در دوران تمرکز یهودیان در بین النهرین مواردی از اجرای احکام مرگ به وسیله "سنهدرین" را می شناسیم که به دلیل نقض قوانین ملی به تعارض پادشاهان ساسانی با یهودیان انجامید. قاعدتاً در دوران اسلامی" سنهدرین"به بغداد، سپس به اسپانیا و از آن پس به مراکز اصلی استقرار الیگارشی یهودی انتقال یافته است.
آخرین اجلاس"شورای عالی سنهدرین" که از آن خبر داریم در فوریه- مارس 1807 در پاریس تشکیل شد و این نیز 71 عضو داشت. این شورا به درخواست ناپلئون بناپارت بطور علنی تشکیل جلسه داد تا مسئله رابطه قوانین ملی فرانسه با قوانین یهود، معضل تبعیت دوگانه یهودیان از دو ساختار سیاسی(دولت فرانسه و نهادهای سیاسی یهودی) و نیز مسئله رباخواری یهودیان را، که برای دولت فرانسه به معضلی بدل شده بود، بررسی کند.
"شورای عالی سنهدرین" با مصوباتی خوشایند ناپلئون به کار خود پایان داد. در مصوبات آن چنین آمده است:
یهودیان هر کشور باید با شهروندان [ آن کشور] به عنوان برادران خود و بر اساس قوانین عام اخلاقی سلوک کنند، و یهودیانی که شهروند یک کشور می شوند باید آن کشور را میهن خود[ سرزمین پدری خود] بدانند. یهودیان باید به مشاغل مفید اشتغال ورزند و بهره پول خود را از یهودیان و کفار طبق قوانین آن کشور دریافت کنند.(16)
دایره المعارف یهود در سال 1971 پس از درج این مصوبه می افزاید:
در نگاه اول شاید تصور شود که تنظیم کنندگان این مواد قوانین یهود را تابع قوانین دولتی کرده اند. ولی در واقع آنان قوانین شرع[ هلاخه] را تضعیف نکرده اند(17) .
دایره المعارف یهود توضیح بیشتر نداده است. ولی با تعمق در مصوبه "شورای عالی سنهدرین" پاریس درمی یابیم که در آن تنها جملاتی مبهم و قابل تأویل مندرج است. بهرروی، آنچه برای ما مهم است حضور نهادی با همان نام "سنهدرین" و با همان 71 عضو در سال های آغازین سده نوزدهم است. این نشانگر پابرجایی و تداوم عجیب سنن، ساختار و میراث سیاسی الیگارشی یهودی است.
مهم ترین خاندان های صدوقی این زمان که می شناسیم عبارتند از کیمهیت(18) ، بوئتوس(19) ، حنینه(20) ، گوریون(قارون) (21) ، فابی(22) و کانتروس(23) .
نخستین "حاکم شرعی" که هیرود منصوب کرد یوسف بن کیمهیت(24) است. او، که کاهنی قدرتمند بود، هفت پسر داشت که همه در مقامات عالی روحانی، حاکم شرع و نگهبان "معبد سلیمان"، جای گرفتند. برادرزاده اش به نام یوسف بن شمعون در سال های 61-62 میلادی از سوی آگریپای دوم، شاه یهود، به عنوان "حاکم شرع"منصوب شد. تلمود الیگارشی صدوقی را می ستاید و می افزاید:"همه خوب بودند، ولی این یکی از همه خوبتر بود"(25) .
