نویسنده: دکتر کمال پولادی




 

اندیشه ی سیاسی در ایران پیش از اسلام، مثل سایر تمدنهای باستانی، از پنج رکن اصلی تشکیل شده بود. این پنج رکن عبارتند از: 1- نظام کیهانی به عنوان نقطه ی ارجاع کلی 2-اشه یا ارته به عنوان جوهر نظم 3- آرمانشهر به عنوان جامعه ی فرجامین 4-شاه آرمانی به عنوان پیونددهنده ی نظم زمینی با نظم کیهان 5-لایه بندی سیاسی جامعه. البته این بازسازی از یک چشم انداز بسیار گسترده ترسیم شده است و از نمونه های جزیی تری که با این طرح کلی ناهمخوان است صرف نظر شده است. مجموع اینها در قالبی از اندیشه جای گرفته است که بر آن نام «کیهان شناسی» گذاشته اند.

نظم کیهانی

قبایل آریایی مثل همه ی جماعتهای اولیه ی کل جهان یا هستی را به صورت یک کل نظام دار می دیدند که در آن، انسان، طبیعت و جامعه یک کلیت واحد را تشکیل می دهند. در این کلیت هر چیز با چیز دیگر پیوند و ملازمت دارد. بر همین قیاس هویت جمعی قبیله، نهادهای اجتماعی نیز با نظم کلی کیهانی در پیوند است. در انگاشت این مردمان هر حوزه از زندگی با نیروهای خاص ازلی نمایندگی می شود و هنگامی که آیین چند خدایی شکل می گیرد رقابت بین مسایل زندگی به صورت جدال بین خدایان تشخص داده می شود و به ساختار کل کیهان بازتابانده می شود.(1) اندیشه ی مربوط به نظام کیهانی هم در اسطوره های پیش از زردشت و هم در اسطوره ها و عقاید زردشتی وجود دارد. منتها در توصیف این نظام کیهانی در دوره ی پیش از زردشت و پس از زردشت تفاوت هایی وجود دارد.

کیهان شناسی ودایی

بی شک پیش از ورود آریایی ها به فلات ایران در این سرزمین مردمان و تمدنی وجود داشته است. اما در حال حاضر ما با آن مردمان و ‌آن تمدن آشنایی زیادی نداریم. بنابراین وقتی درباره ی ایرانیان باستان سخن می گوییم به تمدنی رجوع می کنیم که با آمدن قبایل آریایی به فلات ایران شکل گرفت. قبایل آریایی و هند و ایرانی در حدود دو هزار سال پیش از میلاد از مناطق شمالی به سرزمینهای جنوبی آمدند و بر مردمان ساکن در این مناطق مسلط شدند. قبایل هند و ایرانی پیش از آنکه از یکدیگر جدا شوند و دسته ای به شبه قاره هند بروند و دسته ای به نجد ایران بیایند دورانی را در زندگی مشترک به سر برده بودند. عقاید و اندیشه های مشترکی در کیهان شناسی داشتند که در سروده های ریگ ودا آمده است. اشتراک طوایف ایرانی و هندی با کشف یک سنگنبشته در بغازکوی Bogaz-koi واقع در نزدیک آنکارا به اثبات رسیده است. این سنکنبشته را یک خاورشناس آلمانی به نام وینکلر کشف کرد. این سنگنبشته متن یک عهدنامه است که در آن اسمهای پنج خدای آریایی به نام میترا، وارونا، ایندرا و ناستیه کنده شده است، این سند امکان می دهد سرودهای ریگ ودا را از سرودهای قدیمی ایرانی نیز به حساب آوریم و از روی آن درباره ی کهن ترین اعتقادات طوایف ایرانی قضاوت کنیم.(2)
پایه ی اسطوره های ودایی تا حدود زیادی همان اعتقادات کهنتر آریایی است. بنا به یافته های خاورشناسان آریایی ها نیروها و پدیده های پیرامون خود را در یکی از خدایان متجسم می کردند. در دوره های بعدی خدایان بزرگتر را مثل آدمی دارای نیرو، انگیزه و اراده تصویر می کردند. بیشتر خدایان ودایی نمایشگر پدیده های طبیعی هستند که به صورت ایزد تجسم یافته اند. کهنترین خدایان هند و اروپایی با زئوس خدای بزرگ یونان و ژوپیتر خدای بزرگ رومی ها در اسم و اشتقاق نزدیکی کامل دارد(3).در میان خدایان قدیمی هند و ایرانی وارونا محافظ نیروی وراطبیعی عالم است و او را ارته Rta یعنی نظم و قانون کیهانی نیز لقب داده اند. عالم وجود یا کیهان به صورت دو کاسه یکی در زیر که زمین را تشکیل می داد و دیگری به صورت کاسه ای معلق بر روی آن که آسمان را می ساخت انگاشته می شد. در وسط این دو نیز آبها قرار دارند. خدایان از این آبها پدید آمده اند.

