نویسندگان: یان کریستنسن، هاگ واگنر و سباستین هالیدی
مترجمان: ابوالقاسم بشیری، جمشید مطهری و رحیم میردریکوندی



 

نکات کلیدی

انتقال به بزرگسالی: (1)

انتقال از نوجوانی به دوره ی بزرگسالی، از بسیاری جهات به صورت تدریجی رخ می دهد. با وجود این، بزرگسالی اغلب با تشریفات رسمی یا غیر رسمی یا مراسم پذیرایی، یا تغییرات ناگهانی در موقعیت اجتماعی مشخص می شود.

مراحل بزرگسالی: (2)

عده ی زیادی از نویسندگان قرن بیستم بزرگسالی را در قالب مجموعه ای از مراحل توصیف کرده اند؛ ولی امروزه این مراحل به طور قطعی مشخص نیستند؛ چرا که بیشتر افراد ترجیح می دهند از اهداف سنتی بپرهیزند، و در انتخاب شغل و بازنشستگی، از آزادی بیشتری استفاده کنند.

استقرار خودپیروی: (3)

یکی از وظایف اوّلیه ی دوره ی بزرگسالی، رسیدن به حالت خودپیروی است. خودپیروی، جنبه های مختلفی دارد که عبارتند از زندگی مستقل هویت، شغل و استقلال عاطفی.

روابط در دوره ی بزرگسالی:

سال های اولیه بزرگسالی، با انتخاب همسر مشخص می شود. عواملی که انتخاب همسر را تحت تأثیر قرار می دهند، عبارتند از: جذابیت، قرابت و نزدیکی (نزدیکی مکانی)، شباهت و تفاهم زوجین. در ایالات متحده ی اِمریکا و بریتانیا، هنوز بیشتر افراد ازدواج می کنند. رضایت مندی زناشویی نیز،‌ نیازمند سازگاری مداوم در مراحل مختلف ازدواج است.

دوره ی کهنسالی: (4)

کهنسالی فرآیندی است که ظرفیت های شناختی و بدنی کاهش پیدا می کند؛ ولی بعضی از جنبه های هوش (مثلاً توانایی فضایی) و حافظه (حافظه بازشناسی و حافظه کوتاه مدت) دوره ی پیری، به طور محسوس ضعیف تر از دوره ی سن جوانی نیستند. از جمله چیزهایی که در سن پیری ضرورت دارد، سازگاری با بازنشستگی و داغدیدگی است. واکنش های مربوط به داغدیدگی عبارتند از واکنش های عاطفی (سوگ، غم، اندوه)، آثار جسمانی (حساسیت به بیماری) و پاسخ های روشنفکرانه (آرمانی سازی همسر فوت شده).

انتقال به بزرگسالی

انتقال در بیشتر مراحل رشد، به صورت تدریجی رخ می دهد. این امر از جهاتی در مورد انتقال از نوجوانی به بزرگسالی نیز صادق است. تمام ویژگی های مربوط به نوجوانی مثل هویت جویی، دوست یابی، استقلال طلبی، بلوغ و...، به صورت ناگهانی جای خود را به شیوه پیشرفته تر تفکر و زندگی نمی دهند؛ ولی از جهاتی دیگر، انتقال به بزرگسالی تفاوت دارد. در بیشتر جوامع مراسم خاص یا مناسک ویژه که نمایانگر ورود نوجوان به بزرگسالی است، برگزار می شود. این مراسم اغلب ارزیابی مهارت ها، قدرت و استقامت فرد را در برمی گیرد. این ها همواره در اواخر نوجوانی، وقوع مرحله ای را نشان نمی دهند؛ به علاوه در حالی که بسیاری از این تشریفات در اواخر سال های نوجوانی اتفاق می افتند؛ ولی موارد دیگر (برای مثال، بارمیتزوا (5): مراسم مذهبی یهودی) زودتر اتفاق می افتد.
همچنین در این زمینه مراسم دارای رسمیت کمتر نیز وجود دارد. در بسیاری از فرهنگ های غربی، جشن بالغ شدن برپا می کنند. این جشن ها غالباً مربوط به زمانی است که شخص جوان به مرحله ای می رسد که حق رأی دادن دارد. مراسم جشن فارغ التحصیلی و پذیرش در سازمان های حرفه ای، نمونه های دیگری از این آیین ها به شمار می آیند. این مراسم و تشریفات، به معنای آن نیست که یک شخص از لحاظ رشد به صورت ناگهانی به فردی بزرگسال تبدیل می شود؛ ولی غالباً حاکی از انتقال های ناگهانی به نقش های مختلف در جامعه است؛ برای مثال، ترک تحصیل کردن و به دنبال کار رفتن.

