نویسنده: آذر آقامیرزا




 

مقدمه

بیرونی کتاب التفهیم لأوائل صناعه التنجیم را چنان که خود تأکید کرده در 420 ق مطابق با 398 یزدگردی و به خواهش ریحانه دختر حسین خوارزمی نوشته است. موضوع کتاب التفهیم، همچنان که از نامش پیداست مقدماتی درباره ی «صناعت تنجیم» یا همان احکام نجوم است. در گفتار چهارم دلایل غیر قابل انکاری درباره ی بی اعتقادی ابوریحان به احکام نجوم ذکر شد. اما علاقه ی فراوان ابوریحان به پژوهش های محض از یک سو،‌ و خواهش ریحانه دختر حسین خوارزمی از سوی دیگر موجب شده که کتابی در زمینه ی احکام نجوم فراهم آورد.

شیوه ی نگارش این اثر

در واقع وی قصد داشته خودآموزی مقدماتی برای ریحانه و دیگر علاقه مندان به احکام نجوم بنویسد و به همین سبب مطالب کتاب را در قالب پرسش هایی از جانب شاگرد و پاسخ آن از جانب استاد تنظیم کرده، زیرا به گمان وی این شیوه برای نوآموزان مناسب تر است. البته ناگفته پیداست که مطالعه ی مباحث نجومی و احکام نجومی نیازمند آگاهی از برخی مطالب یا به تعبیر امروزی، خواندن پیش نیازهایی است که ابوریحان در فصول اولیه ی کتاب این پیش نیازها را نیز تدریس کرده است. زیرا به نظر وی، برای آنکه انسان شایسته ی عنوان ستاره شناس گردد، باید هندسه، شُمار (حساب)، کیهان شناسی (و البته نحوه ی کار با اسطرلاب) و سرانجام مباحثی از علم نجوم را نیک بداند.

بحثی درباره ی زبان تألیف التفهیم

امروزه یک روایت فارسی بسیار کهن و یک روایت عربی از التفهیم به دست ما رسیده است. پژوهشگران معاصر درباره ی این که آیا ابوریحان هر دو متن را به طور مستقل تألیف کرده یا نحست این اثر را به یکی از این دو زبان نوشته و سپس همان متن را به زبان دیگر ترجمه کرده به تفصیل بحث کرده اند. اما در هر صورت هیچ کس تا کنون در مورد این که روایت فارسی این کتاب (چه اصل باشد و چه ترجمه) به قلم خود بیرونی است، تردید نکرده اند. در این صورت باید گفت که کتاب التفهیم تنها اثر فارسی بیرونی و همچنین کهن ترین متن نجومی فارسی است که به دست ما رسیده.
جلال همایی مصحح روایت فارسی این کتاب «با دقتی که در جزئیات مطالب و عبارات مبذول داشته و شواهد و قرائنی که به دست آورده است شکی ندارد که یکی اصل و دیگری ترجمه است. لیکن ترجمه ای که تمام نکات و دقایق ادبی هر دو زبان در آن رعایت شده و گاه بطوری از یک زبان به زبان دیگر برگشته که یکی، بهترین راهنمای تصحیح دیگری است». وی سپس برای اثبات این مدعی بخش هایی از دو روایت را به موازات یکدیگر آورده است. از جمله دلایلی که می توان بر ترجمه ی یکی بر دیگری اقامه کرد اشاره ی ابوریحان به یک تاریخ مشخص در هر دو متن است که بعید است هر دو بخش را به دو زبان و هم زمان نوشته باشد. اما همایی به رغم بررسی مکرر دو روایت نتوانسته است تقدم یکی بر دیگری را اثبات کند. زیرا به نظر وی برای تقدم هر یک بر دیگری قرائنی دیده می شود. از جمله قرائن تقدم فارسی این است که عربی نویسی ابوریحان در این کتاب با دیگر تألیفاتش تفاوتی دارد. بدین معنی که روح فارسی زبانی ابوریحان در ترکیبات و تعبیرات این کتاب آشکارتر و محسوس تر از دیگر مؤلفات اوست. همچنین نگارش این کتاب برای نوآموزی فارسی زبان (ریحانه دختر حسین خوارزمی) می تواند دلیلی دیگر بر تقدم روایت فارسی باشد. اما از جمله قرائن تقدم عربی بر فارسی می توان به شباهت بسیار برخی مواضع روایت فارسی به ترجمه های عربی اشاره کرد. هر چند در برخی تألیفات فارسی همان زمان نیز می توان این تأثیر را به وضوح مشاهده کرد. اما برخی از محققین (از جمله قزوینی در حواشی چهار مقاله) برآنند که هر یک از این دو متن تألیفی جداگانه هستند که از روی یک الگو نوشته شده اند.

