ترجمه: حمید وثیق زاده انصاری
منبع:راسخون



 
یکم سپتامبر سال 1923 میلادی، در روزی گرم و پرباد، زمین هم‌چون قالیچه‌ای از زیر پای شهر توکیو کشیده شد. آقای نو بورو اُشیما که در آن موقع گزارشگر خبرگزاری جیجی بود و در دفترش در شهر یوکوهاما (بندری در جنوب توکیو) کار می‌کرد، گفت که آن زلزله «هم‌چون انفجاری در دوردست آغاز گشت. صداها به ترتیب برخاست: خروش فلاکت‌بار بناهای بزرگی که در هم پیچ و تاب می‌خورد، درهم شکستن اشیایی که به زمین فرو می‌افتاد، و ناله‌های مردم وحشت‌زده‌ای که کمک می‌طلبیدند.»
دقیقاً ساعت 58ر11 صبح بود. آقای اُشیما با صندلی‌اش از کف زمین به هوا پرت شد و با صورت به زمین افتاد. در حالی که گیج و مبهوت بود کوشید به سوی در برود، ولی ساختمان چنان دیوانه‌وار تاب می‌خورد که نتوانست خود را به در برساند. خودش نقل کرد: «به هر سو دست مالیدم تا این که به نحوی توانستم خود را به سر پله‌ها برسانم... راه‌رو از گرد و غباری که از گچ دیوار می‌بارید گرفته و تاریک شده بود. هنوز قدمی برنداشته بودم که از بالای پله‌ها غلت‌زنان با سر به زمین افتادم. بی‌درنگ بلند شدم و از ساختمان بیرون رفتم، ولی چند متر دورتر به درون گودالی که لرزش زمین در پیاده‌رو بتونی باز کرده بود افتادم. وقتی که به پا خاستم تا چشم کار می‌کرد همه‌ی خانه‌ها بر زمین فروریخته و آسمان با ابرهای غبار و دود به رنگ قهوه‌ای تیره درآمده بود. خانه‌های خارجیان در کرانه آتش گرفته بود و ستون سیاهی از دود به آسمان بلند می‌شد. مردم در خیابان بی‌قرار بودند.»
در فاصله‌ای نه چندان دور، در توکیو، آقای گنجیرو یوشیدا، مدیر بانک توکای، تازه برای خوردن ناهار در باشگاه بانک‌داران نشسته بود که اولین لرزه‌ی زمین سررسید. پس از بیرون رفتن از ساختمان، اولین واکنش آقای یوشیدا این بود که به سرعت با اتوموبیل، خود را به خانه برساند و خانواده‌اش را نجات دهد. پس از آن که خانواده‌اش را سوار کرد، به سوی امن‌ترین جایی که به گمانش می‌رسید راه افتاد: زمین خالی و بازی به مساحت بیست آکر در محله‌ی هونجو (در شرق توکیو) که سابقاً میدان مشق ارتشیان بود ولی به صورت فضای بازی برای تمرین آتش‌نشانی درآمده بود، اما بی‌خبر از آن که التهاب و اشتعال حریق به آن جا هم می‌رسید. خانواده‌ی یوشیدا به ده‌ها هزار نفری پیوست که در آن جا گرد آمده و اغلب آنان اثاث و بارشان را نیز آورده بودند.
در ساعت دو بعد از ظهر، آتش‌هایی که در محله‌ی نیهون باشی در مرکز توکیو شعله‌ور بود، نمایان شد و فراز و فرودکشان از رود سومیدا به پهنای دویست و بیست متر گذشت. با یورش شعله‌های آتش به محله‌ی هونجو، افراد بیش‌تری به میدان روباز پناه آوردند. ازدحام مردم از صدها نفر به هزاران و سپس به ده‌ها هزار نفر رسید. تا ساعت سه بعد از ظهر، تمام ناحیه آکنده از انبوه پناهندگان بود – کلاً حدود چهل هزار نفر همراه با چمدان‌ها و بارهایشان.
