نویسنده: علی اکبر شعاری نژاد




 

اگر اندکی پیش از دانش آموزان به کلاس برویم و پشت میز خود قرار بگیریم و دانش آموزان را هنگام ورود به کلاس دقیقاً مورد مطالعه قرار دهیم خواهیم دید: عده ای فعال و سرحال وارد می شوند، بعضی ها کمرو هستند و می کوشند خود را از چشم ما پنهان دارند، برخی بی حال و افسرده اند، چند نفر با هم و گفتگوکنان، و بعضی نیز تنها می آیند، همچنین یک عده از کودکان از زیبایی اندام بهره مندند، عده دیگر نقص های بدنی دارند و از آنها رنج می برند، همینکه فعالیت های آموزشی را آغاز می کنیم می بینیم بعضی از دانش آموزان با ذوق و اشتیاق به درس توجه دارند و به سرعت یاد می گیرند، در صورتی که بعضی دیگر بعد از چند بار تکرار می آموزند، عده دیگر نیز به کلی نسبت به درس بی توجهند و به چیزهای دیگر مشغولند و گروهی نیز ساکت و آرام تماشا می کنند. این وضع را که بین همه افراد بشر و در همه جا وجود دارد و یک وضع طبیعی تلقی می شود با اصطلاح «تفاوتهای فردی» تعبیر می کنند.
کیفیت رشد و تکامل نیز با وجود اصول عمومی و مشترک رشد و نمو بین افراد یک نوع، در همه یکسان نیست چنانکه بعضی از کودکان زودتر از دیگران زبان باز می کنند و راه می روند، بعضی براحتی از شیر مادر باز گرفته می شوند بدون اینکه حتی به استفاده از پستانک نیاز باشد در حالی که بعضی از کودکان تا چند سال دیگر هم پستانک را ترک نمی گویند. همچنین، برخی از کودکان، تیزهوش و بعضی کم هوشند و گروهی نیز هوش متوسط دارند. مطالعه روان شناسی نشان می دهد که این رفتارهای گوناگون همگی معلول علت های مختلف می باشند در این بحث، به بررسی عواملی می پردازیم که باعث پیدایش این تفاوتهای فردی می شوند و شناخت تفاوتهای فردی و علل یا عوامل پیدایش آنها ما را در شناخت خود و دیگران بخصوص کودکان کمک می کند از این رو، مسأله «تفاوتهای فردی و عوامل آنها» عمده ترین مسائل روان شناسی است و حتی می توان گفت: که روان شناسی غیر از تفاوتهای فردی موضوع دیگری برای بحث ندارد.
ما وقتی می توانیم کودکان و نوجوانان را درست تربیت کنیم، از فعالیت های آموزشی خود بهره مطلوب بگیریم، افراد دشوار و دارای اختلالهای رفتاری را درمان کنیم، عقب ماندگان درسی را پیش ببریم، و بطور کلی مردم را در حل مسائل زندگی- بویژه مسائل روان شناختی- یاری کنیم که به تفاوتهای فردی موجود بین مردم آشنا باشیم. لکن مهمتر از خود «تفاوتهای فردی» پی بردن به عاملهایی است که باعث پیدایش آن تفاوتها می شوند و اگر ما این عوامل را خوب و درست بشناسیم هم تفاوتهای فردی را بهتر خواهیم شناخت و هم خواهیم توانست هر فرد را «شخص مستقل» و بی همتا بدانیم و بپذیریم و به رشد طبیعی و سالم او کمک کنیم. از طرف دیگر، شناخت این عوامل و میزان تأثیر هر یک از آنها مربیان را قادر می سازد که حدود و میزان تأثیر فعالیت های آموزشی یا تربیتی خود را در محصلان بداند و راه یا روشی در پیش بگیرد که با رشد و تکامل طبیعی هر دانش آموز، سازگار باشد.
همچنین رشد و تکامل اصطلاحی است که به تغییرات خاص در موجود زنده- در گذشت زمان- اطلاق می شود و نیز زندگی و رشد از همدیگر قابل تفکیک نیستند به طوری که می توان گفت آن دو در واقع مترادفند. بنابراین، زندگی سالم بدون برخورداری از رشد و نمو طبیعی و سالم غیرممکن است. و همین نکته یا اصل است که مطالعه علمی پدیده رشد و تکامل آدمی را ضروری می کند. روان شناسی را هم می توان در مطالعه دو پدیده اساسی و عمقی رشد و یادگیری خلاصه کرد.
وقتی از تغییرات رشدی سخن می گوییم طبعاً با این پرسش مواجه می شویم که کم و کیف این تغییرات از چه عواملی متأثر می شود؟ یعنی رشد و نمو چه مکانیزم هایی دارد؟ و پیدایش هرگونه تغییر در این عوامل چه آثاری روی تغییرات رشدی بجا می گذارد؟
پیش از بحث از عوامل مؤثر در رشد و تکامل لازم است به چند نکته دقیقاً توجه کنیم:
1. هنوز متخصصان به همه این عوامل پی نبرده اند.
2. رشد و تکامل تنها تحت تأثیر یکی از این عوامل نیست بلکه همه آنها مؤثرند.
3. هنوز تقدم و تأخر این عوامل از نظر اهمیت شان دقیقاً مشخص نشده است.
4. این عوامل با یکدیگر متعاملند یعنی میان آنها تعامل یا تأثیر متقابل وجود دارد.
5. مطالعه مستقل هر یک از عوامل مؤثر در رشد و نمو صرفاً برای سهولت مطالعه است.
«... با وجود اینکه تورات بدون عوامل محیطی نمی تواند عمل کند می توان برای سهولت کار تأثیرات توارث بر رفتار را به تنهایی در نظر گرفت. بی شک مکانیزمهای یادگیری نیز طبقه ی دیگری است که باید در تغییرات رفتار در نظر گرفته شود. همچنین در تعیین رفتار انگیزش به نحوه پیچیده ای با این مکانیزمها درگیر است و تأثیرات اجتماعی در رفتار کودک نیز بارز است هرچند این تأثیرات بر اشخاصی که از لحاظ بدنی، رنگ پوست، سن و حتی نسل با هم متفاوتند یکسان نیست. لازم است که هر یک از طبقات علل را قبل از مطالعه تعامل پیچیده شان به تنهایی مورد بررسی قرار دهیم».(1)
6. میزان تأثیر عوامل در رشد و تکامل برحسب افراد فرق می کند.
7. درجه تأثیر هر یک از این عوامل همیشه یکسان و ثابت نیست.
8. در صورت مشاهده هرگونه اختلال رفتاری در کودک باید به مطالعه کم و کیف همه این عوامل پرداخت تا عوامل اصلی را کشف کرد.
9. می توان تغییر رفتار آدمی را در این فرمول خلاصه کرد:
B-f(P,E) یعنی رفتار (Behavior) تابع (Function) ساخت و طبیعت شخص (Person) و وضع محیط (Environment) است و علت یا علت های رفتار و پیدایش هرگونه تغییر را در آن دو شخص و محیط می توان جستجو کرد. به بیان دیگر، نضج و یادگیری با هم و به شکل متعامل (یا تعاملی) باعث پیدایش کیفیت رفتار آدمی هستند.
10- روان شناسی رشد، هم به رشد و تکامل فرد توجه دارد (ontogeny) و هم به رشد و تکامل نوع (phylogeny) زیرا آن دو گونه رشد و تکامل را غیرقابل تفکیک می داند.
به طورکلی وقتی فرزند آدمی به دنیا می آید:
* یک موجود زنده بسیار پیچیده است و بعضی از اعضای بدنش از قبیل بینایی و شنوایی مخصوصاً دستگاههای ماهیچه عصبی می توانند اعمال خاص خود را در حد مطلوب انجام دهند.
*بچه نوزاد اساساً یک موجود نارس است و هنوز نمی تواند محیط خود را بدون کمک اطرافیانش تعدیل کند و نیازهای رشد و نموی خود را ارضا کند.
* بچه نوزاد به تماسهای لمسی، تغییرات درجه حرارت، وضع بدن و تغییرات در احوال درونی خود از قبیل گرسنگی پاسخ می دهد.
* بچه نوزاد می تواند پاسخ دادن به تغییرات نظامدار تحت شرایط آزمایشی را یاد بگیرد مثلاً می توان رفتار مکیدن (شیرخواری) او را شرطی کرد.
* ناحیه سر، مخصوصاً دهان، مرکز حیاتی تحریک است.
* نوزاد می تواند میان راحتی و ناراحتی فرق بگذارد.
* در رفتار بچه های نوزاد تفاوت های قابل اندازه گیری وجود دارند.
تکرار این اصل ضرورت دارد که سرعت و قالب رشد و تکامل فرد به وسیله شرایط و عوامل درونی و بیرونی تغییر می یابد. رشد و نمو بدنی تا حدی به غذا، شرایط بهداشت عمومی و تا حدی به عوامل محیطی مانند نور آفتاب، هوای تازه و شرایط اقلیمی بستگی دارد. الگوهای شخصیت غالباً تحت تأثیر گرایش ها و روابط اجتماعی قرار می گیرند. اهمیت نسبی عوامل متفاوت شناخته نشده است اگرچه بعضی از آنها نقش مهمتر از سایر عوامل بازی می کند. همچنین این عوامل با یکدیگر ارتباط دارند و نباید یکی از آنها را مستقل از سایر عوامل تصور کرد.
عوامل مؤثر در چند و چون رشد و تکامل آدمی را می توان چنین خلاصه کرد:

