نویسنده: مسعود رضانژاد فهادان
منبع: راسخون



 

شرح حدیث: "کُلُّ بَنی آدَم خطّاء و خیر الخطّائین التوابون"

چکیده:

خدای متعال در میان توده انسان‌هایی که در هر عصر و زمان زندگی می‌کنند افرادی را از باب هدایت دیگر انسان‌ها به جمع آن جامعه اضافه نموده است آنان انسان‌هایی وارسته و به دور از هر گونه خطا و اشتباه و تماماً سعی در هدایت و ارشاد دیگر انسان‌ها دارند.
این انسان‌های زبده و برگزیده، کانون خیرند و لذا زاویه گرفتن و دور شدن از آنان باعث ایجاد خطا و اشتباه در زندگی انسان می‌شود.
در این نوشتار به مناسبت شرح حدیثی از نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله پیرامون خَطّاءْ بودن همه انسان‌ها به بررسی لغت خَطَأَ پرداختیم. به اعتقاد نگارنده خطا در لغت به معنای دور شدن و زاویه گرفتن است به عبارت دیگر مقدار خطای انسان، شاخص خوبی برای ارزیابی قرب و بعد حقیقی انسان به آن انسان‌های برگزیده و بالاتر از آن خدای رحمان است. یعنی هر چه خطا کمتر، آن فاصلهْ کمتر، به تَبَعِ آن قُربْ بیشتر، بُعدْ کمتر و بر عکس هر چه خطای انسان بیشتر، نشان از آنکه، قُربْ کمتر و بُعدِ انسان بیشتر شده است.

کلید واژه:

معنای خطا، نهج‌الفصاحة، نهج‌الدرایة، شرح حدیث، توبه، خطّاء، خیر نسبی، خیر مطلق، استغراق افرادی و اجزایی.

میزانِ خطا، شاخص خوبی برای ارزیابی مقدار تربیت در انسان!

قالَ رسولُ الله صَلَّی اللهُ علیهِ وَ آلِه: کُلُّ بَنی آدَم خَطّاء وَ خَیْرُ الخَطّائینِ التَّوابُون [1]؛ همه انسان‌ها، بسیار خطاکار و بسیار گناه‌کارند؛ امّا بهترین آن‌ها، توبه کارانند.

معنی لغوی خطّاء:

خطّاء، اسم مبالغه از خَطِئ و متشکّل از سه حرف اصلی خاء _ طاء _ همزه، می‌باشد. علامه مصطفوی در کتاب التحقیق برای کلمات مشتق از این سه حرف، معنای ریشه‌ای ضدِّ صواب را در نظر گرفته است[2].
به چند دلیل نظریه علامه مصطفوی درکتاب التحقیق مردود است:
1. یکی از مشتقات این ریشه، کلمه‌یِ خُطْوَه می‌باشد خطوه به گام و فاصله میان دو قدم اطلاق می‌گردد [3]و چنانکه معلوم است کلمه خُطْوَه، هیچ تناسبی با معنای صواب ندارد.
2. لغاتی چون: سیئه _ اثم _ ذنب، نیز دارای معنای مقابل صواب و ضد آن می‌باشند؛ لذا ضرورت دارد از باب مانعیّت و تمایز، مؤلفه‌های دیگری را در معنای لغت خَطَأَ داخل نماییم تا با لغات دیگر، اشتباه نگردد.
إبن فارس در معجم مقائیس اللغه کلمات مشتمل بر خطأ را به معنای عبور کردن از چیزی و گذشتن از آن در نظر گرفته است[4].
نگارنده نظر إبن فارس را صحیح‌تر دانسته و معتقد است معنای اصیل و ریشه‌ای این لغت، فاصله افتادن و زاویه پیدا کردن از چیزی می‌باشد.

بر همین اساس...

1. خَطِئَ السّهمُ الهدف[5]، به معنای زاویه پیدا کردن و فاصله افتادن تیر از هدف می‌باشد.
2. خِطْأة[6]، به معنای زمین خشکی است که ابرهای بارش از آن زاویه گرفته و در زمین مجاورش می‌بارند.
3. خُطْوَه، نیز به معنای گام و فاصله و زاویه میان دو قدم است.

معنای لغوی خَطا:

با عنایت به معنای ریشه‌ای فوق‌الذکر، خطا به معنای زاویه پیدا کردن و دور شدن عمل انسان از مقتضای فطرت یا فاصله گرفتن عمل انسان از آنچه که پیش از انجام، آن را اراده کرده بود می‌باشد.

خطّاء کیست؟!

چنانچه بیان شد خطّاء، اسم مبالغه از اسم فاعلِ خاطی یا مُخْطی بوده و اسم مبالغه، دلالت بر زیادی و کثرت وصف بر فاعل دارد[7] و لذا خَطّاء به معنای کسی است که:
1. هم خطایِ او شدید است ؛
2. هم دائماً خطاء می‌کند[8].

