نویسنده: آیت الله سیّدعلی حسینی میلانی




 

با این که قضیه ی مباهله و نزول آیه ی مبارکه درباره ی اهل بیت علیهم السلام از درخشان ترین مناقب امیر مؤمنان على علیه السلام به شمار مى رود و از امامت وى بعد از رسول خدا صلى الله علیه وآله حکایت دارد، اما چنان که خواهیم دید برخى از متکلمان اهل سنت، با تلاش هاى خود کوشیده اند اصل و متن حدیث را نشانه بروند.
البته این مسأله نشان مى دهد که آنان به مفهوم حدیث و بى فایده بودنِ زیر سؤال بردن مضمون آن، اعتراف دارند.
از جمله این تلاش ها مى توان موارد زیر را نام برد:

1 . سانسور اصل حدیث

برخى از علماى اهل سنّت اصل حدیث را ذکر نمى کنند. در حالى که خود حدیث، در بردارنده ی شواهدى است که بر نبوت پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله و برترى دین اسلام بر ادیان دیگر حکایت دارد.
از جمله ی این افراد مى توان به ابن هشام اشاره کرد(1) که ابن سیّد الناس نیز از وى تبعیت کرده است.(2)
اینک روایت ابن سیّد الناس را که در واقع چکیده ی گفتار ابن هشام است پیرامون جریان مباهله مى آوریم:
«سپس رسول خدا صلى الله علیه وآله در ماه ربیع الآخر یا جمادى الاولى سال دهم هجرى، خالد بن ولید را نزد بنى حارث بن کعب در نجران فرستاد و به وى دستور داد سه بار آن ها را به اسلام دعوت کند و در صورت خوددارى با آن ها پیکار نماید.
خالد، راهى نجران شد و چون به آن جا رسید، از سواران خواست به مردم بگویند: اسلام بیاورید تا در امان بمانید.
با این اقدام، اهالى نجران اسلام را پذیرفتند و خالد آن ها را با تعالیم اسلام آشنا نمود و با ارسال پیامى کتبى، پیامبر صلى الله علیه وآله را از این امر آگاه کرد.
در پاسخ نامه ی خالد، پیامبر خدا صلى الله علیه وآله از وى خواست به همراه هیئتى از آن ها برگردد. وى به همراه این گروه بازگشت. یکى از این افراد قیس بن حصین ذى الغصّه بود... آن حضرت قیس بن حصین را امیر هیئت نجرانى کرد.
این گروه در روزهاى پایانى ماه شوّال یا در ذى قعده به نجران بازگشتند و چهار ماه بعد از این تاریخ بود که رسول خدا صلى الله علیه وآله وفات یافت.

2 . سانسور حدیث مباهله

اکنون به افرادى اشاره خواهیم کرد که در زمینه ی پنهان و سانسور حدیث مباهله فعالیت داشته اند.

بخارى و حدیث مباهله

بخارى در کتاب المغازى صحیح خود در عنوان «داستان اهل نجران» چنین مى نگارد:
عباس بن حسین، از یحیى بن آدم، از اسرائیل، از ابى اسحاق، از صلة بن زفر، از حذیفه این گونه نقل مى کند:
عاقب و سید - دو شخصیت اول نجران - به قصد مباهله به نزد پیامبر خدا صلى الله علیه وآله آمدند. یکى از آن دو به دیگرى گفت: مباهله نکن، به خدا سوگند! اگر او، پیامبر خدا باشد و ما مباهله کنیم خود و دودمان رستگار نخواهیم شد.
آن دو به پیامبر گفتند: هر چه بخواهى به تو عطا مى کنیم، ولى فردى را با ما بفرست که به طور کامل امین و مورد اعتماد باشد.
پیامبر در پاسخ آن دو فرمود: حتماً فردى کاملاً امین با شما مى فرستم.
هر یک از اصحاب مى خواست تا این شرافت نصیب او گردد که پیامبر خدا صلى الله علیه وآله فرمود: ابوعبیدة بن جرّاح برخیز!
وقتى ابوعبیده برخاست; رسول خدا صلى الله علیه وآله گفت: این شخص، امین این امت است.
بخارى روایت دیگر را این گونه نقل مى کند:
محمد بن بشار از محمد بن جعفر، از شعبه، از ابواسحاق از صلة بن زفر، از حذیفه نقل مى کند:
اهالى نجران به نزد پیامبر صلى الله علیه وآله آمدند و گفتند: فردى امین براى ما بفرست.
پیامبر فرمود: حتماً فردى امین و کاملاً مورد اعتماد را خواهم فرستاد.
هر یک از مردم مى خواست تا این شرافت نصیب او گردد که آن پیامبر، ابوعبیده بن جرّاح را اعزام کردند.(3)

