پرسشی از محضر علامه مصباح یزدی

پرسش:

آیا لازمه وحدت انسانها در «انسانیت» تساوی حقوق و امتیازات تمامی شهروندان یک جامعه نیست؟

پاسخ:

مقدمتاً باید گفت واژه ی «دموکراسی» دارای معانی گوناگونی است و انتظار یک معنی روشن و قاطع و دارای حدود و مرزهای مشخص را نمی توان از آن داشت. مفهوم اخیر دموکراسی که از سوی سیاستمداران کشورهای غربی مطرح می شود با مفهوم «لائیسیسم» ادغام شده است یعنی از یک طرف مردم باید در شئون حکومت دخالت داشته باشند و از طرف دیگر در هیچ دستگاه رسمی دولتی نباید اثری از دین باشد. دین نه در قانونگذاری باید دخالتی داشته باشد و نه مجریان قانون می توانند به نام دین حکومت کنند حتی در یک دستگاه، مؤسّسه و یا ارگانی که وابسته به حکومت است، نباید هیچ اثری از اعتقاد به دین و طرفداری از آن وجود داشته باشد لذا از ورود خانمهای دارای حجاب اسلامی به مدارس دولتی جلوگیری می شود که جا دارد به جای دموکراسی آن را «دیکتاتوری بی دینان» بنامیم.
این روش و شیوه که مبنای فلسفی ندارد و یک نظریه فلسفی نیست بدان سبب از سوی سیاستمداران دین ستیز طرح شده است که از گسترش دین بخصوص اسلام در کشورهای غربی جلوگیری شود و بالطبع برای اینکه این روش از شکل یک دیکتاتوری خشن درآید و در قالب یک دموکراسی ملایم و آرام ترویج شود باید فلسفه ای برای آن در نظر گرفت تا با مقاومت دینداران مواجه نشود و یا از تنش آنها بکاهد لذا این باصطلاح توجیه فلسفی را بیان می کنند که -همانگونه که در اعلامیه جهانی حقوق بشر آمده- انسانها همه در انسانیت یکسان هستند و به اصطلاح درجه بندی ندارند و ما انسان درجه یک و دو نداریم بنابراین اگر امتیازی برای دینداران قائل شویم، برای آنها نسبت به سایرین درجه بالاتری در نظر گرفته ایم. پس احترام به دین و اجازه اجرای مراسم دینی، در ارگانهای رسمی، بنوعی امتیاز برای دینداران است در صورتیکه انسانها یکسانند و هیچ یک بر دیگری برتری ندارند.
اما سؤال اساسی این است که آنها چگونه به سایر گروههای اجتماعی اجازه می دهند که به هر صورتی می خواهند عمل کنند و هر طوری که می خواهند لباس بپوشند و رفتار کنند ولی، این اختیار را که دینداران حجاب داشته باشند، لباس خاص بپوشند و خانمها موی سرشان را بپوشانند از آنها سلب می کنند. این در واقع سلب آزادی و نفی حقوق بخشی از شهروندان است.
به هر حال این به اصطلاح توجیه فلسفی یک مغالطه عمیق را در خود جای داده است و آن این که لازمه یکسان بودن همه انسانها در انسانیت، این نیست که همه شهروندان هم در شهروند بودن یکسان باشند. مساوی بودن انسانها در انسانیت بحثی است که قبل از همه و بیش از همه، اسلام روی آن تکیه کرده است، چنانکه خداوند می فرماید:
«یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثَى وَ جَعَلْنَاکُمْ شُعُوباً وَ قَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ»(1)
ای مردم! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را تیره ها و قبیله ها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید (اینها ملاک امتیاز نیست) گرامی ترین شما در نزد خداوند باتقواترین شما است.
