«اذن الهی»، شرط لازم برای مجری قانون
ضرورت قانون و حکومت از امور بدیهی و پذیرفته شده توسط عمده ی اندیشمندان و نظریه پردازان سیاسی است و می دانیم که قانون برای اجرا، نیاز به مجریانی توانمند و مقتدر دارد. توانائی و قدرت لازمه هر حکومتی است اما اینکه
پرسشی از محضر علامه مصباح یزدی
پرسش:
چرا از دیدگاه اسلام مجریان قانون باید مأذون از سوی خدا باشند؟پاسخ:
ضرورت قانون و حکومت از امور بدیهی و پذیرفته شده توسط عمده ی اندیشمندان و نظریه پردازان سیاسی است و می دانیم که قانون برای اجرا، نیاز به مجریانی توانمند و مقتدر دارد. توانائی و قدرت لازمه هر حکومتی است اما اینکه منشأ قدرت چیست و بر چه اساسی افرادی از قدرت و اقتدار کافی جهت اجرا و ضمانت قوانین و مقابله با تخلفات برخوردار می گردند و به طور کلی ملاک مشروعیت حکومت، دولت و متصدیان و کارگزاران حکومتی چیست، از سوی مکتب های گوناگون سیاسی و حقوقی پاسخ های متفاوتی به آن داده شده است.در برخی مکان ها و دوره ها این قدرت با قهر و غلبه گروهی بر دیگران حاصل شده و همین را ملاک مشروعیت قدرت خود دانسته اند و برخی دیگر قدرت را به صورت وراثتی از پدران خود به ارث می برده اند ولی این شیوه ها در دنیای امروز قابل قبول نیست و به قدرت و حکومت، مشروعیت نمی بخشد.
پاسخی که تقریباً در فرهنگ رایج و عمومی امروز دنیا بر آن اتفاق نظر است این است که قدرت را مردم به دستگاههای حکومت و رئیس حکومت می بخشند و این قدرت تنها از مسیر اراده و خواست عمومی مردم به فرد واگذار می شود. قدرت یعنی مقبولیت مردمی و نفوذ اجتماعی. پس کسی که متصدی اجرای قوانین است باید مورد پذیرش مردم باشد.
در این نظریه مشروعیت به مقبولیت و پذیرش مردمی معنا شده است در صورتی که مقبولیت غیر از مشروعیت است و اشکالات اساسی بر این نظریه وارد است که قابل دفع نیست لذا منشاء اعتبار حکومت نمی تواند پذیرش مردم باشد. البته مسأله مشارکت و گزینش مسؤولین از سوی مردم و توافق عمومی بر سر این موضوع نه تنها از دیرباز از جنبه ی تئوریک، در جامعه اسلامی مطرح بوده بلکه عملاً نیز این رویه اعمال گردیده است. پس در اینکه اسلام بر لزوم توافق همگانی و پذیرش و مقبولیت مردمی صحّه می گذارد و در اینکه بدون مشارکت و همکاری مردم حکومت اسلامی فاقد قدرت اجرائی خواهد بود و نمی تواند احکام اسلام را اجرا کند، بحثی نیست اما سؤال این است که آیا از دیدگاه اسلام توافق و پذیرش مردم برای مشروعیت حکومت کفایت می کند؟
آنچه نظر اسلام در باب حکومت را از دیگر نظریه ها متمایز می کند عبارت است از این که ملاک مشروعیت و قانونی بودن حکومت از نظر اسلام، رأی مردم نیست بلکه رأی مردم به مثابه ی قالب است و روح مشروعیّت را اذن الهی تشکیل می دهد.
به طور کلی در تئوری سیاسی اسلام حاکمیت و سیاستگذاری و مدیریت جامعه در همه ابعاد و بخشهایش باید به اراده ی تشریعی الهی منتهی شود. در این تئوری علاوه بر اینکه اصل قانون را خداوند باید وضع کند و بر اساس سیستم ولائی، قوانین و مقرراتی که از سوی خداوند، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و امام معصوم (علیهم السلام) و جانشین خاصّ یا عامّ او امضا می شود اعتبار دارد، مجری قانون را نز خداوند باید تعیین کند و خداوند این امر را به پیامبر و ائمه (علیهم السلام) و منصوبین آنها سپرده است پس از نظر اسلام مجری قانون به صورت خاص یا به صورت عام باید به خداوند انتساب پیدا کند و حکومتهایی که منشاء الهی ندارند و مستند به اذن پروردگار عالم نیستند باطل و برخلاف حق و اصول عقلانی می باشند.
ممکن است پرسیده شود که وقتی قانون خدا را پذیرفتیم و مجاری و زمینه های آن را شناختیم دیگر چه فرقی می کند مجری قانون چه کسی باشد و چرا باید به مجری قانون اذن بدهد؟
به این پرسش از جهات مختلف می توان پاسخ داد. اول اینکه: از لحاظ منابع و ادله دینی این خواست خداوند و تعیین اوست که مجریان قانون الهی چه کسانی باشند؛ و اگر قانون خدا را پذیرفت و مجاری و زمینه های آن را شناخت، این را هم خواهد پذیرفت.
