نویسنده: آیناز نجفی
منبع: راسخون



 

مقدمه

بی تردید عصر مغول یکی از مهم ترین اعصار تاریخ ایران و جهان و عصر ایلخانان یکی از مهم ترین ادوار تاریخ ایران به شمار می رود. مهم ترین مسئله‌ی اجتماعی دوره‌ی ایلخانان که از هر لحاظ تاثیر عمیقی در تاریخ ایران داشته مساله‌ی دین و مذهب در این عصر است. با توجه به اینکه تاثیر مسائل اجتماعی و مذهبی در تاریخ یک قوم بیش از هر مسئله‌ی دیگر است، بی تردید تاثیر مغول در دین و مذهب مردم ایران، فراهم آمدن مقدمات از بین رفتن تعصبات مذهبی و آزادی نسبی مذاهب و پی ریزی شالوده‌ی تشیع در این دوره مورد بحث می باشد. (مرتضوی، 1358: 167-168) بی تردید کمتر دوره ای در تاریخ ایران اسلامی سرغ داریم که تا این حد آزادی در بحث و اظهار نظر و دوری از تعصبات حکمفرمای دربار بوده باشد. (همان، 189)

ایدئولوژی مذهبی ایلخانان مغول

راجع به تحمیل آیین و دین و عقیده‌ی بخصوصی از جانب قوم مغول باید گفت که اصولا فاقد هر نوع هدف مذهبی و معنوی بودند. (همان، 170) فرمانروایان مغول صرف نظر از تعقیب و آزار مسیحیان بعد از سال 695هـ. نکوشیدند که دین خاصی را بر رعایای خود تحمیل کنند. (اشپولر، 1365: 203)
با ازبین رفتن موجبات تعصب و خشونت مذهبی در دوران مغول، بازار تعصبات و رافضی کشی از رونق افتاد و آزادی در بحث و مناظره بین علمای مذاهب مختلف جانشین تعصبات خشن دیرین شد. اصولا ایلخانان مغول سیاست دینی حادی نداشتند و با توجه به اوضاع سیاسی حاکم نمی توانستند چنین سیاستی داشته باشند. (مرتضوی، 1358: 173) در واقع پادشاهان مغول از زمان چنگیز خان تا اواخر حکومت ایلخانان ایران هیچوقت به فکر تحمیل مذهب و عقیده‌ی بخصوصی به مردم ممالک مفتوحه بر نیامدند(همان، 185)
ممکن است کسانی پاره ای از وقایع دوره‌ی ایلخانان را از قبیل حمایت بعضی ایلخانان نظیر آباقا از دین مسیحیت، یا توطئه‌ی سعدالدوله‌ی یهود در عهد ارغون بر ضد اسلام و یا اقدامات سلاطین مسلمان در بستن معابد و کلیساها، به دلیل وجود تعصب مذهبی است. اما باید توجه داشت که پادشاهان ایلخانی عقیده‌ی ثابت و خاصی درباره‌ی مذهب نداشتند. (مرتضوی، 1358: 260)
در دوره‌ی ایلخانان در عهد آباقا و ارغون فشارهایی به مسلمین وارد شد و ستم‌هایی بر مردم رفت ولی عجیب اینست که در اغلب این وقایع دست وزرای ایرانی در کار بوده است. البته در مورد این سختگیری ها تاثیر مسیحیان را نباید فراموش کرد. (همان، 182)
باید توجه داشت که اگر هم در این دوره تبلیغ و کوششی برای قبولاندن و تحمیل عقیده‌ی دینی خاصی بعمل آمده، از طرف وزرا و علما بوده نه از طرف ایلخان. (همان، 192) به عنوان مثال شیخ کمال الدین عبدالرحمن رافعی در مدت سلطنت سلطان احمد انچه از دستش بر می آمد در تقویت اسلام و بالا بردن عزت مسلمین و علما بکوشید و مواجب عیسویان و یهودیان را از دفاتر ایلخانی حذف کرد. معابد و کلیساها را به مسجد مبدل ساخت و احیانا از تحمیل دین اسلام به عیسویان و یهود و قتل و آزار نیز مضایقه نمی کرد. (همان، 197)
بی تردید می توان در بررسی اوضاع اهل ذمه در دوران ایلخانان، این دوره را به دوره‌ی مجزا تقسیم کرد. دوره‌ی اول تا آغاز سلطنت غازان؛ و دوره‌ی دوم که از آغاز سلطنت او شروع میشود. (همان، 198)
از میان ایلخانان ایران چند تن بودایی و چند تن مسیحی و مسلمان بوده اند. ایلخانانی که دین بودایی و مسیحی داشتند عبارت اند از: هولاکو خان- آباقا خان- ارغون خان- گیخاتو خان- بایدو. که از دوره‌ی حکومت ایلخانان مذکور، دوران ایلخانی آباقا و ارغون روزگار سیه روزی مسلمین محسوب می شود.

