نویسنده: دکتر کمال پولادی




 

خواجه نصیر طوسی که در دوره تسلط مغولها بر سرزمینهای اسلامی زنگی می کرد از جهتی ادامه دهنده سنت فلسفه سیاسی یعنی سنتی است که فارابی آن را بنیاد گذاشت و مسکویه رازی و ابن سینا در آن پرورش یافتند. اما خواجه نصیرطوسی در عین حال چرخشی در این فلسفه ایجاد کرد که آن را به سمت افول سوق داد. نخستین فلاسفه سیاسی که در زمان اوج گیری عقل گرایی و رنسانس اسلامی زندگی می کردند عقل و شرع را در یک ردیف قرار می دادند و معتقد بودند که آنچه عقل به آن حکم می کند شرع نیز به آن حکم می کند. آنها شرع را به یاری عقل تفسیر و درک می کردند. اما خواجه نصیر طوسی که در زمان حمله مغول و زوال دولتهای اسلامی زندگی می کرد استادان خود را مورد نقد قرار داد که به عقل جایگاهی داده اند که نه در خور آن است.
نصیرالدین طوسی پیش از فتح قلعه های اسماعیلی توسط هلاکوخان مغول در نزد اسماعیلیه زندگی می کرد. اما با مشاهده افول بخت آنها با قانع کردن یکی از امرای اسماعیلی در تسلیم شدن به هلاکوخان نظر این خان مغول را جلب کرد و به دربار او رفت. او با این کار بسیاری از گنجینه های کتاب را از آتش و جان بسیاری از دانشمندان را از هلاکت نجات داد.
کتاب معروف خواجه نصیر طوسی در سیاست «اخلاق ناصری» نام دارد. این کتاب که دربردارنده ی فلسفه ی سیاسی و اخلاق خواجه نصیر است در تاریخ فلسفه ی سیاسی واجد این وجه شاخص است که گرایش تازه ای را باز می نماید. این گرایش تازه عبارت است از کشاندن فلسفه سیاسی به سمت اخلاق عملی. اگر فلسفه فارابی اوج برتری فلسفه نظری بر فلسفه ی عملی در رویکرد به سیاست است، فلسفه خواجه نصیر اوج فاصله گرفتن از این روش و به جای آن چرخش به سوی اخلاق عملی و فلسفه ی عملی است. این کار باعث نزول جایگاه فلسفه ی سیاسی و فروکاستن آن به «تهذیب اخلاق» شد. او دلیل روی گرداندن از روش فیلسوفان متقدم را پر بها دادن به عقل و کم بها دادن به تقلید در اساس دین عنوان می کند(1).خواجه نصیر در نقد فیلسوفان متقدم می گوید که عقل نمی تواند به واهب عقل پی ببرد و چون این فیلسوفان جایگاه عقل را در برابر شرع برافراشته اند نتوانسته اند در معرفت مبداء‌ و معاد موفق باشند.
خواجه نصیر طوسی به شیوه ی نوافلاطونی ها و برخلاف ارسطو که اخلاق را مقدمه ی سیاست و سیاست را اندیشه ی نظری برای تحلیل نظامهای سیاسی قرار داده بود اخلاق را در جایگاه مقدم قرار داد و با این شیوه بحث در مبانی نظری نظامهای سیاسی را به بحث در حوزه ی اخلاق عملی کاهش داد(2). این شیوه بیش از پیش به نزول جایگاه فلسفه ی سیاسی انجامید و آن را در بحثهای تهذیب الاخلاق تحلیل برد.

پی نوشت ها :

1.آن لمبتون، دولت و حکومت در دوره ی میانه ی اسلام، ترجمه ی علی مرشدی زاد(تهران، نشر تبیان، 1379)، ص 158.
2.خواجه نصیرالدین طوسی، مجموعه ی رسایل، به کوشش مدرس رضوی(تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1335)، ص 39.

منبع مقاله :
پولادی، کمال؛ (1387)، تاریخ اندیشه ی سیاسی در ایران و اسلام، تهران: نشر مرکز