نویسنده: دکتر آنژلا حمیدیا




 

سیر افسردگی چگونه است و سرانجام آن چه خواهد شد؟ درمان افسردگی چیست؟

سیر افسردگی نسبتاً طولانی است و درصدی از بیماران با وجود درمان کامل و موفق در سال های بعدی دچار عود خواهند شد، البته در افرادی که در مصرف داروها همکاری خوب دارند و از حمایت خوب اجتماعی و دوستان برخوردارند، خانواده ی آن ها دارای ساختار باثبات و کم استرس است، موفقیت درمانی بیش تر و میزان عود کم تر خواهد بود و به طور کلی بیماران افسرده سرانجام بهتری از بیماران دوقطبی دارند.
بهترین روش درمان افسردگی دارودرمانی همراه روش های غیردارویی است، البته در بعضی افسردگی های خفیف که مخصوصاً ثانویه به استرس ها و حوادث زندگی رخ می دهد ممکن است دارودرمانی ضرورت پیدا نکند. توصیه ی اساسی به افراد افسرده درباره ی درمان این است که باید کار بهبودی را تا آخر ادامه دهند و دارو مصرف کنند و با نظر روان پزشک خود درباره ی چگونگی تغییرات لازم در نحوه ی زندگی خود، برخورد با مشکلات و حل آن ها، بهبود روابط بین فردی و از بین بردن نقایص رفتاری و شناختی که منجر به افسردگی می شود، اقدام کنند.
حداقل درمان دارویی افسردگی شش تا نه ماه است. با شروع داروها حداقل چهار تا شش هفته طول می کشد تا آثار بهبودی ظاهر شود، البته علایم فیزیکی و جسمانی مثل خواب و اشتها زودتر بهبود می یابد.
چنان چه بیمار با عوارض دارویی از قبیل پرخوابی، کم خوابی، یبوست، خشکی دهان و... مواجه شد باید به روان پزشک خود اطلاع دهد و هیچ گاه درباره ی تنظیم یا قطع داروها سرخود عمل نکند. از روش های غیردارویی که در درمان افسردگی همراه دارودرمانی استفاده می شود می توان روان درمانی، درمان مسائل و مشکلات بین فردی، رفتاردرمانی و شناخت درمانی را نام برد.

روان درمانی:

در این روش سعی بر این است که با بازگویی گذشته ی بیمار، خاطرات بد و منفی مجدداً یادآوری شود و طی این مرحله با برخورد صحیح و علمی با آن ها فرد انرژی منفی خود را از دست بدهد. (در بسیاری موارد افسردگی با خاطرات بد و انرژی منفی آن ها که ناشی از نگرش و برخورد نه چندان صحیح در گذشته بوده است، تشدید می شود.)

حلّ مسائل و مشکلات بین فردی:

در این روش سعی می شود با اصلاح رفتارها و آموزش مهارت های ارتباطی به فرد و اعضای خانواده، استرس های حاکم بر محیط خانواده کاهش یابد.

رفتاردرمانی:

در این روش پزشک بر رفتار بیمار در مراحل و شرایط مختلف زندگی تمرکز می کند و با در نظر گرفتن اهداف زندگی و آموزش های لازم سعی می کند رفتار او در حیطه های مختلف را اصلاح کند.

شناخت درمانی:

نظام باورها و اعتقادات هر فرد اثرات عمیقی بر احساسات و عواطف او دارد، چنان چه باورها و اعتقادات فرد واقع بینانه و صحیح نباشد، با برداشت غیرصحیح از وقایع زندگی دچار افسردگی، اضطراب و... می شود. در این روش سعی می شود با اصلاح باورها و اعتقادات فرد سلامت و بهداشت روانی او بهبود یابد.
یکی دیگر از روش های مؤثر استفاده از شوک الکتریکی است که در بخش بعدی توضیح داده می شود.
روش های دیگر که در درمان افسردگی مطرح است اما اثر قطعی ندارد عبارتند از:

1- تحریک مغناطیسی از خلال جمجمه
2- نوردرمانی
3- طب سوزنی
4- محرومیت از خواب
5- گیاهان دارویی و ویتامین ها
6- استفاده از بعضی هورمون ها

شوک الکتریکی چیست؟ چه عوارضی دارد؟ آیا در درمان افسردگی نقش دارد؟

درمان با شوک الکتریکی یکی از مؤثرترین درمان های روان پزشکی در بیماری دوقطبی است، مخصوصاً در بیمارانی که همکاری لازم برای درمان دارویی ندارند یا رفتار شیدایی آن ها به حدّی شدید است که ادامه ی علایم تا شروع اثر دارو مسئله ساز خواهد شد و از این روش حدود 50 سال است که استفاده می شود. در این روش وقتی بیمار در بیهوشی سبکی قرار دارد با گذراندن جریان الکتریسیته تشنجی در او ایجاد می کنند که البته او متوجه این تشنج نمی شود. جلسات درمانی شوک الکتریکی حداقل 6 جلسه است و بسته به نوع بیماری، پاسخ بیمار به درمان و نظر پزشک ممکن است تا 20جلسه هم ادامه پیدا کند و معمولاً به صورت دو یا سه بار در هفته تجویز می شود.
برخی موارد مهم استفاده از روش شوک الکتریکی عبارتند از:

1- افسردگی تک قطبی مخصوصاً در افراد سالمند.
2- بیماری دوقطبی هم در فاز افسردگی و هم در فاز مانیا.
3- مواردی از وسواس های مقاوم به درمان.
4- کسانی که به داروها پاسخ مناسبی نمی دهند.
5- کسانی که در مصرف داروها همکاری نمی کنند.

عوارض این روش در مقایسه با اثرات درمانی آن ناچیز است. از عوارض شایع آن می توان به سردرد و اختلال حافظه مخصوصاً بلافاصله بعد از شوک الکتریکی نام برد. بسیاری از بیماران از اختلال حافظه بعد از شوک الکتریکی به عنوان بدترین عارضه یاد می کنند ولی خوشبختانه تقریباً همه ی بیماران حداکثر در عرض شش ماه به حافظه ی عادی خود برمی گردند.
مواردی که استفاده از شوک الکتریکی ممنوع است عبارتند از کسانی که تومور مغزی دارند یا به علّت بیماری عروقی مغز احتمال خون ریزی مغزی در آن ها زیاد است یا کسانی که به تازگی سکته ی قلبی کرده اند. به طور کلّی این روش طرفداران زیادی دارد و حتی در حاملگی هم قابل استفاده است.

باورها و اعتقاداتی که به افسردگی و عوارض ناشی از آن دامن می زند چیست؟

برخی اعتقادات و باورهای غلط و رایج به افسردگی دامن می زنند. بعضی باورهای ما می تواند زمینه ساز گرفتاری های فراوان به ویژه افسردگی باشد، درحالی که باورهای صحیحی نیست ولی نقش مهمی در زندگی ما ایفاء می کند و چه بسا آن ها را به فرزندان خود هم منتقل می کنیم. باورهایی مانند:

1- اگر دیگران به من عشق و محبت نداشته باشند من خوشحال و راضی نخواهم بود و زندگی بی ارزش است.
2- اگر دیگران مرا دوست نداشته باشند و گفته ها و باورهای مرا تأیید نکنند حتماً عیب و ایراد جدّی دارم و فرد بی ارزشی هستم.
3- اگر من از دیگران، مخصوصاً اعضای خانواده ام جدا شوم یا آن ها از من دور شوند، رنج زیادی می برم و تنهایی از پا درمی آیم.
4- اگر ما همدیگر را دوست داریم نباید اختلاف نظر پیدا کنیم یا بحث کنیم.
5- من باید به هر قیمتی شده دیگران را راضی و خوشحال نگه دارم حتی اگر به آن چه از من انتظار دارند، اعتقاد ندارم و آن را نمی پسندم.
6- تمام مشکلات زندگی من تقصیر دیگری یا دیگران است.
7- تمام مشکلات زندگی من تقصیر خود من است و خلایق هرچه لایق.
8- دیگران اگر مرا دوست دارند باید انتظارات و توقعات مرا برآورده کنند.
9- من باید محبوب همه باشم.
10- دیگران قدر مرا نمی دانند.
11- من نباید از هیچ موضوعی غمگین یا خشمگین شوم، اگر از رفتار دیگران ناراحت شوم نشانه ی بی ظرفیتی و حقارت من است.
12- من باید همیشه قوی باشم و خود و زندگیم را در کنترل داشته باشم.
13- زندگی باید ساده، راحت و سرشار از لذت و شادی باشد.
14- من نباید در زندگی شکست بخورم یا اشتباه کنم.
15- من نباید به دیگران اجازه دهم با من بدرفتاری کنند و باید به آن ها بفهمانم که حق این کار را ندارند.
16- ارزش و اعتبار و اهمیت من در زندگی به موفقیت ها و پیروزی های من است، شکست ها مرا بی اعتبار و بی آبرو می کند.
17- ارزش و اعتبار و اهمیت من به ظاهرِ زیبایم، پولدار بودن، قدرتمند بودن و شهرت خانوادگیم وابسته است.
18- من باید بتوانم تمام احساسات و عواطف خوب یا بدم را کنترل کنم.
19- دیگران اغلب پرتوقع، متظاهر و زورگو هستند و اگر به آن ها محبت کنم خواسته هایشان روزبه روز بیش تر می شود.
20- اگر من هر کاری که دیگران از من می خواهند انجام ندهم، محبوب نخواهم بود.
21- برای مردم خوب و پاک اتفاقات بد نمی افتد.
22- اگر من واقعاً چیزی را بخواهم حتماً باید به دست آورم.
23- من باید بهترین و برترین باشم و کارها را به نحو احسن انجام دهم.
24- من باید همه ی مردم را دوست داشته باشم.
25- من فرد گناه کاری هستم که باید با رنج کشیدن در زندگی گناهانم پاک شود.