پس از چندی، شعله‌های آتشِ محله‌ی آساکوسا (در شمال توکیو) نیز از رود سومیدا گذشت و با شعله‌های محله‌ی هونجو درآمیخت. اینک میدان در بدترین موقعیت ممکن قرار داشت. از سه طرف در معرض هجوم حریق بود. یأس و دل‌سردی، قوت قلب و اعتماد پیشین جماعت را در هم شکست. با غروب خورشید و آمدن تاریکی، همهمه‌ای بزرگ از صداهای دعا و نیایش و فریادهای کمک‌خواهی برخاست. ناگاه چرخه‌ای سوزان و گرم از دیواره‌ی آتش بیرون زد. از این سر به آن سوی زمین تاخت، و خاکستر و اخگر بر سر جمعیت که ضجه و زاری می‌کرد فرو ریخت. اثاث و چمدان‌ها آتش گرفتند. چرخه‌های بیش‌تری از آتش به دنبال آن آمد. شعله‌های مارپیچی وحشتناک، افرادی را از جماعت کند و به درون گوی‌های آتشین انداخت. در یک آتش‌سوزی وصف ناپذیر، به جز چند صد نفر، ده‌ها هزار نفری که در آن میدان پناه گرفته بودند نیست و نابود شدند. همه‌ی اعضای خانواده‌ی یوشیدا، مگریگی، در شعله‌های آتش سوختند. از قضا، باد پسر ارشد آقای یوشیدا را – که نام او نیز گنجیرو بود – بالا برد و به گودالی در آن نزدیکی انداخت، و به این ترتیب او به طرز معجزه‌آسایی زنده ماند.
هیچ کس دقیقاً نمی‌داند که چند نفر در زلزله‌ی بزرگ کانتو و پی‌آمدهای آن هلاک شدند. برآوردها به صد و چهل هزار نفر می‌رسد که از آن میان چهل هزار نفر در میدان هونجو نیست و نابود شدند. کسان دیگری که در استخرها و دریاچه‌ها پناه گرفته بودند، به معنای واقعی کلمه، زنده زنده در آب جوشیدند. برخی دیگر در رود سومیدا غرق شدند، در زیر سنگ‌ها و صخره‌ها ماندند، یا در ازدحام مردم که دنبال پناهگاه بودند خفه شدند، و در فجیع‌ترین حالت، از دود و غبار به هلاکت رسیدند بدون آن که بتوانند حرکتی کنند زیرا جاده‌ی آسفالت زیر پایشان ذوب شده بود و آن‌ها به کف جاده چسبیده بودند.
یک مرد که دو دستش در زیر تیرآهن مانده بود، چون شعله‌های آتش هجوم آورد، از پسرش خواست که دست‌های او را قطع کند تا بتواند بگریزد. پسر، یکی از بازوهای او را با اره برید، اما فرصت نکرد بازوی دیگر را قطع کند، پا به فرار نهاد و پدر را طعمه‌ی آتش گذاشت. چند روز بعد که پسر به بقایای زغال شده‌ی ساختمان بازگشت، در جایی که پدرش مرده بود زانو زد، چاقویی را به شکمش فرو برد و خود را کشت.
هر چه زمان می‌گذرد، کم‌تر کسی از اهالی جنوب کانتو از وقوع یک زلزله‌ی مهیب در آن منطقه اندیشناک می‌شود. در نظرسنجی که در ژوئیه‌ی سال 1989 توسط دفتر نخست‌وزیری انجام یافت، شصت درصد ساکنان نواحی کانتو و توکای گفتند که تا ده سال آینده، وقوع زلزله‌ای بزرگ در منطقه را باور نمی‌کنند.
اما هر چه پژوهش‌ها ادامه می‌یابد، دانشمندان اطلاعات بیش‌تری در باره‌ی زمین‌شناسی پیچیده‌ی سواحل میانی هونشو به دست می‌آورند که اخبار خشنود کننده‌ای نیست. تازه‌ترین نظریات تصویری پیچیده و وحشتناک را نمایان می‌سازند حاکی از آن که نه فقط یک زمین‌لرزه بلکه سلسله‌ای از زلزله‌های فاجعه‌آور، ناحیه‌ی کانتو را به مدت ده‌ها سال تکان خواهد داد.