مراحل بزرگسالی (6)

اریک اریکسون در دهه 1950 سه مرحله ی بزرگسالی را شرح داد:

* اوایل بزرگسالی: (7)

وظیفه ی اصلی در این دوره، پایه ریزی و ایجاد پیوندهای عمیقِ عشق و دوستی است؛

* میانسالی: (8)

این دوره از بزرگسالی، به تحقق اهداف زندگی مرتبط می شود که شامل شغل، خانواده و جامعه،‌ می باشد؛

* پیری یا اواخر بزرگسالی: (9)

دوره ای است که ما زندگی گذشته را بررسی می کنیم و معنای آن را می پذیریم.
دیگر محققان در نیمه دوم قرن اخیر نیز، بزرگسالی را مجموعه ای از مراحل رشدی توصیف کرده اند. امروزه، چنین تغییر مرحله گونه ای،‌ وضوح کمتری دارد و اکثر افراد ترجیح می دهند که از اهداف مربوط به خانواده اجتناب کنند. بیشتر آن ها داوطلبانه زودتر از زمان مقرّر کار را رها می کنند یا شغل خود را در اواسط یا اواخر بزرگسالی تغییر می دهند، و تعداد بیشتری این عقیده را که اواخر بزرگسالی به بررسی زندگی گذشته اختصاص دارد، نمی پذیرند. با این همه، توصیف ویژگی هایی مشترک در زندگی بزرگسالی بسیاری از افراد، امری امکان پذیر است. در عین حال، باید به خاطر داشت که بزرگسالان در بسیاری از این عرصه ها از حق انتخاب استفاده می کنند، و آن چه که ما شرح می دهیم همگانی نیست.

استقرار خودپیروی

بزرگسالی، دوره ای است که در آن فرد می کوشد که هویتی جدای از هویت پدر و مادر برای خود ایجاد کند. یکی از وظایف اولیه بزرگسالی، رسیدن به خودپیروی است. جنبه ها و ابعاد مختلف خودپیروی را به شرح ذیل می توان تعیین کرد:

زندگی مستقل (10)

* هویت:

احساس هویت فرد، دیگر استقرار یافته و کمتر به فشار همسالان وابسته است؛

* شغل: (11)

شغل یا حرفه، چیزی بیش از درآمد برای فرد تأمین می کند. در واقع شغل وسیله ای است برای رشد شناختی و اجتماعی بیشتر؛ شغل غالباً گروه همسال جدیدی را فراهم می کند و می تواند به شکل گیری هویت شخص کمک کند؛

* استقلال عاطفی: (12)

یک جوان بزرگسال، دیگر خیلی متکی بر حمایت عاطفی والدین نیست و حمایت عاطفی خود را بیشتر از درون خود و همچنین از همسالان و شریک زندگی خویش به دست می آورد؛

روابط در دوره ی بزرگسالی

یکی دیگر از ویژگی های سال های اولیه بزرگسالی، همسرگزینی (13) است. در واقع همسرگزینی، نوعی تغییر و جابه جایی در قرار ملاقات های در دوران نوجوانی به شمار می آید و نشان دهنده ی این است که جوان به صورت ایده آل و دقیق تر می خواهد همسری را که در نظر دارد ادامه ی زندگی را با او بگذراند، انتخاب کند. عوامل مؤثر در همسرگزینی عبارتند از:

* جذابیت همسر: (14)

در ابتدا جذابیت های ظاهری همسر؛ ولی اما با شناخت بیشتر نسبت به ویژگی های شخصی او، جذابیت ظاهری جای خود را به ویژگی های شخصی می دهد؛

* نزدیکی: (15)

احتمالاً ما افرادی را به عنوان همسر انتخاب می کنیم که از لحاظ ویژگی های جسمانی به ما نزدیک هستند یا از نظر جغرافیایی محل سکونتشان به ما نزدیک است و یا از نظر اجتماعی (مثلاً شغل) به ما نزدیک هستند؛

* تفاهم: (16)

