نویسنده: علی اکبر شعاری نژاد




 

اگر زندگی را عبارت از سازگاری با محیط بدانیم این واقعیت روشن می شود که سازگاری با محیط مستلزم کسب تجربه های لازم درباره ی امور و مسائل مختلف است و افرادی در این سازگاری موفق تر خواهند بود که تجربه های بهتر و وسیعتری بدست آورده باشند. کسب هرگونه تجربه به استعداد ذهنی نیازمند است از این رو می گویند: استعداد عقلی هر فرد کم و کیف تجربه زندگی او را تعیین می کند.
تربیت پذیری که در حقیقت یک نوع تجربه آموزی است کاملاً به استعداد ذهنی فرد بستگی دارد و اگر انسان بیش از سایر حیوانات، تربیت پذیر است به سبب بهره مندی او از استعداد ذهنی بیشتر می باشد. تربیت رسمی یا آموزش و پرورش نیز بر استعداد عقلی کودک و نوجوان مبتنی است. به همین سبب، در بیشتر کشورها، سن عقلی کودک برای ورود به مدرسه بیش از سن زمانی او مورد توجه است و هرگونه تدبیر و سیاست تربیتی درباره ی وی بر اساس همین سن عقلی یا استعداد ذهنی اتخاذ می شود.
کودک برای اینکه از استعداد ذهنی سالمی برخوردار شود و یا بتواند از استعداد عقلی طبیعی خویش بهتر استفاده کند باید خانواده و مدرسه با یکدیگر صمیمانه همکاری کنند و این همکاری در صورتی خوب و سودبخش انجام خواهد گرفت که والدین و معلمان خود از تربیت سالم بهره مند باشند.
برای کمک به ظهور و پرورش استعداد عقلی کودک قبل از مدرسه باید توصیه های زیر را به کار بست:
1. خانه به صورت یک محیط شناخت و تجربه اندوزی و تربیت محبت آمیز درآید. هیچ گونه مانع عاطفی (مشاجره والدین و ...) نباید بوجود آید که کودک را از یادگیریهای لازم باز دارد.
2. هرگونه نقص غذایی یا غده ای که ممکن است در استعداد یادگیری کودک تأثیر بگذارد کشف و اصلاح شود.
3. کودک پیش از ورود به دبستان در یک محیط مساعد برای ارضای میل کنجکاوی قرار بگیرد.
4. از وا داشتن کودک به یادگیری چیزی که استعدادش را ندارد خودداری شود.
با رفتن کودک به مدرسه، نقش خانواده در کمک به کودک برای اظهار و بکار انداختن استعدادهای ذهنی تمام نمی شود جز اینکه مدرسه می تواند بهترین کمک و همکار آن باشد و وظایف و نقش های دیگری بعهده بگیرد.
هر درسی در مدرسه وقتی مفید خواهد بود که به هدف نامبرده کمک کند یعنی دانش آموز را تحریک کند که بی اختیار، استعدادهای ذهنی خود را بکار اندازد و شخصاً از فعالیت های خود نتیجه بگیرد و استفاده کند. معلم خوب کسی است که فعالیت های درسی را تا حد امکان به عهده دانش آموزان بگذارد و خود به نظارت و راهنمایی- در صورت لزوم- اکتفا کند.
با توجه به چگونگی رشد و تکامل عقلی در کودکان و نوجوانان، رعایت نکات زیر ضروری می نماید:
1. برنامه تحصیلات باید با میزان رشد ذهنی محصلان سازگار باشد. به عبارت دیگر، چیزی را باید به آنها آموخت که استعداد یادگیری آن را دارد.
2. تدریس در سالهای اولیه تحصیل باید بر محسوسات دانش آموزان متکی و مبتنی باشد یعنی معلم دروس خود را محسوس و عملی سازد با توجه به اینکه کودکان از لحاظ حواس با همدیگر تفاوت دارند.
3. باید استعداد کودک را برای شناختن اوضاع جهان خارج، بیدار و تربیت کرد به این طریق که معلم گفته های درسی خود را به مظاهر زندگی و اشیای موجود در محیط خاص کودک مرتبط سازد.
