نویسنده: علی ارشد ریاحی *، حمیدرضا اسکندری**




 

چکیده:

ملاک شرافت و تکامل در حکمت صدرایی، «وجود» و «ادراک وجود» است و اکمل، وجود اتَمّی است که فاصله و خلوصش از عدم بیشتر باشد. ملاصدرا ذات ناطقه نفس را سکّه واحدی میداند که یک روی بر عالم ماده و رویی بر عالم عقول دارد؛ کمال نفس بحسب مشارکتش با بدن در ایجاد عدالت و بحسب ذات عقلانیش، رسیدن به معقولات محض و اتحاد با عقل کلی است.
در این نگاشته، پس از تحلیل و شناخت تکامل نفس از دیدگاه صدرالمتألهین به بررسی و تحلیل عواملی پرداخته شده است که نفس را از حضیض نقص به اوج کمال و سعادت سوق میدهند. در کلام ملاصدرا، صورتهای ادراکی با ایجاد تحولات جوهری در نفس و عبادات شرعی از طریق تلطیف درون، موجبات تکامل نفس را فراهم می آورند. ملکات رفتاری در سایه ی تأییدات الهی و وساطت فیض ملائکه و انبیاء، عوامل دیگری هستند که نفس را در مسیر تکامل یاری مینمایند.
کلیدواژه ها: نفس، تکامل، علم، عوامل موثر.

مقدمه:

از دیدگاه ملاصدرا، حقیقت نفس از سنخ ملکوت و نوری از انوار الهی است که مطلع آن رب اعلی و مغرب آن بدن ظالمانی انسان است (1)؛ لذا وی تعاریفی را که حکماء برای نفس ارائه کرده اند، تعریف لفظی میخواند (2). آنچه در نفس شناسی صدرا بسیار حائز اهمیت است و به بیان ملاصدرا غفلت از آن، مانع شناخت اکثر فلاسفه همچون ابن سینا و پیروانش از حقیقت نفس شده است، تشکیک در مراتب وجودی نفس است؛ نفس در مسیر حیات خویش، مراتب متعدد شدت و ضعف را طی میکند و هر مقامی تعریف و حقیقت خاصی دارد که از مراتب دیگر متفاوت است (3).
در این مقاله ضمن بررسی مفهوم تکامل نفس از نظر ملاصدرا، به این پرسش پاسخ داده میشود که چه عواملی در تکامل نفس موثر است و این عوامل، چگونه موجب تکامل میشوند.

تکامل نفس

تکامل در نگاه ملاصدرا، امری اعتباری و وصفی نیست بلکه امری حقیقی و وجودی است؛ از اینرو صرف تزکیه و تصفیه باطن را کمال نمیداند، چرا که پاک کردن دل از ناخالصیها و زدودن آلودگیها، از نوع ازاله زواید و امری عدمی است و اعدام نیز خارج از کمالاتند. (4) او که کمال و سعادت را مترادف میداند و در کنار یکدیگر بکار میبرد، وجود و ادراک وجود را سعادت و اکمل را وجود أتَمّی میداند که از عدم، خلوص بیشتری دارد؛ (5) بنابراین، ملاک شرافت و تکامل در حکمت صدرایی خود وجود است نه امری دیگر.
از نظر صدرالمتألهین قوای نفس از مراتب و شئون نفسند؛ به این جهت وی برای تبیین تکامل نفس، ابتدا کمال قوای مختلف را بعنوان کمال مراتب ابتدایی نفس بیان نموده و سپس کمال مخصوص نفس ناطقه را شرح میدهد. کمال هر قوه از جنس و نوع همان قوه و عبارت از ادراک و رسیدن به امر موافق با طبع آن قوه، بدور از آفات و موانع است؛ (6) «سعادت هر قوه یی، در رسیدن بمقتضای طبعش، بدور از آفت است و کمال در صورتی محقق میشود که مانعی موجود نباشد و کمال هر قوه یی از نوع یا جنس همان قوه است». (7) بعنوان مثال کمال شهوت، دست یافتن به مشتهیاتش، کمال غضب، غلبه و انتقام، و کمال وهم، امید و آرزوست. (8)
قوای مختلف دارای مراتب مختلففند لذا کمال، سعادت و لذتِ متناسب با آنها نیز متفاوت است؛ قوه یی که از وجود شدیدتری برخوردار است، کمال بالاتر و لذت بیشتر، و قوه یی که وجود ضعیفتری دارد، کمال پائین تری را خواهد داشت. قوای محسوس که در مراتب وجودی، دانیتر از قوای عاقله اند، در کمال نیز پائینترند. از نظر ملاصدرا این اختلاف مراتب بقدری زیاد است که لسان قادر به وصف کمالات قوه ی عاقله و حواس قادر به ادراک لذات آن نیست. (9)
ذات ناطقه ی نفس، سکه ی واحدی است که یک روی بر عالم ماده دارد و رویی بر عالم عقول و مجردات. کمال و سعادت نفس نیز متناسب با هر روی آن متفاوت است؛ کمال نفس بحسب مشارکت آن با بدن و وقوعش در عالم ماده در ایجاد عدالت است؛ یعنی در اخلاق متضاد (خواستن و نخواستن یا خشم کردن و نکردن) حدّ وسط را برگزیند، بطوریکه نفس از بدن و قوای تن انفعال نپذیرد و عقل بر آن مسلط باشد. (10)
اما کمال نفس ناطقه به حسب ذات عقلانیش، رسیدن به عقلیات محض و اتحاد با عقل کلی است. در پی این اتحاد، نفسِ تکامل یافته، موضوع قابل صور الهی خواهد شد به گونه یی که نظام اتمّ هستی، از اجرام عنصری تا حق تعالی، همگی در او نقش یافته و در نتیجه، نفس عالمی عقلی و جهانی عملی میگردد. ببیان دیگر، نفس متکامل وجود مستقل مجردی خواهد شد که به حقایق اشیاء علم یافته و امور عقلی و ذوات نوری را مشاهده میکند. در این موضع، مراد از علم نه مجموعه یی از مفاهیم است، نه جمع آوری و یادسپاری معارف، و نه وجود ضعیف ذهنی، بلکه مراد حضور معارف و شهود حقایقی است که در وجود قوی و در نورانیت شدیدند. (11) براین اساس، مؤثرترین علل تکامل نفس و نحوه ی تأثیر آنها از دیدگاه ملاصدرا، بشرح ذیل است.

