نویسنده: فتّاح غلامی




 

اوضاع جهان اسلام، شرایط خاصی برای شیعیان پدید آورده است. این گروه مذهبی که در دنیای اسلامی از حیث عددی در اقلیت به سر می بردند، در طول سالیان متمادی به علت افکار و عقایدشان در دفاع از مذهب اهل بیت (علیه السلام) در سختی و تنگناهای شدید سیاسی و اجتماعی قرار داشتند.
سال ها بود که بحث دفاع از مذهب اهل بیت (علیه السلام) به عنوان عامل جدایی و تفرقه از دنیای اسلام در جوامع غیر شیعی مطرح می شد و به همین واسطه گروه های شیعی مجبور بودند برای در امان ماندن از سیاست های خشنی که علیه آنان به کار می رفت از شیوه ی تقیه در زندگی سیاسی و اجتماعی خود بهره گیرند.
در عین حال برخی از جریان های شیعی برای رها شدن از این بحران به تشکل های خود، انسجام بیشتری دادند و زمینه هایی را برای ایجاد قلمروهای سیاسی در سرزمین های اسلامی فراهم کردند.
این نوشتار، شرح مختصری از تلاش های سیاسی شیعیان «یمن» است که روزگاری در جنوب «شبه جزیره ی عربستان» حکومتی تأثیر گذار داشتند و بعد از اعلام جمهوری در 1962 م. در این کشور به صورت اقلیتی کم تأثیر در تحولات سیاسی درآمدند.

شیعیان یمن

اساساً یمنی ها ایفاگر نقشی مؤثر و کارساز در تاریخ اسلام هستند. مهاجرت هایی که از این منطقه به «حجاز» و «عراق» صورت گرفته، تحولات سیاسی مهمی را برای مسلمانان رقم زده است. کوچ قبایل یمنی به سایر مناطق و اسکان آنان در حوزه ی جغرافیایی جدید، باعث تغییر ترکیب جمعیتی اهالی «شبه جزیره ی عربستان» شده است، به طوری که در بسیاری از منابع تاریخی، سخن از تقسیم بندی اعراب به صورت «شمالی» و «جنوبی» یا «قحطانی» و «یمنی» است.
گرایش یمنی ها به اهل بیت (علیهم السلام) از روزگار رسالت نبی مکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آغاز شد. در سال دهم هجری حضرت ختمی مرتبت (صلی الله علیه و آله و سلم) قصد دعوت از مردم سرزمین یمن را داشت و به همین خاطر خالد بن ولید را به سوی آن دیار روانه کرد؛ اما به رغم توقف شش ماهه ی خالد، او توفیقی در این زمینه کسب نکرد. (1)
بعد از ناکامی خالد بن ولید، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، علی بن ابی طالب (علیه السلام) را به این مأموریت گمارد و او بعد از ورود به یمن، نامه ی رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را برای مردم «قبیله ی حمدان» قرائت کرد و بعد از خواندن نامه و دعوت به اسلام، حمدانیان همگی مسلمان شدند. (2) قبیله ی حمدان بعدها در طول تاریخ اسلام، منشأ بسیاری از تحولات شدند.
رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در معرفی حضرت علی (علیه السلام) به آنها، سخن خود را طولانی ساخت تا بر مراتب علاقه و محبت آنها نسبت به آن حضرت اضافه شود.
علامه محمد حسین مظفر در کتاب خود می نویسد:

تشیع در میان دره ها و کوه های یمن جایی برای خود گشود و در دل ها مأوی گرفت تا وقتی که امیرالمؤمنین، علی (علیه السلام) رسماً و عملاً حکومت و ولایت را به دست گرفت، عده ی کمی از مردم یمن که با افکار و کردار حضرت علی (علیه السلام) مخالف بودند، با معاویه ارتباط برقرار کردند و معاویه یکی از یاران خود را به نام بسر بن ارطاه در سال 40 ه‍.ق. با سپاهی به سوی یمن فرستاد. این شخص از طریق مدینه عازم یمن شد. وی قبل از رسیدن به یمن مردم مدینه را مجبور به بیعت با معاویه نمود و جنایات زیادی را در آنجا مرتکب شد. هنگامی که خبر ورود بسر بن ارطاه به یمن رسید، کارگزار حضرت علی (علیه السلام) به نام عبیدالله بن عباس از آنجا گریخت و عبدالله بن عَبدالمُدان حارثی را جانشین خود قرار داد. بس بن ارطاه پس از ورود به یمن مرتکب جنایات زیادی شد، وی سی هزار نفر را کشته و گروهی را در آتش سوزاند و زنان «حمدان» را اسیر کرده و در بازار به فروش رساند. (3) وقتی اخبار جنایات این شخص به حضرت علی (علیه السلام) رسید، وی را نفرین کرده و فرمودند: «خدایا، این آیین و عقل و خرد «بسر» را از او بگیر». (4) بسر بن ارطاه دچار وسواس شده، دیوانه شد و در همین حال مُرد.

امام علی (علیه السلام) «قبیله ی مَذْحِج» را نیز به اسلام دعوت کرد و آنها قصد پایداری در اعتقادات قبلی خود و تعرض به فرستاده ی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را داشتند؛ اما در درگیری مختصری که روی داد، مذحجیان شکست خورده و بعد از دعوت مجدد علی (علیه السلام) به اسلام گرویدند.
حضرت علی (علیه السلام) مدتی را در میان قبیله ی مذحج ماند و به واسطه ی عملکرد ایشان، «قبیله ی نخع» به همراهی مالک بن حارث نخعی مشتاق دیدار ایشان شده و با ایشان ملاقات کردند. بعد از این دیدار، نخعیان همگی دعوت اسلام را قبول کردند و به همین واسطه، زمینه ی مودت و دوستی شدید میان علی بن ابی طالب (علیه السلام) و مالک اشتر فراهم آمد. یعقوبی در گزارش چنین آورد:

بعد از اسلام آوردن مردم «یمن»، ابوموسی عبدالله بن قیس اشعری و معاذ بن جبل به مردم آن سامان فقه آموختند. (5)

دوستی میان یمنی ها و حضرت علی (علیه السلام) به حدی بود که از تعداد 23 نفری که هسته ی اولیه ی تشیع بعد از ماجرای سقفیه را تشکیل دادند، ده نفر از انصار یمنی بودند. در گزارش دیگری آمده است که، وقتی زیاد بن لَبید أنصاری، نماینده ی خلیفه در «حضر موت» بود، حارث بن معاویه تمیمی، حارثه بن سُراقه کندی، اشعث بن قیس کندی از سران قبایل یمنی به او گفتند:

ما از اهل بیت پیامبر (علیه السلام) اطاعت خواهیم کرد، چرا شما آنان را از خلافت باز داشتید. (6)

