نویسنده: آنژلا حمیدیا




 
همه ی افراد در طول زندگی خود دلتنگی و غم را تجربه می کنند و این احساس های گذرا به خصوص اگر در موقعیت های سخت زندگی باشد طبیعی است؛ اما وقتی این احساس ها حداقل دو هفته طول بکشد، زندگی و عملکرد معمولی فرد را دچار اختلال کند و برای او و اطرافیانش مشکلاتی به وجود آورد، می توان گفت که افسردگی رخ داده است.
افسردگی یا سرماخوردگی روانی یکی از شایع ترین بیماری های روان پزشکی است که خانم ها را بیش تر از آقاین درگیر می کند (25درصد در برابر 15درصد). تقریباً در سراسر جهان و در همه ی کشورها و فرهنگ ها دیده شده است که شیوع اختلال افسردگی در زنان حدود دو برابر مردان است. علل این تفاوت شیوع عبارتند از: 1- تفاوت های هورمونی 2- اثرات زایمان 3- تفاوت فشارهای روانی- اجتماعی زنان و مردان.
غیر از فرد بیمار، خانواده، دوستان و نیز محیط کار و مدرسه تحت تأثیر این بیماری قرار می گیرند اما خوشبختانه در 80 تا 90درصد بیماران، افسردگی قابل درمان است. افسردگی انواع مختلفی دارد که با توجه به نوع آن ممکن است درمان نیز قدری متفاوت باشد.

چگونه می توانیم بفهمیم دچار افسردگی شده ایم؟

علایم زیر نشان دهنده ی افسردگی است:

1- دلتنگی و خلق افسرده. فرد افسرده در طول روز، صبح یا موقع غروب آفتاب احساس دلتنگی و غم می کند.
2- تغییر در اشتها که ممکن است سبب افزایش یا کاهش وزن شود.
3- تغییر در خواب که به صورت کم خوابی، پرخوابی، دیر به خواب رفتن، زود از خواب بیدار شدن، بیدار شدن های مکرر در طول شب، دیدن خواب های بد یا کابوس های شبانه دیده می شود.
4- بی علاقگی نسبت به فعالیت های لذت بخش زندگی.
فرد افسرده از خرید، تفریح، گفت و گو و معاشرت با دوستان، مهمانی، خنده و شوخی لذت نمی برد و در بسیاری موارد میل جنسی او هم کاهش می یابد.
5- کاهش انگیزه و هیجان. فرد افسرده انگیزه ی حرکت، تغییر و پویایی ندارد، زندگی برایش بی معنی است و گاه برای ساعات طولانی در رختخواب دراز می کشد و حتی به مدسه یا محلّ کار خود نمی رود، به انجام امور منزل و بچه ها نمی پردازد یا به سختی و با خستگی زیاد و ضعف، امور روزمره ی خود را انجام می دهد و حتی گاه به نظافت و ظاهر خود توجهی ندارد.
6- احساس ضعف و خستگی و گاه کندی حرکت و تکلّم. فرد افسرده همیشه خسته است، احساس ضعف می کند و این کاهش انرژی حتی گاه سبب کندی در حرکت و صحبت کردن او می شود. فرد افسرده در حالتی که عصبانی نیست با صدای بسیار پایین و یکنواخت صحبت می کند و حتی الإمکان بسیار کوتاه و مختصر پاسخ می دهد یا چیزی را تعریف می کند.
7- احساس بی ارزش بودن، پوچی یا سرخوردگی. فرد افسرده احساس می کند آدم به درد نخوری است، سربار است و دیگران و حتی خدا او را دوست ندارند و به همین خاطر به او محبت نمی کنند. او بی هدف است و فکر می کند دیگران او را قبول ندارند، احساس سرخوردگی و شکست می کند. تجارب بد یا احیاناً شکست های خود را خیلی بزرگ تر از آن چه هست می بیند و به همین خاطر فکر می کند درها به روی او بسته است.
8- ناامیدی که گاه سبب می شود فرد افسرده در پی درمان نباشد و کمک دوستان خانواده را رد کند. او در چنین وضعیتی معتقد است هیچ کس نمی تواند به او کمک کند و بیماری او درمان پذیر نیست و هر تلاشی در این زمینه بی فایده است.
9- احساس گناه و عذاب وجدان. فرد افسرده گاه فکر می کند اسباب زحمت و نگرانی دیگران را فراهم کرده است یا این که چون انسان گناه کاری است، احساس بدی از دنیا و زندگی دارد؛ ثابت شده است بسیاری از مردم افسردگی را گناه و ناشکری می دانند. از طرفی چون ارتباط او با خدا به علّت کاهش انرژی، امید و انگیزه کم تر شده است، فکر می کند خدا با او قهر کرده است و باید عذاب بکشد تا بهتر شود. گاه از این که نمی تواند با همسر، فرزندان یا والدین و دوستان خود ارتباط خوب و مؤثری برقرار کند احساس عذاب وجدان می کند.
10- نداشتن تمرکز، اشکال در تصمیم گیری، بلاتکلیفی و فراموشی (فراموش کردن قول و قرارها و مسئولیت ها و روزهای مهم). گاه این مسئله آن قدر آزاردهنده است که فرد افسرده فکر می کند مغزش خالی و تهی شده است.
11- افکار مرگ یا خودکشی (آرزوی خواب طولانی- مرگ یا فکر و اقدام برای خودکشی).
12- افکار مغشوش و بدبینانه.
13- کاهش اعتماد به نفس. فرد افسرده خود را کم تر از دیگران می داند و احساس می کند همیشه مقابل دیگران کم می آورد و حتی مهارت ها و قابلیت های خود در بعضی امور را ناچیز می شمارد.
14- دردهای مختلف جسمی از قبیل سردرد، مشکلات معده، دردهای استخوانی، سرگیجه، خشکی بدن، گزگز و مورمور شدن اندام (دست و پا) یا سر، درد در ناحیه ی قفسه ی سینه و سمت قلب، احساس توده در گلو یا گلودرد و...
15- بیزاری و دوری کردن از دوستان و خویشاوندان.
16- تحریک پذیری و بی قراری. کاهش تحمل سر و صدا، زودرنجی، پرخاشگری و غرغر کردن. فرد افسرده زودرنج می شود، از مشکلات و دلخوری هایی که قبلاً آن ها را به راحتی تحمل می کرد، بسیار رنج می برد و چون توانایی ذهنی برای جمع بندی و حلّ مشکلات و طرز صحیح برخورد با آن ها را ندارد، ناچار از روش های غیرصحیح مثل پرخاشگری، غرغر کردن و... استفاده می کند. با کوچک ترین مسئله ای که خلاف میل خود است زود از کوره درمی رود و اکثراً فکر می کند به او ظلم می شود یا همه به او زور می گویند.
17- تعلل در انجام امور روزمره.
18- گریه کردن یا احساس گرفتگی گلو و بغض و احساس خفگی.
19- اضطراب. در بعضی موارد اضطراب همراه علایم افسردگی دیده می شود و در این صورت فرد افسرده از تپش قلب، لرزش، احساس گرگرفتگی (گرمای شدید و ناگهانی) و ترس رنج می برد.