خدایان فرمانروا

خدایان هند و آریایی تجسم اموری بودند که برای گردش کار عالم دارای نقشهای معین تصور می شدند. میترا تجسم پیمان و وارونا تجسم سخن راست و سوگند بود. وقتی میترا و وارونا به صورت ترکیبی کنار هم به کار می رفتند مظهر دو وجه قانونی و لاهوتی حکومت محسوب می شدند. این دو ایزد مکمل یکدیگر به حساب می آمدند و گمان بر آن بود که به کمک هم امور عالم را اداره می کنند.(4)
در ریگ ودا خدایان بزرگ با صفت آسورا خوانده می شدند و چون وارونا بزرگترین خدا بود عنوان آسورا را به طور مطلق برای اشاره به او به کار می بردند. اهورا در اوستا صورت دیگری از همین آسورا است. پس از اصلاحاتی که در آیین ایرانیان به دنبال تعالیم زردشت صورت گرفت اهورا در مقام خدای بزرگ شناخته شد. وارونا نیز در هند به تدریج از مقام خدای فرمانروا تنزل کرد و این مقام به ایندرا داده شد. در حدود هزارهِ اول پیش از میلاد ظاهراً با اختلافاتی که بین اقوام ایرانی و اقوام هندی قرارداده شدند، در اوستا خدایان هندی به صورت دیو درآمدند و در هند نیز واژه ی اهورا به صورت ناسزا به کار رفت. این تقابل در اندیشه ی ایرانی و هندی در عرصه های دیگر از جمله فلسفه و اخلاق نیز صورت گرفته است.(5)

لایه بندی صنفی-سیاسی

قبایل هند و ایرانی نیز مثل مردم بین النهرین و مصر نظام لایه بندی جامعه ی خود را عیناً به نظام کیهانی و نقشها و منصب های خدایان بازمی تاباندند. به همان ترتیب که جامعه ی آنها به سه لایه یا صنف (به تعبیر برخی طبقه) اصلی تقسیم می شد در دستگاه ایزدان آنها نیز سه لایه وجود داشت. دستگاه خدایان در کائنات با نهادهای مربوط به جامعه تطبیق می کرد. یکی از خاورشناسان به نام دومزیل معتقد است که جامعه ی هند و ایرانی به سه صنف (یا طبقه) تقسیم می شد. این سه صنف عبارت بودند از دینیاران، رزمیاران و تولیدکنندگان. منطبق با این بین خدایان نیز تقسیم کار وجود داشت. میترا و وارونا خدای صنف دینیاران یا کاهنان بودند. میترا با وجه داوری یا حکمیت و وارونا با وجه ساحری و جادوگری مشخص می شد(6). نخستین زمامداران که با وجه انتزاعی به عنوان زمامدار یا شاه از کلیت یک جامعه منتزع شدند کسانی بودند که نقش داوری داشتند. دیااکو نخستین شاه ماد نیز پیش از برگزیده شدن به عنوان شاه قبایل مختلف ماد نقش داور را داشت.
به همین ترتیب خدای طبقه ی رزمیار نیز ایندرا بود و تولیدکنندگان با کشاورزان نیز با خدایی به نام ناستیه در دستگاه ایزدان نمایندگی می شدند. مرتبط با این لایه بندی در جامعه و بازتاب آن در تقسیم کار بین دستگاه ایزدان این فکر نیز به عنوان یک اصل بود که هر صنفی باید به کار خاص خود بپردازد. اشتغال به کارِ خاص خود در هر صنف یا لایه یک اصل اخلاقی بود که در عین حال در نظام اعتقادی انعکاس یافته بود. این نظام اعتقادی در حقیقت برای پاسداری از وحدت یک جمع بود.
یکی از دانشوران نظام تقسیم جامعه به اصناف و ملازم با آن تقسیم کار بین نقش و منصب خدایان را در اندیشه ی ایرانی به شیوه ی زیر ترسیم کرده است(7):

