ترجمه: حمید وثیق زاده انصاری
منبع:راسخون



 
شارل بونه، در مارس 1720 (22 اسفند1098) در ژنو به دنیا آمد و در 20 مه 1793 (30 اردیبهشت 1172) در همان شهر درگذشت. وی فرزند پیئر بونه و آن ماری لولن بود. دانش‌آموز متوسطی بود که نه در زبان استعداد زیادی داشت و نه در ریاضیات. به‌علاوه، ناشنوایی فزاینده‌اش، که سبب می‌شد هم‌بازیهایش او را مسخره کنند، مانع پیشرفت او بود. پدرش معلمی خصوصی به نام دکتر لاژه را استخدام کرد که نقش بزرگی در تقویت علاقه‌ی پسرش به علوم طبیعی، ایفا کرد.
بونه در 1736 با اشتیاق فراوان پژوهش پلوش را زیر عنوان چشم‌انداز طبیعت مطالعه کرد. سال بعد نوشته‌های رنه رئومور (فیزیک‌دان و طبیعی‌دان فرانسوی که دماسنج الکلی را اختراع کرد.1683-1757) را خواند و باب مکاتبه را با دانشمند بزرگ باز کرد. اینها همه گامهای قاطعی در راه پیشرفت بود. در 1738 نوشته‌ای درباره‌ی حشره‌شناسی به فرهنگستان علوم پاریس تقدیم کرد. اما چون پدرش با کار در رشته‌ی علوم طبیعی نظر مساعدی نداشت، فرزند موافقت کرد که به تحصیل حقوق بپردازد. در 1744 درجه‌ی دکتری در حقوق گرفت. در 1756 در ژان ماری دولاریو ازدواج کرد و در املاک همسرش، واقع در ژانتود، در نزدیکی ژنو، گوشه‌گیری اختیار نمود. بونه در همه‌ی عمر ناگزیر بود با بیماریهایش دست و پنجه نرم کند. علاوه بر ناشنوایی، هنوز جوان بود که تقریباً به طور کامل نابینا شد و از آن پس به حمله‌های شدید تنگی نفش نیز دچار بود.
بونه یکی از پایه‌گذاران زیست‌شناسی جدید به شمار می‌رود. وجه امتیاز او، هم پژوهش تجربی است و هم فلسفه‌اش، که تأثیر عمیقی بر طبیعی‌دانان سده‌های هجدهم و نوزدهم گذاشتند.
بونه بیست ‌و‌‌ شش سال داشت که به نخستین و بزرگ‌ترین کشف خود، دست یافت: بکرزایی شته. او شته‌ی ماده‌ی درخت شمشاد را با دقت فراوان پرورش داد، سپس مشاهده کرد که این حشره بی آنکه جفت‌گیری کند نود و پنج نوزادِ شته تولید کرد. بنابراین بکرزایی امکان‌پذیر بود.
بونه یادداشتی به فرهنگستان علوم نوشت، و فرهنگستان وی را به عنوان عضو مکاتبه‌ای خود منصوب کرد. سپس شارل بونه با دنبال کردن تحقیقات رئومور و آبرائام ترامبله درباره‌ی بازسازی یا ترمیم اندامهای از دست رفته، مشاهده و مطالعه‌ی کرمهای آب باران ازگونه‌ی «لومبریکولوس» را آغاز کرد. او نشان داد که هرگاه یکی از این کرمها به بیست‌ و‌ شش قطعه تقسیم شود، بیست‌ و‌ شش کرم کامل از آن به وجود می‌آید. وی در 1745 چند مقاله درباره‌ی این موضوع منتشرکرد، و به تحقیق دیگری درباره‌ی ترمیم سرحلزون اقدام نمود (1769) و در 1777 به مطالعه درباره‌ی ترمیم اندامهای نوعی نرم‌تن دریایی به نام تریتون پرداخت.