افراد بیشتر تمایل دارند کسانی را به عنوان همسر خود انتخاب کنند که از نظر نژاد، مذهب، سن، میزان تحصیلات، قد و قامت و غیره، شبیه خودشان باشند. هرچه تفاهم همسران کمتر باشد، استحکام و دوام رابطه آن ها در درازمدت کمتر می شود؛

* سازگاری: (17)

تفاهم زوجین نقش مؤثری در تضمین و تأمین سازگاری آن ها دارد؛ روابط زوجین مستلزم سازگاری آنان با سبک زندگی یکدیگر است تا آسایش و رفاهی را که هر دو در آن سهیم هستند،‌ افزایش دهد. در عین حال شواهد معتبری دال بر این که رابطه ی دختر و پسر پیش از ازدواج سبب رضایت بخش تر شدن رابطه ی آن ها بعد از ازدواج می شود، وجود ندارد.
هنوز در اِمریکا و انگلستان برای بیشتر افرادی که روابط درازمدت برقرار می کنند، این رابطه در قالب ازدواج رسمیت پیدا می کند. در سال 1994 در امریکا، 50 درصد مردان تا سن 26 سالگی و 50 درصد زنان تا سن 24 سالگی ازدواج کردند و فقط 8/2 درصد مردان و 5/9 درصد زنان بودند که تا سن 54 سالگی هنوز ازدواج نکرده بودند. اکنون این روند به سوی ازدواج دیرتر و نسبت به درصد زیادی به طرف مجرد ماندن به پیش می رود.
پس از تعهّد به ازدواج، وضعیت ازدواج یا رضایت زناشویی (18)، مهم ترین عامل منحصر به فرد در تعیین سعادت شخص به شمار می رود. استمرار این رضایت، مستلزم سازگاری با مراحل مختلف ازدواج است. در اوایل ازدواج بیشتر افراد فکر می کنند که این ازدواج کاملاً آن طور که انتظار داشتند نیست، و در سال های اولیه رضایت زناشویی به تدریج کاهش می یابد. با تولد اولین فرزند، غالباً‌ رضایت زناشویی اُفت پیدا می کند؛ چرا که تولد اولین فرزند، مستلزم تغییرات گسترده در آزادی، روابط و هویت والدین است. بیشتر افراد سازگاری با این تغییرات را امری دشوار تلقی می کنند. در بعضی ازدواج ها کاهش رضایت مندی زوجین، ادامه پیدا می کند؛ در حالی که در بعضی دیگر از ازدواج ها وقتی بچه ها شروع به مدرسه رفتن می کنند یا پس از دوره ی نوجوانی که خانه را ترک می کنند، دوباره رضایت زناشویی افزایش می یابد.
به طور متوسط، وقتی آخرین فرزند خانه را ترک می کند، مادر 46 ساله و پدر 48 ساله است. این امر سازگاری دیگری را می طلبد؛ به ویژه برای مادران که تا آن زمان بیشتر زندگی خود را صرف تربیت کودکان کرده اند. در حدود سن پنجاه سالگی نیمی از کل زنان وارد دوره ی یائسگی خواهند شد که سبب تغییرات زیادی می شود. یکی از شیوه هایی که موجب می شود افراد بتوانند این تغییرات را تحمل کنند، مشغول شدن آن ها به کار و فعالیت های دیگر در بیرون از خانه است. برای بسیاری از زنان و مردان، داشتن شغل بیرون از خانه، سبب تداوم علاقه آن ها می شود. به هر صورت، بزرگسالان عموماً در این دوره ی پس والدینی، نسبت به هر زمان دیگری پس از اوایل ازدواجشان، خوشحال ترند.

