نویسنده: اکبر رضی زاده
منبع: راسخون



 

«سرِکوه بلند، ای داد و بی داد... چرا این سنگ غم بر بالم افتاد
برو ای غم تو بالم را رها کن ... وگرنه می زنم فریاد، فریاد»

از شاعران برجسته و توانمند اصفهانی که بیشتر در زمینه های «غزل»، «مثنوی» و... به طبع آزمایی پرداخت، مرحوم «علی مظاهری» بود، که اکنون سه سال است روی در نقاب خاک کشیده و جان به جان آفرین تسلیم نموده است.
«علی مظاهری» متخلص به «مظاهر» در سال 1303 هجری شمسی در شهرستان تیران و کرون چشم به جهان هستی گشود و در اواخر اردیبهشت سال 1387 با خاموشی خود، جامعه ی هنری و انجمن های ادبی استان را به سوگ نشاند.
با مثنوی زیبای «تخته سیاهِ» او، به ادامه ی زندگی نامه اش می نشینیم:

«در دهکده ای درخت بودم ... به زینت باغ می فُزُودم
با اره مرا زکف بُریدند ... بر خاک سیه تنم کشیدند
چون پوست زپیکرم جدا شد ... با تیشه ی تنِ من آشنا شد
از رنده چو گشت صاف چوبم ... نجار نمود میخ کوبم
هم زندگیم تباه کردند ... هم روی مرا سیاه کردند
این رنج به جان و دل کشیدم ... یک باره زباغ دل بریدم....»

مظاهر در سن هشت سالگی همراه با خانواده ی خود، کوچه باغ ها و تاکستان های شهرستان خود را ترک کرده و با شکفتن شکوفه های بهاری و به ثمر نشستن تاک ها و نمایان شدن خوشه های انگور؛ برای ادامه ی حیات به شهر هنرمند پرور اصفهان، شهر گنبدهای فیروزه ای، وارد شد.
او در سال 1331 به عنوان آموزگار به استخدام وزارت فرهنگ آن زمان درآمد و در سال 1343 به عنوان مأمور به تحصیل، به دانش سرای عالی تهران اعزام شد و دوره ی مدیریت و راهنمایی تعلیماتی را به پایان رساند و به راهنمایی تعلیماتی دبستان ها و دبیرستان های اصفهان نایل گردید.
بعد از سال های تدریس در دبیرستان های اصفهان، سرانجام در سال 1369 بازنشسته شد اما پس از بازنشستگی از اداره آموزش و پرورش، دست از کار نکشیده و در مراکز تربیت معلم، دانشگاه آزاد نجف آباد و خوراسگان، دانشسرای تیران، رهنان، خمینی شهر و... به ادامه تدریس و ارائه خدمات فرهنگی مشغول شد.

«... دل کنده ام از صفای بستان ... تا تخته شوم در این دبستان
تا هر که در این کلاس آید... با شوق به من نظر نماید
چون صفحه ی من شود پُر از پند... غافل نشود زمن خردمند
اندرزِ مرا به جان پذیرد ... از دانش و علم بهره گیرد
هر چند که همچو شب سیاهم... از بهرِ شما چراغِ راهم
خوشبختی خود اگر بخواهی ... پیدا کنی اندر این سیاهی
با شوق به سوی من نظر کن ... هر درس تو را دِهَم زِبَر کن»

هر چند مثنوی «تخته سیاهِ» این شاعر از پیش درآمدی با واژگانِ ناخوش آیندی همچون «اره»، «خاک سیه»، «تیشه»، «میخکوب»، «سیاهی»، «تباهی»، «رنده» و... شکل گرفته است، اما در نهایت ببینید چه نتیجه ی اخلاقی و آموزشی از مقطع شعر ساطع شده است که لاجرم بر دل می نشیند.
مظاهر بیش از شش دهه به سرایش شعر مبادرت ورزید و سرانجام دفتر زندگی پُر برکت این ادیب فرزانه و شاعر دلسوخته در اواخر اردیبهشت سال 87 بسته شد و به سوی معبود رهسپار شد.
قالب های اصلی اشعار او عمدتاً مثنوی، چهار پاره، قطعه و خصوصاً غزل بود که در تمام این زمینه ها، توانمندی خود را نشان داده است.
«این لحظه ها» عنوان مجموعه شعری از این شاعر فرهیخته بود که در سال 1369 به زیور طبع آراسته شد. این کتاب در حدود یک هزار بیت از اشعار او را در برگرفته است.
زنده یاد علی مظاهری در زمینه ی «ادبیات کودکان و نوجوانان» نیز کارهایی شایسته و خواندنی ارائه نموده است. سرودهای او متجاوز از چند هزار بیت است که اکثر آنها در نشریات مختلف به چاپ رسیده و نام و یاد او را برای ما زنده نگه داشته است.