در آیات 60-82 سوره کهف
تحلیل عناصر و جلوه های هنری داستان موسی و عبد
در آیات 60-82 سوره کهف
چکیده:
تحلیل و پردازش تصویرها، ویژگیهای هنری، اهداف، ساختار، محتوی و مفاهیم داستان های قرآن که سخن سخن آفرین است برای درک بیشتر و شناخت عمیق تر اعجاز و جلوه های هنری آیات ضروری انکار ناپذیر می باشد.بدون شک یکی از بارزترین جلوه های هنری قرآن، داستان های متعدّد و مختلف این کتاب آسمانی می باشد که داستان موسی و عبد(خضر یا عالم) در آیات 60 تا تا 82 سوره کهف از جمله این داستان ها به شمار می آید.
در همین راستا این مقاله تلاش خواهد نمود به تحلیل عناصر و جلوه های هنری آیات مذکور به پردازد. تحلیل عناصری از قبیل شخصیّت و شخصیّت پردازی، حرکت، زمان ومکان، محیط، فضا، ایقاع و آهنگ و موسیقی، تکرار و مفاجاه ی(غافل گیری) در داستان مورد بحث از جمله مباحثی است که این مقاله به آن می پردازد. ضمن اینکه به تناسب و هماهنگی محتوی و اسلوب داستان موسی و عبد با دیگر داستانهای سوره ی کهف، اشاره خواهد شد.
کلمات کلیدی:
داستان، تحلیل عناصر، موسی و عبدمقدّمه:
قرآن، کلام خداوند و معجزه ی جاودان پیامبر(ص)، سخنی بی نظیر و پیامی روشنگر است که در دل هر آیه ی آن، هزاران نکته باریک تر از مو آن نهاده شده است. در این میان داستان های قرآنی، از جایگاه ویژه ای برخوردارند که از جنبه ها و زوایای مختلف در خور تامل و تدقیق بیشتر می باشند. ذکر این نکته ضروری به نظر می رسد که پردازش تصویرگری، ویژگی های هنری، اهداف، ساختار، محتوای و مفاهیم داستان های قرآن و تحلیل اشکال، قالب ها و شناخت زیبایی داستنان هایی که سخن سخن آفرین است، با مقیاس و ترازوی ادبیات داستانی که آفریده ی ذهن بشر است. در حقیقت به منزله کشیدن آب اقیانوس ها با ظرفی محدود و کم حجم است. زیرا قرآن، کلما نورانی خداوند است که برای تثبیت دل پیامبر(1)و هدایت بشر با زبان عربی مبین نازل شده است. بدیهی است مخاطبان زمینی این کتاب آسمانی برای درک بیشتر و شناخت عمیق تر چاره ای جز این ندارند که با معیارهای ناقص و عقل محدود و ناتوان خود به تحلیل، استنباط وتفسیر آن بپردازند.آب دریا را اگرنتوان کشید
هم بقدر تشنگی باید چشید
ومالم یدرک کلّه لم یترک کلّه.
بدون شک یکی از بارزترین جلوه های هنری قرآن، داستان موسی و عبد(خضر یا عالم) در آیات 82-60 سوره کهف می باشد. با نگاهی گذرا به ساختار داستان های قرآنی، ونیز با توجه تعاریفی که از انواع داستان ارئه شده است می توان آنها را به چند دسته تقسیم نمود:
الف) داستان بلند(رمان): داستان حضرت موسی(ع)و حضرت یوسف(ع)
ب) داستان متوسط: داستان حضرت نوح (ع) و حضرت داود (ع)
ج) داستان کوتاه: داستان حضرت هود(ع) و حضرت شعیب(ع)
د) داستان بسیار کوتاه: داستان حضرت ایوب(ع)(2)
برهمین اساس با توجه به اینکه 22 آیه از سوره کهف، به بخش کوچکی از جنبه های حیات حضرت موسی(ع) و عبد(حضرت خضر یا عالم) به صورت عرضی نه طولی پرداخته است، قصه ی مطرح شده در آیات مذکور را می توان داستان کوتاه بشمار آورد. (3) ما ذیلا در راستای تحلیل عناصر آیات مورد بحث و تبیین جلوه های هنری آن به چند موضوع اشاره خواهیم نمود:
تناسب و هماهنگی محتوی و اسلوب داستان موسی و عالم با دیگر داستانهای سوره ی کهف.
در سوره ی کهف که مشتمل بریکصدو ده آیه است، موضوعات زیر مطرح گردیده است:
الف) هشت آیه اول به عنوان منشور شاه بیت داستانهای سوره کهف به حساب می آید.
ب) آیه ی 9 تا 26 به داستان اصحاب کهف اختصاص یافته است.
ج) از آیه ی 31 تا 44 مثل رجلین(دو مرد) مطرح شده است.
د) از آیه ی 60 تا 82 به داستان حضرت موسی(ع) و عبد خضر(ع) پرداخته شده است.
ه) از آیه ی 83 تا 98 داستان ذی القرنین و یاجوج و ماجوج را می بینیم.
و) آیه ی 45 در قالب مثل به حیات دنیا اشاره شده است.
ز) آیه 50 به آدم و ابلیس پرداخته است.
ر) و سایر آیات که مسائلی از قبیل دعوت پیامبر به صبر و توصیف آیات قرآن و پرهیز از دنیا و توصیف ایمان آورندگان و باقیات صالحات و توصیف وضعیت مجرمین و نهایتا "هلاکت ظالمان و غیره طرح گردیده است.
همانگونه بیان شد هشت آیه اول این سوره در حقیقت به منزله پیرنگ(4) و طرح اصلی و ساختار کلی و منشور روشن داستانها و موضوعات مطرح شده در این سوره بویژه داستان اصحاب کهف است. این روش در پاره ای از داستانهای قرآنی مشاهده می شود که روشن ترین نمونه آن همین سوره می باشد. سیدقطب در این خصوص چنین می گوید: «... وقدلاحظنافی قصص القرآن اربع طرائق مختلفه لابتداءفی عرض القصه، علی النجوالتالی مره یذکرملخصا القصه یسبقها، ثم یعرض التفصیلات بعد ذلک من بدئها الی نهایتها، و ذلک کطریقه قصه اهل الکهف»(5)
لذا به نظر می رسد داستانهای مذکور تا حدود زیادی در راستای این هشت آیه و در حقیقت تفصیل و تفسیری برای معانی اجمالی آنها می باشند.
برای تبیین بیشتر مطلب می توان محورهای اساسی هشت آیه مذکور را اجمالا چنین بیان کرد:
الف) ساحت مقدّس قرآن از هرگونه کجی، انحراف و نقص منزه است. (6)
ب) قرآن قیّم و مستقیم است و این کتاب، برای ترساندن خلق از عذاب سخت و بشارت مومنان به پاداش فراوان بر بنده اش پیامبر اسلام(ص) نازل شده است.
ج) خداوند هیچ فرزندی برای خود انتخاب نکرده و سخن آنان(یهود) باطل و جاهلانه است. (7)
د) هرچه در زمین است سبب زیبایی و زینت زمین است.
ه)و...
دکتر محمود بستانی، براین عقیده است که هر سه داستان موجود در این سوره به نحوی از انجا با آیات و محورهای اصلی آنها در ارتباط است.
به عنوان مثال وی، ارتباط هنری و هماهنگی آیات 60 تا 82 (داستان موسی و عالم) با هشت آیه اول را چنین توصیف می کند: «روشن است که منیّت و خودخواهی و مدح و برخورداری از جایگاه اجتماعی از برجسته ترین مظاهر«زینت» دنیایی به شمار می رود لذا وقتی یک شخص منیّت را کنار بگذارد و خود را در میان مردم ناشناخته نگه دارد، به روشنی پی می بریم که او زندگی پر زرق و برق آن را یکسره از یاد برده و فعالیت های خود را تنها در عبادت خداوند خلاصه کرده است. و این بیانگر ارتباط عبد(در داستان موسی و عالم(عبد یا همان خضر) با مقدمه سوره کهف پیرامون مفهوم زینت زندگی دنیا و شیوه واکنش در برابر آن است»(8)
برهمین اساس می توان به هماهنگی هنری(9) و ارتباط میان سه داستان اصحاب کهف و فضای حاکم بر عناصر آنها بویژه عنصر پی رنگ(10) یا عنصر بنایی(11) و عنصر گفتگو(12) و ویژگی های هنری(13) و ساختار و نیز نحوه ی شخصیت پردازی و اسلوب بیانی(14) پی برد.
ما ذیلاً به پاره ای از این هماهنگی درسه داستان اجمالا» اشاره می کنیم:
1/1. در هر سه داستان رمزها و ابهام های ملیحی وجود دارد که در این داستان هرگز پرده از حقیقت آنها برداشته نشده است. حقیقت وجودی اصحاب رقیم و تعداد واقعی اصحاب کهف و ماهیت اصلی عبد(عالم یا خضر) در داستان دوم و یاجوج و ماجوج در داستان سوم، نمونه ای از این ابهام و رمز می باشد.
2/1. در هر سه داستان در ابتدا در پاره ای از موارد ابهام، رمزهایی وجود دارد که سوالات مطرح شده گواه این موضوع است. ولی در پایان داستان ها، با پاسخ به آنها پرده از گوشه هایی از آن ابهامات برداشته می شود. به عنوان مثال: در داستان اول، سوال از مدّت زمان لبث و باقی ماندن اصحاب کهف در غار کهف می شود(وَ کذلِکَ بَعَثْنَاهُمْ لِیَتَسَاءَلُوا بَیْنَهُمْ قَالَ قَائِلٌ مِنْهُمْ کَمْ لَبِثْتُمْ قَالُوا لَبِثْنَا یَوْماً )(15) وپاسخ آن در آیه 25 این چنین است:(وَ لَبِثُوا فِی کَهْفِهِمْ ثَلاَثَ مِائَةٍ سِنِینَ وَ ازْدَادُوا تِسْعاً)
در داستان دوم، سوال و اعتراض حضرت موسی(ع) از اعمال و رفتار عبد (عالم) در سه نوبت دیده می شود:(قَالَ أَ خَرَقْتَهَا لِتُغْرِقَ أَهْلَهَا)(16) (فَقَتَلَهُ قَالَ أَ قَتَلْتَ نَفْساً)(17) و قَالَ لَوْ شِئْتَ لاَتَّخَذْتَ عَلَیْهِ أَجْراً در آیه 77 و پاسخ به آنها و رمز گشایی از آنها در آیات79-80-82.
