بی حرکت شدن جهان
پژوهندگانِ فرهنگ عامه- که زمانی با خوشحالی تمام با جستجو در پهنه ی آداب و رسوم و باورهای عامه که به طور سنتی مورد توجه نویسندگان بوده با پژوهندگان ادبیات همکاری می کرده اند- اکنون آشکارا شیوه ی غیرمسئولانه ی
نویسنده: کنت نوولس روتون
مترجم: ابوالقاسم اسماعیل پور
مترجم: ابوالقاسم اسماعیل پور
پژوهندگانِ فرهنگ عامه- که زمانی با خوشحالی تمام با جستجو در پهنه ی آداب و رسوم و باورهای عامه که به طور سنتی مورد توجه نویسندگان بوده با پژوهندگان ادبیات همکاری می کرده اند- اکنون آشکارا شیوه ی غیرمسئولانه ی ادبا در بحث درباره ی واژه ی «اسطوره» را خوار می شمرند. سیث تامپسِن از «تحریفات واژه ی "اسطوره"» از سوی برخی منتقدان ادبی بی نام و نشانی گله دارد، که شاید همان دسته منتقدانی باشند که فونتنرُز معتقد است فَهمشان دشوار است از آن رو که تصور آنان از اسطوره «بس مبهم و بی فایده» است. متخصصان فرهنگ عامه، به عنوان دانشمندان علوم نوپای اجتماعی به وضوح مستعد نگرانیهایی در مورد تعریفها هستند و کاملاً حق دارند بیندیشند که بسیاری از منتقدان ادبی به نحوی نومیدکننده برداشتی نادرست از اسطوره دارند. اما این نکته واقعاً حاشیه ای است. حقیقت این است که اصطلاحات ادبی به گونه ای «در زمانی» بر صحنه ی ادبیات سایه افکنده اند و بنابراین، می توانند هر یک از معناهایی را که در گذشته به آن ها داده می شده یا امروزه داده می شود داشته باشند. با تدوین تعریفی نو و «همزمانی» از اسطوره و اصرار بر این که همگان آن را بپذیرند هیچ چیز عایدمان نمی شود. چیزی که ما واقعاً نیاز داریم درک علایق متضادی است که در دیدگاه درهم و برهم فعلی شرکت دارند. آیا این ابهامات بیش از حد «اسطوره» بود که نخستین بار کسانی را جذب کرد که نومیدانه برای یافتن راههای جدید دفاع از ادبیات تخیلی در برابر دشمنان کهنه و نو تلاش کرده اند؟ تشخیص کرمود چنین است: «در قلمرو اسطوره، می توان حوزه ی عقل را میانبر زد و تخیلی را که علم گرایی جهان نو بازدارنده ی آن است، آزاد ساخت؛ این است وضعیت اصلی امروز». آیا مقوله ی زیبایی شناسی تنها موضوعی برای عملیات بلندپروازانه و حتی گمراه کننده است؟ برای نمونه فیلیپ راو، در نقد اسطوره نوعی جایگزین دین را مشاهده می کند که مردمی که نمی توانند آشوب تاریخ (نیروگاه تغییر و تحول) را تحمل کنند رؤیای آن را پرورده اند تا بتوانند به پایداری اسطوره پناه برند؛ رولان بارت معتقد است که «پایان یافتن اساطیر به معنی برحرکت شدن جهان است». اشتغال فکری به اسطوره اگر از این دید نگریسته شود نمایانگر آرزوی نظم در دل تغییر و تحول و گیسختگی است. پُل وِست می گوید: «آنچه منتقدان اسطوره ظاهراً جست و جو می کنند، نوعی سنگ کیمیاگری است که همه ی تضادها را به اسطوره ای زرین بدل می نماید»، اسطوره ای که «ما را قادر می سازد تا هشیارانه با همان الگوی پیشنهادی زندگیمان را بر آن اساس قرار دهیم». اگر این الگو با وضع موجود سازگار باشد، که باید باشد، نقد اسطوره ای همچون ابزاری در دست بورژوازی مرتجع قرار خواهد گرفت. کوگان به مبانی فاشیستی روشی ادبی که بی شرمانه بر پایه ی نظریه ی نژادپرستانه ی کهن نمونه ها قرار دارد و سرنگونی امپریالیسم امریکا را با پایدار کردن عقیده به بازگشت جاودانه به تعویق می اندازد حمله می کند. به هر حال، همه چیز از دست نرفته است، زیرا «کارکرد نقد کهن نمونه ای منحصراً به محیط دانشگاه های امپریالیستی امریکا که از نظر فکری به بن بست رسیده اند، محدود گشته است و شمارِ ناقدان نقد کهن نمونه ای حتی در میان اعضای فرهنگستان نیز بسیار کم است». چون مایل نیستم جزو «مدرسان ریاکار» ی شناخته شوم که کوگان آنها را شماتت می کند فقط می توانم بگویم که هرکس بخواهد با توجهی دلخواهانه به اسطوره فهم خود را از ادبیات ژرفتر کند، در این خطر نیست که در پایان مطالعاتش، مبشری پُر تب و تاب، فاشیستی پنهانکار، یا حتی متخصص فرهنگ عامه از کار درآید، مگر آن که از آغاز همین را خواسته باشد. چه تا زمانی که اسطوره میراثی برای هنرها تلقی می شود، دانستن چیزهایی درباره ی آن به نفع ماست.
منبع مقاله :
روتون، کنت نوولس؛ (1378)، اسطوره، ترجمه: ابوالقاسم اسماعیل پور، تهران: نشر مرکز، چاپ چهارم
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}