خدای مظهر صنف
میترا
ورونا
ایندرا
ناستیه

خویشکاری هر صنف
قدرت و حکومت
عدالت و حکومت
جنگ و پاسداری
تولید

صنف ها(لایه ها)
1-شاهی(شهریاری- دینداری)
2-رزمیاری
3-کشاورزی و پیشه وری


تصویر1: خدایان و خویشکاری آنها در نظام اعتقادی ایرانیان قدیم

سازمان اجتماعی آریایی ها

سازمان اجتماعی آریایی ها بنا به آنچه در گاتاها یا گاهان یعنی قدیمی ترین بخش اوستا آمده است مبتنی بر جماعت های عشیره ای بود که ویس خوانده می شد. از چند ویس که با یکدیگر خویشاوندی نزدیکی داشتند یک قبیله به وجود می آمد که زنتو نامیده می شد. هر قبیله رئیسی داشت که به عنوان رهبر وجهه ی دینی و سیاسی را توأمان داشت. هر قبیله محل یا ناحیه ای خاص خود داشت. از اتحاد قبیله ها واحد اجتماعی بزرگتری پدید می آمد که دهیو یا دنکهو خوانده می شد. هر ویس را یک رییس دهکده یا رییس عشیره اداره می کرد که ویس پتی نامیده می شد. مقام ویس پتی انتخابی بود و او در عین حال قاضی جماعت خود نیز بود.
در رأس زنتو (یا در منابع قدیمی تر شوینژه) نیز زنتوپتی قرار داشت. دنکهو یا دهیهو واحدی متشکل از چند قبیله بود. پیش از تشکیل امپراتوری ماد دنکهو چیزی شبیه یک کشور کوچک بود که یک شاهک (شاه کوچک) یا شهریار در رأس آن قرار داشت. منابع آشوری سرزمین ماد را دربرگیرنده کشورهای بیشمار کوچکی معرفی می کردند که توسط شهریاران اداره می شد. دیااکو نخستین پادشاه ماد یکی از همین شهریاران کوچک بود. او احتمالاً در اختلافات بین قبایل ماد داوری می کرد و هنگامی که قبایل ماد متحد شدند او را به عنوان شاهنشاه یعنی شاه شاهان برگزیدند. قبایل ماد به علت هجومهای پیاپی دولت قدرتمند آشور که مردم ماد را غارت می کرد و به اسارت می برد با یکدیگر متحد شدند و شاهنشاهی ماد را بنا گذاشتند. دیاکونف محقق روسی که تحقیقات ارزشمندی را راجع به مادها انجام داده است می گوید که کشورهای کوچک، یا شهریاری های کوچک با یکدیگر متحد شدند و دولت ماد را تشکیل داد.(8) حتی بعد از تشکیل شاهنشاهی ماد باز هم تقسیمات قبیله ای به جای خود باقی بوده است. دولت مرکزی نیروهای سپاهی را از سربازانی که قبیله می فرستاد تشکیل می داد.
اتحاد قبایل در میان پارسها یعنی قبایل دیگر آریایی که در جنوب غرب ایران سکونت داشتند دیرتر صورت گرفت و در آنجا شهریاران مستقل(شاهک ها) تا زمان کوروش واحدهای اصلی سیاسی بودند. این شهریاران نماینده ی دموکراسی قبیله ای بودند و با شاهنشاهان مستبد که بعدها شکل گرفتند متفاوت بودند. بنابراین اگر از محبوبیت مردمی برخوردار بودند و می توانستند پایه الگوهای آرمانی باشند جای تعجب نیست.
از مهمترین تأسیسات سیاسی مادها و پارسها نیز می توان از مجمع خلق و شورای بزرگان نام برد. شورای بزرگان یا ریش سفیدان از سران خاندانها و جنگاوران و مجمع خلق از تمام افراد آزاد قبیله تشکیل شده بود. مجمع خلق به مثابه ی مجلس نمایندگان و شورای ریش سفیدان به منزله ی مجلس سنا بود. این دو مجلس نیز قدرت شهریار را محدود می کردند. علاوه بر این تا زمان هوخشتره هنوز دولت ماد ارتش حرفه ای نداشت و جنگاوران از تمامی مردان بالغ و آزاد قبیله تشکیل می شدند.
در مورد اینکه شهریاران ماد وجهه ی سیاسی و دینی را یکجا همراه هم داشته اند یا خیر اطلاع دقیقی در دست نیست. اما در مورد شهریاران پارس به یقین می توان گفت که هر دو وجهه ی دینی و سیاسی را با هم داشته اند. یا به اصطلاح فنی تر کاهن شاه بوده اند. به این ترتیب مصداق الگویی بوده اند که درباره ی تقسیم صنفی جامعه در بالا آورده شد.