بعد از شکل گیری دوران خلافت، متصرفات اسلامی گسترش یافت و به منظور حمایت های ستادی و پشتیبانی از ارتش مسلمانان، به فرمان خلیفه ی دوم شهرهای نظامی «کوفه» و «بصره» (در سال 16 ه‍.ق.) ایجاد شدند و برخی از قبایل یمنی برای سکونت به این مناطق کوچ کردند و بعد از مدتی چهره ی اجتماعی شهر به نفع یمنی ها تغییر پیدا کرد.
«طایفه ی حمدان» جزو گروه هایی بودند که در «کوفه» ساکن شده و در تحولات سیاسی کوفه و «عراق»، نقش مهمی را ایفا کردند. در واقع این طایفه جزو پیروان سرسخت تشیع به حساب می آمدند. همین گروه ها زمانی که اختلافات داخلی و نارضایتی عمومی علیه عثمان بن عفان به اوج خود رسید، در شمار سردمداران این حرکت اعتراضی درآمدند و در سال 35 ه‍.ق. به رهبری «قراء مدینه» و با شرکت قبایلی چون «حمدان»، «جُعْفْ»، «ازد»، «عَنَسْ»، «مراد» و «خزاعه» در نهایت خلیفه ی سوم را به قتل رساندند. (7)
زمانی که بحث خلافت علی بن ابی طالب (علیه السلام) مطرح شد، به رغم مخالفت های آن حضرت، قبایل یمنی بیش از دیگران در ترغیب حضرت امیر (علیه السلام) برای پذیرش مسئله ی خلافت نقش داشتند و بنابر نقل، اولین کسی که با امام علی (علیه السلام) بیعت کرد، مالک اشتر بود.
از جمله اقدامات اولیه ی حضرت علی (علیه السلام) در اوایل خلافت، انتخاب والیانی برای سرزمین های اسلامی بود. ایشان عبیدالله بن عباس را برای منطقه ی یمن انتخاب کرده و او را روانه ی این منطقه کردند. (8) زمانی که امام علی (علیه السلام) زمامداری امور را به عهده گرفت، از همان ابتدا کارشکنی هم پیمانان گذشته شروع شد و واقعه ی جمل پیش آمد. در جریان واقعه ی جمل، نیروهای یمنی سپاه امیرمؤمنان (علیه السلام) بسیار فعالانه در جنگ شرکت داشتند و از جمله عوامل اصلی پیروزی امام در جنگ بودند.
در نبرد صفین نیز برخی از چهره های سیاسی یمنی تلاشی بسزا از خود نشان دادند که از جمله ی آنان، مالک اشتر، عُدَی طایی، زُحَرْ بن قیس و هانی بن عُروه بودند. (9) از دیگر قبایل یمنی که در ماجرای صفین حضور داشتند، بَنو أحمس از تیره ی بُجیله بن اَنمار بن نزار بودند که به گفته ی مؤلف «پیکار صفین»، هفتصد نفر از این طایفه در این نبرد حاضر بودند. (10)
در دوران خلافت امام حسن (علیه السلام)، آن امام نیز از حمایت قبایل یمنی و سایر دوستداران شیعی خود برخوردار بود؛ اما عملکرد ستون پنجم معاویه در کوفه و سست عنصری برخی چهره های فرصت طلب با تهدید و تطیمع سیاست زر و زور اموی، از پشتیبانی خلیفه ی بر حق مسلمان روی برتافتند و در پایان کار بدانجا رسید که امام به صلح با معاویه راضی شدند.
نمونه های فراوانی از سخت گیری های معاویه نسبت به شیعیان در تاریخ ثبت شده است. وی حکومتی مبتنی بر ترور و وحشت بنا نهاده بود و دوستداران علی (علیه السلام) را مورد آزار و اذیت قرار می داد و آنان را به سرزمین های دور دست تبعید کرده و خانه هایشان را ویران می ساخت.
خشونت زیاد بن ابیه که از سوی معاویه مأموریت سختگیری بر اهالی کوفه را داشت، به حدی رسیده بود که وقتی برای معاویه نامه نوشت و تصریح کرد که «عراق» را به دست راست خود حفظ کرده و دست چپش آزاد است، معاویه حکومت «حجاز» را نیز بدو سپرد. مردم «مدینه» از کوچک و بزرگ در «مسجد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)» گرد آمدند و سه روز به دعا و استغاثه پرداختند تا خدا این فتنه را از سر آنان دفع کند؛ زیرا از ظلم و خشونت او خبر داشتند.
معاویه همیشه به «بنی هاشم»، به دیده ی یک رقیب سیاسی می نگریست و در مورد درخواست های مکرر آنها برای دریافت مقرری و رفع مشکلاتشان در تنگناهای مالی، بی توجهی می کرد.
بنابراین، طبیعی بود که برخی از شیعیان و دوستداران علی (علیه السلام) که نیات خالصانه داشتند، این همه ظلم و ستم و بی مروتی را برنتابند و اعتراض خویش را نسبت به حاکمان جور اعلام دارند. از جمله ی این افراد حجر بن عدی کندی و عَمروبن حَمِقْ خُزاعی از شیعیان یمنی بودند.