مباحث کتاب

موضوعات مهم کتاب از این قرار است:
باب نخستین در هندسه: ابوریحان در این بخش نخست هندسه را «دانستن اندازه ها و چندی یک از دیگر و خاصیت صورت ها و شکل ها که اندر جسم موجود است...» تعریف می کند و سپس به تعریف اصطلاحاتی همچون جسم (حجم)، سطح، خط، نقطه، سطح و خط راست و زاویه می پردازد. اما نکته ی جالب توجه در تعاریف این بخش آن است که ابوریحان به هیچ وجه نظم کتاب اصول اقلیدس را رعایت نکرده است. اقلیدس در مقاله ی اول اصول هندسه نخست نقطه و در آخر سطح را تعریف کرده و تعریف حجم را به مقاله ی 11 (که هندسه ی فضایی از آنجا آغاز می شود) واگذار کرده است. در حالی که ترتیب ذکر این تعریف ها در کتاب ابوریحان تقریباً برعکس است. به لحاظ اهمیت این تعاریف به طور خلاصه بدان ها اشاره می شود (ترتیب ذکر آنها در التفهیم رعایت شده است.) برای آسان شدن مقایسه ی این تعاریف با تعاریف اقلیدس، شماره ی مقاله ی کتاب اصول با اعداد رومی و در کنار آن شماره ی تعریف مورد نظر خواهد آمد (مثلاً I, 5 یعنی تعریف پنجم از مقاله ی نخست اصول): تعریف جسم (XI, 1)، سطح چیست؟ جسم ناچاره بی نهایت نبود به همه سو و نهایت او سطح است (XI, 2)... و سطح طول است و عرض بس (I, 5)... خط چیست؟ اگر بسیط را نهایت باشد آن نهایت او ناچاره خطی باشد (I, 6) و آن خط طولی باشد بی عرض (I, 2)... نقطه چیست؟ چون خط را نهایت باشد نهایت او نقطه بود (I, 3)... نقطه را نه طول است و نه عرض و نه عمق (I, 1). سطح و خط راست کدامند؟ اما سطح راست کوتاه ترین سطح است اندر میان دو خط که نهایت اواند (تعریف بسیار ناقص و نارسا و در واقع از دیدگاه یک کتاب اصولی در هندسه، تعریفی غلط است. چون این دو خط باید متوازی باشند و ابوریحان تا این موضع توازی را تعریف نکرده است، مقایسه کنید با اقلیدس، (I, 7) و خط راست کوتاه ترین خط است اندر میان دو نقطه که نهایت اواند (مقایسه کنید با اقلیدس، I, 4). تعریف زاویه ی مسطحه و انواع آن (I, 8, 9, 10, 11)؛ تعریف دایره (I, 14) و مرکز و قطر آن (I, 15, 16, 17) تعریف مثلث (I, 18 که البته تعریف همه ی چند ضعلی ها است)، و انواع آن (I, 20, 21) تعریف چهارضلعی (I, 19) و انواع آن (I, 20).
تردیدی نیست که ابوریحان به مزایای ساختار و نظم موجود در کتاب اصول اقلیدس آگاه بوده و می دانسته که تعاریفی که در آغاز التفهیم یاد کرده نمی تواند پایه ی یک دستگاه ریاضی دقیق باشد. اما وی در این کتاب بیش از آنکه قصد بیان دقیق و مرتب تعاریف و اصول هندسه را داشته باشد، کوشش کرده است تا تعاریفی ملموس به نوآموز ارائه دهد. و بدین لحاظ نخست جسم را که وجود خارجی دارد تعریف و سپس هر یک از اصطلاحات سطح، خط و نقطه را به ترتیب با استفاده از تعریف اصطلاح قبلی تعریف کرده است. از جمله دیگر مباحث (در واقع تعاریف) این بخش اینهاست: انواع چهار ضلعی ها و اصطلاحات مربوط بدان ها، دایره، «شکل بر دائره» (چند ضلعی محیطی) و «دایره بر شکل» (محاطی)، نسبت، تناسب، مقدارهای متناسب و ابدال، ترکیب و تفصیل و قلب نسبت، نسبت مؤلف، تعریف ارتفاع مثلث و مثلث های متشابه، نسبت متکافی، مکعب، منشور، ستون راست و کژ (انواع استوانه، و در ضمن تعریف آنها اشاره به بسیار پهلو یا چند ضلعی) و تیر ستون (ارتفاع استوانه)، مخروط کژ و راست، چند شکل اندر کره تواند بود؟ (چند وجهی های منتظم محاطی) دایره های بزرگ (عظیمه) و خُرد.