و در داستان سوم، سوال از حقیقت وجودی و واقعیت ذی القرنین، آغازگر داستان است:
(وَ یَسْأَلُونَکَ عَنْ ذِی الْقَرْنَیْنِ قُلْ سَأَتْلُو عَلَیْکُمْ مِنْهُ ذِکْراً )(18) و در آیات بعد با توصیف وی بخشی از ابهام روشن می گردد.
بنابراین، پرسش ها و پاسخ های موجود در سه داستان را می توان یکی دیگر از مشترکات هرسه داستان در سوره کهف به شمار آورد. دکتر بستانی این شیوه ی بیانی را مطالعه و ارجا المعلومات می نماید. (19)
3/1. سوره کهف از جمله سوره هایی است که سه داستان مطرح شده ی درآن فقط یکبار درقرآن ذکر شده اند. ترتیب بدیع و شگفت انگیز این سه داستان در حقیقت الگوی کاملی را برای مسلمانان چه بصورت فردی و چه به صورت جمعی ارائه می دهد. دکتر فضل حسن عباس بر این عقیده است ترتیب سه داستان بیانگر این مطلب است که مسلمانان تلاش کنند عناصر مهم این سه داستان را برای تکمیل شخصیت انسانی- الهیشان در خود جمع کنند: «والذی یبدولنا-والله اعلم بماینزل- ان ذلک ایحاء للمسلمین لیدرکوا
العناصر الرئیسه التی لابد ان تتوفر فی شخصیتهم»(20) وی قصه ی اصحاب کهف را بیانگر عنصر عبودیت و عقیده می داند و مثل رجلین را نیز از این زاویه مرتبط با آن می داند که فراوانی مال و اغواء شیطان دو عامل اساسی تباهی عبادت و تزلزل عقیده به حساب می آید. «فقصه اهل الکهف تمثل عنصر العباده و العقیده، و لمل کان اکثر ما یزلزل هذه العقیده فی النفوس و یفسد هذه العباده. امرنان اثنان هما :طغیان المال واغواء الشیطان ذکرا بعد هذه القصه مباشره حتی یستطیع المسلمون ان یحصنوا عقائدهم ویحافظوا علی عباداتهم، فذکرت قضیه المال و ما یسببه من طغیان فی قوله سبحانه:(وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلاً رَجُلَیْنِ جَعَلْنَا لِأَحَدِهِمَا جَنَّتَیْنِ مِنْ أَعْنَابٍ )(الکهف/32)(21)
فضل عباس عنصر علم را عنصر مهم قصه ی دوم یعنی موسی و بنده صالح می داند و در خصوص هماهنگی این قصه با قصه اصحاب کهف چنین می گوید: «... وهذه القصه[قصه موسی و عبد] انما تبین عنصرا آخر لابد ان یتوفر للمسلم و هوعنصر العلم، ذلک ان العباده بدون علم لایامن صاحبها علی نفسه من ان یضل و یطغی، و تزل قدم بعد ثبوتها»(22) عنصر جهاد، سومین عنصر سوره کهف و در حقیقت سومین عنصر حیات مسلمانان و عنصر برجسته و غالب داستان ذی القرنین است. براین اساس سه عنصر اصلی و غالب داستان، تکمیل کننده شخصیت انسان مسلمان می باشند که در سه داستان به ترتیب بیان شده است: «وهکذا راینا هذه السوره الکریمه تحدثنا عن القضایا الاسسیه التی لابد للمسلمین منها: العقیده والعلم و الجهاد»(23)
2. عناصر داستان موسی و عبد(عالم) در آیات 60 تا 82 سوره کهف
1/2. شخصیت پردازی و عنصر شخصیت در آیات 60-82 سوره کهف:
در ادبیات داستانی، تعاریف متعدّدی از شخصیت در داستان ارائه شده است که می توان ماحصل آنها را در تعریف ذیل بیان کرد: «اشخاص ساخته شده ی مخلوقی را که در داستان و نمایشنامه و غیره ظاهر می شوند شخصیت نام دارد. شخصیت در اثر روایتی یا نمایشی فردی است که کیفیت روانی و اخلاقی او در عمل و آنچه می گوید و می کند وجود داشته باشد. خلق چنین شخصیت هایی را که برای خواننده در حوزه داستان تقریبا مثل افراد واقعی جلوه می کند شخصیت پردازی می خوانند. (24)ناگفته پیداست که نوع شخصیت و روش شخصیت پردازی در داستانهای قرآنی به عنوان کلام آفریننده با شخصیت و شخصیت پردازی داستانهای بشری هرگز قابل مقایسه نیست لکن همانگونه که قبلا تاکید شد جهت تبیین و درک درست تر و روان تر از زیبایی ها و جلوه های هنری قرآن می توان به شخصیت ها و شیوه پردازی داستان های قرآنی اشاره نمود. سیدقطب، شخصیت پردازی قرآن را به عنوان یکی دیگر از جلوه های تصویرگری نه های انسانی و الگوهای حیا و صحنه پردازی اشاره
می کند. وی معتقد است شخصیت پردازی قرآن در داستان های آن در راستای اهداف کلی قرآن از قبیل دعوت دینی و ترسیم نمونه های انسانی و الگوهای حیاتی از طریق این شخصیتها می باشد به عبارت دیگر شخصیتهای مثبت و قهرمان داستان قرآنی، نمونه های کاملی از انسانی هستند که ویژگی های ربوبی و الهی در آن تجلی یافته است. (25)
محمود بستانی براین عقیده است که شخصیت یا قهرمان داستان، تجلی گاه سایر عناصر داستان از قبیل حادثه، محیط، فضا، مفهوم و غیره می باشد. بر این اساس شخصیتهای موجود در قرآن گاهی منحرف و فاسق هستند مانند فرعون، ابلیس، یاجوج و ماجوج و گاهی راستکار و مومن مانند موسی(ع)، آدم(ع) و ذی القرنین. (26)
با توجّه به مقدّمه فوق ذیلا به تحلیل شخصیتهای داستان مورد بحث می پردازیم. شخصیتهای داستان مذکور را بر اساس میزان تاثیر می توان به دو دسته تقسیم نمود:
1-2. الف) دسته اول شخصیتهایی که نقش بطل یا قهرمان داستان را ایفا می کنند و آن عبارتند از موسی(ع) و عبد(ع)
1-2. ب) دسته دوم شخصیتهایی که فرعی و دارای نقشی حاشیه ای می باشد که اطلاق شخصیت برآنها با نوعی تسامح همراه است این شخصیت ها عبارتند از: حوت(27)، غلام، مساکین، غلامین.
1-2. الف/1 دسته اول:
موسی: اجماع مفسرین بزرگ قرآن براین است که موسی در این سوره همان حضرت موسی بن عمران، پیامبرخدا می باشد لفظ موسی در دیگر سورها، ناظر بر موسی بن عمران، پیامبر خداست و چنانچه منظور حضرت حق از موسی، شخصیت دیگری می بود حتما"قرینه صارفه ای نصب می شد لذا به دلیل اینکه هیچ قرینه ای وجود ندارد در نتیجه لفظ موسی، ناظر برموسی بن عمران است. (28)در مورد شخصیت موسی (ع) و شیوه شخصیت پردازی وی در این داستان به چند نکته می توان اشاره نمود:
یکم: شخصیت موسی(ع) در دیگر سوره ها، شخصیتی چند بعدی به تصویر کشانده شده است. به عنوان مثال گاهی نمونه یک رهبر قوی وعصبی مزاج که در دربار و قصر فرعون و زیر نظر او بزرگ شده است(29)(وَ دَخَلَ الْمَدِینَةَ عَلَى حِینِ غَفْلَةٍ مِنْ أَهْلِهَا فَوَجَدَ فِیهَا رَجُلَیْنِ یَقْتَتِلاَنِ هذَا مِنْ شِیعَتِهِ وَ هذَا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِی مِنْ شِیعَتِهِ عَلَى الَّذِی مِنْ عَدُوِّهِ فَوَکَزَهُ مُوسَى فَقَضَى عَلَیْهِ )(30) و گاهی به شخصیتی محتاط و منتظر وقوع حوادث ناگوار وصف شده است: (فَأَصْبَحَ فِی الْمَدِینَةِ خَائِفاً یَتَرَقَّبُ )(31) و گاه دیگر شخصیتی تند و تیز و با هیبت تمام و معترض را می بینیم که چنگ در محاسن هارون برادرش می زند(قَالَ یَا ابْنَ أُمَّ لاَ تَأْخُذْ بِلِحْیَتِی وَ لاَ بِرَأْسِی إِنِّی خَشِیتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَیْنَ بَنِی إِسْرَائِیلَ وَ لَمْ تَرْقُبْ قَوْلِی)(32) وگاهی دیگر، شخصیت آرام و بردبار و مختار موسی در قرآن تجلی پیدا کرده است: (33)(وَ هَلْ أَتَاکَ حَدِیثُ مُوسَى * إِذْ رَأَى نَاراً فَقَالَ لِأَهْلِهِ امْکُثُوا إِنِّی آنَسْتُ نَاراً لَعَلِّی آتِیکُمْ مِنْهَا بِقَبَسٍ أَوْ أَجِدُ عَلَى النَّارِ هُدًى * فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِیَ یَا مُوسَى * إِنِّی أَنَا رَبُّکَ فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى * وَ أَنَا اخْتَرْتُکَ فَاسْتَمِعْ لِمَا یُوحَى * إِنَّنِی أَنَا اللَّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدْنِی وَ أَقِمِ الصَّلاَةَ لِذِکْرِی )(34)
یا آنجائیکه با آرامش تمام گفتگوی تفصیلی و مطنب خود را با خداوند ادامه می دهد:(وَ مَا تِلْکَ بِیَمِینِکَ یَا مُوسَى * قَالَ هِیَ عَصَایَ أَتَوَکَّأُ عَلَیْهَا وَ أَهُشُّ بِهَا عَلَى غَنَمِی وَ لِیَ فِیهَا مَآرِبُ أُخْرَى)(35)
دوم: به نظر می رسد در داستان سوره ی کهف، خداوند تصویری از حضرت موسی(ع) ارائه نموده است که در بردارنده ی غالب ابعاد وجودی آن حضرت در مراحل مختلف حیات وی می باشد به عبارت دیگر با عنایت به اوصاف مذکور در بند الف بطور خلاصه و اجمالی می توان سه تصویر از حضرت موسی(ع) در قرآن متصور شد. تصویر اول، موسایی قدرتمند، تند و تیز و شتابان و پرتحرک، عصبی مزاج، با هیبت و معترض و خشمگین(غضبان) و تصویر دوم موسایی، محتاط، خائف و مراقب و تصویر سوم، موسایی آرام، بردبار و مطمئن...
