نویسندگان: یان کریستنسن، هاگ واگنر و سباستین هالیدی
مترجمان: ابوالقاسم بشیری، جمشید مطهری و رحیم میردریکوندی



 

نکات کلیدی

ماهیت صفات:

صفت، عبارت است از یک ویژگی پایدار در فرد که برای تبیین ثبات در رفتار فرد و تفاوت هایی که در ثبات رفتاری بین افراد وجود دارد، به کار می رود. صفات، اموری فرضی هستند که معمولاً بر اثر تحلیل آماری داده های تجربی به دست می آیند؛ بنابراین ماهیت، اندازه گیری این صفات به روشی که برای برشمردن آن ها به کار می رود، ارتباط دارد.

الگوی کتل:

کتل در به کارگیری روش تحلیل عاملی در نظریه شخصیت، یکی از پیشگامان به شمار می رود. وی با استفاده از درجه بندی مقیاس هایی که از بررسی کلمات مربوط به شخصیت در زبان انگلیسی به دست آمده بود، داده هایی از یک نمونه ی گسترده از مردم عادی به دست آورد و شانزده عامل شخصیت را از آن ها استخراج کرد.

نظریه ی آیزنک:

آیزنک از مفید بودن عوامل مرتبه ی دوم، یعنی عواملی که می توان آن ها را خوشه های صفات در نظر گرفت، دفاع کرد. او نخست دو عامل درون گرایی - برون گرایی و روان رنجوری را از داده های مربوط به بیمارانی که به اختلال روان رنجوری مبتلا بودند، به دست آورد و یک مبنای زیستی زیربنایی برای عوامل ارائه داد. آیسنک فرض کرد که عوامل ارثی، تا حدودی در ایجاد تفاوت های فردی نسبت به این دو عامل دخالت دارند.

الگوی پنج عاملی: (1)

در حال حاضر اتفاق نظر وجود دارد که ساختار شخصیت را می توان به کمک "پنج عامل که به پنج عامل بزرگ" شهرت یافته اند، به خوبی وصف کرد. برای تأیید این رویکرد، داده های زیادی وجود دارد؛ ولی این رویکرد اساس نظری درستی ندارد.

ارزیابی رویکرد صفات:

نظریه های صفات را داده های تجربی زیادی تأیید کرده اند و تاکنون ابزارهای مفیدی را نیز به منظور سنجش فراهم آورده اند. به طور کلی این نظریه ها بیشتر جنبه ی وصفی دارند تا تبیینی (توضیحی)، و هیچ بصیرتی در مورد فرآیندهایی که زیربنای تفاوت های فردی هستند، عرضه نمی کنند. در هر حال، عقیده بر این است که نظریه تکاملی، الگوی پنج عاملی را تأیید می کند.

ماهیت صفات

رویکرد صفات بر این فرض استوار است که در بزرگسالان زمینه های زیادی وجود دارد که از طریق ثبات در رفتار، افکار و احساسات آشکار می شوند. کار اصلی هر نظریه ی صفات آن است که چنین ویژگی های ثابتی را به منظور کشف مجموعه ای از صفات تجزیه و تحلیل کنند که در همه ی افراد مشترکند، ولی در هر فرد از قوت یا میزان خاصی برخوردارند. بر اساس این رویکرد، همین تفاوت ها (در برخورداری از چگونگی صفات) سبب تفاوت های فردی در شخصیت می شوند.
نظریه پردازان شخصیت بر این باورند که مؤلفه های شخصیت انسان، به صورت سلسله مراتبی سازمان می یابند. در سطح آغازین این سلسله مراتب، می توان رفتار را به عنوان پاسخ های خاص (2) در نظر گرفت. این پاسخ ها با ارتباطی که با همدیگر پیدا می کنند، عادت ها را شکل می دهند. عادات به نوبه خود با پیوند با یکدیگر صفات را پدید می آورند؛ سپس از پیوند صفات با همدیگر، عوامل مرتبه ی دوم یا عوامل برتر (3) بوجود می آیند. (نمودار، 1).
** توضیح تصویر:
نمودار 1. شکل نموداری سازمان سلسله مراتبی شخصیت.
در میان صفات، دو نوع تمایز باید در نظر گرفت: اول این که باید صفات توانشی، خُلقی و پویشی از هم متمایز شوند. صفات توانشی، به مهارت ها و توانایی ها اشاره دارد؛ هوش، نمونه ای از این صفات است. صفات خُلقی، به جنبه های عاطفی شخصیت اشاره دارد، و صفات پویشی، به جنبه های انگیزشی؛ تمایز دوم بین صفات، سطحی و عمقی است. صفات سطحی، بیانگر رفتارهایی هستند که هم پراکنش اند (4)؛ ولی الزاماً علت مشترک ندارند. صفات عمقی، رفتارهایی هستند که با هم تغییر می کنند و بُعد یا ساختار طبیعی شخصیت را نیز شکل می دهند. این ساختار با استفاده از روش تحلیل عاملی نسبت به نمونه های رفتار که معمولاً‌ با پرسشنامه های خود گزارش دهی به دست آمده اند، شناسایی می شوند. عوامل با توجه به ویژگی هایی که رفتارهای هم پراکنش به طور مشترک دارند، تفسیر می شوند.

