نبوت و امامت از منظر شیخ مفید
نبوت
به گفته ی شیخ مفید، ضرورت نیازمندی به پیامبر قطعی است، زیرا که بشر برای شناختن خدا و اصول نخستین اخلاقی به وحی نیاز دارد. (1)پیامبر
مفید گفته است:«امامیّه برآنند که هر رسول نبی نیز هست، ولی هر نبی رسول نیست. بعضی از انبیاء نگاهبانان شریعتهای رسولان و جانشینان ایشان در رسالت بودند. در حقیقت تنها شرع مانع آنست که امامان خود را پیامبر بنامیم، ولی عقل چنین منعی ایجاد نمی کند، زیرا که آنان بر آن معنی که انبیا علیهم السلام به آن رسیده بوده اند واصل شده اند. و امامیّه بر این نکته اتفاق دارند که انگیخته شدن رسولی تازه برای آنکه شریعت پیش از خود را تجدید کند ولی شریعت تازه نیاورد و نبوّت پیش از خود را تأکید کند جایز است، هر چند قانون تازه ای نیاورد. و اجتماع معتزله برخلاف این دو گفته است، ولی در صحّت این اقوال گروهی از مرجئه و همه ی اصحاب حدیث با امامیّه هم سخن اند. » (2)
مفید به تمایز میان عنوانها مبتنی بر قرآن معتقد بود، ولی به تفاوت در وظیفه اعتقاد نداشت. بدین معنی که می گفت چنان نیست که رسول شریعتی بیاورد و نبی محافظ آن باشد. با انکار هر تمایز در وظیفه ی وی توانست امامان را با انبیایی که نامهای ایشان در قرآن آمده، و نیز با دیگرانی که نام رسول داشتند، از هر جهت جز در نام در یک تراز قرار دهد. مفید در واقع متمایل به این رأی است که امامان بر همه ی رسولان و انبیاء جز حضرت محمد صلی الله علیه و آله برتری دارند. (3)
معجزات
پیغمبر راستین حقانیّت خویش را با معجزات آشکار می سازد. شیخ مفید در هیچ یک از آثار موجودش بحث نظری درباره ی معجزه ندارد. معجزه ای که از یک پیغمبر به آن اشاره کرده، آن است که حضرت عیسی علیه السلام هنگامی که گاهواره بود سخن گفته است. به گفته ی مفید، حضرت عیسی در کودکی به رشد عقلی رسیده و مکلّف شده و وظیفه ی پیامبری بر عهده ی او قرار گرفته بود (4). اهمیّت سخن گفتن حضرت عیسی در گاهواره برای امامیّه در آن بود که برهانی برای جانشینی امام محمّد جواد علیه السلام از آن به دست می آید که در زمان مرگ پدرش حضرت امام رضا علیه السلام تنها هفت سال داشت. طرفداران امامت حضرت جواد علیه السلام چنین استدلال می کردند که سابقه ی نبوّت حضرت عیسی دلیل آن است که نوجوان خردسالی می تواند به امامت برسد. (5)قرآن
مفید بر آن بود که قرآن عالیترین معجزه ی پیغمبر صلی الله علیه و آله است. دلیل معجزه بودن آن این است که با وجود چالش و مبارزطلبی حضرت محمد صلی الله علیه و آله اعراب نتوانستند چیزی بیاورند که در فصاحت و بلاغت با قرآن برابری کند. اغلب متکلّمان در این باره با یکدیگر اتفاق کلمه دارند. (6)مفید، فصاحت خدا در قرآن را از حدّ توانایی بشر بیرون می داند. وی همچنین میان یک تحدّی و چالش با یک فرمان، تمایز قائل شده و چنین گفته است:
«خدا با گفتن اینکه «ده سوره مثل آن بیاورید» قصدش آن بوده است که: «اگر این قرآن سخنی از ساخته ی بشر باشد، ساختن مثل آن در قدرت هر انسان است. پس بکوشید، و اگر نتوانستید همانند آن را بیاورید، آن وقت نامعقول بودن افترایی که به حضرت محمد صلی الله علیه و آله می زنید و او را سازنده ی قرآن می دانید، بر شما معلوم خواهد شد». هر کس که تفاوت میان یک تحدّی و توبیخ و بیان ناتوانی (تعجیز) را از یک سو، و یک فرمان و تکلیف را از سوی دیگر نداند، باید از بهایم [=چهارپایان] محسوب شود» (7).