باب دوم در شمار: تعریف یکی (واحد) آن است که یگانگی بر او افتد و بدو نام زده شود. و از تمامی نگردد و اندر قوت همه ی عددهاست و همه ی خاصیت های ایشان... برخی از توضیحات ابوریحان در این بخش جالب توجه و در برخی موارد بیشتر شبیه یک بازی منطقی است؛ مانند: یکی چگونه پاره همی شود و به چند پاره؟ اما یکی حقیقی پاره نشود، که اگر پاره شود یکی نبود بلکه آن پاره ها بود...؛ عدد چیست؟ جمله ای است از یک ها گرد آمده. و از این جهت یکی را از عدد بیرون آوردن و گفتند که عدد نیست زیرا که جمله نیست؛ عددهای طبیعی کدامند؟ آنند که ابتدا از یکی کنند و زیادت یک یک همی کنند... و نیز آن را عددهای متوالی خوانند ای (یا) یک از پس دیگر؛ شمار (علم حساب) چیست؟ به کار بردن عدد و خاصیت های او اندر بیرون آوردن چیزها اِما (یا) به (= با) جمله کردن و اِمّا به پراکندن یعنی به فزودن یا به کاستن؛ ضرب چیست؟ عدد را چند بار عدد دیگر کردن است...؛ قسمت چیست؟ قسمت بیرون آوردن بهر (= سهم) یکی است از آن چیزها که قسمت همی کنی... در پایان این باب بار دیگر به مقدماتی بودن این کتاب اشاره کرده است: و این مقدار کفایت کند از حدیث شماره آن کس را که مدخل همی خواهد.
باب سیوم (سوم) در کیهان شناسی: یا به تعبیر ابوریحان در «حالهاء آسمان و زمین». در این بخش به این مطالب پرداخته است: تعریف فلک و تعداد آنها، زانسوی هشتم فلک، سَماء (به تازیه، پارسیان او را آسمان نام کردند یعنی ماننده ی آس)، ستاره ی ایستاده (به پارسی: بیابانی) و رونده، حرکت نخستین غربی و دوم شرقی (به تعبیر امروزی: حرکت انتقالی و وضعی زمین)، افق، دایره ی نیم روزان (نصف النهار)، سپیده و شفق،... سوختن ستاره، ماه چگونه همی فزاید و همی کاهد؟؛ صورت های منطقه البروج (با جدولی حاوی شمار ستارگان هر صورت بر حسب درخشندگی یا قدر ظاهری)، نام های دیگر (غالباً فارسی) ثوابت و سیارات، منازل 28 گانه ی ماه نزد تازیان؛ و اصطلاحات دیگر علم نجوم و هیأت. و نیز شرح اصطلاحات گاهشماری (اسامی ماه ها نزد اقوام مختلف، نسیء، نام روزهای پارسیان، اعیاد مهم ملل مختلف)، علم انواء (تقریباً هواشناسی / ستاره شناسی سنتی اعراب و نه مسلمانان).
باب چهارم در اسطرلاب: شامل واژه شناسی و اندام های اسطرلاب، و شرح خطوط و نشانه های پشت و روی آن، انواع اسطرلاب و نحوه ی کارکردن با آن از جمله: دانستن سایه و ارتفاع، یک از دیگر؛ پیدا کردن طالع و ارتفاع آفتاب،... دانستن پهنای جوی یا پاره ای از زمین که رَسَن برو نتوانی کشیدن و نتوانی پیمودن؛ دانستن ژرفای چاه، دانستن درازی مناره یا دیواری اگر به بُنَش توان رسیدن...
باب پنجم در احکام نجوم: طبع و سرشت برج ها، برج های آواز دهنده و بی آواز، برج های مردم و جز مردم،‌ دلالت برج ها بر بسیاری چیزها از جمله: فرزندان و زادن، نکاح، بادها، اندام های مردم... که غالب این مطالب همراه با جدولی است.