1- وراثت یا میراث شخص- کلیدی برای رشد و تکامل

وراثت (heredity) همه عوامل زیستی را در برمی گیرد که از والدین به سلولهای جنسی منتقل می شوند تا فرزند را تشکیل دهند. آنچه که فرد از والدین خویش به ارث دریافت می کند در طول عمرش با او همراه است و او را برای زندگی آماده می کند و برمی انگیزد زیرا وراثت جز این هدفی ندارد. وراثت یک فرایند است و ویژگی های ژنی (موروثی) در طی رشد و تکامل ظاهر می شوند. ژنهای همانند، در محیط های گوناگون، اثرهای متفاوت دارند. همچنانکه اثرهای ژنهای ناهمانند در محیط های همانند متفاوتند. مثلاً تعیین ارثی متغیر در هوش ضرورتاً به این معنا نیست که هوش صرفاً یک ویژگی موروثی است و تغییر نمی پذیرد.
معمولاً در بحث از وراثت زیستی اصطلاح «فطری» (genotype) را بکار می برند به این معنا که موجود زنده (ارگانیزم) از ژنها به وجود آمده است. پایه فطری (ژنوتیپ) یا ساخت ارثی زمینه اساسی همه رفتارهای آدمی است.
تغییر پی در پی خصایص موجود زنده در طول حیات را «عارضی» (phenotype) (فنوتیپ) نامند. معمولاً رشد و تکامل نتیجه همین عارضی هاست و آنها نیز، به نوبه خود، به خصایص فطری یا توالی فطریها، که از کنش یا عملکرد قانون وراثت یا ژنی نتیجه می شوند، بستگی دارند: نوع عارضی (فنوتیپ) خصایص پدیدار یک فرد را معرفی می کند. کودک یا بزرگسالی که ما می بینیم یک «فنوتیپ» است، یعنی خصایص کودکی یا بزرگسالی در او پدیدارند.
اینکه وراثت چگونه در درون فرد عمل می کند هنوز ناشناخته است اگرچه از صد سال پیش تحقیق های متعددی در این مورد به عمل آمده اند و ادامه دارند. جز اینکه ژن (gene) (تعیین کننده) (واحد ژنتیک پایه ای) یا ژنها تعیین کننده وراثت است و هر ژن از مولکول (deoxyribonucleic acid) DNA ساخته شده است. و ژنها مانند دانه های تسبیح جفت جفت در کروموزومهای (اجسام رنگی) (chromosomes) سلولهای نطفه ای بدن قرار دارند. هرکروموزوم دارای 20000 ژن است و هر یک از ما، در هر سلول بدنش تقریباً یک میلیون ژن دارد. به عقیده متخصصان علوم زیستی قانون وراثت را باید در مولکول DNA جستجو کرد که خود از چهار واحد شیمیایی متفاوت به وجود آمده است.(2) ژنها فرآورده های مواد شیمیایی مهم را در همه سلولهای ما کنترل می کنند و تنظیم زمان کارکرد آنها را به عهده دارند. چنین به نظر می رسد که هر ژن مسئول کنترل ماده شیمیایی خاصی است. بدین معنا که در رشد و نمو هر یک از سلولهای عصبی، ماهیچه ای، استخوانی و ... جنین گروه خاصی از ژنها فعالیت می کند. بدین ترتیب، ژنها خصایص نوعی و مسیر کلی رشد و نمو ما را تعیین می کنند. مثلاً ژنها تعیین می کنند که ما دارای دو چشم باشیم. همچنین، مسئولیت ساخت مغز و برقراری رابطه بین آن و سایر بخش های بدن ما به عهده ژنهاست. و چگونگی رشد و نمو سایر اعضای بدن ما هم به ژنها بستگی دارد. سرانجام، ویژگی های روان شناختی ما عمدتاً به وسیله توانش های (capacities) بدنی ما تعیین می شوند. ژنها بطور غیرمستقیم در ساخت هوش ما، توانایی گویایی ما، رفتار اجتماعی ما و احساسات یا عاطفی بودن ما دخالت دارند. به بیان دیگر، ژنهای ما هستند که ما را فردی موروثی از والدین ما می کنند.
در هر سلول آدمی 46 عدد یا 23 جفت کروموزوم وجود دارد که یک جفت آنها در هر کدام از مرد و زن «کروموزوم جنسی» است که تعیین جنسیت جنین را به عهده دارد. این دو کروموزوم جنسی در مرد به دو شکل متفاوتند: نوع بزرگتر که کروموزوم x نامیده می شود؛ و نوع کوچکتر در حدود کروموزوم x که کروموزوم Y خوانده می شود. نصف اسپرماتوزوئید را کروموزوم x و نصف دیگر را کروموزوم Y تشکیل می دهد، در صورتی که همه اووم دارای کروموزوم X است. لکن در زن هر دو به یک شکل هستند و کروموزوم X نامیده می شوند. هرگاه در عمل لقاح و انعقاد نطقه کروموزوم (Y) مرد با کروموزوم (X) ترکیب شود جنین پسر است و اگر کروموزوم مرد از نوع (X) باشد جنین دختر خواهد بود. به عبارت دیگر =YxX پسر و =XxX دختر خواهد شد. توزیع کروموزومها در سلولهای جنسی یک امر تصادفی است و علم هنوز به کشف دقیق اسرار آنها و امکان کنترل شان موفق نشده است.