الگوی کتل

ریموند کتل (5) الگوی خود را بر این فرض مبتنی کرد که هر ویژگی مهم شخصیتی، دست کم با یک کلمه در زبان انگلیسی نشان داده می شود. این فرضیه واژگانی نام دارد. کتل بر این باور بود که اگر افراد آن میزانی را که از این صفات برخوردارند، اندازه گیری کنند. بدین ترتیب، کشف ساختارهای زیربنایی که در همه ی افراد مشترک است، ممکن می شود. از تحقیقات پرسشنامه ای که او در مورد نمونه های وسیعی از افراد بهنجار (عادی) انجام داد، به این نتیجه رسید که شانزده صفت پایه (عمقی) وجود دارند که شخصیت انسان را وصف می کنند. این صفات را می توان با استفاده از پرسشنامه شانزده عاملی شخصیت کتل ارزیابی کرد. کتل اسم های خاصی برای هر یک از این عوامل دو قطبی به کار گرفت؛ ولی اصطلاحات داده شده در جدول 1 معانی گسترده آن ها را نشان می دهد.
جدول 1. شانزده عامل شخصیت کتل که از داده های پرسشنامه ای گرفته شده.

خودار

غیر خودار

کم هوش

باهوش

پایدار(من – نیرومند)

هیجانی – روان رنجوری

متواضع

گستاخ، جسور

آرام، متین

بی خیال

مصلحت اندیش

وظیفه شناس – باوجدان

کمرو – خجالتی

ماجراجو – نترس

انعطاف ناپذیر

انعطاف پذیر

خوش باور – ساده دل

بدگمان – مشکوک

اهل عمل

تخیلی

رُک – صاف و صادق

زیرک – ناقُلا

خونسرد

نگران – دلواپس

وابسته به گروه

متکی به خود

محافظه کار – محتاط

آزمایش کننده – ریسک کننده

نامرتب – بهم ریخته

مرتب – کنترل شده.

آرمیده – آرام

تنیده – عصبی


نظریه ی آیزنک (6)

آیزنک نیز، از تحلیل عاملی به عنوان روشی برای بررسی ساختار شخصیت استفاده کرد. آیزنک روی عوامل مرتبه ی دوم تمرکز نمود و ابتدا دو عامل را پیشنهاد کرد: روان رنجوری (پایدار - ناپایدار از نظر عاطفی) و یک عامل دو قطبی به نام درون گرایی - برون گرایی.
آیزنک یک زیربنای زیستی (و بنابراین ژنتیکی) برای این عوامل بر اساس مفهوم «انگیختگی مغز» مطرح کرد. بعدها عامل سومی (یعنی روان پریشی خویی) را به ساختار نظری اضافه کرد.
حجم گسترده ای از تحقیقات نشان می دهد که تنوع در بُعد درون گرایی - برون گرایی با تغییر در دامنه ی وسیعی از ویژگی های دیگر مانند تحمل درد و خستگی، الگوهای تعامل اجتماعی و تلقین پذیری ارتباط دارد، و تغییر در نمره های روان رنجوری با سطوح متفاوت اضطراب و بعضی سوگیری ها در شناخت و توجه ارتباط دارد. همچنین ممکن است بین حدّ نهایی این دو بُعد (برون گرایی - درون گرایی) و بیماری - سلامت روانشناختی، نوعی ارتباط وجود داشته باشد. مقیاس روان پریشی خویی که اهمیت کمتری دارد، ظاهراً آسیب روانی را می سنجد، نه زمینه های روان پریشی را.

مدل پنج عاملی

تحقیقات اخیر که بر اساس فرضیه ی واژگانی انجام گرفته، به این نتیجه رسیده است که بهترین وصف از شخصیت بر اساس واژه ها به پنج عامل مرتبه ی دوم نیاز دارد. این مدل به نظریه «پنج عامل بزرگ» (7) معروف شده است. معانی این عوامل را می توان با استفاده از صفات خاصی نشان داد (جدول 2).
تاکنون تبیین نظری وجود ندارد که چرا این عوامل (نسبت به عوامل دیگر) باید مهم ترین ویژگی های شخصیتی باشند. گرچه گفته اند که هر یک از این عوامل، مطابق با یکی از جنبه های اساسی تعامل انسان بوده و این که آن ها در پاسخ به نیازهای حیاتی و بقای نسل تکامل یافته اند.

