نویسنده: دکتر کمال پولادی




 

سیاست نامه نویسی و خواجه نظام الملک

سیاست نامه نویسی یکی دیگر از شاخه های اندیشه ی سیاسی است که اندیشه ی سیاسی ایرانی و اسلامی در آن به شیوه های خاص خود جلوه پیدا کرده است. سیاست نامه ها بیشتر توسط کسانی نوشته شده اند که از مردان سیاست یا از نویسندگان درباری محسوب می شده اند. در سیاست نامه نویسی کمتر با نظرورزی و اندیشه پردازی و بیشتر با راهنمایی شاهان و حاکمان در کار عملی سیاسی سخن به میان آمده است. در آنها بیش از آنکه اصول حکومت و سرشت نظام سیاسی مورد بحث باشد از فن حکومت کردن سخن در میان بود. با این حال سیاست نامه خواجه نظام الملک تفاوت مهمی با این گونه سیاست نامه ها دارد. در این کتاب خواجه نظام الملک علاوه بر سخن گفتن از فن حکومت بحثی نیز در سرشت نظام سیاسی دارد که از لحاظ نظریه پردازی و از لحاظ تاریخی در تحول اندیشه ی سیاسی ایران و اسلام جایگاه مهمی دارد. به همین دلیل در این مبحث پس از اشاراتی به سنت سیاست نامه نویسی درباره ی نظریه ی سیاسی خواجه نظام الملک توضیحاتی می آوریم.
سیاست نامه نویسی از ایران پیش از اسلام وارد جهان اسلام شد. در قرن دوم هجری ابن مقفع نویسنده ی ایرانی که از آئین زرتشت به دین اسلام گرویده بود و در دربار خلفای عباسی کار می کرد سیاست نامه نویسی را وارد جهان اسلام کرد. او سرمشقهایی از کشورداری شاهان ساسانی را وارد دربار خلفای عباسی کرد. او می خواست به خلفای عباسی بیاموزد که نگهبان دین، مردم و عدالت باشند تا نظام سیاسی اسلامی پایدار بماند. البته سیاست نامه به موضوع عدالت بیشتر از حیث فایده ی سیاسی آن نظر داشت تا به عنوان یکی از ارزشهای نظام سیاسی.
ابن مقفع در کتاب ادب الکبیر شیوه های کشورداری را برای درباریان توضیح می دهد و در کتاب دیگری به نام ادب الصغیر پایه های نظری این شیوه ها را تحلیل می کند. نوشته های ابن مقفع از عقل گرایی ایرانی در حکومت داری پیش از اسلام بهره برده است. از نکته هایی که ابن مقفع بر آن تأکید زیاد دارد این است که همه ی اجزاء حکومت باید در دست خردمندترین مردمان باشد و اینان بر وفق عقل و عدل به اداره ی امور بپردازند. او به خلیفه تأکید می کند که باید صاحب اجتهاد باشد، از سرمشق خلفای راشدین پیروی کند و با فقیهان و دانایان در صحبت و مشورت به سر برد. خلیفه باید بتواند در آنجا که کتاب و سنت ساکت است از خود صاحب رأی باشد. ابن مقفع دین و عقل را دو پایه ی اصلی یک حکومتِ درست ارزیابی می کند. به دنبال کار ابن مقفع جریانی از نوشتارهای سیاسی به سبک سیاست نامه نویسی در دنیای اسلام پدید آمد که «مرأت الملوک» نام گرفت.

نظام الملک؛ آمیزش شاهی باستانی ایرانی با شریعت اسلامی

خواجه نظام الملک طوسی (485-408) یکی از بزرگترین سیاستمداران و سیاست نامه نویسان ایرانی است. او وزیر دو شاه از شاهان سلجوقی بود. از طبقه ی «دهقان» بود که جزء خاندانهای اشراف محلی ایرانی و پاسدار فرهنگ کهن ایرانی محسوب می شدند. خواجه در عین حال مسلمانی متعصب از مذهب اهل سنت بود و دانشگاه نظامیه را برای دفاع از مذهب اهل سنت در برابر اندیشه های شیعی و عقلی مذهب بنا نهاد. نوشته ی مهم او کتاب سیاست نامه یا سیرالملوک است که در اندیشه ی سیاسی کتاب دوران سازی محسوب می شود و بر تثبیت نظریه ی سلطنت مطلقه در ایران تأثیر زیادی داشته است(1).
کتاب سیاست نامه ی نظام الملک تنها یک کتاب از نوع سیاست نامه ها یا مرأت الملوک های معمول نیست بلکه از کتابهایی است که درباره ی سرشت مشروعیت سیاسی به ابراز نظر می پردازد و درباره ی نهادهای سیاسی اساسی بحث می کند. او نیز با مسئله ی بحران خلافت روبرو بود و برای حل این معما نظریه ای می دهد که هم با نظریه ی فقیهان اهل سنت مثل غزالی متفاوت است و هم با مدینه ی فاضله فیلسوفان سیاسی. بسیاری نظریه ی او را به عنوان واقع گرایی سیاسی توصیف کرده اند(2).
نظام الملک در سیاست نامه ی مدافع نظریه ی شاهی است، نظریه ای که از پادشاهی ایران باستان الگو گرفته است. او در زمانی که هنوز خلافت عباسی مضمحل نشده بود و از قدرت ظاهری و مشروعیت برخوردار بود از «پادشاه» اسم به میان می آورد و اشاره ای به خلیفه نمی کند. پیش از این شاهان مشروعیت خود را از خلیفه می گرفتند و خود را «سلطان» می نامیدند. مفهوم سلطان حاکی از این معنا بود که شاه اقتدار خود را از خلیفه دریافت می دارد. نظام الملک با نظریه خود اقتدار پادشاهی را از اقتدار خلافت جدا می کند و برای آن مشروعیت تازه ای را بنا می نهد.