ژن بارز و ژن مستور یا ژن غالب و ژن گیرنده

ژنهایی که ما از مادر و پدرمان به ارث می بریم به صورت مجموعه های مرتب تنظیم شده اند و در هر جفت کروموزوم مربوط به هر صفت، که جنین می گیرد، یکی از مادر و دیگری از پدر است که در این هنگام سه وضع پیش می آید:
1- هر دو از لحاظ صفت ارثی همسان هستند که در این صورت، رقابتی نخواهد بود و آن صفت در بچه ظاهر خواهد شد، و هر دو ژن را «بارز» یا «غالب» خواهیم خواند.
2- هر دو از لحاظ صفت ارثی ناهمسان هستند مثلاً ژن رنگ چشم مادر آبی و ژن رنگ چشم پدر سیاه است در این صورت، هر ژن که صفت خاص خود را ظاهر سازد «ژن غالب» (dominant gene) یا ژن بارز نامیده خواهد شد و ژنی که ضعیف بوده و نتوانسته است صفت خاص خود را در بچه ظاهر سازد «ژن گیرنده» یا «ژن مغلوب» (recessive gene) یا «ژن مستور» خوانده خواهد شد. البته ژن مستور هرگز از بین نمی رود بلکه از نسلی به نسل بعد منتقل می شود و احتمال دارد حتی در نسلهای دور به صورت ژن بارز و غالب در آید و ظاهر شود که علم هنوز علت این امر را کشف نکرده است. اختلاف خصایص یا ویژگی ها بین برادران و خواهران در حقیقت، نتیجه همین اختلاف ژنها و رقابت آنهاست.
صفات موروثی را معمولاً به چهار دسته تقسیم می کنند:
1- صفات مربوط به شکل اندام مانند شکل بدن، حجم، ترکیب و وضع اعضای گوناگون بدن.
2- صفات مربوط به وظایف اعضا مانند طول عمر و طاسی سرد.
3- صفات مربوط به رفتار و حالات روان شناختی مانند استعدادهای ذهنی، و مزاج.
4- صفات یا نقص های بیمارگونه مانند انگشتان زاید یا کوتاه.
اینگونه صفت ها نیز، به وسیله ژنها به فرزند منتقل می شوند و این ژنها به صورت دو رشته موازی پهلوی یکدیگر و به شکل دانه های تسبیح، زوج زوج مقابل هم قرار دارند.

اصول عمده وراثت زیستی

دانشمندان از مطالعات خود روی وراثت زیستی به اصول زیر دست یافته اند:

1.وجود خصایص مشترک در افراد

افراد آدمی با وجود داشتن تفاوتهای فردی یک عده خصایص مشترک دارند که به وسیله یک خط یا رشته خانوادگی و فامیلی از نسلی به نسل دیگر منتقل می شوند و خصایص نوعی را حفظ می کنند.

2. ژنهای موجود در سلولهای نطفه ای پایه های وراثت هستند

هنوز نمی دانیم و نمی توانیم پیش بینی کنیم که کدام یک از خصایص در کدام یک از فرزندان ظاهر خواهد شد.

3. نفوذ و تأثیر اجدادی

فرزند همه خصایص ارثی را مستقیماً از والدین دریافت نمی کند بلکه نصف آنها را مستقیماً از والدین، را ا ز پدربزرگ و مادربزرگ، را از اجداد دسته دوم و به همین ترتیب از اجداد دورش می گیرد.

4. تمایل به سوی متوسط (یا حد وسط)

با اینکه خصایص زیست شناختی کودک نمایانگر خصایص زیست شناختی والدین و اجداد او هستند لکن کودک عیناً نظیر هیچ کدام از ایشان نخواهد شد بلکه نسبت به آنها حدوسط را خواهد داشت. مثلاً فرزند والدین بلندقد از متوسط بلندتر و از والدینش کوتاه تر خواهد شد.

5. نیرو و مقاومت ویژگی های ارثی

از آزمایش های متعدد علمی چنین برمی آید که ویژگی های آموخته یا محیطی را نمی توان از راه ژنها از والدین به فرزندان انتقال داد زیرا پایه های وراثت، سلولهای نطفه ای هستند نه سلولهای بدنی مثلاً در آزمایشی دمهای یک عده موش را چند نسل پی در پی بریدند و لی آخرین نسل باز همان دم طبیعی را داشت.
با توجه به اصول مذکور می توان نتیجه گرفت که:
1) اینکه یک جفت ژن رسیده از والدین به فرزند کدام خواهد بود و چه صفتی را ظاهر خواهد نمود امری تصادفی است یعنی هنوز علم به کشف قانون آن موفق نشده است.
2) این نیز کاملاً به تصادف مربوط است (یعنی هنوز کشف نشده است) که یک اسپرم (sperm) (سلولی از پدر) خاص با یک تخم اووم (ovum) (سلولی از مادر) ترکیب یافته (zygote) را تشکیل می دهند. وقتی تعداد ژنها بسیار زیاد و نامعلوم شد طبیعی است که شماره ترکیب های ممکن ژنها را نمی توان روشن ساخت.
3) گفتیم معمولاً انتظار داریم فرزندان یک خانواده به علت داشتن کروموزمها و ژنهای مشترک و همانند دارای خصایص ارثی یکسان باشند لکن گفته شد که کودک فقط نصف خصایص ارثی را از والدینش به ارث می برند و بقیه آنها را از پدران و مادران بزرگ و اجدادش به او منتقل می شوند. بدین ترتیب، وراثت سبب می شود که نزدیکی میان والدین و فرزندان محفوظ بماند.
4) برادران و خواهران بیش از سایر افراد خانواده به همدیگر شباهت دارند و این تشابه هرچه افراد خانواده از لحاظ نسبی (نسبت خویشی) دور می شوند ضعیف تر می گردد و بین برادران و خواهران نیز دوقلوهای یکسان دارای خصایص ارثی مشابهی می باشند.
5) خصایص موروثی در فرزندان یک خانواده به حد متوسط متمایلند و به همین سبب، اکثریت افراد بشر از لحاظ خصایص وجودی در حد میانه قرار دارند. به بیان دیگر، وراثت تعادل موجود در حیات نوع را عموماً و حیات افراد را خصوصاً حفظ می کند. وراثت همان طوری که خصایص عمومی نوع و نسل را محفوظ می دارد حیات متوسط متعادل را نگهداری می کند. از این رو، نسبت نبوغ ذهنی در بین مردم همیشه نسبت کوچکی است زیرا نسبت غالب یا اکثریت، نسبت متوسط هاست.
6) وراثت، صفات یا خصایص نژادی را حفظ می کند چنانکه سرخ پوستان با سیاه پوستان و آن دو با سفیدپوستان همیشه دارای تفاوتهای زیستی (بیولوژیک) هستند (البته، نه تفاوتهای انسانی).

