سیر تقابل مهدی ستیزان با تمدن اسلامی
1. حکومت ترکان: آغاز سقوط تمدن اسلامی
دوره ی حاکمیت عباسیان را به دو مقطع اقتدار و ضعف خلافت تقسیم نموده اند. دوره نخست از سال 132 هجری قمری و شکل گیری آنان آغاز و تا سال 334 ادامه می یابد (945-749م). دوره ضعف و سقوط بنی عباس را نیز از پایان این دوره تا سال 656 قمری (1258م) و فتح بغداد به دست هلاکوخان مغول دانسته اند. در این دوره فساد دستگاه عباسی، تحجر و کنارگذاشتن عقل، و استبداد خلفا سبب شد تا این حکومت از درون به سمت فروپاشی حرکت کند، همچنان که هر حکومت شیطانی دیگری پس از برهه ای بروز و ظهور، همچون کف روی آب، محکوم به فنا و نابودی است. اما در کنار این عوامل درونی برای اضمحلال عباسیان-که آن را به معنی سقوط تمدن اسلامی دانسته اند-به عوامل بیرونی متعدد و در عین حال هماهنگی نیز برمی خوریم که جای تأمل و درنگ است.در نیمه قرن چهارم شکل گیری حکومت های شیعی آل بویه در شرق و فاطمیان در غرب، عرصه را بر دستگاه خلافت تنگ کرده و آنان را به ضعف مبتلا ساخته بود. عباسیان از این موضوع بسیار احساس خطر می کردند. موضوع زمانی جدی تر شد که آل بویه بغداد را به تصرف خود در آوردند. در این کشاکش، یهودیان نیز که دارای روابط خوبی با دستگاه خلافت بودند،(1) از این موضوع مصون نماندند، به ویژه که این امر راه تجارت آنان را در میان شرق و غرب مسدود ساخته بود. این مسأله از آن جهت مهم بود که یهودیان پس از شکست ظاهری به دست رومیان در زمان تیتوس در سراسر جهان پراکنده و ضمن به دست گرفتن مراکز قدرت در حکوم "بازرگان" مترادف یهودی دانسته می شد.(2)
از سویی دیگر حکومت عباسیان را می توان به سه دوره مشخص و متمایز دیگر نیز تقسیم نمود. دوره نخست دوره خلافت خلفای عرب است که از سال 132 آغاز و تا پایان خلافت هارون در سال 198 ادامه می یابد. حضور و نفوذ ایرانیان در دستگاه خلافت و تدبیر امور به دست آنان یکی از مهمترین ویژگی های این دوره است. این نفوذ از نقش جدی ابومسلم خراسانی آغاز و در دوره برمکیان به اوج خود می رسد. در عین حال در هر دو مورد سرنوشتی جز قتل در انتظار این گروه ایرانی نبود. دوره بیست ساله خلافت مأمون-که مادری ایرانی داشت-تا سال 218 مقطع حضور جدی ایرانیان در دستگاه خلافت و کنار گذاشتن رسمی عرب از صحنه سیاست است. از همین رو است که خلافت در این دوره با شورش های متعدد مواجه شده و نهایتاً فضل بن سهل، وزیر ایرانی مأمون نیز برای دلجویی از بزرگان بنی عباس همانند پیشینیانش به قتل می رسد. در سومین مقطع، با آغاز خلافت معتصم که مادرش ترک بود، نفوذ ترکان در دربار خلافت عباسی آغاز می شود و تا پایان سقوط آنان ادامه می یابد. این ترکان دارای روحیه ای خشن و تعصب آلود بودند و از آنجا که اسلام را بر شیوه ی اهل سنت پذیرفته بودند، موضعی بسیار تند علیه شیعیان داشتند.
با بروز ضعف جدی در دستگاه خلافت و به ویژه فتح بغداد از سوی شیعیان آل بویه، ترکان سلجوقی با حمله به سمت غرب به کمک آنان شتافتند. اینان قبایلی بودند که از زمان حکومت محمود غزنوی از سرزمین های میان چین و رود سیحون به مناطق مرزی خراسان آمده و در آنجا ساکن شده بودند. با مرگ محمود و بروز آشفتگی در دربار غزنه، سلجوقیان بر خراسان چیره شده و دو شهر مهم مرو و نیشابور را به تصرف درآوردند. حرکت این طایفه به سمت غرب نهایتاً آنان را با بیزانس و روم شرقی همجوار ساخت و در نبرد ملازگرد (463هـ ق) آلب ارسلان سلجوقی با شکست امپراتور بیزانس، بر آسیای صغیر نیز چیره شد. در پی این اتفاق گروهی از ترکان مهاجر نیز در آسیای صغیر سکونت داده شدند که در تاریخ به سلاجقه روم مشهورند.
اطلاق نام "ترکیه" بر همسایه غربی امروز ما ریشه در این مهاجرت دارد. اما سرزمینی که امروزه به نام "آذربایجان" خوانده می شود، "آران" یا همان ایران است که طی قرارداد ترکمانچای از این سرزمین جدا شد. بر این اساس باید دقت نمود که مواردی از ذکر واژه "ترک" که در روایات آخرالزمان آمده است، به این قوم ساکن در سرزمین های شمالی تا چین باز می گردد، همچنان که واژه "روم" در این روایات از ترکیه امروزی و روم شرقی آغاز شده و به سمت غرب تا آمریکای فعلی ادامه می یابد. این منطقه با توجه به این که دروازه ورود به اروپا در خاورمیانه و مفصل اروپایی چهارراه جهان است، از اهمیت به سزایی در بررسی های تاریخی و راهبردی برخوردار می باشد؛ همچنان که ایران مفصل آسیایی خاورمیانه و مصر مفصل آفریقایی آن است.
بدین ترتیب سرزمین های مهم ایران، عراق و آسیای صغیر به تصرف ترکان متعصب ضد شیعه درآمد. در کنار این، اقدام برای فتح و انضمام سرزمین سوم یعنی مصر نیز صورت گرفت و با شکست فاطمیان (567-359 هـ ق) به دست ایوبیان این حلقه کامل شد. ایوبیان نیز ترکانی بودند که با سلجوقیان نسبت خویشی داشتند و تا سال 648 هجری قمری (1250 م) بر مصر حکمرانی کردند و سپس جای خود را به مملوکان یا ممالیک دادند. در همین دوره نیز نوریه که سلسله خود را به نام نورالدین محمود بن زنگی نامیده بودند و با هر دو طایفه سلجوقیان و ایوبیان خویشاوندی داشتند در شام مستقر شدند. پس از سلجوقیان نیز خوارزمشاهیان از همین نژاد و از نواحی شمال ماوراء النهر و جنوب دریاچه ی آرال در اواسط قرن ششم جانشین آنان شدند. جهان آن روز از شرق تا غرب به تصرف ترکان متعصب ضد شیعه درآمد و این می توانست به معنای از دست رفتن هر آنچه باشد که تاکنون از سوی امامان معصوم علیهم السّلام و دانشمندان شیعه بنا شده بود.
از این پس منطقه مهم خاورمیانه به نحوی عرصه ی تاخت و تاز ترکان قرار گرفت که هنوز از حافظه تاریخی مردم و ادبیات آنان محو نگشته است. این تاخت و تاز چه علیه مردم غیر ترک منطقه صورت می گرفت-مانند آنچه خوارزمشاهیان با مردم عراق عجم کردند-و چه درگیری درون قومی ترک با ترک بود-همانند حمله ترکان غز و قتل عام نیشابور-نهایتاً به کشتار مردم این سرزمین می انجامید. غلبه و حضور ترکان در این منطقه پایان نیافت و به درازا کشید.
حضور این طایفه ترک در سرزمین های اسلامی آثار مخربی را نیز در عرصه علمی به دنبال داشت. جامع الازهر در مصر که در دوران فاطمیان تأسیس و به نام بانوی بزرگ اسلام فاطمه زهرا علیهاالسّلام نامگذاری شده بود، از علوم عقلی شیعی خالی و به مدرسه ای ویژه اهل سنت تبدیل شد. شیعه تا دوران معاصر و به رسمیت شناخته شدن به عنوان یکی از مذاهب اسلامی از سوی شیخ شلتوت رئیس الازهر به همت مرحوم آیة الله بروجردی از صحنه آن دیار غایب و از خاطره ها محو شد.
در ایران و عراق نیز دولت آل بویه به ویژه به تأسیس و گسترش کتابخانه های بزرگ، دارالعلم غیردرباری در اختیار عموم طبقات و مذاهب، و بیمارستان های آموزشی همانند بیمارستان عضدی بغداد همت گماشته بود. با ورود سلجوقیان، همه این تأسیسات رو به خاموشی گذارد و در عوض، در این دوره، خواجه نظام الملک طوسی، وزیر ملکشاه و چهره سرشناس و متفکر این جریان، دست به تأسیس "مدارس نظامیه" زد. نظامیه مهم بغداد در 459 هـ ق در این شهر افتتاح شد و پس از آن روند تأسیس این مدارس در اصفهان، طوس، ری، آمل، نیشابور، هرات، مرو و دیگر شهرهای مهم آن روزگار با جدیت پی گرفته شد.
مأموریت اصلی نظامیه ها که تنها در آن به تدریس فقه شافعی با مزایای چشمگیر پرداخته می شد، و استادان و دانشجویان آن همگی می بایست شافعی می بودند، کنار گذاشتن شیعه و علوم عقلی آن بود. ابوحامد غزالی در این مدرسه و مکتب بود که "تهافت الفلاسفه" ار در بی اعتبار دانستن علوم عقلی تألیف می نمود. شبلی نعمانی می گوید چون خبر تأسیس مدارس نظامیه و روش ها و اصول حاکم بر آنها به علمای ماوراء النهر رسید، به سوگ نشستند و مراتب تأسف و تأثر عمیق خود را از این که از این به بعد به کسب دانش به مقاصد و انگیزه هایی غیر از خود دانش محدود می شود، اعلام داشتند.(3) در همین دوره و در کشاکش آزار دانشمندان بود که جریان غارت خانه شیخ طوسی در سال 448 در بغداد پیش آمد و سبب مهاجرت تاریخ ساز او به نجف اشرف و تشکیل حوزه ای قدرتمند در این شهر شد.