حجر بن عدی از اشراف «کوفه» و از سران «قبایل بنی کنده» بود. او از یاران صدیق امام علی (علیه السلام) به شمار می آمد. در دوران مغیره، زمانی که وی حاکم «کوفه» بود، هرگاه وی و یارانش قصد داشتند که بر منابر به علی (علیه السلام) و خاندانش ناسزا بگویند، مورد تهدید و تعرض حجر و یارانش قرار می گرفتند. در دوره ی والی گری زیاد بن عبید بر کوفه، به حجر اخطار شد که منش خویش را که دوستی خاندان اهل بیت (علیه السلام) است، تغییر دهد. در نهایت با بی توجهی او به این اخطار و ادامه ی اقدامات و واکنش های اعتراض آمیزش، زیاد برای دستگیری او نیروی نظامی فرستاد. این گروه موفق به دستگیری حجر و سیزده تن از یارانش شدند. (11)
دستگیر شدگان را به سمت «شام» روانه کردند؛ اما در «مَرْجُ العَذراء» نامه ای از سوی معاویه مبنی بر دستور قتل حجر و یارانش رسید. در میان دستگیرشان، 6 نفر بودند که به واسطه ی سفارش هایی از سوی عناصر صاحب نفوذ از مرگ رهیدند؛ ولی حجر بن عدی کندی، شریک بن شداد حَضرَمی، صیفی بن فسیل شیبانی، قُبیصه بن ضُبَیعه عَبسِی، مُحرِز بن شهاب تمیمی و کدّام بن حبان عنزی به شهادت رسیدند. (12) عمرو بن حمق خزاعی نیز که به همراه رُفاعه بن شداد از دست مأموران امنیتی گریخته بود، توسط عبدالرحمان بن امَّ حَکَم دستگیر و به شهادت رسید. (13)
جنبش حجر بن عدی را باید جدی ترین حرکت شیعی بعد از صلح امام حسن (علیه السلام) تا قیام امام حسین (علیه السلام) دانست. این حرکت چنان باعث دغدغه ی خاطر و نگرانی امویان شد که تمام امکانات خود را برای سرکوب آن بسیج کردند و حتی برای توجیه قتل وی، بزرگان «کوفه» را به گواهی طبیده و او را عنصری خارجی معرفی کردند.
در دوران حسین بن علی (علیه السلام) نیز هنگامی که کوفیان برای دعوت از امام اعلام آمادگی کردند و سیل پیام ها به سوی امام سوم (علیه السلام)روانه شد، کثیری از یمنیان در شمار دعوت کنندگان امام بودند. زمانی که امام قصد رفتن به کوفه را داشت، عبدالله بن عباس از روی نصیحت از حسین بن علی (علیه السلام) خواست تا به جای کوفه، «یمن» را برای سکونت انتخاب کند؛ چون در این سرزمین شیعیانی بودند که دل در گرو محبت اهل بیت (علیه السلام) داشتند. (14)
حماسه ی عاشورا جلوه ی دیگری از عرصه گردانی یمنیان بود. چنانچه در منابع آمده است از مجموع شهدای این رخداد خونین 34 نفر از یمنیان بودند. (15) بعد از واقعه ی عاشورا، گروهی از شیعیان از اینکه در دفاع از سرور جوانان بهشت کوتاهی کرده بودند، از رفتار خود پشیمان شده و برای اینکه گذشته را جبران کنند، هسته های مقاومت علیه سلطه ی اموی را ایجاد کردند. از جمله ی این تحرکات، اقدام نظامی گروه توابین بود که به رهبری سلیمان بن صُرَدَ خُزاعی، حرکت اعتراضی خود را آغاز کردند. عناصر اصلی و فردی این نهضت شیعی را یمنی ها تشکیل می دادند و بعدها جان خود را برای عقیده شان در دفاع از اهل بیت (علیه السلام) از فدا کردند. (16)
اواخر دوره ی بنی امیه که دعوت عباسیان آشکار شد، با توجه به قرابت و خویشاوندی «طالبیون» و «بنی عباس» شیعیان از عباسیان حمایت کردند و از این رو در سال 129 ه‍.ق. ابوحمزه و عبدالله بن یحیی که ملقب به طالب الحق بود، بی آنکه کسی آنها را از احوال ابومسلم خراسانی آگاه کند، در یمن دستارهای سیاه بر سر بسته، جامه های سیاه پوشیده و پرچم های سیاه برافراشتند و مخالفت خود را با مروان حمار اموی اعلام کردند.
آنها «صنعا» را به تصرف خود درآورند. طالب الحق مقر خود را در «صنعا» مستحکم کرد و ابوحمزه به «مکه» رفت و موفق شد، والی مکه را از آن شهر بیرون کند. او بعد از مدتی «مدینه» را نیز به تصرف خود درآورد. البته اقدامات او با واکنش سخت مروانیان رو به رو شد و سپاهیان او در جنگی سخت در حوالی مدینه از لشکریان اموی شکست خوردند و ابوحمزه نیز کشته شد.