بعضی از خصایص موروثی

برخی از خصایص شخص که عمدتاً ارثی هستند عبارتند از: 1) بلندی بدن 2) نوع بدن عموماً 3) جنسیت 4) ساخت کلی ظاهر و سیما مخصوصاً پوست، بافت و رنگ موی سر، شکل و رنگ چشم، شکل بینی، ساخت گوش، شکل سر، همه خصایص خارجی و قابل مشاهده ای که او را از لحاظ ظاهر و سیما یک فرد بی مانند می کنند 5) ساخت درونی از قبیل شکل عدسی های چشم که در دید فرد اثر دارد، و شکل قلب.
علاوه بر ساخت ارثی تمایل به عملکرد یا کنش (function) به شیوه های خاص نیز ارثی است که شامل کنش های زیر می باشد:

1. پاسخ های عصبی

سطح عملکرد دستگاه عصبی از مهمترین عوامل رفتار است حتی یک فرد از هوش برتر- که عمدتاً زمینه ارثی دارد- خود در صورتی می تواند بهره مند شود که دستگاه عصبی او سالم باشد.

2.کارآیی حواس

تیزبینی، درجه شنوایی، حساسیت چشایی و توانایی دریافت بوها نیز اساساً ویژگی های موروثی هستند.

3.کار یا عملیات «دستگاه نباتی»

منظور ما از «نباتی» آن قسمت از سیستم است که فعالیت های اساسی زندگی را انجام می دهد مانند قلب، دستگاه گوارش، دستگاه تولید مثل، و... کارآیی این دستگاهها اساساً به وراثت تعیین می شود و توانایی آنها به کنش یا عملکرد تحت تأثیر شرایط محیطی است.

4. عملکرد سیستم غدد داخلی

غدد داخلی (یا درون ریز) که ترشحات خود را داخل خون می ریزند بخشی از دستگاه نباتی را تشکیل می دهند لکن به سبب اهمیت خاصی که دارند معمولاً جداگانه مورد بحث قرار می گیرند.

5. سرعت رشد بدنی

سرعت رشد و نمو بدنی از کودکی به کودک دیگر فرق می کند و عوامل متعددی در تعیین این سرعت مؤثرند ولی عامل اساسی آن «وراثت» است.

6. آمادگی برای بیماریهای خاص

اینکه شخصی آمادگی دارد به برخی بیماری های مخصوص مبتلا شود ممکن است نتیجه وراثت باشد چنانکه بعضی از مردم را می بینیم که بیش از دیگران در مقابل بیماری تسلیم می شوند. خلاصه، آدمی یک ساخت بدنی را به ارث دریافت می کند که برای عملکرد یا کنش در شیوه های خاص آمادگی قبلی دارد.
حال ممکن است این پرسش مطرح شود که چه چیز ارثی نیست؟ در پاسخ می توان گفت که رفتار آدمی نتیجه مستقیم وراثت زیست شناختی نیست بلکه بیشتر تابع یادگیری و عوامل محیطی است و بنابراین بیشتر تغییرپذیر است. مثلاً کودک خصایص اخلاقی را به ارث از والدین خود نمی گیرد لکن زمینه لازم برای یادگیری آنها و بهره مندی از آنها در او ارثی است.

مطالعه وراثت

معمولاً برای مطالعه وراثت یا تعیین اینکه آیا صفتی ارثی است یا نه از روش همبستگی استفاده می کنند فرزندان را با والدین، اعضای خانواده را با یکدیگر، و کودکان دو قلو را با همدیگر مقایسه و مطالعه می کنند و چنین مطالعه ای برای همه ما جالب است. دانشمند نیز درباره شباهت های خانوادگی کنجکاو است لکن او برای مقایسه و سنجش شباهت ها بین افراد یک خانواده از ابزارها و فنون استفاده می کند. او برای مطالعه اش ابتدا گروهی یا چند نفر را به عنوان نمونه انتخاب می کند که ممکن است این گروه همگی برادر و خواهر در یک مدرسه معین باشند، یا اینکه از محل های متفاوت و تا حد امکان زوجهای متعدد، باشند. او در این تحقیق به مقایسه و سنجش خصایص همانند بین اعضای گروه انتخابی خود می پردازد تا به میزان ارثی بودن آنها یا بعضی از آنها پی ببرد.
بیشتر مطالعات تطبیقی مربوط به وراثت درباره ی والدین و فرزندان همانند مخصوصاً در حوزه هوش انجام می گیرد. چنانکه در یکی از مطالعات به این نتیجه رسیدند که شباهت هوشی میان والدین و فرزند حدود پنجاه درصد است و این نیز یک رابطه تصادفی است. در یک مطالعه دیگر، درباه همانندیهای قد و وزن والدین و فرزندان آنها همبستگی را میان 60 تا 70 درصد یافتند. همانندی هایی که بین خانواده ها گزارش شده اند از این گونه اند: گرایش ها، سلوک، انتخاب حرفه، وضع اجتماعی- اقتصادی، سطح شغلی و در بعضی موارد برخی خصایص شخصیتی و ناسازگاری.
رابطه برادری و خواهری یک تصویر بسیار متغیری را نشان می دهد. چنانکه در مورد هوش، حدود همبستگی از 30 تا 70 درصد متغیر است که این نیز بستگی دارد به جمعیت نمونه، همانندی محیط، سن و عوامل دیگر. مقایسه ویژگی های شخصیت همانندی های کمتری نشان می دهد. نظیر همین مطالعات را درباره حیوانات نیز انجام دادند و به نتایج مشابه رسیدند.