موارد استعمال و کاربرد واژه خَطا:

از نظر عقلی نسبت میان اراده و فعل بدین قرار است:

1. عمل محقق شده مطابق اراده انسان بوده است:
- کار خوبی را اراده کرده مثلاً اراده می‌کند که به فقیر مسلمانی کمک کند و همین کار محقق می‌شود. به این قِسْم، حسنه گفته می‌شود.
- کار بدی را اراده کرده مثلاً تصمیم می‌گیرد شراب بخورد و همین کار را انجام می‌دهد. که به آن خطای عمدی یا سیّئه اطلاق می‌شود.
2. کار محقّق شده مطابق اراده او نبوده است:
- کار خوبی را اراده کرده ولی خلاف آن واقع شد مثلاً قصد داشت حیوانی را شکار کند اما بر خلاف اراده‌اش، تیرش به خطا رفت و باعث شد چشم انسانی کور شود. به این قِسْم، خطای سهوی یا اشتباه گفته می‌شود.
- کار بدی را اراده کرده بود ولی خلاف آن واقع شد مثلاً تصمیم داشت شراب بخورد ولی بعد از آن فهمید آن نوشیدنی شربت حلالی بوده است. به این کار در اصطلاح علم اصول، تجرّی گفته می‌شود.

پس خطاء و خطاکار بر دو قسم است:

1. یا عمدی است که در لغت به آن خِطْأ[9] و به فاعل آن خاطی[10] گفته می‌شود.
2. یا سهوی است که معادل آن در لغت،واژه خَطَأ[11] و به فاعل و کننده آن، مُخْطی[12] گفته می‌شود.

امّا کلمه خطا و خَطّاء در تمامی استعمالات، چه در لغت و چه در قرآن و چه در احادیث، هم موارد عمدی و هم موارد غیر عمد را در بر می‌گیرد. پس کُلُّ بنی آدم خَطّاء یعنی اغلب و اکثر قریب به اتفاق انسان‌ها هم زیاد گناه می‌کنند و هم زیاد مرتکب اشتباه می‌شوند.

منظور از کُلُّ بنی آدم!!:

لغت کل، در معنای استغراق استعمال می شود و چنانکه می‌دانیم استغراق بر دو نوع است:

1. استغراق افرادی؛
2. استغراق اجزایی.
• اگر لفظ کل را در این حدیث به معنای استغراق افرادی بگیریم مراد از فراز اوّل این حدیث این خواهد بود که: تمام افراد بشر و تک تک آن‌ها، خطّاء هستند.
• امّا چنانچه لفظ کُل را در معنای استغراق اجزایی بگیریم اینگونه معنا می‌شود که: تمام اجزاء و جوارح انسان، خطّائند.

ابن هشام در مغنی الادیب معتقد است چنانچه لفظِ بعد از کلّ،نکره یا جمع معرفه باشد منظور از کل، استغراق افرادی خواهد بود و در غیر این صورت یعنی چنانچه لفظ بعد از کل، مفرد معرفه باشد به معنای استغراق اجزایی خواهد بود[13]. و از آنجایی که بنی آدم، معرفه و در معنا، جمع می‌باشد واژه کُل در این حدیث، به معنای استغراق افرادی معنا می‌گردد.

آیا انبیاء و ائمه علیهم السلام نیز خطّاء بوده اند؟

با مشاهده ظاهر حدیث اشکالی به ذهن انسان خطور می‌کند و آن اینکه این حدیث با مقام عصمت انبیاء و ائمه معصومین علیهم‌السلام سازگار نیست. گرچه این حدیث در منابع ما شیعیان بدون سند است اما اشکال مزبور در برخی از آیات قرآن نیز موجود است بدین صورت که خدای متعال در برخی از آیات قرآن تمام انسان‌ها را به صفت مذمومی متصف نموده است از جمله:

1. ضعیف: یُریدُ اللَّهُ أَنْ یُخَفِّفَ عَنْکُمْ وَ خُلِقَ الْإِنْسانُ ضَعیفاً[14]؛ خدا مى خواهد تا بارتان را سَبُک گرداند؛ و [مى داند که ] انسان، ناتوان آفریده شده است.
2. جهول و ظلوم: إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولاً[15]؛ براستى انسان ستمگرى نادان بود.
3. آزمند و بی تاب: إِنَّ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً[16].
4. ناامید و ناسپاس: إِنَّهُ لَیَؤُسٌ کَفُور[17]؛ به درستی که انسان ناامید و ناسپاس است.
5. سرکش: کَلاَّ إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغى [18]؛ حقّاً که انسان سرکشی می کند.
6. و…
مسلماً از آنجایی که چنین صفاتی برازنده انبیاء و ائمه معصومین علیهم السلام نبوده لذا باید گفت: انسان در یک تقسیم بندی کلی به سه قسم تقسیم می‌گردد:
1. انسان های برگزیده (مُصطفی): یعنی پیامبران و ائمه اطهار علیهم السلام؛
2. انسان‌های تربیت شده در مکتب وحی و تحت تعالیم انبیاء و ائمه علیهم‌السلام؛
3. انسان‌های معمولی و زوایه گرفته از معصومین علیهم‌السلام (اکثر مردم در این دسته‌اند!!)
مسلّماً مراد خدای متعال از انتساب صفات مزبور همچنین منظور حضرت رسول صلی الله علیه و آله از کُلُّ بَنی آدَم خطّاء، انسان‌هایی از قسم اوّل و دوم نبوده بلکه انسان‌هایی از قسم سوم یعنی انسان‌هایی معمولی و تربیت ناشده در مکتب وحی و تعالیم انسان‌ساز آن می‌باشد. و از آنجا که انسان‌های قسم سوم به لحاظ کمی به مراتب از دو قسم دیگر بیشترند چنین خطاباتی‌ از باب تغلیب بوده و انبیاء و ائمه معصومین علیهم‌السلام و افراد تحت تربیت آنان که در زمره افراد زبده و نخبه جامعه هستند ابداً مشمول حکم اکثر نمی‌گردند.

مقام بیان حدیث:

مخاطب این کلام، انسانیست که در کارنامه اعمال او خطاهای فراوانی ثبت شده نبیّ مکرم اسلام حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله ابتداء با یادآوری این نکته که انسان ممکن الخطاست و اینکه ارتکاب به خطا خاصیّت‌ تمام ابناء بشر است او را تسکین داده و تلاش کرده تا نقطه‌های امید را در دل گنهکار ایجاد کنند تا بدین وسیله وی به مسیر بازگشت و توبه تشویق شود تا او خود را ناامید در لجن‌زار گناه رها ننماید.
به عبارت دیگر گر چه این مطلب، مطلب درستی است که اغلب انسان‌ها خطّاء هستند اما باید دقت داشت که احادیث رجایی و امید بخشِ معصومین علیهم‌السلام چون دارویی می‌مانند که اوّلاً بایستی به جا و در مورد خود استفاده شود ثانیاً لازم است تا دقت شود هیچگاه دُز آن از حد مجازبیشتر نشود که در این صورت دیگر نه تنها مفید نبوده بلکه مهلک خواهد بود .
این حدیث و احادیث مشابه این،مناسب حالِ انسان بعد از گناه است نه انسان قبل از گناه؛ زیرا اگر قبل از گناه به او بگوییم تمام انسان‌ها نه تنها خطاکارند بلکه بسیار خطاکارند و دائماً خطا توسط آنان تکرار می‌گردد مسلّماً او را در ارتکاب گناه جری و جسور نموده‌ایم بر عکس انسانی که به هر دلیل اسیر گناه شده این بیان، می‌تواند برای او داروی شفابخشی باشد که راه بازگشت و جبران را به سویش بگشاید.
از آنچه گفته شد نمی توان استفاده کرد که انسان جایز الخطاست، بلکه انسان موجودی ممکن الخطاست و لذا نسبت به اشتباهات و گناهانی که مرتکب می شود مسئول است و باید آن را جبران نماید.
نکته ای که باید مواظب بود تا خدای ناکرده اثر بدی بر ضمیر ناخودآگاه ما به جای نگذارد اینکه مبادا چنین احادیثی که اتفاقاً در جوامع روایی ما شیعیان هیچ اثری از آن وجود ندارد موجب:اباحه‌گری ما و یا خدشه دار شدن مقام عصمت انبیاء و اوصیاء علیهم‌السلام نگردد .

ایراد متنی:

در فراز دوم حدیث، التوابون، به لحاظ ترکیب نحوی،خبر مبتداءِ خیرُ الخطّائین است و لذا ، مرفوع می‌باشد که به غلط در نسخه نهج الفصاحة، التوابین ذکر شده اما در نسخ اهل سنت به صورت صحیح آن یعنی التوابون آمده است.‌

خیر نسبی!!

در فراز دوم این حدیث آمده است: بهترین خطاکاران، توبه‌کارانند!! ممکن است کسی توهم کند که مگر خطاکاران بِهْ هستند که بهترین ایشان، توبه‌کنندگان آنان می‌باشند.
توضیح اینکه هرگاه اغلب قریب به اتفاق افراد بشر خطاکار باشند بهترین آنان کسی خواهد بود که کمتر خطاکار باشد و لذا چون توبه باعث از بین رفتن گناه و اثر آن می‌شود بهترین انسان‌ها کسی است که با توبه بار کمتری از گناه و خطا را بر دوش داشته باشد. به عبارت دیگر منظور از خیر، در فراز دوم این حدیث، خیر نسبی بوده نه خیر مطلق؛ زیرا حال گنهکار وخیم است و انسان گنهکار می‌تواند با توبه جلوی وخامت حال خویش را بگیرد مسلّماً حال چنین انسانی از حال کسی که مرتکب گناه و خطا شده اما توبه نکرده خیلی بهتر است. بنابراین منظور از خیر، خیر نسبی است نه خیر ذاتی.