1- علم و ادراک

در نگاه ملاصدرا، علم تنها یک کیف نفسانی - که عارض بر نفس شود - نیست، چرا که در اینصورت، نفسِ عالم و جاهل در ذات یکسان و تنها در اعراض متفاوت خواهند بود. از نظر وی معلومات بالذات و صورتهای ادراکی جوهرهایی هستند که قائم به نفس بوده و با آن متحد میشوند. این صورتهای ادراکی مقوّم ذات نفس و سبب تحولات جوهری میباشند که در نتیجه ی آن نفس از قوه به فعل خروج کرده و به تکامل میرسد. (12)
براساس اصل یاد شده، که به اتحاد عاقل و معقول مشهور است، انسانها با کسب علوم اختلافات جوهری می یابند و این اختلافات جوهری، انسانها را به «انواع مختلف» تقسیم میکند؛ انسانها برحسب مراتب علوم و ادراکات، در مدارج و نوع (نه در اعراض) تمایز می یابند. (13) از اینرو ملاصدرا به رویگردانی از دنیا، حصر نگاه در تصور کلیات و سوق دادن عقل به معقولات مجرد، سفارش میکند. (14)
با این نگاه صدرالمتألهین، مشخص میگردد که یکی از مهمترین عوامل مؤثر در تکامل نفس، علم است؛ بطوریکه وی در آثار متعدد خود بطرق مختلف به تأثیر علم در تکامل نفس اشاره دارد. از نظر وی، علم - برای عالِمی که به حقایق اشیاء رسیده است، ترتیب موجودات و رابطه ی تعلقی آنها را میداند و به سلسله علل و اسباب و کیفیت صدور کائنات علم دارد - کمال نفس و زینت ذات است و هر یک از اسباب و مسبباتی که متعلق اویند، مدخلی برای اتمام ذات و اکمال جوهره ی اویند. اینکه در روایات نقل شده است که تمام اشیاء برای عالم طلب مغفرت میکنند (15)، بهمین معناست. (16)
ملاصدرا، تمام نفوس بشری را تلفیقی از چهار دسته از قوای نفس، به نامهای حیوانی (بهیمیّت)، درندگی (سبعیّت)، شیطانی و ملکی میداند و میگوید از هر دسته از این قوا، صفات خاصی همچون شهوت، حسد، تکبر و طهارت صادر میشود. سه دسته ی اول جنود شیطانند و از هنگام کودکی بترتیب بر قلب مستولی شده و با نفس انس میگیرند، اما دسته ی چهارم لشکمر ملائکه است که از هنگام بلوغ شکل میگیرد و در چهل سالگی کامل میگردد. صحرای نفس، صحنه ی کارزار جنود شیطانی و جنود الهی است. در این معرکه ی نبرد اگر عقل ضعیف باشد شکست میخورد و جنود شیطان بر استقرار خود در نفس دوام میبخشند؛ و چنین انسانی با اهریمنان محشور خواهد شد، اما اگر عقل با نور علم و ایمان قوی شده باشد، بر قوای شیطانی مسخّر شده و در سلک ملائکه در می آید. بنابراین، در حرکت جوهری نفس که ملاصدرا آن را به کارزار سربازان شیطان و ملائکه تشبیه کرده است، نفوسی به تکامل و صعود میرسند که با ابزار علم و ایمان به تقویت قوای عقلانی پرداخته باشند. (17)
جهت دیگری که علم، موجب تکامل نفس میشود، تأثیر آن در رسیدن نفس به مرتبه ی عقل بالفعل است. ملاصدرا افعال ارادی مورد نیاز برای رسیدن به این مرتبه را اعم از افعال فکری و اعمال بدنی میداند و مخاطب را سفارش میکند تا با سیر سریع و شدت مطالبه، علوم نظری را کسب کند و با بکارگیری تعاریف، حدّ وسطها و قیاسها، به براهین یقینی و تعاریف حقیقی نائل آید. (18)
با وجود ارزش والایی که صدرالمتألهین برای علوم اکتسابی قائل است، آنها را در حکم معدّاتی میداند که شرایط لازم را برای افاضه ی انوار الهی و اعطای علوم حقیقی مهیا مینمایند، چرا که قیاسها، حدود و براهین همگی عرضند و اعراض قادر به ایجاد نبوده، بتنهایی مؤثر نیستند. بسیاری از انسانها، دانش مقدماتی و علوم عرضی را آموخته اند، امّا این آموزش برای آنها فایده یی نداشته است و در مقابل افرادی بدون کسب این مقدمات، به علوم یقینی و اطمینان خاطر رسیده اند. (19)
قدرت و شدت قوای نظری، تکامل نفس را بهمراه دارد. از نظر ملاصدرا این قوا به دو طریق میتوانند به تکامل برسند؛ در طریق نخست، وساطت معلمین بشری و آموزش قوانین علوم نظری شرایط کمال را فراهم می آورند، اما در روش دوم، نیازی به وساطت قوانین نظری و معلمین بشری نیست بلکه امور غیبی، از عالم اسرار بر فهم سالک مینشینند و موجب تکامل عقلی میگردند. این شدت قوای نظری، از عواملی است که موجب وصول به درجه ی تصرف در عالم ماده و انجام امور خارق العاده، همچون اعجاز انبیاء میشود. (20)
صدرالمتألهین در بیانی دیگر، کسب مناقب علمی و عملی را عامل رسیدن به تکامل و سعادتی بزرگ میشمارد. مناقب علمی عبارتند از معرفت به خداوند و اسماء و افعال او، شناخت کتب آسمانی و انبیاء الهی و آگاهی از روز قیامت. (21) از نظر وی، تمامیت و کمال نفس، تنها به علم و معرفت است و بدون شک، برترین چیزی که متعلَق علم قرار میگیرد، حضرت باری تعالی است؛ پس کمال نفس در علم به خداوند است و برترین مردم کسانی هستند که زندگی خود را در آبادانی قلب بوسیله ی ذکر خداوند گذرانده اند؛ «إنّما یَعمُر مساجد الله مَن آمن بالله؛ (22) قطعاً، مساجد خداوند را کسانی آباد میکنند که به خداوند ایمان دارند». برترین بخش علوم مکاشفه یی نیز معرفت خداوند است که خود ذاتاً هدف است نه ابزار. (23)