در همین راستا در داستان مورد بحث سوره ی کهف می توان گفت که موسی دربردارنده هرسه نوع تصویر مذکور در دیگر سوره ها و دیگر حوادث و مراحل حیات است.
در این داستان موسی شخصیتی از یک سو مصمم و جدی و قدرتمند و پر تحرک و شتابان و پرخروش و معترض است: (وَ إِذْ قَالَ مُوسَى لِفَتَاهُ لاَ أَبْرَحُ حَتَّى أَبْلُغَ مَجْمَعَ الْبَحْرَیْنِ(36)- قَالَ ذلِکَ مَا کُنَّا نَبْغِ فَارْتَدَّا عَلَى آثَارِهِمَا قَصَصاً (37)- قَالَ أَخَرَقتَهَا(38)- قَالَ أَقَتَلتَ(39)- قَالَ لَوْ شِئْتَ لاَتَّخَذْتَ عَلَیْهِ أَجْراً(40))
و از سوی دیگر موسی، شخصیتی کمال جو و طالب علم و جستجوگر و تلاشگری برای بربار شدن دارد.
(قَالَ لَهُ مُوسَى هَلْ أَتَّبِعُکَ عَلَى أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً )(41)
(قَالَ سَتَجِدُنِی إِنْ شَاءَ اللَّهُ صَابِراً وَ لاَ أَعْصِی لَکَ أَمْراً )(42)
سوم: شخصیت موسی(ع) شخصیتی همیشه در سفر و متحرک و پر جنب و جوش است. لکن سفرها ونقل و مکان های موسی از بدو تولد تا زمان عروج را می توان در دو دسته توصیف کرد الف) دسته اول سفرهایی هستند که با تصمیم آزادانه خود نبوده است بلکه یا از روی قسر و اجبار و به فرمان خداوند بوده مانند به دریا افتادن وی و رسیدن به دربار فرعون و بازگشت دوباره به آغوش مادر. یا در راستای اجرای اراده و فرمان مستقیم خداوند بوده است ماند رفتن به سوی فرعون و شوریدن بر وی «اذهب الی فرعون انه طغی» و یا به خاطر فرار از دشمن به سفر تن داده است.
ب) دسته دوم سفرهایی است که با طیب خاطر و با تصمیم خود که البته این بخش نیز در راستای اطاعت خداوند بوده انجام داده است مانند هجرتی که از دربار شعیب به سوی کوه مقدّس طور داشته است. به نظر می رسد یعنی موسی(ع) در داستان مورد بحث سوره ی کهف از نوع دوم است یعنی موسی با طیب خاطرو عشق و علاقه وافر، تصمیم به سفری حتی پر مشقت و طولانی می گیرد. در سفرهای دسته اول بیشتر به پیروزی هایی دست یافته که عناصر مادی آنها از قبیل قدرت، زور و حکومت، پر رنگ تر و برجسته تر است. نمونه بارز آن غلبه بر فرعون و فروپاشی تخت و تاج وی می باشد و در سفرهای دسته ی دوم، دستاوردهای موسی بیشتر پیروزی ها و نتایجی است که جنبه های روحانی و معنوی آن برجسته تر و آشکارتر است. به عنوان مثال در سفر در الوادی المقدّس طوی، موسی(ع) در جستجوی شعله ای از آتش، به وحی دست می یابد و از سوی خداوند سبحان به عنوان پیامبر برگزیده می شود. و باز در سفری که در داستان مورد بحث یعنی آیات: 60 تا 82 موسی(ع) انجام می دهد دستاورد وی، معنوی و روحانی است یعنی بدست آوردن علم رد و قدرت تاویل و پرده برداری از راز و رمز پدیده های نظام هستی و رسیدن به علم و دانش هدایتگر می باشد(هَلْ أَتَّبِعُکَ عَلَى أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً)... (ذلِکَ تَأْوِیلُ مَا لَمْ تَسْطِعْ عَلَیْهِ صَبْراً )(43)
1-2. الف/2. عبد:
بیشتر مفسران براین عقیده اند که عبد همان حضرت خضر می باشد. صرف نظر از پاره ای از روایات که مبنای رای مفسرین قرار گرفته است و براساس آن عبد را حضرت خضر معرفی می کنند(44)، برای توصیف و تبیین شخصیت عبد راهی جز رجوع به چند آیه از آیات داستان مورد بحث نداریم زیرا به جز این چند آیه در هیچ جای دیگر قرآن هیچ اشاره ای به عبد نشده است. به عبارت دیگر به هر اندازه شخصیت موسی(ع) در قرآن به فراوانی توصیف گردیده است شخصیت عبد در هاله ای از ابهام فرو رفته است.عبد مانند بسیاری از دیگر شخصیت های قرآنی بصورت نکره و ناشناس بکار رفته است ولی مقام و منزلت وی به گونه ای در چند آیه، پردازش و تصویرگری شده است که از معرفه آوردن آن رساتر و بلیغ تر می باشد. (45)
بنابراین به کار بردن لفظ عبد به عنوان اولین و درعین حال بالاترین پلکان انسانیت و اطاعت و قرب و منزلت به منزله نشان افتخاری است که بوسیله آن توانسته است کارهای خارق العاده و به ظاهرتصورناپذیری انجام دهد به گونه ایی که رسول خدا حضرت موسی(ع) را به تحیّر وا داشته است... (46)
شخصیت کسی که حضرت موسی با همه آن جاه و پیامبری وبه تعبیر مولانا(47) به دنبال آن است، از دیدگاه قرآن به گونه ای است که اولین و بالاترین مرتبه قرب و منزلت را تسخیر نموده است این مرتبه همان عبودیت است یعنی تسلیم محض خداوند شدن و احساس نیاز فقط به او داشتن که به سلطنت و بی نیازی از دیگران می انجامد و به قول حافظ شیرین سخن عبد تبدیل به سلطانی می شود که کمترین ملک او از ماه است تا ماهی یعنی تمام آنچه که در آسمانها و قعر دریاست:
قطع این مرجله بی همرهی خضر مکن
ظلمات است بترس از خطر گمراهی
اگرت سلطنت فقر ببخشند ای دل
کمترین ملک تو ازماه بود تا ماهی(48)
براساس آیات عبد، مشمول رحمت خداوند است: (فَوَجَدَا عَبْداً مِنْ عِبَادِنَا آتَیْنَاهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنَا)(49)
ت. علم لدنی را بدست آورده است و معلم مستقیم او خداوند است: «وعلمناه من لدنا علما»
ث. این عبد مطیع محض خداوند است و هرکاری را که انجام می دهد فرمان خداوند را اجرا می کند: «ومافعلته عن امری».
ج. براساس تصویری که خداوند از عبد ارائه می کند عبد شخصیتی است که هرگز تحت تاثیر شرایط، عواطف و احساسات قرار نمی گیرد. بلکه صرفا اوامر خداوند را انجام می دهد. او کشتی سالم را می شکند، غلامی را می کشد، دیوار مخروبه ای را آباد می کند. زیرا وی پشت پرده ی حوادث را می بیند و تاویل آنها را می داند. آنچه را که دیگران در آینه نمی بینند او درخشت خام می بیند.
خلاصه کلام اینکه عبد در این داستان شخصیتی کم نظیر و در عین حال مجهول و غامض است و این مجهولیت و غموض با فضای کلی داستان که سرشار از راز و رمز و تاویل است هماهنگی دارد سید قطب در این مورد چنین می گوید: «... بل نحن لانعرف من هو[عبد] الذی یتصرف تلک التصرفات العجبیه و لاینبئنا القرآن باسمه، تکمله للجو الغامض الذی بجیط بنا وماقیمه اسمه هناانمایراد به ان یمثل الحکمه الکونیه العلیاء التی لاترتب النتائج القریبه علی المقدمات المنظوره بل تهدف الی اغراض بعیده لاتراها العین المحدوده، فعدم ذکر اسمه یتفق مع هذه الشخصیه المعنویه التی یمثلها وانالقوی المجهوله لتتحکم فی القصه منذنشاتها... کل الجو غامض مجهول و کذلک اسم الرجلالغامض مجهول... لقدمضی فی المجهول کماخرج من المجهول... »(50)
به عبارت دیگر در این داستان به غیر شخصیت حضرت موسی(ع) که در سایر آیات و سوره ها به تفصیل از وی نام برده شده است و سایر شخصیتهای داستان جز در این آیات کوتاه آن هم به طور اجمالی ذکری از آنها به میان نیامده است. به عبارت دیگر شخصیتهای این داستان با سایر شخصیت های دیگر داستان های سوره کهف دارد هماهنگی شگفتی دارد. همان گونه که بیان شد تمام شخصیت ها در سوره کهف مانند خود داستان ها فقط برای یکبار در قرآن ذکر شده است آنهم به گونه ای رمز آمیز و مبهم و غامض
1-2. ب) دسته دوم:
1-2. ب/1 فتی: تفاسیر در مورد وی اختلاف در پیش گرفته اند که مهمترین آنها عبارتند از:
1/. فتی- غلام و خادم حضرت موسی بوده است2/. فتی حضرت یوشع پیامبر می باشد.