نتیجه‌گیری:

خطاء یعنی زاویه گرفتن از خدای سبحان و خوبان عالَم؛ به همین نسبت خَطّاء یعنی کسی که به خاطر زاویه بسیار زیاد و بُعد از خدای متعال و خوبان عالَم، در لجن گناه و اشتباه غوطه‌ور شده است.
نتیجه می‌گیریم دور شدن از خوبان، عواقبی دارد که یکی از آنان فرو رفتن در باتلاق خطا و سیئه و گناه است. بر عکس به همان مسبتی که خودمان را به آنان نزدیک کنیم از خطا و اشتباه ما کاسته خواهد شد.

پی‌نوشت‌ها:

1. نهج الفصاحة؛ حدیث 2149
2. أنّ الأصل الواحد فی هذه المادّة هو ما یقابل الصواب . (التحقیق، 3/88)
3. الخُطْوة: ما بین الرِّجْلین.(معجم مقائیس اللغه، 2/198
4. الخاء و الطاء و الحرف المعتلّ و المهموز، یدلُّ على تعدِّى الشى ء، و الذَّهاب عنه . (همان)
5. معجم الأفعال المتداولة، 1/193
6. الخِطْأَةُ: أَرض یُخْطِئها المطر و یُصِیبُ أُخْرَى قُرْبَها. (لسان العرب ، 1/66)
7. اسم مبالغه تدل علی ما یدل علیه اسم الفاعل بزیادةٍ. (جامع الدروس العربیه، 1/142)
8. رجل خَطَّاءٌ إِذا کان ملازماً للخَطایا غیرَ تارکٍ لها. (تاج العروس، جلد 1، صفحه 147(
9. الخِطْء: العدول عن الصواب بعمد فالخِطْء: ما فیه إِثم. (شمس اللعلوم، 3/1839)
10. الخاطئ : من تعمَّد لما لا ینبغى . (صحاح، 1/47)
11. الخَطأ: و هو العدول عن الصواب سهواً فالخطَأ: ما لا إِثم فیه. (شمس اللعلوم، 3/1839)
12. المخطئ من أراد الصواب، فصار إلى غیره. (صحاح، 1/47)
13. ترجمه و شرح مغنی الأدیب، 2/343
14. آیه 28 سوره نساء
15. آیه 72 سوره احزاب
16. آیه 19 سوره معارج
17. آیه 9 سوره هود
18. آیه 6 سوره علق

کتابنامه:
1. قرآن کریم
2. ابن فارس، احمد بن فارس؛ (1404ق) معجم مقاییس اللغه ، تحقیق: عبدالسلام محمد هارون، قم، انتشارات مکتب الاعلام الاسلامی، چاپ اول .
3. ابن منظور، محمد بن مکرم ؛ (1414ق) لسان العرب، بیروت، انتشارات دار صادر، چاپ سوم.
4. پاینده، ابو القاسم ؛ (1363) نهج الفصاحة، تهران، انتشارات دنیاى دانش، چاپ چهارم.
5. جوهرى، اسماعیل بن حماد؛ (1376) الصحاح ، محقق: احمد عبد الغفور عطار، بیروت، انتشارات دار العلم للملایین ، چاپ اوَّل.
6. حمیرى، نشوان بن سعید؛ (1420ق) شمس العلوم ، گروه محققین، دمشق، انتشارات دار الفکر، چاپ اوَّل.
7. حیدرى، محمد؛ (1381) معجم الأفعال المتداولة، قُم، انتشارات المرکز العالمی للدراسات الاسلامیه ، چاپ اوّل.
8. صفایی بوشهری؛ (1382) ترجمه و شرح مغنی الأدیب، قم، انتشارات قدس، چاپ چهارم.
9. الغلایینی، الشیخ مصطفی؛ (1425ق) جامع الدروس العربیّه، بیروت، انتشارات دارالکوخ، چاپ اوَّل.
10. مرتضى زبیدى، محمد بن محمد؛ (1414ق) تاج العروس ، محقّق: علی شیری، بیروت، انتشارات دار الفکر، چاپ اوَّل.
11. مصطفوی، حسن؛ (1430ق) التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، بیروت ـ قاهره ـ لندن، انتشارات دار الکتب العلمیة- مرکز نشر آثار علامه مصطفوی، چاپ سوم.