نگاهى به تحریف بخارى

بخارى علّت مباهله، نزول آیه ی مبارکه و خروج پیامبر به همراه على، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام را ذکر نکرده است!
پوشیده نیست که روایت وى تحریف شده و عبارات آن کاملاً از هم گسسته و نامتناسب است. او مى گوید: «به نزد وى آمدند و خواستند مباهله کنند یکى به دیگرى گفت: این کار را نکن».
خوب به عبارت او دقّت کنید:
«آنان آمدند، مى خواستند با ایشان مباهله کنند».
این نشان مى دهد که بى شک چیزى روى داده است که:
«یکى به دیگرى گفت...».
حال باید پرسید: چه چیزى روى داد که ماجراى مباهله رخ داد و یکى از این دو نفر به همراه خود گفت: مباهله نکنیم و از این کار انصراف بدهیم؟!!
از طرفى، به نقل بخارى دقّت کنید، او مى گوید: «گفتند: هر چه بخواهى به تو عطا مى کنیم».
این در حالى است که پیامبر صلى الله علیه وآله چیزى از آنان نخواسته بود، و فقط آن دو را به پذیرش اسلام و تعالیم آن دعوت کرده بود که آن ها نپذیرفتند و از همین رو به جنگ دعوتشان نمود و با شنیدن این سخن، دو شخص مذکور، درخواست صلح و پرداخت جزیه نمودند.
پیامبر صلى الله علیه وآله نیز با درخواست آن ها موافقت نمود و على علیه السلام صلح نامه اى را تنظیم کرد و آن را نوشت.

ابن حجر عسقلانى و توجیه تحریف بخارى

واقعیت آن است که ابن حجر عسقلانى در شرح خود بر صحیح بخارى به شکلى بسیار مختصر و ناقص به نزول آیه و خروج پیامبر صلى الله علیه وآله به همراه اهل بیت علیهم السلام اشاره کرده است!!
بخارى، ضمن حذف حدیث مباهله و تلاش در جهت سانسور فضل و برترى اهل کساء علیهم السلام، فضیلتى را براى ابوعبیده ثبت کرده است.
او مى گوید: «آن دو به پیامبر صلى الله علیه وآله گفتند: فردى امین برایمان بفرست».
پیامبر نیز ابوعبیدة بن جرّاح را اعزام کرد... .
در حالى که در بسیارى از کتاب ها آمده است که پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله على مرتضى علیه السلام را به نزد آنان فرستاد. حافظ اهل سنّت ابن حجر عسقلانى، با درک این موضوع، در صدد رفع تعارض برآمده و از همین رو گفته است: بنا به گفته ابن اسحاق، پیامبر صلى الله علیه وآله على علیه السلام را نزد اهالى نجران فرستاد تا جزیه و صدقات (زکات) آن ها را جمع آورى کند.
این قضیه با داستان ابوعبیده متفاوت است; چرا که ابوعبیده همراه مسیحیان به نجران رفت و با گرفتن اموال مورد اشاره در صلح نامه بازگشت.
حال آن که على علیه السلام بعد از آن، بنا به خواست پیامبر صلى الله علیه وآله به آن جا رفت تا جزیه غیر مسلمان ها و صدقات (زکات) مسلمان شده ها را بگیرد. البته خدا بهتر مى داند.(4)