یهودیان نیز اندک اندک در این دوره وارد ایران شدند. نخستین جهانگرد غربی که در دوران اسلامی به ایران سفر کرد، "خاخام بنیامین بن جناح" از اهالی تودلای اسپانیا بود. او که بین سالهای 569 -560 هجری از کشور ما دیدن کرد، ضمن بازدید از جوامع کلیمی مشرق زمین، به تجارت نیز مشغول بود. در فاصله سال های 582 -576 هجری جهانگرد دیگری به نام "خاخام موسی پتاچیا" از شهر پراگ، سفری از راه لهستان و روسیه به ایران کرده و در مورد "آرامگاه دانیال نبی" در شوش گزارشی تهیه نموده است.( 4)
همچنین در این دوره شکل گیری گروهی به نام " اسماعیلیان " به رهبری حسن صباح کاملاً قابل تأمل و بررسی می نماید. در خصوص این گروه و رهبر آنان، به لطف نویسندگان غربی، به حدی داستان و افسانه با واقعیت آمیخته است که نمی توان به طور روشن نظریه ای ارائه نمود. از سویی اینان گروهی شیعه-البته اسماعیلی مذهب(5)-بوده اند که در دوران خفقان ضد تشیع عرصه را بر سلجوقیان و خواجه نظام تنگ کرده و نهایتاً با ترور خواجه و دیگر مبارزات، سلجوقیان را از میدان به در برده اند. اما از سویی دیگر سازمان بسیار منظم و پیچیده آنان که هر پژوهشگری را به یاد سازمان فراماسونری می اندازد، تلاش آنان برای متحد شدن با صلیبیان (6) و همچنین توسل آنان به ترور که ابزار قدیمی حزب شیطان است، و توجیه وسیله برای هدف، تحلیل مثبتی را از این گروه در پیش روی ما نمی گذارد. معادل انگلیسی ترور (7) از نام دیگر این گروه، یعنی "حشّاشین" گرفته شده است. امروزه جمهوری اسلامی ایران از سوی رسانه های غربی متهم است که در سرزمینی قرار دارد که تاریخ، آغاز ترور را برای آنجا ثبت کرده است. کارکرد این گروه در آن زمانه، شباهت زیادی با کارکرد طالبان و القاعده در دوره حاضر دارد: منحرف کردن اذهان از جریان اصیل و واقعی شیعی و نشان دادن چهره ای مخدوش از این مذهب.
2. جنگ های صلیبی
در این هنگام که حزب شیطان از سویی در تقابل با دو جریان نهضت علمی آینده ساز امامان شیعه علیهم السّلام و حکومت های شیعی قدرتمند حاضر در صحنه، ناچار شده بود دست به دامان اقوام ترک شمالی شود و به آنان اجازه گسترش در سراسر جهان اسلام و حتی روم را دهد، و از سویی دیگر با احساس خطر از سوی آنان در پی قدرت گرفتن بیش از حد در منطقه، به ویژه برای اروپا و روم شرقی آن دوره، از یک طرف مقدمات درگیری داخلی آنان را فراهم کرده و از طرف دیگر آنان را به دشمنی گروههایی همانند اسماعیلیه مبتلا ساخته بود، برای تغییر آرایش صحنه و برون رفت از این عرصه تنگ، اقدام بزرگ دیگری طراحی می شود که در پی آن سرنوشت جهان به طرزی شگفت آور دگرگون می شود.در حالی که مسلمانان در کتاب مقدس خود به شکلی راهبردی راهنمایی شده بودند که دشمن ترین مردم نسبت بدانان، یهود و مشرکان بوده و در عین حال دوست ترین آنان نصاری و مسیحیان اند(8)، مع الوصف در این دوره جنگ و دشمنی ای میان دو گروه مسلمانان و مسیحیان در می گیرد که بعدها در تاریخ به نام "جنگ های صلیبی" مشهور شد. این نام که بر مجموعه هشت جنگ بزرگ و حوادث لابلای آن اطلاق می شود، برهه ای دویست ساله از تاریخ است که از سال 489 هجری قمری آغاز و تا سال 691 ادامه می یابد (1291-1095م ).
سبب ظاهری این سلسله جنگ ها آزادسازی قدس و رهایی زادگاه مسیح از چنگ مسلمانان و تأمین امنیت حجاج و زائران مسیحی بود. بسیاری از مورخان غربی نقل کرده اند که در دوره ی حاکمیت ترکان سلجوقی با حجاج و زائران مسیحی مرقد عیسی علیه السّلام بدرفتاری می شد و حتی تعدادی از دیرها و کلیساها در منطقه مصادره شده بود.(9) در پی این رفتار بود که پاپ خشمگین شده و مسیحیان را به جنگ با مسلمانان تحریک کرده بود اما واقعیت ماجرا چیز دیگری بود.
در پی شکست ملازگرد، الکسیس کومنین، امپراتور بیزانس هراسناک شد و با وجود دشمنی ها و اختلافات پیشین میان دو کلیسای ارتدوکس شرق و کاتولیک غرب اروپا، در سال 1094 سفیرانی نزد "پاپ اربان دوم" (دوره پاپی 1099-1088م) فرستاد و از وی استمداد جست. این پاپ یهودی الاصل که از خاندان یهودی "پییر لئونی" در فرانسه بود، از دیرباز مترصد این فرصت بود. پیش از او پاپ گریگوری هفتم (1085-1073م) که او نیز یکی از پاپ های یهودی الاصل این خاندان بود، برای نخستین بار از عبارت "ارتش مسیح" در نامه های تشویق امیران اروپا برای لشکرکشی به جهان اسلام استفاده کرده بود اگرچه درگیری او با هانری چهارم به وی فرصت چنین اقدامی را نداد، اما اینک شرط برای خلف شایسته او اربان دوم کاملاً فراهم بود. وی در 27 نوامبر 1095 و در پایان اجلاس کلرمون که در آن جمع زیادی از امیران، شوالیه ها و کشیشان شرکت کرده بودند، سخنرانی آتشینی کرد که این سخنرانی سرآغاز جنگ های صلیبی تلقی می شود. در دوران معاصر نیز پاپ بندیکت شانزدهم در ابتدای تصدی منصب پاپی در سال 2006 با حمله به مسلمانان چنین قصدی را داشت که خوشبختانه جهان اسلام و مسیحیت در این دوره هشیارتر از آن بودند که بازیچه ی دست حزب شیطان قرار گیرند.
هدف صلیبیان از حمله های اول، دوم، سوم و ششم، سرزمین شام و فلسطین و حمله های پنجم و هفتم، مصر بود. حمله چهارم به سوی قسطنطنیه منحرف شد و هدف حمله هشتم، تونس بود.(10) در طی همین جنگها بود که بیت المقدس در سال 583 هـ ق(1187 م) به دست صلاح الدین ایوبی فتح شد. برخی از مورخان دایره ی جنگ های صلیبی را از این مقطع دویست ساله نیز فراتر برده و آن را شامل نبردهای یونانیان و رومیان، بیزانسیان، و پارسیان، رومیان و پارسیان، مسلمانان و بیزانسیان، مسلمانان و میحیان اندلس و نهایتاً اروپاییان و عثمانیان نیز دانسته اند. با تحلیل پیوسته ای که ما از تاریخ درگیری حزب الله و حزب شیطان در تاریخ داریم، به نظر می رسد هر کدام از این وقایع، نه در چارچوب دین در مقابل دین، که به عنوان دین در مقابل ضد دین، در جای خود قرار می گیرد، با این معنای موسّع جنگ های صلیبی همچنان ادامه دارد.
سه جمهوری ونیز، جنوا و پیزا که از مکان های استقرار یهودیان تاجر پیشه به شمار می رفتند، در تشویق پاپ نقش مهمی داشتند. تسلط بر تجارت دریای مدیترانه، به دست آوردن بنادری در مصر و شام، و جابجایی سپاهیان صلیبی، سود اصلی این گروه از جنگ به حساب می آمد. نقش فرانسه در این جنگ به حدی بود که واژه فرنگ(11)و فرنج از آن جا وارد واژگان مسلمانان و از آن پس بر همه اروپاییان و غربیان اطلاق می شد. این امر منجر به نفوذ سیاسی و تجاری فرانسه در سرزمین های اسلامی و زمینه ساز استعمار در سالیان بعد شد.
در این گیرودار که مسیحیان و مسلمانان از هر سو کشته می شدند، و ظاهراً یهودیان-که مسببان اصلی و سودبرندگان عمده ی این تجارت محسوب می شدند-می بایست در رفاه و آسایش باشند، ما در بررسی تاریخ این دوره با پدیده ای عجیب مواجه هستیم: آزار بی سابقه یهودیان و کشتار گسترده ی آنان در اروپای مسیحی، از آغاز جنگ نخست، یهودیان خائن مورد آزار و اذیت صلیبیان قرار گرفته و آنانی که غسل تعمید را رد کرده بودند، به قتل رسیدند. از جنگ سوم، یهودیان از جوامع اروپای مسیحی چنان طرد شدند که با پایان یافتن قرن یازدهم، تجمعات یهودی در اروپا از بین رفتند. این نخستین جریان یهودستیزی رسمی در اروپا بود که بعدها در جریان دو جنگ جهانی نیز تکرار و منشأ شکل گیری رژیم صهیونیستی در منطقه شد. طرد یهود از بریتانیا در سال 1290، سوزاندن تلمود در پاریس در نیمه قرن سیزدهم، اخراج یهود از فرانسه در پایان قرن چهاردهم، و محاصره آنان در "گیتو" و جهود محله ها در آلمان و ایتالیا از پیامدها و نشانه های این دشمنی است.(12)
پاسخ این پرسش را بایستی در شبه جزیره ی ایبری یافت، همانجا که تلاش های مسیحیان برای بیرون راندن یهودیان تا اواخر قرن پانزدهم ناکام ماند. یهودیان در اسپانیا تا سال 1492 و در پرتغال تا سال 1497 باقی ماندند. برخی از این یهودیان از جمله "یهودیان مارانو" به ظاهر مسیحی شدند و نام "مسیحیان جدید" را برای خود برگزیدند. این گروه به بهانه مورد آزار و اذیت بودن از سوی اسپانیایی ها و تشکیل دادگاه های تفتیش عقاید در شبه جزیره ایبری، مهاجرت برنامه ریزی شده ای را به امپراتوری عثمانی، ایتالیا و دیگر کشورهای مسیحی اجرا نمودند که در طی آن هسته اولیه شکل گیری "مسیحیت یهودی" ایجاد شد .