3/. فتی همسفر و دوست موسی بوده است. (51)
ولی در قرآن این شخصیت نیز مانند سایر شخصیتها بجز حضرت موسی متناسب با فضای داستان در هاله ای از ابهام است.
اگرچه از آیاتی همچون(آتِنَا غَدَاءَنَا)(52) اینگونه برداشت می شود که وی خدمتگزار و همسفر موسی بوده است.
1-2. ب/2 حوت:
پدیده ی ماهی، زنده شدن آن و به دریا افتادن وفراموش شدن آن می تواند نماد راهنمایی موسی برای پیدا کردن عبد باشد. (53) بستانی معتقد است که حود در این داستان حداقل دو نقش را ایفا نموده است الف) استفاده آن به عنوان غذا که تحقق نیافت. ب) پل ارتباطی میان موسی و جوان و مجمع البحرین(54)سایر شخصیت های داستان از قبیل مساکین، غلام، غلامین، اهل اقریه و.. نیز وضعیتی مشابه دارند و جز اندک توضیحی، تصویر دقیق و بیشتری از آنها در قرآن اراه نشده است ما جهت پرهیز از اطاله کلام از پرداختن به آن خودداری می کنیم.
2/2. عنصر حرکت، زمان و مکان، محیط(البیئه):
عنصر محیط در داستان های قرآنی برجسته و پررنگ است. تصویرگری و نقاشی های آیات قرآنی محیط و مکانی های جغرافیایی بسیار شگفت انگیز، است. دکتر بستانی در این خصوص چنین می گوید: «نفصد بالبیئه ذلک النمط من القصص التی یطغی فیها عنصر البیئه بالقیاس الی عناصر الابطال و احوادث و المواقف.... وعنصر البیئه یجیء حینا فی رسم التجارب الدنیویه و حینا آخر ینتقل الی الحیاه الآخره القبر، الموقف، النار، الجنه... »(55)دراین داستان بدون شک تحلیل عنصر محیط به عناصر زمان، و مکان و حرکت وابستگی تنگاتنگ دارد. دو عنصر زمان و مکان نیز مانند فضای کلی و روح حاکم بر داستان، مبهم و رمز گونه می باشند. مجمع البحرین یا محلّ تلاقی دو دریا صرف نظر از تعابیرمفسرین (56)، در قرآن جز در همین داستان رد پایی از آن نیامنده است. مدینه، قریه نیز همین سرنوشت را دارند. مبدا حرکت موسی و محلّ زندگی غلام و پدر و مادر وی، دو یتیم، عبد و مساکین و مکان استقرار ملک نیز هیچ مشخص نیست. زمان حرکت موسی و این رویدادها نیزتعیین نشده است حضرت موسی(ع) صرفا اشاره می کند که به واژه حقب که بنابر نظر بعضی صاحبان معجم حقب جمع حقبه و هر حقبه ای حدود هشتاد سال است ولی از سیاق آیات بویژه درخواست نهار از سوی موسی و برگشت آنها، بنظر می رسد که علیرغم تصور موسی که واژه حقب را بکار می گیرد زمان حرکت تا ملاقات یک روز بیشتر نبوده است. به هرحال، آنچه در این داستان روشن است این نکته است که حرکت در مکان های داستان همراه نقش کمرنگی از زمان- که این کمرنگی زمان صبغه ی غالب داستانهای قرآنی است- تصویری سرشار از جنب و جوش، هیجان، رویداد و حادثه، سفر وانتقال از این مکان به آن مکان و... را به مخاطبین ارائه می دهد به عبارت دیگر عنصر حرکت با مظاهر طبیعی و غیر طبیعی از قبیل حیوان(ماهی)، انسان، سنگ، کشتی، دریا، شهر، روستا و... جای جای داستان را زنده نگه داشته استو لحظه به لحظه ذهن و افکار مخاطب را با تمام وجود تا پایان داستان به دنبال خود می کشد. حرکت و سفر درداستان مانند عناصر دیگر بسیار پررنگ است حرکت تند و شتابان موسی و فتی تا رسیدن به صخره، استراحت کوتاه و اسرگیری سفر وخسته شدن و ماندن، برگشت تند و تیز هردو به دنبال فراموشی ماهی و پریدن آن به دریا، یافتن عبد و رخ داد روز وصل، سوار برکشتی شدن و حرکت تا کشتن غلام و تا رسیدن به قریه و نهایتا حرکت برای جدایی همه و همه نقاشی آیات کوتاه از پویایی و تحرک داستان مذکور می باشد حرکتی که هر لحظه ی آن حادثه است و رویداد. انتقال است و انتظار. پیش آمدست گوارا و ناگوار.
نگاهی به عبارت ذیل به خوبی بیانگر این نکته است: «لاابرح حتی ابلغ مجمع البحرین... لمابلغا... جاوزا... ارتدّا علی آثارهما... فانطلقا حتی اذا رکبا فی السفینه فانطلقا حتی اذا لقیا غلاما... فانطلقا حتی اذا اتیا اهل قریه... قال هذا فراق بینی و بینک.
3/2. عنصر گفتگو (الحوار):
گفتگو در داستان عبارتست از سخن گفتن قهرمان یا قهرمانان با دیگری یا با خود. (57) یا به عبارت دیگر، صحبتی که میان دو شخص یا بیشتر رد و بدل می شود یا آزادانه در ذهن شخصیت واحدی در اثری ادبی (داستان، شعر، نمایشنامه و... ) پیش می آید را گفتگو می نامند. (58) عنصر گفتگو در داستان های قرآنی بسیار متنوع و گوناگون می باشد که بیشتر بطل یا قهرمان داستان گفتگویش را به هدف اقناع دیگران بیان اسرار، افکار، انگیزه، عواطف و تبیین تداعی ذهبی و... ادامه می دهد. در مقابل عنصر گفتگو، عنصر سرد یا اخبار است که به آن روایت و توصیف هم می گویند. (59) برجسته ترین عنصر حوار در داستان مورد بحث حوار مالوف (گفتگوی بیرونی) می باشد. (60) ما ذیلا برای تبیین بیشتر به ذکر چند نکته می پردازیم:یکم: ماده قول یکی از پر استعمال ترین واژه های قرآنی می باشد. به گونه ای که این ماده 1722 بار با اشتقاقات مختلف در قرآن بکار رفته است صرف نظر ازدیگر واژه هایی که مترادف این معنی در قرآن آمده است عنصر گفتگو در این داستان نیز مانند سایر داستان هایکی از برجسته ترین عناصر داستان می باشد به گونه ای که در بین 22 آیه ی داستان، 18 بار ماده قول بکار رفته که در این میان دقیقا 12 آیه با ماده ی قول(قال) شروع شده است که خود بیانگر غالب بودن صبغه عنصر گفت وگوست.
دوم: اساسا محور داستان بر دو پایه و اصل مبتنی شده است. اصل گفتگو. اصل حرکت و سفر و جابجایی. (61)
برهمین اساس داستان نیزبا همین دو اصل یعنی گفتگو و حرکت آغاز می گردد و با آن دو نیز پایان می یابد: موسی حرکت و سفرش را به سوی عبد با گفتگو با فتی شروع می کند «واذقال موسی لفتاه لا ابرح حتی ابلغ مجمع البحرین او مضی حقبا... » و نهایتا عبد پایان همراهیش با موسی را با گفتگو و جدایی و حرکت به پایان می رساند: «قَالَ هذَا فِرَاقُ بَیْنِی وَ بَیْنِکَ سَأُنَبِّئُکَ بِتَأْوِیلِ مَا لَمْ تَسْتَطِعْ عَلَیْهِ صَبْراً »(62) خلاصه کلام آغاز داستان با گفتگو و سفر و حرکت و پایان آن با این دو عنصر یکی از جلوه های هنری این داستان به شمار می رود که عناصری همچون کشمکش و هیجان و تحوّل و انتظار و آشنایی و اعتراض و تهدید و تنبیه و نهایتا فراق و جدایی در آن تجلی پیدا کرده است.
سوم: در گفتگوی داستان سه شخصیت(دو شخصی اصلی: موسی و عبد و یک شخصیت فرعی:فتی) حضور دارند. گفتگوی شخصیت فرعی داستان بسیار اندک و محدود می باشد در حالیکه دو شخصیت اصلی بیشترین سهم از گفتگو را به خود اختصاص داده اند.
