نویسنده: سید محمدعلی حسینی زاده




 

مقدمه

تشکیل امپراتوری صفویه پی آمد تحولاتی است که بعد از حملات مغول در ایران روی داد. یورش مداوم مغولان، از بسیاری از مناطق ایران جز ویرانه ای بر جای نگذاشته بود. کاهش سریع جمعیت، قحطی های پی در پی، فقدان امنیت اجتماعی و از بین رفتن حاکمیت قدرت مرکزی، اوضاع سیاسی و اجتماعی را آشفته ساخته بود. از لحاظ سیاسی حملات مغولان دوره ای طولانی از تشتت و پراکندگی و ضعف قدرت مرکزی ایجاد کرد که تا ظهور صفویان به طول انجامید. در این مدت قبایل متعددی در عرصه سیاست ایران ظهور کردند و مدتی کنترل بخشی از ایران را به دست گرفتند، اما به جز دوره ی کوتاه تیمور، هیچ یک نتوانستند بر تمام ایران مسلط شوند.
از لحاظ فرهنگی در این دوره شاهد دو جریان هستیم که زمینه ساز ظهور صفویه شدند: جریان اول رشد تصوف و خانقاه ها و فرقه های صوفی است. بحرانی بودن اوضاع و احترام حاکمان به شیوخ و صوفیان، تصوف را به جریان عمده ی اجتماعی- فرهنگی مبدل کرد. جریان دیگر رشد روزافزون تشیّع بود. سقوط خلافت عباسی بغداد و حکومت های متعصب مذهبی، که حامیان اصلی اهل سنت بودند، به همراه تلاش عالمان شیعی که از تساهل مذهبی عصر ایلخانان به خوبی برای تبلیغ تشیّع استفاده کردند، زمینه را برای رشد تشیّع در ایران فراهم می کرد(1). رشد این دو جریان مقدّمه ای شد برای ظهور صفویه که تصوف و تشیّع گرایش اصلی آنان بود.

ظهور صفویان

دوره صفویه در تاریخ ایران اهمیت ویژه ای دارد. صفویان تحولات بنیادینی در جامعه ایران ایجاد کرده، بر تحولات جهانی نیز تأثیر مهمی بر جای گذاشتند. با گسترش تشیّع در این عصر، جامعه ایرانی علی رغم تفاوت های نژادی، فرهنگی و زبانی، به جامعه ای تقریباً یک دست از نظر مذهبی مبدل شد و مذهب به یکی از عوامل اساسی استقلال و وحدت ملی ایران تبدیل گردید. نفوذ آرمان ها و عناصر اعتقادی شیعه در فرهنگ ایران جامعه ای مذهبی به وجود آورد که قدرت های حاکم را وامی داشت نهاد مذهب را در اقدامات خود در نظر گیرند؛ به نحوی که چشم پوشی از این نهاد معمولاً به شکست سیاست ها می انجامید. قدرت یافتن عالمان، گروه جدیدی را وارد عرصه سیاست کرد که بعد از نهاد سلطنت مهم ترین نهاد سیاسی محسوب می شد و بعدها نقش مهمی را در تحولات ایران برعهده گرفت. علاوه بر این ها اقتداری که شاهان صفوی به سبب وجهه ی مذهبی خود و انتساب به خاندان پیامبر داشتند، در سایر دوره ها بی نظیر است و صفویان با اتکا به همین اقتدار توانستند بر ویرانه ی حملات مغولان و حکومت قبایل چادرنشین، حکومت مقتدری را بنا کنند که امنیت و رفاه و آرامش نسبی را در طول حدود دو قرن در ایران حاکم کرد.
در این دوره هم چنین به لحاظ وجهه ی مذهبی حکومت فرصتی مناسب برای فعالیت علما ایجاد شد و درنتیجه، متون علمی- مذهبی تشیّع گسترش یافت و اندیشه های فقهی و کلامی- فلسفی شیعه در سطح وسیعی مطرح گردید.
نقش صفویان در تحولات جهانی نیز قابل توجه است. امپراتوری عثمانی در آن زمان قدرت های اروپایی را به وحشت انداخته و بارها تا مرکز اروپا پیش رفته و حتی موفق شده بود«وین»، پایتخت امپراتوری هابسبورگ را محاصره کند و به اذعان اروپائیان اگر درگیری های دو امپراتوریِ مسلمانِ ایران و عثمانی توجه نیروهای عثمانی را به جنگ با ایران معطوف نمی کرد، اروپائیان نمی توانستند به سادگی از حملات سپاهیان عثمانی جان سالم به در برند(2). بدین ترتیب اروپا از اختلاف ایران و عثمانی در دوره ی صفویه سود فراوانی برد.