امروزه و پس از گذشت سالیان متمادی، هنوز یهودیان و فرهنگ یهودی و به ویژه سحر و جادو در این دو کشور غلبه خود را حفظ کرده است. درج نام مادر در شناسنامه که یادگاری یهودی است، همچنان در این کشور جدی گرفته شده می شود. شاید بتوان سبب عقب ماندگی این منطقه را نیز نسبت به بقیه اروپا به همین سلطه فرهنگی بازگرداند.
ظاهراً در این دوره حزب شیطان با توجه به گذشت زمان طولانی در پی ایجاد مانع برای آنان از سوی نهضت ها و حکومت های شیعی، و خو گرفتن یهودیان به آیین های تحریف شده خویش و فراموش کردن مأموریت اصلی، دست به یک پاکسازی اساسی زده و ضمن تصفیه یهود و باقی گذاشتن یک مظلوم نمایی دیگر در تاریخ این قوم برای استفاده های بعدی، مسیحیت یهودی را-به دنبال تعالیم پولس در تحریفی مجدد-بنیانگذاری می کند. این نوع مسیحیت در دوره های بعد نقشی اساسی در پیشبرد اهداف حزب شیطان ایفا نمود. در دوران معاصر، "مسیحیت صهیونیستی" و به تعبیر دقیق تر "صهیونیزم مسیحی" ادامه دهنده همین راه محسوب می شود.
در کنار مسیحیت یهودی، از دیگر یادگارهای جنگ های صلیبی، شکل گیری گروهی است به نام "شوالیه های معبد ".(13) پس از تصرف وحشیانه قدس از سوی صلیبیان در سال 492 هجری(1099 م) و کشتار بی رحمانه و فجیع بیش از صد هزار نفر از مردم شهر و حتی غارت خود مسجدالاقصی، گروهی از شوالیه ها مأمور حفاظت از این محل مقدس شدند و به نظر می رسد که در طی حضور در مسجد، نه تنها تحت تأثیر تعالیم یهود قرار گرفتند که احتمالاً مأموریت اصلی خود را برای کشف اسرار و ابزار سحر و جادوی شیاطین زمان سلیمان نبی با موفقیت به انجام رساندند.
این گروه به شدت تحت تأثیر تعالیم کابالا (14) قرار گرفتند و پس از بازپس گیری قدس از سوی مسلمانان، به انگلستان گریخته و اساس فراماسونری (15) را که در اوایل قرن 18 میلادی وارد صحنه سیاست بین الملل شد، بنیان نهادند. این گروه به ظاهر با آتش سوزی سال 1666 لندن (16) و به عنوان بنایان آزاد(17)، فعالیت های اجتماعی خویش را آغاز نمودند. گفته می شود استفاده از ارقام مربوط به شیطان و شیطان پرستی همانند 666 و 13، 11، 9 و مضرب های 11 مانند 22 و 33 که در جریان دو جنگ اخیر صهیونیست ها علیه حزب الله لبنان و مردم غزه و حماس در فلسطین مطرح شد، از ویژگی های فراماسونری است. یکی از نشانه های ارتباط حادثه 11 سپتامبر با این گروه نیز وجود دو رقم 9 و 11 در تاریخ روز و ماه این حادثه در کنار دیگر دلایل و مستندات دانسته شده است.(18)
از دیگر نتایج جنگ های صلیبی گسترش روحیه بی اعتنایی و انزواطلبی در میان مردم شام و گریز آنان از جنگ و جهاد بود. این علیرغم تمام تأکیداتی بود که از سوی پیامبر مکرم اسلام در خصوص لزوم جهاد با دشمنان، در دسترس مسلمانان بود.(19) گسترش تصوف و خانقاه نشینی از سویی و شکل گیری جنبش ضد تصوف و ظهور شخصیت هایی همانند ابن تیمیه از سوی دیگر، از پیامدهای این جریان منفی فرهنگی بود. هر دو پیامد بعدها تأثیرات شگرفی را در جهان اسلام سبب شد.
بروز مفاسد اجتماعی و فساد و فحشای سربازان دور از خانواده و اختلاط و آمیختگی نژادی، ایجاد اختلاف طبقاتی شدید، والوده شدن زبان و ادبیات عرب به واژگان و ادبیات اروپایی از جمله دیگر تأثیرات منفی این جنگ ها بود که همه در یک عبارت "بر هم خوردن نظم و توازن در جوامع اسلامی" قابل جمع است. توجه به هر سوی این آشفتگی، بروز بی قوارگی در سوی دیگر را به دنبال دارد و این وضعیت شرطی لازم و کافی برای سقوط تمدن است. جنگ های صلیبی مقدمه جدی سقوط تمدن اسلامی بود.
البته توجه به این نکته در اینجا شایسته می نماید که این تمدن فروپاشی شده همان تمدنی بود که به دور از حرکت حساب شده امامان معصوم علیهم السّلام و با قواعد عادی تمدن سازی در پی گسترش دولت های شیعی-حتی بعضاً متخاصم-ایجاد شده بود. در این شرایط حرکت مستمر برای ساختن تمدن واقعی اسلامی و زمینه سازی ملک عظیم در اعماق جامعه و فرهنگ در جریان بود.
در مقابل تأثیرات منفی جنگ های صلیبی بر جهان اسلام، تأثیر آن بر اروپا بسیار مثبت بود. نزدیک شدن اروپاییان به تمدن اسلامی و بهره گیری فراوان از فرهنگ و دانش مسلمانان، و کاهش شدید قدرت نظام فئودالی از یک سو و کاهش قدرت پاپ و کلیسا از سوی دیگر، دو عنوانی است که توان جمع میان سر فصل های بی شمار این برهه از تاریخ اروپا را دارد. با شکست نظام های سنتی محافظه کار در اروپا و استفاده از دستاوردهای تمدن اسلامی، زمینه برای شکل گیری تمدن غرب فراهم شد. این درست همان چیزی بود که شیطان برای جلوگیری از ایجاد ملک اسلام شدیداً به آن محتاج بود.
ادامه این تاریخ، سراسر، تلاش های حزب شیطان است برای از بین بردن بقایای تمدن اسلامی، و برآوردن تمدن غرب از دل آن.
3. حمله مغول
هنوز جنگ های صلیبی به طور کامل پایان نیافته بود که در ادامه سناریوی تاخت و تاز ترکان در منطقه، چنگیزخان مغول در سال 615 هـ ق (1221 م) پس از آن که مغولستان و نواحی شمالی چین را به تصرف خود درآورده بود، در جریان پیشروی خود متوجه قلمرو خوارزمشاهیان شد. در گرماگرم کشتار ایرانیان، خبر بروز شورش هایی در چین وی را به آن دیار کشاند و تا زمان مرگ در سال 624 دیگر ایران را ندید. در سال 650 منگوقاآن نوه چنگیز، برادر خود هلاکو را مأمور کرد تا دو مأموریت را در متصرفات غربی به انجام برساند: سرکوب اسماعیلیان و برانداختن عباسیان. وی با سپاهی دویست هزار نفره راهی ایران شد. در سال 654 بر اسماعیلیه غلبه کرد و در سال 656 (1258 م) با فتح بغداد به دوران بیش از پنج قرن حکومت بنی عباس خاتمه داد. بنی عباس نیز همانند بنی امیه تاریخی داشتند که در این دوره می بایست از سوی حزب شیطان به پایان برسد.سقوط بنی عباس و ورود مغولان به بغداد در دوره هایی به عنوان یکی از نشانه های ظهور قلمداد شده است.(20) در تحلیل این حادثه به عنوان نشانه ظهور که پیشتر نیز در جریان ورود ابومسلم خراسانی به بغداد مطرح شده بود؛ نکته ای قابل تأمل است. برخی با این پیش فرض که حوادث مشابه در تاریخ ظهور دارای چنان تکراری است که امکان تطبیق با نشانه تعیین شده و اعتماد به آن را غیرممکن می سازد، در پی بروز نشانه ای، بلافاصله حوادث مشابه آن را در گذشته خاطر نشان می سازند و این شبهه را مطرح می کنند که ممکن است حوادث مشابه دیگری نیز در تاریخ پیش رو باشد و این امر نهایتاً امکان بررسی این پدیده را به عنوان نشانه ظهور منتفی می کند.
در پاسخ به این شبهه جدی-که اساس توجه به نشانه ها را هدف می گیرد-باید گفت با نگاه متصل به تاریخ که آن را جریانی هدفمند و دارای سنت می داند، شباهت پدیده ها اتفاقی نیست و بیانگر مقطع و نقاط عطف آن است. در جریان این نقاط عطف، پدیده و نشانه مورد نظر کامل شده تا نهایتاً به حدی برسد که در زمان نهایی ظهور بایستی اتفاق بیفتد. با این تحلیل نخستین بروز نشانه را می توان از جهتی تحقق آن در نظر گرفت، همچنان که تحقق پایانی آن نیز کمال بروز آن نشانه است. مراحل میانی نیز در این فرایند نقش اساسی دارند، به نحوی که می توان آنها را نیز تحقق آن نشانه در نظر رفت.
به عنوان مثال در همین مورد ذکر شده، از آنجا که عراق سرزمینی مهم و راهبردی در نقشه ظهور و تاریخ آن است، تحولاتی این چنین در مقاطع مختلف-که امروز نیز با حمله آمریکا ادامه دارد-این سرزمین را آماده ورود به مقطع اصلی ظهور می کند. همچنین باید این واقعیت را نیز در نظر داشت که اگرچه خود واقعه قیام بغتتاً اتفاق می افتد،(21) اما ظهور فرایندی است که به تدریج کامل شده و در طی مراحلی به وقوع می پیوندند. تأویل ظهور به فراگیر شدن روز که از فجر آغاز می شود، (22) مؤید این ادعا است. با این فرض هر سطحی از بروز نشانه ها، مناسب همان سطح از ظهور است تا هنگامی که به کمال خود برسد.