از اواسط دهه‌ی 1970، زمین شناسان توجه‌شان را بر ناحیه‌ی خلیج سوروگا در نزدیکی سواحل شیزواوکا متمرکز کرده‌اند که به منزله‌ی مرکز محتمل زلزله‌ی بزرگ بعدی تلقی می‌شود. این ناحیه، بخشی از مرز میان صفحه‌ی دریای فیلیپین (یکی از دوازده صفحه‌ی پوسته‌ی زمین که مدام خلاف یک‌دیگر حرکت می‌کنند) و سرزمین اصلی ژاپن (بخشی از صفحه‌ی قاره‌ای اوراسیا) است. با فرو لغزیدن صفحه‌ی دریای فیلیپین به زیر صفحه‌ی اوراسیا، بخشی از سواحل شیزواوکا به پایین کشیده می‌شود. زمانی خواهد رسید که پوسته‌ی قاره‌ای ژاپن دیگر نخواهد توانست تنش را تحمل کند و با رها ساختن انرژی شدیدی هم‌جون فنر خواهد جهید.
تصور زمین‌لرزه‌ی توکای که در اواسط دهه‌ی 1970 توسط دکتر کاتسوهیکو ایشی باشی رواج یافت، منجر به تأسیس شبکه‌ی وسیعی از پایگاه‌های لرزه‌شنو در سراسر خط ساحلی شیزوئوکا شد. این پایگاه‌ها اطلاعات را مداوماً به اداره‌ی هواشناسی ژاپن (JMA) در توکیو می‌رساندند. وظیفه‌ی بزرگ این اداره آن بود که پس از طبقه‌بندی و تحلیل اطلاعاتِ رسیده بکوشد تا هر ناهنجاری در حرکات پوسته‌ی زمین را که حاکی از وقوع زلزله‌ی بزرگی باشد پیش‌بینی کند.
ساختمان اداره‌ی هواشناسی ژاپن در قلب محله‌ی تجاری توکیو و مُشرِف به کاخ امپراتور بود. این ساختمان که در سال 1963 ساخته شده بود، شانزده سال بعد، خود قربانیِ زلزله‌ای شد و نیاز به تعمیر زیادی داشت. پیتر هدفیلد هنگام بازدید از آن جا با آقای ماساهیرو یاماموتو، پژوهشگری در بخش مدیریت لرزه‌شناسی و آتش‌فشان شناسی آن اداره، ملاقات کرد. آن روز، به قول لرزه‌شناسان، روز آرامی بود.
دو دستگاه لرزه‌نگار در دو طرف دیوار ردیف شده بود، اما قلم‌ها حرکتی نمی‌کردند و فقط خطوطی مستقیم می‌کشیدند. انتظار هدفیلد این بود که با اندازه‌گیری حرکات زمین، شاهد چراغ‌های خطر، وحشت، و هیجان باشد، ولی آن روز سنگ‌ها آرام بودند. آقای یاماموتو با لحنی اطمینان‌بخش گفت: «البته اگر خبری باشد، افراد زیادی در این اتاق کار می‌کنند. معمولاً پنج زلزله‌شناس در این جا هست.»
در ژاپن پنج مرکز دیگر برای پیش‌بینی زلزله وجود داشت: در شهرهای ساپورو، سِندای، ئوساکا، فوکوئوکا، و ئوکیناوا. اما مرکز توکیو، جدیدترین آن‌ها بود. آقای یاماموتو توضیح داد که «مرکز توکیو دو وظیفه‌ی اصلی دارد: ابلاغ اخطار سونامی (امواج لرزه‌ای دریا) پس از وقوع زلزله، و دیده‌بانی فعالیت‌های پوسته و لرزه‌های زمین. این کارها بسیار مهم است. یک زلزله در سال 1984 در شهر آکیتا (در شمال جزیره‌ی هونشو) صد نفر را هلاک کرد، و زلزله‌ی بزرگ بعدی به زودی در منطقه‌ی توکای رخ خواهد داد.»
