نمادین بودن زبان دین
پرسشی از محضر علامه مصباح یزدی
پرسش:
انگیزه ی «سمبلیک» و «نمادین» معرفی کردن زبان دین چیست؟پاسخ:
انگیزه و سبب طرح این دیدگاه و نظریه در باب زبان دین این بود که پس از انقلاب علمی و صنعتی در اروپا و اکتشافات رو به تزاید علمی و نیز طرح فرضیه های جدید مربوط به ستارگان و وضعیت حرکت خورشید و زمین و سایر سیارگان، توسط کپلر، کپرنیک و گالیله، دانشمندان غربی دریافتند که گزاره های علمی با گزاره هایی که در کتاب مقدس یهودیان و مسیحیان؛ یعنی، تورات و انجیل آمده اند سازگار نیستند و دریافتند که پذیرش نظریات و تئوری های جدید علمی و فضایی موجب می گردد که برخی از گزاره های دینی دروغ و بیگانه با واقعیت جلوه کنند و در این صورت کاخ دین یهود و مسیحیت فرو می ریزد.بخصوص پس از عهد رنسانس، برای این که کتاب مقدس بکلی از اعتبار نیفتد و اساس مسیحیت و یهودیت متزلزل نگردد، درصدد چاره اندیشی برآمدند و محصول تلاش آنها این بود که: در صورتی گزاره های دینی و مطالبی که در انجیل و تورات آمده اند با دستاوردهای علمی و نظریات جدید علمی ناسازگار خواهند بود که ما زبان دین را زبان واقع نما و حاکی از حقیقت ها و واقعیت های عینی و خارجی بدانیم؛ در این صورت، گزاره های دینی با واقعیت های علمی ناسازگار است. اما اگر زبان دین را در شمار زبان های غیر واقع نما قرار دادیم و معتقد شدیم که زبان دین چون زبان شعر، و زبان اسطوره به هیچ وجه درصدد حکایت از واقعیت های عینی و خارجی نیست و گزاره های موجود در کتاب مقدس شبیه افسانه و اسطوره اند و برای اهداف خاصی تنظیم شده اند و ما نباید درصدد شناسایی واقعیت های علمی و خارجی از طریق کتاب مقدس باشیم، هیچ گونه ناسازگاری و اختلافی بین گزاره های دینی و گزاره های علمی و واقعیت های خارجی پیش نخواهد آمد؛ چون اساساً رویکرد آنها متفاوت است. حاصل این نگرش این است که مطالب راجع به خدا، وحی، قیامت، بهشت و جهنّم و سایر گزاره هایی که در کتاب مقدّس آمده، صرفاً برای تشویق افراد به انجام کارهای نیک و پرهیز از کارهای زشت است. نه آن که حاکی از این باشد که بهشت و جهنّم واقعی در جهان ابدی وجود دارد؛ اصلاً ما نباید چنین تصوّر و برداشتی از گزاره های دینی داشته باشیم.
در قرائت عامیانه از کتاب مقدس، گزاره های دینی حاکی و نمایانگر واقعیّت های عینی و خارجی هستند، اما در قرائت عالمانه و روشنفکرانه، گزاره های دینی تنها در راستای تربیت مردم و تشویق آنان به انجام کارهای خوب و نیک و پرهیز از کارهای زشت بیان شده اند، و بیش از این پیامی ندارند. حتّی در قرائت اسطوره ای از دین، خداوند وجود عینی و واقعی ندارد. همان طور که در یونان قدیم و سایر تمدّن های کهن مردم خدایان و اسطوره هایی داشتند که هیچ واقعیّت عینی و خارجی نداشتند.
