نویسنده: رسول جعفریان




 

«قطیف» و «احساء» به عنوان دو بخش از «بحرین» کهن، از قدیمی ترین مناطق شیعه نشین در بخش شرقی «جزیره العرب» هستند. هم اکنون شهری به نام قطیف و ناحیه ای به نام الاحساء [= الحساء ـ لحسا] در منطقه ای که سعودی ها آن را «المنطَقَهَ الشّرقیه» یا استان شرقی می خوانند، وجود دارد.
نام قطیف در اخبار سال یازدهم هجری قمری در «تاریخ طبری» آمده است. چنان که نام «هجر» هم به مرکزیّت «احساء» از همان دوران، در اخبار تاریخی وارد شده، بنابراین، این دو از کهن ترین شهرهای این ناحیه بوده اند. (1)
احساء و قطیف مناطقی هستند میان «جُبَیْل» در شمال و «الحنی» و «سَلوی» در جنوب؛ چنان که در شرق به دریا منتهی می شوند. هجر در منطقه ی احساء است و روزگاری در دوران قرامطه که بسیار هم طولانی بود، این منطقه مرکز آن نواحی بود. شهری هم به نام «مؤمنینه» در همین ناحیه، توسط أبوطاهر قِرْمَطی ساخته شد. (2)
در دوران سعودی، دو شهر بزرگ در این بخش ایجاد شده که یکی «الدمّام» و دیگری «ظهران» است. بسیاری از شیعیان در روستاها و شهرهای مختلف این ناحیه ساکن هستند. چنان که درصد قابل ملاحظه ای از ساکنان دمادم و ظهران نیز شیعه هستند.
این منطقه از نیمه ی قرن دهم هجری قمری (حوالی سال 963 ه‍.ق.) تا اواخر قرن یازدهم هجری قمری؛ یعنی سال 1080 ه‍.ق. در دست ترکان بود و در این دوره، ساکنان به همراه دولت عثمانی، برابر پرتغالی ها مقاومت می کردند. پس از آن برای نزدیک به 120 سال دولت بنی خالد در این دیار حاکم بود. این دولت نیز شماری از طوایف مختلف در اثر هم نشینی با شیعیان، از جمله در دوران بنی خالد، به مذهب تشیّع مشرّف شدند. در آن زمان شیعیان، طرفدار بنی خالد بوده و با ابن سعود درگیر بودند. چنان که گاه اهالی شیعه ی منطقه به اجبار تن به مصالحه می دادند. (3) در این وقت، بار دیگر ترکان عثمانی علیه وهّابیان دست به اقدام زده و بر منطقه تسلّط یافتند. ترکان در این مقطع نسبت به شیعیان سخت گیری نمی کردند و فضای مذهبی منطقه، باز بود. این وضعیت ادامه داشت تا آنکه در سال 1331 ه‍.ق. این منطقه تحت سیطره ی عبدالعزیز، مؤسس دولت جدید سعودی درآمد.
از دیرباز عالمان بنام و شناخته شده ای از این دیار در میان علمای شیعه بوده اند.
تحریک فکری و علمی شیعیان در این دیار، پس از ارتباط و پیوندی که میان این بلاد با «عراق» و «ایران» از قرن دهم هجری قمری به بعد پدید آمد، بیشتر و بیشتر شد. به ویژه در قرن سیزدهم هجری قمری، شمار عالمانی که ملقب به قطیفی و احسایی بودند، چنان زیاد است که به شماره در نمی آید.
«قطیف»، جایی است که در گذشته های دور، از آن با نام «الخط» یاد شده و منسوبان به آن، به خطّی معروف بودند. در گذشته، این منطقه روستاهای زیادی داشته است که بر اثر رمل های بیابانی از میان رفته و مردمان آن از دیر زمان بر مذهب اهل بیت (علیهم السلام) بوده اند. روزگاری پیش از این، قرامطه در آنجا حاکمیت داشته و زمانی که «حجرالاسود» را از «مکّه» آوردند، برای چند سال آن را در این دیار نگاه داشتند. به مرور قرامطه نابود شدند و امامیّه غلبه یافتند.
دراواخر قرن نوزدهم هجری قمری و اوایل قرن سیزدهم، دولت وهّابی به طور خاص با شیعیان دشمنی داشتند و هر بار که مسلّط می شدند، تمام تلاش خود را برای نابودی کامل آنان به کار می گرفتند.