به هر حال، در پی غلبه هلاکوخان مغول بر اسماعیلیان و فتح بغداد، حکومتی در ایران شکل می گیرد که به نام حکومت ایلخانی یا ایلخانیان مشهور است. ادامه لشکرکشی هلاکوخان به سمت غرب و برای تصرف شام-که اکنون تحت سلطه ایوبیان قرار داشت، با شکست سنگینی از سوی سپاه ممالیک مصر در سال 658 در منطقه ای در شام به نام عین جالوت مواجه شد که اجازه ورود مغولان به قدس را برای همیشه از آنان گرفت. این حکومت هشتاد سال در این سرزمین پابرجا بود.
در تحلیل این مقطع از تاریخ توجه به این نکته شایسته است که حمله مغول به ایران و سرزمین های اسلامی ظاهراً با تحریک یهود صورت گرفته است.(23) وزارت اعظم سعدالدوله یهودی در آغاز کار مغولان یکی از شواهد این ادعا است. سابقه حضور تاریخی دولت خزران در آن منطقه با توجه به توان یهودیان در نفوذ، می توانسته است مقدمات این تحریک و تجهیز را به سادگی فراهم کند. این تحریک در پی رو به ضعف گذاشتن حکومت های ترک در منطقه بود که پیشتر و در اقدامی مشابه برای مقابله با حکومت های شیعی به صحنه آورده شده بودند. هیمنه مغول چنان بود که نه تنها به عمر این دولت ها پایان داد، که خلافت و تمدن ظاهری اسلامی را نیز از جای برکند.
اما از آنجا که تمدن اسلامی واقعی تنها این پوسته ی قابل رؤیت نبود و اتفاق اصلی در لایه های زیرین تمدن و به دست بزرگان دین در حال طی مسیر تکاملی خویش بود، مغولان که در ابتدا با یهودیان و سپس صلیبیان (24) آمیخته بودند، در ادامه ی تاریخ و در مدتی کوتاه شیفته و مسحور بزرگان شیعه شده و پس از مدتی خود نقش مبلّغ و مروج تمدن جدید اسلامی را برعهده گرفتند. با مسلمان شدن غازان خان این روند سرعت گرفت. نقش خواجه نصیرالدین طوسی و دیگر دانشمندان و ادبیات آن دوره در این غلبه فرهنگی نقشی ستایش برانگیز و غیر قابل انکار است.
در تحلیل کلی این مقطع سرنوشت ساز تاریخی باید گفت که حمله مغول-علیرغم ظاهر تلخ و خشن-بابی از ابواب رحمت الهی بر ایرانیان و مسلمانان منطقه بود. نوازش رحمت الهی در میانه بلاها و حوادث سخت را بارها پیش از این در تاریخ پیامبران شاهد بودیم. عبارت "یا من سبقت رحمته غضبه" (25) اشاره به این حقیقت دارد. غضب خداوند عین رحمت اوست که در هر ابتلائی جاری می باشد.
حمله مغول در پی اشتباهی راهبردی و به عنوان پاسخی منفعلانه از سوی حزب شیطان در شرایطی اتفاق افتاد که ترکان متعصب به ظاهر سنی مذهب در دربار خلافت و سرزمین های مهم و راهبردی اسلامی، اساس شیعه را در معرض نابودی کامل قرار داده بودند. اگر این وضعیت چند صباحی دیگر ادامه یافته بود، معلوم نیست که از تشیع چیزی باقی می ماند. در این وضعیت بغرنج، مغولان که به هیچ دینی پایبند نبودند، چنان عرصه فرهنگ و سیاست را شخم زدند که شرایطی مساوی و بدور از دخالت قدرت ها برای زورآزمایی فرهنگ ها پدید آمد. در این زورآزمایی بی شک فرهنگ غنی تشیع که ثمره و ادامه ی حرکت علمی و تربیتی امامان معصوم علیهم السّلام بود غالب بود. این غلبه در سالیان بعد به حکومت صفوی در ایران انجامید.
4. امپراتوری عثمانی
با پایان یافتن عمر دولت ایلخانی و حکومت مغولان، در سال 699 هـ ق (1299 م) حکومت عثمانی که بعدها تبدیل به یک امپراتوری بزرگ و بادوام شد، از ترکیه امروز سر برآورد. این طایفه از نسل همان سلاجقه روم بودند که توسط آلب ارسلان در آسیای صغیر سکونت داده شده بودند. نام آنان از "عثمان غازی" گرفته شده که رهبر قبیله "قایی" در آنقره یا آنکارای امروزی بود و دولت عثمانی را تأسیس نمود. این دولت به مدت شش قرن و تا پایان جنگ اول جهانی ادامه حیات داد و عنوان طولانی ترین دوره یک حکومت اسلامی را از آن خود نمود.مورخان این دوره ی ششصد ساله را به دو مقطع کلی قدرت و ضعف در حکومت تقسیم نموده اند. مقطع نخست یک دوره ی چهارصد ساله را تا سال 1699 و اوایل قرن هجدهم میلادی شامل می شود. در این مقطع طی قرن 14 میلادی عثمانیان به سرعت روند کسب قدرت را طی کرده و در پایان آن، سلطان بایزید اول (804-791ق) موفق به فتح صربستان و محاصره قسطنطنیه شد که با ورود تیمور به صحنه و شکست بایزید در جنگ آنقره و دستگیرشدن وی، برای مدتی این روند متوقف شد. این دوره را دوره ی توسعه اولیه نام نهاده اند.
در قرن 15 و با تجدید حیات عثمانیان، دوره تأسیس مجدد و اوج قدرت آغاز می شود. پس از ایجاد وحدت مجدد در زمان سلطان محمد اول، مراد دوم قسطنطنیه را به محاصره درآورده و سرانجام در زمان سلطان محمد دوم (886-855ق/1481-1451)م معروف به "فاتح" این شهر در سال 857 (1453م) سقوط می کند. با این شکست، امپراتوری بیزانس از صحنه جهان حذف شده و اروپا در معرض خطر ورود اسلام قرار می گیرد. فتح قسطنطنیه از چنان اهمیتی در تاریخ اروپاییان برخوردار است که آن را تاریخ آغاز رنسانس دانسته اند.
پس از سلطان محمدفاتح و تبدیل شدن حکومت عثمانی به یک امپراتوری باشکوه، بایزید دوم و سپس سلطان سلیم اول (926-918ق) معروف به یاووز(بی رحم) به سلطنت می رسد. در زمان او است که جنگ چالدران (920 ق) میان وی و سپاهیان شاه اسماعیل صفوی رخ می دهد. وی علاوه بر شکست شاه اسماعیل در این جنگ، سراسر آناتولی، سوریه و مصر را نیز به تصرف خود درآورد و به حکومت ممالیک و عباسیان مصر پایان داد. کشتار بی رحمانه چهل هزار تن از شیعیان آناتولی از یادگارهای او در این دوره است. سلطان سلیم همچنین با تصرف مکه و مدینه، عنوان " خادم حرمین شریفین" و " خلیفه" را از آن خود نمود. در زمان او وسعت قلمرو عثمانی دو برابر شد.
پس از سلیم پسرش سلیمان(974-926ق/1566-1520م) معروف به قانونی، کبیر و با شکوه به تخت نشست. اوج قدرت عثمانی مربوط به این دوره است. در زمان او قلمرو امپراتوری از بوداپست در اروپا تا بندر عدن در منتهی الیه جنوبی شبه جزیره عرستان، و از مراکش در آفریقا تا ایران را در آسیا در برمی گرفت.
پس از سلیمان خان قانونی پسرش سلیم دوم که مادرش کنیزکی روسی الاصل و زنی دسیسه کار بود به سلطنت رسید. در دوران امور کشور در دست صدر اعظمش صوقللی محمدپاشا قرار گرفت که مسیحی ای به ظاهر مسلمان شده و اهل بوسنی بود. در این دوره یهودی ها نقش اجتماعی بزرگی داشتند و مخصوصاً بانکدارها از این گروه بودند. معروفترین نماینده این گروه یوسف ناسی بود که از ملازمان دربار سلطان به شمار می رفت.(26)
با ورود به قرن 18 و همزمان با شکل گیری رسمی تشکیلات فراماسونری، دوران ضعف و سقوط امپراتوری عثمانی و حرکت آن به سمت غرب و تعارض با دین نیز، با رخنه فراماسون ها در ارکان حکومت آغاز می شود تا سرانجام دویست سال بعد و طی اتفاقات مهمی، این بزرگترین و آخرین امپراتوری اسلامی نیز از صفحه جهان محو می شود. از آنجا که طول دوره دوم این حکومت حوادث بسیار مهمی را در تاریخ در بر می گیرد، تفصیل جریانات و حوادث در این دوره را به بعد موکول می کنیم.
اینک در تحلیل نقش و نحوه شکل گیری و گسترش امپراتوری عثمانی با پرسشی جدی مواجهیم. از یک سو این امپراتوری، دولتی مقتدر و اسلامی بود که پشت غرب را برای دوره ای طولانی به لرزه درآورد و سدی را که اروپا طی سالیان متمادی در برابر آسیا ایجاد کرده و به واسطه آن اجازه ورود اسلام را به آن سرزمین نداده بود، با فتح قسطنطنیه در هم شکست. دسیسه های یهودیان و فراماسون ها برای نفوذ در حکومت و به شکست کشاندن امپراتوری، مبیّن میزان اهمیت این امر است.
اما از سویی دیگر شکل گیری عجیب این دولت از لحاظ تقارن زمانی با پایان حکومت مغولان، قدرت بی نظیر آن در کشورگشایی و یکپارچه کردن جهان اسلام بدون هیچ بهره دینی و بلکه حاکم ساختن نهایی بی دینی و فراماسونری در سرزمین های اسلامی، حضور و نفوذ یهودیان و فراماسون ها در حکومت، کشتار بی رحمانه شیعیان و درگیری های جدی و طولانی با حکومت شیعی صفوی از جمله مسائلی است که تأملی جدی تر را در تحلیل این مقطع طلب می کند.