دیگر اینکه: این مطلب ریشه در اعتقادات و نوع نگرش یک مسلمان به عالم هستی دارد. شخص مسلمان عالم هستی را ملک خداوند می داند و معتقد است که مردم همه بنده ی خدا هستند و در این جهت تفاوتی بین افراد نیست، همه یکسان از حقوق بندگی برخوردارند و کسی جز خداوند، مالک دیگری نیست، چه اینکه در انسانیت نیز انسانها مساوی اند و کسی امتیازی بر دیگری ندارد. می دانیم هر حکومتی برای اجرای قوانین و عمل به وظایف خود، با قوه قهریه، اقدام به تحدید آزادیهای افراد و تصرف در جان و مال آنها می نماید و همه اینها تصرف مالکانه در انسان محسوب می شود. حال بر چه اساس و معیاری کسی قدرت می یابد که به نوعی بر دیگران اعمال حاکمیت کند؟ این رفتار و تصرف مالکانه اگرچه منطبق بر شرع و قانون باشد ولی چرا شخص خاصّی متصدی آن شود و نه دیگری، در صورتی که هر دو یکسانند؟ پس گمارده شدن افراد خاصّ برای اجرای قانون و مشروعیت رفتار آنها، باید برخوردار از دلیل و ملاک باشد و ملاک مشروعیت اذن خداست و هیچ راه دیگری جز این نمی تواند ملاک و معیار صحیحی برای حکومت بدست دهد. تنها خدا که مالک انسانهاست می تواند در آنها تصرف کرده و آزادیهایشان را محدود کند و خدا باید اجازه دهد که دیگران در بندگان او، ولو بندگان مجرمش، تصرف نمایند و بدون اذن او کسی این حق را نخواهد داشت. در مقابل، اعتقاد به اینکه «تصرف قانونی در حوزه رفتار و آزادیهای دیگران لازم نیست منوط به اجازه خدا باشد» نوعی شرک در ربوبیّت است و در واقع، بیان می شود همانطور که خدا حق تصرف در بندگانش را دارد دیگران نیز مستقلاً و بدون اذن خدا حق تصرف در آنها را دارند، که این نوعی شرک می باشد.
سوم اینکه: این اصل نزد همه ی عقلا پذیرفته شده است که تا یک مقام صلاحیتدار به کسی اجازه ندهد او حق تصرف و انجام اموری را که در محدوده ی اختیار او نیست دارا نمی باشد و این اصلی است که در همه ی جوامع مورد عمل بوده و گردش امور اجتماعی بر همین پایه استوار است. با توجه به این مطلب به راحتی قابل درک است که در یک جامعه که متعلق به خداست و مردم ربوبیّت او را پذیرفته اند اگر کسی بخواهد بدون اذن ربّ و صاحبشان حکومت کند مانند کسی است که بخواهد مقامی را بدست بگیرد و به انجام اموری بپردازد بدون اینکه از یک مقام صلاحیتدار اجازه داشته باشد.
پاسخ چهارم این است که: افراد انسانی در معرض لغزش، منفعت طلبی و سلطه جوئی هستند، پس قدرت باید در اختیار کسی قرار گیرد که از صلاحیت اخلاقی و تقوی برخوردار باشد تا از آفتهای آن مصون بماند. به همین جهت خداوند حکومت را به پیامبر و ائمه معصومین و منصوبین آنها که فقهای عادل هستند سپرده است و تنها این افراد مأذون هستند و در غیر این صورت قدرت در اختیار کسانی قرار خواهد گرفت که مورد سوء استفاده واقع شده و نه تنها کارساز نخواهد بود بلکه مشکل آفرین خواهد شد.
و آخر اینکه: دولت اسلامی یعنی دستگاهی که ضامن اجرای قوانین اسلام و تحقق هدفهای آن قانون است. قوانین اسلامی بخاطر عمق و گستردگی، در مقام اجرا دارای ظرافتها و پیچیدگی هایی است، بعضاً باید برخی اولویت ها و تقدم ها رعایت شود و یا از هدف مهمی بخاطر وجود امر مهمتر صرف نظر گردد. و مسائلی از این دست که تشخیص آن نیاز به مرجعی آشنا به روح اسلام و مطلع از قوانین دارد و این کار از هر کسی ساخته نیست و افراد خاصّی را می طلبد. و از همین جا مشخص می گردد که چرا خداوند به افراد باصلاحیتی چون ائمه و فقهای عادل منصوب آنها اجازه زمامداری جامعه اسلامی را داده است. در نتیجه، نیاز مجریان قانون به اذن خداوند، امری است که هم ادله نقلی و هم براهین عقلی آن را اثبات می کند.
منبع مقاله :
مصباح یزدی، محمد تقی؛ (1391)، پاسخ استاد به جوانان پرسشگر، قم: انتشارات مؤسسه ی آموزشی و پژوهشی امام خمینی (قدس سرّه)، چاپ اول
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}