مزایای پیغمبر صلی الله علیه و آله: عصمت
شیخ مفید بر آن است که پیغمبران، به استثنای حضرت محمد صلی الله علیه و آله، از همه ی گناهان نگاه داشته شده اند، جز از آن گونه گناهان کوچک که مایه ی بی اعتباری مرتکب آنها نشود و به صورت عمدی پیش از بعثت آنان صورت گرفته باشد. وی می گوید:«همه ی پیامبران- صلی الله علیهم- از گناهان کبیره پیش از نبوّت و پس از آن معصومند، و همچنین از گناهان کوچکی که سبب بی اعتباری و سبک شدن مرتکب آنها می شود، و امّا ارتکاب گناهان کوچکی که مایه ی بی اعتباری نمی شود روا است که پیش از نبوّت و به صورت غیرعمدی از آنان صادر شده باشد، و پس از آن به هر صورت ممتنع است. این مذهب جمهور امامیّه است، و همه ی معتزله با آن مخالفند. » (8)
در مورد عصمت مطلق برای حضرت محمد صلی الله علیه و آله حتی در مورد گناهان کوچکی که ارتکاب آنها بر دیگر پیامبران روا است می گوید:
«پیامبر ما محمد صلی الله علیه و آله از کسانی است که از آن زمان که خدا او را آفرید تا آن زمان که جانش را گرفت، معصیت خدا نکرد و به عمد به خلاف او برنخاست و به عمد یا از روی فراموشی مرتکب گناه نشد. و قرآن در این باره سخن گفته و اخبار آل محمد در این خصوص متواتر است. و این مذهب جمهور امامیّه است. و همه ی معتزله با آن مخالفند.
و اما در مورد آنچه اهل خلاف درباره ی این گفته ی خدا، «لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ مَا تَأَخَّرَ» (فتح، 2) و نظایر آن در قرآن گفته اند و آن را برهانی برخلاف آنچه گفتیم به شمار می آورند، باید بگوییم که تأویل درست بر ضدّ چیزی است که می پندارند، و برهان روشن مؤیّد چیزی است که ما می گوییم. و قرآن به آنچه ما بیان کردیم ناطق است، چه خدا- جلّ اسمه- گفته است: «وَ النَّجْمِ إِذَا هَوَى * مَا ضَلَّ صَاحِبُکُمْ وَ مَا غَوَى» قسم به ستاره در آن هنگام که فرومی نشیند. که مصاحب شما گمراه نشد و به راه کج نرفت» (والنجم، 1-2) و با همین آیات هر معصیت و نسیانی را از او نفی کرده است.» (9)
مزایای دیگر
شیخ مفید گفته است که در آن زمان که حضرت محمد صلی الله علیه و آله به پیامبری مبعوث شد، همه ی فضایل و کمالات به او ارزانی شد. از این جمله بود هنر خواندن و نوشتن، که برای رسالت وی به عنوان داور میان اختلافات مردمان ضرورت داشت. لازم بود شایستگی آن داشته باشد که شخصاً از آنچه در قراردادها، نوشته می شود باخبر باشد. (10)مفید با همه ی امامیّه بر این اعتقادند که اجداد ذکور پیغمبر صلی الله علیه و آله تا آدم علیه السلام و نیز مادر و عمویش ابوطالب موحّد و مؤمن بوده اند. (11)
نیز شیخ مفید و همه ی امامیّه بر این اعتقادند که پیامبران از ملائکه افضل و برترند. (12)
امامت
به گفته ی مفید، «امامیّه کسانی هستند که به وجوب امامت و عصمت و وجوب نص برای تعیین شخص امام قائلند». (13) دلیل اساسی برای هرگونه اختلافی را که میان مذاهب و آموزه ی وی و مذهب معتزلیان معاصر او موجود است، باید در مفهوم امامت جستجو کرد.تعریف امام
به گفته ی شیخ مفید، «امامان جایگزینان پیامبران صلی الله علیه و آله در روان کردن احکام و برپا داشتن حدود الهی و پاسداری از شرایع و تربیت کردن بنی نوع بشرند» (14). با این تعریف، امام نه تنها رئیس اداری و قضایی و نظامی امّت است، بلکه معلّم پرقدرت توده ی مردم نیز هست. این تعریف اخیر امام شیعه ریشه ی آموزه ها و اعتقادات دیگری نیز هست که باید مورد مطالعه واقع شود: معصوم بودن از گناه، ضرورت وجود امام در همه ی زمانها، و راهی که از آن راه امام باید تعیین شود.شیخ مفید، ائمه را افضل از همه ی پیامبران جز پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله می داند. او می گوید: « گروهی از امامیّه به صورت قطعی به برتری ائمه ی آل محمد صلی الله علیه و آله بر رسولان و انبیای گذشته، جز حضرت محمد صلی الله علیه و آله، حکم کرده اند، و بعضی دیگر امامان را از همه ی پیامبران جز پیامبران اولوالعزم علیهم السلام برتر دانسته اند، و گروهی هر دو قول را رد کرده و گفته اند که همه ی پیامبران افضل از امامان هستند. و این موضوعی است که ردّ و قبول آن کار عقل نیست، و در هیچ یک از نظرها اجماع وجود ندارد. احادیثی در این خصوص از پیغمبر صلی الله علیه و آله و امیرالمؤمنین علیه السلام و ائمّه ی فرزندان او در دست است، و نیز در قرآن آیاتی است که گفتار گروه اوّل را در این خصوص تأیید می کند. » (15)