مسأله علیت

دانشمندان این حقیقت را دریافته اند که با هم و همزمان اتفاق افتادن دو پدیده دلیل این نیست که میان آن دو رابطه علیت (یا علت و معلولی) وجود دارد و بنابراین، از همانندیهای موجود میان اشخاص نمی توان این نتیجه را گرفت که آن همانندیها ارثی هستند یا زمینه و ریشه ارثی دارند.
دو عامل مؤثر دیگر در رشد و تکامل کودک عبارتند از:

1. هوش

چنین بنظر می رسد که بین عوامل مؤثر در رشد و نمو کودک، عامل هوش بیشترین اهمیت را دارد. هوش برتر با سرعت رشد و تکامل همگام است و درجه پایین هوش با عقب ماندگی همگامی دارد. مثلاً در تحقیقات مربوط به رابطه هوش کودک با آغاز راه رفتن و تکلم این نتیجه بدست آمده است که کودکان پر هوش (یا تیزهوش) در 13 ماهگی، کودکان متوسط در 14 ماهگی، کودک کودن (کوته خرد) در 22 ماهگی و کودکان سبک مغز در 30 ماهگی راه رفتن را آغاز می کنند. در تکلم (سخن گفتن) کودکان تیزهوش در 11 ماهگی، کودکان متوسط در 16 ماهگی، کودکان کودن در 34 ماهگی و کودکان سبک مغز در 51 ماهگی زبان باز می کنند.

2. جنس (جنسیت)

دلایل و شواهد معتبری وجود دارند که نشان می دهند جنس (sex) نقش مهمی در رشد بدنی و عقلی کودک دارد. تفاوت در سرعت رشد و نمو بدنی مخصوصاً آشکار است. پسران هنگام تولد آشکارا اندکی بزرگتر از دختران هستند لکن دختران با سرعت زیادی نمو می کنند و زودتر به مرحله بلوغ می رسند این وضع بخصوص در سالهای بلوغ (از 9 تا 12 سالگی) پدیدار می شود. رشد جنسی دختران متوسط یک سال زودتر از پسران متوسط است. از آزمونهای هوشی چنین برمی آید که دختران زودتر از پسران به نضج عقلی یا ذهنی می رسند و زودتر از پسران نیز آن را پایان می دهند.

2- هورمونها (hormones)

از مطالعات دامنه داری که در زمینه «غده شناسی» (endocrinology) و خصایص غده ها در چند سال اخیر بعمل آمده است اهمیت تأثیر غده های درونریز (داخلی) در رشد و تکامل بدنی و عقلی روشن شده است هورمونها که ترشحات «غده های درونریز» (endocrine glands) هستند در رشد و نمو پیش از تولد و پس از آن مؤثرند. این غده ها مواد اولیه خود را مستقیماً از خون می گیرند سپس آنها را به مواد شیمیایی (هورمونها) تبدیل می کنند و بعد آنها را مستقیماً در خون می ریزند.
هورمونها بر وظایف و کنش های مختلف بدن تسلط دارند و برای تثبیت و حفظ شکل بدن، با همدیگر همکاری می کنند. چگونگی رشد و نمو جنین، تنظیم عمل تغذیه، و میزان استفاده او از این تغذیه به چگونگی هورمونها بستگی دارد، اختلال در ترشح هورمونها سبب می شود که رشد و نمو از مجرای طبیعی خود منحرف شود. بدین معنا که اگر رشد در بعضی قسمت ها متوقف شود یا در قسمت های دیگر بطور غیرطبیعی افزایش یا سرعت پیدا کند شخص بیمار می شود و حتی گاهی می میرد. همچنین، هورمونها فعالیت حیاتی عمومی و فعالیت عقلی یا ذهنی موجود را منظم نگاه می دارند.
غده های درونریز که در رشد و تکامل تأثیر مستقیم دارند عبارتند از:
1- غده اپی فیز (صنوبری)
2- غده هیپوفیز (نخاعی)
3- غده تیروئید
4- غده پاراتیروئید
5- غده تیموس
6- غده فوق کلیوی (آدرنال)
7- غده تناسلی

غده اپی فیز (epiphysis gland)

طول غده ی اپی فیز یک سانتیمتر و عرض آن سانتیمتر است. تکوین آن در جنین در حوالی پنج ماهگی شروع می شود.
هر نوع اختلال در هورمونهای این غده، موجب پیدایش حالات زیر می شود:
الف- رشد کودک خردسال سریع می شود به طوری که با مراحل حیات و سن او تناسب ندارد.
ب- زیادی ترشحات آن، در غده های تناسلی تأثیر کرده آنها را پیش از موقع طبیعی به فعالیت تحریک می کند در این صورت کودکی که چهار سال بیشتر ندارد یک فرد بالغی می شود و علائم بلوغ از قبیل خشونت صدا و رویش مو در جاهای مختلف بدن- که نشانه بلوغ است- در او دیده می شوند.
پ- همین اختلال گاهی به مرگ شخص منجر می شود.
مطالعات علمی جدید دلیل بر این هستند که وظیفه این هورمونها به طور خلاصه عبارت است از اینکه غدد تناسلی را از فعالیت پیش از بلوغ جلوگیری می کنند یعنی هدف اصلی آنها حفظ تعادل رشد فرد در مراحل گوناگون است. از این رو، هنگام بلوغ- تقریباً 17 سالگی- حجم این غده بسیار کوچک می شود زیرا وظیفه حیاتی خود را نسبت به فرد انجام داده است.

غده ی هیپوفیز (hypophysis-gland)

این غده دارای حجم کوچک است و در سطح مخ قرار دارد. غده هیپوفیز یا نخاعی از دو جزء تشکیل یافته است: هیپوفیز قدامی که تمام غده را تشکیل می دهد و هیپوفیز خلفی. هیپوفیز قدامی تقریباً فرمانده تمام غده های درونریز است.
هر نقصی که در میزان این هورمون در خون پیدا می شود در رشد و تکامل تأثیر می کند و مظاهر رشد به اختلاف این نقص و اختلاف مرحله ای که در آن نقصان پیدا می شود فرق می کند چنانکه اگر این نقص، پیش از بلوغ رخ دهد موجب توقف رشد استخوانهای کودک می شود. در نتیجه، طفل در تمام عمر کودک می ماند و قدش از 50 سانتیمتر تجاوز نمی کند. همین نقص در نیروهای ذهنی نیز اثر کرده موجب ضعف آنها می شود.
پیدایش نقص پیش از بلوغ، به چاقی مفرط منجر می شود و نیز نیروی تناسلی از بین می رود. افزایش ترشحات این غده در رشد و تکامل کودک مؤثر است به طوری که زیادی آن پیش از بلوغ به ادامه ی رشد قد منجر و کودک به بیماری «بلندقدی» دچار می شود. همچنین، این افزایش سبب ضعف نیروی ذهنی و تناسلی می گردد.
افزایش هورمونهای این غده بعد از بلوغ، موجب فزونی حجم اطراف بدن و رشد عرض آن می شود و نیز باعث ضخامت استخوانهای فک پایین و زشتی استخوان های دست و صورت می شود.