براساس منابع تاریخی، درگیری میان وهّابیان و شیعیان «احساء» که اکثریت این منطقه را تشکیل می دادند، بسیار جدّی بود. (4)
با ظهور وهّابیان نسل اول، فشار بر شیعیان، مراکز و مدارس انان افزایش یافت و همگی تعطیل یا مصادره شدند. آنان همچنین تدریس برخی از کتاب های محمّد بن عبدالوهّاب را اجباری کردند. این جماعت، شیعیان را مشرک دانسته و کشتن آنان را به معنای از میان بردن مشرکان، تلقی می کردند. شاعری وهّابی در ستایش از کارهای ابن سعود علیه شیعیان گفت:و أبعد اهل الشرک عنا و أبعدت
مذاهبهم فیها و ما أبصروا غمطا
و اهل شرک و مذاهب آنان از آن دور شدند
و آنان هیچ ناسپاسی ندیدند.
همین شاعر، مساجد شیعه را به عنوان «کَنائِس شِیعه» یاد کرده و از نابود کردن همه ی آنها توسط وهّابیان در منطقه ی احساء و «قطیف» یاد می کند:

نعم هدّمت للرفض فیها کنائس
و کلّ شعار الرفض عن أرضها میطا
بله به دلیل رفض (رد کردن خلفا) کنیسه ها ویران شد
و هر گونه نماد و شعار رافضی گری نیز از سرزمین آن کنار زده شد.
اما پس از آنکه دولت عثمانی به منطقه «نجد» یورش برده و دولت اوّل وهّابی را از میان برداشت، بار دیگر شیعیان فرصت تجدید بنا مدارس، مساجد و حسینیه های خود را یافته و فعالیّت خویش را از سر گرفتند.
عالمان مشهوری در قرن سیزدهم هجری قمری از این منطقه برخاستند و شماری در «عتبات عالیات» و برخی در خود منطقه به کارهای علمی و تبلیغی مشغول بودند.
باید گفت از دیرباز تاکنون، مردمان کهن ترین شهرها و قُرای این ناحیه، مانند «تاروت»، «صفوی» و غیره بر مذهب تشیّع بوده اند و از بیشتر این قریه ها، عالمانی در «نجف» و جاهای دیگر تحصیل کرده و به ارشاد مردم می پرداخته اند.
«جارود» از دیگر قرای ناحیه ی قطیف نیز، عالمان فراوانی داشته که به همین لقب جارودی شهرت داشته اند.

1ـ شیعیان استان شرقی در دهه های اخیر

منطقه ی شرقی «عربستان» به صورت سنّتی متعلّق به شیعیان بوده است، هر چند، از دیر زمان اهل سنت نیز در این منطقه زندگی می کردند؛ اما از زمانی که وهّابیان قدرت را به دست گرفتند، شیعیان برای یک دوره ی طولانی وارد دالان تنگ و تاریک فشارهای مذهبی و سیاسی گشتند.
اصولاً وهّابیت، تفکّر شیعی را از مهم ترین دشمنان خود دانسته و می داند و در این زمینه در دوره ی اول تسلّط خویش بر «نجد»، با حمله به «عتبات مقدّسه»، ماهیّت دشمنی خود را نشان داده بود.
فشارهای علمای وهّابی روی جامعه ی شیعه از زمان روی کار آمدن تا به امروز ادامه داشته و در اعلام تکفیر آنان کوتاه نیامده اند. آنان در نخستین مصوّبات و کنگره ی خود در سال 1926ـ1927 م. شیعیان را از انجام اعمال خاصّ مذهبیشان محروم کرده و اعلام کردند، اگر همچنان به اجرای شعائر خود ادامه دهند، از سرزمین مسلمانان تبعید خواهند شد.
در همان دوران، تحمیل فقه احمد بن حنبل بر تمام قوانین جاری مملکت سعودی، نه تنها مشکلاتی را برای شیعیان، بلکه برای پیروان مذاهب دیگر هم ایجاد کرد، اساس نگرش در فرقه ی وهابیت، بر تکفیر دیگران بوده، حرکتی که به ویژه نسبت به شیعه تا دوره ی اخیر و فتاوی بن باز و شیخ جَبْرین ادامه دارد.