ارزیابی رویکرد صفات

رویکرد صفات با تعیین ویژگی های زیربنایی سر و کار دارد که بر اساس آن ها افراد از هم متمایز می شوند. در این زمینه تحقیقات تجربی زیادی شده است؛ از جمله تحقیقاتی که در مورد استفاده از صفات در پیش بینی و ارتباط آن ها با رفتار بین فردی و آسیب شناسی روانی انجام شده است. شواهد مربوط به اهمیت نقش ژن ها در تعیین شخصیت، با مدل های صفات شخصیتی همخوانی دارد.
در عین حال، رویکرد صفات ضعف هایی نیز دارد. از جمله این ضعف ها این است که این رویکرد تبیین کننده نیست و همیشه خطر یک دور باطل وجود دارد. این دور از آن جا ناشی می شود که معمولاً برای تبیین یک رفتار، از یک صفت استفاده می شود؛ در حالی که خود آن صفت در ابتدا از همان رفتار استنباط شده بود. و همین طور فرض این که ثبات و انسجام در رفتار بر پایداری صفات زیربنایی شخصیت دلالت می کند،‌ اهمیت عوامل موقعیتی را نادیده می گیرد و فقدان یک نظریه برای تلفیق صفات در تصویر گسترده تر عملکرد انسان و فقدان نظریه در مورد تغییر و رشد شخصیت، از ضعف های این نظریه به شمار می آید.
جدول 2. «پنج بزرگ» عامل صفات و ویژگی های نشان دهنده ی آن.
ویژگی های نمره بالا مقایسه های صفات ویگی های نمره پایین
روان رنجوری (N)
نگران، عصبی، احساساتی، ناایمن، ناتوان، خودبیمارپندار. انطابق در مقابل ناپایداری عاطفی را می سنجد. افرادی را که مستعد اختلاف روانشناختی عقاید غیر واقعی، تمایلات افراطی و پاسخ های ناسازگارانه هستند شناسایی می کند آرام، راحت، غیر احساساتی، پر توان، ایمن، رضامند
برون گرایی (E)
اجتماعی،‌ فعال، پرحرف، مردم گرا، خوش بین، شوخ طبع، مهربان کمیت و تعاملات بین فردی، سطح فعالیت؛ نیاز به تحریک و ظرفیت برای نشاط را می سنجد خودار یا نجوش، ساکت و آرام ، بی نشاط، سرد و بی اعتنا، تکلیف گرا، گوشه گیر، آرام
گشادگی (O)
کنجکاو، دارای علاقه ی زیاد، خاکی،‌خلاق، مبتکر، تخیلی، غیرسنتی جست و جوی کنشگرایانه، ارج نهادن تجربه ها را به سبب فرد آن ها داشتن تحمل زیاد برای جست و جو و کشف موضوعات جدید را می سنجد سنتی،‌علائق محدود بی هنر، غیر تخیلی
انعطاف پذیر (A)
دل رحم، خوش طینت، تحمل کنند، باگذشت، خوش بین، زودباور، درستکار کیفیت جهت گیری های بین فردی در دامنه ای از مهربانی تا ستیزه جویی در افکار و احساسات و رفتار (کنش ها) را می سنجد. تلخ و طعنه زن، گستاخ، بدگمان فاقد حس همکاری و تعاون، کینه جو بی رحم، تحریک پذیر، دغلکار
وظیفه شناسی (C)
منظم، قابل اعتماد، سخت کوش، خویشتن دار، وقت شناسی شریف، آراسته، بلندپرواز، با پشتکار میزان سازمان دهی، مداومت و انگیزه فردی در رفتارهای هدفمند را می سنجد. مقایسه وجوه تمایز افراد قابل اعتماد، سختگیر با افراد وارفته و شلخته را نشان می دهد. بی هدف، غیر قابل اعتماد، تنبل، بی احتیاط ، اهمال کار، مسامحه کار و بی خیال، سست اراده، خوش گذران
اقتباس از کاستاپی . تی (Costa, P. T) و مک کری، آر. آر (McCrae, R.R) (1985) دفترچه پرسشنامه ی نوین شخصیت، با اجازه ی ویژه از مرکز ارزیابی روانشناختی، Fl, Lutz, Inc,c . طبع 1978، 1985، 1989، 1992.

پی نوشت ها :

1. منظور از پنج عامل برزگ، یعنی پنج عامل مرتبه ی دوم شخصیت که در واقع هر کدام از آن ها، از مجموعه ای از عوامل مرتبه ی اول (صفات) حاصل می شود. برای مثال اضطراب که یک عامل مرتبه دوم است، از صفاتی مانند نگرانی، تنیدگی، نگرانی و... به وجود می آید (مترجمان).
2. specific respnses.
3. superfactors.
4. صفات هم پراکنش، یعنی صفاتی که با هم تغییر می کند (مترجمان).
5. Ruymond, Cattell.
6. Eysenck. H,J.
7. منظور، پنج عامل برتر است که هر عامل، از پیوند چند صفت به دست می آید.

منبع مقاله :
کریستنسن، یان و هاگ واگنر و سباستین هالیدی؛ (1385)، روان شناسی عمومی، گروه مترجمان، قم، مرکز انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (رحمه الله)، چاپ اول.