پرسشی از محضر علامه مصباح یزدی

پرسش:

از چه زمانی و توسط چه کسانی مفاهیم و ارزشهای غربی در کشور ما رایج گشت؟

پاسخ:

آنچه را که به عنوان مفاهیم و ارزش های غربی، و در تقابل با باورهای اسلامی می دانیم در واقع همان ثمرات و دستاوردهای برخاسته از فرهنگی است که بر اساس دین ستیزی، مادیگرایی و الحاد شکل گرفته است.
برآیند مجموعه شرائط و عواملی که منجر به تحولات مبنایی و پیدایش رنسانس و عصر جدید در مغرب زمین گشت، به دنبال خود فرهنگ غالبی را شکل داد که عمده ترین مؤلّفه های آن اومانیزم، سکولاریزم و لیبرالیزم است.
تحولات اروپا و مغرب زمین در عصر جدید با پیشرفت های شگفت تکنولوژیک و رشد جنبه های مختلف علوم تجربی همراه بود که چهره ی دنیایی مغرب زمین را دگرگون نمود و نمائی جذّاب و دلفریب به آن بخشید. فرهنگ جدید غرب با تازگی و جذابیت و زرق و برق تمدن نو، همراه با سیطره اقتصادی گسترده، دیگر جوامع انسانی را به منظور استیلا و سیطره بر جهان، مورد هجوم قرار داد و کشورهای دیگر، منفعلانه و کم و بیش، تحت تأثیر این فرهنگ قرار گرفتند و همانطوری که اندیشمندان جامعه شناس معتقدند با صدور تکنولوژی غرب، فرهنگ غربی نیز صادر شد و جوامع اسلامی نیز از این تأثیر بی بهره نماندند.
مجاری نفوذ و گسترش این فرهنگ در جهان اسلام از راه های متعددی بود. نخستین برخورد غرب با جهان اسلام که به دنبال آن نفوذ غرب در سراسر جهان اسلام گسترش یافت، درگیری نظامی بود. اشغال مصر از سوی ناپلئون (1797م) و جنگهای ایران و روس نقطه ی آغاز این امر بود. به تدریج گروهی برخوردار از اخلاق و فرهنگ مهاجمان، و جریانی همسو و مروّج فرهنگ آن سامان به نام غربزدگی شکل گرفت و در این هماوردی، غربزدگان برتری و سیادت غرب را پذیرفتند و تسهیل کننده نفوذ غرب بر جامعه شدند. آنان لازمه ی توسعه و پیشرفت را تمسّک به عقل و تعبّد به علوم تجربی می دانستند و با آنچه ریشه در دین و ماوراء طبیعت داشت برخورد می کردند و با هدف ستیز با دین بر ترویج اباحی گری و بی بند و باری تأکید می نمودند. علاوه بر این غرب برای نفوذ خود از راههای دیگر نیز بهره می جست:
میسیونرهای مذهبی با ایجاد مراکز تعلیم و تربیت و کانونهای خیریّه در هموار کردن سیطره ی غرب و اشاعه ی اندیشه ی آن نقش داشتند و مستشرقین با مطالعه ی فرهنگ جوامع و شناسایی نقاط قوّت و ضعف آن، راههای استیلای غرب را یادآور می شدند.
ادیان ساختگی، اقلیت های مذهبی، تشکل هایی نظیر احزاب، انجمن ها و از جمله لژها و تشکیلات فراماسونری، ترجمه کتابهای غربی و گسترش رسانه های جمعی به ویژه مطبوعات، که عمده ترین سردبیران و روزنامه نگاران مطبوعات از عوامل نفوذی بودند، از دیگر مجاری نفوذ فرهنگ غرب به شمار می روند.
بیش از همه، ضعف ساختاری نظامهای سیاسی حاکم بر جهان اسلام زمینه ساز حاکمیّت اندیشه ی غربی بود. پدید آمدن دورانی از رکود، غفلت و بی خبری، استبداد خشن حکام و سلاطین، جمود فکری، رواج اخلاقی انزواگرایانه، رواج خرافات و بدعت ها و تهی شدن مفاهیم دینی چون صبر و زهد و انتظار و توکّل از معانی اصلی خود و نیز عوامل پیش تر یاد شده، منجر به دوگانگی فرهنگی و غربزدگی در چنین جوامعی گشت.
همانگونه اشاره کردیم نفوذ فرهنگ غرب در ایران به اوان حکومت قاجاریه باز می گردد و شکست ایران از روسیه که موجب خودباختگی برخی مجریان و افراد جامعه شد، به تدریج منتهی به شکل گیری غربزدگی در ایران گشت.