مروّج نظریه ی نسبی گرایانه غرب از دین
به تدریج با گسترش روابط کشورهای شرقی با اروپا و دادوستدهای علمی و اعزام دانشجویان به دیار غرب، این تئوری به دیار شرق راه یافت. و برخی از دانشجویانی که برای تحصیل به دیار فرنگ اعزام شده بودند سخت فریفته و شیفته ی فرهنگ غرب گشتند و با فراگیری این تئوری های الحادی به خود بالیدند و آنها را به عنوان بهترین و تازه ترین سوغات به جهان اسلام منتقل ساختند و گفتند: چنان که در مغرب زمین پیروان انجیل و تورات زبان دین را در شمار زبان های غیر واقع نما و زبان های اسطوره ای و سمبلیک قرار داده اند که به هیچ وجه حاکی از حقایق و واقعیت های عینی نیست، همچنین زبان قرآن نیز زبان اسطوره است که به هیچ وجه در پی بیان حقیقت نیست.در جهان اسلام، برخی از کشورهای عربی که با معارف اهل بیت بیگانه بودند، از این تئوری و نظریه استقبال کردند و برخی از نویسندگان عرب در این زمینه کتاب هایی نوشتند و برای ادعای خود مؤیدات و به اصطلاح مستنداتی از قرآن ذکر کردند. وقتی آنها مواجه شدند با آیات متشابه که از درک محتوا و معنای واقعی آنها عاجز بودند و مفاد ظاهری برخی از آنها را ناسازگار با علم پنداشته، به مانند پیروان تورات و انجیل که به تفسیر اسطوره ای گزاره های دینی خود پرداخته بودند، به تفسیر اسطوره ای و سمبلیک قرآن و آیات متشابه آن دست زدند، تا به گمان خود ناسازگاری آن گزاره ها با یافته های علمی را رفع سازند. در طی سه دهه ی گذشته و به خصوص سال های اخیر برخی از تحصیلکردگان اروپا و آمریکا فعالیت و تلاش گسترده ای کرده اند تا این تئوری و نظریه ی غربی را در جامعه ی ما نیز رواج دهند و زبان قرآن را از قبیل زبان افسانه و اسطوره معرفی کنند. و برای رسیدن به این مقصود، در مواردی تفسیر سمبلیک از برخی از آیات قرآن ارائه داده اند.
برداشت التقاطی از داستان هابیل و قابیل
یکی از این موارد، داستان هابیل و قابیل در قرآن است. (1) حدود سی سال پیش یکی از کسانی که دارای افکار التقاطی بود، در تفسیر سمبلیک خود از این داستان گفته بود: هابیل سمبل قشر زحمتکش و طبقه ی کارگر و کشاورز است که حاصل تلاش و فعالیت طاقت فرسای آنها بسیار اندک است و چون خداوند طرفدار و دوستدار این طبقه است، هدیه ی اندک و ناچیز کشاورز فقیر را که مقداری گندم بود -پذیرفت. اما قابیل سمبل سرمایه داران است و وقتی یکی از سرمایه داران گوسفندی قربانی کرد، خداوند آن قربانی را نپذیرفت، چون خداوند مخالف و دشمن سرمایه داران است. آن گوینده نتیجه گرفته بود که قابیل و هابیل و هدیه ی گوسفند و گندم واقعیت عینی و خارجی نداشته اند و تنها جنبه ی نمادین و سمبلیک دارند و حاکی از طبقه ی کارگر و سرمایه دار و تضادّ و کشمکش بین آن دو طبقه است. (2)گوینده ی مزبور از هابیل و قابیل تفسیر سمبلیک ارائه داد، اما نگفت که زاغ سمبل چیست؛ تا این که یکی از شاگردان او این رمز را کشف کرد و در مقاله ی خود زاغ سیاه را به عنوان سمبل آخوندها معرفی کرد که به روضه خوانی و عزاداری می پردازند و در روی منبر ترویج گر سیاهی و تیره روزی هستند و به حمایت از فئودالها و سرمایه داران می پردازند. او با کشف این رمز، به اصطلاح ضلع سوم مثلت زر و زور و تزویر را کامل کرد. جالب این که خداوند در مقام بیان این داستان می فرماید: «وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ ابْنَیْ آدَمَ بِالْحَقِّ...» (3) یعنی حقیقت آن رخداد واقعی را برای مردم بگویید؛ گویا خداوند تلویحاً خبر از آن می دهد که روزی تفسیر غیر واقعی و غلطی از آن جریان و رخداد می شود و تأکید دارد که دخل و تصرفی در آن داستان صورت نگیرد و حقیقت آن برای مردم بازگو شود.
آری، در طی دهه های اخیر غربزدگان به تفسیر غیرواقعی و سمبلیک قرآن پرداختند و بخصوص امروزه برداشت های سمبلیک و نمادین و اسطوره ای از قرآن فزونی گرفته و از آن ترویج می شود، تا آن جا که برخی از ایشان ادعا می کنند که زبان قرآن واقع نما نیست و چنان نیست که آیات قرآن حقایق و واقعیت های عینی و تغییرناپذیری را برای ما نمایان سازند و ما برای تفسیر آیات قرآن، از مبانی قطعی و برهانی و چارچوب های ثابت و معیارهای تخلّف ناپذیر و علمی برخوردار نیستیم، تا بتوانیم بر اساس آن ادّعا کنیم که از فلان آیه تنها یک تفسیر و برداشت می توان داشت و برداشت های دیگر باطل است. بلکه هر کسی بر اساس پندارها و پیش داوری ها و ذهنیّات خود می تواند تفسیری نمادین و سمبلیک از آیات قرآن داشته باشد، گرچه تفسیر او کاملاً متضاد و مغایر با سایر تفسیرها باشد!