معصوم بودن از گناه و خطا
چون امامان جانشین پیغمبران در تعلیم نوع بشرند، شیخ مفید چنان نتیجه می گیرد که آنان نیز باید همچون پیامبران معصوم باشند تا بتوانند وظایف خود را بی آنکه سبب به خطا انداختن امّت شوند انجام دهند. امامان چندان معصومند که:«جایز نیست مرتکب گناهان کوچک شوند، و نیز بر ایشان روا نیست که در کار دین دچار سهو شوند یا چیزی از احکام را فراموش کنند. و معتزله همگی مخالف این نظرند و بر امامان روا می دارند که مرتکب گناهان کبیره شوند و حتی از دین اسلام بازگردند.» (16) تنها اعتراف شیخ مفید به ضعف بشری در امامان این است که: پیش از رسیدن به مقام امامت در معرض آن قرار دارند که گناهان کوچکی را که سلب اعتبار از ایشان نمی کند، به صورت غیرعمدی مرتکب شوند. (17)
علم امام
مفید منکر هرگونه ضرورت عقلی برای گفتن این مطلب است که امام معمولاً از آینده خبر دارد یا فکر افراد را می خواند، ولی گفته است که خدا گاه چنین دانشی به او عطا می کند. گفته ی وی چنین است:«ائمّه ی آل محمّد صلی الله علیه و آله از ضمایر بعضی از بندگان آگاه بودند و از هرچه باید بشود پیش از شدن آن خبر داشتند، ولی این صفت واجبی در آنان یا شرطی لازم برای امامت نیست. بلکه تنها بدان جهت چنین می شود که خدا در حقّ ایشان اکرام می کند و این دانش را بدان جهت به آنان ارزانی می دارد که دیگران بهتر فرمان ایشان ببرند و به امامت آنان متمسّک شوند. و به این طریق استدلال عقلی واجب نیست بلکه برای آنان از جهت وحی و سمع واجب شده است. و اما به صورت مطلق گفتن که امامان از غیب آگاهند، خطایی آشکار است، چه این صفت تنها مخصوص کسی است که به خود از چیزها باخبر است نه به علم مستفاد، و این جز مخصوص خدای عزّوجلّ نیست. همه ی امامیّه با گفته ی من موافقند جز معدودی از ایشان که مفوّضه اند و غُلاة وابسته ی به ایشان» (18).
شیخ مفید، با پذیرفتن این امر که امام معمولاً از آینده و از ضمیر اشخاص خبر ندارد. و اینکه ممکن است فریب ظواهر را بخورد، قطعاً در جانب امامیّه ی معتدل است (19). هنگامی که از او پرسیدند چرا حضرت علی علیه السلام با آنکه می دانست در مسجد کوفه کشته خواهد شد به این مسجد درآمد. و حضرت حسین علیه السلام با آنکه می دانست مردم کوفه او را تنها خواهند گذاشت دعوت آنان را پذیرفت و به آن جانب روانه شد، شیخ مفید در جواب منکر آن شد که امامان از تفاصیل هر حادثه که در آینده پیش خواهد آمد آگاهی داشته باشند. وی تنها این را می گوید که آنان حکم شرعی هرچه را که پیش بیاید می دانند. (20)
یک معتزلی از شیخ مفید پرسیده بود که اگر امام دوازدهم واقعاً وجود دارد، چرا لااقل خود را به مفید نشان نمی دهد تا مایه ی روشنی ذهن و آگاهی بیشتر او شود، در صورتی که از مفید کاملاً مطمئن است و می داند که گرفتاری برای او فراهم نخواهد کرد. مفید در جواب گفت، تا آنجا که وی می داند، امام توسط خدا از اسرار ضمیر او آگاه نشده است. (21) بنابراین آنچه امام می داند این است که آشکار کردن خود بر مفید ممکن است به زیان او تمام شود.
آگاهی امامان از صنایع و لغات
در اینکه امامان از همه ی صنایع و لغات آگاهی داشته باشند می گوید چنین چیزی نه ممتنع است و نه واجب از لحاظ عقل و قیاس. و روایاتی از کسانی که تصدیق کردن گفته های ایشان بر ما واجب است به ما رسیده که امامان آل محمد صلی الله علیه و آله این چیزها را می دانسته اند، که اگر صحّت آنها ثابت شود یقین کردن به آنها واجب می شود.نوبختیان با این نظر مخالفند و علم امام را به عقل و قیاس واجب می دانند و همه مُفَوّضه و غُلاة با نظر ایشان موافقند (22).