همان لحظه، در نزدیکی هدفیلد، قلم لرزه‌نگار جهید و با صدای دیوانه‌واری خط انداخت، ولی دامنه‌ی نوسان کم بود. او توجه آقای یاماموتو را به آن جلب کرد و وی کاغذ را به دقت بررسی کرد، سپس نگاهی به ساعت انداخت و گفت: «اوه بله، معدنکاران تازه ناهارشان را تمام کرده‌اند.»
آقای یاماموتو انبوهی کاغذ را پیش کشید تا به هدفیلد نشان دهد که چگونه الگوی فعالیت بشر (و در این مورد خاص، کارِ معدنکاران)، پس‌زمینه‌ی پیوسته و ثابتی از سروصدا یا در اصطلاح، بوفه، برای لرزه‌نگار فراهم می‌سازد. رسم خطوط کاغذ از صبح شروع می‌شد، موقع ناهار وقفه داشت، و شبانگاه به تدریج به پایان می‌رسید. در نیمه شب که جهان در خواب بود، سطح زمین از جنب و جوش باز می‌ایستاد. گاهی در روز یک اوج ناگهانی رخ می‌داد که معمولاً معلول انفجاری در معدن یا تصادم اتوموبیل در نزدیکی پایگاه لرزه شنو بود. حساب تمام این‌ها روشن است، و زلزله‌شناس ماهر می‌داند که چگونه حرکت پوسته‌ی زمین را از حرکت گذرای کامیون بستنی‌فروش تمیز دهد.
لرزه‌های واقعی زمین صدها بار در روز رخ می‌دهد و پایگاه لرزه‌شنو آن‌ها را ضبط می‌کند و از طریق خطوط تلفنی مخصوص به مرکز پیش‌بینی زلزله انتقال می‌دهد. یاماموتو گفت: «پیش‌بینی زلزله بسیار دشوار است. ما نه فقط داده‌های اداره‌ی هواشناسی ژاپن، بلکه داده‌های دانشگاه توکیو، دانشگاه ناگویا، مرکز ملی تحقیقات برای جلوگیری از زلزله، و سازمان زمین شناسی ژاپن را تحلیل و ارزیابی می‌کنیم. تمام این داده‌ها به این مرکز توکیو فرستاده می‌شود و ما بی‌وقفه طی بیست و چهار ساعت شبانه روز به دیده‌بانی آن‌ها مشغولیم. اگر فعالیتی مشاهده شود، کمیته‌ی ارزیابی را فرا می‌خوانیم.»
اما مرکز توکیو در پی چه بود؟ چه نشانه‌های هشدار دهنده‌ای وجود دارد که چیزی به وقوع زلزله نمانده است؟ تبسم عصبی آقای یاماموتو اندازه‌ی نقص و عجز دانش را آشکار می‌سازد. او گفت: «این پرسش دشواری است. ما دو گونه نشانه‌ی هشدار دهنده داریم. یکی فعالیت لرزه‌ای در منطقه، یعنی وقوع چند زلزله‌ی نسبتاً بزرگ است. دوم آن که دارای شبکه‌ی بزرگی برای دیده‌بانی حرکات پوسته هستیم. اگر این شبکه، داده‌های غیرعادی – نه فقط در یک پایگاه بلکه هم‌زمان در چندین پایگاه – ارائه دهد، می‌تواند پیش‌گویی زلزله باشد.»