2- اعمال، عبادات و ریاضات شرعی

در نظر ملاصدرا، افعال بدنی و مناقب عملی، همچون اعمال فکری و مناقب علمی، در تکامل نفس مؤثرند. افعال بدنی، همان آداب شرعی و دستورات دینی هستند که با عنوان فرائض و نوافل ابلاغ شده اند، (24) و مناقب عملی، تسخیر قوای شهوی، غضبی و ادراکیند؛ به این معنا که نفس در قوای مذکور، بین خلقیات متضاد، حدّ وسط را رعایت کند؛ مثلاً در مورد قوه ی غضب، بین آنچه او را به غضب می آورد (خشم) و آنچه غضب را از بین میبرد (ترس)، حد تعادل را رعایت کند و نسبت به این امر تسلط داشته باشد. وی تسخیر و تسلط بر قوا را عدالت مینامد. (25)
صدرالمتألهین اعمال پنجگانه یی را در راستای ارتقاء نفس به مدارج عالیه ی تکامل معرفی کرده است. این مراحل عبارتند از: جوع، سهر، صمت، عزلت و ذکر دائمی. 1) گرسنگی (جوع) موجب پاکی خون، درخشندگی قلب و در نتیجه نورانیت نفس می گردد. روح نیز با آب شدن چربیهای بدن لطافت می یابد و لطافت، کلید مکاشفات است. 2) شب بیداری (سهر) نیز قلب را جلا میبخشد و خواب بیش از حد، قلب را میمیراند. بیداری شب، خود ثمره ی گرسنگی است و شب زنده داری با شکمهای سیر ممکن نیست. 3) سکوت (صمت) و لب بستن از سخن، به این دلیل مؤثر است که گفتار قلب را مشغول میسازد. دلها بشدت در سخن گفتن ولع دارند و با آن خوشحال میشوند. در مقابل، سکوت عقل را بارور میسازد و ورع و تقوا را جلب مینماید. 4) تنهایی و عزلت، مشغولیتهای نفس را میکاهد. گوش و چشم دو مدخل قلبند و آنها را جز بمقدار لازم باید بست و این معنا جز با نشستن در مکانی تاریک و سردرگریبان کردن و عبا بر سرانداختن حاصل نمیشود. در این حالت است که ندای ربانی به گوش میرسد، لذا نبی مکرم اسلام در چنین حالتی مورد ندا واقع میشود: «یا أیّها المزّمّل؛ ای جامه به خود پیچیده» (26)
و «یا أیّها المُدّثّر؛ ای جامه بر سر کشیده». (27)
5) پس از مجاهدتهای یاد شده، سالک ذکری را در پیش میگیرد و قلبش دائماً به آن متذکر میگردد و آن ذکر، او را از زیاده روی در وردهای ظاهری باز میدارد. به تناسب تکامل سالک، اذکار نیز باید ارتقاء یابد تا جاییکه زبان از حرکت باز ایستد و صورت اذکار بر قلب منقّش شود. (28) ذکر زبانی و توحید لفظی، در عالم آخرت هیچ فایده یی ندارد و سود آن از گفته ها و شنیده ها فراتر نمیرود، چرا که غایت هر چیزی همجنس و مشابه آن است و اذکار شنیدنی تنها کمال گوشها را در پی دارند. (29)
از نظر ملاصدرا، نافعترین تمرین برای ارتقاء نفس، ریاضتهایی است که در شرع معرفی شده است تا نفس را از خواب غفلت بیدار و از اسارت جهل آزاد سازد. (30) وی این ریاضات و عبادات را به دو قسم تقسیم میکند: جزءاول، عبادات آشکار بدنی و جزء دوم عبادات مخفی قلبی. عبادات بدنی، اوامر و نواهی ربانی همچون طهارت، صوم، زکات، حج، جهاد و دیگر احکام شرعیند که توسط پیامبر برای انسانها آورده شده و اطاعت از آنها با اجر الهی همراه است. عبادات قلبی نیز عبارتند از: شناخت باری تعالی، معرفت انبیاء و مرسلین، علم به نحوه ی بعثت آنها و نزول کتب آسمانی، معرفت نفس، شناخت معاد روحانی و جسمانی و.... عبادات