عقل، دین و قلمرو آن
پرسشی از محضر علامه مصباح یزدی
پرسش:
تعریف و قلمرو دین چیست؟ و آیا این سخن که «قلمرو دین محدود به عرصه هایی است که عقل توان شناخت آن را ندارد» صحیح است؟پاسخ:
تعریف دین و شناخت آن دارای اهمیّتی بسیار است، زیرا در پرتو آن می توان قلمرو دین و عرصه هایی که در بر می گیرد را تعیین کرد. کسانی درصدد برآمده اند که ابتدا از طریق متد بحث بیرونی اصل حاجت به دین را بررسی کنند و به شناخت قلمرو دین در زندگی انسان دست یابند و پس از آن به تعیین قلمرو دین بپردازند. و از این رو بحث های فراوان و دامنه داری را از قبیل «انتظار از دین»، و این که انتظار ما از دین، حدّاقلی است یا حدّاکثری (1) -یعنی قلمرو دین همه ی عرصه های زندگی انسانی را در بر می گیرد، یا این که تنها بخشی از عرصه های زندگی انسانی را در بر می گیرد و بیشتر عرصه های زندگی انسانی را باید به عقل، علم و خواسته های مردم واگذارد- مطرح نموده اند، و به تبعِ دیدگاهی که برگزیده اند به تعریف دین پرداخته اند. به عنوان نمونه کسانی که به عدم دخالت دین در عرصه های اجتماعی (=سکولاریسم) معتقد شده اند، دین را این گونه تعریف کرده اند: دین برای تنظیم رابطه ی معنوی انسان با خداست؛ یا اندکی وسیع تر و گسترده تر، دین چیزی است که در زندگی آخرت -به فرض که آخرتی باشد- می تواند مؤثّر باشد و برای تنظیم زندگی انسان با آخرت است (ولی دین هیچگونه ارتباطی با مسائل جدّی زندگی انسان و از جمله حکومت ندارد).اگر ما بخواهیم دین را تعریف کنیم، باید ببینیم دینداران و کسی که دین (2) را نازل کرده چگونه آن را تعریف کرده اند زیرا اگر، از پیش خود تعریفی از دین ارائه دهیم و براساس آن تعریف خود ساخته به تعیین قلمرو دین بپردازیم، در حقیقت قلمرو دین را نه آن گونه که هست، بلکه آن سان که خود پسندیده و خواسته ایم معرّفی کرده ایم. بنابراین برای شناخت دین خدا و ارائه ی تعریف از آن نباید به سلیقه ی خود مراجعه کنیم، بلکه برای شناخت دامنه، رسالت، و خواست آن دین باید «منابع» و «محتوا»یِ آن را بررسی نماییم. از این رو در تعریف -دین آنچنان که از مراجعه به منابع و محتوای دین اسلام- بر می آید باید گفت: «دین یعنی شیوه ی رفتار صحیح انسانی، آن گونه که خدا می خواهد» و این رفتار هم باورها و ارزش ها را در بر می گیرد و هم اعمال فردی و اجتماعی انسان را؛ و خلاصه تمام عرصه های زندگی انسان را شامل می شود.
به همین دلیل انسان دیندار کسی است که در اعتقاد، پذیرفتن ارزش ها و در عمل فردی و اجتماعی آن گونه که مورد قبول و خواست خداوند متعال است رفتار نماید و در هر کدام از این امور نقص داشته باشد، دینش ناقص خواهد بود.
دین چنان که در قرآن (3) و سنّت آمده، شامل مسائل اجتماعی و سیاسی می شود و راجع به قوانین مدنی، قوانین جزایی، قوانین بین المللی و راجع به عبادات و اخلاق فردی سخن گفته است و برای زندگی خانوادگی، ازدواج، تربیت فرزند و برای معاملات و تجارت دستورالعمل دارد؛ بنابراین چیزی نمی ماند که از قلمرو دین اسلام خارج باشد.
به همین دلیل انسان دیندار کسی است که در اعتقاد، پذیرفتن ارزش ها و در عمل فردی و اجتماعی آن گونه که مورد قبول و خواست خداوند متعال است رفتار نماید و در هر کدام از این امور نقص داشته باشد، دینش ناقص خواهد بود.
اما کسانی که نه با مراجعه به منابع و محتوای اسلام، بلکه به استناد به سخن برخی مستشرقین و یا از جانب خود به تعریف دین پرداخته اند، قلمرو آن را نیز -آن چنان که تعریفشان نادرست و به دور از واقعیت دین و محتوای آن است- محدود به عرصه هایی ویژه کرده اند و از جمله مدّعی شده اند: قلمرو دین تنها چیزهایی است که بشر از فهم آن ناتوان است، پس هر جا عقل قضاوتی داشته باشد دیگر جای دین نیست، قلمرو دین جایی است که عقل راهی ندارد.