اشارات دانشمندان دوره ی اسلامی به التفهیم

1. شهمردان بن ابی الخیر در کتاب روضه المنجمین (به فارسی، تألی 466 ق): وی چند بار از التفهیم بهره گرفته است: 1) ص 77-78: شباهت میان آن و روایت فارسی (ص 400-401) اندک است. احتمالاً این موضوع ناشی از تلخیص بیش از حد سخن بیرونی است. 2) وی همچنین جدول دوستی و دشمنی سیارات را که ابوریحان از ابوالقاسم فلسفی (400) و هندیان (401) نقل کرده یکجا و تنها به نام ابوالقاسم فلسفی آورده است (البته به واسطه ی بیرونی). 4) باب دوم از خبی و ضمیر: مدت اندیشه کردن: جالب آنکه هنگام آوردن مطالب مربوط به این موضوع از عدم اعتقاد ابوریحان به این خرافات اشاره کرده است:
و هر چند خواجه ابوریحان این را تارک است و گوید منجم از بهر حجت درجه ی اعتذار خویش فرماید. (1)
2. حسن قطان مروزی (465-548 ق) در کتاب کیهان شناخت (به فارسی، نگارش 498 ق در مرو): به گفته ی همایی این کتاب هم در روش تألیف و هم در نظم و ترتیب فصول و ابواب و هم در بیان مطالب سر تا پا اقتباس و تقلید از کتاب التفهیم است و گاهی عین عبارات تفهیم را با اندکی دخل و تصرف آورده است (ص مب تا مد). وی از ابوریحان نام نبرده است.
3. ابوالمحامد غزنوی در کتاب کفایه التعلیم فی صناعه التنجیم (به فارسی، تألیف 542 ق) وی این کتاب را به تقلید از باب آخر التفهیم (احکام نجوم) نگاشته و منصف ترین و شایسته ترین کسی است که بدین کار پرداخته است. وی در چند مورد نیز به نرمی و با رعایت احترام از ابوریحان انتقاد کرده است. بدین شرح: 1) اعتراض بر شمار ستارگان داخل صورت ثور و خارج صورت اسد (تنها با ذکر اختلافات به شکل «و استاد ابوریحان در التفهیم... آورده است»). این اختلاف ناشی از خطای راه یافته در نسحه ی مورد استفاده ی ابوالمحامد بوده است و نه خطاب ابوریحان؛ 2) اعراضت بر مقدار حرکت وسط زهره و عطارد بدین صورت: «... و استاد ابوریحان رحمه الله علیه در تفهیم آورده است که... و این سهو نمی دانم که از ناسخ است یا از طغیان قلم وی». عبدالعلی بیرجندی در فصل 8 از باب دوم شرح تذکره ی خواجه نصیرالدین بر هیئت اعتراض ابوالمحامد را بر استاد ابوریحان دفع کرده است؛ 3) تندترین انتقاد ابوالمحامد از بیرونی به نظر وی درباره ی قرانات مربوط می شود بدین صورت: «و این قول که قران بر سه نوع است از استاد پسندیده نیست؛ برای آنکه سهو است و گمان آن است که این سهو از طغیان قلم است و حق آن است که چهار قران است».