نسب صفویان به صوفی مشهور، شیخ صفی الدین اردبیلی(650-735ق)می رسد. شیخ صفی در دوره ایلخانی از نفوذ و اعتبار زیادی برخوردار بود؛ دوره ای که تصوف در ایران به اوج خود رسید. خانقاه وی در اردبیل هر ساله میعادگاه هزاران زایری بود که از نقاط مختلف بدان سوی می شتافتند(3). علاوه بر مردم، پادشاهان مغول و سردمداران حکومتِ وقت نیز به وی احترام می گذاشتند. رشیدالدین فضل الله، خود از مریدان شیخ بود و به او ارادت بسیار داشت(4). در طریقه شیخ صفی- برخلاف بسیاری از فرقه های صوفی موجود- بر ظواهر شریعت و اجرای فرایض مذهبی تأکید می شد و همین امر او را در نزد فقیهان محترم می داشت(5). به هر حال محبوبیت و نفوذ شیخ زمینه را برای فعالیت های سیاسیِ اخلافش فراهم آورد. بعد از شیخ، رهبری خانقاه صفوی به پسرش صدرالدین منتقل شد و در نسل وی باقی ماند. خانقاه صفویان هر روز گسترده تر می شد و به تدریج تشکیلات وسیعی را در برمی گرفت. شبکه تبلیغاتی صفویان از آسیای صغیر تا ماوراءالنهر گسترده شده بود(6). رابطانی به نام«خلیفه»، بین مریدان و مرشد ارتباط برقرار می کردند. مرشد از طریق این خلفا همیشه با مریدان در ارتباط بود و اوامرش در مدت کوتاهی به مریدان ابلاغ می شد. با این حال تا زمان شیخ جنید تلاش علنی برای به دست گرفتن قدرت سیاسی صورت نگرفت و ظاهراً شیوخ صفوی به نفوذ گسترده معنوی خود قانع بودند. واقعه مهمی که در فاصله زمانی شیخ صفی تا شیخ جنید روی داد، گرایش شیوخ صفوی به تشیّع بود که ظاهراً از زمان خواجه علی سیاه پوش آغاز شده است. قبل از این از تشیّع صفویان اطلاع دقیقی در دست نیست.(7) مورخان صفوی هم چنین از ملاقات تیمور با خواجه علی سخن می گویند که منجر به بخشیدن سی هزار نفر از اسیران تیمور به خواجه علی شد(8). بنابراین ادعا این عده صوفیان روملو را تشکیل دادند و از حامیان اصلی صفویان در دوره های بعدی محسوب می شوند. اما مورخان در صحت این ادعا تردید دارند. هم چنین گفته می شود تیمور املاک وسیعی را در اردبیل وقف خانقاه صفویه کرد که بی تردید قدرت اقتصادی زیادی به شیوخ می بخشید. بی نظمی ها و اغتشاشات این دوره از تاریخ ایران و گرایش جامعه به تصوف و آموزه های شیعی زمینه مساعدی برای اشاعه طریقه صفوی به وجود آورد.
در سال 851هـ .ق. شیخ جنید رهبر صوفیان صفوی شد و با درک قدرت نفوذ و تشکیلات بر جای مانده از اجدادش، تمایل خود را برای به دست گرفتن قدرت سیاسی نشان داد. به قول قزوینی چون نوبت ارشاد به حضرت سلطان جنید رسید آن حضرت داعیه سلطنت صوری فرمودند(9). جنید به بهانه مبارزه با کفار سپاهی از پیروان خود تشکیل داد و لباس مخصوصی برای آن ها معین کرد. اقدامات او جهانْ شاه قره قویونلو را به هراس انداخت و جنید به دستور او مجبور شد از اردبیل خارج شود و به آناتولی- جایی که پیروان زیادی داشت- پناه برد.
جنید مدت ها در آناتولی و سوریه سرگردان بود و به علت عدم پذیرش حکام محلّی و مخالفت علما با عقایدِ وی، نمی توانست در جایی مستقر شود(10). این سرگردانی و در به دری عزم او را در به دست گرفتن قدرت سیاسی جزم تر کرد.
در این دوران، از تلاش های تبلیغی جنید به سبب ویژگی های خاصِ فرهنگیِ قبایل این منطقه، استقبال گردید، که در مراحل بعدی به نفع صفویان تمام شد. احتمالاً جنید با درک ویژگی های اعتقادی مردم این منطقه- که با نوعی تشیّع ابتدایی آمیخته به غلوّ مشخص می شد- عقاید غالیانه ی خود را ابراز کرده است. به هر حال به نظر می رسد جنید با درک ویژگی های فرهنگی این قبایل به این نتیجه رسید که با اظهار تشیّع غالیانه می تواند به خوبی از نیروی این قبایل در رسیدن به قدرت سیاسی استفاده کند.