گاه تشخیص افسردگی خیلی سخت می شود زیرا فرد افسرده و حتی خانواده ی او علایم فوق را به بیماری های جسمی از قبیل کمبود ویتامین، تغذیه ی نامناسب، ضعف بدن و حتی آنفلوآنزا ربط می دهند. گاهی هم علایم بیماری به لج بازی فرد، خصوصیات اخلاقی و ضعف شخصیتی وی نسبت داده می شود.
مسئله ی دیگری که ممکن است ما را به اشتباه بیندازد این است که گاه فرد افسرده برای فرار از احساس آزاردهنده ی درونی به کار کردن پناه می برد. بنابراین ما با فرد سخت کوش و وظیفه شناسی روبه رو هستیم که چون عملکرد مختلی ندارد، فکر نمی کنیم که بیمار است.
علاوه بر این در بعضی از انواع افسردگی به خصوص نوع غیرتیپیک، فرد افسرده با دیدار دوستان و فامیل و سرگرم بودن احساس بهبودی می کند و اطرافیان به اشتباه فکر می کنند مشکلات بیمار ناشی از بی کاری و مسائل شخصی است و به افسردگی ارتباطی ندارد، در صورتی که باید به خاطر داشته باشیم این تغییرات خلقی که وابسته به حالات گوناگون است یکی از علایم افسردگی است.
بچه های افسرده ممکن است پرفعالیت، لج باز، بهانه گیر و بدخلق باشند. اشتهای کمی داشته باشند و دچار بدخوابی، کابوس های شبانه یا شب ادراری شوند. این کودکان وابستگی بیش از حدی به والدین دارند و نگرانی زیادی درباره ی از دست دادن آن ها دارند یا فکر می کنند پدر و مادر آن ها را دوست ندارند و میان بچه های خود تبعیض قایل می شوند. گاه آن ها از دردهای جسمانی از جمله سردرد، دل درد و حتی دردهای عجیب و غریب مثل درد موها، ابروها و ناخن ها شاکی هستند و گاه بیماری و درد واقعی ولی مختصر خود را بسیار بزرگ جلوه می دهند. آن ها چنان چه در سنین مدرسه یا نوجوانی باشند به دنبال بهانه برای غیبت از مدرسه یا حتی فرار از مدرسه هستند و دچار افت تحصیلی می شوند. در نوجوانان افسرده احتمال مصرف مواد مخدر، سیگار، الکل، بزهکاری، زیر پاگذاشتن مقررات حاکم بر خانواده، مدرسه و جامعه و پرخاشگری بیش تر است.

آیا افسردگی در سالمندی هم رخ می دهد، افسردگی سالمندان چه علایمی دارد؟

در سالمندی هم افسرگی رخ می دهد و علایم آن کمی با علایم سایر سنین متفاوت است. شایع ترین علایم آن عبارتند از:

1- کاهش انرژی، خستگی و ضعف.
2- کاهش تمرکز و حافظه که سالمند از این حالت بسیار رنج می برد و دچار اضطراب می شود و از این که به فراموشی همیشگی یا آلزایمر دچار شده باشد، می ترسد.
3- مشکلات خواب، مخصوصاً سحرخیزی و بیدارشدن های مکرر در طول خواب.
4- کاهش اشتها.
5- اضطراب.
6- بهانه جویی و پرحرفی یا کم حرفی.
7- عزت نفس پایین.
8- احساس بی ارزشی، سربار بودن و زیادی بودن.
9- ترس از ابتلا به بیماری های مختلف.
10- دردها و مشکلات جسمانی. این علامت یکی از ویژگی های مهم افسردگی در سالمندان است اما متأسفانه در بسیاری از موارد اطرافیان آن را به کهولت سن ربط می دهند.
11- پرخاشگری. سالمند افسرده در میان خانواده ای که ممکن است کم تر به او توجه کنند و به زندگی خود و فرزندانشان مشغول باشند با پرخاشگری ابراز وجود می کند و حتی می تواند به بخشی از خواسته های خود برسد، پرخاشگری برای او علامتی از زنده بودن، اعمال نفوذ و کنترل بر محیطی است که حالا نمی تواند در آن نقش مهمی مثل قبل (زمان جوانی) ایفاء کند.
12- پرتوقع شدن. سالمند مخصوصاً در حین افسردگی بیش از پیش، از فرزندان خود توقع رسیدگی و محبت دارد. از طرفی حس سربار بودن و زیادی بودن سبب کناره گیری از جمع و رد کردن هرگونه کمک از طرف فرزندان می شود. گاه سالمند به علّت کاهش عزت نفس مستقیماً خواسته ی خود را ابراز نمی کند و از طرفی می ترسد از جمع جوانان و فرزندانش طرد شود. از طرفی این تضادها در وجود سالمند، او را بسیار آزار می دهد و از سوی دیگر فرزندان او از این احساسات و نیازها مطلع نیستند و از او می رنجند.