لازمه ی سخن فوق این خواهد بود که با گذشت زمان و پیشرفت و توسعه ی زندگی بشر و حصول دستاوردهای نوین علمی و یا اندوختن برخی تجارب، نیاز به دین هم رفته رفته کاسته شود. و در واقع امروزه می توان ادّعا کرد که دیگر بشر تقریباً احتیاجی به دین ندارد. و تنها در مسائل جزئی که هنوز عقل او از حلّ آنها ناتوان است و امید ندارد به این زودی ها آنها را حل کند به سراغ دین می رود. طبعاً بر این نگرش و تعریف، این نتیجه مبتنی می شود که سیاست و بطور کلی تمام مسائل اجتماعی و فردی دیگر که با تکیه بر عقل و استدلال و کاوش های عقلانی بدست می آید ربطی به دین ندارد و از قلمرو آن خارج است.
در پاسخ طرفداران این نگرش باید گفت: اولاً همانگونه که در تعریف دین گفتیم انسان باید تمامی رفتارهای خود را مطابق خواست و رضایت خدا انجام دهد -اگرچه این به سود خود انسان تمام می شود و کاملاً به مصلحت هر دو جهان است- اما چگونه باید خواست و اراده ی خداوند را شناخت تا بر طبق آن عمل نمود، از سه راه کلّی قابل حصول است: 1. قرآن، 2. سنّت، 3. عقل.(4)
این سه راه، راه های کشف اراده ی تشریعی خداوند هستند. از این رو، عقل را نیز در زمره ی منابع احکام و قوانین الهی برشمرده اند. و فقهاء با توجه به همین دلیل، برای اثبات مسائل شرعی به عقل نیز تمسک می جویند. پس چنان نیست که بین عقل و شرع مرزی وجود داشته باشد، و داده های دین و مدرکات عقلی به سان دو مجموعه ای باشند که هیچ عضو مشترکی ندارند و به اصطلاح بین آنها تباین کلی وجود دارد، بخشی به عقل مربوط شود و بخشی به شرع؛ بلکه عقل نیز چراغی است که در پرتو روشنگری آن می توان اراده و خواست و مرضّی الهی را کشف کرد و آنچه در این عرصه با عقل کشف می شود، امری دینی است.
البته مقصود این نیست که عقل توان شناخت همه ی احکام، آموزه ها و ارزش های دین را داراست، زیرا اساساً چنین چیزی هرگز برای عقل یا هر ابزار شناخت دیگر انسانی -مادام که وحی به کمک انسان نیاید- ممکن نخواهد بود. آنچه در این جا مقصود ما است نفی پندار جدابودن کامل مدرَکات عقل از دین است.
حاصل آن که، کسانی که دین را بدون در نظر گرفتن منابع و محتوای آن تعریف کرده اند و بر اساس آن، دین را تنها مربوط به ساحت هایی خاص، مثلاً صرفاً مربوط به تنظیم رابطه ی انسان با خدا، دانسته اند و سایر جنبه های زندگی انسان را از قلمرو دین خارج کرده اند، سخنی کاملاً بیگانه از واقعیت دین به زبان آورده اند؛ و گرنه اسلام آن گونه که قرآن و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه ی اطهار (علیهم السلام) فرموده اند شامل تمام عرصه های زندگی بشر، اعم از اعتقادی و عملی و فردی و اجتماعی، می شود و برقراری و بیان رابطه ی فردی انسان با خدا تنها بخشی از دین را تشکیل می دهد.
پی نوشت ها :
1. درباره ی مفهوم دین حدّاقلی و دین حدّاکثری، و دیدگاه اسلام در این باره؛ ر.ک: «پرسش ها و پاسخ ها»، استاد محمد تقی مصباح یزدی، جلد سوم، ص 45-50.
2. بحث ما در خصوص ادیان آسمانی و بطور مشخص دین «اسلام» است.
3. علاقمندان به بررسی و پژوهش بیشتر را به آیات ذیل که تنها بخشی از آیات مربوط به ابعاد اجتماعی دین هستند ارجاع می دهیم: بقره/222-3، 230، 240، 275، 282-3؛ نساء/11، 20، 23، 35، 65؛ مائده/ 1؛ احزاب/6، 36، 49؛ نور/2؛ حجرات/9؛ جمعه/10؛ و البته چندین برابر این آیات در روایات و سنت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه ی معصومین (علیهم السلام) آمده است و می توان با مراجعه به مجامع روایی به مطالعه ی آن پرداخت.
4. البته اجماع هم که به عنوان یکی از منابع شناخت اراده و احکام الهی معرفی شده، به سنت بر می گردد و کاشف از آن است.
مصباح یزدی، محمد تقی؛ (1391)، پاسخ استاد به جوانان پرسشگر، قم: انتشارات مؤسسه ی آموزشی و پژوهشی امام خمینی (قدس سرّه)، چاپ اول
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}