به گفته روزبهان خنجی بر اثر جاذبه شخصیت جنید و سخنان او چنان خود باخته گردیدند که خویش را بنده و او را پروردگار دانستند. مریدانش شرط صوفی گری را اطاعت کورکورانه از او و جان باختن در راه مرشد کامل تلقی می کردند و او را تجسم خدا در وجود انسان و خدای زنده می دانستند(11). همین اعتقادات علما را واداشت جنید و هرکه را به او بگرود، کافر بخوانند.
در همین احوال اوزون حسن پادشاه آق قویونلو برای استفاده از قدرت پیروان و نفوذ معنوی جنید در مقابله با قره قویونلوها، از وی دعوت کرد که به مقرّ حکومتش در دیار بکر بیاید(12).جنید چندی بعد با خواهر اوزون حسن ازدواج کرد و بدین ترتیب عملاً بین صفویه و دربار آق قویونلو وحدت ایجاد شد که کمک مؤثری به پیشبرد اهداف دو طرف در این زمان می کرد. جنید در سال 863 به اردبیل بازگشت و در آنجا به فعالیت های خود برای جذب پیروان جدید ادامه داد. دربار جهان شاه او را دوباره اخراج کرد و جنید به همراه عده ای از پیروانش ظاهراً برای جهاد با کفّار به قفقاز رفت ولی در جنگ با شیروانیان کشته شد.
در این زمان حیدر، خواهرزاده اوزون حسن و فرزند جنید به رهبری صفویان انتخاب شد و راه پدر را ادامه داد. پیروزی اوزون حسن بر جهان شاه قره قویونلو و ابوسعید تیموری صفویان را از موقعیت مناسبی بهره مند کرد. ازدواج حیدر با مارتا، دختر اوزون حسن رشته های پیوند این دو خاندان را محکم تر ساخت، اما با مرگ اوزون حسن اختلاف حیدر و یعقوب جانشین او بالا گرفت. حیدر راه پدر را در جمع آوری سپاه دنبال کرد. وی خود به ساختن سلاح پرداخت و سپاهیان خویش را به ابزار جنگی روز مجهز ساخت.(13)تاج قزلباش در همین دوره رواج یافت و پیروان صفویه از این به بعد با این کلاه دوازده ترک قرمز رنگ مشخص می شدند. هسته ی اوّلیه قزلباشان در این دوره شکل گرفت. این سپاه متشکل از پیروان صفویان از چند قبیله ترکمن بودند که حامیان اصلی آنان محسوب می شدند و صفویان پیروزی های خود را مدیون دلاوری اینان بودند. حیدر به یاری قزلباشان موفقیت های نظامی محدودی به دست آورد، اما سرانجام در جنگ با سپاه یعقوب به قتل رسید.
حیدر در حیات خود، چه از نظر اعتقادی و چه از نظر نظامی، تغییر عمده ای در فرقه صفویه ایجاد کرد. او عقاید افراطی و تعصب مذهبی را در میان پیروان خود تشدید کرد. پیروان حیدر قتل سفیان را جایز می شمردند.(14) این عقاید افراطی بعدها در سیاست های مذهبی شاه اسماعیل نقش عمده ای ایفا کرد و عامل سخت گیری های مذهبی شد. حیدر هم چنین اباحه را میان پیروانش تبلیغ کرد و آنان را از انجام فرایض دینی بازداشت حیدری ها تکالیف شرعی را رعایت نمی کردند و از محرمات ابایی نداشتند(15).
از حیدر سه پسر بر جای مانده بود: علی، ابراهیم و اسماعیل. علی به جای پدر بر مسند ریاست خانقاه صفوی نشست و خود را پادشاه خواند و قصد داشت انتقام پدر را بگیرد، ولی به دستور یعقوب به همراه سایر برادرانش به فارس تبعید شد.(16)بعد از مرگ یعقوب، رستم، نواده ی اوزون حسن برای پیروزی بر رقبای خود، صفویان را از تبعید فراخواند و با استفاده از حامیان شیوخ صفوی به پیروزی رسید اما بعد از پیروزی، از قدرت روزافزون سلطان علی، رهبر صوفیان به هراس افتاد و درصدد دستگیری او برآمد.