بدنی، فرعیات شرع و عبادات قلبی، اصول نظری دینند و قسم اول از قسم دوم منبعث میشود. (31) عبادات شرعی، با سه هدف اصلی وضع شده اند: نخست قطع توجه از ماسوی الله؛ نفس بواسطه ی عبادات از هر خاطره یی که او را بسوی غیر حق متمایل سازد، پرهیز میکند. دوم، استخدام قوای مادی و غیرمادی در امور مناسبی که برای او خلق شده اند؛ از این طریق، قلب از دلبستگی به عالم غرور و نیستی رهاشده و بسوی حق میرود. برای رسیدن به این هدف، شنیدن مواعظ و خطابه های رسا و بلیغ از زبان واعظین پاک طینت بسیار کارآمد و مفید است. اثر اینگونه خطابه ها در ترغیب و ترهیب نفس بیش از براهین منطقی است. چرا که نفس را با ظرافت و لطافتی خاص به حرکت در می آورد. غرض سوم، تلطیف سرّ و تصقیل درون است تا نفس همچون آیینه یی صاف، تجلیات و افاضات الهی را دریافت کند. فکر لطیف و عشق عفیف، نفس را برای رسیدن به این غرض یاری میکنند. (32) صدرالدین در اسفار، مقصود تمام طاعات و اعمال جوارحی را تصفیه ی دل و تطهیر آیینه ی نفس میخواند. نفس از طریق اصلاح جزء عملی، آماده ی تحصیل انوار ایمانی و اشراق نور معرفت الهی میشود. (33)
ملاصدرا، پس از بیان اغراض سه گانه ی یاد شده، امر مهم و جالبی را متذکر میشود و آن اینکه نفس تا وقتی که در عبادات شرعی کوتاهی میکند، پرداختن به ریاضتهای سالکانه و مجاهدتهای صوفیانه، نه جایز است و نه مقدور. سالک در صورت عدم توجه به این اصل مهم، هم خود هلاک و گمراه خواهد شد و هم دیگران را به هلاکت و گمراهی خواهد کشاند. پیامبر اکرم (ص) نیز در روایت زیر عمل غیرعالمانه را نکوهش کرده و علم و آگاهی را بشرط عمل نیک دانسته اند: «من عمل علی غیر علم، کان ما یفسد أکثر ممّا یصلح (34)؛ هر کس بدون علم، به عملی بپردازد، فساد آن بیش از اصلاح آن خواهد بود». (35)
صدرالمتألهین برای تشریح رابطه ی علم و عمل و تبیین جایگاه هر یک از آندو، علوم را به دو دسته ی عملی و کشفی تقسیم میکند؛ علم عملی، علم به نحوه ی عملکرد و طریقه ی معاملات است و علم کشفی یا نظری، شناخت هستی است که مراتب عالی آن، تنها از راه الهام و کشف قدسی حاصل میشود. براساس یک قاعده ی کلی، ابزار و وسائط تحصیل هر هدفی، در مرتبه و درجه ی کمال، پائینتر از آن هدفند؛ ببیان دیگر، اهداف عالیتر از مقدمات و لوازم آنند. از آنجا که علوم عملی، مقدمه ی عمل و هدف آنها انجام اعمال است، مرتبه ی اعمال بالاتر از درجه ی علوم عملی است. با این وجود، همین اعمال مقدمه ی کشف و حصول علوم نظری هستند، بنابراین علوم کشفی و معارف شهودی عالیتر از اعمال و کردارند. (36)
در میان علوم مکاشفه یی نیز، معرفت الله برترین علم است و علوم دیگر همگی مقدمات و وسایل رسیدن به این معرفتند و هر عملی که در درک خداوند کارآمدتر باشد، از شرافت و فضیلت بیشتری برخوردار است. ادله ی علم الهی نیز از ادله ی مابقی علوم برترند، چرا که برخلاف ادله ی دیگر علوم، مقید به زمان و مکان یا صفت خاصی نیستند. بدیهی است که خداوند برترین موضوع و نتیجه است؛ بنابراین، معرفت خداوند هم در موضوع، هم در دلیل و هم در نتیجه برترین است. (37)

