هیجان و تأثیر آن در زندگی
هر فرد عادی می داند که دارای عواطفی است و زندگی بدون عواطف، زندگی تیره، مکانیکی و بیرنگ خواهد بود. از طرف دیگر، سلامت روانی و عقلی شخص به سلامت عاطفی او بستگی دارد. زیرا شخص نسبت به خودش، دیگران،
نویسنده: علی اکبر شعاری نژاد
هر فرد عادی می داند که دارای عواطفی است و زندگی بدون عواطف، زندگی تیره، مکانیکی و بیرنگ خواهد بود. از طرف دیگر، سلامت روانی و عقلی شخص به سلامت عاطفی او بستگی دارد. زیرا شخص نسبت به خودش، دیگران، اوضاع اجتماعی و زندگی به طور کلی از چگونگی رشد و تکامل عواطف وی متأثر می شود. به بیان دیگر، داوریهای هر فرد درباره ی خود و دیگران و مسائل اجتماعی به کیفیت عواطف او بستگی دارد و شخصی که از رشد سالم هیجانی و عاطفی بهره مند نباشد هرگز فردی واقع بین، نیک اندیش، درست کردار و در نتیجه، فرد مفید و مؤثر در پیشرفت جامعه نخواهد بود. اگر کسی به همه بد می گوید، از همه انتقاد می کند به خود می بالد، دائماً نگران و مضطرب است، جز بدیها را نمی بیند، ناامید است، پییشرفت خود را در شکست دیگران می پندارد، وقتی با چند نفر گرد می آید می کوشد از شخصیت خود سخن بگوید یعنی خودبین و خودشیفته است، همواره می خواهد مورد تحسین و تمجید دیگران قرار گیرد، دیگران را مانع پیشرفت خود می پندارد، کمروست، حسود است، بخیل است، عصبانی است، خشمناک است، یا به طورکلی حساسیت افراطی دارد، خیلی شتابزده یا بسیار خونسرد است، معیار داوری او درباره ی اشخاص و اشیاء فقط صلاح و نفع خودش است، ترسو است، دو دل و بی تصمیم است، ناسازگاری می کند، دروغ می گوید، دائماً سوگند یاد می کند، انحرافهای جنسی دارد، دیگران را مورد تمسخر و استهزا قرار می دهد و ... و شخصی که خصایص و صفات مثبت دارد و فرد موثر و مفید می باشد همگی عمدتاً نتیجه چگونگی رشد و تکامل عواطف شخص در دوران کودکی است. در واقع، زندگی سعادتمندانه با رشد سالم و طبیعی عواطف شخص، رابطه مستقیم دارد. از این رو، یکی از مهمترین و جالبترین بحث های روان شناسی بحث هیجانها و عواطف است و بدون مطالعه دقیق آنها داوری درباره ی رفتارهای گوناگون مردم غیرممکن و یا نادرست خواهد بود.
ما برای اینکه کودکی را خوب بشناسیم نیازمندیم اطلاعاتی درباره ی ابعاد چهارگانه تجربه او بدست آوریم که عبارتند از: اعمال ظاهری، افکار شخصی و پنهانی، احساسات و انگیزه ها. هنگامی که کودک می داند و آنچه را که فکر می کند می گوید، احساس می کند، می خواهد و طبق آن عمل می کند این چهار بعد با هم ترکیب می یابند و یکی می شوند. ولی او غالباً از آشکار ساختن اندیشه و احساسات خود عاجز می شود و گاهی آنها کاملاً مخالف کلمات یا اعمال او هستند. این حالت کودک وقتی اتفاق می افتد که او می خواهد برای رفتار خودش دلیلی بیاورد که در فکرش ندارد، یا اینکه نومیدی خود را با یک لبخند می پوشاند، و یا هنگامی که وحشت زده و ترسانده می شود چنان رفتار می کند که گویی خشمگین است.