شنیدن سخن فرشتگان
مفید می گوید عقلاً امکان آن هست که امامان و حتّی مردان برجسته ی دیگری از پیروان ایشان قابلیت آن را پیدا کنند که بانگ ملائکه را بشنوند، البته بی آنکه بتوانند آنان را ببینند. گفته ی وی چنین است:«ائمّه می توانند سخن فرشتگان بزرگوار (کرام) را بشنوند هرچند خود فرشتگان را نمی توانند ببینند. و برای صدّیقان از شیعه که از گمراهی نگاه داشته شده اند نیز ممتنع نیست. و در صحّت این مطلب درباره ی امامان و کسانی از شیعه نیکوکار و صالح، اخبار با حجّت روشن و برهان آشکار آمده است.» (23)
انکار وحی به امامان
شیخ مفید منکر آن است که به امام «وحی» یا همان گونه الهامی که پیامبران دریافت می کردند برسد. اجماع مسلمانان به گفته ی مفید بر آن است که پس از حضرت محمد صلی الله علیه و آله رسیدن وحی متوقّف شده است. (24)رؤیاهای صادق امامان و انبیاء
رؤیاهای امامان و انبیاء و رُسُل از خطا محفوظ می ماند. امامان در رؤیا با پیامبران و فرستادگان در یک تراز قرار گرفته اند. گفته ی مفید چنین است:«رؤیاهای رُسُل و انبیاء و ائمّه علیهم السلام صادق است و دروغ نمی گوید، و اینکه خدای تعالی آنان را از خوابهای پریشان و باطل نگاه می دارد. در این خصوص اخبار فراوانی از ایشان رسیده و انتشار یافته است.» (25)
امتیازات دیگر امامان
آوردن معجزه برای امامان نیز امکان پذیر است، هرچند دلیل عقلی بر آن وجود ندارد. مفید می گوید:«در مورد ظهور معجزات و آیات از امامان، باید گفت که امکان آن هست ولی وجوب عقلی و نیز امتناع قیاسی ندارد. اخبار آشکار و فراوانی در این خصوص که معجزاتی از امامان علیهم السلام صادر شده، به ما رسیده است. و من به آن از جهت وحی و اخبار صحیح معتقدم. »
حالت امامان پس از مرگ
اگرچه امامان و پیامبران در آن هنگام که در این دنیا هستند اجساد طبیعی دارند، حالت آنان پس از مرگ روی هم رفته خارج از متعارف است. مفید در اینجا از معتقدات شیعه نسبت به شفاعت امامان از گناهکاران و زیارت قبور ایشان چنین می گوید: «درباره ی احوال ایشان پس از وفات باید گفت که آنان پس از وفات از زیر خاک انتقال می یابند و با جسم و روح خود در فردوس برین جایگزین می شوند، و در آن تا روز حساب زنده و متنعّم می مانند، و از دیدار کسانی از صالحان امّت و شیعه ی خود که به ایشان می پیوندند شادمان و با بزرگواری آنان را پذیرا می شوند و چشم به راه رسیدن کسانی می مانند که در تقوی همسنگ دینداران پیشین هستند. بر رسول الله صلی الله علیه و آله و امامان از عترت او مخصوصاً هیچ چیز از احوال شیعه ایشان در دنیا پوشیده نیست، و خدای تعالی پیوسته اخبار شیعیان را به ایشان می رساند. و سخنان کسانی را که در مشاهد مشرّفه ی ایشان با آنان سخن می گویند و به راز و نیاز می پردازند می شنوند، و این لطیفه ای از لطایف خدای تعالی است که آنان را از اعمال جمهور بندگان آگاه می سازد و رازو نیازها را به ایشان می رساند، چنانکه در روایات آمده است. این مذهب همه فقها و محدّثان امامیّه است.» (26)حدیث نبوی مورد استناد مفید چنین است:
«هر کس که در کنار قبرم به من سلام کند سخن او را می شنوم، و هر کس که از دور بر من سلام کند سلام او به من می رسد» (27). مفید همچنین گفته است که از این نظر در جای دیگر دفاع کرده است. در یکی از این فقرات که موجود است، از احترام و توقیر و طلب رحمتی که در کنار قبرهای تهی امامان می شود، با مقایسه ی این اعمال با طواف بر گرد کعبه دفاع می کند.