تحقیق بونه او را بر آن داشت تا به مطالعه‌ی تنفس لارو پروانه و حرکت مورچگان بپردازد. در 1745 اثر جامعی با عنوان رساله‌ی حشره شناسی منتشر کرد که او را در ردیف یکی از پیشگامان حشره‌شناسی تجربی قرار داد. بونه بعد از سال 1750 فقط چند تحقیقی درباره‌ی جانورشناسی منتشر کرد؛ از آن به بعد تحقیقات او در زمینه‌ی فیزیولوژی گیاهی بود. بونه، در دیباچه‌ی یکی از آثار شایان توجه خود زیر عنوان پژوهشهایی درباره‌ی فایده‌ی برگها در گیاهان (1754) چنین نوشت:
چند سالی توجه من به حشرات معطوف بود. ولع و اشتیاق من در این تحقیق سبب شد که چنان فشاری بر چشمانم وارد شود که ناگزیر آن‌ها را رها کردم. بنابراین، با محرومیت از آنچه تا آن زمان بیشترین مایه‌ی لذتم بود، سعی کردم با عوض کردن موضوع‌ها خود را دلداری دهم. از آن پس توجهم را به فیزیک گیاهان معطوف ساختم- موضوعی که کمتر زنده و از نظر اکتشافات کمتر غنی است، اما سودمندی کلی آن بیشتر شناخته شده است.
بونه در کتابش پژوهش‌هایی درباره‌ی فایده‌ی برگها در گیاهان پنج مقاله گرد آورد که همه برای زیست‌شناسی گیاهی در مرتبه‌ی اول اهمیت بودند. او خصایص تغذیه‌ی برگها و پدیده‌ی تعرق را در آن به‌دقت توصیف کرد. بونه، نوع گازهایی را که به وسیله‌ی برگهای سبزی که در معرض نور قرار داشتند تولید و جذب می‌شدند نمی‌شناخت (اکسیژن و دی‌اکسیدکربن)، اما درباره‌ی تولید آنها مشاهدات دقیقی به عمل آورد. بونه را باید یکی از نخستین طبیعی‌دانانی دانست که نور ساخت (فتوسنتز) را از طریق آزمایش مورد تحقیق قرار دادند. او جنبش برگها را مطالعه کرد و پدیده‌ی اپی‌ناستی [تا ‌‌‌‌شدن برگ به پایین بر اثر رشد سریعتر قسمت بالایی آن] را کشف نمود؛ طرز قرار گرفتن برگها بر محور ساقه را مشاهده کرد و حقایق کالبد شناختی فراوانی گرد آورد؛ او درباره‌ی بی رنگ شدن گیاهان، حرکت شیره‌ی گیاه، و شناخت مواردی در نقص خلقت به آزمایشهایی دست زد. بونه دیگر نمی توانست مشاهدات را با چشمان خود انجام دهد، لذا دستیارانی برگزید که همه‌ی آنها طبیعی‌دانان برجسته‌ای شدند.
بونه با نظریه‌ی «تحول جهشی انواع» مخالف بود و می‌توان او را، با توجه به تعریفش از «زنجیره‌ی موجودات»، که در اصل از عقیده‌ی خود او ناشی می‌شد- و، بنا به گفته‌ی خود، بخشی از آن را لایب نیتس [آلمانی عالم طبیعی و ریاضی و فیلسوف و سیاستمدار؛ 1646-1716] به عاریت گرفته بود- به‌حق از پیشروان آیین لامارک [فرانسوی، طبیعی‌دان، صاحب نظریه‌ی تطور و تکامل موجودات زنده‌، تقسیم کننده‌ی جانوران به مهره‌داران و بی مهرگان؛ 1744-1829] دانست. بونه سپس به فلسفه و روش‌شناسی روی آورد. او، که نظریه پرداز راستینی در زیست شناسی بود، نفوذ فراوانی در این رشته برجای گذاشت و تقریباً با همه‌ی دانشمندان عصر خود به مکاتبه مداوم پرداخت. او آثاری منتشر ساخت که جنبش قابل ملاحظه‌ای را سبب شدند- از جمله رساله‌ی روان‌شناسی‌(1745) و رساله‌ی تحلیلی درباره‌ی استعدادهای روان(1759).
بونه سپس به زیست‌شناسی نظری بازگشت و آثاری چند انتشارداد.