برخی از این کاهنان از یهودیان مستقر در بین النهرین بودند، برخی از اسکندریه و بیشتر از بیت المقدس. حنامل بابلی(26) ، یکی از کاهنان بزرگی که هیرود منصوب کرد، از یهودیان بین النهرین بود(27) ؛ و خاندان های فابی و بوئتوس از اسکندریه بودند.(28) همسر هیرود، پس از قتل زن حشمونی اش، دختر شمعون اسکندرانی از خاندان بوئتوس بود(29) . یکی از اعضای خاندان بوئتوس در سال 24 پیش از میلاد حاکم شرع "هیرود کبیر" بود و می خواست با دختر او ازدواج کند. نام خاندان بوئتوس به عنوان کاهنانی ستمگر ثبت شده که مردم را مورد ضرب و شتم قرار می دادند.(30)
یکی از کاهنان صدوقی انانیاس بن ندبئوس(31) است که در سال های 47-59 میلادی حاکم شرع یهودیه بود. می نویسند او "به دلیل ثروت فوق العاده و پیوند استوارش با مقامات رومی نفوذ مقتدرانه ای در مقدرات یهودیان داشت". در روایات تلمودی نام این کاهن صدوقی با احترام یاد شده؛ معهذا، برخی او را به این دلیل که "کارگزارانش عشریه را به زور از مردم می گرفتند و سایر روحانیون از سهم شان محروم می ماندند" نکوهش کرده اند. و نیز می نویسند با حکمرانان یهودی و رومی رابطه نزدیک داشت و با رشوه ایشان را با خود همراه می نمود. در زمان قیام بیت المقدس(سال 70 میلادی) ، با ثروت فراوانش ارتشی خصوصی فراهم آورد و در خیابان های شهر به جنگ با مردم پرداخت. در نتیجه، گروهی از مردم به کاخ او و به کاخ آگریپای دوم حمله بردند و هر دو را به آتش کشیدند.(32)
چنانکه گفتیم، فریسیون برای نخستین بار سنت تفسیر و تأویل "تورات"را بنیان نهادند و بدینسان با تشکیل حوزه های تدریس گروهی انبوه از شاگردان و مریدان پدید ساختند. این نقشی کاملاً نو و متمایز از کارکرد سنتی کاهنان بود. این ساختار "ربانیت" نام گرفت و روحانیون فریسی"ربی"(33) خوانده می شدند. واژه "ربی"مأخوذ از واژه آرامی"راو"(34) است به معنی "بزرگ". این واژه در "عهد عتیق" مندرج نیست و نخستین بار در متون اولیه تلمودی به معنی "ارباب"، در مقابل "غلام"، به ثبت رسیده است.(35) در "انجیل متی" از "ربانیون"چنین انتقاد شده است:"آنان دوست دارند مردم ایشان را ربی ربی بخوانند"(36) .
"حاخام" به معنی "خردمند" و"فقیه" است و در اصل به "ربانیون" برجسته ای که در رأس هرم روحانیت فریسی جای داشتند اطلاق می شد در مقابل سایر "ربی"ها که "سمیخا"(37) خوانده می شدند. بدنه این ساختار را دانشجویان علوم دینی تشکیل می دادند که "تلمید"(38) (طلبه) نام داشتند.(39)
میراث و سنن این ساختار به وسیله" روایات شفاهی" انتقال می یافت که "ربانیون" ناقل آن بودند. به تدریج، "ربی"ها بر بنیاد این روایات استخراج و ارائه دستورالعمل های حقوقی(احکام فقهی) را آغاز کردند. سپس، این روایات و احکام به صورت کتاب مدون شد و میشنا و سپس تلمود را پدید ساخت.
مهم ترین خاندان های فریسی سده اول میلادی عبارتند از هیلل(40) ، صدوق(41) و بصیرا(42) . خاندان بصیرا از یهودیان متنفذ بین النهرین بود؛ به خدمت هیرود درآمد و به یکی از پایه های اقتدار او بدل شد.(43) . با اوجگیری اقتدار خاندان هیلل اهمیت این خاندان کاهش یافت(44) . خاندان صدوق نیز از خاندان های متنفذ سده پیش و پس از میلاد مسیح بود و عضو "شورای سنهدرین"، که با خاندان هیلل پیوند نزدیک داشت(45) . معهذا، این هیلل است که به عنوان بنیانگذار الیگارشی حاخامی شناخته می شود. او خاندانی را بنیاد نهاد که نه تنها شالوده های یهودیت جدید را پی ریخت بلکه به مدت 400 سال با اقتدار تمام بر یهودیان جهان حکومت کرد.