رد توجیه

باید بگوییم: ما در روایتى که در این باره آمده تنها پذیرش جزیه به معناى قبول پرداخت اموال مورد اشاره در صلح نامه پیامبر صلى الله علیه وآله را مشاهده کردیم.
از میان اموال مورد اشاره در صلح نامه دو هزار دست کامل لباس - هزار دست در هر ماه رجب و هزار دست در هر ماه صفر - بود.
البته این پرداخت جزیه در زمان ابوبکر و عمر جارى بود و آن دو این اموال را از آن ها مى گرفتند، اما عثمان از مقدار آن کاست و نوشته اى به این شکل تنظیم کرد:
إنّی قد وضعت عنهم من جزیتهم مائتی حُلّة لوجه اللّه;
من به خاطر رضاى خدا، دویست دست کامل لباس از جزیه آنان کسر مى کنم!(5)
در ادامه باید گفت: دو فرد مذکور در روزهاى آخر ماه شوّال یا ذى قعده به نجران بازگشته اند.(6) مى بینیم که از ماه رجب و یا صفر سخنى به میان نیامده است و موعد آن نرسیده بود که از اموال صلح نامه چیزى پرداخت شود تا کسى مأمور گرفتن آن باشد!
بنابر آن چه گفتیم توجیه ابن حجر عسقلانى براى رفع تعارض، نادرست است.
شاید به همین دلیل است که مسلم به این توجیهات نپرداخته است. او از ابواسحاق، از صلة بن زفر آورده که حذیفه مى گوید:
اهالى نجران نزد رسول خدا صلى الله علیه وآله آمدند و گفتند: اى رسول خدا! فردى را نزد ما بفرست.
پیامبر در جواب گفتند: حتماً فردى امین را خواهم فرستاد.(7)
باید گفت: تمجید از امین بودن ابوعبیده تا حدّى است که راویان حدیث، روایتى با عبارت «ابوعبیده، امین این امت است» نقل کرده اند.
ما در کتاب بزرگ خود به تفصیل درباره ی سند و دلالت این روایات سخن گفته ایم.(8)

ابن سعد و حدیث مباهله

محمّد بن سعد در کتاب الطبقات الکبرى تحت عنوان «هیئت نجران» آورده است:
رسول خدا صلى الله علیه وآله پیامى کتبى براى مسیحیان نجران فرستاد. در پى این پیام، هیئتى چهارده نفره از بزرگان آن ها، از جمله عاقب; همان عبدالمسیح، به نزد پیامبر آمدند.
پیامبر صلى الله علیه وآله، آنان را به اسلام دعوت کرد، ولى آن ها نپذیرفتند. در این دیدار که دو طرف، دلایل و براهین زیادى در دفاع از خود ارائه کردند; پیامبر خدا صلى الله علیه وآله ضمن آشنا نمودن آن ها به تعالیم و آموزه هاى قرآن فرمود:
إن أنکرتم ما أقول لکم فهلّم اُباهلکم;
اگر گفته هاى مرا باور ندارید بیایید با شما مباهله کنم.
آن ها این پیشنهاد را پذیرفتند و رفتند.
عبدالمسیح به همراه دو تن از شخصیت هاى بانفوذ نجران به نزد رسول خدا صلى الله علیه وآله آمد و گفت: ما تصمیم گرفته ایم مباهله نکنیم و به حکم شما در پرداخت آن چه دوست دارى گردن نهیم. صلح مى کنیم و جزیه مى پردازیم.
پیامبر صلى الله علیه وآله نیز با این شرایط که... صلح را پذیرفت و در حضور شاهدانى چون ابوسفیان بن حرب، اقرع بن حابس و مغیرة بن شعبه صلح نامه را تنظیم کرد.
با این تصمیم، مسیحیان به نجران بازگشتند و طولى نکشید که سیّد و عاقب نزد پیامبر بازگشتند و اسلام آوردند. پیامبر آن دو را در خانه ابوایّوب انصارى سکونت دادند.
نجرانى ها نیز تا زمان وفات پیامبر صلى الله علیه وآله به مفاد صلح نامه عمل مى کردند... .(9)