پاسخ این پرسش را بایستی در مقطعی کمی پیشتر جستجو کرد. نهضت علمی ائمه معصومین و شکل گیری حکومت های شیعی در سراسر جهان اسلام در قرن چهارم، تجهیز ترکان را علیه این جریان تمدن سازی در پی داشت. این گروه تا زمانی که از شیعیان کشتار می کردند یا سرگرم درگیری های داخلی میان خودشان بودند-که باز به کشتار شیعیان منتهی می شد-از سوی طراحان صحنه در امان بودند. اما آن هنگام که این سپاه مأمور، پس از دوره ای قدرت یافت و می رفت که به حاکمی بلامنازع در منطقه تبدیل شود، با انواع توطئه ها و نهایتاً از درون و بیرون مورد هجمه و تلاشی قرار گرفت. جنگ های صلیبی از یک سو و حمله مغول به عنوان مکمل آن عوامل بیرونی فروپاشی حکومت ترکان در منطقه بودند. بدین ترتیب به نظر طراحان صحنه می رسید که قدرت یافتن شیعیان با هجوم ترکان و قدرت یافتن ترکان با این دسیسه ها تحت کنترل درآمده باشد.
اما پس از حمله مغول اتفاقی می افتد که دوباره شرایط را به وضعیت قرن چهارم باز می گرداند و آن قدرت یافتن واقعی و تمدنی شیعه در پی گرویدن حاکمان مغول به تشیع بود. تمدن اسلامی در این مقطع دوباره یکی از نقاط عطف خود را تجربه کرد. بی شک بایستی ظهور عثمانیان را در این چارچوب تحلیل کرد. این اتفاق قطعاً پاسخی به استقرار صفویه در ایران نبود، چرا که فاصله آغاز کار عثمانیان و صفویان حدود دو قرن است و در آن زمان اساساً نامی از صفویه در کار نبود. در مورد نقش صفویه در سیر بعداً توضیح خواهیم داد، اما آنچه مسلم به نظر می رسد این است که عثمانیان پاسخی بودند از جنس همان ترکان متعصب ضد شیعی، به اوج گیری تمدن اسلامی در ایران، که اینک در مرزهای غربی ما مستقر شده بودند.
در تحلیل نقش حکومت عثمانی، ما همیشه به تبع غربیان، از غرب به شرق نگریسته ایم و لذا عثمانی را سدی در برابر اروپا دیده ایم. اما اگر زاویه نگاه را عوض کنیم و اینک از شرق به غرب با نگاهی تمدنی و نه حکومتی بنگریم، عثمانی را سدی خواهیم دید در مقابل نفوذ تمدن اسلامی در اروپایی که بایستی برای رنسانس آماده شود. عثمانی از یک سو جهان اسلام را در قبضه خود گرفت و اجازه انتشار اسلام شیعی را در سرزمین های اسلامی نداد، نیز از سویی در مقابل ورود تمدن واقعی اسلامی به اروپا ایستاد و نهایتاً از سوی دیگر با برهم زدن صحنه اروپا، زمینه را برای رنسانس و حاکمیت تمدن غرب فراهم ساخت. سرانجام و در پایان این سناریو، تمدن غرب از این مجرا وارد سرزمین های اسلامی شد. به همت این حکومت، بیزانس از بین رفت و سرزمین های غربی اروپا بر میراث آن دست یافتند. از همین رو است که فتح قسطنطنیه -که باید در تاریخ اروپا اتفاقی تلخ محسوب شود- به عنوان آغاز رنسانس با شادمانی ترویج داده می شود. و باز از همین رو است که کشورگشایی سلیمان تا مجارستان گسترش پیدا می کند، اما در مقابل ونیز متوقف می شود. درست پس از انجام این مأموریت است که مقدمات سقوط امپراتوری عثمانی به دست فراماسون ها فراهم می شود.
به نظر می رسد در دوران معاصر با اوج گیری مجدد تمدن اسلامی در ایران، حکومت امروزی ترکیه نیز-و نه مردم مسلمان و انقلابی آن-مجدداً در پی ایفای چنین نقشی باشد. گرفتن پرچم مبارزه با صهیونیزم از دستان پرقدرت جمهوری اسلامی ایران در منطقه پس از شکست عراق بعثی و عربستان سعودی در این مأموریت، و مطرح شدن به عنوان کانون مبارزه علیه رژیم صهیونیستی، و همچنین فائق آمدن بر موج توفنده اسلام گرایی در میان مسلمانان انقلابی ترکیه و حل مشکلات داخلی، از جمله دلایلی است که چرخش 180 درجه ای ترکیه را در مواضع سیاسی اش می تواند توجیه کند.
5. تیموریان: یک سناریوی تکراری
پس از فروپاشی حکومت ایلخانیان تا نیم قرن در ایران و منطقه، حکومت های مغول و غیرمغول محلی و متشتت به قدرت رسیدند، تا سرانجام در سال 782 ق (1380 م) تیمور که خود را از نسل چنگیز معرفی می کرد، پس از تسلط بر ماوراء النهر متوجه ایران شد. در جریان حمله تیمور، دوباره بسیاری از شهرها و روستاها ویران و هزاران نفر از مردم این سرزمین به ویژه در اصفهان، سبزوار و تبریز کشته شدند. تیمورلنگ ایران را تصرف و سمرقند را پایتخت حکومت خویش نمود.وی در جریان واپسین لشکرکشی خود به غرب ایران، در سال 804 ق (1402 م) وارد آسیای صغیر شد و در جنگ با سلطان بایزید عثمانی پیروز و وی را دستگیر کرد. در این حمله شهرهای دمشق و بغداد به تصرف تیمور در آمد و وی تا نزدیکی مصر پیشروی کرد. این کشورگشایی دیرهنگام تیمور، از آنجا که وی تنها نسخه ای برای ایران و تمدن این سرزمین بود، به سرعت به نفع از سرگیری روند کسب قدرت توسط عثمانی علاج شد و خاندان وی پس از مرگش ویژه ایران و ایرانیان باقی ماندند.
در ادامه ی حکومت تیموریان، جانشینان تیمور همانی را تجربه کردند که پیشتر برای جانشینان چنگیز اتفاق افتاده بود. شاهرخ پسر تیمور، که پس از چند سال کشمکش، میان اعضای خاندان تیموری قدرت را در دست گرفت و پایتخت را از سمرقند به هرات منتقل ساخت، از اتکای حکومت تیموری به مغولان کاست و ایرانیان را در اداره ی امور وارد نمود. مسجد گوهرشاد که به نام همسر او نامگذاری شده بود، نمادی از هضم تیموریان در فرهنگ غنی اسلامی در ایران است. پسر شاهرخ، الغ بیگ نیز فردی دانش دوست بار آمد و بیشتر عمر خود را صرف مطالعه و پژوهش به ویژه در ریاضیات و نجوم کرد.
پس از الغ بیک و اثبات بی حاصلی طرح یورش و اشغال ترکان، دوباره سناریوی فروپاشی و تجزیه تکرار شد. شرق ایران را ازبکان و غرب آن را تا ظهور صفویان، ترکمانان قراقویونلو و آق قویونلو تحت سلطه خود درآوردند. ترکمانان از آغاز حملات مغول، در غرب ایران و آسیای صغیر به سر می بردند.
پینوشتها:
1- سلیمانی اردستانی، عبدالرحیم، یهودیت، ص 264.
2- رحمانی، شمس الدین، لولای سه قاره، ص 53.
3- قورچیان، نادرقلی، دائره المعارف آموزش عالی، ج1، ص 264.
4- نوربخش، مسعود، با کاروان تاریخ: مروری بر تاریخچه سفر و سیاحت در ایران از باستان تا امروز، ص 96.
5- اسماعیلیه یا باطنیه فرقه ای از شیعه امامیه است که معتقدان آن، محمد بن اسماعیل برادرزاده موسی کاظم علیه السّلام را آخرین امام می دانستند. ظهور این فرقه اصلاً نتیجه اختلاف در امامت اسماعیل بن جعفر صادق با برادرش موسی بن جعفر علیه السّلام بوده است. اسماعیلیان معتقدند که پس از مرگ جعفر صادق علیه السّلام (در قرن هشتم میلادی) امامت به پسر بزرگتر وی می رسید؛ اما چون پسرش اسماعیل پیش از پدر درگذشته بود، امامت به محمد بن اسماعیل منتقل شد که سابع تام است و دور هفت با او تمام می شود و پس از او امامت در خاندان وی باقی ماند. آنها در میان اهل سنت «باطنیان» مشهورند و شیعه هفت امامی نیز نامیده می شوند. اسماعیلیه به دو فرقه مستعلوی و نزاری تقسیم می شوند.