هیلل را از بزرگترین حاخام های تاریخ یهود می شناسند. در حوالی میلاد مسیح می زیست و به "هیلل زاکن"(46) (بزرگ) شهرت داشت. به خاندانی از یهودیان بین النهرین تعلق داشت و به این دلیل" هیلل بابلی" خوانده می شد. بعدها، یهودیان تبار او را به "خاندان داوود"منتسب ساختند و بدینسان در ردیف"شاهزادگان داوودی"نیز جای گرفت. پس از بصیرا به ریاست"سنهدرین"رسید و "ناسی"یهودیان شد. از حوالی سال 20 پیش از میلاد به مدت چهل سال، یعنی تا حوالی سال 20 میلادی، در این سمت جای داشت.(47)
جایگاه هیلل در تکوین الیگارشی حاخامی را در این روایت تلمودی می توان دید:
هیلل بزرگ 80 طلبه داشت. 30 تن ارزش آن را داشتند که شخینا بر آنها تکیه کند، چون موسی آموزگار ما. 30 تن چنان بودند که خورشید برایشان از حرکت می ایستاد، چون یوشع بن نون، 20 تن متوسط بودند. بزرگترین شان یوناتان بن اوزیل(48) بود و کمترین شان ربان یوحنان بن ذکایی(49) .
از "بزرگترین"شاگرد هیلل، که او را در ردیف موسی(ع) شمرده اند، چیزی نمی دانیم جز اینکه گویا ترجمه ای از "کتب انبیا"(نبیئیم) به زبان آرامی داشته است.(50) اما "کمترین"شاگرد هیلل یعنی یوحنا بن ذکایی.
ربان یوحنان بن ذکایی(51) را بزرگترین عالم یهودی دوران " معبد دوم"می دانند؛ یعنی از زمان بازسازی معبد سلیمان در سال 516 پیش از میلاد تا تخریب این معبد در سال70میلادی.
یوحنان شخصیتی اسطوره ای و نمادین برای نسل های پسین الیگارشی حاخامی است. در سده اول میلادی می زیست و معاصر عیسی مسیح(ع) بود. می گویند 120 سال زیست؛ چهل سال نخست در تجارت و کسب و کار بود، چهل سال دوم به فراگیری پرداخت و در چهل سال سوم به تدریس(52) . این به روشنی گویای پیوند تکاپوهای مالی و اقتصادی با الیگارشی حاخامی است و پیوند الیگارشی تجاری-مالی یهودی مستقر در بین النهرین و اسکندریه با طبقه ربانیون در حال تکوین.
طبق روایات تلمودی، یوحنان تدریس خود را در محوطه " معبد سلیمان" آغاز کرد و با "پسران روحانیون بزرگ" آشنا شد. در این زمان خاندان های متنفذ کاهنان صدوقی متولی "معبد سلیمان"بودند و از این طریق ثروت و نفوذ فراوان داشتند. از یوحنان روایاتی علیه آنان نقل می شود و ظاهراً در زمان اوست که به نفوذ کاهنان موروثی صدوقی پایان داده شد و روحانیون فریسی در زیر رهبری یوحنان در اداره "معبد سلیمان"قدرت یافتند. راویان یهودی از "شاگردان"او سخن می گویند؛ کسانی که به وارثین سنن فریسی یوحنان بدل شدند.(53)
مهم ترین سهم یوحنان در تکوین یهودیت جدید تفکیک روایات و اسطوره های یهودی به دو بخش "هلاخه"(54) (قوانین شرعی/هلاخا) و"عقاده"(55) (حکایات و اخلاقیات/ اگادا) است.(56) و این بنیانی را نهاد برای تدوین میشنا در اواخر سده دوم میلادی و تلمود در سده های سوم تا پنجم. "هلاخه" آن بخش از روایات شفاهی است که باید مبنای عمل اجتماعی قرار گیرد و کردار یهودیان بر بنیاد آن سامان یابد و"عقاده" آن بخشی است که تنها ارزش داستانی و اخلاقی دارد.
آغاز استخراج "قوانین شرعی"از درون اساطیر قومی یهود نقطه عطفی به شمار می رود و نشانگر آن است که روحانیون یهودی ساماندهی بقایای"یهودیان" را آغاز کرده اند. تدوین "قانون شرع"طبعاً به معنای آغاز تکاپو برای وحدت و انسجام "یهودیان" در یک ساختار واحد اجتماعی/ سیاسی به رغم پراکندگی جغرافیایی شان، است. "هلاخه"تنها مبنایی بود که می توانست این وحدت را تأمین کند زیرا پراکندگی یهودیان در دو امپراتوری اشکانی و رومی هیچ بنیاد دیگری برای تداوم میراث یهود بر جای نگذارده بود. همین "هلاخه" بود که مبنای اقتدار الیگارشی حاخامی قرار گرفت؛ از درون این الیگارشی نهاد سیاسی جدیدی به نام "شاهزادگان داوودی"، یا "شاهان در مهاجرت" یهودیان، سر بر کشید و مجموعه ای جدید را به نام "قوم یهود"سامان داد.