قرآن به صراحت تفاوت و امتیاز بین انسانها را نفی می کند و آنها را فرزندان یک پدر و مادر معرفی می کند که به مانند خواهران و برادران هم هستند و فاصله و امتیاری بین آنها وجود ندارد. ما هم به عنوان یک مسلمان معتقدیم انسانها درجه یک و دو ندارند. ولی این بدان معنا نیست که همه انسانها در همه چیز، حتی در شهروندی نسبت به یک کشور و استفاده از مزایای حقوقی یک شهروند، مساوی باشند. در تمام دنیا به عنوان یک اصل در حقوق بین الملل پذیرفته شده که تابعیت شرایط و حقوق و مزایای خاصی دارد. ممکن است کسی به کشوری مهاجرت کند و به مردم آنجا هم خیلی خدمت کند ولی حق تابعیت آن کشور به او اعطا نگردد چون برای اعطای تابعیت به افراد مهاجر قوانین و مقررات خاصی وجود دارد. حتی بالاتر از این وقتی به کسی تابعیت می دهند ممکن است تابع درجه دو باشد و همه مزایای یک شهروند درجه اول را نداشته باشد. این مسأله در تمام دنیا وجود دارد و با این که همه انسانها در انسانیت مساویند اما حقوق شهروندان از لحاظ تابعیت یکسان نیست و تابعیت درجه یک و درجه دو داریم. مغالطه است که بگوئیم، چون همه انسانها در انسانیت شریک هستند پس در تابعیت هم شریکند و تابع درجه یک و دو نداریم. ما باید هوشیار باشیم که دولت های غربی دیکتاتوری خودشان را به عنوان دموکراسی معرفی می کنند تا اغراض پلید خودشان را تحقق بخشند. طرح نظریه جدید از دموکراسی در واقع نوعی دیکتاتوری است که مردم مسلمان را از داشتن حجاب و عمل به آیین مذهبی خود در آن کشورها محروم می کند. با این که در متن اعلامیه جهانی حقوق بشر(2) آمده است که دین آزاد است و همه مردم در انجام تکالیف دینی خود آزادند و در آن هیچ قیدی نیامده است که آداب و ظواهر دینی در ارگانهای رسمی رعایت شود و یا نشود ولی سیاست بازان، هرگاه بخواهند قانون را به نفع خود تفسیر می کنند و جنگ را بنام صلح و تجاوز به حقوق دیگران را به عنوان حمایت از حقوق بشر مطرح می کنند و ما هر روز شاهد رفتار ظالمانه و خدعه آمیز آنها در سطح دنیا هستیم.
حاصل آن که: درجه بندی تابعیّت و شهروندی امری است که در همه ی نظام های عالم پذیرفته شده است. البته ملاک تابعیّت و شرایط آن از دیدگاه اسلام و دیدگاه دیگران فرق می کند؛ ولی اختلاف در درجه ی تابعیّت چیزی نیست که ما ابداع کرده باشیم و این تفاوت در درجه ی تابعیّت هیچ ربطی به اشتراک مردم در اصل انسانیّت ندارد. از جمله در قوانین کشور ما نیز آمده است: «اشخاصی که تابعیّت ایرانی را تحصیل کرده یا بکنند از کلیّه ی حقوقی که برای ایرانیان مقرّر است، به استثنای حقّ رسیدن به مقام ریاست جمهوری و وزارت و کفایت وزارت و یا هرگونه مأموریت سیاسی خارجی، بهره مند می شوند».

پی نوشت ها :

1. حجرات/13.
2. اعلامیه جهانی حقوق بشر ماده 18: هر کس حق دارد از آزادی فکر، وجدان و مذهب بهره مند شود. این حق متضمن آزادی تغییر مذهب یا عقیده و همچنین متضمن آزادی اظهار عقیده و ایمان است و نیز شامل تعلیمات مذهبی و اجرای مراسم دینی است. هر کس می تواند از این حقوق منفرداً یا مجتمعاً بطور خصوصی یا عمومی برخوردار باشد.

منبع مقاله :
مصباح یزدی، محمد تقی؛ (1391)، پاسخ استاد به جوانان پرسشگر، قم: انتشارات مؤسسه ی آموزشی و پژوهشی امام خمینی (قدس سرّه)، چاپ اول