شهریاری و دینداری در میان کیانیان

پس از مهاجرت آریایی ها به فلات ایران ظاهراً کوی ها قدیمترین نظام شهریاری را در بخش های خاوری ایران بنیاد نهادند. شهریارانی که در این بخش از فلات ایران حکومت می کردند لقب کوی و کاوی را بر خود گذاشته بودند. در زمان ظهور زردشت شماری از این کوی ها در قسمتهای شرقی ایران شهریاری داشتند. این کوی ها به دعوت زردشت پاسخ مثبت ندادند. دلیل آن نیز از این قرار بوده است که اولاً این شهریاران قدرت دینی و سیاسی را در خود جمع داشتند و ثانیاً هنوز خدایان مردم خدایان قبیله ای بودند. در چنین شرایطی پرستش اهورامزدا خدای بزرگی که زردشت تبلیغ می کرد هنوز با دشواری زیادی روبرو بود.(9)
کیانیان خود را شهریارانی صاحب فرّه کیانی یا فره شهریاری مطرح می کردند و مثل شاهان بین النهرین اقتدار شهریاری و مشروعیت قدرت خود را به ارتباط خود با خدایان نسبت می دادند(10). ظاهر واژه کی(کوی) و پیشداد که برای سلسله ای از نخستین دودمانهای شهریاری فلات ایران به کار رفته است عنوانهایی بوده اند که بر منصب دینی دلالت می کرده اند. اینها مصداق همان شهریارانی هستند که در ادبیات ودایی آمده است(11).

جهان شناسی و جهانداری هخامنشی

هخامنشیان در بسیاری از وجوه اصلی نگرش نسبت به جایگاه و نقش شاه میراث دار کیانیان بودند. اگر ظهور زردشت را بنا به روایات مشهور نیمه قرن ششم پیش از میلاد به حساب آوریم در زمان هخامنشیان تعالیم زردشت شناخته شده بوده است. اما در اینکه هخامنشیان دین زردشتی را به عنوان دین رسمی پذیرفته باشند و گسترش داده باشند به اسناد معتبری برنمی خوریم. در سنگنبشته های بازمانده از کورش هیچ جا از اهورامزدا اسمی برده نشده است. برخی از خاورشناسان معتقد بودند که کورش معتقد به آیین مهرپرستی (آیین پرستش میترا) بود، ضمن آنکه به همه ی ادیان رایج در قلمرو شاهنشاهی آزادی داده بود. در دوره ی پادشاهان بعد از داریوش نیز چنانکه مشخص است نام خدایان دیگری غیر از اهورامزدا بار دیگر در سنگنبشته ها ظاهر می شود. از جمله این خدایان میترا و آناهیتا هستند. اردشیر دوم پادشاه هخامنشی برای آناهیتا معابدی نیز ساخت(12).
اما در اینکه داریوش اول شاه بزرگ هخامنشی مزداپرست بوده است تردیدی نیست. داریوش در کتیبه های خود به صراحت خود را پیرو اهورامزدا دانسته است. اما در اینکه داریوش دین زردشت و مزداپرستی را در میان پارسیان به صورت یک دین رسمی رواج داده باشد نمی توان داوری کرد. داریوش نیز مثل کورش سرزمین های فتح شده را در دین خود آزاد گذاشت. این امر با توجه به نگرش مردم آن زمان امری طبیعی محسوب می شود. درآن زمان هر قوم، هر شهر و هر دولت خدای خاص خود را داشت و هیچ قومی اقوام دیگر را به اخذ آیین خود مجبور نمی کرد. آیین ها درواقع نماد وحدت و هویت یک قبیله یا یک قوم بودند و برای تحکیم وحدت آن قبیله یا قوم دارای کارکرد بودند. بنابراین تحمیل آن به دیگران بی معنا بود. وقتی یک فاتح، شهر یا سرزمینی را فتح می کرد خود را نماینده خدایان خاص آن شهر یا سرزمین معرفی می کرد. مثلاً داریوش در بابل خود را نماینده مردوک خدای این شهر و این دولت معرفی می کرد و در مصر خود را فرعون می نامید. فرعون خود یکی از خدایان و از نسل خدایان محسوب می شود.