یوحنان با خاندان هیرود و رومی ها رابطه حسنه داشت و هیچ گزارشی از تعارض او با آنان در دست نیست. به عکس، از رابطه حسنه او با رومی ها و "نفوذش در غیر یهودیان" می شنویم و در یک مورد می دانیم که یک ژنرال غیریهودی رومی در حوزه او حضور داشت؛ از او پرسش کرد و پاسخ خود را دریافت داشت.(57) معهذا، یوحنان بن ذکایی، به رغم تمامی اهمیتش به عنوان یک "عالم "یهودی تنها تابعی از خاندان متنفذ و ثروتمند هیلل بود و چیزی جز "شاگرد هیلل"به شمار نمی رفت.
از تبار هیلل حاخام های فراوانی برخاستند که با القابی چون "ربان" و "ربی" شناخته می شوند. اعضای "خاندان هیلل"(بیت هیلل) (58) در سده اول میلادی ریاست "شورای عالی سنهدرین"را به دست داشتند و در این دوران توفانی موفق شدند حاکمیت خود را بر بقایای اتباع وفادار مستقر در سرزمین فلسطین و تمامی کسانی که خود را پایبند میراث قومی یهود می دانستند استوار سازند.
این دورانی است که "یهودیان" با خلاء جدی در رهبری سیاسی مواجه بودند. از اواخر سده پنجم پیش از میلاد، از زمان بازگشت زروبابل به ایران، از "خاندان داوود" نشانی در دست نبود. اشرافیت کهن قبیله یهودا، "تبعیدیان بابل"، در جامعه ایران هخامنشی مستحیل شده بود. خاندان حشمونی به دست خاندان هیرود قتل عام شد. سرانجام، خاندان هیرود، و سایر خاندان های درجه اول اشرافی مرتبط با روم، چنان با ساختار سیاسی و فرهنگی این امپراتوری آمیختند که علاقه ای به ریاست "یهودیان" و پاسداری از میراث قومی خویش نداشتند. بخشی از آنان در ارمنستان اشرافیتی مقتدر به شمار می رفتند و اتباع خویش را به این سرزمین کوچ داده بودند. کسانی که در فلسطین بودند، چون آگریپای دوم، بیشتر رومی بودند تا "یهودی".
این آگریپای دوم(28-92میلادی) ، که مارکوس جولیوس(59) یا هیرود آگریپای دوم(60) نامیده می شد، پسر آگریپای اول است و آخرین شاه یهود. او نیز، چون سایر اعضای خاندان هیرود، در شهر رم تحصیل کرد و با خانواده امپراتور دوست و معاشر بود. از سال 50 میلادی با فرمان امپراتور بر بخش هایی از سرزمین فلسطین سلطنت می کرد و نظارت بر امور "معبد سلیمان"و عزل و نصب مقامات عالی روحانی را نیز به دست داشت. شایع بود با خواهرش رابطه نامشروع دارد(61) . در " کتاب اعمال رسولان" نام وی( به صورت "اغریپاس") مندرج است و چنانکه از مضمون آن برمی آید ظاهراً نسبت به گسترش مسیحیت بی تفاوت بود.(62) در چنین فضایی، "خاندان هیلل" در رأس ساختار ربانی و در مقام رئیس "شورای عالی سنهدرین" به عنوان پاسدار و احیاگر سنن قومی و دینی گذشته یهودا نقش و جایگاهی بی رقیب یافت.