علّت افسردگی چیست؟

هنوز علّت و مکانیسم اصلی افسردگی به طور کامل شناخته نشده است و در حقیقت علل و عوامل مختلفی در ایجاد آن نقش دارد که مهم ترین آن ها عبارتند از:

1- ژنتیک یا ارث:

امروزه ارتباط مهمی بین افسردگی و ژن ها پیدا شده است و در بعضی فامیل ها انواع افسردگی شایع تر است.

2- عوامل بیولوژیکی یا زیست شناختی:

تغییرات مواد و هورمون ها در مغز و هم چنین تغییرات نوروترنس میترها که مواد طبیعی جهت ارتباط بین سلول های مغز هستند از مکانیسم های مهم ایجاد افسردگی است. مهم ترین نوروترنس میترهای مربوط به افسردگی، سروتونین و نوراپی نفرین است.

3- عوامل محیطی و روان شناختی:

عوامل مختلفی در زندگی می تواند سبب بروز افسردگی شود اما نحوه ی تفکر فرد، برخورد با مشکلات و حل آن ها، نظام فکری و منطقی فرد، دانش و کاربرد مهارت های زندگی و رعایت اصول بهداشت روانی می تواند در تشدید یا تخفیف این عوامل مؤثر باشد. به عنوان مثال تأثیر مسائل اساسی استرس آوری ازقبیل مهاجرت، طلاق، شکست مالی، تولد فرزند و... بر افراد مختلف به علّت برخورد متفاوتی که دارند یکسان نیست و می تواند در بعضی افراد سبب بحران های روحی شود و در بعضی اتفاق خاصی رخ ندهد. از مهم ترین عوامل محیطی و روان شناختی دخیل در بروز افسردگی می توان به موارد زیر اشاره کرد:

الف) از دست دادن والدین در کودکی مخصوصاً در سنین کم تر از 11سال. البته بسته به نحوه ی برخورد اطرافیان با این مسئله، حل مسائل و مشکلات خانوادگی ناشی از فوت، سوگواری کودک، شرکت یا عدم شرکت کودک در مراسم تدفین یا مجالس سوگواری، تأثیر آن بر کودک و احتمال افسردگی بعدی متفاوت خواهد بود.
ب) کمبود محبت، صمیمیت و نوازش از طرف والدین در دوران کودکی که می تواند به دلایل مختلفی مثل بیماری، سفر، ساعات طولانی کار، مشاجرات مکرر، طلاق یا افسردگی آن ها و هم چنین تربیت سخت گیرانه همراه با تنبیه و فشار و کتک باشد.
ج) فقدان امنیت در ابعاد مختلف خانوادگی، شغلی، اجتماعی، اقتصادی. کودکانی که تحت تنبیه، مؤاخذه و تهدیدهای مکرر والدین (از قبیل مامانت نیستم، دوستت ندارم، می ذارم می رم، خواهرت از تو بهتره، از اون یاد بگیر و...) تربیت می شوند و امنیت عاطفی ندارند یا افرادی که شغل های موقت یا کم درآمد دارند و از لحاظ برآوردن مایحتاج اولیه ی زندگی امنیت اقتصادی ندارند، بیش تر در معرض افسردگی هستند.
هـ) شکست های پی درپی و نرسیدن به آرزوها و اهداف زندگی با ایجاد احساس درماندگی و سرخوردگی می تواند سبب ایجاد افسردگی شود که البته در این عامل هم نحوه ی تفکر فرد و برخورد با شکست ها و میزان تلاش او بسیار دخیل است.
و) وجود مشکلات و درد و رنج مزمن در زندگی مثل بیماری مزمن یا سخت، بستری های طولانی مدّت، عیب ظاهری مهم، نقص عضو، نقص های مهم در بینایی و شنوایی و تکلّم، تحمل و فروخوردن خشم به مدّت طولانی و کشیدن بار مسئولیت سنگین خانواده بیش از حد توان روانی فرد.
ز) وابستگی های شدید و احتمالاً بیمارگونه.