بعد از پایان کار ابوحمزه، امویان به سوی صنعا لشکر کشیدند و موفق شدند که طالب الحق را به قتل رسانده و مجدداً صنعا را زو متصرفات اموی گردانند. (17)
عباسیان که به دروغ، شعار دوستی با اهل بیت (علیهم السلام) سر می دادند، بعد از اینکه مقدمات خلافت و سلطنت را فراهم کردند، روشی به مراتب سخت گیرانه تر از امویان نسبت به شیعیان در پیش گرفتند. از این رو، علویان برای مقابله با عباسیان سیاست قیام و شمشیر را در پیش گرفتند. از جمله کسانی که در این مسیر، موفقیتی به دست آورد، ابوعبدالله محمد بن ابراهیم از نوادگان امام حسن (علیه السلام) بود که به ابن طباطبا شهره شد و در کوفه قیام کرد. وی از حمایت جنگاوری به نام ابوالسرایا برخوردار بود.
پس از او، برخی از شیعیان با محمد بن محمد بن زید که از نوادگان امام سجاد (علیه السلام) بود، بیعت کردند و او بعد از سر و سامان دادن به حکومت شیعی «کوفه» والیانی را به «اهوازب و «مصر» فرستاد که همگی در مأموریت خود پیروز شدند. محمد بن محمد در سال 200 ه‍.ق. به یمن حمله کرد، والی عباسی آن دیار را شکست داد و «صنعا» را به تصرف خود درآورد؛ اما حکومتی که او پایه گذاری کرده بود، دوام نیاورد. (18)
علویان در این دوره، همیشه خود را در خلافت و جانشینی رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) محق می دانستند و از این رو همواره به عنوان جریانی ناراضی در دوران خلافت اموی و عباسی حضور داشتد. با این همه در برخورد با جریان حاکم، مواجهه ی یکسانی در میان علویان وجود نداشت و میان فرزندان امام حسن (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) در محق دانستن خود برای تصدی امر خلافت، اختلاف نظر بود. علویان در مواجهه با غاصبان خلافت دو دسته بودند. عده ای از نوادگان امام حسن (علیه السلام) بر استقرار خلافت و امامت در میان فرزندان امام دوم معتقد بوده و مدعی بودند که برای کسب حقوق از دسته رفته، باید در مقابل حکومت ظلم با شمشیر قیام کرد. فرزندان امام حسین (علیه السلام) نیز بر این عقیده بودند که بعد از شهادت سومین امام، مسئله ی وراثت و جانشینی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در میان فرزندان حسین (علیه السلام) استقرار می یابد؛ اما نکته ی قابل توجه در میان این گروه از علویان این بود که آنان بیشتر به امور فرهنگی روی آورده بودند و به خصوص علویانی که مذهب امامیه داشتند، از این قاعده پیروی می کردند؛ اما در میان این گروه از علویان نیز چهره هایی بودند که قیام با شمشیر را ترجیح می دادند. از جمله ی این افراد، زید بن علی، فرزند امام چهارم (علیه السلام) بود که علیه خلافت اموی قیام کرد و به شهادت رسید. فرزندان زید ادامه دهندگان راه او بودند و بعدها پایه گذار برخی حکومت های شیعی در «یمن» و «طبرستان» شدند.
زیدیان در عقیده و مذهب، بیش از آنکه به منابع امامیه توجه داشته باشند، از مکتب اعتزال پیروی می کردند و به همین سبب قبایل یمنی برای نخستین بار در سال 280 ه‍.ق. از سادات مستقر در «مدینه ی» منوره برای اعزام برگزیده ای از خاندان اهل بیت (علیهم السلام) برای حل اختلاف داخلی دعوت کردند.
قاسم بن ابراهیم رسی (246 ه‍.ق.) از معروف ترین امامان زیدیده در نیمه ی نخست قرن سوم بود که این دعوت را پذیرفت و به یمن مهاجرت کرد؛ اما در سفر اول موفق به کسب نتیجه و جلب توجه قبایل سرشناس یمنی نشد، در نتیجه به مدینه مراجعت کرد. در سال 284 ه‍.ق. بار دیگر یمنی ها از قاسم دعوت به عمل آوردند که این بار بازگشت مجدد او با موفقیت همراه بود و وی توانست حکومتی شیعی را مبتنی بر عقاید مذهب زیدیه در مناطق شمالی تأسیس کند.