هولاکو:

هولاکو خان مادری مسیحی داشت و زوجه اش دوقوز خاتون نیز به مذهب مسیح مومن بود. اما خود هولاکو شخصا مذهب بودایی داشت و در خوی بتخانه ساخته بود. ولی برای رعایت خاطر زوجه اش دوقوزخاتون عیسویان را محترم می داشت؛ آنان را به کارهای مهم دولتی می گماشت و به امر او برای ایشان کلیساها ساخته شد. (همان، 175)

آباقا:

با وجود بودایی بودن به کیش مسیح تعلق خاطر داشت و همسری مسیحی اختیار کرده بود. در دوره‌ی این ایلخان بیداد بسیار بر مسلمین رفت و کار سفاکی او به جایی رسید که پس از شکست لشکر مغول از سلطان مصر به قتل عام مسلمین آن بلاد داد. (همان، 176) او حتی از پدر پای را فراتر نهاده و فرمان ضرب سکه‌هایی داد که بر روی آن عبارت "به نام پدر، پسر و روح القدس" و علامت صلیب ضرب شده بود. (اشپولر، 1365: 220)

ارغون:

این ایلخان دین اجدادی مغول را داشت و از اسلام و مسلمین سخت بیزار بود و همین دشمنی فرصت بسیار خوبی به وزیرش، سعدالدوله‌ی یهود داد تا نظر خود را در طرد مسلمین از مقامات دولتی و دیوانی و سپردن کارها به دست یهودیان و مسیحیان به موقع اجرا بگذارد(مرتضوی، 1358: 176). ارغون با عیسویان روابط دوستانه داشت، به مرمت کلیساهایی که به دست سلطان احمد مسلمان ویران شده بود همت گماشت و در صدد بود بیت المقدس را از مسلمین باز پس بگیردو با سلاطین عیسوی اروپا وارد مکاتبه شد. (اقبال آشتیانی، 1384: 245)
اگرچه با این اوصاف علت رفتار ارغون را نباید در تمایل مذهبی او توصیف کرد. بلکه در اوضاع و شرایط سیاست خارجی جست. (اشپولر، 1365: 223)

گیخاتو:

این سلطان با اینکه به دین اجدادی خود بود ولی نسبت به اسلام نظر بدی نداشت. (مرتضوی، 1358: 177)در زمان او اسلام رونق گرفت؛ اقلیت‌های مذهبی از بودایی و یهودی و مسیحی گوشه‌ی انزوا گرفتند و کارها از دست این فرقه ها تا حد زادی خارج شد. (بیانی، 1371، ج2: 431)

بایدو:

کیش عیسوی داشت و در احیای آداب این دین می کوشید. ولی نسبت به آیین اسلام هم بدبین نبود. (همان، 177) در زمان او مسلمانان بار دیگر تحت تسلط رهبانان بودایی در آمدند و این گروه دست اندر کار تخریب و بی اعتبار ساختن مساجد و مدارس شدند تا به آن حد که نزدیک بود اذان و نماز را منع کنند. در این دوران بار دیگر آیین بودا مشهود گردید. (همان، 435-436)

اوضاع مسیحیت در زمان ایلخانان:

در سراسر خاور نزدیک اجتماعات مسیحی متشکل در میان ساکنان مسلمان وجود داشت که اینان در زندگی اجتماعی وظائف نسبتا مهمی بر عهده داشتند و به این ترتیب رابطه‌ی آنان با ایلخان از نظر سیاسی نمی تواند بی اهمیت باشد.
مغولان به مسیحیان روی خوش نشان دادند و به آنان آزادی‌هایی اعطاء کردند که در طی قرن ها از آن محروم بودند. تا با نوعی حسابگری سیاسی پیوند با مسیحیان را که موجب پیوند با دربار غرب بود با خود محکم تر منند. و با دول مسیحی مغرب زمین برای سرکوبی مصریان متحد شوند. (اشپولر، 1365: 210-211)
مسیحیان نسبت به حکومت ایلخانی بسیار امیدوار بودند. آنان که از ایتدای حمله‌ی هولاکو به ایران اقدامات او را دنبال می کردند امیدشان به سقوط دنیای اسلام روز به روز افزوده می گشت. در لشکرکشی‌های هولاکو به ایران و عراق عرب، عمده‌ی نیروهای او از مسیحیان تشکیل شده می شد. زیرا از دیدگاه مسیحیان مغولان از جانب خداوند فرستاده شده بودند تا انتقام مسیحیان را از مسلمانان بگیرند. (بیانی، 1371، ج2: 378)
چون بغداد سقوط کرد مسیحیان آنجا تحت حمایت روحانیون در کلیساهای بزرگ شهر اجتماع کردند و اگرچه در بغداد قتل و غارت فراوان شد، اما این عده و مسلمانانی که به آنها پناه برده بودند از هرگونه آسیبی مصون ماندند. و این نشانگر اعتماد مسیحیان به قوم پیروز بود. مسیحیان مغولان را ناجی خود میدانستند و به هنگام ورود سپاهیان مغول به دمشق، مسیحیان آن شهر با فریاد شادی به استقبال او آمدند و حتی به مسلمانان شراب پاشیدند. (اشپولر، 1365: ، 213)
با امتیازاتی که عیسویان کسب کردند، با وجود سکوت منابع می توان انگاشت که آنان تا چه حد در سقوط بغداد تاثیر داشته و موجبات پیروزی مغولان را فراهم کرده بودند که این را باید یکی از موارد پرامید تارخ مسیحیان به شمار آورد. (بیانی، 1371، ج2: 378-379)
همزمان با تاسیس حکومت ایلخانی، در امپراتوری مغول دو خاتون با حدت و حرارت از دین مسیح(نسطوری) پیروی می کردند. یکی "سرقوقتینی بیگی" مادر هولاکو و دیگری "دوقوز خاتون" همسر وی. با این که هولاکو خود دین بودایی داشت، تحت تاثیر مادر و همسرش گرایشی فوق العاده نسبت به مسیحیت ابراز می کردو و اغراق نیست اگر گفته شود که مسیحیان، چه در داخل و چه در خارج مملکت، او را منجی خود می پنداشته اند. دوقوز خاتون از بدو ورود به ایران، همه‌ی مساعی خود را صرف زدن به اسلام و روی کار آوردن دین مسیح کرد. (همان، 380)
هولاکو نه تنها به مسیحیان اجازه داد که ناقوس‌های کلیسا را به صدا دربیاورند-حقی که در کشورهای مسلمان تا آن هنگام از آن سلب شده بودند- بلکه در مراسن عبادت آنان نیز شرکت میکرد. (اشپولر، 1365: 214) این رابطه‌ی نزدیک مسیحیان با دولت موجب می شد که گاه گاه آنان به کارهای مهم دولتی گماشته شوندو و ماموران عالی رتبه‌ی دولت، حتی آنان که خود مسیحی نبودند، از این دین حمایت می کردند و تجاوزات مسلمانان را به این دین دفع می کردند. (همان، 218)
خان مغول نه تنها به مسیحیان اجازه داده بود در هر شهر کلیسا بسازند و ناقوس ها را به صدا درآورند؛ بلکه به همراه همسرانش در مراسم کلیسایی شرکت می کرد و مسیحیان او را دعا و تعظیم میکردند. این لطفی فوق العاده عظیم برای مسیحیان که سجده کردن را تنها در برابر خداوند مجاز می دانستند بود.