4- سایر علل:

گاه افسردگی بر اثر واکنش به مصرف داروها و مواد مخدر یا در دوران ترک آن ها و هم چنین به بعضی مشکلات جسمی از قبیل کم کاری تیروئید رخ می دهد.

انواع افسردگی کدامند؟

1- افسردگی عمده یا تک قطبی: این همان افسردگی معمول است که در جامعه می شناسیم. حداقل زمان تجربه ی علایم در این نوع افسردگی دو هفته است یعنی فقط کافی است فرد دو هفته علایم برشمرده ی افسردگی را داشته باشد تا در این رده قرار گیرد.
2- افسردگی دوقطبی یا افسردگی- شیدایی که به آن مانیک دپرسیو هم می گویند. درباره ی این نوع افسردگی در بخش های بعدی مفصلاً توضیح داده خواهد شد.
3- افسردگی دیس تایمیا: افسردگی طولانی مدّت و مزمن که حداقل دو سال طول کشیده باشد.
4- افسردگی غیرتیپیک: این نوع افسردگی با علایم خواب زیاد، اشتهای زیاد، حساسیت مفرط به طرد شدن (مثل خاتمه ی ماجرای عشقی) همراه حملات متناوب هول و اضطراب مشخص می شود.
5- افسردگی خفیف: حملاتی از علایم افسردگی با شدّتی کم تر از آن چه در افسرگی عمده می بینیم.
6- افسردگی عودکننده و گذرا: حملاتی از افسردگی به صورت گذرا که کم تر از دو هفته طول می کشد؛ این دوره های افسردگی حداقل ماهی یک بار رخ می دهد ولی ربطی به سیکل ماهیانه ندارد.
7- افسردگی قبل از سیکل ماهیانه: که در بخش های بعدی درباره ی آن توضیح داده خواهد شد.
8- افسردگی بعد از زایمان که خود انواعی دارد و در بخش های بعدی به آن پرداخته خواهد شد.
9- افسردگی فصلی: در این نوع افسردگی الگوی فصلی دیده می شود، یعنی در زمان خاصی از سال و بیش از همه در زمستان حملات افسردگی رخ می دهد.
10- افسردگی همراه با اضطراب: همان طور که از اسم آن برمی آید افسردگی این بیماران همراه علایم اضطرابی مثل ترس، تپش قلب، بی قراری، گرگرفتن و... است. هم چنین این بیماران از خستگی مزمن و مشکلات جسمی متعدد در رنج هستند.
11- افسردگی ناشی از مصرف مواد: وقتی افسردگی به دنبال مصرف برخی داروها، سموم و مواد مخدر رخ می دهد.
12- افسردگی به علّت بیماری جسمی: وقتی برخی بیماری های جسمی از قبیل بیماری های مزمن یا بیماری های تیروئید با تأثیر منفی در خلق بیمار سبب افسردگی شود.
13- افسردگی سایکوتیک: افسردگی شدیدی است که همراه هذیان و توهم است؛ یعنی ممکن است بیمار به علّت صداهای غیرواقعی که می شنود، تصاویر غیرواقعی که می بیند یا عقاید نادرستی که طی بیماری پیدا می کند با خود صحبت کند یا رفتار و کارهای عجیب و غریب انجام دهد.

افسردگی بر زندگی فرد افسرده و اطرافیان او چه اثراتی می گذارد؟

افسردگی تنها فرد بیمار را تحت تأثیر قرار نمی دهد و اطرافیان بیمار از جمله والدین، همسر، فرزند، دوستان یا همکاران هم هر کدام به نوعی تحت تأثیر قرار می گیرند.