3- افاضات ربانی و کششهای الهی

صدرالمتألهین در تکامل نفس برای جذبه های الهی و کششهای ربانی اهمیت ویژه یی قائل شده است و میگوید: هر کس که کشش الهی در فکر و حواسش راه نیابد و جاذبه ی ربانی ادراکاتش را تحت تأثیر قرار ندهد، قادر به رهایی از صفات نفسانی نخواهد شد. معرفت پروردگار، آگاهی از عالم ملکوت و تجلی صفات الهی، آنگونه که برای واجدین جذبه های الهی حاصل میشود، برای فاقدین آن حاصل نمیشود. این موهبتهای الهی، بتناسب تلاش و کوشش اعطاء نمیگردد و با الطاف هدایت گونه یی که در پی انابه و کسب حاصل میشود قابل قیاس نیست. خداوند با یک تصرف ملکوتی، ساختمان قلوب مجذوبان را ویران میکند و خود بنایی کامل و عالی برای ایشان میسازد، آنها را از پلیدیها و کدورتها پاک نموده و با نیکوترین انوار جلا میبخشد. با وجود این تأییدات الهی، سالک در می یابد که اکنون میتواند با ارتیاض و مجاهده، صفات انسانی را از خود بیرون کند و صفات ربانی را در خود ظاهر سازد. (38)
هنگامیکه پرتوهای رحمانی بر سرزمین تن و قوای جسمانی میتابند، قوای نفس در تمام اوامر و نواهی، مطیع نفس شده، برای سلوک مسیر حق وی را همراهی خواهند کرد. (39) نفس که سالک طریق تکامل است، پس از آنکه مراحل چهارگانه ی عقل عملی و «سیر الی الحق» را با پای قوای نفس و انوار ادراکی و البته الطاف الهی طی نمود، به ابتدای «سیر فی الحق» و «سیر من الحق بالحق» میرسد که طیّ آنها، تنها با دلهای قدسی، درک مواهب الهی و کششهای ربانی ممکن است و مشاعر و قوای نفس یارای قدم گذاردن به آن را ندارد. (40) نفس در مراتب عالیه ی عقل نظری نیز بدون افاضه ی انوار عقلی و تأییدات الهی قادر به طیّ مسیر نیست. وصول به مرتبه ی عقل بالفعل، علاوه بر کسب علوم نظری و افعال فکری، محتاج افاضات ربانی است. تکرّر رجوع به مبدأ وهاب و اتصال به ذات اقدس اله، ملکه یی از رجوع در نفس ایجاد نموده و رسیدن به حالت یاد شده را مقدور میسازد. (41) اتصال به عقل فعال، در مرتبه ی عقل مستفاد نیز بدون جاذبه های ربانی حاصل نمیگردد و اکتسابات علمی و عملی برای وصول به آن کافی نیست. (42)
علم یقینی، محصول این تأییدات نوری است و علوم نظری، تنها در حکم معدّاتی هستند که در صورت فقدان افاضات عالیه، وجودی عبث خواهند داشت و در ایجاد علوم یقینی بیتأثیر خواهند بود. تکامل نفس و فعلیت یافتن عقل، بسبب تحصیل مقدمات ذهنی نیست بلکه بدلیل افاضه ی مبادی عقلی است و به همین معناست که برخی از عارفان میگویند: «عرفت ربّی بربّی و لو لا ربّی ما عرفت شیئا؛ پروردگارم را بواسطه ی پروردگارم شناختم و اگر او نبود چیزی را نمیشناختم». (43)

4- محبّت

از نگاه ملاصدرا، محبت معنای واحدی است که اقسام مختلفی دارد. وی اقسام محبت را اینگونه بیان نموده است: نخستین محبت، محبت الهی است. این محبت، از اوصاف خداوند است و هرگاه خداوند به شیء غیر از خود محبت یابد، آن شیء را برمیگزیند و بکمال میرساند. به نظر میرسد این قسم از محبت، همان جاذبه یی باشد که در عامل گذشته به آن اشاره شد. قسم دیگر محبت، محبت شخص به حال یا کمالی خاص است. این محبت با برانگیختن فرد به سوی آن کمال، مبدأ تکامل میگردد. سومین قسم از محبت، معنایی روحانی و مفهومی درونی است که در آن محب غرق در وجود محبوب است. محب در پی این محبت، آنچنان مجذوب محبوب میشود که میخواهد تمام کمالات وی را در خود متجلی سازد. از آنجا که محبت امری ذوقی و وجدانی است، وجود محب هر قدر لطیفتر و نورانیتر باشد، محبت در او کاملتر و نفس بمراتب متکاملتر خواهد شد. در ممکنات، نهایت عشق و کمال این محبت در وجود نبی خاتم، حضرت محمد (ص) است که تجلی تام صفات الهی است. (44)
از نظر ملاصدرا، محبت به خداوند در تمام موجودات، حتی جمادات و نباتات، ساری است و هر وجود کامل یا ناقصی، بنحو ارادی یا غیرارادی، عشقی غریزی و حرکتی ذاتی در جهت مطالبه ی خداوند دارد. آسمانها و زمین براساس همین محبت است که در حرکت یا سکونند و هر عبادت و حرکت اختیاری که باعثی غیر از عشق و محبت به باری تعالی داشته باشد، ناقص است و به سرانجام نهایی خود نمیرسد، چرا که هدف آن امری وهمی، خیالی یا ظنی است. این امور ذره یی موجب بینیازی انسان از حق نمیگردند؛ همانطور که در این آیه ی شریفه به آن اشاره شده است: «وَ ما یتّبعُ أکثرهم إلّا ظنّا إنَّ الظنَّ لایغنی من الحق شیئاً (45)؛ اکثر آنان تنها از گمان پیروی میکنند و این گمان، [آنان را] بینیاز از حقیقت نمیسازد». (46)
محبت و عشق به پروردگار، خود مولود معرفت است. هرچه وسعت معرفت افزونتر باشد، محبت شدت بیشتری می یابد و ثمره ی آن نیز کوشش بیشتر و حرکت قویتر خواهد بود، هرچه کوشش افزونتر شود، معارف و مکاشفات بیشتری نصیب محب میگردد؛ بنابراین نقطه ی آغاز و پایان این اشتیاق و محبت، باز هم معرفت است. (47)

5- صفات اخلاقی و ملکات رفتاری (بویژه حکمت و حرّیّت)