چهارم: عنصر گفتگو در این داستان، شخصیت و رفتار و کردار شخصیت ها و قهرمانان داستان را به خوبی به تصویر می کشاند به گونه ای که گفتگوی اولیه ی موسی با فتی، و اصرار وی در پیروی از عبد و ادامه سفر با وی و اعتراضات پی در پی وی نسبت به عملکرد عبد و عذرخواهی وی از عبد، از موسی(ع) شخصیتی اولا مصمم و طالب و خواهان یادگیری به تصویر می کشاند ثانیا موسی را علی رغم اینکه پیامبر خداست و جاه و منزلت ویژه ای دارد فردی متواضع و فروتن معرفی می کند:
با چنین جاه و پیغمبری طالب خضرم زخود بین بری(63)
ثالثا این گفتگوها دو ویژگی تقریبا متضاد را از حضرت موسی(ع) به خوبی به نشان می دهد بدین شکل:
موسی علی رغم خستگی راه و گرسنگی وقتی با نبود ماهی روبرو می شود بر خلاف انتظار فتی که منتظر برخورد تند و همیشگی موسی است، ولی موسایی دوراندیش و صبور و با حوصله روبرو می شویم به گونه ای که وقتی موسی(ع) به فتی می گوید: «آتنا غدائنا لقد لقینا من سفرنا هذا نصبا» فتی در جواب می گوید: «ارایت اذ اوینا الی الصخره فانّی نسبت الحوت واتخذ سبیله فی البحر عجبا» و بالافاصله فتی که منتظر برخورد تند حضرت موسی(ع) می باشد برای تبرئه خود، فراموشی را به شیطان نسبت می دهد «وما انسانیه الّا الشیطان ان اذکره» در اینجا موسی کاملا برخوردی دور از انتظار فتی از خود نشان می دهد و به جای عصبانیت و تندی و اعتراض با تامل درمی یابد که اتقاقا پیروزی وی و رمز موفقیتش در همین فراموشی است«ذلک ما کّنا نبغ فارتدّا علی آثارهما قصصا». ونیز هنگامی که عبد(عالم) را پیدا می کند کاملا با حوصله و طمانینه البته همراه با پافشاری، با عبد برخورد می کند و از وی اجازه می گیرد«قال هل اتّبعک علی ان تعلّمنی مما علمت رشدا» و علی رغم اینکه جوابی تقریبا تند و منفی و اعتراض آمیز نسبت به بعضی از ویژگی های موسی از ناحیه عبد می شنود: «انک لن تستطبع معی صبرا و کیف تصبر علی مالم تحط به خبرا» اصرار بر همراهی و صبر می کند: «ستجدنی ان شاءالله صابرا ولااعصی لک امرا»
علی رغم تاکید عبد بر تحمل و دم فروبستن و اعتراض نکردن و وعده موسی به اجرای شرط عبد در میانه راه با موسایی با همان خصوصیت تقریبا غالبش در بسیاری از دیگر صحنه های زندگی روبرو می شویم یعنی موسایی معترض و پرحرارت و کنجکاو سراسر شورش و انقلابی «قال اخرقتهالتغرق اهلها لقد جئت شیئا نکرا... قال اقتالت نفسا زکیه بغیر نفس لقد جئت شیئا امرا... قال لوشئت لاتخذت علیه اجرا... »
4/2. عنصر فضا:
همانگونه که قبلا در ابتدای مقاله نیز اشاره شد، یکی از وجوه مشترک سه داستان مذکور در سوره کهف، پوشیده ماندن همه شخصیت های داستان- بجز شخصیت موسی(ع)- می باشد. در این بخش تلاش خواهیم نمود که به تبیین بیشتر عنصر ابهام و غموض و رمزگونه بودن فضای حاکم بر داستان بپردازیم.1/4/2. در این راستا به نظر می رسد واژه ی تاویل در این داستان بیانگر وجود رمز و ابهام و لزوم کشف و پرده برداری است و این واژه دقیقا با فضای کلی حاکم و روح حوادث و نیز شخصیت های موجود داستان هماهنگی خاصی دارد.
تاویل در آیات قرآن کرارا آمده است و تقریبا در همه موارد در بردارنده یک معنی است. مرحوم علامه طباطبایی در این خصوص می فرماید: (تاویل در عرف قرآن عبارت است از حقیقتی که هر چیزی متضمن آن است و وجودش مبتنی بر آن و برگشتش به آن است. مانند تاویل خواب که به معنای تعبیر آن است و تاویل حکم همان ملاک آن است و تاویل فعل که عبارت از مصلحت و غایت حقیقی آن و تاویل واقعه علت واقعی آن است. (64)
لذا با توجّه به ابهام هنری و زیبای شخصیت ها و رویدادها و حوادث می توان یکرنگی فضای ابهام و رمز را در جای جای داستان دریافت نمود رمزی که به نوعی مرتبط با همان تاویلی است که در پایان داستان نیز از زبان حضرت خضر به آن اشاره شده و در واقع به عنوان نتیجه و خروجی در منتهی الیه آخرین آیه داستان ذکر شده است «ذلک تاویل ما لم تسطع علیه صبرا» ذکر چند نمونه در تبیین موضوع ما را کمک خواهد کرد:
فتی کیست و از چه جایگاهی برخوردار است؟ و چرا در ادامه داستان هیچ اشاره ای به وی نشده است.
مفهوم کلمه (زمان) که به روزگار طولانی می انجامد(حقبا) چیست؟
عبد کیست ودر مجمع البحرین چه وظیفه ای برعهده دارد و درمیان چه مردمانی به سر می برد؟
مجمع البحرین کجاست و از مبدا حرکت تا مقصد چقدر فاصله است؟ آیا مجمع البحرین رمزی برای تلاقی دو دانشمند یعنی موسی و عبد است؟(65)
رمز و رازی حوت چیست؟
سایر شخصیت های فرعی داستان از قبیل، مساکین، ملک، غلام، ساکنان قریه، دو یتیم و... از چه هویتی و مشخصه هایی برخوردارند؟(66)لذا فضای حاکم براین داستان رمز و ابهامی است که نیازمند تاویل می باشد.
2/4/2. حضرت خضر به عنوان نمونه از سه حادثه اصلی داستان در پایان پرده برداشته است برهمین اساس می توان نتیجه گرفت که ابهام شخصیت ها و حوادث و مکان ها در حقیقت یک هماهنگی و ارتباط تنگاتنگی را ایجاد کرده اند و زیبایی هنری داستان را دو چندان نموده اند. به نظر می رسد که تاویل سه حادثه توسط خضر می تواند حامل پیام های گوناگونی باشد که می توان به برخی از آنها اشاره نمود:
پیام اوّل: پدیده های مختلف طبیعی جهان هستی دارای یک ظاهر هستند و یک باطن، باطنی که حقیقت وجودی آن هاست.
پیام دوم: افراد بشر تحلیلشان نسبت به پدیده ها مختلف است برخی به درون ذات و حقیقت اشیا احاطه ندارند وبرخی همچون عبد (عالم)، حقیقت و مس وجود آنها را درک می کنند.
پیام سوم: نوع درک و دریافت فرد نسبت به پدیده، بر قضاوت آنان تاثیرگذار است لذا حضرت موسی(ع) از قضیه کشتی، تسبیب هلاکت مردم، و از قضیه کشتن غلام، قتل بدون جهت و از قضیه دیوار سازی، سوء تدبیر درزندگی را می فهمد در حالیکه حضرت خضر(ع) در شکستن کشتی به دنبال بازگرداندن زندگی و امرار معاش به مساکین و در کشتن غلام به دنبال احیای دین پدر و مادر آن و جلوگیری از کفرو نگون بختی آنها و دیوارسازی به دنبال حفاظت از سرمایه زندگی دو یتیم بی سرپرست است. گر خضر در بحر کشتی را شکست صد درستی درشکست خضر هست.
وهم موسی با همه نور و هنر
شد از آن محجوب تو بی پر مپر
آن گل سرخست تو خونش مخوان
مست عقلست او تو مجنونش مخوان(67)
البته همین وضعیت در مورد موسی(ع) و فتی صدق می کند بدین صورت فتی از افتادن ماهی درآب، ظاهر را می بیند و ناراحت می گردد و آنرا به شیطان نسبت می دهد ودر حالیکه حضرت موسی، باطن و حقیقت یعنی پیدا کردن عبد را درک می کند.
5/2. عنصر ایقاع یا آهنگ و موسیقیایی الفاظ:
اعجاز لفظی و موسیقی آیات قرآنی از دیرباز ذهن بسیاری از ادباء و مفسران و علما را به خود جلب نموده است. تعابیر زیر تقریبا بیانگر این نکته است که موسیقی یا به عبارت دیگر ایقاع(68) یکی از ویژگی های اعجاز لفظی قرآن به حساب می آید. این تعابیر عبارتند از:الف. چینش الفاظ و عبارات، گزینش کلمات، وفصاحت، بلاغت، ترکیب، سبک و شیوه نظم و آهنگ و موسیقی درونی قائم به ذات واژه ها(69)
ب. موسیقی بیرونی، وحدت موضوعی و تناسب معنوی و نظم اسلوب(70)
پ. وحدت سیاق و وحدت تالیف و هماهنگی آنها و اسلوب بیان(71)
ت. تناسب و ترتیب سوره ها که در راستا و هماهنگ با محتوای آنهاست(72)
ث. قرآن دارای اسلوب و ساختار و نظمی قرآن که خارج از تمام وجوه معروف و مالوف کلام عرب است. (73)
چ. حرکات حرفی و لغوی در ساختار کلمات از نظر فصاحت همان جایگاه حروف را دارند که به آهنگ و موسیقیایی آنها کمک می کنند. (74)
ج. قرآن، از جهت صورت و شکل ظاهری شعر نیست زیرا در قرآن، اوزان، قافیه و خیال به سبک شعر وجود ندارد. قرآن نثر عادی و معمول و مالوف نیز نیست زیرا قیود و ویژگی های نثر عهد اسلامی در آن جایی ندارد. (75)
سید قطب، تناسق فنی(هماهنگی هنری) آیات قرآن را در مواردی از قبیل آهنگ و موسیقیایی ناشی از گزینش الفاظ و چیدمان آنها و نیز تالیف و ترکیب عبارات و نظم آنها در یک قالب و اسلوب می داند. (76)
بر این اساس نگارنده ذیلا تلاش خواهد کرد که به بخشی از موسیقیای و عنصر ایقاع موجود در آیات و هماهنگی آنها با آهنگ و نمای کلی داستان، اشاره کند:
1/5/2. از آیه اول سوره کهف گرفته تا آخرین آیه تماما با الف(ا) به پایان می رسد: (الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَى عَبْدِهِ الْکِتَابَ وَ لَمْ یَجْعَلْ لَهُ عِوَجاً)(77)(... اجرا حسنا... تا احدا) در آیه 110 که آخرین واژه از آخرین آیه این سوره می باشد. لذا در داستان مورد بحث اولا تمام آیات به الف(ا) ختم می گردد ثانیا علاوه بر واژه های پایانی بسیاری از دیگر واژه ها مختوم به الف(ا) است. «فلما بلغا مجمع بینهما نسیا حوتهما فاتخذ سبیله فی البحر سربا فلما جاوزا قال لفتاه آتنا غداءنا لقد لقینا من سفرنا هذا نصبا... قال ذلک ما کنا نبغ فارتدا علی آثارهما قصصا فوجدا عبدا من عبادنا آتیناه رحمه من عندنا وعلمناه من لدنا علما... »
به عبارت دیگر آهنگ ناشی از صدای الف(ا) در این 22 آیه بسیار برجسته و چشمگیر است به گونه ای که از میان تمام کلمات 22آیه کوتاه، 102 کلمه مختوم به الف می باشند که بطور میانگین تقریبا سهم هر آیه پنج کلمه مختوم به الف است. که این در ایجاد هماهنگی آیات با یکدیگر و نیز تناسب با فضای کلی آیات دیگر داستانهای سوره ی کهف نقش بسزایی ایفا می کند واژه های مختوم به الف(ا) عبارتند از:
موسی، فتا، حتی، حقبا، لما، بلغا، بینهما، نسیا، حوتهما، سربا، فلما، جاوزا، فتا، آتنا، غداءنا، لقینا، سفرنا، هذا، نصبا، اوینا، ما، الّا، عجبا، ما، کنا، فارتدا، آثارهما، قصصا، وجدا، عبدا، عبادنا، آتینا، عندنا، علمنا، لدّنا، علما، موسی، رشدا، صبرا، خبرا، صابرا، امرا، فلا، ذکرا، فانطلقا، حتی، اذا، رکبا، خرقها، اخرقتها، اهلها، شیئا، امرا، صبرا، عسرا، فانطلقا، حتی، اذا، لقیا، غلاما، نفسا، شیئا، نکرا، صبرا، بعدها، عذرا، فانطلقا، حتی، اذا، اتیا، استطعما، اهلها، یضیفوهما، فوجدا، جدارا، جدرا، اجرا، صبرا، اما، اعیبها، غصبا، اما، ابوا، فخشینا، یرهقهما، طغیانا، کفرا، اردنا، یبدلهما، ربهما، خیرا، رحما، لهما، ابوهما، صالحا، یبلغا، اشدهما، یستخرجا، کنزهما، ما، ما، صبرا.