غده ی تیروئید (thyroid-gland)

غده ی بزرگ تیروئید در ناحیه ی گردن، جلوی قصبة الریه قرار دارد. کار این غده، مترشح ساختن ماده ای به نام «تیروکسین» (thyroxin) است که در فعالیت اعصاب تأثیر دارد.
هر نوع نقص در میزان تیروکسین موجود خون، در رشد و تکامل مؤثر است چنانکه پیدایش نقص پیش از بلوغ، سبب می شود که رشد طولی اندام استخوانی متوقف شود، لیکن استخوانها از لحاظ عرضی رشد می کنند و این نیز به یک نوع چاقی غیرعادی منجر می شود و رویش دندانها را به تعویق می اندازد. همچنین، سبب ضعف عقلی، تعویق راه افتادن، سخن گفتن و حرکت دادن اطراف بدن می شود.و
اگر این نقص، بعد از بلوغ پیدا شود باعث ضخامت بافت های زیرپوستی شده به باد کردن صورت و اطراف، ریزش مو، و نقصان درجه حرارت بدن از میزان معمولی منجر می شود.
همچنین، زیادی ترشحات آن در رشد اثر می کند چنانکه اگر این افزایش پیش از بلوغ رخ دهد کودک به سرعت نامتناسب رشد می کند و اگر بعد از بلوغ باشد بالا رفتن درجه حرارت بدن از درجه عادی، ضعف قلب، برآمدگی چشم ها، سرعت تنفس، ضربان شدید قلب و حساسیت شدید را باعث می شود.
اگر نسبت ضروری و کافی از ماده «ید» در غذای مادر آبستن نباشد، سبب ضخامت غده ی تیروئید در جنین می شود. همچنین بعضی از کودکان هنگام تولد، غده های تیروئید ضخیم دارند که به ساختن تیروکسین قادر نیستند. هرگاه نقص تیروکسین در غذای کودک بعد از تولد ادامه یابد حالات نامبرده در او دیده می شوند، ولی اگر غذای کودک، محتوی ماده ی ید باشد، ضخامت غده ی تیروئید از بین رفته، تیروکسین لازم از آن ترشح می کند.

غده پاراتیروئید (parathyroid-gland)

پاراتیروئید از چهار غده ی کوچک و قرمز رنگ ترکیب یافته است که در سطح خلفی لب های طرفی غده ی تیروئید قرار دارند ترشحات این غده، احتیاج بدن را به کلسیم و فسفر تأمین می کنند. نسبت معمولی کلسیم در خون میان 008/0 و 010/0 درصد است که اگر این نسبت به 006/0 کاهش یابد شخص سردرد شدید، لاغری، سستی عمومی و درد در اطراف بدن احساس می کند. گاهی این نقصان به کسالت، تنبلی ذهنی، و کند ذهنی منجر می شود و گاهی نیز باعث هیجانهای شدید و تند می شود که به صورتهای گوناگون از قبیل میل به کشتن، پاره کردن لباسها و فریاد شدید پی در پی به کوچکترین علل ظاهر می شود و زیادی آن، استخوانها را نرم می کند.

غده تیموس (thymus-gland)

این غده- که در قسمت بالای قفسه ی سینه واقع است- در نوزادان به سرعت رشد می کند و هنگام بلوغ کوچک می شود. آزمایش های طبی نشان می دهند که ضعف این غده با ضعف عقلی بستگی کامل دارد و گاهی ضعف آن به تعویق راه افتادن کودک تا حوالی چهار سال و نیم منجر می شود. حجم و وزن این غده با افزایش نضج فرد نقصان می یابد.

غدد فوق کلیوی یا آدرنالین (adrenal-glands)

دو غده فوق کلیوی در قطب بالای کلیه قرار دارند و به همین سبب، بدان نام خوانده می شوند. هر یک از غده ها از دو جزء خارجی و داخلی تشکیل یافته است. از جزء خارجی ماده ای ترشح می کند که مهارت عضلانی، جنبه های جنسی، و ذهنی بیشتر بدان بستگی دارند در صورتی که هورمونهای جزء داخلی موجب تقویت دستگاه سمپاتی شده بدن را برای مواجهه با اوضاع و حالات ناگهانی آماده می سازند.
اگر در نسبت هورمونهای این غده در خون، نقصی پیدا شود شخص با کمترین فعالیت، احساس سستی می کند و میل به غذا را از دست می دهد، ضعف قلب و اضطرابهای گوناگون معدی احساس می کند، رنگ پوستش تغییر می یابد، نیروی تناسلیش ضعیف می شود، شخص از حل مسائل ساده ذهنی عاجز می ماند، به گوشه نشینی مایل می شود، به همکاری با دیگران رغبت نشان نمی دهد و به طور کلی در تمام جنبه های بدنی، روانی، عقلی، هیجانی و اجتماعی او سستی عمومی مشاهده می شود. هرگاه هورمونهای این غده در خون زیادتر از میزان طبیعی باشند تمام رشد مخصوصاً رشد جنسی متأثر می شود.

هوسکین (R.G.Hoskin)

حال کودک خردسالی را که هورمونهای فوق کلیوی او بیش از حد طبیعی بودند چنین توصیف می کند: در رشد دندانها، استخوانها و رشد جنسی او تأثیر کرده و در نتیجه، تعادل عمومی او مختل شده است، رشد عقلیش به تأخیر افتاده، حساسیت هیجانی او افزایش یافته است به طوری که به هر چیز کوچکی خشمناک می شود. هنگامی که سن او به یک سال رسید دندانهایش به اندازه ی دندانهای کودک سه ساله رشد کرده بود، نمو استخوانهایش کودک پنج ساله را نشان می داد، و نضج جنسی او به اندازه ی نضج جنسی فرد بالغ 18 ساله بود. همین طور زیادی نسبت این هورمون در خون تغییرات گوناگونی را سبب می شود که تأثیر عمیقی در شخصیت فرد دارند.
هورمونهای جزء داخلی که به «آدرنالین» معروفند فرد را برای مواجهه با امور ناگهانی خطرناک- که زندگی او را تهدید می کنند- آماده می سازد. آدرنالین، در خون اثر می کند و نسبت بیشتری از آن به سوی مخ، نخاع شوکی و عضلات متوجه می شود تا فرد را در تفکر و اراده ی سریع کمک کند.