مبانی مشروعیت نظام شاهی

نظام الملک برای مستقل کردن مبانی مشروعیت پادشاه از بنیاد خلافت در نظریه ی سنتی به نظریه ی شاهی آرمانی ایرانی روی می آورد. او نظریه ی شاهی آرمانی را با عناصری از شریعت اسلام درهم می آمیزد. او توجیه مشروعیت پادشاه را به این ترتیب آغاز می کند:
«ایزد تعالی در هر عصری و روزگاری یکی را از میان خلق برگزیده، و او را به هنرهای پادشاهانه آراسته و ستوده گرداند و مصالح جهان و آرام بندگان بدو باز بندد و درِ فساد و فتنه را به بدو بسته گرداند... تا مردم اندر عدل او روزگار می گذرانند و امن همی باشند و بقای دولت همی خواهند(3)».
این سخنان اساس اندیشه ی نظام الملک را در مورد نظام سیاسی نشان می دهد. به این ترتیب او مشروعیت شاه را بر نظریه فرّه ایزدی از اندیشه های ایران باستان مبتنی می کند. این نظریه درواقع نوعاً منطبق با اندیشه ی منشاء الهی حکومت است. اینکه کسی به شاهی می رسد یا از تخت سلطنت سقوط می کند ناشی از اراده ی خداوند است. خوب بودن یا بد بودن شاه نیز ناشی از لطف یا خشم خداوند نسبت به بندگان است. وقتی خداوند بخواهد بر بندگان لطف کند بر آنها شاه خوب می گمارد و وقتی بخواهد بر آنها خشم بگیرد بر آنها شاه بد می نشاند. به این ترتیب نظم و نظام جامعه نیز به نوعی ناشی از اراده خداوند است. اما نظام الملک یکسره به نظریه ی جبر احاله نمی دهد بلکه چنین اضافه می کند که علاوه بر اراده خداوند توانایی پادشاه نیز در بخت او برای نشستن بر اریکه ی قدرت سهیم است. او جایگاه و فایده ی وراثت را نیز با این نظریه تلفیق می کند و وراثت را نیز به عنوان منشاء نشستن بر تخت پادشاهی در کنار اراده ی خداوند و توانایی پادشاه به رسمیت می شناسد. به این ترتیب نظام الملک از نظریه ی سنتی که منبع مشروعیت را انتخاب و بیعت به شمار می آورد فاصله می گیرد.
نظام الملک شاه را ظل الله یا سایه ی خدا می خواند اما منظورش در این مورد با نظریه ی عرفا که شاه را تجلی خداوند می خوانند متفاوت است. منظور او از ظل الله این است که شاه به اراده ی خداوند سایه ی خود را بر زمین گسترده است تا مردم زیر این سایه در صلح و آرامش زندگی کنند.
خواجه نظام الملک نظریات خود را به شیوه ای تعبدی بیان می دارد و برای آن استدلال نمی آورد. خواجه نظام الملک با یک وضعیت خاص روبرو بود و برای دردی که جامعه در زمان او بدان مبتلا بود چاره می اندیشید. او می خواست امیران سلجوقی را که از قبایل بدوی بودند تابع یک فرهنگ فرهیخته کند و تهدیدهای صلح و آرامش را به فرصت برای صلح و آرامش تبدیل کند. بنابراین بیشتر به مصلحت جامعه و دین و دنیای مردم می اندیشید تا همسازی و پایه های منطقی نظریه ی خود. او می خواست از طریق آمیزش اقتدار پادشاهی با شریعت اسلام پایه های مدنیت جامعه آشوب زده زمان خود را حفظ کند.
خواجه نظام الملک مقاومت در برابر شاه بد را جایز نمی شمارد و مثل همه ی اندیشمندان سنتی جور حاکم را بر هرگونه هرج و مرج ترجیح می دهد. با این حال نمی توان در نظریه ی خواجه نظام الملک شاه را به معنی دقیق کلمه شاه مطلقه و حکومت موردنظر او را حکومت مطلقه به معنی دقیق کلمه دانست، زیرا نظام الملک نیز مثل همه ی نظریه پردازان پیش از خود و بعد از خود شریعت اسلام را به عنوان قانون اساسی نظام معرفی می کند. حاکم باید به این قانون پایبند باشد. نظام الملک به صراحت می گوید که شاه باید قانون شریعت را اجرا کند، احکام دینی را به دقت انجام دهد، به علمای دین احترام بگذارد و حتی هزینه ی زندگی آنها را از بیت المال تأمین کند. شاه باید قاضی هایی را منصوب کند که از طرف او قانون شریعت را در میان مردم پیاده کنند و به اختلافات بین مردم رسیدگی کنند.
اما مسئله این است که اگر شاه به هیچ یک از اینها عمل نکرد معلوم نیست که چگونه باید او را به انجام این تکالیف واداشت.

پی نوشت ها :

1.جواد طباطبایی، خواجه نظام الملک، (تهران، طرح نو، 1375)، ص 89.
2.رکن الدین حسن، خواجه نظام الملک طوسی، ترجمه عبدالحسین آذرنگ، در میان محمد شریف، تاریخ فلسفه در اسلام، جلد دوم (تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1365)ص 224.
3. همان، ص 229.

منبع مقاله :
پولادی، کمال؛ (1387)، تاریخ اندیشه ی سیاسی در ایران و اسلام، تهران: نشر مرکز