پیشوایان اسماعیلی بعد از محمد بن اسماعیل به دو دسته تقسیم شدند که دسته ای ائمه مستور بودند و مخفیانه در شهر می گشتند؛ در صورتی که دعات ایشان آشکارا مشغول دعوت بودند. بعد از ائمه مستور دور به عبیدالله مهدی رسید که دعوت خود را آشکار کرد. به اعتقاد اسماعیلیان بعد از او اولادش نصاً بعد نص امامند و هر که در مخالفت با آنان بمیرد، به مرگ جاهلیت مرده است (ماتً میتةً جاهلیة). اسماعیلیان در دعوت خود مراحل خاص را رعایت می کردند و دعات آنان بر حسب درجات معین می شدند. آخرین مرتبه معتقدان به این مذهب مرتبه (حجت) بود که از بین دعات، عده ای معدود توانستند حائز آن رتبه گردند. از میان دعات ایرانی ناصرخسرو و حسن صباح این رتبه را داشتند. دعات اسماعیلیه برای هر دوازده امام حجت تعیین می کردند که در دوازده جزیره (ناحیه) به نشر دعوت مشغول بودند و در دعوت خود به اعداد هفت و دوازده اهمیت می دادند. دعات اسماعیلی رئیسی به نام داعی الدعاة داشتند که در دستگاه خلیفه فاطمی به سر می برد. به عقیده اسماعیلیه از میان دعاتی که در غیبت امام مشغول به فعالیت بوده و به پی افکندن مبانی این مذهب مبادرت کرده است میمون بن دیصان معروف به قداح است. او و فرزندانش مدتی در خوزستان، عراق و شام به فعالیت اشتغال داشتند و دعاتشان در یمن و بلاد دیگر به نشر دعوت اسماعیلی مشغول بودند. از بین این دعات حسن بن احمد معروف به ابوعبدالله شیعی در بلاد مغرب قدرت بسیار یافت و دولت اغالبه را در آن سامان از میان برد و ابومحمد عبیدالله مهدی را که در سلجماسه محبوس بود، آزاد کرد و گفت او همان مهدی منتظَر از آل علی است و امامت از آن وی است. بدین طریق دولت فاطمیان در شمال آفریقا تشکیل شد (297 هجری). دعوت فاطمیان به سرعت در یمن، بحرین، شام، فلسطین، ایران و شمال آفریقا انتشار یافت. در قرن هفتم هلاکوخان مغول از طرف برادرش قوبیلای قاآن پسر تولی مأمور فتح بغداد و قلع و قمع قلاع اسماعیلیه شد.(الأعلام، ج2، ص 194)
6- عودی، ستار، تاریخ فشرده جنگ های صلیبی، ص 50.
7- Assasination
8- سوره مائده، آیه 82: لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِلَّذِینَ آمَنُوا الْیَهُودَ وَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا وَ لَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ قَالُوا إِنَّا نَصَارَى ذلِکَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّیسِینَ وَ رُهْبَاناً وَ أَنَّهُمْ لاَ یَسْتَکْبِرُونَ
بطور مسلّم، دشمنترین مردم نسبت به مؤمنان را، یهود و مشرکان خواهی یافت؛ و نزدیکترین دوستان به مؤمنان را کسانی مییابی که میگویند: «ما نصاری هستیم»؛ این به خاطر آن است که در میان آنها، افرادی عالم و تارک دنیا هستند؛ و آنها (در برابر حق) تکبّر نمیورزند.
9- عودی، ستار، تاریخ فشرده، جنگ های صلیبی، ص 32.
10- عودی، ستار، تاریخ فشرده جنگ های صلیبی، ص 31.
11- Francs.
12- هلال، رضا، مسیح یهودی و فرجام جهان، مترجم: قبس زعفرانی، ص 37-36.
13- گسترش قلمروی حکومت صلیبیان و حفظ این قلمروی تازه توسط آنها نیازمند سازماندهی و رهبری بود. صلیبیان برای آن که موقعیت خود را در خاورمیانه حفظ کنند، نیازمند ادامه ی این جنگ بودند. بنابراین بنای ثبات خود در این منطقه بر رهبری جنگ و ستیزهای تازه و گسترش دامنه ی این جنگ ها قرار دادند. برای تحقق این هدف گروه های نظامی ویژه ای از سوی سردمداران صلیبی تشکیل شد. افراد این گروه های نظامی ویژه از اروپا به فلسطین اعزام شدند و در مکان هایی شبیه به صومعه مستقر می شدند. این افراد برای جنگ با مسلمانان آموزش نظامی می دیدند و بالاخره عامل بسیاری از کشتارهای مشرق زمین که به عنوان یک حربه ی دینی توسط بسیاری از اروپاییان استفاده می شد، از میان این گروه نظامی سر در برآورد. این گروه، گروهی جز شوالیه های معبد نبود.
شوالیه های معبد که نام دیگرشان "هم رزمان مسکین عیسی مسیح و معبد سلیمان" است در سال 1118 میلادی یعنی بیست سال پس از اشغال اورشلیم، توسط صلیبیان تأسیس شد. این انجمن یا گروه در ابتدا با استقبال خیلی کمی برای عضویت افراد مواجه شد اما با مرور زمان بسیاری از افراد در این انجمن عضو شدند. اعضای این انجمن ابتدا در منطقه یک معبد ویران شده مستقر شدند و در همین محل بود که "قبه الصخره" توسط اعضای این انجمن ساخته شد. افراد این انجمن خود را به عنوان سربازان مسکین میان مردم مطرح ساختند اما طولی نکشید که این سربازان مسکین به ثروت هنگفتی دست یافتند. زائران مسیحی که از اروپا قصد فلسطین را می کردند کاملاً توسط شوالیه های معبد اداره می شدند و در نتیجه این شوالیه ها توسط این زائران به ثروت بسیاری دست یافتند. نگهبانان معبد یا شوالیه های معبد عامل اصلی حملات بعدی صلیبیان به مسلمانان هستند و بسیاری از کشت و کشتارهای جنگ های صلیبی در تاریخ به نام این گروه به ثبت رسیده است.
قدرت گرفتن مجدد شوالیه های معبد و به دست گرفتن قدرت های سیاسی در اروپا از سوی اعضای این گروه پادشاهان اروپا را نگران کرد و از سوی دیگر معتقدات شوالیه ها رهبران روحانی کلیساها را نیز آشفته ساخته بود به طوری که شوالیه های معبد تعالیم دینی و آداب دینی خاصی را به طور مخفیانه ترویج می کردند. بالاخره در سال 1307 فیلیپ لوبل، پادشاه فرانسه مصمم برای نابودی شوالیه ها شد و دستور دستگیری بسیاری از اعضای این گروه را صادر کرد. به رغم آن که بخشی از اعضای گروه شوالیه های معبد توانستند از این حکم های اعدام جان سالم به در برند و فرار کنند اما بسیاری از آن ها پس از یک دوره ی محاکمه به اعدام محکوم شدند. بسیاری از اعضای این گروه در بازجویی های انجام شده اعتراف کردند که برخلاف آن چه که نشان می دادند تعهد اخلاقی به دین مسیحیت نداشتند و بعضاً در نشست های خود به عیسی مسیح علیه السّلام توهین می کردند. به دنبال این سلسله دستگیری های رهبران شوالیه ها، بسیاری از آنها اعدام شدند از جمله ژاک دو مالی، سرکرده ی بزرگ گروه شوالیه های معبد در سال 1314 میلادی به دستور کلیسا و پادشاه اعدام شد. به رغم آنکه محاکمه ی شوالیه ها به پایان رسید و دیگر این فرقه وجود خارجی نداشت اما بازماندگان این فرقه همچنان برای ادامه ی حیات جنگیدند و بالاخره در همان سال یعنی 1307 برخی از افراد این گروه به صورت مخفیانه راهی اسکاتلند شدند. اسکاتلند تنها کشور اروپایی بود که کلیسای کاتولیک را به رسمیت نمی شناخت. این افراد تحت حمایت رابوت بروس، پادشاه اسکاتلند توانستند بار دیگر تشکیلات خود را احیا کنند. شوالیه های معبد برای ادامه ی حیات سیاسی و دینی خود به راه های متعددی متوسل شدند. افراد این فرقه سرانجام توانستند در مهم ترین منطقه ی جزایر بریتانیا در قرون وسطی معروف به لژ وال بیلدرز نفوذ کنند و پس از اندکی کنترل کامل این منطقه ی استراتژیک را به دست گیرند. این لژ در اوایل عصر مدرن نام خود را به لژ فراماسون تغییر داد. در واقع لژ اسکاتلند قدیمی ترین شاخه ی فراماسونری محسوب می شود و تاریخ این لژ به اوایل قرن چهاردهم زمانی که شوالیه های معبد به اسکاتلند پناه بردند، باز می گردد.
القابی که به افراد عالی رتبه ی این لژ داده می شد، قرن ها پیش به شوالیه های معبد داده می شد. این عناوین تا به امروز به کار می رود. به طور کلی شوالیه های معبد ناپدید نشده و هنوز فلسفه، عقاید و تشریفات شان در لباس مبدل فراماسونری پابرجاست. شواهد بی شمار تاریخی این موضوع را تأیید می کند و امروز شمار وسیعی از تاریخ دانان و تاریخ نویسان غربی چه فراماسونری و چه غیر فراماسونری این امر را پذیرفته اند. واقعیت آن است که بسیاری از مورخان غربی و اسلامی معتقدند که این گروه به عنوان حربه ی دینی در روشن کردن آتش جنگ های لیبی نقش داشتند تا به امروز فرهنگ مذهب خاص شان را که برگرفته از تمدن ها و تعلیمات دینی مختلف است در بروز بسیاری از اختلافات میان جهان مسیحیت و اسلام تأثیر گذارند. برغم آنکه مکتب شوالیه های معبد به عنوان یک مکتب پایان یافته محسوب می شود اما هنوز هم تعلیمات این گروه تا به امروز در نزد بسیاری از اصول گرایان مسیحی محفوظ باقی مانده است و بسیاری از این سیاستمداران اصول گرا و محافظه کار غربی به بحران های کنونی غرب و خاورمیانه یا مشرق زمین با دید یک جنگ صلیبی نگاه می کنند و این بحران ها را در چارچوب این دیدگاه تعریف می کنند.(موعود: آبان و آذر 1385، شماره 69)
14- «کابالا» نامی است که بر تصوف یهودی اطلاق می شود و تلفظ اروپایی «کبّاله» عبری است به معنی «قدیمی» و «کهن». این واژه به شکل «قباله» برای ما آشناست. پیروا آئین کابالا، یا کابالیست ها، این مکتب را «دانش سرّی و پنهان» خاخام ها یهودی می خوانند و برای آن پیشینه ای کهن قائل اند. برای نمونه، مادام بلاواتسکی، رهبر فرقه تئوسوفی، مدعی است که کابالا (قباله) در اصل کتابی است رمزگونه که از سوی خداوند به پیامبران، آدم و نوح و ابراهیم و موسی، نازل شد و حاوی دانش پنهان قوم بنی اسرائیل بود. به ادعای بلاواتسکی، نه تنها پیامبران بلکه تمامی شخصیت های مهم فرهنگی و سیاسی و حتی نظامی تاریخ، چون افلاطون و ارسطو و اسکندر و غیره، دانش خود را از این کتاب گرفته اند. مادام بلاواتسکی برخی از متفکرین غربی، چون اسپینوزا و بیکن و نیوتون، را از پیروان آئین کابالا می داند.