کهنسالی

کهنسالی، فرآیند تحلیل رفتن قابلیت های شناختی و جسمانی است. ما کهنسالی را به عنوان فرآیند اواخر بزرگسالی در نظر می گیریم که مطمئناً در آن زمان کهنسالی می تواند در فعالیت های روزانه اختلال ایجاد کند. کهنسالی سنی است که در آن چنین کاهش هایی شروع می شوند. روند این کاهش ها، از شخصی به شخص دیگر تفاوت می کند. همچنین عوامل محیطی مانند رژیم غذایی، شرایط زندگی، و فعالیت های (بدنی یا ذهنی) این کاهش ها را تحت تأثیر قرار می دهد. دقیقاً همان طور که میانگین طول عمر افزایش می یابد، به همان صورت نیز سن شروع فرآیند پیری نیز بالا می رود و میزان تحلیل رفتن قابلیت ها نیز کاهش می یابد. با وجود این، پیری فرآیندی است که به محض به پایان رسیدن نوجوانی، در بسیاری از جنبه ها شروع می شود. از لحاظ بدنی برای مثال، پیری از بزرگسالی به بعد با تغییراتی که در پوست (نمایان شدن چین و چروک ها) به وجود می آید، و ضعف و ناتوانی در جنبه های زیادی از عملکرد جسمانی دیده می شود. تأثیرات پیری را بر سلامت، دست کم تا حدودی می توان به کمک ورزش جبران کرد.
در مورد رابطه ی سن و توانایی های شناختی، تردید بیشتری وجود دارد. نمره های مربوط به تعدادی از آزمون های هوش از حدود سن 20 تا 25 سالگی به کندی کاهش می یابد؛ ولی نمره های مربوط به خرده مقیاس های کلامی ممکن است تا سن نسبتاً بالا ثابت بماند یا حتی افزایش پیدا کند. حافظه با افزایش سن، ضعف های آشکاری را نشان می دهد؛ ولی این ضعف ها عموماً تا پس از سن حدوداً پنجاه سالگی خیلی مشخص نیست. حتی پس از سن پنجاه سالگی، ضعف حافظه عمدتاً در یادآوری مطالب از حافظه درازمدت می باشد؛ حافظه بازشناسی و حافظه کوتاه مدت به طور محسوس نسبت به سن جوانی، ضعیف نمی شوند. یادآوری موضوعات بی معنا یا ناآشنا برای افراد سالخورده، یکی از بزرگ ترین مشکلات به شمار می روند.
افراد مسن در زندگی خود تغییرات دیگری نیز دارند که باید با آن ها کنار بیایند. بازنشستگی (19) اجباری، به عنوان یکی از ده پدیده ی بسیار تنش زایی است که بزرگسالان با آن مواجه می شوند. مزایای اشتغال ممکن است هنگام بازنشستگی از بین بروند؛ بنابراین لازم است منابع جایگزین دیگری شناسایی شوند. همچنین افراد سالخورده بیشتر از دیگران احتمال دارد که با داغدیدگی (20) مواجه شوند. آثار داغدیدگی عبارتند از:

واکنش های عاطفی: (21)

تغییرات متنوع و دامنه دار سوگ (22) عبارتند از: شوک روانی، افسردگی، خشم، احساس گناه، اضطراب، درماندگی و مشکل تمرکز؛

تأثیرات جسمانی: (23)

جدّی ترین مسأله در دوره ی سالخوردگی، افزایش شدید احتمالِ خطرِ بیماری یا مرگ است که احتمالاً از کاهش عملکرد سیستم دفاعی بدن ناشی می شود؛

واکنش های عقلانی: (24)

این واکنش ها ممکن است در آغاز شامل انکار، و به طور شایع تر جست و جو کردن توجیهی برای مرگ همسر یا معنا دادن به آن، و غالباً آرمانی سازی (25) یعنی فراموش کردن خصوصیات منفی همسر فوت شده، باشد.

پی نوشت ها :

1. transition to adulthood.
2. stages of adulthood.
3. establishing autonomy.
4. aging.
5. بارمیتزوا به دو معناست: 1. جوان یهودی ای که به سن 13 سالگی رسیده است، یعنی هنگامی که مسئولیت های مذهبی یک بزرگسال را به عهده می گیرد. 2. مراسم و تشریفاتی که طی آن این جوان این مسئولیت را به عهده می گیرد (آکسفورد). مراسم بارمیتزوا شبیه جشن تکلیف است که در کشور ما برای نوجوانانی که به سن بلوغ می رسند، برگزار می کنند (مترجم)
6. stages of adulthood.
7. early adulthood.
8. middle age.
9. late adulthood.
10. independent living.
11. occupation.
12. emotional independence.
13. mate selection.
14. attraction.
15. propinquity.
16. similarity.
17. compatibility.
18. marital satisfaction.
19. retirement.
20. bereavement.
21. emotional reactions.
22. grief.
23. physical effects.
24. intellectual responses.
25. idealization.

منبع مقاله :
کریستنسن، یان و هاگ واگنر و سباستین هالیدی؛ (1385)، روان شناسی عمومی، گروه مترجمان، قم، مرکز انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (رحمه الله)، چاپ اول.