فره ایزدی

شاهان هخامنشی مثل کیانیان خود را صاحب فره شاهی معرفی می کردند. این در حالی است که شاهان هخامنشی برخلاف کیانیان منصب کهانت نداشتند. به بیان دقیقتر آنها کاهن شاه نبودند. اگر نظام صنفی و خویشکاری را در نظر بگیریم شاهان هخامنشی از میان صنف رزمیاران برآمده بودند. به این ترتیب آنها پس از آنکه شاهی را با شمشیر به دست آوردند به سنت کاهن شاهان خود را برگزیده ایزدان معرفی کردند. پیش از این نیز همین فرایند در دولتهای نیرومند بین النهرین طی شده بود، در بین النهرین نیز پیش از برخاستن پادشاهان نیرومند در دولتهایی چون آشور، آکد و بابل اقتدار مشروع از آن کاهنان بود و کاهنان از طبقه و صنف خاصی بودند. این در زمانی بود که هنوز دولتهای بزرگ ظهور نکرده بودند. با ظهور دولتهای بزرگ مثل آشور، آکد و بابل پادشاهان بیرون از طبقه کاهنان صاحب قدرت شدند، اما به شیوه ی کاهنان خود را نماینده ی خدایان معرفی کردند.
توسل به اندیشه فره به عنوان مبنای مشروعیت بیانگر این معنا است که ایزدان فرمانروای عالم فرمانروایی زمینی را به کسی می دهند که خود برگزیده اند. پارسیان معتقد بودند که اهورامزدا فقط یک پادشاه برمی گزیند و این پادشاه که برخوردار از فره ایزدی است پادشاه سراسر جهان است(13). پس منشاء اصلی قدرت و قانون اهورامزدا و مجری آن پادشاه است. وظیفه ی پادشاه حفظ قوانین ایزدی در زمین، نگهداری کشور در برابر دشمنان و نگهبانی از مردم است. شاه می بایست دادرسی های قضایی را شخصاً تحت نظر داشته باشد.

پی نوشت ها :

1. 1.Jûrgen Habermas,The Theory of communicative Action, volume 2 eng. trs,by Thomas McCarty(Boston Beacon Press,1981),p.245.
2. جلال الدین آشتیانی، زردشت، مزدیسنا و حکومت (تهران، شرکت سهامی انتشار، چاپ دوم، 1367)، ص 27.
3.داریوش شایگان، ادیان و مکتبهای فلسفی هند (تهران، امیرکبیر، چاپ دوم، 1356) جلد 1، ص 56.
4. همان.
5.Wilhelm kler,le Nomme d`cyruce in: acta IRanca,Premier série,volume III,Bibiootheque pahlávi,1979.
6.ریچارد فرای، میراث باستانی ایران، ترجمه مسعود رجب نیا (تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1344) ص 35.
7.فتح الله مجتبایی، شهر زیبای افلاطون و شاهی آرمانی در ایران باستان (تهران، انجمن فرهنگ ایران باستان، 1352)، ص 47.
8.ا.م.دیاکونف، تاریخ ماد، ترجمه ی کریم کشاورز (تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ سوم 1371)ص 129.
9.عبدالحسین زرین کوب، تاریخ مردم ایران قبل از اسلام (تهران، امیرکبیر، 1364) ص 30.
10.آرتور کریستتنسن، تاریخ ایران، ترجمه ی باقر امیرخوانی و بهمن سرکاراتی (تبریز، دانشگاه تبریز، 1350) ص 12.
11.فتح الله مجتبایی، پیشین، ص 115.
12.غلامرضا سلیم، دینداری و جهانداری شاهنشاهان هخامنشی تاریخ ایران.
13.ساموئل ادی، آیین شهریاری در شرق، ترجمه ی فریدون بدره ای (تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1347) ص 10.

منبع مقاله :
پولادی، کمال؛ (1387)، تاریخ اندیشه ی سیاسی در ایران و اسلام، تهران: نشر مرکز