این ادعا نه تنها نپذیرفتنی است بلکه برای تصرف یهودی، به عنوان یک مکتب مستقل فکری، پیشینه جدی نمی توان یافت. مشارکت یهودیان در نحله های فکری رازآمیز و عرفانی به فیلو اسکندرانی در اوایل سده اول میلادی می رسد. ولی فیلو واضع مکتب جدید فکری نبود و کار او را باید به ارائه اندیشه های دینی یهود در قالب فلسفه یونانی و فرهنگ هلنی محدود دانست. به عبارت دیگر، فیلو بیشتر یک متفکر هلنی است تا یهودی. در دوران اسلامی نیز چنین است. نحله های فکری گسترده عرفانی-رازآمیز که در فضای فرهنگ اسلامی پدید شد بر یهودیان نیز تأثیر گذارد و برخی متفکرین یهودی آشنا با مباحث عرفانی پدید شدند که مهمترین آنها ابویوسف یعقوب بن اسحاق القرقسانی (سده چهارم هجری/دهم میلادی) است. قرقسانی، ساکن بغداد، از متفکرین و نویسندگان برجسته قرآنی است و به یهودیت تلمودی تعلق ندارد. دو کتاب اصلی او، کتاب الانوار و المراقب و کتاب الریاض و الحدایق، نیز به زبان عربی است.
اوج تولید فکری یهودیان در عرصه اندیشه عرفانی در دوران پیش از کابالا، دو رساله سِفر یصیرا (آفرینش نامه) و سِفر بهیرا (روشنایی نامه) است. این دو رساله را باید تلاشی دانست برای ارائه عقاید دینی-سیاسی یهود در قالب مفاهیم عرفانی رایج در دنیای اسلام. بدینسان، مفاهیمی چون «نور»، «سلوک»، «تجلی»، «جدایی»، «وصل» و غیره و یهودیت راه یافت؛ نخستین تجلی نور در کوه طور بر موسی علیه السّلام است و سپس داوود، نماد نور الهی، به حامل آن در دنیای زمینی و «شخینا»، تجلی روحانی داوود، به حامل آن در دنیای ماوراء زمینی بدل می شود. این همان اسطوره سیاسی «خاندان داوود» است که اینک جامه رازآمیز پوشیده است. این میراث نه چندان غنی، که «قباله» (کابالا) خوانده می شود، در سده سیزدهم میلادی به پیدایش تصوف یهودی انجامید. تا زمان فوق، قباله (کابالا) واژه ای عام بود و مصداقی مشخص نداشت. نه کتابی به این نام در کار بود نه مکتبی جدّی از عرفان یهودی. از زمان تدوین کتاب ظهر، در اواخر سده سیزدهم میلادی، واژه «قباله» (کابالا) به طور عمده این کتاب اطلاق شد و پیروان این مکتب جدید «کابالیست» نام گرفتند.
کابالا، تصوف یهودی، نیز به شدت متأثر از فرهنگ اسلامی است و حتی بسیاری از مفاهیم آن شکل عبری مفاهیم رایج در فلسفه و عرفان اسلامی است. در واقع، اندیشه پردازان مکتب کابالا، به دلیل زندگی در فضای فرهنگ اسلامی و آشنایی با زبان عربی، به اقتباس از متون مفصل عرفان اسلامی دست زند و با تأویل های خود به آن روح و صبغه یهودی دادند. این کاری است که یهودیان در شاخه های متنوع علم و دانش انجام دادند. برای نمونه، باید به مفاهیم «هوخمه»(حکمت)، «کدِش»(قدس)، «نِفِش»(نفس)، «نِفِش مدبرت» (نفس مدبره)، «نِفِش سیخلت»(نفس عاقله)، «نِفِش حی» (نفس حیات بخش)،«روح» و غیره در کابالا اشاره کرد. مکتب کابالا نیز به دو بخش «حکمت نظری» و «حکمت عملی» تقسیم می شود. در تصوف کابالا بحث های مفصلی درباره خداوند و خلقت وجود دارد که مشابه عرفان اسلامی است به ویژه در تأکید فراوان آن بر مفهوم «نور» و مراحل تجلی آن. آنچه از زاویه تحلیل سیاسی حائز اهمیت است، «شیطان شناسی» و «پیام مسیحایی» این مکتب است و دقیقاً این مفاهیم است که کابالا را به عنوان یک ایدئولوژی سیاسی معنادار می کند.htm1 http://www.shahbazi.org/pages/kabbalah
15- فراماسونری چیست؟
می توان گفت این سؤالی است که افراد بسیاری قادر به پاسخ دادن نیستند و یا اطلاعات دقیقی در این رابطه ندارند. این در حالی است که این تشکیلات و اعضای آن، نقش مهمی در تاریخ داشته اند و شناخت این تشکیلات، برای ما مسلمانان امری لازم و ضروری است کلمه ی ماسون (mason) یعنی بنّا، فراماسون (Freemason)یعنی بنّای آزاد. ماسونری یک تشکیلات منظم جهانی است که بر ارکان دولت های جهان در اکثر وجوه زندگی سیاسی، اقتصادی و فرهنگی جوامع، سلطه یافته است و بسیار هم آزادانه عمل می کند. کسی که عضو فراماسونری است، ماسون یا فراماسون نامیده می شود. ساختمانی که مرکز فعالیت ماسون هاست، لژ نام دارد. یکی از بزرگترین اهداف گروه های ماسونی این است که زمینه را برای حکومت فردی از بین ماسون ها با عنوان نمادین ضد مسیح (Antichrist=دجال)، یا به تعبیر بعضی از گروه های ماسونی، فرعون جدید (New pharaoh) آماده کنند. فراماسونری معیتی سرّی است که کسی به راحتی نمی تواند در حریم آن نفوذ کند و اگر هم راه یافت مکلف است اسرار آن را مکتوم نگه دارد؛ اما با این وجود، کسانی توانستند به حریم آن نفوذ کنند و به اسناد و مدارک مهمی دست یابند و موفق به کشف و افشای اسرار آنها شوند. همه ای این افراد متفق الرأی هستند که: «مسئله یک توطئه است که این توطئه از اواخر قرن هجدهم آغاز شده و تا به امروز هم با موفقیت تمام ادامه دارد و هدف نهایی آن ایجاد یک حکومت جهانی «شیطانی» است و برای پیاده کردن آن در سراسر عالم، به یک مبارزه وسیع و بی امان دست زده اند.»
کتاب «کمیته 300 کانون توطئه های جهانی» نوشته ی جان-کولمن، در این زمینه چنین می گوید: «دلیل موجودیت نظام های پنهانی مانند سلحشوران اورشلیم، سنت جان و مردان میزگرد و گروه میلنر و سایر اجتماعات مخفی (ماسونی) چه می تواند باشد؟ اینان، بخشی از زنجیره ی گسترده ی فرماندهی سلطه گری جهانی را تشکیل می دهند که از باشگاه رم، سازمان ناتو، مؤسسه ی سلطنتی امور بین المللی تا سر سلسله ی توطئه گران، یعنی کمیته ی 300، امتداد دارد. این افراد و گروه ها به این اجتماعات پنهان و اسرارآمیز نیاز دارند، چرا که اعمالشان شیطانی است و بایستی از چشم جهانیان به دور بماند».
یک توضیح: در کشورهای غربی کشورهای غربی گروه های مختلف مخفی و سری فعالیت می کنند که بعضاً نام های اغواگری چون (Illuminati=روشن ضمیران، روشن فکران) و ... دارند. اکثر گروه های نامبرده، گروه هایی توطئه گر و پیرو اهداف شیطانی هستند که دست بسیاری از آن ها برای محققین رو شده است. اکثر این گروه ها با وجود تفاوتهای ظاهری، عقاید مشترک و اهداف یکسانی دارند. اسامی که به این گروه ها اطلاق می شود عبارتند از:Theosophical Society (نامی که به هیچ عنوان درخور آنان نیست)، ,The Committee of 300,Illuminati,secret society,Occult و Freemasonry Masonry، .از این به بعد وقتی از ماسون ها یا فراماسون ها سخن می گوییم، علاوه بر اعضای Freemasonry و Masonry به طور خاص، منظورمان اعضای گروه های دیگر نیز به طور عام می باشند. چرا که این گروه ها همگی عقاید و اهداف مشترکی دارند.
عقاید فراماسونری
گروه های مختلف ماسونی بعضاً فلسفه ی عقیدتی متفاوتی دارند؛ اما با این حال در لابه لای عقایدشان، می توان مشترکات فراوانی نیز یافت. نکته ی مهمی که وجود دارد این است که فلسفه ی وجودی بسیاری از عقاید ماسونی به طور کامل شناخته نشده است، اما این به معنای عدم وجود این اعتقادات نیست. با این حال بخشی از عقاید ماسون ها که کاملاً اثبات شده اند، عبارتند از:
• ادعای روشنی بخشی (Giver of light) بودن شیطان (Lucifer)
• بزرگداشت شیطان و نمادهای شیطانی (Satanism)
• اعتقاد به اینکه زن و مرد اولیه، که مقام نیمه خدایی دارند، خالق نسل کره ی زمین هستند نه خداوند یکتا.
• بزرگداشت الهه های ملل باستان، مانند ایزس، لات و ... و احترام به عقاید جاهلی ملل باستان (paganism).
• اعتقاد قوی به آداب و رسوم مصر باستان که این مطلب کفرآمیز و شرکت آمیز بودن عقاید آنان را توأماً نشان می دهد.
• اعتقاد فراوان به اومانیسم.
• اعتقاد فراوان به ماتریالیسم (ماده گرایی) و عدم اعتقاد به روح و مسائل فرامادی.
• اعتقاد راسخ به سلیمان (Solomon) نه به عنوان نبی بلکه به عنوان پادشاه، جادوگر و ماسون اعظم.
• علاقه ی افراطی به علوم طبیعی. تعداد زیادی از پرندگان جوایز نوبل و دانشمندان علوم طبیعی، ماسون بوده اند مانند: الکساندر فلمینگ کاشف پنی سیلین، و ادوارد جنر کاشف واکسن آبله.