4) در یک مورد هنگام نقل گفتار ثمره ی منسوب به بطلمیوس درباره ی خبّی و ضمی و شرح آن آورده است» «... و طایفه ای که از این سر خبر نداشتند بر گفته ی منجمان استهزاء کردند چنانکه استاد ابوریحان می گوید در تفهیم» خواننده ای که با عقاید بیرونی آشناست و می داند که بیرونی خود از استهزاءکنندگان است می پندارد که ابوالمحامد بیرونی را در زمره ی بی خبران از این سرّ دانسته است. اما در واقع وی از سخن بیرونی در این باره (ص 538) درست عکس آنچه را که بیرونی در نظر داشته، دریافته و از این رو سخن استاد ابوریحان را به عنوان شاهد خود می آورد! اما شهمردان بن ابی الخیر منظور ابوریحان را به خوبی دریافته.
4. نظامی عروضی در چهار مقاله: تألیف حدود 550 ق: در آغاز مقالت سوم در علم نجوم: «ابوریحان بیرونی در کتاب التفهیم فی صناعه التنجیم باب اول بگوید که مرد نام منجمی را سزاوار نشود تا در چهار علم او را غزارت نباشد.»
5. فخرالدین رازی (د 606 ق) در حدائق الانوار فی حقایق الاسرار مشهور به جامع العلوم و جامع ستینی تعریف ابوریحان از هندسه را این چنین به باد انتقاد گرفته است:
«بوالریحان در اول کتاب تفهیم می گوید: الهندسه علم المقادیر و این سخن باطل است. زیرا که مهندس (یعنی هندسه دان) از احوال نقطه بحث کند و اگرچه آن از کمیات نیست؛ بلکه چنانکه هندسه ناظر است در کمیات متصل و احوال و خواص آن، همچنان ناظر است در احوال نقطه و خواص آن.»
فخر رازی یکی از برجسته ترین دانشمندان ایرانی به شمار می رود که به سبب انتقادها و تردیهای فراوانش در میان دانشمندان دوره ی اسلامی به «امام المُشَکّکین» مشهور بود. اما این اعتراض وی نیز همچون اعتراضات دیگر او رنگ و بویی فلسفی دارد، با این تفاوت که این بار وی جایگاه خود و جایگاه بیرونی در هندسه را نشناخته و اعتراضی سخت نابجا کرده است. زیرا در هندسه احوال نقطه نیز با مقادیر مشخص می شود. به عنوان مثال وضعیت نقطه ی A را نسبت به دایره ی C به مرکز O و شعاع R در نظر بگیریم. نقطه نسبت به این دایره 3 حالت می تواند داشته باشد که هر یک از آنها را می توان با مقایسه ی اندازه ی شعاع دایره و فاصله ی میان A و O مشخص کرد:

وضعیت نقطه نسبت به دایره

رابطه ی میان OA و R

نقطه ی A درون دایره است.

OA < R

 نقطه ی A روی محیط دایره است.

OA = R

 نقطه ی A بیرون دایره است.

OA > R


چنان که دیدیم، وضعیت یا به تعبیر فخر رازی احوال نقطه نسبت به دایره را نیز می توان تنها با مقایسه ی مقادیر نشان داد. پس از انتقاد فخر رازی بر بیرونی که هندسه را علم مقادیر دانسته بی مورد است.
6. یاقوت حموی در کتاب معجم البلدان: در باب های اول تا چهارم آنجا که درباره ربع مسکون، مساحت زمین و اقالیم سبعه سخن می گوید بارها از ابوریحان و به ویژه کتاب التفهیم او یاد کرده و در برخی جای ها برخی عبارات روایت عربی التفهیم را از روی یک نسخه ی خطی به خط خود ابوریحان کلمه به کلمه آورده است.
7. مسعود سعد سلمان شاعر پارسی گوی ایرانی ضمن قصیده ای در مدح سیف الدوله ابوالقاسم محمود بن ابراهیم بن مسعود حکمران غزنوی هند گفته است: (2)

بسال پَنجَه [50] ازین پیش گفت بوریحان
بدان کتاب که کرده است نام او تفهیم

که پادشاهی صاحبقران شود بجهان
چو سال هجرت بگذشت «تی و سین و سه جیم»

«تی و سین و سه جیم» به حساب جمل (3) برابر سال 469 ق می شود و 50 سال پیش از آن با اندکی چشم پوشی برابر با تاریخ تألیف التفهیم (420 ق) است. اما این حکم نجومی که مسعود سعد به ابوریحان نسبت می دهد اصلاً در کتاب التفهیم وجود ندارد. در واقع مسعود سعد تنها التفهیم را به عنوان مشهورترین اثر احکام نجومی روزگار خود یاد کرده است.
همچنین به نظر همایی شرف الدین محمد بن مسعود بن محمد مسعودی (شرف الدین مسعودی) در کتاب فارسی جهان دانش از این کتاب بهره برده است. در حالی که مسعودی به هیچ وجه به نام کتاب ابوریحان اشاره نکرده و تنها یک بار خواننده را برای شرح مبسوطی درباره ی صورت های فلکی 48 گانه به «کتاب ابن الصوفی و کتاب ابوریحان» ارجاع داده است. به نظر می رسد که منظور مسعودی از کتاب ابوریحان در این موضع القانون المسعودی وی باشد و نه التفهیم. زیرا توضیحات بیرونی در کتاب قانون مسعودی با تفصیل بیشتر و به نحوی شایسته تر از کتاب التفهیم به شرح در این باره پرداخته است.
متن فارسی التفهیم چه از نظر قدمت و چه از نظر واژگان به کار رفته یکی از مهم ترین آثار علمی فارسی به شمار می رود (شماری از اصطلاحات فارسی کتاب التفهیم و معادل های رایج آنها در ضمن این مقاله یاد شده اند). اما متأسفانه در متن چاپ شده ی روایت فارسی مسائل بسیاری نادیده گرفته شده که از جمله ی آنها مهم ترین آنها می توان به نبود یکی رسم الخط مشخص در کل کتاب اشاره کرد. همچنین جلال همایی درباره ی خواص ادبی کتاب التفهیم به تفصیل سخن گفته است.

چاپ ها و ترجمه های التفهیم

رمزی رایت در 1934 م تصویر نسخه ای از متن عربی این کتاب را به همراه ترجمه ی انگلیسی آن در آکسفورد به چاپ رسانده است. پاول کراوس نقدی مختصر بر این چاپ نوشته است. (4) متن فارسی نیز نخست در 318 ش «با تصحیح و مقدمه و شرح و حواشی» جلال الدین همایی توسط وزارت معارف و بار دیگر در 1351 ش «با تجدید نظر و تعلیقات و مقدمه ی تازه» توسط انجمن آثار ملی (هر دو در تهران) به چاپ رسیده است. همچنین ابوالقاسم قربانی در بیرونی نامه (تهران، 1353) و تحقیقی در آثار ریاضی ابوریحان بیرونی (تهران، 1374) فصلی را به شرح اصطلاحات ریاضی التفهیم اختصاص داده است.
یکی از پژوهشگران ایتالیایی این کتاب را به ایتالیایی ترجمه کرده، اما این ترجمه تاکنون منتشر نشده است. (5)

پی نوشت ها :

1. شهمردان، ص 148. اشاره به مسئله ی بیکاری و خبی و ضمیر در التفهیم، صفحات 538-539 که ابوریحان منجمان را به باد استهزاء گرفته است.
2. مسعود سعد سلمان، ص 333.
3. منظور همان است که غالباً آن را به نادرست، حساب ابجد می خوانند.
4. Kraus, Paul, Book Review: "The Book of Instruction in The Elements Of the Art of Astrology...", Bulletin of the School of Oriental Studies, Vol VII, 1935, P.997-1000.
5. این نکته را آقای دکتر محمد باقری گوشزد کردند.

منبع مقاله :
آقامیرزا، آذر؛ (1388)، نادره ی دوران (مروری بر زندگی و آثار ابوریحان بیرونی)، تهران: همشهری، اول بهار 1389