واقع نما نبودن زبان دین یا ارائه ی تصویری مبهم از دین
برای آشنایی بیشتر با تئوری نمادین بودن گزاره های دینی، و از جمله گزاره های قرآن، و جهت تقریب به ذهن می گوییم: در موزه های هنرهای مدرن، تابلوهایی از اشکال هندسی و مبهمی نصب شده که بطور مشخص تصویر اشیاء خاصی را نشان نمی دهند و احتمالات فراوانی درباره ی آنها می توان داد و هر کسی بر اساس ذوق خود برداشت و تفسیری از آنها دارد و آنها را سمبل و نماد شیء خاصی معرفی می کند. شاید طراح آن تابلوها توجهی به برداشت ها و تفسیرهای دیگران از تابلوی خود نداشته، و در پی ارائه طرح مشخص و هدفمندی نبوده است. او تنها شکل های مبهمی را پدید آورده که هر کسی بر اساس ذهنیات خویش تفسیر خاصی از آن ارائه دهد.برخی از غرب زدگان نیز ادعا می کنند که زبان قرآن واقع نما نیست و گزاره های قرآن به این هدف بیان شده اند که هر کس بر حسب تشخیص خود چیزی از آن درک و فهم کند و نباید کسی فهم و برداشت خود را از قرآن مطلق کند و بگوید حتماً تفسیری که من از قرآن دارم درست است و تفسیر دیگران نادرست می باشد. همان طور که اگر انسان با هنرهای مدرن مواجه شد و تفسیری از آنها داشت، نمی تواند بگوید تفسیری که من دارم حتماً درست است و برداشت دیگران غلط است؛ چون او بر اساس ذهنیّات خود و شرایط خاصّی که دارد برداشت و تفسیر خاصّی از آن تابلو یا تندیس دارد، دیگران نیز بر اساس ذهنیات خود و شرایط خاص اجتماعی خویش تفاسیر و برداشت های دیگری دارند و نمی شود برخی از تفاسیر را درست انگاشت و سایر تفاسیر را تخطئه کرد. اصلاً تعبیر «درستی» و «نادرستی» در چنین مواردی صحیح نیست و نمی شود گفت فلان برداشت درست و فلان برداشت غلط است!
آیا، العیاذبالله، قرآن مثل هنرهای مدرن است که هر کسی بتواند تفسیر و برداشتی از آن داشته باشد؟ کسانی که چنین برداشتی از کتاب های آسمانی دارند، غالباً به وجود خداوند و وحی اعتقادی ندارند و اگر از زبان دین سخن می گویند، برای فریفتن دیگران است. پیروان نظریه ی اختلاف قرائت و تفسیر از کتاب مقدّس می گویند: بر فرض که خدایی باشد و وحی نازل کرده باشد و پیامبر او نیز درست شنیده باشد -که در این نیز تردید است- پیغمبر انسان است و دارای فهم انسانی می باشد و فهم انسانی خالی از اشتباه نیست؛ پس ممکن است او سخنان خداوند را درست نفهمیده باشد. تازه اگر بپذیریم که پیامبر در فهم و گرفتن آیات خداوند اشتباه نکرده است، نمی توان یک راه قطعی برای تفسیر آیات قرآن ارائه داد، تا بر اساس آن بتوان تفسیر معیّنی را قطعی و درست انگاشت و سایر برداشت ها را تخطئه کرد بلکه هر کسی می تواند تفسیر و برداشتی از قرآن داشته باشد، و آن تفسیر و برداشت برای خودش معتبر و صحیح است و کسی نباید آن را رد کند.
مقایسه ی قرآن با زبان شعر توجیهی بر برداشت های متکثر
مورد دیگری که برای تبیین مفهوم زبان دین و سمبلیک دانستن آن در نزد معتقدان به نسبیت معرفت می توان به آن اشاره کرد، برداشت های متفاوتی است که از اشعار عرفانی و عاشقانه و بخصوص از غزلیّات حافظ وجود دارد. یکی از کتاب هایی که در اغلب منازل ایرانیان یافت می شود، دیوان حافظ است و بر اساس یک سنّت دیرین افراد با آن کتاب فال می گیرند. به این صورت که کتاب را باز می کنند و با غزلی مواجه می شوند و هر کس بسته به ذهنیّت و دغدغه ای که دارد و مشکلی که برایش پیش آمده از آن غزل برداشتی می کند که ممکن است بین این برداشت ها صددرصد تفاوت وجود داشته باشد. یکی سلامتی مسافر خود را از آن برداشت کند و دیگری بیماری او را و چه بسا این برداشت ها با آنچه مقصود شاعر از شعر خود بوده فرسنگ ها فاصله داشته باشد؛ به قول مولانا:هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من
می گویند قرآن نیز چنین ساختاری دارد و مانند غزلیّات حافظ قابل تفسیرها و برداشت های متفاوت و حتّی متضاد است و هر کسی با کاوش در ذهنیت های خود و با پیش داوری هایی که دارد می تواند برداشت و تفسیری از آیات داشته باشد و بر این اساس می گویند معرفت و شناخت دین نسبی و سیّال است و کسی نباید رأی و نظر خود را مطلق بداند.