با نظر دوقوز خاتون کشیشان و به طور کلی مسیحیان بر سر کارهای حساس دیوانی و سپاهی گماشته می شدند و جا را برای ایرانیان مسلمان تنگ تر می کردند. بود. (بیانی، 1371، ج2: 381) از جمله‌ی این مسیحیان صاحب قدرت و نام می توان از رابان صوما(صومه) و دیگری مارکوس یا ماریهبالاهای سوم نام برد. دوقوز خاتون بعد از مرگ ایلخان نیز به خود اجازه داد که از روحانیون مسیحی بخواهد تا برای آمرزش وی دعا کنند؛ در حالی که مستوفی مسیحی نبوده است. (اشپولر، 1365: 219)
در این زمان در خراسان بزرگ در شهرهایی چون سمرقند، مرو، بلخ، بخارا و در کاشغر و توس مسیحیان متعددی می زیستند. در توس یک اسقف نشین تاسیس شده بود و در کردستان نیز از این اقلیت گفت و گو به میان آمده است. (بیانی، 1371، ج2: 382)
سالهای بعد از هولاکو یعنی در زمان فرمانروایی آباقا هم برای مسیحیان به آرامی گذشت. چنانچه ذکر شد او فرمان به ضرب سکه‌هایی با علامت صلیب و عبارت"پدر، پسر و روح القدس" داد و برای کلیسای نسطوری موقعیتی بسیار مناسب دست داد تا نفوذ خود را در دربار ایلخان زنده کند. (اشپولر، 1365: 220) ازدواج آباقا با دختر امپراتوری روم و سابقه‌ی تربیتی که در زیر دست دوقوز خاتون سافته بود، روز به روز علاقه‌ی او را به عیسویان بیش تر می کرد. ( اقبال آشتیانی، 1384: 202)
در دوران فرمانروایی احمد، برادر آباقا که به اسلام گرویده بود مسیحیان در دربار نفوذی نداشتند. او می کوشید از اشاعه‌ی مسیحیت جلوگیری کند و فرمان داد تا از کلیساها مساجد بساختند و دیگر حق طبابت اطبای مسیحی و یهودی را از درآمد اوقاف مسلمانان نپرداخت.
زمان سلطنت ارغون را می توان آخرین دوران خوشبختی مسیحیان مشرق به حساب آورد. ایلخان فرمان داد در نزدیکی خیمه‌ی وی کلیسایی بسازند، و در آنجا مرتبا مراسم دعا برپا باشد، ناقوس‌های آن را به صدا درآورد و برای احترام به جاثلیق نسطوریان شخصا به او جام شراب داد. طبق گزارش سفیر "بیس کارلو" به سال 1289م. ارغون در مراسم دعای عید پاک شرکت کرد. به هرحال رفتار او نسبت به مسیحیان آنچنان روشن و دوستانه بود که حتی مسیحیان در سرود کلیساها برای سلامت ارغون دعا می کردند. اگرچه با این اوصاف علت رفتار ارغون را نباید در تمایل مذهبی او توصیف کرد بلکه در اوضاع و شرایط سیاست خارجی جست. (همان، 222-223)
در زمان گیخاتو اگرچه مسیحیان و دیگر اقلیت‌های مذهبی گوشه‌ی انزوا گرفتند و کارها از دستشان خارج شد اما وضع مسیحیان بالنسبه از وضع یهودان بهتر بود و سلطان بدون اینکه چندان دستشان را در کارها گشاده دارد، احترام دوران اباقا و ارغون را نسبت به این اقلیت همچنان محفوظ داشت. او نیز همچون سلاطین پیش از خود، از نیروی مسیحیت برای تقویت مادی و معنوی دستگاه سود می جست و با آنان با مدارا رفتار می کرد. در مراسم کلیسایی و اعیاد شرکت می کرد و فرمان داد تا در نقاط گونان کلیساهای جدید بنا شود. ماریهبالاهای سوم در این زمان تجدید قوا کرد و خود را بیش از پیش به دربار نزدیک کرد. او در کتاب خود می نویسد که گیخاتو نسبت به وی که اسقف اعظم کلیسای نسطوری بوده همواره نهایت احترام را دشته و حتی از کلیسایی که به دستور او در نزدیکی مراغه ساخته شده بود بازدید کرد (بیانی، 1371، ج2: 432-431) بایدو نیز از قدرت نهفته‌ی پیروان مسیحی نیز سود جست تا آنجا که مارکوپولو تصور کرده است که این خان مسیحی بوده. چنانچه صلیبی بر گردن می آویخت و مسیحیان در دوران سلطنت کوتاه او به شغل‌های حساس دست یافتند. (همان، 436)