از نگاه وهّابیون و حتّی دولت وهّابی، شیعیان به خصوص در دهه های اول دولت سعودی، در شمار اهل شرک تلّقی شده و معامله ای که با آنان صورت می گرفت، از این زاویه بود.
از سوی دیگر، پس از تشکیل دولت وهّابی و از زمانی که نفت در این منطقه یافت شد، تلاش برای اسکان بیشتر اهل سنّت در این منطقه آغاز گردید.
موقعیّت استراتژیک استان شرقی «عربستان» به دلیل وجود نفت، توجّه مضاعف سعودی ها را به دنبال داشت. در مقابل، وضع اقتصادی نا به سامان شیعیان در مقطعی که درآمد نفت سعودی بسیار بالا رفته بود، عامل جدّی تری برای بالا گرفتن اعتراضات شیعیان بود.
شیعیان نه تنها در امور سیاسی هیچ گونه مشارکتی نداشته و ندارند؛ بلکه در امور اقتصادی نیز زمینه ی مناسبی برای رشد یا در دست گرفتن مشاغل مهم را نداشته اند. بنابراین، هم به لحاظ مذهبی و هم اقتصادی، شرایط برای نامشروع دانستن دولت سعودی از چشم شیعیان فراهم بود.
ممنوعیّت شسیعه به عنوان یک مذهب و سپس ممانعت از اجرای مراسم شیعی، همواره برای دولت سعودی یک اصل بوده و تا پیش از سال های اخیر، هیچ گاه به شیعیان اجازه نمی دادند مراکز، مساجد و حسینیّه های فعّال داشته باشند. این فشارها زمانی بدبینی گسترده ای را به دنبال داشت که شیعیان این منطقه احساس می کردند مورد اجحاف و ستم قرار گرفته اند. شرحی از فعالیّت های گسترده ای را که شیعیان برای انعکاس دشواری های خود به حکومت سعودی داشتند و اسناد مربوط به آن را می توان در کتاب «الشیعه فی المملکه السّعودیه» (حمزه الحسن، 1413 ه‍.ق.) مشاهده کرد.
از نیمه ی دهه ی هفتاد میلادی (قرن بیستم میلادی)، برخی از روحانیان شیعی سعودی در «کویت» به کارهای نوگرایانه ای در تعلیم و تربیت اسلامی و شیعی روی آوردند. آثار مستقیم این تحول در میان جوانان سعودی نیز پدیدار شد. شیخ حسن صفّار و تَوفیق السَیف، دو تن از رهبران فکری دوره ی جدید هستند. نوشته های صفّار، نقش مهمّی در فراهم کردن زمینه ی تحول در سال های 1976ـ1982 م. داشت.
انقلاب اسلامی «ایران»، تأثیر خاصّ خود را روی منطقه به ویژه شیعیان گذاشت. استان شرقی از مناطقی بود که به شدّت تحت تأثیر انقلاب اسلامی قرار گرفت.
طیّ سال های نخست انقلاب، شماری از رهبران شیعیان منطقه ی شرقیّه، به سمت نگرش انقلابی رفتند و دست به فعالیت های زیادی زدند که مهم ترین آنها تأسیس سازمان انقلاب اسلامی جزیره العرب بود.
دولت سعودی در برابر این اقدامات واکنش نشان داده و شماری از آنان را به شهادت رساند یا زندانی کرد.
در محرم سال 1400 ه‍.ق. (25ـ26 نوامبر 1979 م.) تظاهرات مفصّلی از طرف بیش از هفتاد هزار نفر از شیعیان در نقاط مختلف برگزار و به درگیری با نیروهای دولتی سعودی منجر شد. نیروهای گارد ملّی سعودی بیش از بیست تن از شیعیان را به شهادت رساندند. (5) این ماجرا به عنوان یک انتفاضه در تاریخ حرکت انقلابی شیعیان استان شرقی شناخته می شود.
در سال 1980 م. و بعد از آن سازمان انقلاب اسلامی جزیره العرب با رهبری صفّار و شماری دیگر، فعالیّت سیاسی مستمری را برای کسب حقوق بیشتر در «جزیره العرب» آغاز کرد؛ اما با سرکوب شدید نیروهای امنیّتی سعودی روبه رو گشت. این فعالیت ها به مرور آرام گرفت. با این حال، تشیّع انقلابی در چهارچوب آموزه هایی که سازمان انقلاب اسلامی جزیره العرب تبلیغ می کرد، طی یک دهه، به شدت جامعه ی شیعه را تحت تأثیر قرار داده بود.