از نظر ملاصدرا، نفسِ شریف و قوی نفسی است که در حکمت و حرّیّت شبیه به مفارقات باشد. نفسی که در احکام و قضایای مختلف آراء صحیحی را اتخاذ نماید، واجد صفت حکمت است. این صفت هم تحصیلی است و هم فطری؛ لذا انسانها در این صفت مراتب مختلفی دارند که درجه ی عالی آن، نفس قدسی پیامبر (ص) است. حرّیّت نیز بمعنای آزاد و رها بودن از اسارت امور مادی و لذائذ حیوانی است و در مقابل آن بندگی و عبودیت دنیا قرار میگیرد. تمام فضائل نفسانی، به این دو فضیلت و تمام اخلاق پلید، به اضداد این دو صفت باز میگردند. تزکیه ی نفس از بعضی رذایل رفتاری، برای سعادت نفس کافی نیست و صفای قلب تنها با رفع تمام رذایل محقق میگردد، چرا که تنها برخی از این صفات برای چیرگی بر نفس کفایت میکنند. (48)
ملاصدرا حصول حکمت و حرّیّت را وابسته به تحصیل خلق و خوی نیکو میداند و برای ایجاد خلق و خوی نیکو، چهار نیرو را معرفی مینماید که اعتدال آنها آراستگی باطنی را در پی دارد. آن چهار قوه عبارتند از: نیروی علم، نیروی غضب، نیروی شهوت و نیروی عقل و عدالت. اعتدال در علم بمعنای تمایز صدق و کذب گفته ها و حق و باطل باورهاست. اعتدال در شهوت و غضب نیز، که با اجرای دستورات شریعت حاصل میگردد، عفت و شجاعت نام دارد. اعتدال در عقل، به نیکویی در تدبیر، روشنایی ذهن و پی بردن به دقایق اعمال است. (49) عدالت پیشگی در اخلاق، در اینست که نفس بین اخلاق متضاد جسمانی و بین خواستن و نخواستن، حدّوسط را رعایت نماید که نتیجه ی آن عدم انفعال از بدن و قوای مادی است. (50)
میان نفس و بدن، ارتباطی وجود دارد که موجب انفعال یکی از دیگری میگردد؛ نفس گاهی بر بدن غالب و گاهی سرسپرده ی آن میشود. هرگاه مطاوعت نفس از بدن تکرر یابد، حالت انفعالی نفس قوت یافته و هیأتی انقیادی بر نفس عارض و در پی آن، خودداری از معاصی و دفع مفاسدی که تاکنون برای نفس آسان بود، دشوار میگردد؛ اما هرگاه فرمانروایی نفس بر بدن تکرر یابد، هیأتی استعلایی در نفس ایجاد میشود که در نتیجه ی آن انجام حسناتی که تاکنون برای نفس دشوار بود، آسان میگردد. نفسی که دارای صفت استعلاء بر بدن است، امور گریزناپذیر مادی را در حدّ میانه انجام میدهد و انجام متعادلانه ی این امور، بمنزله ی ترک افعال بدنی است؛ اما نفس منقاد، گاهی به افراط میرود و گاهی تفریط میکند. (51)
از نظر ملاصدرا، احوال نیکو و ملکات پسندیده ی نفس، از جهت رتبه، بالاتر از اعمال و در سلسله ی ابزار نزدیکتر به هدف اصلیند، لکن از آنجا که کسب احوال قلبی و ملکات نفسانی با وساطت اعمال و کردار مقدور است، انجام اعمال و کردار، مورد سفارش و مدح شرع قرار گرفته است، همچون طبیبی که هرچند به مدح دارو می پردازد و به مصرف آن سفارش میکند لکن قصد او درمان است نه دارو. (52)
احوال و صفات نفسانی، خود نیز دارای مراتبی هستند. معیار این ترتّب، میزان اثربخشی هر صفت در صفای نفس است لکن هر صفتی در اشخاص مختلف تأثیرات متفاوتی دارد؛ برای مثال، ممکن است شب بیداری برای فردی اثری بیش از صدقه دادن داشته باشد و برای شخصی دیگر بالعکس. بنابراین، هر صفتی در افراد مختلف آثار و مرتبه ی متفاوتی دارد. (53)
از نظر صدرالمتألهین، در آخرت صفات و اعمال نفس موجب تکامل و سعادت اخروی میشوند. صفات و ملکات نفسانی در هر عالمی، بصورتی خاص ظهور و بروز مینمایند و در عوالم مختلف آثار متفاوتی دارند. صفات دنیایی علاوه بر آثار دنیوی، اثرات خاص اخروی نیز دارند. با تأمل در صفات نفسانی و اندیشیدن در این مطلب که صفات چگونه منشأ آثار و افعال ظاهری میشوند، میتوان دریافت که این صفات و ملکات در آخرت چه آثاری خواهند داشت؛ به عبارت دیگر، همانطور که صفات درونی، آثار بیرونی دارند، صفات دنیایی نیز آثار اخروی دارند و با بررسی آثار صفات درونی، میتوان به آثار اخروی صفات دنیوی پی برد و نحوه ی تجسم اخروی اعمال و صفات را دریافت. (54)

6- ملائکه ی الهی

بخشنده ی حقیقی بر هر قابل فیضی باری تعالی است، اما افاضات ربانی از طریق واسطه هایی مناسب - که همان جواهر عقلی و صور مجرد ممکنند - صورت میگیرد. این وسائط، همان فرشتگان مقرب الهی هستند که قدما آنها را «ارباب انواع» و افلاطونیان «مُثل» خوانده اند. این ملائکه، علوم تفصیلی خداوندند که به واسطه ی آنها اشیاء خارجی صادر میگردند. (55) شایسته ترین مَلَک برای تکمیل نفوس آدمی، همان مثال عقلی است که در زبان شرع «جبرئیل»، «روح القدس» و «معلم شدیدالقوی» خوانده شده است و معارف علماء و وحی بر انبیاء بواسطه ی الهام و تعلیم او حاصل میگردد. با اتصال به این ملک، نفس تأیید و ایمان تثبیت میگردد و با اعراض از او صورتهای ایمانی محو میگردند؛ چرا که نفس همانند آیینه یی است که چون صورتی در مقابل آن قرار گیرد، صورت در آن نقش میبندد. (56)
ملائکه علاوه بر اینکه بجهت واسطه ی فیض بودن بر تکامل نفس تأثیر میگذارند، از طریق الهام و دعوت نفوس به خیر نیز مؤثر در تکاملند. افکار و اذکاری که به ذهن انسان خطور میکنند محرکان اراده اند. مرور ذهنی یک فعل، رغبت انجام آن را می آفریند؛ رغبت، عامل عزم است و عزم خالق قصد و قصد نیز محرک اعضاء. افکار حادثند و هر حادثی ممکن و نیازمند به علت است؛ بنابراین، افکار گوناگون معلولهای متفاوتی هستند که به علتهای مختلف نیازمندند. اگر فکری که در ذهن خطور کرده است خیر باشد، علت آن الهام ملائکه و اگر شر باشد، وسواس شیاطین است. نفس فطرتاً لطیف و پاک است و صلاحیت قبول آثار ملکیه یا شیطانیه در آن یکسان است. ترجیح هر یک از طرفین، وابسته به پیروی یا اعراض از هوا و شهوات است. هرگاه ذکر دنیا و هوس بر نفس فائق آید، شیطان مجال وسوسه می یابد و هرگاه نفس میل به ذکر خدا یابد، شیطان رانده شده و فرشته اقبال مینماید. (57)