آن‌چه بعد روی می‌داد به صحنه‌ای از یک فیلم علمی – تخیلی می‌مانست. بی‌درنگ با چراغ خطر با شش عضو کمیته‌ی ارزیابی (که به قول یاماموتو شش مرد حکیم نامیده می‌شدند) تماس گرفته می‌شد. این شش نفر که در کارشان بسیار خبره و بلندپایه بودند، چراغ خطرهایشان را شب و روز با خود حمل می‌کردند و اجازه نداشتند از حیطه‌ی سیگنال خارج شوند مگر آن که ابتدا اداره‌ی هواشناسی را خبر کنند. با صدای چراغ خطر، آن شش نفر با بی‌سیم محل خود را اطلاع می‌دادند، اتوموبیل‌های پلیس به سراغشان می‌رفت، سوارشان می‌کرد، و آژیرکشان آن‌ها را بی‌درنگ به ساختمان هواشناسی می‌آورد. بنا به اظهار آقای یاماموتو، همه‌ی این کارها باید کم‌تر از یک ساعت طول می‌کشید. سپس در اتاق کمیته‌ی ارزیابی زلزله گرد می‌آمدند، داده‌ها را بررسی می‌کردند، و در مورد این که آیا لازم است نخست وزیر در صفحه‌ی تلویزیون ظاهر شود تا به ملت بگوید که زلزله‌ی مهیبی در پیش است تصمیم می‌گرفتند.
اگر زلزله فوری تلقی شود، خبر بی‌درنگ از طریق مدیر کل اداره‌ی هواشناسی به دفتر نخست وزیری فرستاده می‌شود. سپس نخست وزیر با کابینه‌اش به مشورت می‌پردازد و خودش اخطار زلزله را از طریق رادیو و تلویزیون اعلام می‌کند.
میلیون‌ها ژاپنی در خانه‌ها و اداره‌ها و کارخانه‌ها اشیاء نرم و سبک را گرد می‌آورند و لوازم اضطراری را آماده می‌سازند. وان حمام را پر از آب می‌کنند و دستگاه‌های برقی را خاموش می‌کنند تا خطر آتش کاهش یابد. کارمندان در اوقات اضطراری باید محل کارشان را ترک گویند و به خانه‌هایشان برگردند. میلیون‌ها نفر در نواحی تخلیه گرد می‌آیند. برای اجتناب از زمین ریختن شیشه‌ها، پنجره‌ها را با چسب می‌پوشانند.
یک گزارشِ اداره‌ی اراضی ژاپن، بر اساس یک مدل کامپیوتری تخمین زد که اگر امروز زمین‌لرزه‌ای به همان اندازه و در همان محل زلزله‌ی سال 1923 رخ دهد، در حدود هشتاد تا صد و پنجاه هزار نفر هلاک خواهند شد. بانک توکای با یک مدل کامپیوتری دیگر این گزارش را تکمیل کرد و بر اساس برآوردهای اداره‌ی اراضی نشان داد که خسارات اقتصادی چنین زمین‌لرزه‌ای حدود هشتاد تریلیون ین ژاپن خواهد بود که با احتساب هزینه‌های بازسازی به صد و نوزده تریلیون ین می‌رسد. این به قطع کلی جریان پول ژاپن به خارج خواهد انجامید و جهان را گرفتار رکود اقتصادی خواهد کرد. منتقدان خاطرنشان می‌سازند که مدل اداره‌ی اراضی بر اساس وخیم‌ترین سناریو بوده است، و تأثیر یک زمین‌لرزه در آینده‌ی دور بیش‌تر به توکیو آسیب خواهد رسانید و صدمات عمده‌ای در سراسر کشور به بار نخواهد آورد. در مقیاس شدت زلزله که اداره‌ی هواشناسی ژاپن تهیه کرده و از صفر تا هفت است گمان می‌رود که شدت تکان توکیو به پنج برسد.
اما همه‌ی لرزه‌شناسان ژاپنی این تصور را رد کرده‌اند که بزرگ‌ترین خطر برای توکیو از جانب زمین‌لرزه‌ی قریب‌الوقوع توکای باشد. دکتر کاتسوهیوکو ایشی باشی گفت: «پیش‌بینی دراز مدت زلزله‌ی توکای کار قدیمی من است. اکنون بیش‌تر متوجه زلزله‌ی دیگری در نزدیکی ئوداوارا (شهری در جنوب توکیو و در بالای شبه‌جزیره‌ی ایزو) هستم.»