طی سال های 1989 تا 1993 م. به تدریج، روش اصلاح طلبانه جای روش انقلابی پیشین را گرفت و پس از آن مشیّ رهبران شیعه در استان های شرقی در چهارچوب نوعی گفت و گو و تعامل برای گرفتن امتیازات بیشتر تعریف شد.
در این زمان ادّعای دولت سعودی آن بود که شمار شیعیان حدود سیصد هزار نفر است؛ در حالی که شیعیان رقم آن را بالغ بر یک میلیون نفر می دانستند.
دلیل آنان این بود که شمار فراوانی از شیعیان برای حفظ موقعیت شغلی و نیز تأمین امنیّت خویش به اصل تقیه پناه برده و خود را سنّی معرفی می کردند. به علاوه دولت هیچ گاه قصد راست گویی در این زمینه را نداشت.
به طور تقریبی می توان گفت که شمار شیعیان در منطقه ی «احساء» و «قطیف» که به طور سنّتی به آنان تعلّق دارد، حدود 33 تا 40 درصد است. شماری زیادی شیعه در شهرهای «جدّه»، «مدینه» و نقاط دیگر ساکن هستند. اینها منهای اسماعیلیان هستند که در «نجران»، «جیزان» و «عسیر» در نوار جنوبی مرز «عربستان» با «یمن» زندگی می کنند و خود یک اقلیّت چند صد هزار نفری هستند؛ هر چند میان اسماعیلیان و امامیان ارتباطی وجود ندارد؛ اما به هر روی آنان از شیعیان به شمار می آیند.
روشن است که دولت سعودی همیشه تا حدودی وضعیت خود را از بدویان نجدی و اخوانی و علمای برخاسته از آنان که معتقد به قتل عامّ شیعیان بودند، جدا کرده و به عنوان یک دولت فراگیر، می کوشد تا به رغم محدود کردن دامنه ی فعالیت مذهبی علنی شیعیان، دست کم اجازه ی حیات و زیست را آن هم در منطقه ای که متعلّق به آنان است، به ایشان بدهد. به همین دلیل هرچه از زمان تأسیس دولت وهّابی جلوتر می آییم، این وضع بهبود می یابد، با این حال، تبعیضات اقتصادی، سیاسی و مذهبی ناروا به حدّی عمیق است که در یک گزارش حقوق بشری که در سال 1996 م. تنظیم شده، چنین آمده است:
ایالت شرقی با داشتن گنجینه ای از منابع طبیعی یکی از فقیرترین مناطق عربستان سعودی است.
دولت در مقایسه با دیگر مناطق سعودی، هزینه ی بسیار اندکی را برای پروژه های ساختمانی، جادّه ها، بهداشت و تعلیم و تربیت در منطقه ی شرقی اختصاص داده است.
یک روزنامه نگار اظهار داشته است که خانه های این منطقه به گونه ای باور نکردنی، پایین تر از استانداردهای جدید عربستانند.
تا اوایل دهه ی 1980 م. حلبی آبادها، پدیده ای عادی به شمار می رفت و هنوز هم شهرها و شهرستان های شیعی فاقد تسهیلات پزشکی جدیدی هستند که در شهرهایی چون «ریاض» و «جدّه» به چشم می خورد. تنها در سال 1987 م. بود که حکومت سعودی برای احداث بیمارستان «القطیف» (نخستین بیمارستان مدرن در منطقه ی شرقی) اقدام کرد.
در طول بیش از یک دهه پس از انقلاب اسلامی «ایران»، شیعیان سعودی در معرض محدودیّت های بی شماری قرار داشتند. هر چند دولت سعودی تلاش می کرد با رسیدگی تدریجی به اوضاع اقتصادی «منطقه ی شرقیّه» زمینه های شورش های بیشتر را از بین ببرد. در این مدّت ارتباط شیعیان سعودی با ایران ممنوع بوده و آنان به رغم علاقه ی وافری که به زیارت امام رضا (علیه السلام) داشتند، اجازه ی سفر به ایران را نداشتند. داستان این سختگیری ها و اسناد و مدارک آن بیش از آن است که حتی در اینجا بتوان اشاره ی کوتاهی به آنها داشت. (6)
پس از حمله ی «عراق» به «کویت»، حضور «آمریکا» در منطقه رو به فزونی نهاد. آمریکایی ها برای جلوگیری از انقلاب های مردمی علیه دولت های دست نشانده، دست به اقدامات اصلاحی زده و از جمله، از آنان خواستند تا حقوق بیشتری را به اقلیّت ها بدهند.