7- انبیا و اولیاء الهی

مقربین و برگزیدگان الهی، در کمال وجودی و سعادت نفس مؤثرند. کاملترین احسان و تمامترین نعمت خداوند بر نوع انسان و حتی سایر موجودات، اینست که گروهی از بندگان و برگزیدگان خویش را اختیار نموده، با آنها نجوا کرده و اسرار عالم و غیوب هستی را برای آنها عیان نموده است و سپس آنها را بمنظور دعوت بسوی حق، در میان بندگان خود مبعوث کرده است تا مردم از انوار الهی نور گیرند و از خواب غفلت و جهالت و کسالت بیدار و در نهایت به زندگی عالمانه و سعادت در حیات زنده شوند. بنابراین، وجود اولیاء الله و بعثت انبیاء اولاً بعنوان داعیان الی الله و ثانیاً بعنوان وسائط افاضات نوری و ثالثاً بعنوان متنبهان از غفلت و کسالت، در تکامل نفس اثرگذار است. (58)

جمع بندی و نتیجه گیری

ملاصدرا هفت عاملِ: «علم، اعمال و عبادات شرعی، تأییدات الهی، محبت، ملکات و صفات حسنه، ملائکه و انبیاء» را بعنوان علل موثر در تکامل نفس انسانی تحلیل کرده است. صورتهای علمی جوهرهایی هستند که در نفس حلول کرده، با وی متحد شده و سبب تحولات جوهری و تکامل نفس میشوند. براین اساس، انسانها با کسب علوم، اختلافهای جوهری می یابند. علوم اکتسابی در حکم معدّاتی هستند که شرایط لازم را برای افاضه ی انوار الهی و اعطای علوم حقیقی مهیا مینماید.
نافع ترین تمرین برای ارتقاء نفس، عبادات و رباضتهای شرعی است که با سه هدف اصلی وضع شده اند: قطع توجه از غیر خدا، بکارگیری قوا در اموری که برای آن خلق شده اند، و تلطف سرّ. علوم عملی، مقدمه ی کردار، کردار مقدمه ی کشف علوم نظری و علوم نظری مقدمه ی معرفت الهی است.
انوار الهی تأثیر بسزایی در تکامل نفس دارند و آگاهی از عالم ملکوت و معرفت پروردگار، آنگونه که برای واجدین افاضات ربانی حاصل میگردد، برای فاقدین آن حاصل نمیگردد. وصول به مراتب عالیه ی عقل نظری بدون افاضات انوار عقلی و تأییدات الهی، میسر نمیشود و علم یقینی محصول این تأییدات نوری است.
محبت خدوند در تمام موجودات، حتی جمادات و نباتات، ساری است و هر وجود کامل یا ناقصی، بنحو ارادی یا غیرارادی، عشقی غریزی و حرکتی ذاتی در جهت مطالبه ی خداوند دارد. محبت به پروردگار، از سویی مولود معرفت است و از جهتی موجب معرفت؛ لذا نقطه ی آغاز و پایان محبت، معرفت است.
نفسی شریف و قوی است که در حکمت و حرّیّت شبیه به مفارقات باشد. تمام فضائل نفسانی به این دو فضیلت باز میگردند و حصول آنها وابسته به تحصیل خلق و خوی نیکوست. کسب ملکات نفسانی با وساطت اعمال و کردار مقدور است لذا ملکات از اعمال بالاتر و در سلسله ی وسائط به هدف اصلی نزدیکترند. صفات متعدد نیز برحسب تأثیر در صفای نفس، دارای مراتب مختلفند.
ملائکه الهی از طریق وساطت فیوضات ربانی و الهام یاد خدا و وجود انبیا و اولیا از طریق وساطت افاضات نوری و تنبه از غفلت و کسالت، در تکامل مؤثرند.

پی نوشت ها :