هیجانها و عواطف یادگیرنده (دانش آموز و دانشجو) در تمام فعالیت های او در محیط مدرسه موثرند. هرگاه برنامه مدرسه برای او مناسب باشد او از فعالیت های خویش لذت خواهد برد و نسبت به آنه خوش بین بوده برای ادامه آنها خواهد کوشید. از طرف دیگر، چنین برنامه ای یادگیرنده را با ترس و اضطراب ناشی از شکست مواجه نخواهد ساخت زیرا او خود فعالیت می کند، لذت می برد، علت های شکست خود را شخصاً در می یابد و به جبران آن می کوشد. به همین سبب می گویند «یادگیری همان قدر که یک امر ذهنی و هوشی است یک امر عاطفی نیز می باشد».
همچنین، عواطف در روابط محصل و معلم و روابط انسانی محیط مدرسه بسیار موثرند. و چگونگی این روابط در امر تربیت- که یک نوع تعامل میان محصل و معلم می باشد- تأثیر مستقیم دارد. دانش آموزی که از دیدن معلم خوشحال می شود و او را بهترین و نزدیک ترین دوست و راهنمای خود می پندارد از محیط کلاس و مدرسه لذت خواهد برد و این نیز عامل بسیار موثری در موفقیت های دانش آموز به شمار می رود. معلم نیز وقتی از آمدن به محیط مدرسه و برخورد با دانش آموزان احساس خوشحالی و لذت کند نتیجه کارش موفقیت آمیز و رضایت بخش خواهد بود، کمتر احساس خستگی خواهد کرد، همیشه برای افزایش تجارب خویش خواهد کوشید و خلاقیت و ابتکار از مشخصات روشهای او خواهند بود و در نتیجه از سلامت روانی بیشتری برخوردار خواهد بود.
وضع و چگونگی محیط عاطفی کلاس و مدرسه نیز در کیفیت تربیت موثر است. محیطی که معلمان در ایجاد آن نقش اساسی بعهده دارند زیرا روابط خوب بین خود معلمان عامل عمده پیدایش چنین محیط می باشد. مدرسه ای که معلمان آن، حکم تیپ یا گروه مصمم دارند که خود را از همدیگر و از مدرسه و در واقع از جامعه جدا نمی دانند حتماً محیط عاطفی سالمی خواهد بود، بین خود دانش آموزان رابطه سالم و خوبی بوجود خواهد آمد و ایشان خود را از همدیگر و از مدرسه جدا تصور نخواهند کرد در نتیجه، امر تربیت به صورت مطلوب انجام خواهد گرفت یعنی دانش آموزان در یادگیری موفق خواهند شد و مدرسه، مفهوم واقعی پیدا خواهد کرد.
معلم، برای اینکه کارش بهتر باشد، باید به هیجانها و عواطف موجود در کلاس خویش، که شامل خودش نیز هست حساس باشد. او باید بتواند دانش آموزان را به عنوان یک عده اشخاص بپذیرد که خود را دوست می دارند و مانند خود معلم، دارای احساسات هستند. او باید عملاً نشان دهد که به احساسات دانش آموزان ارج قایل است و هر یک از ایشان برای او ارزش و اهمیت دارد.
از این رو، مطالعه و شناختن احساسات و عواطف محصلان بسیار مهم است و هر معلم باید رشد و تکامل هیجانی و عاطفی عادی را بشناسد و اختلالهای عاطفی و اثر آنها را در بهداشت عقلی دانش آموزان بداند. زیرا معلم بیش از دیگران مسئول توجه و در صورت امکان درمان ناراحتی های عاطفی دانش آموزان می باشد و همواره باید این اصل مسلم را در نظر بگیرد که پیشگیری مقدم بر درمان است. از طرف دیگر، چگونگی رشد اجتماعی، ذهنی و تکامل شخصیت هر فرد از چگونگی رشد و تکامل عاطفی او متأثر می شود بطوری که می توان گفت تقریباً رفتار هر فرد زیر فرمان احساسات و عواطف او می باشد. از این رو، رشد هیجانی و عاطفی را پیش از رشد اجتماعی و شخصیت مورد بحث قرار می دهیم.