بر اساس این نظریه، اگر کسی ادعا کرد که قرائت و برداشت من از دین این است که خداوند وجود عینی و واقعی ندارد و اصلاً قوام دین (=بود و نبود دین) به اعتقاد خداوند نیست، کسی نباید به او اعتراض کند؛ چون او فهم و برداشت خود را مطرح ساخته است و دین نیز کشش چنین برداشتی را دارد، چنان که اشعار حافظ نیز کشش تفاسیر و برداشت های متفاوت را دارد!!
در رد چنین نگرشی باید گفت: ما با ادله ی عقلی اثبات می کنیم که حکمت و لطف خداوند ایجاب می کند که بندگانش را به مسیر و هدف واحد و حق مطلق هدایت کند و در این راستا، خداوند قرآن را فرستاده است که بیان و حجت و موعظه برای همه ی انسان ها باشد و بیماری های روحی و روانی بشریت را درمان بخشد براساس آنچه ما از مکتب پیامبر و ائمه ی اطهار (علیهم السلام) دریافت کرده ایم، این قرآن تنها یک قرائت و تفسیر صحیح دارد و آن هم تفسیر و قرائت پیامبر و اهل بیت (علیهم السلام) است و این قرائت با قرائت های مختلف از دین سازگار نیست و آنان را باطل می شمارد. روایات بی شماری که از ناحیه ی اهل بیت وارد شده اند، بر دقّت و اهتمام در برداشت و تفسیر صحیح از قرآن تأکید دارند و شدیداً مردم را از تفسیر به رأی باز داشته اند.
تأکید اولیای دین بر این است که افراد از پیش خود چیزی را به دین نسبت ندهند و اگر در مواردی ابهام و بیانات متشابهی دیدند که تصریح به معنای پذیرفته شده ای نداشتند، توقف کنند و تفسیر آن موارد را از درون اقیانوس بیکران معارف اهل بیت و سخنان هدایتگر آنان به دست آورند و مطلب و سخنی را به اسلام و خداوند نسبت دهند که برگرفته از فرموده ی خداوند و نصّ قرآن و سخنان پیامبر و ائمه اطهار (علیهم السلام) باشد.
راستی اگر نشر و ترویج این نگرش الحادی که قرآن شبیه دیوان حافظ است گسترش یافت و واقعاً تلقّی افراد این شد که هر کس می تواند مقصود و منظور خود را از لابلای آن برداشت کند، آیا در این صورت قرآن کتاب هدایت خواهد بود؟
آیا قرآن با آن قرائت ها و برداشتهایی که از آن ارائه می دهند، همان کتابی است که پیامبر و ائمه ی اطهار، صلوات الله علیهم اجمعین، جانشان را برای ترویج آن به خطر انداختند و آن همه شهید در راه آن فدا شدند؟ اگر بنا شد هر کسی بتواند برداشت و تفسیر خاصّی از قرآن داشته باشد و فهم هر کس برای او حجّت است، چرا آن همه بر تفسیر صحیح از آیات قرآن تأکید شده است و افراد از تفسیر به رأی برحذر داشته شده اند و آن همه از بدعت گذاری در دین بدگویی و نکوهش شده است؟
پی نوشت ها :
1. ر.ک: مائده/27، درباره ی این داستان.
2. البته این سؤال مطرح است که در زمان حضرت آدم که بجز حضرت آدم و همسر و دو پسرش شخص دیگری خلق نشده بود، چطور طبقه کارگر و سرمایه دار وجود داشت و اصلاً این تقسیم طبقاتی برای آن دوران چه مفهومی دارد!
3. مائده/27.
مصباح یزدی، محمد تقی؛ (1391)، پاسخ استاد به جوانان پرسشگر، قم: انتشارات مؤسسه ی آموزشی و پژوهشی امام خمینی (قدس سرّه)، چاپ اول
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}