- در افسردگی، بیمار عینک بدبینی بر چشم دارد، مثل کسی که با عینک دودی همه جا را تیره می بیند. رویدادها، رفتار و گفتار اطرافیان را بد و منفی تعبیر می کند و دلخور می شود. او بسیار زودرنج می شود و بیش ترین زودرنجی و حتی در مواردی پرخاشگری او با عزیزترین افراد خانواده اش مثل همسر، فرزند، والدین یا نزدیک ترین دوستان است.
- گاه فرد افسرده در دوران بیماری بسیار متوقع می شود و از طرفی اطرافیان فرد بیمار که به علّت پرخاشگری ها و بهانه جویی هایش از او خسته و رنجیده شده اند، نیازهای عاطفی وی را برآورده نمی کنند و این مسئله به تشدید بیماری او دامن می زند.
- در بسیاری موارد، افسردگی سبب تیره شدن روابط همسران و حتی تصمیم به طلاق می شود. مرور خاطرات تلخ و پراسترس زندگی مشترک که از عینک بدبینی هم می گذرد، بهانه جویی، پرخاشگری، کم حرفی، بدبینی و خستگی فرد افسرده، سبب رنجش همسر او می شود و چنان چه درباره ی بیماری شریک زندگی خود و نحوه ی برخورد با او اطلاعی نداشته باشد، دلگیر می شود و اوضاع وخیم تر می گردد.
- پدر یا مادر افسرده، نمی تواند به اندازه ی کافی برای فرزند خود وقت بگذارد و با او به بازی و گفت و شنود بپردازد، حتی گاهی با پرخاش، تنبیه بدنی یا بی اعتنایی به کودک، او را می رنجاند و این رفتارها چنان چه درمان نشود و ادامه یابد اثرات بسیار بدی بر اعتماد به نفس کودک خواهد گذاشت.
- اغلب در افسردگی، کارایی و توانایی بیمار پایین می آید. بنابراین اگر بیمار شاغل باشد در محیط کار دچار مشکلاتی می شود و اگر خانه دار باشد اکثر اوقات تمایل به دراز کشیدن دارد. از طرفی بی حوصله است و مانع فعالیت های تفریحی خانواده می شود یا در این فعالیت ها شرکت نمی کند که این مسئله منجر به کدورت در خانواده می شود.
- گاه فرد برای مقابله با حس افسردگی به کار کردن پناه می برد و در حدّ افراط مشغول به کار می شود، که در این صورت خانواده و به خصوص فرزندان از او غافل می شوند و این امر سبب تیرگی ارتباط فرزندان و والد یا شیطنت بیش از حدّ فرزندان می شود.
- فرد افسرده از عزیزان و دوستان خود دوری می جوید و چون تغییرات خلقی او سبب کم حرفی، زودرنجی، غرغر کردن یا پرخاشگری و بهانه جویی شده است، به تدریج دوستان نیز از اطراف او پراکنده می شوند و با این برچسب که «فلانی تغییر کرده» یا «آن آدم قبلی نیست» یا «مغرور شده» یا و... از کمک کردن دریغ می کنند. در مواردی هم که می خواهند کمک کنند، با رد کمک از طرف بیمار رو به رو می شوند. این مسائل به انزوای بیش تر، احساس تنهایی و پوچی و کاهش اعتماد به نفس بیمار بیش از پیش دامن می زند.
- فرد افسرده، در درون خود بسیار رنج می کشد. بی ارزشی، احساس حماقت، عذاب وجدان، تردید در تصمیم گیری ها، ناامیدی و این که فکر می کند ضعف اخلاقی و شخصیتی او سبب بیماریش است، بسیار دردآور است. به خصوص اگر دیگران هم او را شماتت کنند که «تو آدم قبلی نیستی»، «این چه رفتار بچگانه ای است؟»، «خودت را درست کن» و...
- در افسردگی دوقطبی، عود حمله های افسردگی و شیدایی سبب بی ثباتی در رفتار، تصمیم گیری و مسئولیت پذیری فرد بیمار می شود و عملکرد خانواده مختل می گردد. از طرفی خانواده همیشه از تکرار و عود این حمله ها مضطرب است. هر عود غیرمنتظره ای می تواند برنامه ی از پیش تعیین شده ی خانواده را برهم زند.
- افراد خانواده ی فرد افسرده، دو احساس متفاوت خشم و گناه نسبت به بیمار خود دارند. این احساس دوگانه در افسردگی نوع دوقطبی بارزتر است. آن ها نسبت به رفتار غیرمنطقی بیمار در عود حمله های افسردگی شیدایی و عدم مسئولیت پذیری او خشمگین می شوند و از این که خودشان سالم هستند و نمی توانند آن چنان که باید، به فرد بیمار کمک کنند احساس گناه می کنند. هم چنین احتمالاً آن ها خودشان را مسئول ژن بیماری می دانند و این احساس گناه شدیدتر می شود.
- گاه افراد خانواده با دیدن بی ثباتی های فرد بیمار یا تغییرات خلق او در موقعیت های مختلف، فکر می کنند او تمارض می کند (عمداً خود را بیمار جلوه می دهد) و سرگردان می شوند که آیا به حمایت خود ادامه دهند یا نه! در عین حال این افکار بر رفتارشان اثر می گذارد و بیمار را از آن ها دور می کند.
- گاه عوارض شدید افسردگی (به تنهایی در زمینه ی بیماری دوقطبی) منجر به بی کاری، طلاق، ورشکستگی مالی و شکست در آزمون های تحصیلی می شود. برای پیشگیری از این عواقب حتماً باید از روان پزشک کمک گرفت.
- خواهران و برادران بیمار، حس های متفاوتی از قبیل حسادت، ترحم و ترس را تجربه می کنند. والدین باید طوری رفتار کنند که فرزند بیمار، محور خانواده نشود و به هر یک از اعضای خانواده به نوبه ی خود توجه شود و ارتباط صحیح میان اعضای خانواده برقرار باشد. در غیر این صورت فرزند سالم ترجیح می دهد که بیش تر اوقاتِ خود را دور از خانواده سپری کند.
- جدا از فرد بیمار، خانواده هم به علّت انگ اجتماعی بیماری روانی، رفت و آمدها و ارتباط خود با دوستان را کم تر می کند و به تدریج شبکه ی اجتماعی خانواده کوچک و کوچک تر می شود.