پی نوشت ها :

1. تاریخ شیعه، ترجمه ی سید محمد باقر حجتی، ص 201.
2. تاریخ طبری، ترجمه ی ابوالقاسم پاینده، ج 4، ص 1262.
3. تاریخ شیعه، ص 208.
4. همان منبع به نقل از تاریخ طبری، ج 6، حوادث سال چهل، ص 81ـ80.
5. تاریخ یعقوبی، ترجمه ی محمد ابراهیم آیتی، ج 1، ص 521.
6. منتظر قائم، اصغر، نقش قبایل یمنی در حمایت از اهل بیت، صص 86ـ94.
7. محمد جعفری، سید حسین، تشیع در مسیر تاریخ، ترجمه ی سید محمد تقی آیت اللهی، ص 106.
8. ابن طقطقی، محمد بن علی، تاریخ فخر در آداب ملکداری و دولت های اسلامی، ترجمه ی محمد وحید گلپایگانی، ص 304.
9. نصر بن مزاحم، پیکار صفین، به تصحیح و شرح عبدالسلام محمد هارون، ترجمه ی پرویز اتابکی، ص 191.
10. همان، ص 92.
11. تاریخ طبری، ج 7، ص 2822.
12. مسعودی، مروج الذهب، ترجمه ی ابوالقاسم پاینده، ج 2، ص 8.
13. تاریخ یعقوبی، ج 2، صص 164 و 165.
14. ابوحنیفه دینوری، اخبار الطوال، ترجمه ی محمود مهدوی دامغانی، ص 291.
15. نقش قبایل یمنی در حمایت از اهل بیت، ص 200.
16. تشیع در مسیر تاریخ، ص 272.
17. تاریخ حبیب السیر خواندمیر، زیر نظر محمد دبیر سیاقی، ج 2، ص 197.
18. حسینیان، روح الله، تاریخ سیاسی تشیع، صص 82ـ83.

منبع مقاله :
شفیعی سروستانی، اسماعیل؛ (1391)، دانشستان سرزمین های درگیر در واقعه ی شریف ظهور، جلد دوم (عراق، عربستان و یمن)، تهران: موعود عصر (عج)، چاپ دوم