همراه با آغاز نهضت مشروطیّت که ارتباط فرهنگی ما با غرب گسترش یافت این مسئله به اوج خود رسید فراماسون ها و غربزدگان مفاهیم و ارزشهای رایج در غرب را که دارای رویه ها و ابعاد گوناگونی بودند به عاریت گرفتند و به ترویج آنها در جامعه ی اسلامی ما پرداختند. البته به دلائلی زمینه ی رواج آن مفاهیم -از جمله مفهوم آزادی و مفهوم دموکراسی- در جامعه ما فراهم بود. از آنجا که مردم ما از ظلم و ستم درباریان خودکامه و مستبد به تنگ آمده بودند، به راحتی به ندای آزادی پاسخ می دادند و وقتی کسانی شعار آزادی سر می دادند، مردم با آغوش باز از آن استقبال می کردند و در نتیجه، آن شعار تبدیل به یک شعار همگانی و مردمی شد و طرفداری از آزادی و آزادیخواهی مقبولیت عام یافت. البته آنچه مردم به دنبال آن بودند، آزادی از قید حکومتهای خودکامه و مستبد و مخالفت ارزشهای اسلامی بود ولی آنچه غربزدگان و دست پروردگان غرب دنبال می کردند، بُعد و رویه ی دیگر آن مفهوم، یعنی آزادی از قید اسلام بود. آنها در پرتو آن شعار و ترویج مفهوم آزادی درصدد بودند که مردم را از اسلام دور کنند تا دیگر پایبند قوانین و مقررات و ارزشهای اسلامی نباشند. همچنین مردمی که از حکومت زورمداران، خوانین و فئودالها به تنگ آمده بودند از شعار دموکراسی استقبال کردند و در پرتو آن خواهان حاکمیت مردم بر سرنوشت خویش بودند نه اینکه حاکمان زورمدار، فئودال ها و سرمایه داران سرنوشت آنها را رقم زنند. این، آن بُعد و برداشتی بود که مورد قبول و پذیرش جامعه ما قرار گرفت اما کسانی که این مفهوم را به طور عام ترویج می کردند و به تقدیس و پرستش این ارمغان غرب می پرداختند و دیگران را نیز به پرستش آن دعوت می کردند هدفشان از طرح شعار دموکراسی این بود که ارزشهای اسلامی کنار نهاده شود و دین از عرصه ی حیات سیاسی جامعه حذف گردد و آراء و خواست مردم جایگزین ارزشهای اسلامی و مذهبی گردد. کسانی که به این هدف پلید غربزدگان و فراموسون ها واقف نبودند به طور مطلق این شعار را می پذیرفتند. اما کسانی که دوراندیش و تیزبین بودند عکس العمل نشان دادند و در راه روشن کردن مردم و آگاه نمودن آنان نسبت به توطئه ی عناصر خودفروخته، حتی حاضر شدند جانشان را فدا کنند و با همه ی وجود اعلان کنند که آزادی و دموکراسی مطلق که حتی مستلزم مخالفت با اسلام و قوانین اسلامی باشد از دیدگاه اسلام و شریعت مطرود و محکوم است. این جدال و کشمکش بین اصولگرایان و اسلام خواهان از یک سو و دگراندیشان و غربزدگان از سوی دیگر تاکنون ادامه دارد.
بررسی فراز و نشیب و روند نفوذ و تهاجم فرهنگ غرب از آغاز تا کنون حاکی از آن است که در هر مقطع جلوه ای و بخشی از فرهنگ غرب در جامعه ی ما خودنمائی کرده است. شعار ستیز با دین، آزادی گرایی، الحاد و مادیگرایی، انسان مداری، ملی گرایی، اشاعه ی اندیشه های التقاطی، مطالعه ی اسلام از دریچه ی علوم تجربی و به اصطلاح علم زدگی، پروتستانتیسم اسلامی و فن گرایی از جمله ی این جلوه گری هاست. همچنین این بررسی نشان می دهد که در آغاز غربزدگان مفاهیم و آموزه های فکری غرب را آشکارا و به صراحت طرح می کردند امّا به تدریج دریافتند که لازمه ی توفیق آنها در جامعه ی دینی، عرضه ی این مفاهیم در قالبی اسلامی است.
در نتیجه شکل جدید تهاجم فرهنگ غرب و القاء آموزهای آن، در قالب اندیشه های نوین اسلامی و توسط کسانی است که خود را دین شناس و عالم دین معرفی می کنند و این خود، هوشیاری و تلاش و جدیت بیشتری را برای مقابله می طلبد.
منبع مقاله :
مصباح یزدی، محمد تقی؛ (1391)، پاسخ استاد به جوانان پرسشگر، قم: انتشارات مؤسسه ی آموزشی و پژوهشی امام خمینی (قدس سرّه)، چاپ اول