4. همیشه باید این نکته را به یاد داشته باشیم که حفظ و از بر کردن تنها دلیل بر فهم مطلب نیست بلکه مهم، ادراک آن و یاد گرفتن طرز استفاده از آن می باشد.
5. در مرحله اول کودکی تخیل کودک جنبه ایهامی دارد چنانکه عصا را اسب جاندار می پندارد و از سوار شدن آن همان لذت را می برد که شخص بزرگسال از سوار شدن اسب واقعی می برد. لکن در سالهای 6 یا 7 علاقه مند می شود که به اسب واقعی سوار شود زیرا کودکان در مراحل بعدی طفولیت به واقعیت ها متوجه می شوند. بدین سبب، در این سن معلم می تواند تخیل دانش آموزان را در راه درست پرورش دهد و او را از افراطی که سبب دوری او از زندگی واقعی می شود دور کند. به عبارت دیگر، دانش آموزان را طوری بار آورد که در مسائل زندگی و حل مشکلات آن، به تفکر و تعقل بپردازند و خود را با عالم وسیع و زیبای خیال خوش نکنند.
6. کودک در نخستین مراحل کودکی، هر موضوع و مسأله خرافی و فکر موهوم را بدون بحث می پذیرد در صورتی که در دبستان به تحقیق و انتقاد آنها علاقه مند می شود. از این رو، معلم باید اولاً مسائل واقعی را برای ایشان مطرح کند؛ ثانیاً آنان را از همان آغاز تحصیل به روش انتقاد صحیح و لزوم و اهمیت آن در پیشرفت فرد، راهنمایی و تشویق کند و به ایشان معلوم نماید که انسان باید در قضاوتهای خود تابع عقل و منطق باشد نه عاطفه، و اگر از کارهای او انتقاد صحیح و بجایی کردند ناراحت نشود و به تعدیل و تغییر آنها بپردازد و نیز از انتقاد درست و منطقی کارهای ناپسندیده دیگران، باک و هراس نداشته باشد.
7. در توزیع دانش آموزان به کلاسها- تا حد امکان- استعداد ذهنی آنان را در نظر بگیرند زیرا همانندی عقلی میان دانش آموزان، بزرگترین کمک یادگیری و آموزش است.
8. از لحاظ روان شناسی، اشتباه محض است که برنامه ثابتی را به طور مساوی بر همه دانش آموزان تحمیل کنیم چه برنامه هایی را که یک عده در چهار سال تمام می کند گروه دیگری حتی در شش سال نیز از اتمام آن عاجز است.
9. برای کودکان کند هوش و ضعیف عقل باید مدارس مخصوصی تأسیس شوند تا بتوانند از استعداد موجودشان بیشترین استفاده را ببرند و وجودشان نیز برای جامعه مفید واقع شود.
10. برای اینکه دانش آموزان تیزهوش از رشد و تکامل سریع خود باز نمانند لازم است مجال و فرصتهای علمی مناسب برای ایشان فراهم کنند.
11. چون موفقیت در هر شغل به میزان هوش شخص بستگی دارد از این رو، باید دانش آموزان را برحسب میزان هوش و عقل، از لحاظ شغلی که در آینده به عهده خواهند گرفت، راهنمایی کرد.
12. معلم باید علت عقب ماندگی درسی کودک را مطالعه کند و میزان بستگی آن را با ضعف هوشی یا عوامل گوناگون محیطی دریابد و به درمان درست آن بپردازد.
13. مدرسه باید با مطالعه استعدادهای دانش آموزان، آنان را به رشته تحصیلی خاصی که در دوره ی متوسطه می توانند ادامه دهند رهبری کند تا شعبه های تحصیلی را شانسی یا برای بیکار نماندن و ... انتخاب نکنند که این جز اتلاف انرژی و تضییع اوقات گرانبها نتیجه دیگری نخواهد داد.
منبع مقاله :
شعاری نژاد، علی اکبر؛ (1385)، روان شناسی رشد، تهران: نشر اطلاعات، چاپ نوزدهم 1388