به دنبال این توصیه ها بود که دولت های منطقه به تدریج و بسیار آرام، نوعی حرکت اصلاحی را آغاز کردند. بخش عمده ای از این حرکت اصلاحی، توجه به حقوق اقلیت ها، به خصوص شیعیان بود که البته در برخی از مناطق مانند «بحرین» اکثریت را داشتند. این تحوّلات در «کویت»، «بحرین» و «عربستان سعودی» آغاز شد و ادامه یافت.
در آن سوی، شماری از رهبران شیعه نیز که طیّ سال های مبارزه نتوانسته بودند امتیازی به دست آورند، تلاش کردند با دولت سعودی به توافقی بر پایه ی مفهوم مشترکی از هم وطن برسند. بدین ترتیب دولت در اقبال آرامشی که علما توصیه می کردند، این اجازه را به شیعیان داد تا به تدریج مراکز اسلامی و عبادی خود را فعال کنند. در این زمینه به این موارد می توان اشاره کرد: اجازه ی ساخت حسینیه های بیشتر، فعالیت بیشتر برخی از حوزه های علمیه و اجازه ی سفر به ایران به شیعیان داده شد. برای این کار حتی کنسولگری عربستان در شهر «مشهد» تأسیس و فعال گردید.
به تدریج اصلاحات بیشتری در این زمینه مورد توجّه پادشاه جدید عربستان، امیر عبدالله، قرار گرفت و او تحت شعار وحدت ملی تلاش کرد تا حقوق بیشتری به شیعیان بدهد. در دوره ی جدید، مفهوم جدیدی از ملّیت سعودی شکل گرفت که قرار بود شامل همه ی گروه ها اعم از شیعه و سنی بشود. این حرکت گرچه تا حدودی با حمایت دولت پیش رفت؛ اما همچنان مشکلات تاریخی و سنّتی میان شیعه و سنّی در منطقه، مانع بزرگی بر سر شکل گیری چنین تفاهمی به شمار می رود.
در حال حاضر و بیشتر به دلیل آنچه در «عراق» می گذرد، تبلیغات ضدّ شیعی در سراسر «عربستان» سعودی ادامه داشته و به هیچ وجه کاهش نیافته؛ بلکه در چند سال گذشته به دنبال تشکیل یک دولت شیعه در عراق رو به فزونی گذاشته است.
انتشار آثاری از عالمان شیعه در «جدّه» و نیز چاپ برخی از نشریات مانند «واحه القطیف» و داشتن سایت های فعّال از نشانه های فعالیّت های اخیر شیعیان در فضای تازه ای است که در دولت سعودی فراهم آمده است.
در حال حاضر «قطیف» و «احساء» از نقاطی است که چهره های برجسته ای از علمای شیعه در آن حضور دارند. از معروف ترین آنها شیخ حسن صفّار است که آثار فراوانی در مباحث مختلف اسلامی نوشته و خطیبی تواناست. جز عالمان، روشنفکران شیعه ی این دیار هم در باروری فکری این منطقه فعال هستند.
تصوّر اینکه مشکلات شیعیان پایان یافته، نادرست است؛ اما اکنون در مقایسه با پانزده سال پیش، گام هایی به جلو برداشته شده است.

پی نوشت ها :

1. ن.ک: المعجم الجغرافی للبلاد العربیّه السعودیه «المنطقه الشرقیّه»، ج 4، صص 1447ـ1449.
2. مقدّمه ی ابن خلدون، ج 4، صص 89ـ92.
3. تحفه المستفید، ج 10، ص 234.
4. انساب الاسر الحاکمه، ج 2، صص 232.
5. شیعیان عربستان، صص 124ـ125.
6. مختصر آن را بنگرید در: «شیعیان عرب، مسلمان فراموش شده»، فصل شیعیان عربستان سعودی.

منبع مقاله :
شفیعی سروستانی، اسماعیل؛ (1391)، دانشستان سرزمین های درگیر در واقعه ی شریف ظهور، جلد دوم (عراق، عربستان و یمن)، تهران: موعود عصر (عج)، چاپ دوم