«مردمان عبودیت نسبت به خدا را با زیارت بیت الله الحرام و طواف کردن در پیرامون آن اظهار می دارند. از هر سرزمین و شهر به حجّ خانه خدا می آیند؛ خدا اینجا را خانه ای ویژه ی خود و محلّی مقدّس قرار داده است، در صورتی که خدا محصور در یک محل و به یک جا نزدیکتر از جای دیگر نیست.» (28)
غُلُوهای طرد شده
مفید در شرحی که بر عقاید صدوق نوشته درباره ی غلوّ چنین گفته است:«غلاة متظاهر به اسلام، امیرالمؤمنین و امامان از نسل او علیهم السلام را به خدا بودن و پیغمبر بودن منسوب کرده و چندان در برتری آنان در دین و دنیا سخن گفته اند که از حد تجاوز کرده است. چنین کسان کافر و گمراهند و امیرالمؤمنین علیه السلام به کشتن و سوزاندن ایشان به آتش فرمان داده، و امامان نیز به کافر بودن و خروج از اسلام ایشان حکم کرده اند.» (29)
مفید از خود در مقابل اتّهام یک متکلّم قمّی (شیخ صدوق) دفاع می کند، زیرا نخستین گام در غلوّ (در نظر شیخ صدوق) نپذیرفتن امکان گرفتار شدن به سهو در پیامبران و امامان است. و مفید (چنانکه قبلاً گفته شد قائل به سهو نبی و امام نیست) به نوبه ی خود مخالف خویش را به تقصیر متهم کرده است. (30)
ضرورت وجود امام
شیخ مفید از این آموزه ی مرکزی امامیّه یعنی ضرورت وجود امام دفاع می کند:«امامیّه بر این امر اتفاق کلمه دارند که واجب است در هر زمان امامی به عنوان حجّت خدای عزّوجلّ بندگان مکلّفش وجود داشته باشد، تا با وجود وی مصلحت در دین صورت اتمام پیدا کند.» (31)
مفید، در آغاز کتاب الافصاح فی امامة امیرالمؤمنین خود که آن را برای دفاع از جانشینی بلافصل حضرت علی علیه السلام به جای پیغمبر صلی الله علیه و آله نوشته، استدلال بر ضرورت وجود امام کرده و گفته است:
«در قرآن آمده است که: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ» ای کسانی که ایمان آورده اید، از خدا و رسول و اولیای امور خودتان فرمانبرداری کنید» (نساء، 59). پس خدا معرفت ائمهّ را از آن جهت واجب کرد که فرمانبرداری ایشان را واجب ساخت، همان گونه که شناختن خود و شناختن پیامبرش صلی الله علیه و آله را، چنانکه گفتیم، در نتیجه ی وجوب فرمانبرداری واجب کرده است.» (32)
و اما در استدلال بر ضرورت وجود امام از جهت خبر گفته است:
«و اما از جهت خبر باید بگوییم که این حدیث از پیغمبر صلی الله علیه و آله به تواتر به ما رسیده است که گفت: «هر کس بمیرد و امام زمان خود را نشناسد، همچون کسی است که بر جاهلیّت مرده باشد». این حدیث صراحت دارد بر اینکه جاهل بودن نسبت به امام سبب بیرون رفتن از اسلام است. » (33)
در مورد دلیل عقل و تجربه بر ضرورت وجود امام، شیخ مفید گفته است:
«و امّا از جهت عقل و تجربه (النّظر و الاعتبار)، ما دریافته ایم که مردمان در امور شرعی وابسته به ائمّه اند، و این وابستگی مقتضی آن است که به تحقیق امامان خود را بشناسد. اگر چنین نباشد، آنچه بدان مکلّف شده اند، همچون تسلیم در برابر ایشان در گرفتن حقوق از ایشان، و مطالعه کردن آنچه مخصوص ایشان است برای ایشان، و بردن مرافعه به نزد ایشان در آن هنگام که اختلاف پیش می آید، و مراجعه به ایشان در هنگام ضرورت، نیازمندی به وجود ایشان برای برپا داشتن واجبات همچون نمازها و زکاتها و حجّ و جهاد، تکلیفی بیش از اندازه ی توانایی می شود، و چون این گونه مکلّف کردن بر حکیم رحیم مستحیل (محال) است، معلوم می شود که خدای تعالی شناختن ائمّه علیه السلام را بر ما واجب ساخته و راه رسیدن به اشخاص ایشان را بدون شکّ و شبهه به ما نموده است» (34).
حاصل این دلیل آن است که اگر خدا به چیزی فرمان دهد که محال باشد، ستم کرده است.