از مشاهیر جهان چه کسانی از افسردگی رنج می بردند؟

از مشاهیر جهان می توان افراد زیر را نام برد:

1- وودی آلن، نویسنده، کارگردان و بازیگر آمریکایی
2- هانس کریستین آندرسن، نویسنده ی دانمارکی
3- جیم کری، کمدین و بازیگر کانادایی
4- وینستون چرچیل، نخست وزیر انگلستان
5- لئونارد کوهن، ترانه سرای کانادایی
6- چارلز دروین، بیولوژیست انگلیسی
7- چارلز دیکنز، نویسنده ی انگلیسی
8- ونسان ون گوگ، نقاش هلندی
9- ارنست همینگوی، نویسنده ی آمریکایی
10- سورن کیرکگارد، فیلسوف دانمارکی
11- آبراهام لینکلن، سیاستمدار و رئیس جمهور آمریکا
12- فدریکو گارسیا لورکا، شاعر اسپانیایی
13- جان استوارت میل، فیلسوف
14- لئو تولستوی، نویسنده ی روسی

منبع مقاله: حمیدیا، آنژلا؛ (1388)، نکاتی درباره ی افسردگی و بیماری دوقطبی(راهنمای خانواده و بیمار افسرده و دوقطبی)، تهران: نشر قطره، چاپ اول.