بونه قهرمان پرشور نظریه‌ی پدیدایی (preformation) است، که به موجب آن فرض می‌شود که مینیاتور حیوان در یاخته‌ی نطفه‌ی آن از قبل وجود دارد. کشف بکرزایی برای وی این واقعیت را اثبات کرد که یاخته‌ی نطفه‌ی حیوان ماده حاوی موجودی است که از پیش ساخته شده است. بدین ترتیب بونه یکی از طرفداران پرحرارت نظریه ovism شد. بسیاری از طبیعی‌دانان دیگر، مانند آلبرشت فون‌هالر از این نظریه‌ی پیش پدیدایی- که امروزه نظریه‌ای شگفت آور است – جانبداری می‌کردند. با وجود این، بونه کمتر از همکارانش دچار تعصب بود؛ مثلاً او از نظریه‌ای انعطاف‌پذیر درباره‌ی یاخته‌ی نطفه جانبداری می‌کرد؛ به عقیده‌ی وی، یاخته‌ی نطفه نه تنها «جسم سازمان یافته‌ای است که کوچک شده است»، بلکه «هر نوع پیش ساختگی آغازین است که ممکن است از آن موجود زنده کاملی به وجود آید – همان گونه که از اصل قبلی مستقیم خود او به وجود می آمد». این نظریه، که بونه آن را palingenesis (= زایش از نو) نام نهاد، مفهوم ساختاری و کارکردی یاخته را مطرح ساخت، اما این مفهوم تا یک‌صد سال بعد از آن به صورت رسمی بیان نشد.
بونه فقط آزمایشگری برجسته در دوره‌ی جوانی و نظریه‌پردازی با افکار پرثمر نبود، بلکه برانگیزنده‌ی رشته‌ی کاملی از آزمایشهای اساسی نیز بود. تخیل خارق‌العاده‌ی وی طرحهایی رامطرح می‌کرد که بینایی ضعیفش او را از اجرای آنها باز می‌داشت، او این طرحها را در آثار متعددش مورد بحث قرار می‌داد و بالاتر از همه، ضمن مکاتبات خود با دیگر دانشمندان از آنها بحث می‌کرد. به عنوان مثال، به لاتسارو اسپالانتسانی پیشنهاد داد که در مورد تلقیح مصنوعی دست به آزمایش بزند.
از اهمیت کارهای بونه در زمینه‌ی روش‌شناسی نیز باید یاد شود. البته او- به‌ویژه در نوشته‌های مهمترش- نظریه‌پرداز بود، اما نظریه‌پردازی که به آزمایشهای گسترده‌ای می‌پرداخت. هر حقیقتی که مشاهده می‌شد و هر نظریه‌ای که پیشنهاد می‌گردید، فرصتی به بونه می‌داد تا مناسب‌ترین شیوه به منظور پیشروی به سوی راه حلی برای مسئله را مطرح سازد. او در مکاتبات پرحجم (چنین می‌نماید که او سالی 700 نامه می‌نوشت)، رساله‌های فلسفی، نامه‌هایی که به فرهنگستان می‌فرستاد، و در مهمترین تک نگاشتهایش، نشان می‌داد که افکارش همواره به مسائل روش‌شناختی مشغول است. بونه، سالها پیش از کلود برنار (فیزیولوژیست فرانسوی، از بنیانگذاران طب تجربی است؛ آثارش در تاریخ روش علمی شهرت دارد؛ 1813-1878) برای «هنر مشاهده» در پژوهش علمی نقش مهمی قائل شده بود.
کیفیت کارهای بونه افت‌ و‌ خیز بسیار داشت. عجیب نیست که در شناختن قدر و منزلت بونه جانب احتیاط رعایت می‌شده است. او با شهامت و پشتکار به جستجوی حقیقیت می‌پرداخت، به فرضیه‌های خود اعتماد نداشت، و آماده‌ی پذیرفتن نتیجه‌گیری‌های قوی‌ترین رقبای خود بود مشروط بر آنکه درباره‌ی صحت آنها متقاعد شود. خصایص شخصی شارل بونه، به اندازه‌ی نوشته‌هایش، شهرت فوق‌العاده‌ای را که در دوره‌ی زندگی از آن برخوردار بود، و تا امروز نیز ادامه دارد، توجیه می‌کند.