*. دانشیار دانشگاه اصفهان Email: arshad@ltr.ui.ac.ir
**. دانش آموخته کارشناسی ارشد فلسفه اسلامی، دانشگاه اصفهان
1- ملاصدرا، مفاتیح الغیب، تصحیح نجفقلی حبیبی، تهران، بنیاد حکمت اسلامی صدرا، 1386، ج 2، ص 828؛ همو، الشواهد الربوبیه فی مناهج السلوکیه، تصحیح سیدمصطفی محقق داماد، تهران، بنیاد حکمت اسلامی صدرا، 1382، ص 283.
2- همو، الشواهد الربوبیه فی مناهج السلوکیه، ص 228.
3- همو، الحکمة المتعالیه فی الاسفار العقلیة الاربعه، ج 8، تصحیح علی اکبر رشاد، تهران، بنیاد حکمت اسلامی صدراف 1383، ص 155.
4- همو، المبدأ و المعاد، تصحیح دکتر محمد ذبیحی و دکتر جعفر شاه نظری، تهران، بنیاد حکمت اسلامی صدرا، 1381، ج 2، ص 616.
5- همو، الحکمة المتعالیه فی الاسفار العقلیة الاربعه، ج 9، تصحیح رضا اکبریان، تهران، بنیاد حکمت اسلامی صدرا، 1382، ص 163.
6- همان، ص 171 - 170؛ همو، الشواهد الربوبیه فی مناهج السلوکیه، ص 296.
7- همو، المبدأ و المعاد، ج 2، ص 598.
8- همو، الحکمة المتعالیه فی الاسفار العقلیة الاربعه، ج 9، ص 171.
9- همو، الشواهد الربوبیه فی مناهج السلوکیه، ص 297 - 296.
10- ملاصدرا کمال را در خلوّ اثار قوای متضاد، معرفی نکرده است، چرا که خلاصی از آثار این قوا، تا زمانی که نفس در عرصه ی دنیا حضور دارد، ناممکن است. ایجاد اعتدال بین این آثار متضاد و استعلاء نفس بر قوا، بمنزله ی خلوّ از آنهاست. (الحکمة المتعالیه فی الاسفار العقلیة الاربعه، ج 9، ص 171).
11- همان، ص 171؛ 170؛ همو، الشواهد الربوبیه فی مناهج السلوکیه، ص 298 - 296؛ همو، الواردات القلبیة، ترجمه ی احمد شفیعیها، بیجا، 1358، ص 81.
12- همو، الحکمة المتعالیه فی الاسفار العقلیة الاربعه، ج 3، تصحیح مقصود محمدی، تهران، بنیاد حکمت اسلامی صدرا، 1383، ص 98.
13- همان، ص 345؛ همو، المشاعر، باهتمام هانری کربن، تهران، طهوری، 1363، ص 51.
14- همو، الواردات القلبیة، ص 98.
15- قال رسول الله (ص) «... إنه یستغفر لطالب العلم مَن فی السماوات و مَن فی الارض...» (شیخ صدوق، ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، قم، دارالرضی، 1406، ص 131).
16- ملاصدرا، المبدأ و المعاد، ج 1، ص 256.
17- همو، الحکمة المتعالیه فی الاسفار العقلیة الاربعه، ج 9، ص124 - 123.
18- همو، الشواهد الربوبیه فی مناهج السلوکیه، ص 246؛ همو، المبدأ و المعاد، ج 2، ص 453.
19- همان، ج 2، ص 454.
20- همو، الواردات القلبیة، ص 116 - 113.
21- همو، الشواهد الربوبیه فی مناهج السلوکیه، ص 383.
22- التوبه، 18.
23- ملاصدرا، کسر الاصنام الجاهلیة، تصحیح محسن جهانگیری، تهران، بنیاد حکمت اسلامی صدرا، 1381، ص 33 و 74.
24- همو، المبدأ و المعاد، ج 2، ص 455.
25- همو، الحکمة المتعالیه فی الاسفار العقلیة الاربعه، ج 9، ص 171؛ همو، الشواهد الربوبیه فی مناهج السلوکیه، ص 383.
26- المزمل، 1.
27- المدثر، 1.
28- همو، کسر الاصنام الجاهلیة، ص 226 - 223.
29- همان، ص 42 - 41.
30- همو، الواردات القلبیة، ص 96.
31- همو، کسر الأصنام الجاهلیة، ص 37 - 36.
32- همان، ص 38 - 37.
33- همو، الحکمة المتعالیه فی الاسفار العقلیة الاربعه، ج 9، ص 188.
34- الکلینی، الکافی، تهران، اسلامیه، 1362، ج 1، ص 44.
35- ملاصدرا، کسرالأصنام الجاهلیة، ص 38.
36- همان، ص 73 - 72.
37- همان، ص 74.
38- همو، الواردات القلبیة، ص 194 - 103.
39- همان، ص 100.
40- همو، الشواهد الربوبیه فی مناهج السلوکیه، ص 249.
41- همان، ص 247.
42- همو، العرشیه، تصحیح و ترجمه ی غلامحسین آهنی، تهران، مولی، ص 235.
43- همو، المبدأ و المعاد، ج 2، ص 455 - 454.
44- همو، الواردات القلبیة، ص 156.
45- یونس، 36.
46- همو، کسرالاصنام الجاهلیة، ص 139 - 135.
47- همان، ص 134.
48- همو، الحکمة المتعالیه فی الاسفار العقلیة الاربعه، ج 9، ص 117 - 116.
49- همان، ص 120 - 118
50- همو، المبدأ و المعاد، ج 2، ص 589.
51- همو، الحکمةالمتعالیه فی الاسفار العقلیة الاربعه، ج 9، ص 172 - 171؛ همو، المبدأ و المعاد، ج 2، ص 600 - 599.
52- همو، کسر الأصنام الجاهلیة، ص 83 - 82.
53- همان، ص 81.
54- همو، الشواهد الربوبیه فی مناهج السلوکیه، ص 386.
55- همو، الحکمةالمتعالیه فی الاسفار العقلیة الاربعه، ج 9، ص 193؛ همو، المبدأ و المعاد، ج 2، ص 449.
56- همو، الحکمةالمتعالیه فی الاسفار العقلیة الاربعه، ج 9، ص 194 - 193؛ همو، المبدأ و المعاد، ج 2، ص 450 - 449.
57- همو، المبدأ و المعاد، ج 1، ص 331 - 327.
58- همو، الواردات القلبیة، ص 113 - 112.

منبع مقاله :
(1391)، فصلنامه ی علمی - پژوهشی فلسفه ی اسلامی خردنامه صدرا(شماره ی هفتاد)، تهران: بنیاد حکمت اسلامی صدرا