پس از هیلل، پسرش شمعون(63) در رأس "شورای سنهدرین" قرار گرفت. احتمالاً او، و شاید پسرش جمالیل، همان رئیس"سنهدرین" است که محاکمه عیسی مسیح را به دست داشت و کردار و گفتارش در انجیل های چهارگانه توصیف شده است. شاید به این دلیل است که در دایره المعارف یهود مقاله مستقلی به وی اختصاص نیافته و تنها در یک مورد نامش به عنوان وارث هیلل و "عالم" زمان خود ذکر شده است.(64)
پسر شمعون، ربان جمالیل اول(65) نام داشت که به "ربان جمالیل بزرگ"(زاکن) شهرت دارد. در سده اول میلادی می زیست و تا سال 50 میلادی رئیس "شورای سنهدرین"بود. قاعدتاً آغاز ریاست او بر "سنهدرین"پس از مرگ پدر است. وی نیز با عیسی مسیح معاصر بود و قاعدتاً در ماجرای محاکمه عیسی نقش مهمی داشت.(66) ربان جمالیل زاکن با خاندان سلطنتی یهود، قاعدتاً با آگریپای اول، رابطه نزدیک داشت. در زمان ریاست ربان جمالیل زاکن بر "شورای سنهدرین" خلاء‌ رهبری سیاسی و دینی "یهودیان" به اوج رسید و لذا وی از سوی حکمران رومی سوریه به عنوان "رئیس یهودیان" به رسمیت شناخته شد.(67)
پس از ربان جمالیل زاکن، از سال 50 میلادی پسرش ربان شمعون بن جمالیل اول(68) ریاست "شورای سنهدرین" را به دست گرفت و در زمان شورش بزرگ بیت المقدس و تخریب "معبد سلیمان" (سال 70 میلادی) رئیس "سنهدرین" بود. او در درگیری های این زمان به قتل رسید. دایره المعارف یهود قتل او را به "افراطیون" نسبت می دهد.(69)
الیگارشی یهودی با چنین ترکیب و ساختاری با انقلاب مسیحیت مواجه شد.

پی نوشت ها :

1.ibid, vol.2, p.923
2.Hakhamim Oligarchy
3.Priestly Oligarchy
4.Ben-Sasson, ibid, p.265
5.Sanhedrin
6.Aulus Gabinius
7.Synedria
8.Judaica, vol.14, p.836
9.ibid, vol.2, pp.415-416;vol.14, p.836
10.Nasi
11.av bet din
12.ibid, vol.14, p.838
13.Nezikin
14.Zaken Mamre
15. بنگرید به:Judaica, vol.16, p.920
16.ibid, vol.14, p.841
17.ibid
18.Kimhit
19.Beothus
20.Hanina
21.Guryon(Garon)
22.Phabi
23.Canteros
24.Joseph b.Kimhit
25.ibid, vol.10, p.1009
26.Hanamel the Bablyonian
27.Ben-Sasson, ivid, p.243
28.Judaica, vol.2, p.590
29.ibid, vol.11, p.990
30.ibid, vol.4, p.1169
31.Ananias b.Nedebeus
32.ibid, vol.2, p.923
33.Rabbi
34.Rav
35.ibid, vol.13, p.1445
36.انجیل متی، 7/23.
37.Semikhan
38.Talmid
39.ibid, vol.7, pp.1145-1146
40.Hillel
41.Zadok
42.Bathyra
43.Ben-Sasson, ibid, p.243
44.Judaica, vol.4, pp.323-324
45.ibid, vol.16, pp.914-914
46.Zaken
47.ibid, vol.8, pp.481-482
48.Jonahhan b.Uzziel
49.ibid, p.485
50.ibid, vol.10, p.188
51.Johanan b.Zakkai
52.ibid, p.148
53.ibid, pp.149-150
54.Halakhah
55.Aggadah
56.ibid, p.150
57.ibid, p.151
58.Bet Hillel
59.Marcus Julius
60.Herod Agrippa II
61.ibid, vol.2, pp.417-418
62.کتاب اعمال رسولان، 26/25.
63.Simeon b.Hillel
64.ibid, vol.14, p.643
65.Rabban Gamaliel
66.دقیقاً نمی دانیم در زمان محاکمه عیسی مسیح، شمعون بن هیلل رئیس "سنهدرین" بود یا پسرش جمالیل. بهرروی، یکی از این دو همان کسی اند که عیسی را به محاکمه کشیدند و حکم قتل او را صادر کردند.
67.ibid, vol.7, pp.295-296
68.Rabban Simon b.Gamaliel
69.ibid, vol.14, pp.1555

منبع مقاله :
شهبازی، عبدالله؛ (1377)، زرسالاران یهودی و پارسی استعمار بریتانیا و ایران، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، چاپ دوم 1390