با جلوس غازان خان بر تخت سلطنت، آرزوهای مسیحیان به یاس تبدیل شد. غازان از وقتی که در برابر بایدو علم مخالفت برافراشت، فرمان چپاول معابد بودایی و کلیساهای مسیحی را داده بود و مشاور او امیر نوروز در سیستان به سرکوبی غیر مسلمانان پرداخته بود. غازان از روی جلوس جزیه را برای مسیحیان و یهودیان دوباره مقرر کرد و فرمان تخریب معابد مسیحی، یهودی و بودایی را داد. مغولان برخی از این معابد را به شکل مسجد درآوردند. (اشپولر، 1365: 224-225)
تا قبل از سلطنت غازان، مسیحیان نه تنها بر شکوه و جلال کلیساها وی افزودند بلکه به آزار و اذیت مسلمانان نیز می پرداختند. اما پس از اسلام آوردن غازان مسائل مربوط به مسیحیت دگرگون شد. در رابطه‌ی خارجی، تلاش واتیکان برای مسیحی کردن ایلخان و مردم بی ثمر ماند و در سال 703هـ. مراغه که پس از بغداد مهم ترین پایگاه این اقلیت در ایران و بطریق نشین شده بود، مورد هدف غازان قرار گرفت. او ماریهبالاهای سوم را با وجود سن زیاد و نژاد مغولی مورد شکنجه و آزار قرار داد و اموال او را مصادره کرد. حتی سال بعد بار دیگر مسلمانان مراغه بر ضد مسیحیان دست به شورش زدند و اقامتگاه بطریق و کلیسای نسطوریان را غارت کردند و حتی چند کشیش را کشتند. (بیانی، 1371، ج2: 469)
ساکنان مسلمان که بار دیگر خود را در راس قدرت دیدند به تعقیب مسیحیان پرداختند و کلیساهای تبریز و اردبیل را ویران کردند. مردم مسیحی که با زنار و یهودیان که با پارچه‌هایی زرد رنگ به دور عمامه مشخص شده بودند، حتی جرئت نداشتند در معابر ظاهر شوند. علاوه بر این برخی از مسیحیان را به شدت شکنجه می دادند تا آنجایی که غازان ناگزیر شد آن را متوقف کند. اما تخریب معابد بودایی هنوز مجاز بود. (اشپولر، 1365: 225)
البته این تغییر رویه‌ی غازان را می توان ناشی از ملاحظات سیاسی او با کشورهای مغرب زمین دانست. چنانچه دستوری را که پس از فتح دمشق در سال 669هـ. صادر کرده بود و طبق آن مسیحیان و یهودیانی که جزیه می پرداختند از هرگونه آسیبی مصون بودند، به اعتبار خود باقی گذارد. (همان، 226)
در زمان سلطان بعدی که او نیز مسلمان بود وضع مسیحیان همچنان به همین منوال بود. ماریهبالاهای سوم برای بهبود وضع مسیحیان نزد اولجایتو رفت، به امید که سلطان در کودکی مسیحی بوده و از مادری مسیحی نیز به دنیا آمده است. . اما سلطان او را با بی رغبتی پذیرفت و حتی به تحریک مسلمانان در صدد بر آمد تا کلیسای تبریز را که از اهمیت زیادی برخوردار بود به مسجد تبدیل کند. بدینگونه مسیحیان زوال مسیحیت را در ایران می دیدند و از هرگونه آزادی و فعالیت قطع امید کردند. بار دیگر جزیه مقرر گردید و فرمان داده شد تا برای شناسایی از دیگران زنار ببندند. (بیانی، 1371، ج2: 448)
الجایتو حتی موافقت کرد که در سال 707هـ. مردم ارمنستان و گرجستان را به قبول اسلام مجبور کنند. مسیحیان باز هم مورد آزار و تعقیب قرار گرفتند و در زمان زمامداری این سلطان که در کودکی غسل تعمیدش داده بودند، از هرگونه آزادی مذهبی قطع امید کردند. (اشپولر، 1365: 227)
آخرین سلطان ایلخانی، ابوسعید هم برخلاف وعده‌هایی که به پادشاهان مغرب زمین داده بود، در صدد آزار مسیحیان و تخریب کلیساها برآمد. و بدین ترتیب قدرت بار دیگر به انحصار مسلمین درآمد. (اشپولر، 1365: 228)