• اعتقاد به قدرت برتر در ماسون صاحب درجه 33. گروه های ماسونی 33 مرتبه و 33 درجه دارند. شخصی که به درجه ی 33 می رسد، قدرت زیادی داشته و ماسون اعظم نامیده می شود. این شخص بالاترین مقام لژ را در اختیار دارد.
• اعتقاد به ساخت معبد سلیمان به عنوان پایتخت عقیدتی در بیت المقدس (Jerusalem) قبل از ظهور ضد مسیح (Antichrist) یا فرعون جدید (New pharaoh) که منجی شیطانی ماسون هاست.
• اعتقاد به ظهور ضد مسیح (Artichrist=دجال) یا فرعون جدید (New pharaoh)در ابتدای(دهه ی اول) قرن 21 و شروع حکومت جهانی شیطانی توسط او.(البته ممکن است که Antichrist) مورد نظر خود ماسون ها، لزوماً شخص خاصی نباشد؛ بلکه خود تشکیلات فراماسونری باشد.)
برای مطالعه بیشتر ر.ک.aspx 20 http://www.genuineislam.blogfa.com/post
16- جام جم آنلاین: 341 سال پیش در شب 2 سپتامبر سال 1666 میلادی یک آتش سوزی در انبار یک نانوایی شهر لندن به نام فارینر رخ می دهد. آتش سوزی به سرعت در خیابان پادینگ لین در نزدیکی پل لندن گسترش می یابد. خانه ها که با چوب های رزین دار ساخته شده بودند، موجب افزایش دامنه آتش سوزی می شوند. در آن زمان شهر لندن پایتخت انگلستان حدود 500000 نفر جمعیت داشت و یک شهر فعال و پرجمعیت، اما زشت و بی تناسب بود. این شهر تازه از بلای بیماری طاعون که در سال 1665 میلادی شیوع پیدا کرده بود و 70000 نفر را قربانی کرده بود، خلاص شده بود.
با گسترش آتش سوزی، سرتوماس بلادورث شهردار شهر را مطلع می کنند و او در محل حاضر می شود. اما بلادورث موضوع را چندان مهم تلقی نمی کند و دلیلی نمی بیند که وضعیت فوق العاده اعلام کرده و تقاضای نیروهای امدادی بیشتری نماید. بنابراین محل را ترک نموده و امدادگران به تلاش خود ادامه می دهند. اما دامنه آتش به انبارهای کتان و رزین خیابان تایمز استریت در حاشیه رودخانه تایمز گسترش می یابد. با آتش گرفتن انبارها، حریق غیر قابل مهار شده و سراسر منطقه حاشیه رودخانه تایمز را در برمی گیرد. از امدادگران هیچ کاری ساخته نبود. چارلز دوم پادشاه انگلستان با سربازان ارتش به کمک امدادگران می شتابد. سربازان کوچه به کوچه، خانه ها را منفجر می کردند تا بهتر بتوان از گسترش آتش جلوگیری کرده و آن را خاموش کنند. سرانجام پس از شش روز تلاش آتش خاموش می شود.
در این آتش سوزی ده هزار خانه و 100 کلیسا طعمه شعله های آتش می شوند. کلیسای جامع سن پل که پایه های آن سوخته بود زیر فشار وزن گنبدش فرو می ریزد. در این آتش سوزی 100000 نفر بی خانمان می شوند و بخش اعظم شهر از بین می رود که باید دوباره بازسازی شود. اما لندن در آن دوره از این اقبال برخوردار بود که پادشاهی انگلستان به لطف رونق تجارت دریایی ثروتمند بود. بازسازی شهر به سرعت و به شیوه فوق العاده ای انجام می شود.
چارلز دوم مسئولیت بازسازی لندن را به سر کریستوفر ورن آرشیتکت مشهور آن روزگار محول می کند و از او می خواهد کلیسای جامع سن پل را دوباره بنا کرده و در خیابان پودینگ لین نقطه آغاز این آتش سوزی یک ستون را به عنوان بنای یادبود احداث کند. سرکریستوف ورن خانه های تازه را در همان محل قدیم آنها می سازد. اما این بار خانه ها از جنس چوب ساخته نمی شوند بلکه در ساخت آنها از آجر و شیروانی های فلزی استفاده می شود. در جریان چند سال لندن تمام خرابی های «حریق بزرگ» را مرمت می کند و شهر چهره تازه ای به خود می گیرد که سایر پایتخت های بزرگ اروپایی از آن بی بهره بودند.http://www.jamejamonline.ir/newstext.aspx?newsnum=1000004100732
17- Free Masons
18- در این رابطه ر.ک: http://www.alvadossadegh.com/fa/article/42-freemasonry.html
http://mouood.org/content/category/2/56/3/
19- مجموعه آیات و روایات در کتب متعددی با عنوان «کتاب الجهاد» یا «کتاب الجهاد و المرابطه» گردآوری شده که از آن جمله می توان به جلد پانزدهم کتاب وسائل الشیعه اشاره کرد. برای نمونه ر.ک. مسند الإمام الرضا علیه السّلام، ج2، ص 379: (کتاب الجهاد و المرابطة)
-الصدوق باسناده عن الرضا علیه السّلام عن أبیه عن آبائه علیهم السّلام قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: ان الله عزّ و جل یبغض رجلا یدخل علیه فی بیته و لا یقاتل.
- عنه باسناده عن الرضا عن علی علیه السّلام، قال: قال النبیّ صلی الله علیه و آله و سلم: امرت أن اقاتل الناس حتی یقولوا لا إله إلا الله، فاذا قالوها فقد حرّم علیّ دمائهم و أموالهم.
20- ر.ک: الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج2، ص 368.
21- عَنْ عَلِیَّ بْنِ جَعْفَرِ الْحَضْرَمِیَّ عَنْ زُرَارَةَ قالَ سَالتُ اَبا جَعْفَرٍ ع عَنْ قَوْلِ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ هَلْ یَنْظُرُونَ اِلَّا السَّاعَةَ أنْ تَاتِیَهُمْ بَغْتَةً قَالَ هِیَ ساعةُ الْقائِمِ ع تَاتِیهِمْ بَغْتَه (بحارالأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمه الأطهار، ج24، ص 164)
زراره گفت از حضرت باقر علیه السّلام این آیه را پرسیدم: هَلْ یَنْظُرُونَ اِلَّا السَّاعَةَ أن تَاتِیَهُم بَغْتَة فرمود ساعت (قیام) قائم است که ناگهان برای آنها آشکار می شود.
22- قَالَ قَوْلُهُ تَعَالَی وَ الْفَجْرِ هُوَ الْقَائِمُ وَ اللَّیالِی العَشرُ الائِمَّةُ ع مِنَ الحَسَنِ إلَی الحَسَنِ و الشَّفْعِ امیرُ المْومِنینَ وَ فاطِمَةُ ع وَ الوَتْرِ هُوَ اللهُ وَحْدَهُ لا شَرِیکَ لَهُ وَ اللَّیْلِ اذا یَسْرِ هِیَ دَوْلةُ حَبْتَرٍ فَهِیَ تَسْری اِلَی قِیَامِ الْقائِمِ ع (بحارالأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج24، ص 78)
جابر از حضرت صادق علیه السّلام درباره آیه: وَ الفَجرِ نقل کرد که فرمود منظور قائم است. شبهای ده گانه ائمه علیهم السّلام هستند از امام حسن تا امام حسن عسکری وَ الشَفعِ امیرالمؤمنین است با فاطمه علیها السّلام وَ الوَترِ خدای یکتا است که شریکی ندارد وَ اللَّیلِ اذِا یَسرِ حکومت حبتر که تا دامنه قیام قائم ادامه دارد.
عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قالَ سَالْتُ اَبَا جَعْفَرٍ ع عَنْ قَوْلِ اللهِ وَ اللَّیْلِ اِذا یَغَشی قَالَ اللَّیْلُ فِی هَذَا المَوْضِعِ الثَّانیِ غَشَّ امیرَالمُؤمِنینَ ع فی دَوْلَتِهِ الَّتی جَرَتْ عَلَیْهِ وَ اُمِرَ امیرُالمُؤمِنینَ ع انْ یَصْبِرَ فِی دَوْلَتِهِمْ حَتَّی تَنْقَضِیَ قالَ وَ النَّهارِ اِذا تَجَلَّی قالَ النَّهارُ هُوَ القائِمُ مِنَّا اهْلَ الْبَیْتِ ع إذاَ قامَ غَلَبَ دَولَةَ البَاطِلِ وَ الْقُرانُ ضَرَبَ فیهِ الامْثالَ لِلنَّاسِ وَ خاطَبَ نَبیَّهُ ص بِهِ وَ نَحْنُ فَلَیْسَ یَعْلَمُهُ غَیْرُنا (بحارالأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الاطهار، ج24، ص 72)
محمّد بن مسلم گفت از حضرت باقر علیه السّلام پرسیدم معنی: وَاللَیلِ إِذا یغَشی فرمود لیل در این آیه دومی است که ستم روا داشت بر امیرالمؤمنین در مقامی که متعلق به او بود و آن جناب دستور داشت که صبر کند تا دولت آنها منقضی گردد فرمود: وَ النَّهارِ إِذا تَجَلَّی منظور از نهار قائم از ما خانواده است وقتی قیام کند بر دولت های باطل و پیروز می شود قرآن برای مردم مثال می زند و خطاب به پیامبر و ما است معنی آن را جز ما نمی دانند.
23- رحمانی، شمس الدین، لولای سه قاره، ص 46 و 50.
24- ولایتی، علی اکبر، فرهنگ و تمدن اسلامی، ص 161.
25- ای کسی که رحمتش بر غضبش پیشی گرفته است، مهج الدعوات و منهج العبادات، ص 99.
26- رحمانی، شمس الدین، لولای سه قاره، ص 61.
همایون، محمد هادی؛(1390)، تاریخ تمدن و ملک مهدوی، تهران: نشر دانشگاه امام صادق (ع)و پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات، چاپ اول1390.
/م
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}