اعتراض معتزله و پاسخ شیخ مفید
معتزله به شیخ مفید اعتراض کرد که چرا امام غایب شما خود را به شما آشکار نمی سازد؟ وی جواب این سؤال را با توسّل به اصلح و مصلحت می دهد. گفته ی مفید چنین است:«امام می داند که این اعتقاد ما (به وجود امام) که مبتنی بر استدلال است بی آنکه خود وی در برابر چشمان ما حاضر باشد، بیشتر به سود ما است و پاداش ما را می افزاید و افعال ما را ستوده تر می سازد. چه، کاری که با دشواری فراوان صورت گیرد اجری بیشتر از کاری دارد که به آسانی و آرامی انجام شود. چون این مطلب را درباره ی ما می داند، بر او علیه السلام واجب است که خود را از ما پنهان نگاه دارد، تا چنان شود که ما ناگزیر از راهی وی را بشناسیم و فرمان او بریم که پاداشی بیشتر از آن دارد که اگر او را می دیدیم و می شناختیم و عدم یقینهایی که از غیبت حاصل می شود در میان نبود، به آن پاداش می رسیدیم. » (35)
سؤال سیّد مرتضی و پاسخ شیخ مفید
شاگرد مفید، سیّدمرتضی از وی چنین پرسید: اگر مطابق مصلحت امّت آن است که امام غایب باشد، آیا در آن هنگام که وی ظاهر شود، به زیان امّت نیست؟ مفید در جواب او چنین گفته است:«شک نیست که در آن هنگام که خدا از روی رفتار پیروان امام پیش بینی کند که اگر غیبت امام بیش از آنچه طول کشیده است ادامه یابد و امام ظاهر نشود، این پیروان به گناهکاری خواهند پرداخت و شایسته ی کیفری خواهند شد که چندین بار بیش از پاداشی است که با انتظار به دست می آورند و این پاداش جبران آن کیفر را نمی کند، امام را از پرده ی غیب بیرون خواهد آورد. و دور کردن کیفر از ایشان سودمندتر و ممتازتر از پاداشی است که ممکن بود در وضع پیشتر بهره ی آنان شود» (36).
اعتراض به غیبت و پاسخ مفید
اعتراض: اگر امام شخصاً حاضر نیست تا حدود را اجرا کند و احکام الهی را برپا دارد و به جهاد فرمان دهد، آن وقت چنین به نظر می رسد که وجود فرضی وی در این جهان تفاوتی با نبودن او ندارد و از آن بهتر نیست.پاسخ: غیبت امام به نیاز اجتماع به او به عنوان محافظ شرع و حجت خدا بر روی زمین پایان نمی دهد. ولی امام به آن نیازمند نیست که شخصاً وظایف خویش را اجرا کند. ممکن است نایبی از جانب خود برگزیند، همان گونه که پیامبران نیز به میانجیگری نایبان و عمّال خود هنگامی که حیات داشتند عمل می کردند. ولی، هنگامی که ببیند حزب او از سنّتهایی که برای آنان بر جای گذاشته منحرف شده اند، آنگاه لازم است که ظاهر شود و خود شخصاً زمام امور را به دست گیرد. (37)
و از طرف دیگر شیخ به اعتراض مذکور چنین پاسخ می دهد:
اگر شرّ و فساد به سبب غیبت امام در زمین پیدا شود، ملامت متوجه خدا نیست که او را پنهان نگاه داشته است، بلکه متوجه مردمان بدی است که غیبت او را ضروری کرده اند. اگر خدا به میل خود امام را بی سببی دور کرده بود، آن وقت خدا مسئول شرّی می شد که در پی آن بروز می کرد. ولی چنین نبوده است. (38)
سؤال دیگر در مورد غیبت امام
در روایتی از امامیّه چنین آمده: « آن کس که بمیرد و امام زمان خود را نشناخته باشد، همچون کسی است که در دوران جاهلیت مرده باشد». شیخ مفید این روایت را صحیح دانسته است. پس چگونه باید غیبت امام را از پیروان خود با وجود این حدیث توجیه کرد؟پاسخ: مفید در جواب می گوید که شناختن امام غایب دشواری ندارد. فرد شیعه می داند که امام در جهان حضور دارد و همین برای او کافی است. بسیار چیزها را می شناسیم که آنها را نمی بینیم، که از آن جمله است اشخاص و رویدادهای گذشته و آینده (39).