2/5/2. یکی دیگر از ویژگیهای لفظی و بیانی که به جلوه های هنری و هماهنگی و موسیقیایی این آیات می افزاید. ساختار تثنیه در آیات مذکورست. بیان شد تمام آیات سوره کهف با حرف الف(ا) ختم می گردند و از آنجایی که افعال مثنی در زبان عربی نیز با حرف الف(ا) همراه است، تناسق و تناسب بیشتری در این آیات با نمای کلی و آهنگ و ریتم آیات جلوه گری می کند توضیح اینکه:
داستان با گفتمان حضرت موسی(ع) با فتی آغاز می گردد(تثنیه) و انی دو نفر تصمیم برادامه ی سفر می گیرند لذا افعال و ضمایر بکار رفه تا آیه 65 با صیغه ی مثنی است فلما بلغا- مجمع بینهما- نسیا- حوتهما- جاوزا- فارتدا- آثارهما- فوجدا و به محض دیدار موسی با عبد، فتی از داستان حذف می گردد گویی که سبک و اسلوب مثنی شایسته است که رعایت شود. برهمین اساس باز افعال و واژه ها با صیغه ی مثنی بکار رفته ولی با این تفاوت که مرجع ضمایر در آیات قبل از دیدار، موسی و فتی می باشد در حالیکه پس از دیدار مرجع ضمایر، موسی و عبد است:
فانطلقا- رکبا- انطلقا- لقیا- انطلقا- اتیا- استطعما- یضیفوهما- فوجدا
شایان ذکر است که با عنایت به اینکه در زبان عربی صیغه مثنی و جمع، در حالت تکلم یکی هستند(متکلم مع الغیر) و با توجه به اینکه(نا) که مرجع موسی وفتی یا موسی و عبد یا خداوند است، به الف ختم می گردد برهمین اسا موسیقی و هارمونی کلام حکیم سخن بر زبان آفرین فزونی یافته است.
آهنگ و طنین و هماهنگی الف تثنیه در جاوزا، ارتدا، وجدا، فانطلقا، رکبا، و... با الف در کلماتی همچون آتنا، غداءنا، لقینا، سفرنا، اوینا، عبادنا، آتینا، عندنا، علمنا، لدنا از قبیل است.
3/5/2. به نظر می رسد اسلوب تثنیه و دوتایی بودن شخصیتها و عناصر موثر داستان(موسی و فتی یا موسی وعبد) با فضای حاکم بردیگر آیات سوره کهف مانند حزبین، رجلین، غلامین، یتیمن، مومنین، ذی القرنین، سدین، صدفین، هماهنگی و پیوستگی قابل توجهی دارد.
ثم بعثنا هم لنعلم ای الحزبین احصی لمابلثوا امرا. یعنی علیرغم اینکه اصحاب کهف بیشتر از دو نفرند ولی نهایتا به دو گروه تقسیم شده اند. و در آیه 32 پس از پایان یافتن داستان اصحاب کهف، مثل کوتاه«رجلین» با ساختار مثنی آغاز می گردد تا تناسب آیات و جلوه زیبای آن راه کمال خود را طی نماید.
وَاضرِب لَهُم مَّثَلاً رَّجُلَینِ جَعَلنَا لِأحَدِهِمَا جَنَّتَینِ مِن اَعنابٍ وَ حَفَفنَاهُمَا بِنَخلٍ وَجَعَلنَا بَینَهُمِا زَرعاً واژه های کلّتا الجنتین، خلالهما، و أصبح یقلّب کفَّیه و گفتگوی رجلین با همدیگر نیز جای تامل بیشتری دارد. داستان رجلین به پایان می رسد و داستان موسی و عبد با همان ساختار تثنیه که به تفصیل به آن پرداخته شده نیز با جلوه های زیبای هنری اش پرده از راز سفر موسی و فتی و عبد برمی دارد. در کنار هم قرار گرفن موسی و فتی از یکسو وموسی و عبد از سوی دیگر در کنار مجمع البحرین، محل النقاط و برخورد دو دریا، به این ساختار، طراوت و زیبایی دیگری بخشیده است و چنانچه تعبیر بعضی از مفسرین را در این خصوص که بحرین را نماد دو شخصیت موسی و عبد(دو دریای علم) می دانند(78) بپذیریم، بدون شک تناسب و هماهنگی آیات براساس اسلوب تثنیه بیشتر شایسته تامل است علاوه بر موسی و فتی و موسی و عبد، حضور شخصیتهای مثنای داستان در راستای برجسته نمودن این ساختار(تثنیه)دقت و تامل بیشتری ارمی طلبد:
اما الغلام فکان ابواه مومنین فخشینا یرهقهما طغیانا و کفرا. فادنا ان یبدلهما ربهما خیرا منه رکوه و اقرب رحما... واماالجدار فکان لغلامین یتیمین فی المدینه...
و در آیه 83 داستان ذی القرنین در پاسخ سوالی از پیامبر برای بازگو شده است.
حضور واژه ذی القرنین با صیغه مثنی برای تعبیر از یک شخصیت، دریافت حسی از فضای حاکم بر سوره کهف را تقویت نموده و ارتباط فکری و تحلیل زبان شناسانه دنیای معانی مفاهیم تو در تو و موضوعات و روایتهای مختلف را پیوندی ناگسستنی می بخشد. تقابل مغرب الشمس و مطلع الشمس و استفاده از واژه های یاجوج و ماجوج، السدین، الصدفین همه به این دریافت حسی کمک می کند.
6/2. عنصر مفاجاة
عنصر مفاجاة(79) یا اصل غافلگیری و رخداد ناگهانی در این داستان نیز یکی دیگر از عنصرهایی است که می توان مختصرا و گذرا به مواردی از آن اشاره نمود:1/6/2. غافلگیر شدن فتی هنگام پریدن ماهی به دریا (فَلَمَّا بَلَغَا مَجْمَعَ بَیْنِهِمَا نَسِیَا حُوتَهُمَا فَاتَّخَذَ سَبِیلَهُ فِی الْبَحْرِ سَرَباً )(80)
2/6/2. غافلگیر شدن موسی هنگامی که از فتی، نهار درخواست می کند و با نبود حوت بروبرو می شود:
(فَلَمَّا جَاوَزَا قَالَ لِفَتَاهُ آتِنَا غَدَاءَنَا لَقَدْ لَقِینَا مِنْ سَفَرِنَا هذَا نَصَباً * قَالَ أَ رَأَیْتَ إِذْ أَوَیْنَا إِلَى الصَّخْرَةِ فَإِنِّی نَسِیتُ الْحُوتَ وَ مَا أَنْسَانِیهُ إِلاَّ الشَّیْطَانُ أَنْ أَذْکُرَهُ وَ اتَّخَذَ سَبِیلَهُ فِی الْبَحْرِ عَجَباً)(81)
3/6/2. غافلگیر شدن مجدد فتی در مقابل موسی بدین شکل فتی، منتظر تنبیه از سوی موسی است ولی موسی نسیان را رمز موفقیتش و اماره ی وصل(82) می داند به عبارت دیگر گویی فتی، حوت را فراموش کرده تا موسی برگردد وعبد را ببیند(83): (قَالَ ذلِکَ مَا کُنَّا نَبْغِ فَارْتَدَّا عَلَى آثَارِهِمَا قَصَصاً )(84)
4/6/2. غافلگیری موسی و روبرو شدن با سه حادثه در ظاهر زشت و منکر(به تعبیر حضرت موسی)(85): شکستن کشتی در دریا، کشتن غلام بیگناه، تعمیر دیوار مخروبه برای روستاییان بی لطف و محبت و خسیس(فَانْطَلَقَا حَتَّى إِذَا رَکِبَا فِی السَّفِینَةِ خَرَقَهَا ... فَانْطَلَقَا حَتَّى إِذَا لَقِیَا غُلاَماً فَقَتَلَهُ ... فَانْطَلَقَا حَتَّى إِذَا أَتَیَا أَهْلَ قَرْیَةٍ اسْتَطْعَمَا أَهْلَهَا فَأَبَوْا أَنْ یُضَیِّفُوهُمَا فَوَجَدَا فِیهَا جِدَاراً یُرِیدُ أَنْ یَنْقَضَّ فَأَقَامَهُ قَالَ لَوْ شِئْتَ لاَتَّخَذْتَ عَلَیْهِ أَجْراً )(86)
بنظر می رسد فضای غافلگیری و روبرو شدن با حوادث غیر منتظره و ابهام حوادث و پدیده ها در ابتدا و روشن شدن پاره ای از آنها در انتهای سوره، با فضای کلی حاکم بر داستان هماهنگ است(87) تعبیر خضر از حوادث و پرده برداری از آنها به عنوان تاویل در حقیقت نماد فضایی است که برسراسر داستان سایه افکنده است.