غدد تناسلی (sex glands)

در هر فرد، دو غده ی تناسلی موجودند: «غدد نری» (male-glands) که از حیث وظیفه و تأثیر در شخصیت فرد با «غدد مادی» (female glands) تفاوت دارند.
هورمونهای گوناگون این غده ها، نر و ماده را از همدیگر جدا و مشخص می کنند، و این تفاوت های جنسی، در سرعت رشد و اختلاف مظاهر آن اثر قوی دارند. تفاوتهای جنسی از همان لحظه ی اول که «تخم بارور» به وجود می آید، یعنی هنگامی که کروموزومهای نر با کروموزومهای ماده در هسته های «تخم»(3) (ovum'egg cell) به هم می رسند، پیدا می شود و می توان آن را با علامت (×) نشان داد. «نطفه»(4) (sperm) کروموزوم جنسی خاصی را دارد که گاهی شبیه کروموزوم ماده است و گاهی به صورت دیگر پیدا می شود. اولی را با همان علامت (X) و دومی را با علامت (Y) نشان می دهند.
فعالیت این غده های جنسی به طور غیرمستقیم و عمومی در کیفیت رشد و تکامل، همچنین فعالیت دستگاه عصبی، گوارش و فعالیت سایر غده ها مؤثر است. و به طور مستقیم در صفات و مشخصات گوناگون جنسی نر و ماده تأثیر دارد. این صفات دو دسته اند: صفات اولیه که عبارتند از: شکل، کنش، اعضای تناسلی و توانایی فرد به امر تناسل، صفات ثانویه که غالباً و عموماً در مردان به شکل ضخامت بدن، نیروهای عضلانی، پهن بودن شانه ها، کوچکی سینه، نمو موی صورت، خشونت صدا، غلظت و شدت، جرأت و قدرت دیده می شوند، وزن را با رشد سینه، جمع شدن چربی در جاهای مخصوص بدن، صدای نرم و خوشایند، رقت قلب و مهربانی ممتاز می نمایند.
فعالیت غدد تناسلی هنگام بلوغ، شروع و ظاهر می شود و هورمونهای خود را در خون می ریزند. در این موقع، صفات جنسی اولیه و ثانویه آشکار شده شخصیت فرد وضع تازه ای به خود می گیرد. همین رشد و تکامل ادامه می یابد تا فرد به نضج و کمال لازم برسد.
میزان فعالیت این غده ها- نر باشند یا ماده- در شخصیت فرد، رفتار، و جنبه های رشد او مؤثر است. از بین بردن آنها به کوچکی اعضای تناسلی و پنهان ماندن مشخصات ثانویه منجر می شود. باید دانست که سن نضج جنسی به چگونگی رشد استخوان بندی قد و وزن مربوط است.(5)
ز آنچه گفتیم می توان دریافت که هورمونها نقش بسیار عمده ای را در رفتارهای انسان ایفا می کنند. بنابراین، اگر کودکی ناراحت و نابهنجار بنظر رسد نباید از چگونگی کار غدد داخلی او غفلت کرد، و روان شناس و پزشک باید با هم به معاینه و درمان او بپردازند. به عبارت دیگر، در هرگونه ناراحتی و اختلال عصبی و روانی ابتدا بیمار باید مورد معاینه د قیق بدنی قرار گیرد.

3- غذا (nutrition)

اهمیت روانی غذا

غذا که سومین عامل مؤثر در رشد و تکامل است اهمیت روانی فراوانی دارد زیرا نخستین پایه ای است که بستگی و علاقه ی کودک نسبت به مادرش بر آن استوار است زیرا مادر اولین منبع غذای او می باشد. سپس این ارتباط دگرگون شده به صورت وابستگی های روانی- اجتماعی در می آید. به عبارت دیگر، نخستین یادگیری درباره ی اشخاص- مخصوصاً بر اساس تجارب حسی پیچیده مربوط به تغذیه پی ریزی می شود. وضع تغذیه، یک امر اجتماعی است که در آن گرایش های اساسی نسبت به مادر تشکیل می شوند و این گرایش ها ممکن است مثبت، منفی یا ترکیبی از آن دو باشند و به میزان پاداش و کیفر مربوط به رابطه ی مادر- کودک بستگی دارند. واکنش های نخستین نسبت به دیگران- ممکن است- تعمیم هایی از پاسخ های آموخته در اولین نفوذها و تأثیرهای متقابل کودک با سرپرست خودش باشند. بستگی میان غذای مناسب و موفقیت در فعالیت های مدرسه ای نیز کاملاً آشکار است. کودکی که خوراک کافی و کاملی نمی خورد و ویتامین های لازم به بدنش نمی رسند، علاوه بر نداشتن پیشرفتهای لازم در تحصیل، ممکن است به بیماریهای جلدی و ناراحتی های دیگری گرفتار شود.
بعضی از روان شناسان در تأثیر و اهمیت روانی غذا به اندازه ای زیاده روی و تأکید کرده اند که گفته اند: «به من بگویید چه می خورید تا بگویم چه هستید». دیگری می گوید: «شخص، آن چیزی است که می خورد». اگرچه تأثیر و نفوذ غذا را به این شدت نمی توان پذیرفت زیرا هیچ دلیل علمی به درستی آن گواهی نمی دهد، لیکن این را هم نمی توان انکار کرد که سلامت بدن، بیش از هر چیز به چگونگی غذای شخص مربوط است و حالات روانی نیز همواره از حالات بدنی متأثر می شوند و بدین ترتیب، چگونگی تغذیه در رشد ذهنی و بدنی انسان اثر می کند.
میل کودک به بعضی از غذاها و تنفر او از بعضی دیگر، از عادتهای غذایی موجود در خانواده، اجتماع و تمدن حاکم بر مراحل رشدش متأثر می شود. همچنین تفاوتهای روانی، اجتماعی، نژادی، دینی و جغرافیایی در نظرهای کودک نسبت به انواع گوناگون غذا اثر می کند. چنانکه کودک خردسال و انسان بدوی در دست زدن و خوردن غذایی که بدان عادت ندارند و قوم و خویش خود را قبلاً در خوردن آن ندیده اند مدت زیادی تردید می کنند. از طرف دیگر، عوامل و عناصر روانی و اجتماعی غالباً در وضع تغذیه دخالت دارند مثلاً خودداری از غذا خوردن یا پرخوری راههایی هستند که کودک بدان وسیله مخالفت خود را با والدین اظهار می دارد. پرخوری ممکن است در بعضی کودکان دیده شود که متناوباً دوست داشته شده و طرد می شوند. والدین علاقه مند و آرزومندند که فرزندشان در آینده موجب اعتبار و افتخار ایشان باشد و موقعیت اجتماعی آنان را بالا ببرد به همین سبب، به وضع تغذیه بچه شان بیشتر توجه می کنند، کودک نیز یاد می گیرد که با رد کردن غذا امتیاز بگیرد و برای همین منظور علائم بد غذایی نشان می دهد. این نیز تشویش و اضطراب پدر و مادر را افزایش می دهد و ایشان می کوشند به هر نحوی که ممکن باشد او را به غذا خوردن وا دارند زیرا کم غذایی باعث کمی فعالیت و انرژی کودک خواهد بود. در نتیجه، ممکن است کودک یک نوع سازگاری اجتماعی نامطلوبی نشان دهد و از لحاظ بدنی نیز دچار ضعف شود این نیز سبب می شود که وی کمتر مورد پذیرش والدین قرار گیرد و ناکامی ایشان را افزون می کند.