تعریف هیجان و عاطفه
روان شناسان در تعریف هیجان و عاطفه اختلاف نظر دارند زیرا هر کدام در تعریف خود، زاویه ای از آن را در نظر می گیرد. چنان که بعضی از ایشان به منشأ و دگرگونی هیجان توجه دارند، برخی جنبه های عضوی آن را مورد توجه قرار می دهند، و گروهی نیز می خواهند ماهیت هیجان و عاطفه را به فطری و فرهنگی تقسیم کنند. مثلاً استانلی (H.M. Stanley) هیجان را نخستین پایه ای که انرژی روانی در پیدایش و دگرگونی خود بر آن استوار استن تعریف می کند.جیمز- لنگه (James-Lange) (1) معتقدند که ادراک حالات عضوی یا بدنی باعث پیدایش حالات هیجانی و عاطفی می شود و هیجان و عاطفه در واقع همین ادراک است. مکدوگال (W.McDougall) هیجان را نشانه بروز غرایز می داند. مثلاً هیجان خشم علامت ظهور غریزه جنگجویی است و... شاند (A.Shand) نیز مانند مکدوگال هیجان را فطری می داند و آن را استعداد فطری پیچیده ای، که تنظیم کننده غرایز و مظاهر حسی- حرکتی آنهاست، تعریف می کند. روانکاوان هیجان را از زاویه تعارض موجود بین فرد و محیط مطالعه می کنند که محیط سبب می شود فرد نتواند همه امیالش را ارضا کند و ناچار، هیجانهای او بطور ناخودآگاه سرکوفته می شوند و این نیز در رفتار او اثر می گذارد. پولهانز (F.Paulhans) به اثر محیط در پیدایش و دگرگونی هیجان توجه دارد و معتقد است که هیجان وقتی آغاز می شود که فرد در وضعی قرار گیرد که راه حل مستقیم و سریع آن را پیدا نمی کند و در نتیجه، بدن او برای مواجهه با دگرگونیهای روانی ناشی از این وضع آماده می شود چنان که ضربان قلب زیاد می شود و نسبت قند خون بالا می رود تا انرژی لازم بدن تأمین شود و بدین ترتیب، او می تواند مشکل پیش آمده را حل کند.
دریور (J. Drever)(2) مهمترین صفات مشترک بین هم نظریات مختلف درباره ی تعریف هیجان و عاطفه را چنین خلاصه می کند: هیجان، حالت روان شناختی پیچیده ای است که علائم عضوی آن در اختلال تنفس، افزایش ضربان قلب و اختلال ترشح هرمونها ظاهر می شوند. و علائم روان شناختی آن به صورت اضطراب و آشفتگی آشکار می شوند و گاهی این اضطراب، فرد را به رفتار خاصی که موجب کاهش تنش (tension) روانی او می شود وادار می کند و گاهی نیز هیجان به قدری شدید و تند است که فعالیت ذهنی شناختی را به تعویق می اندازد. به طور کلی، پیدایش هیجان دلیل بر این است که هماهنگی و سازگاری امیال موجود زنده با محیط، بهم خورده و از بین رفته است. این تغییر و از دست رفتن تعادل، یا بعد از ادراک حسی است مانند ترس از یک حیوان درنده یا مواجه شدن با یک حادثه فجیع؛ یا بعد از تصور و یادآوری آن مانند تصور و به یاد آوردن اندام آن حیوان یا جریان حادثه. از این رو، می توانیم گفت که تغییرات ناگهانی که بعد از یک ادراک حسی یا تصور و یادآوری آن در رفتار فرد پیدا می شوند و با اضطراب بدنی همراهند «هیجان» نامیده می شود.
هدف اصلی «هیجان» آن است که تعادل از میان رفته فرد را در اثر اضطراب و اختلال به او برگرداند و سعادت او را که عبارت از حفظ و تعادل و سازگاری با محیط است تأمین کند. به بیان دیگر، هیجانها معمولاً وقتی عارض می شوند که شخص نتواند خود را متناسب با اوضاع پیش آمده تازه هماهنگ سازد.