7/2. عنصر تکرار:
منظور از تکرار در داستان موردبحث، تکرار الفاظ می باشد به تکرار محتوای داستان. زیرا همانگونه که بیان شد این داستان فقط یک بار در قرآن آمده است. بدون شک تکرار واژه ها و عبارات در قرآن نه تنها در زیبایی و رسایی قرآن اخلال ایجاد نمی کند بلکه تکرار یا به تعبیر دیگر اطناب به تکرار(تکریر)(88) یکی از وجوه بلاغی و اعجاز لفظی بشمارمی آید. (89)نورالدین عتر، در این زمینه چنین می گوید: «هذا القسم من التکرار یبرز بعض خصائص اسلوب القرآن و اسرار لاغته المعجزه فتاره یکرر الجمله و العباره بنصها دون تغییر فیها لما فی ذلک من التاکید و التهویل او التصویر و کل ذلک له اثر عظیم فی تعمیق المعنی فی النفس و صدعها عما تصر علیه»(90) با توجه به انواع تکرارها در قرآن و ویژگی آنها بنظر می رسد تکرار برخی از واژه ها در این داستان بیشتر بخاطر تعدد متعلقهای واژه های تکراری این آیات باشد(91) بدین شکل هرکدام از آنها علاوه براینکه برمعنای قبلی تاکید می کنند، بیانگر معنایی جدید نیز می باشند عبارات و واژه های زیر از این مقوله اند:(فَاتَّخَذَ سَبِیلَهُ فِی الْبَحْرِ سَرَباً )(آیه 61): قائل آن مستقیما خداوند است.
(وَ اتَّخَذَ سَبِیلَهُ فِی الْبَحْرِ عَجَباً )(آیه 63): خداوند آنرا از زبان فتی نقل می کند.
(فَانْطَلَقَا حَتَّى إِذَا رَکِبَا فِی السَّفِینَةِ ... )(آیه 71): به اولین رخداد تعلق دارد.
(فَانْطَلَقَا حَتَّى إِذَا لَقِیَا غُلاَماً ... )(آیه 74): دومین حادثه و در پی آن، دومین اعتراض موسی، با این انطلاق و حرکت پی گرفته می شود.
(فَانْطَلَقَا حَتَّى إِذَا أَتَیَا أَهْلَ قَرْیَةٍ اسْتَطْعَمَا ... )(آیه77): این آخرین اتفاق و در نتیجه پایان حضور موسی در صحنه کارزار و حرکت متعالی عبد و در یک کلام نقطه پایانی وصل و آغاز فراق است.
(قَالَ إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْراً )(آیه67): خداوند این عبارت را از زبان عبد نقل می کند و قبل از هرگونه اقدام و حرکتی از سوی موسی، عبد این تغییر ار در مورد وی بکار می برد.
(قَالَ أَ لَمْ أَقُلْ إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْراً)(آیه72): خداوند این عبارت را از زبان عبد نقل می کند و بعد از حادثه شکسته شدن کشتی و اولین اعتراض موسی، این جلمه یادآوری تعبیر سابق و اولین شاهد و حجت بر صدق تعبیر عبد در مورد موسی می باشد.
(قَالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَکَ إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْراً - )(آیه 75): بعد از حادثه کشته شدن غلام و دومین اعتراض موسی، این جمله یادآوری دو تعبیر سابق و دومین شاهد و حجت بر صداق تعبیر عبد در مورد موسی است.
(مَا لَمْ تَسْطِعْ عَلَیْهِ صَبْراً )(آیه 82): این عبارت صرف نظر از اینکه با عبارات قبلی اندکی تفاوت دارد ولی در حقیقت تاید و تاکیدی بر صدق گفتار عبد در مورد موسی و مروری بسیار گذرا و گزینشی کوتاه و یادآوری بسیار موجز است از درسی و دانشی که موسی(ع) در این سفر به دنبال آن بود و بدیهی است که موسی پس از این تاویل ها توسط عبد، از سه حادثه در یافته است که پدیده های جهان هستی هرکدام انبانی از اسرار و رمز و رازهای پیدا و پنهانی است که هزاران نکته باریک تر از مو را در آنها می توان یافت البته چشم دلی می باید که درون و نهان آنها را دریابد: چشم دل باز کن که جان بینی و آنچه نادیدنی است آن بینی
موسی پس از این عبارات کوتاه و پر مغز عبد به خوبی دریافت که:
چوگرفتی پیرهن تسلیم شو
همچو موسی زیر حکم خصر رو
صبر کن بر کار خضر ای نفاق
تا نگوید خضر ور هذا فراق
گرچه کشتی بشکند تو دم مزن
گرچه طفلی را کشد تو مو مکن(92)
و بالاخره او دریافت که:
قطع این مرحله بی همرهی خضر مکن
ظلمات است بترس از خطر گمراهی(93)
نتیجه بحث:
داستانهای کوتاه قرآن چه در ساختار و شکل و چه در مضمون و معنی، بیانگر جلوه های هنری واعجاز آمیز در جنبه های مختلف است. در این میان بیست و دو آیه سوره کهف به داستان موسی(ع) و عبد(ع) (خضر(ع)) اختصاص داده شده است. ساختار و محتوای این داستان کوتاه با پیرنگ سوره در هشت آیه اول و نیز سیطره ی فضای رمز و ابهام و تاویل در این داستان و تناسب آن و رمزها و ابهامات موجود در دو داستان دیگر سوره کهف یعنی داستان اصحاب کهف و رقیم و داستان ذی القرنین و یاجوج و ماجوج، از جمله این جلوه های هنری می باشند.پردازش هنری شخصیت حضرت موسی(ع) در قامت شخصیتی پر جنب و جوش، متحرک، جستجوگر و مشتاق در کنار شخصیت دانشمند و حکیم پر رمز و راز وتناسب آنها با عناصر حرکت و فضای حاکم بر سفر از قبیل انتقال و جابجایی در خشکی و دریا، و رخدادهای آن ماند به دریا افتادن ماهی، فراموشی مکان ملاقات(مجمع البحرین) و اعتراضات پی در پی حضرت موسی(ع) نسبت به رویدادها در کنار عنصر بسیار قوی و پر رنگ گفتگو از برجستگی ویژه ای برخوردار است. ساختار تثنیه و تجلی آن در حرف الف(ا) و نیز تناسب آن با انتهای تمام آیات سوره کهف و آهنگ و موسیقی ناشی از آن، از دیگر موارد جلوه های هنری داستان بشمار می رود.
پی نوشت ها :
* استادیار دانشگاه لرستان.
** عضو هیأت علمی دانشگاه پیام نور لرستان.
1- وقال الذین کفروا، لولا نزل علیه القرآن جمله واحده کذلک لنثبت به فوادک ورتلناه ترتیلا
2- نک: بستانی، محمود. الاسلام و الفن. مشهد. مجمع البحوث الاسلامیه. الطبعه الاولی1409. صص102-106و بستانی؛محمود؛دراسات فتیه فی قصص القرآن؛ مشهد؛ مجمع البحوث الاسلامیه؛ الطبعه الاولی: 51408
صص7-9و پروینی، خلیل. تحلیل عناصر ادبی و هنری داستانهای قرآن. تهران. فرهنگ گستر. چاپ اول1379. صص114-115.
3- برای اطلاع بیشتر ازتعاریف داستان رجوع شود به:
میرصادقی، جمال، عناصرداستان. تهران. نشر شفا. چاپ دوم1376. ص18-19و
مجدی وهبه وکامل المهندس، معجم المصطحات العربیهفی اللغه و الادف، بیروت. مکتبه لبنان، 1979 ص15.
4- نک: دلاس مارتین، نظریه های روایت، تهران. انتشارات هرمس. چاپ اول1375. صص57-60.
5-قطب، سید، التصویر الفنی فی القرآن. القاهره. دارالشرق. الطبعه الاخامسه عشر. 2001. صص180-181.
6- (... ولم یجعل له عوجا)(کهف/1)
7- (وَ یُنْذِرَ الَّذِینَ قَالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً * مَا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ وَ لاَ لِآبَائِهِمْ کَبُرَتْ کَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ إِنْ یَقُولُونَ إِلاَّ کَذِباً)(کهف/4-5)
8- البستانی، دراسات فی قصص القرآن. همان. ص308-309.
9- سیدقطب در مورد التناسق الفنی مبحث نسبتا مفصلی را مطرح کرده که مراجعه به آن می تواند مفید باشد. قطب التصویر الفنی فی القرآن. همان. صص87-143.
10- بستانی، الاسلام و الفن. همان. ص29.
11- فن القصه ص62.
12- بستانی، الاسلام و الفن. همان. ص122.
13- قطب التصویر الفنی فی القرآن. همان ص180.
14- رجوع شود به پروینی. تحلیل عناصر ادبی و هنری داستانهای قرآن. همان. ص147-173.
15- کهف/19.
16- کهف/71.
17- کهف/74.
18- کهف/82.
19- بستانی، الاسلام و الفن. همان. ص107-108.
20- عباس، فضل حسن، القصص القرآنی، ایحاوه و نفحاته. اردن. دارالفتح. الطبعه الثالثه2002. صص170-201.
21- پیشین. ص189.
22- پیشین. ص189.
23- پیشین. ص195.
24- میرصادقی. عناصر داستان، همان. ص83-84.
25- قطب. التصویر الفنی فی القرآن. همان. ص5.
26- بستانی، الاسلام و الفن. همان. ص47-48.
27- شخصیت های داستان ممکن است انسان، حیوان یا شی یا چیز دیگری باشد(میرصادقی، عناصر داستان. همان. ص84)
28- علامه طباطبایی؛ سیدمحمدحسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛ تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ سوم1397. ح13. ص267و الطبرسی، ابی علی الفضل بن الحسن مجمع البیان فی تفسیر القرآن. بیروت. موسسه الاعلمی للمطبوعات الطبعه الاولی. 1995. ج6. ص362.
29- سید قطب التصویر الفنی فی القرآن. همان. ص200.
30- قصص/15
31- قصص/18.
32- طه/94.
33- سید قطب. الفنی فی القرآن. همان. ص201.
34- طه/9-14.
35- طه/17-18.