عملکردهای غذا

رشد و تکامل انسان از نوع و مقدار غذایش متأثر می شود و کنشهای غذا را می توان در این خلاصه کرد که: انرژی مورد نیاز فرد برای فعالیت های داخلی یا خارجی، بدنی یا روانی، اصلاح و تجدید سلولهای تلف شده، تکوین سلولهای تازه و افزودن مقاومت بدن در مقابل بیماریها، تهیه و تأمین می کند. بعلاوه هر یک از این کنش ها برحسب اختلاف سن شخص، وزن و ماهیت کاری که انجام می دهد فرق می کند به همین سبب، غذای کودک غیر از غذای یک فرد جوان و خوراک آن دو غیر از غذای یک شخص سالمند است. همچنین خوراک افرادی که به کارهای بدنی سخت می پردازند با غذای کسانی که کارهای فکری و ذهنی دارند یا آنهایی که در اضطراب و ناراحتی زندگی می کنند اختلاف دارد.
بدن در ذخیره انرژی برای حفظ درجه ی حرارت و انجام دادن وظایف گوناگون خود به مواد چربی، قندی و نشاسته ای احتیاج دارد؛ در تجدید ساختمان سلولهای تلف شده و ساختن سلولهای تازه دیگر به مواد آلبومین دار نیازمند است، املاح معدنی اهمیت زیادی در تکوین سلولها دارند؛ تشکیل و وجود استخوانها به کلسیم بدن مربوط است؛ و تکوین گلبولهای قرمز خون، به غذاهای آهن دار بسته است. اهمیت ویتامین ها در این خلاصه می شود که به طور کلی به رشد و تکامل کمک کرده فرد را از دچار شدن به بعضی بیماریها مانند لنگی پا یا ضعف قوه دید، نگاه می دارد. آب نیز موجب فعل و انفعالات شیمیایی از قبیل هضم و عملیات دیگر می شود.

تعادل غذایی

رشد و تکامل انسان تابع تأثیر عمومی و خصوصی تعادل و نظم مواد گوناگون خوراکی در بدن است. چنانکه افراط در استفاده از یک نوع خاص از این مواد، به اختلال تعادل مذکور منجر می شود، در نتیجه رشد طبیعی خود را مختل می کند. مثلاً زیاده روی در غذاهای فسفری تأثیر مضری در خوراکهای کلسیمی دارد و برعکس. به همین سبب، اعتدال در غذا مهمترین عاملی است که باعث می شود هر غذایی فایده لازم را به بدن برساند. بهتر است شخص به جای اکتفا به چند نوع غذای محدود، از انواع گوناگون آن استفاده کند. از طرف دیگر، غذاها بستگی مستقیمی با هورمونها دارند چنانکه- مثلاً کمبود ید از مواد غذایی، در هورمون غده ی تیروئید (تیروکسین) مؤثر است.
بدی تغذیه علاوه بر ناراحتی های بدنی موجب پیدایش ناراحتی های روانی می شود از قبیل: اشتباهکاری زیاد، ضعف یا فقدان نیروی حفظ کردن، سستی عاطفی، تندخویی و بی حوصلگی، افسردگی، ستیزه جویی، هراسها و ترسهای مبهم.
رعایت توصیه های زیر از طرف والدین یا سرپرستان کودک سبب می شود که بچه با علاقه و اشتها غذا بخورد:
1- همان قدری که علاقه مندید بچه غذا بخورد به وی محبت کنید تا هنگام غذا خوردن، آرامش خاطر و لذت احساس کند.
2- بیش از اینکه خود را به ساعت مقید کنید مواظف بچه باشید یعنی ساعت تغذیه را بر اساس احتیاج بچه تعیین کنید نه اینکه وقت خاصی بر او تحمیل شود.
3- هر روز فقط یک بار و آن هم به مقدار بسیار کم غذای تازه (غذایی که قبلاً نخورده است) به بچه بدهید.
4- در آغاز غذا خوردن بچه (غیر از شیر) به تدریج هر روز کمی غذای جامد به او بدهید.
5- غذا را پیش از دادن به بچه شخصاً بچشید که سوخته و بدمزه نباشد.
6- بچه را به خوردن مجبور نکنید زیرا این عمل نه تنها او را به خوردن ترغیب نمی کند بلکه موجب نفرت او از آن غذا می شود و خوردن را برای او یک امر مشکل می نماید.
7- بچه را زودتر و ناگهانی از شیر باز نگیرید بلکه منتظر باشید تا بچه آمادگی برای باز گرفتن از شیر نشان بدهد زیرا بچه ها متمایلند در مقابل هر عمل ناگهانی مقاومت نشان دهند.
8- وقتی بچه از خوردن غذایی خودداری می کند غذای دیگری که از لحاظ غذایی همان ارزش را دارد در اختیار او بگذارید و بعداً غذای اول را به او بدهید.
9- وقت غذا خوردن بچه را آرام و خوشایند نمایید زیرا بچه از غذا خوردن میان جمع و هیاهو ناراحت می شود.
بطورکلی، فراهم ساختن شرایط تغذیه ای مساعد، بهتر و آسانتر از این است که بعدها برای تغییر عادت های نامطلوب غذا خوردن در بچه بکوشید.

پی نوشت ها :

1- گروه نویسندگان: روان شناسی رشد، ترجمه نورالدین رحمانیان. انتشارات آگاه، 1364. صفحه42.
2- این چهار ماده شیمیایی عباتند از: cytosine, thymine, guanine, abenine برای مطالعه بیشتر به کتاب های زیست شناسی مراجعه شود.
3- منظور از «تخم» در زیست شناسی، «یاخته ی ماده» است.
4- منظور از نطفه «یاخته ی نر» است.
5- برای افزایش آگاهی درباره ی تأثیر هورمونها در رشد و تکامل و اختلالهای آنها به کتاب تشخیص و درمان بیماریهای هورمونی تألیف دکتر هوشنگ دولت آبادی از انتشارات دانشگاه تهران و کتاب بسیار مفید روان شناسی فیزیولوژیک تألیف مورگان ترجمه محمود بهزاد، از انتشارات بنگاه ترجمه و نشر کتاب (سابق) مراجعه شود.

منبع مقاله :
شعاری نژاد، علی اکبر؛ (1385)، روان شناسی رشد، تهران: نشر اطلاعات، چاپ نوزدهم 1388