طبرى و حدیث مباهله

طبرى از جمله هیئت هایى را که در سال دهم هجرت به خدمت پیامبر خدا صلى الله علیه وآله مشرف شدند، هیئت نجران ذکر مى کند و مى گوید:
در این سال هیئت عاقب و سید از نجران آمد و رسول خدا صلى الله علیه وآله صلح نامه اى را براى آنان تنظیم نمود.(10)
هم چنین وى در باب «خروج الأمراء و العمال على الصدقات; خروج فرماندهان و کارگزاران براى جمع آورى صدقات» مى گوید:
پیامبر صلى الله علیه وآله، على علیه السلام را به نزد اهالى نجران فرستاد تا صدقات (زکات) و جزیه هاشان را جمع آورى کند و براى پیامبر بفرستد.(11)

ابن جوزى و حدیث مباهله

ابن جوزى درباره ی این ماجرا چنین مى گوید:
در سال دهم هجرى عاقب و سیّد از مردم نجران به نزد پیامبر خدا صلى الله علیه وآله آمدند و آن حضرت صلح نامه اى را براى ایشان تنظیم کرد.(12)

ابن خلدون و حدیث مباهله

ابن خلدون حدیث مباهله را این گونه نقل مى کند:
در همین سال (دهم هجرت)، هیئت مسیحیان نجران به همراه هفتاد سواره نزد پیامبر آمدند. پیشگام و امیرشان عاقب عبدالمسیح از قبیله کنده و اسقفشان ابوحارثه از قبیله بکر بن وائل و سید أیهم بودند. این افراد درباره ی دینشان به مناظره نشستند و چون آیات نخستین سوره ی آل عمران و آیه ی مباهله را از زبان پیامبر شنیدند از مباهله خوددارى کردند.
آنان به قصد مشورت درباره ی مباهله از گرد پیامبر پراکنده شدند و در نهایت درخواست صلح کردند. پیامبر به شرط اعطاى هزار دست کامل لباس در ماه صفر، هزار دست دیگر در ماه رجب و نیز سى عدد زره و نیزه و اسب و پارچه ی پشمى، صلح نامه اى را براى آنان تنظیم کرد.
آن ها بعد از پیمان صلح از پیامبر صلى الله علیه وآله خواستند که براى جمع آورى این اموال برایشان والى تعیین کند. این بود که پیامبر ابوعبیدة بن جراح را به همراهشان فرستاد. مدّتى بعد عاقب و سید به حضور پیامبر آمدند و ایمان آوردند.(13)
ادامه دارد

پی‌نوشت‌ها:

1- السیرة النبویه : 2 / 952.
2- عیون الاثر فى المغازى والسیر: 2 / 244.
3- صحیح بخارى: 5 / 217.
4- فتح البارى فی شرح صحیح البخارى: 8 / 74.
5- فتوح البلدان: 771.
6- عیون الاثر: 2 / 244 و منابع دیگر.
7- صحیح مسلم: 7 / 139.
8- نفحات الأزهار فى خلاصة عقبات الأنوار: 11 / 315 - 338.
9- الطبقات الکبرى: 1 / 357 و 358.
10- تاریخ الطبرى: 139/3.
11- تاریخ طبرى: 3 / 147.
12- المنتظم فى تاریخ الامم: 4 / 3 حوادث سال دهم هجرى.
13- تاریخ ابن خلدون: 4 / 836 و 837.

منبع مقاله:
حسینی میلانی، علی؛ (1390)، نگاهی به تفسیر آیه ی مباهله (پژوهشی در تفسیر و شأن نزول آیه ی مباهله)، قم: الحقایق، چاپ اول