36- کهف/60.
37- کهف/64.
38- کهف/71.
39- کهف/74.
40- کهف/77.
41- کهف/66.
42- کهف/69.
43- کهف/82.
44- علامه طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن. همان. ج12. ص365-374و نیز زمخشری، جارالله. الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل القاهره؛ الطبعه الثانیه؛1953م. ج2. ص731.
45- حمزه محمد، قصص القرآن. ص100به نقل از پروینی. عناصر ادبی و هنری داستانهای قرآن. همان. ص156.
46- پروینی. تحلیل عناصر ادبی و هنری داستانهای قرآن. همان. ص155.
47- از کلیم حق بیاموز ای کریم
بین که می گوید زمشتاقی کلیم
با چنین جاه و چنین پیغمبری
طالب خزرم ز خود بینی بری)
(مثنوی مولوی. همان. دفتر سوم. بیت 1996)
48- حافظ شیرازی، شمس الدین محمد؛ دیوان شعر؛ مقدمه احمدمحمدی، تهران، انتشارات زرین، چاپ دهم1379. ص412.
49- کهف/65.
50- سید قطب. ص184-185.
51- رجوع شود به: علامه طباطبایی. تفسیر المیزان. همان. ص368-366 و زمخشری. تفسیر الکشاف. همان. ج2. ص731 و طبرسی مجمع البیان. همان. ج6. ص362.
52- کهف/62.
53- زمخشری. الکشاف. همان. ج6. ص732.
54- بستانی. دراسات فنیه. همان. ص316.
55- بستانی. الاسلام و الفن. همان. ص120.
56- بعضی معتقدند بحرین تلاقی دریای روم و فارس است و برخی آنرا طنجه می نامند و گاهی افریقا به حساب می آورند. (طبرسی. مجمع البیان. همان. صص362-363).
57- بستانی، الاسلام و الفن. همان. ص122.
58- میر صادقی. عناصر داستان. همان. ص466.
59- القواعد البلاغیه فی ضوء المنهج الاسلامی. ص231. به نقل از پروینی. همان. ص166.
60- دکتر بستانی برای گفتگو (حوار) در داستانهای قرآن انواعی را نام برده که می توان به مواردی از قبیل حوار داخلی(گفتگوی درونی)، حوار خارجی یا مالوف. حوار مزدوج. حوار مسرحی، حوار غیبی و... اشاره کرد. نک: بستانی. الاسلام و الفن. همان. صص122-130.
61- در خصوص اصل و عنصر حرکت و سفر قبلا اشاره شد.
62- کهف/78.
63- جلال الدین رومی بلخی، مثنوی معنوی؛ ویراتس نیکلسن، تهران، امیرکبیر، چاپ هشتم. 1982م. دفتر سوم/1996.
64-علامه طباطبایی، تفسیر المیزان، همان. ص367.
65- زمخشری، کشاف. همان. ص733.
66- بستانی. دراسات فنیه. همان. صص318-325.
67- مولوی. مثنوی. همان. دفتر چهارم/2776.
68- نک: بستانی. الاسلام و الفن. همان. صص142-144.
69- آیت الله معرفت، هادی، علوم قرآنی، نشر مهر. بی تا. صص227-229.
70- فخر رازی، تفسیر کبیر، ج7، ص128.
71- علامه طباطبایی، تفسیر المیزان، همان. ج1، ص14.
72- بقاعی. برهان الدین. نظم الدررفی تناسب الآیات و السور. ج1. صص16-23.
73- الباقلانی، ابوبکرمحمدبن الطیب؛اعجاز القرآن؛ تحقیق السید احمدصقر؛ القاهره؛1987م؛ ص167.
74- مصطفی صادق رافعی می گوید: گاهی بعضی از حرکات بر روی حروف ثقیل هستند ولی زمانیکه در قرآن بکار گرفته می شود آهنگ و هماهنگی شکر فی را در آیات بوجود می آورند به عنوان مثال لفظ ة«النذر» جمع نذیر به دلیل توالی نون و ذال قرار گرفتن ضمه بر روی آنها دارای ثقالت است ودر قرآن در آیه (ولقد انذرهم بطشتنا فتماروا بالنذر) که بکار رفته است نه تنها ایجاد ثقالت ننموده است که دلربایی و لطافت خاصی به آن بخشیده است زیرا هنگام ترکیب با دیگرکلمات آیه که هرکدام حکیمانه در جایگاه واقعی خود قرار گرفته اند. زیبایی خود را پیدا می کند جایگاه قلقه در دال «لقد» و طا «بطشتنا» و فتح های پی در پی بعد از طا تا واو «تماروا» و مد از ثقالت آن می کاهند. وی می گوید: «راء» در تمارو به عنوان پشتوانه راء «نذر» آمده است و غنه نون «انذرهم و میم آن» و غنه نون قبل از ذال در «النذر» که قبل از طا قرار گرفته است نظم و هارمونی و هماهنگی عظیمی را در حروف، کلمات و جملات قرآنی ایجاد نموده است که هیچ جن و انسی توان مقابله و مبارزه با آنرا ندارد. (الرافعی: مصطفی صادق؛ اعجاز قرآن؛ بیروت، دارالکتاب؛ الطبعه الثانیه، 1974م. ص227)
75- طه حسین. المجموعه الکامله، ج7(اسلامیات: مراه الاسلام)؛بیروت، دارالکتاب العالمی؛ الطبعه الثالثه؛ ص229.
76- نک: قطب. التصویر الفنی. همان. صص87-142.
77- کهف/1.
78- زمخشری، الکشاف، همان. ج2. ص731.
79- نک: قطب. التصویر الفنی. همان. صص182-186.
80- کهف/61.
81- کهف/62-63.
82- زمخشری، الکشاف، همان. ج2. ص732.
83- قطب. همان. 185.
84- کهف/64.
85- حضرت موسی هنگام مشاهده این حوادث تعابیر(کاربزرگ و زشت و عجیب) ونکرا(منکر و ناپسند) بکار می گیرد: (... لقدجئت شیئا امرا... لقدجئت شیئانکرا(کهف/71و74)
86- کهف/71و 74و77.
87- قطب، همان. صص182-185.
88- نک: مطلوب، احمد، معجم المصطلاحات البلاغیه و تطوره، صص129-140.
89- جاحظ. البیان والتبیین. قدم له فوری عطوی الطبعه الثالثه. بیروت. دار صعب. 1983. ج1، ص105.
90- عتر، نورالدین، القرآن الکریم و الدراسات الدبیه ص227 به نقل از پروینی، تحلیل عناصر ادبی و هنره داستانهای قرآن، ص123.
91- نک: مطلوب، احمد، معجم المصطلحات البلاغیه و تطوره. بیروت. مکتبه لبنان ناشرون. الطبعه الاولی. 1989، ص140.
92- مولوی، مثنوی معنوی، همان. دفتر چهارم/2775.
93- حافظ شیرازی، دیوان شعر، همان. ص41.
1- قرآن کریم
2- الباقلانی، ابوبکر محمدبن الطیب، اعجاز القرآن، تحقیق السید احمد صقر؛ القاهره، 1987م؛
3- بستانی، محمود. الاسلام و الفن. مشهد. مجمع البحوث الاسلامیه. الطبعه الاولی. 1409.
4- بستانی، محمود؛ دراسات فنیه فی قصص القرآن، مشهد، مجمع البعوث الاسلامیه؛ الطبعه الاولی؛ 1408ه.
5- بقاعی، برهان الدین، نظم الدرر فی تناسب الآیات و السور. ج1.
6- پروینی، خلیل. تحلیل عناصر ادبی و هنری داستانهای قرآن. تهران. فرهنگ گستر. چاپ اول. 1379.
7- التفتازانی، سعد الدین مسعود، المطول فی شرح تلخیص المفتاح، بهامش المیر سید شریف. قم، منشورات مکتبه آیه الله العظمی المرعشی النجفی، 1407ق.
8- جلال الدین رومی بلخی، مثنوی معنوی، ویراست نیکلسن؛ تهران، امیرکبیر، چاپ هشتم، 1982م. دفتر سوم/1996.
9- حافظ شیرازی، شمس الدین محمد، دیوان شعر، مقدمه احمد محمدی، تهران، انتشارات زرین، چاپ دهم 1379.
10- دلاس مارتین، نظریه های روایت تهران. انتشارات هرمس. چاپ اول. 1375.
11- الرافعی؛ مصطفی صادق؛ اعجاط القرآن؛ بیروت؛ دارالکتاب، الطبعه الثانیه؛ 1974م.
12- زمخشری، جرالله، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، القاهره، الطبعه الثانیه، 1953م. ج2.
13- طباطبایی، سیدمحمدحسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ سوم1397. ج13.
14- الطبرسی، ابی علی الفضل بن الحسن. مجمع البیان فی تفسیر القرآن. بیروت. موسسه الاعلمی للمطبوعات. الطبعه الاولی. 1995. ج6.
15- طه حسین، المجموعه الکامه، ج7(اسلامیات: مرآه الاسلام)؛ بیروت؛ دارالکتاب العالمی؛ الطبع الثالثه. بی تا.
16- عباس، فضل حسن. القصص القرآنی: ایحاوه و نفحاته. اردن. دارالفتح الطبعه الثالیه. 2003.
17- قطب. سید. التصویر الفنی فی القرآن. القاهره. دارالشرق. الطبعه الخامسه عشر. 2001.
18- مجدی وهبه و کمال المهندس، معجم المصطحات العربیه فی اللغه و الادب، بیروت. مکتبه لبنان. 1979.
19- مطلوب، احمد، معجم الصطلحات البلاغیه و تطوره. بیروت. مکتبه لبنان ناشرون. الطبعه الاولی... 1989.
20- معرفت هادی، علوم قرانی. نشر مهر. بی تا.
21- میرصادقی، جمال. عناصر داستان. تهران. نشر شفا. چاپ دوم، 1376.
منبع مقاله :
(1387)، مجموعه مقالات قرآن و علوم روز(قرآن و هنر(2))، مشهد: بنیاد پژوهش های قرآنی حوزه و دانشگاه- شرکت چاپ و نشر بین الملل، چاپ اول
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}