بررسی اوضاع یهودیان:

مغولان پس از استقرار حکومت نظر مساعدی نسبت به این فرقه از خود نشان ندادند. چنانچه زمانی که منگو قاآن به وضع مالیات ها رسیدگی می کرد و اصلاحاتی در آن به وجود می آورد روحانیون بودایی، مسیحی و مسلمان را از پرداخت عوارض و مالیات ها معاف کرد؛ اما این معافیت شامل حال روحانیون یهودی نگردید. (بیانی، 1371، ج2: 467)
شکوفایی این فرقه در زمان ارغون بود که با قتل سعدالدوله، وزیر یهودی، ستاره‌ی اقبال آنان رو به افول گذاشت. در دوران صدارت سعد الدوله‌ی یهود و حکومت او در بغداد(687هـ. ) عده‌ی کثیری از یهودیان از تفلیس به بغداد آمدند؛ به طوری که در مدت کوتاهی شورش به پای شد و مردم دکان‌های یهودیان را چپاول کردند. سعد الدله حتی رسما دخالت مسلمانان را در مناصب عالی دربار ممنوع کرد. (اشپولر، 1365: 248)
در زمان سعد الدوله‌ی یهود چنان تصفیه ای در کارها صورت گرفت که از دیوانیان و حکام سابق هیچ یک در شغل خود باقی نماندند و جای آنان را خویشان و یاران سعد الدوله گرفتند. سعد الدوله سه همکار یا به تعبیر امروزی معاون از بین یاران خود برگزید که فرمان انتصاب آنان از ارغون گرفته شد. از آن پس به حکم وزیر، هیچ مسلمانی حق داشتن کار دیوانی و حکومتی و همچنین حق ورود به اردوی خان را نداشت. کار یهودیان به اوج اعتلای خود رسید. (بیانی، 1371، ج2: 424)
سعد الدوله که مردی زیرک و کاردان بود برای جلب قلوب مردم امر داد که امرا و حکام دعاوی را بر طبق شریعت اسلام فیصل دهند و در استحقاق حق مظلومان و اعانت فروماندگان جد بلیغ نمایند. به واسطه‌ی اقدامات او بسیاری از اجحافی که سابقا بر رعیت بود از میان رفت و صدقات جاری گرید. شعرای عرب و عجم و فضلای عصر به مدح او نظم ها و نثرها سرودند و در سایه‌ی اقتدار او یهود اهمیت و اعتبار فوق العاده حاصل کرد. (اقبال آشتیانی، 1384: 240)
بدین ترتیب در وزارت 5 یا 6 ساله‌ی وی همه‌ی کارهای دیوانی منظم و مرتب شد؛ در کار مردم گشایشی ایجاد شد و حتی در سال 688هـ. با دستوری قوافل حجاج را تحت نظم و ترتیب درآورد. در واقع اقدامات این وزیر یهودی را می توان با اقدامات غازان خان مقایسه کرد. صرف نظر از نارضایتی مسلمانان از استیلای یهود بر دستگاه حکومت، از جهت گشایش در امور مملکتی، سعدالدوله وجهه ای نیکو در بین روشنفکران کسب کرد.
کار یهودیان آنچنان بالا گرفت که نسبت "الدین" را به تقلید از آل بویه به نسبت "الدوله" افزودند که به موجب آن شخص سعدالوله "سعدالوله والدین" لقب گرفت. در حالی که چه پیش از آن و چه بعد، الدوله تنها دنباله‌ی لقب یهودیان بود که با آن از دیگران باز شناخته می شدند.
یهودیان برای انتقام گرفتن از مسلمانان موضوع پیامبری چنگیز را دستاویز قرار دادند و سعدالدوله به ارغون چنین تفهیم کرد که "نبوت از چنگیز خان به ارث وی رسیده است. " و ایلخان باید چنان باشد که هر که دین او قبول کرد، که کرد. وگرنه کشتنش واجب است.
وزیر کار را از آن هم فراتر برده، برای تبدیل کعبه به بتخانه نامه‌هایی به اعراب یهودی نگاشت و شروع به آماده کردن سپاه ارغون برای فتح مکه کرد. (بیانی، 1371، ج2: 424-425)
بعد از مرگ ارغون و سپس سعد الدوله، گروهی شایع کردند که یهودیان ارغون را مسموم کردند و همچنین به خاطر کینه ای که مردم از سعد الدوله داشتند، تعقیب سرسختانه‌ی یهودیان شروع شد و زجر آزار آنان مدت ها دوام داشت. تا جایی که تمام بلاها و اتفاقات به گردن آنان انداخته می شد. چنانچه مردم مقصر آتش سوزی شهر شیراز را یهودیان بی دفاع دانستند و آنان تا مدت طولانی مورد تجاوز و ستم قرار گرفتند. (ااشپولر، 1365: 249)
مردم مسلمان ایران که منتظر فرصتی بودند تا انتقام خود را از یهودیان بگیرند، عکس العمل فوق العاده شدیدی نسبت به یهودیان از خود نشان داده بودند. در سراسر ایران یهودی کشی آغاز شده بود. از این فرقه هرکه را می یافتند می کشتند و اموالش را به یغما می بردند. و اگر یک هیودی جان سالم به در می برد، با استهزا و مزلت از جامعه طرد می شد. در این زمان از جانب روحانیون آیات ضد یهود از قرآن استخراج می شد و اموال آنان توسط مردم مصادره می شد. (بیانی، 1371، ج2: 426)
مردم می پنداشتند که وزیر بزرگ ایلخانی فضل الله همدانی که اصل و نسب یهودی داشت، هنوز پنهانی متدین به دین موسی است. و بعد از مرگ او، سرش را به عنوان سر یک یهودی از معابر گذراندند و محله ای را که به فرمان او به نام "ربع رشیدی" در تبریز ساخته بود ویران کردند. جای شگفت است که صد سال بعد میران شاه پسر دیوانه‌ی تیمور دستور داد تا جنازه‌ی او را به گورستان یهودیان منتقل کردند. اگرچه قتل رشید الدین، یهودیان را از اشتغال به مشاغل دولتی برای همیشه محروم نکرد. و نه تنها غیاث الدین محمد، پسرش وزیر شد؛ بلکه منصور بن ابی هارون که در بزرگسالی مسلمان شده بود( سدید الدوله) توانست در پایان فرمانروایی ابوسعید نفوذ فراوان یابد. (اشپولر، 1365: 250-252)
در زمان گیخاتو تنها پس از کشتار یهودیان و تصفیه در تشکیلات اداری، بار دیگر اسلام و ایرانیان رونق گرفتند و اقلیت‌های مذهبی گوشه‌ی انزوا گرفتند. اگرچه در این میان حال مسیحیان از یهودیان بهتر بود. (بیانی، 1371، ج2: 431)
به هرحال اوج شکوفایی این فرقه در زمان ارغون بود که با قتل سعد الدوله‌ی یهودی ستاره‌ی اقبال آنان رو به افول گذاشت. در زمان غازان و موج مسلمانی، فرمانی صادر شد که طبق آن می بایست به دستار خود علامتی می گذاشتند و یا عمامه‌ی زرد بر سر می کردند. همچنین می بایست سوار خر پالان دار نشوند. ضمنا به ساختن کنیسه هم مجاز نبودند. اما پس از چندی چون خطر و زیانی از جانب اینان متوجه حکومت نشد، به تدریج موانعی که بر سر راهشان بود تعدیل گشت. (همان، 467)