سؤال دیگر
فایده ی شناختن امام در صورتی که آدمی نتواند او را ببیند چیست؟پاسخ: مفید در جواب می گوید که شناخت حقیقی ما از وجود امام و امامت و عصمت و کمال او سزاوار پاداش است. انتظار برای ظهور امام خود یک عمل عبادتی است که کیفر را دور می کند و خود به انجام رساندن تکلیفی است که خدا برای ما معیّن کرده است. (40)
سؤال دیگر
امامانِ اجدادِ امام دوازدهم، با وجود آزاری که می دیدند پنهان نشدند، چگونه می توان غیبت امام دوازدهم را توجیه کرد؟پاسخ: شیخ مفید جواب می دهد که میان امام دوازدهم و پدران او یک اختلاف مهم وجود دارد. اینان پیروان خود را به آن دعوت نکردند که شمشیر به دست گیرند و شورش کنند، و بنابراین فرمانروایان زمان ایشان به صورت نسبی آنان را به حال خود وامی گذاشتند. ولی مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) هنگامی که ظهور کند، علَم طغیان را برخواهد افراشت، و به همین جهت وی بایستی کاملاً دقت کند که پیش از آنکه نیروی کافی در اختیار داشته باشد، خود را در معرض فرمانروایان صاحب قدرت قرار ندهد که طبعاً در برابر او مقاومت خواهند کرد. (41)
سؤالی دیگر
بنابر نقل حدیثی از امام صادق علیه السلام که هر وقت سیصد و سیزده نفر آماده باشد- که شماره ی رزمندگان همراه با حضرت رسول صلی الله علیه و آله در غزوه ی بدر است- امام باید ظهور کند و به نبرد بپردازد. بارها اتفاق افتاده که چنین شماره ای از مردان جنگی در میان شیعیان وجود داشته است. پس چرا امام ظهور نکرده است؟پاسخ: شیخ مفید جواب می دهد که مردانی که اکنون موجودند، از لحاظ دلیری و بردباری و سرسختی و وفاداری و انحصار هدف و پاکی و سلامت عقل همسنگ مبارزان بدر نیستند. اگر شماره ی لازم چنان مردانی فراهم شود، امام بلافاصله ظاهر خواهد شد. (42)
تعیین امام
در نظر مفید، چون امامان، برای تعلیم و هدایت نوع بشر جای پیامبران را می گیرند و حجت خدا بر روی زمین هستند، بنابراین امت قدرت انتخاب کردن و تعیین کردن امام را ندارد. امام یا با اظهار معجزه استقرار پیدا می کند، یا با تعیین شخصی (نص) یا با تقریر رسمی (توقیف) امامِ پیش از خود. شیخ مفید می گوید:«امامیّه بر این مطلب اتفاق دارند که امامت، با نبودن معجزه، بر صاحب آن جز به نصّ بر خود شخص و توقیف ثابت نمی شود.
معتزله و خوارج و زیدیّه و مرجئه و کسانی که خود را به نام اصحاب حدیث می خوانند، با این نظر مخالفند و امامت را برای کسی که معجزی ندارد و نصّی و توقیفی در حقّ او نیست جایز شمرده اند. » (43)
فضیلتی از امیرالمؤمنین علی علیه السلام
ابن حمزه طوسی در کتاب الثاقب فی المناقب از جعفربن محمد الدوریستی نقل می کند که گفت: در سال 401هجری در مجلس شیخ مفید در بغداد حاضر بودم که مردی از علویان آمد و از تعبیر رؤیایی پرسید، شیخ پاسخ گفت. مرد علوی گفت: آیا شما علم تعبیر را نیز می دانید؟ مفید پاسخ گفت: آری من مدّتی در پی این علم بودم و مرا در آن علم کتابهای چندی است. و سپس به وی گفت: ورقه ای بردار و آنچه بر تو املا می کنم بنویس، آنگاه شیخ مفید این ماجرا را نقل کرد:در بغداد مرد عالمی از اصحاب شافعی بود که کتابهای بسیاری داشت و فرزندی نداشت. هنگامی که مرگ او فرارسید مردی را که به او جعفر دقّاق گفته می شد فراخواند و او را وصی خویش ساخت و بدو گفت: وقتی از دفنم فارغ شدی کتابهایم را به بازار برده بفروش. پس از مرگ وی کتابهایش را حراج کرده و در فلان بازار فروختند. من نیز مانند مردمانی که بدانجا رفته بودند به بازار رفته تا کتابهایی بخرم، از میان آن کتابها چهار کتاب در علم تعبیر خواب به صورت نسیه خریدم و رسید دادم. هنگامی که خواستم بروم جعفر دقّاق به من گفت: در جایت باش که قصه ای را در نصرت مذهبت برایت نقل کنم، سپس تعریف کرد: من و رفیقم برای درس حدیث به نزد شخصی به نام ابوعبدالله محدّث در محلّه باب البصره می رفتیم. او هرگاه حدیثی در فضائل اهل بیت نقل می کرد در آن روایت اشکال می کرد، حتی یک روز در فضائل حضرت زهرا و علی علیهم السلام احادیثی املا کرد و گفت: و این فضائل برای علی و فاطمه چه سود که علی مسلمین را کشته و درباره ی حضرت فاطمه نیز سخنان ناروایی گفت: من و رفیقم تصمیم گرفتیم دیگر نزد این مرد گمراه و بی دین نرویم. در همان شب که این تصمیم را گرفتیم در عالم خواب دیدم که به سوی مسجد جامع روانم و ابوعبدالله را نیز دیدم، در همان حال امیرمؤمنان را مشاهده نمودم که سوار بر مرکبی به سوی مسجد جامع در حرکت است. با خود گفتم ای وای بر ابوعبدالله محدث که الان حضرت گردنش را با شمشیر قطع می کند. حضرت هنگامی که نزدیکش رسید با چوبی که در دست داشت بر چشم راستش زده گفت: ای ملعون چرا من و فاطمه را دشنام می دهی؟ ابوعبدالله محدث دستش را بر همان چشم گذاشت و گفت که چرا آن را نابینا کردی؟
جعفر دقّاق گوید: از خواب بیدار شدم و می خواستم به نزد دوستم بروم که دیدم او رنگ پریده در خانه ی ما را می زند، معلوم شد که وی نیز همان خواب را دیده بود، تصمیم گرفتیم به نزد ابوعبدالله محدث برویم، و این ماجرا را نقل کرده با سوگند به قرآن به وی اطمینان دهیم که داستان حقیقت دارد، شاید از آن عقیده ی باطل برگردد. به خانه ی ابوعبدالله محدث رفتیم، در زدیم، کنیزکی دم درآمد و گفت حالا نمی توانید وی را ببینید، چون او دست بر چشمش گذاشته از نیمه شب فریاد می زند که علی بن ابی طالب مرا نابینا کرد، گفتیم: در را باز کن که ما برای همین کار آمدیم؛ در باز شد و ما وارد شدیم، او را در بدترین قیافه دیدیم که فریاد می زد و می گفت: دیشب علی بن ابی طالب با چوبی بر چشمم زد و مرا نابینا کرد، ماجرای خواب خود را نقل کرده گفتیم: حال از نظرت برگرد. او گفت: اگر علی بن ابی طالب چشم دیگرم را هم نابینا کند او را بر ابوبکر و عمر مقدّم نمی دارم. سه روز بعد چشم دیگر وی نیز نابینا شد این بار نیز از او خواستیم برگردد، او گفت: من برنمی گردم، علی هرچه می خواهد بکند. پس از یک هفته سراغ او رفتیم، خویشاوندانش را دیدیم که از دفن او برمی گشتند، و از کینه ی امیرمؤمنان پسرش مرتد شده و به رومیان پیوسته است.
شگفت آنکه این حادثه در زمان جنگهای رومیان مسیحی با مسلمانان رخ نموده است. ارتداد پسر ابوعبدالله محدّث نشانگر اوج پستی و تاریک باطنی است. «مَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَمَا لَهُ مِنْ نُورٍ» (نور، 40). باری از این ماجرا اهتمام شیخ مفید به هدایت و فضیلت گستری و ذکر فضائل امامان علیه السلام در هر فرصتی برمی آید تا بدانجا که در پاسخ سؤال از تعبیر خواب نیز به املای داستان هدایتگر می پردازد. (44)
پی نوشت ها :
1. اوائل، صفحات 11-13.
2. همان، ص 12.
3. همان، ص 42.
4. همان، ص 105.
5. مفید، الفصول، صفحات 257-256.
6. اندیشه های کلامی شیخ مفید، ص 117.
7. همان، ص 120، به نقل از العکبریة، پرسش 34.
8. همان، صفحات 29-30.
9. همان، ص 30.
10. همان، صفحات 111-113.
11. همان، صفحات 12-13.
12. همان، ص16.
13. شیخ مفید، الفصول، صفحات 240-239.
14. اوائل، ص 35.
15. همان، صفحات 42-43.
16. همان، ص 35.
17. اندیشه های کلامی شیخ مفید، ص 144.
18. اوائل، ص 38.
19. الاشعری، مقالات، ص 50.
20. العکبریة، پرسش20.
21. الفصول، ص80.
22. اوائل، صفحات 37-38.
23. همان، صفحات 41-42.
24. همان، ص 39.
25. همان، ص 42.
26. همان، ص 45.
27. همان، ص 45.
28. العکبریه، پرسش 24.
29. تصحیح، ص 63.
30. اندیشه های کلامی شیخ مفید، ص 154.
31. اوائل، ص 8.
32. الافصاح فی امامة امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب، چاپ دوم، نجف، الحیدریه، 1950، ص 3.
33. همان، صفحات3-4.
34. همان، ص 4.
35. الفصول، ص80.
36. همان، ص 82.
37. اندیشه های کلامی شیخ مفید، به نقل از: خمس رسائل، نامه ی اول، الفصول العشرة فی اثبات الحجّة، فصل هفتم، صفحات 24-25.
38. همان، ص 25.
39. همان، نامه ی دوم، صفحات 2-3.
40. همان، صفحات 4-5.
41. همان، نامه ی چهارم، صفحات 2-4.
42. اندیشه های کلامی شیخ مفید، ص 174.
43. اوائل، ص 9.
44. شبیری، محمد جواد، مقالات فارسی، ج55، صفحات21-33. به نقل از: ابن حمزه طوسی، الثاقب فی المناقب، ص 236.
کوچنانی، قاسمعلی(1388)، مدافع حریم تشیّع(مروری بر زندگی و آثار شیخ مفید)، تهران: همشهری، چاپ اول
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}