علائم عمومی هیجان
هیجانها با علامت ها و مظاهر عمومی عضوی داخلی و خارجی و واکنش های زبانی صوتی و لفظ مشخص می شوند:1.علامت های عمومی بدنی (داخلی) مانند سرعت ضربان قلب، بالا رفتن فشار خون، سرعت تنفس، بهم خوردن عمل دستگاه گوارش و خشکی دهان. اغلب این اضطرابهای داخلی نتیجه پیدایش اختلال در عمل اعصاب سمپاتی است. علائم ظاهری بدنی (خارجی) مانند لرزش شدید که با ترس یا خشم همراه است، بیداری و بدخوابی، جست و خیز هنگام شادی، گریه موقع غمگینی و استفراغ برای اظهار تنفر.
2.علامت ها و واکنش های کلامی (صوتی و لفظی) مانند فریاد، آه کشیدن، یا گفتن عبارتهایی که شادی یا غمگینی فرد را آشکار می سازند.
باید دانست که این نشانه ها از سن زمانی، مراحل رشد، نوع و چگونگی فرهنگ محیط، تفاوتهای فردی مانند تفاوت در میزان هوش، شخصیت و جنس (مرد و زن بودن) متأثر می شوند. همچنین، واکنش های هیجانی در وضع ذهنی و عقلی فرد اثر می کنند چنانکه غم به تأسف و دشواری تمرکز دقت منجر می شود، و خشم باعث تعویق تفکر و بهم خوردن کنش های عالی ذهن می شود.
آثار هیجان
الف- اثر هیجان در رفتارهای ذهنی
1. دقت
هنگامی که فرد هیجانی و منفعل است دقتش برخلاف معمول، که به هر چیز متوجه می شود، فقط به انگیزه و عامل هیجان متوجه می گردد، بطوری که شخص حتی اشیای محیط خود را نیز ادراک نمی کند مثل اینکه اصلاً چیزی وجود ندارد.2. تداعی
موقع هیجان، خاطرات انسان فقط به انگیزه هیجان مربوط خواهند شد.3. فکر و عمل
هنگام هیجان، در فکر و عمل فرد سستی پیدا می شود و او نمی داند چه بگوید و چه بکند و حتی از تفکر برای حل مشکل فعلی نیز عاجز می ماند.4. قوت و شدت خیال
در حالت هیجان، قدرت تخیل به طور عجیب شدت می یابد و الهامات گوناگونی به شخص می رسند مانند شنیدن صداهای موهوم، یا دیدن افراد خیالی.5. افکار تازه
هیجان سبب اختراع و ابداع افکار نو می شود چنانکه رقابت میان دو فرد، موجب پیدایش طرقی برای سبقت به یکدیگر می شود مانند جنگ سرد میان دو دولت که به اختراع سلاحهای تازه منجر می شود.ب. اثر هیجان در بدن
چنانکه رفتار هیجانی همواره با یک نوع تغییرات و اضطرابهای بدنی توأم است و در همه ی دستگاههای داخلی بدن اثر می کند و موجب اختلال آنها می شود، و اثر ظاهری آن در بدن، همان تغییراتی هستند که در چهره فرد دیده می شوند.پ. اثر هیجان در زندگی انسان
زندگی بدون هیجان، هرگز زندگی به معنای واقعی نخواهد شد و همچون خوراکی خواهد بود که نمک و ادویه لازم را ندارد. زیرا آنچه زندگی را مشخص می کند یا به بیان دیگر، مشخص عمده زنده و مرده همان تغییرات یا رفتارهای هیجانی هستند. از این رو، ایجاد هیجانهایی در افراد در مواقع گوناگون و مقتضی، ضروری است مانند: برپا کردن روز جشن تولد و دادن هدیه به صاحب جشن.ت. اثر اجتماعی هیجان
آثار هیجان که در چهره فرد ظاهر می شوند در زندگی اجتماعی بسیار مؤثرند زیرا همین آثار و علائم هیجان، زبان طبیعی میان مردم می باشند. بدین معنا که ایشان می توانند با مشاهده همین نشانه ها به رفتارهای روانی یکدیگر پی ببرند. به عبارت دیگر، همین علائم، رموز اجتماعی برای تفاهم و تأثیر و تأثر میان افراد بشر است.خصایص هیجانهای کودک