بودایی گری:

به طور کلی درباره‌ی رواج آیین بودایی در این عصر اطلاعات کم است. از یک سو به علت نفرت مورخان مسلمان و سکوت منابع، و از سوی دیگر از میان رفتن تمام آثار بودایی پس از تسلط مجدد اسلام. اما می توان با قراینی دریافت که پس از فتح ایران توسط خاندان بوادیی مذهب، بوداییان چینی و تبتی زمام امور را در دست گرفتند و بودایی گری به اوج اعتلای خود رسید. (همان، 374)
برای مورخان مسلمان نیز توصیف این که در سرزمین مسلمانان، دین بودا ده ها سال تا آن اندازه قدرت داشت بسیار دردناک بوده است. به همین سبب منابع درباره‌ی آن یا عمدتا سکوت کرده اند یا به صورت عمومی صحبت کرده اند. هولاکو و آباقا با روحانیون بودایی بخصوص لاماهای تبتی بسیار محشور بودند؛ عبادتگاه‌های بودایی ساختند و ثروت فراوان در آنجا جای دادند. معابد بودایی ضاهرا در سراسر ایران پراکنده بودند. نفوذ این روحانیون در فرمانروایان مغول بسیار قابل توجه بوده است. بخصوص در دوره‌ی فرمانروایی ارغون که به منتهای شدت رسید. بطوریکه ایلخان گذشته از دو تن وزیرش، فقط روحیانیون بودایی را به حضور می پذیرفت. (اشپولر، 1365: 187)
نفوذ چینیان و لاماهای تبتی در دربار چین هم می توانست برای ایران خطرهای عمده ای داشته باشد. گذشته از آن با گسترش قلمرو مغولی در غرب مغولستان، کم کم ساکنان ماوراءالنهر و شرق خراسان بزرگ تحت نفوذ این آیین قرار گرفتند. از سوی دیگر چون تمرکز حکومت ایلخانی در آذربایجان بود و مراغه به پایتختی برگزیده شده بود، فرهنگ بودایی غرب ایران را هم فرا گرفت.
در اندک زمانی سیل کارگزاران و رهبانان بودایی از شرق به ایران سرازیر شد. در خوی، مراغه و سایر شهرهای آذربایجان و اران، بتخانه‌های باشکوهی بر پا شد که در آن مجسمه‌های زرین و مرمرین بودا برافراشته شده بود. در این دوران بوداییان با اعزاز و اکرام فراوان روبرو بودند و برای نشر آیین خود اموال فراوان از خزانه‌ی حکومت در اختیار ایشان قرار می گرفت.
دین بودایی در عهد آباقا به اوج شکوفایی خود رسید و رهبانان و عبادتگاه‌های ایشان از پرداخت عوارض و مالیات معاف بودند. از این بتخانه ها، بتخانه ‌ی مراغه بیش از همه شهرت داشت که شکوه و عظمت آن خیره کننده بود. و احتمالا این بتخانه مرکز آیین بودا در ایران و عبادتگاه سلطنتی بوده و خان نه تنها برای نیایش بلکه به منظور حل و فصل مسائل سیاسی هم به آنجا می رفته است. احتمالا تبریز نیز از پایگاه‌های عمده یبودایی در این عهد بوده است. زیرا پس از انتقال پایتخت از مراغه به تبریز این شهر قاعدتا نمی بایست از مراغه عقب بماند. (بیانی، 1371، ج2: 375-377)
بعد از اباقا، رفتار احمد تگودار مسلمان، اگرچه با پیروان ادیان دیگر رفتاری مسالمت آمیز داشت؛ اما با بوداییان سختگیری شدید و معابد آنان را ویران کرد. در صورتی که در این زمان گروه کثیری از مغولان، لااقل به دین بودا گرویده بودند.
جلوس ارغون بر تخت ایلخانی در حکم پیروزی جدید دین بودا و شروع یک دوره‌ی ضد اسلامی بود. او به شدت تحت نفوذ روحانیون بودایی بود و در پایان حیاتش گذشته از وزاء، تنها روحانیون بودایی را به حظور می پذیرفت. بدینسان بود که سعد الدوله توانست آزادانه سودجویی پیش گیرد. (اشپولر، 1365، 189-190)
ایلخان بعدی مورد بحث، غازان بودایی بود که اسلام آورد و در همان روز به تخت نشستن فرمانی صادر کرد مبنی بر اینکه همه‌ی کافران و مشرکان باید به دین اسلام بگروند یا سر از تنشان جدا گردد. سپس دستور داد تا مجسمه‌های بودا و بت ها را شکستند و بتخانه ها را ویران کردند. از آنجا که غازان می دانست رهبانان بودایی میل به اسلام ندارند، دستور داد هرکس از آنان خواست اسلام بیاورد. و بقیه به ممالک خود بازگردند. (بیانی، 1371، ج2: 448)
در زمان این ایلخان گروه‌های کثیری از مغولان به دین اسلام ایمان آوردند. غازان با روی گردانی از این دین، به طور علنی روابط خود را با دربار قاآن قطع و استقلال عمل خود را هویدا ساخت. جلوس غازان دین بودا را یکباره ریشه کن کرد و این دین از ایران برای همیشه رخت بر بست. (اشپولر، 1365: 191-192)

غازان و اقلیت‌های مذهبی:

با فتح تبریز به دست غازان، به بهانه‌ی اسلام کلیساها، صوامع و بتکده ها ویران گردید و گنجینه‌های فراوانی که در این مکانها گرد آمده بود به تصرف درآ»د که در تقویت کار غازان بسیار موثر افتاد. بدین ترتیب بار دیگر باد در بیرق اسلام وزیدن گرفت. (بیانی، 1371، ج2: 441)
غازان در همان روز دستوری صادر کرد مبنی بر اینکه همه‌ی مغولان مسلمان شده به انجام مراسم دینی بپردازند و کفر را از کشور بزدایند. اهل ذمه اگر جزیه می دادند و لباس‌های مخصوص خود را می پوشیدند در امان بودند. گذشته از بوداییان، زردشتیان و بازمانده‌های اسماعیلیان نیز یا از میان برداشته شدند و یا مخفی شدند. غازان برای جداسازی مسلمانان از غیر مسلمانان دستور داد که هریک از اهل ذمه لباس مخصوص خود را به تن کننئ و تمثال‌های قدیسین مسیحی و خط سریانی منسوخ شد همچنین مسلمانان از هر قوم و قبیله ای مجبور به بستن دستار شدند تا از سایرین تشخیص داده شوند. (همان، 448-449)