از اواسط دهه‌ی 1970 تا زمانی که تصور زلزله‌ی توکای برای نخستین بار پیدا شد و رواج یافت، اطلاعات زیادی در باره‌ی ماهیت صفحه‌ی دریای فیلیپین کسب گردید. نخست این که مرز میان صفحه‌ی دریای فیلیپین و صفحه‌ی قاره‌ای اوراسیا برآمدگی تیزی دارد که بر آن توده‌ی آتش‌فشانی و سبکِ شبه‌جزیره‌ی ایزو قرار گرفته است. این توده‌ی خشکی به منزله‌ی سد و مانع دائمی عمل می‌کند و حرکت صفحه‌ی دریای فیلیپین به زیر سرزمین ژاپن را کند می‌سازد. و هنگامی که نیروی مقاومت‌ناپذیر به شیئی نامتحرک برخورد کند، زلزله می‌آفریند.
اما دو نکته‌ی شگفتی‌آور وجود دارد: اولاً زلزله‌های ئوداوارا منظماً مثل ساعت در حال رخ دادن هستند، و ثانیاً چنان‌که دکتر ایشی باشی معتقد بود، این زلزله‌ها باعث یک رشته تحولات زمین شناختی می‌شوند. وی گفت: «در تاریخ ژاپن، ما دو نمونه از این‌گونه توالی تحولات داشته‌ایم. اولی در سال 1703، زلزله‌ی بزرگی در کانتو بود که در پی لرزشی به بزرگی هفت در شهر ئوداوارا رخ داد. چهار سال بعد، زلزله‌ی بزرگی در توکای رخ داد. این نمونه‌ی بسیار هیجان‌آوری است.» (زمین شناسان همواره از اموری که مردم را به وحشت می‌اندازد هیجان‌زده می‌شوند.) به عبارت دیگر، پیش از وقوع زمین‌لرزه‌ی توکای به سال 1707، دو زلزله‌ی مخرب در نزدیکی توکیو رخ داد، یکی در ئوداوارا، و دیگری در جنوب کانتو.
این باور که زلزله‌ی ئوداوارا دوباره اتفاق خواهد افتاد فکر تازه‌ای نیست. مرحوم استاد هیروشی کاواسومی، سرپرست اسبق انستیتوی تحقیقات زلزله در دانشگاه توکیو، مدت‌ها پیش استدلال می‌کرد که زلزله‌های جنوب کانتو هر شصت و نٌه سال رخ می‌دهند، بدین معنی که زلزله‌ی بعدی باید احتمالاً در سال 1992 رخ می‌داد. اما محاسبه‌ی دوره‌ی شصت و نه ساله یک دامنه‌ی خطای مثبت و منفی سیزده ساله داشت.
نظریه‌ی جدیدتر دکتر ایشی باشی با صحت بیش‌تری تمام ناحیه‌ی مورد نظر را می‌پوشاند. وی پی برده بود که زمین‌لرزه‌ها در غرب خلیج ساگامی در سال‌های 1633، 1703، 1782، 1853، و 1923، یعنی با الگویی بسیار همخوان، در فاصله‌های زمانی میانگین 5ر72 سال رخ داده‌اند. دکتر ایشی باشی گفت این زلزله‌های بزرگ به طور مجزا رخ نمی‌دهند و چنان که در مورد زلزله‌ی 1853 در ئوداوارا پیش آمد، گاهی با لرزش شدید زمین در طول چندین گسل و در خلال ده‌ها سال همراه هستند.
بر اساس این نظریه‌ی جدید، اداره‌ی علم و تکنولوژی ژاپن برنامه‌ی را برای دیده‌بانی منطقه‌ی ئوداوارا شروع کرد. آقای شوگوتاکه اوچی، سرپرست سابق آن اداره، معتقد بود که فعلاً داده‌های خاصی نظریه‌ی ایشی باشی را تأیید یا رد نمی‌کنند. اما اگر این نظریه صحیح باشد توکیو و ناحیه‌ی کانتو در آینده‌ای نه چندان دور در معرض فعالیت‌های شدید لرزه‌ای خواهند بود و زلزله‌ی مهیبی آغازگر آن خواهد بود.