هیجانهای کودک با خصایص زیر از حالات هیجانی بزرگسالان ممتاز می شوند:1. سرعت و زودگذری
حالت هیجانی در کودکان، به سرعت آغاز و با همان سرعت پایان می یابد بدون اینکه هراسی به دنبال داشته باشد. به تدریج در اثر رشد و تکامل که فهم کودک و کنترل تعبیر افزایش می یابد عمق و دوام هیجانها نیز زیاد می شود.2. شدت و انفجار
هیجانهای کودک، شدید و تند می شوند بطوری که او میان امور را زنده و بی ارزش، تشخیص نمی دهد. چنانکه وقتی او را از بیرون رفتن، مانع شوند گریه می کند همچنان که هنگام چیدن ناخن هایش به گریه می افتد. همچنین، وقتی به او سیبی بدهند به همان میزان شاد می شود که برایش سه چرخه ای بخرند. به تدریج در اثر رشد و تربیت از این شدت، کاسته می شود.3. کثرت
هیجانهای کودک متعددند و او در بیشتر اوضاع و احوال، با بازتابهای هیجانی پاسخ می دهد، ولی رفته رفته یاد می گیرد که از واکنش های غیرهیجانی استفاده کند.4. دگرگونی
کودک در هیجانهای خود، به یک رنگ و حالت ثابت نمی ماند. بدین معنا در حالی که می خندد بلافاصله گریه می کند. از این رو، می توان گفت که کودک خشمناک می شود تا بخندد و می خندد تا بترسد... همچنین علامت های شادی در چهره او مشاهده می شوند در صورتی که چشمانش پر از اشک گریه است.5. امکان تشخیص فوری رفتار
رفتار کودک را به آسانی می توان از حالات هیجانی او شناخت برعکس بزرگسالان که می توانند بیشتر هیجانهای خود را پنهان کنند.6. کوتاهی مدت
هیجانهای کودک بیش از چند دقیقه طول نمی کشند و فوراً پایان می یابند، زیرا کودک می تواند با اعمال ظاهری، هیجانهای خود را نشان دهد.7. تکرار
واکنش های هیجانی کودک، بیشتر تکراری هستند ولی به تدریج که رشد و تکامل می یابد، می تواند در اثر یادگیری، با اوضاع سازگاری کند و واکنشهای گوناگون نشان دهد.8. ناهمانندی
اگر در حالات هیجانی کودکان مختلف دقت کنیم می بینیم که واکنش های هیجانی ایشان با یکدیگر متفاوتند. در نوزادان، هیجانها همانندند به تدریج که بزرگ می شوند و یادگیری و محیط در آنها تأثیر می کنند رفتارهای هیجانی شان جنبه فردی پیدا می کنند و هر کودک دارای واکنش های خاصی می شود. مثلاً یک کودک وقتی می ترسد فرار می کند، دیگری پشت سر مادرش پنهان می شود و سومی فقط گریه می کند.9. تغییر در تعبیر هیجانی
کودک خردسال هر چه را و هر وقت که خواست، می خواهد بدون اینکه به زیان خود یا دیگران توجه کند. مثلاً وقتی خشمناک می شود دیگر منتظر نخواهد بود که خشم خود را در زمان و مکانش اظهار نماید. همینکه بر سن کودک افزوده می شود می تواند رفتارهای هیجانی خود را- در اثر یادگیری و محیط- کنترل کند.
پی نوشت ها :
1- برای مطالعه بیشتر نظریات این دانشمندان به کتابهای روان شناسی عمومی مراجعه شود.
2. A Dictionary of psychology. 1956 P.80.
شعاری نژاد، علی اکبر؛ (1385)، روان شناسی رشد، تهران: نشر اطلاعات، چاپ نوزدهم 1388
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}