احتساب و امور اهل ذمه:

در دوران‌های گوناگون حکومت ایلخانی، وضع اهل ذمه تغییر می کرده است. در نیمه‌ی اول عمر این حکومت اقلیت‌های مذهبی دوران خوشی را می گذراندند و امتیازات یکسان با مسلمانان داشتند. ولی پس از جلوس غازان بار دیگر اقلیت‌های مذهبی جزو گروه‌های کم نصیب جامعه قرار گرفتند.
نظارت بر امور اهل ذمه که از جهت کثرت جمعیت مسیحیان و بعد یهودیان قرار داشتند، بر عهده‌ی سازمان حسبت بود که بر جزییات اعمال آنان رسیدگی می کرد و اجازه‌ی خروج از محدوده‌ی قوانین حاکم بر این نمی داد. محتسبها این فرموده‌ی رسول خدا(ص) شاهد قرار داده بودند که " یهود و نصارا را در شهر‌های خود سکنی مدهید مگر اینکه مسلمان شوند و هرکه پس از مسلمانی از آن برگردد، گردنش را بزنید. "(بیانی، 1371، ج2: 562)
در نیمه یاول حکومت ایلخانی اوضاع چنان بر وفق مراد اقلیت‌های مذهبی بود که ابن اخوه گزارش می دهد که اهل ذمه بر مرکت مسلمانان سوار می شوند و بهترین جامه ها را می پوشند و مسلمانان را به خدمت خود درآورده اند، زنانشان در کوچه ها به سختی شناخته می شوند و در گرمابه ها زنان نصرانی در برترین جای گرمابه ها و مسلمانان پایین تر از او نشسته اند. (همان، 562-564)
اما شروطی که محتسبان بر اهل ذمه گذاشته بودند همانی بود که در نامه‌ی آنان به عمر قید گشته بود:
در شهرهای خود و اطراف آن کلیسا و دیر و صومعه نسازید و هرکدام که خراب شود مرمت نکنید. اگر مسلمانی بر شما مهمان آمد سه شب و سه روز از ایشان پذیرایی کنید. تبلیغ دین خود نکنید. در مجلس خود مسلمانان را گرامی بدارید و به احترام ایشان برخیزید. سوار اسب نشوید، شمشیر و سلاح حمل نکنید، شراب نفروشید و به کسی نخورانید. موی جلوی سر را بتراشید، زنار بر کمر ببندید. به خانه‌ی مسلمانان ننگرید و غیره.
به منظور بازشناسی اهل ذمه از مسلمانان، جماعات مسیحی باید زنار ببندند و یهودیان پارچه ای زرد رنگ بر آُتین لباس خود بدوزند. مهره ای مسی بر گردن اندازند تا در حمام مشخص باشند. زنان ایشان می بایست یک لنگه کفش سیاه و یک لنگه کفش سفید به پا کنند. نمی بایست در صدر بنشینند و می بایست از راه‌های تنگ عبور کنند و بناهایشان بزرگتر و بلندتر از بناهای مسلمانان نباشد و همچنین جزیه بپردازند.
اما اگر کافری ذمی اقدام به ارتکاب یکی از موارد مذکور کرد، محتسب ذمگی را از گردنش بر می داشت و فرمان قتلش صادر و اموالش مصادره می گشت. بخشی از این اعمال که می توانست ذمگی را از گردن اهل ذمه بردارد عبارت بوده است:
سرپیچی از احکام یاد شده، جنگ با مسلمانان، ازدواج یا زنا با زنی مسلمان، آزار و اذیت مسلمانان، دزدی از مسلمانان، پناه دادن به مشرکان، کشتن مسلمانان، بردن نام رسول خدا به زشتی و غیره. (همان، 562-563)

نتیجه گیری:

می توان در بررسی اوضاع اهل ذمه تاریخ این دوره را به دو قسمت تبدیل کرد. قسمت اول حکومت ایلخانان بودایی یا مسیحی که دوران آزادی نظر و عقیده و قدرت گرفتن اهل ذمه یاد می شود که اوج آن در زمان آباقا و ارغون بود. و قسمت دوم که از ایلخانی غازان خان شروع می شود و تمام اقلیت‌های مذهبی گوشه‌ی انزوا اختیار می کنند، قدرت و آزادی از دست آنان خارج می شود و حتی دین قدرتمندی همانند بودا که در ایران به واسطه‌ی حمایت حکومت بسیار فراگیر شده بود برای همیشه از ایران ریشه کن شد.
منابع:
-اشپولر، برتولد(1365): تاریخ مغول در ایران، چاپ دوم، تهران، انتشارات علمی فرهنگی
-اقبال آشتیانی، عباس(1384): تاریخ مغول، چاپ هشتم، تهران، نشر امیرکبیر
-بیانی، شیرین(1371):دین و دولت در ایران عهد مغول، جلد دوم، تهران، نشر دانشگاهی
-مرتضوی، منوچهر(1358):مسائل عصر ایلخان، تبریز، انتشارات موسسه‌ی تاریخ و فرهنگ ایران.