نحوه ی برخورد با بیمار در فاز مانیا چگونه است؟

1- در فاز مانیک سعی نکنیم رفتار یا عقاید اشتباه بیمار را به او ثابت کنیم یا حتی تلاش نکنیم که به او اثبات کنیم بیمار است زیرا بسیار عصبی و پرخاشگر می شود.
2- حتماً برای درمان از روان پزشک کمک بگیریم و در تمام مراحل درمان با او در ارتباط باشیم و درباره ی رفتار با بیمار و نحو ی برخورد با او از روان پزشک راهنمایی بخواهیم.
3- این بیماران نسبت به بیماران افسرده ی یک قطبی در مصرف دارو و مراجعه به پزشک مقاومت بیش تری نشان می دهند.
4- حداقل درمان این بیماری ممکن است دو سال به طول بینجامد، پس با صبر و حوصله آن ها را همراهی کنیم.
5- تحمل این افراد در برابر کار زیاد و طولانی، شیفت شب و استرس، کم است در ضمن بی کاری هم برایشان مضر است.
6- در بسیاری موارد این بیماران خوددرمانی می کنند و به الکل سیگار، تریاک و داروهای آرام بخش رومی آورند و این مسئله موجب تشدید بیماری آن ها می شود.
7- بی خوابی و عصبانیت زیاد، از علایم اولیه ی عود هستند، در ضمن در فصول بهار و پاییز احتمال عود بیش تر است. با مشاهده ی این علایم به خصوص در فصول یاد شده برای جلوگیری از پیشرفت بیماری به سرعت به روان پزشک مراجعه کنیم.

اطرافیان در برخورد با بیماران افسرده، به چه نکاتی تأکید دارند؟

1) به خاطر داشته باشید من از بیماری خسته و خشمگینم نه از شما، پس از من دلگیر نشوید.
2) وقتی بدانم موقعی که به شما نیاز دارم در دسترس هستید، احساس آرامش می کنم.
3) اگر بعضی برنامه های تفریحی و... را در آخرین دقایق به هم می زنم، از من دلگیر نشوید و مرا درک کنید.
4) مرا همیشه به همه ی فعالیت ها و برنامه ها دعوت کنید. من نمی دانم که دقیقه به دقیقه و روزبه روز چه احساسی دارم و اگر یک روز دعوتی را نپذیرم، به این معنی نیست که روز دیگر هم نپذیرم شاید امروز دعوت شما را بپذیرم.
5) شما حق دارید درباره ی نوبت دکتر من یا مصرف داروهایم سؤال کنید یا آن ها را به من یادآوری کنید ولی این کار را درحین خشم یا نگرانی من نکنید، برای نحوه ی یادآوری داروها و ملاقات با پزشک با خودم مشورت کنید.
6) حتی زمانی که به نظر می رسد فقط مایل به مکالمه ی کوتاه هستم با مهربانی با من صحبت کنید و مرا به حرف آورید.
7) گاه مرا در آغوش بگیرید، تشویق کنید، حتی وقتی به نظر می رسد بدخلق و گوشه گیرم.
8) به من نگویید «فلانی با مشکلات بزرگ زندگی اش چگونه زندگی
می کند و افسرده نیست»، آدم ها با هم متفاوتند، این جمله ی شما فقط سبب دلگیر شدن من و دوری من از شما می شود.
9) به من نگویید «به خودت بیا»، «سعی کن بهتر بشی»، «یک کم لبخند بزن» و... از کجا می دانید من سعی خود را نکرده ام. چرا من نخواهم مثل دیگران شاد و پرتلاش زندگی کنم.
10) با همه ی گوشه گیری ها، خشم ها و غرزدن هایم، مرا طرد نکنید.

فرد افسرده به علّت روحیه ی ضعیف، کاهش انرژی، ناامیدی و لذّت نبردن از چیزهای لذّت بخش نمی تواند آغازگر برنامه های تفریحی یا مهمانی باشد، پس سعی کنیم به طور غیرمستقیم با ترتیب دادن برنامه های شاد و تفریحی یا مشغول کردن او در منزل یا محیط بیرون او را سرگرم کنیم. هیچ وقت به صورت مستقیم و امری او را مجبور به شرکت در این برنامه ها نکنیم.
منبع مقاله: حمیدیا، آنژلا؛ (1388)، نکاتی درباره ی افسردگی و بیماری دوقطبی(راهنمای خانواده و بیمار افسرده و دوقطبی)، تهران: نشر قطره، چاپ اول.