در جنگی که بین سپاهیان رستم و طرفداران صفویه روی داد سلطان علی به قتل رسید اما اسماعیلِ هفت ساله، فرزند دیگر حیدر را عده ای از هواداران این خاندان مخفیانه به لاهیجان مقر حکومت کارکیا میرزا علی از حکمرانان شیعه گیلان بردند. حاکم مذکور برای اسماعیل احترام زیادی قایل بود و شمس الدین لاهیجی از علمای شیعه منطقه را به تعلیم وی گماشت(17). در مدتی که اسماعیل در اختفا به سر می برد ارتباط او با مریدانش هم چنان حفظ می شد. یاران«اهل اختصاص»در کنار وی حضور داشتند و مریدان نیز مخفیانه به دیدارش می شتافتند.(18)
در این زمان تشکیلات خانقاه صفوی چندان منظم و استوار شده بود که مرگ شیوخ و اختفای شاه اسماعیل خدشه ای به آن وارد نمی ساخت. در مدتی که اسماعیل در گیلان به سر می برد حوادثی روی داد و زمینه مناسب را برای خروج اسماعیل فراهم کرد. اختلاف در خاندان اوزون حسن بالا گرفته بود و جنگ هایی بدون نتیجه قطعی روی داد. قدرت حکومت مرکزی عملاً از بین رفت و در گوشه و کنار کشور مدعیانی ظهور کردند که داعیه ی حکومت داشتند. در شرق ایران نیز سلطان حسین بایقرا پادشاه تیموری گرفتار اختلافات داخلی و حملات ازبکان شده، قدرتش رو به تحلیل می رفت.
در این اوضاع شاه اسماعیل، یا به احتمال زیاد یاران نزدیک وی به این نتیجه رسیدند که زمان مناسب برای تلاش نهایی در راه دست یابی به قدرت فرارسیده است.(19) تلاش های کارکیا میرزا برای منصرف کردن شاه اسماعیل به واسطه صغر سن، قلت سپاه و کثرت اعوان و انصار مخالفان(20)به جایی نرسید. شاه اسماعیل، نوجوانی که شخصیت کامل و زودرس او یکی از جالب توجه ترین و بدیع ترین حوادث تاریخ است(21)، با عده کمی از یارانش به طرف اردبیل حرکت کرد. این تصمیم به اطلاع طرفداران خانقاه صفوی رسید و آنان به تدریج خود را به سپاه اندک شاه اسماعیل رساندند.
شاه اسماعیل اوّلین نبرد خود را با شیروانیان با پیروزی قاطع پشت سر گذاشت. مرشد جوان دستور داد غنایم به دست آمده را به آب بریزند، زیرا شیروانی ها سنی بودند و مال آن ها به نظر شاه اسماعیل نجس بود(22). در نبرد بعدی اسماعیل موفق شد سپاه الوند آق قویونلو را شکست دهد و بعد از این پیروزی، صفویان وارد تبریز شدند، اسماعیل نوجوان پانزده ساله خود را شاهنشاه ایران خواند و علی رغم اصرار اطرافیان دستور داد که خطبه به نام ائمه بخوانند و شیعه را مذهب رسمی ایران اعلام کرد و دستور داد که همگی تبعیت خود را از این مذهب اعلام دارند(23).
در این زمان در ایران فرمانروایان متعددی حکومت داشتند. مؤلف احسن التواریخ آن ها را چنین برمی شمارد:
خاقان اسکندر شأن در آذربایجان، سلطان مراد در اکثر عراق، مراد بیک بایندر در یزد، رئیس محمد کره در ابرقو، حسین کیای چلاوی در سمنان، خوار و فیروزکوه، بایک بیک پرناک در عراق عرب، قاسم بیک در دیار بکر، قاضی محمد و مولانا مسعود بیدگلی در کاشان، سلطان حسین میرزا در خراسان، امیر ذوالنون در قندهار، بدیع الزمان میرزا در بلخ، ابوالفتح بایندر در کرمان(24).
شاه اسماعیل دهه ی اوّل حکومت خود را به جنگ با مدعیان مذکور گذراند. در سال 908ق. مراد میرزای آق قویونلو در نزدیکی همدان از صفویان شکست خورد. بعد از این شهرهای مرکزی ایران مثل قم، اصفهان و شیراز بدون درگیری به تصرف اسماعیل درآمد.
در سال 914ق. اسماعیل به عراق عرب روی آورد و بغداد را تصرف کرد و این پیروزی خود را با شکست خاندان آل مشعشع در هویزه و ملک رستم، حاکم لرستان تکمیل نمود و در ادامه این لشکرکشی، قدرت خود را در جنوب ایران تثبیت کرد. بعد از این پیروزی ها که قلمرو صفویه را در تمامی ایران- به جز خراسان- و نیز عراق عرب و قسمتی از آسیای صغیر گسترش داده بود به تبریز بازگشت. هدف بعدی وی خراسان بود که به تازگی دستخوش حملات ازبکان گردیده بود.
بعد از مرگ سلطان حسین بایقرا در سال 911ق. قلمرو حکومت وی گرفتار رقابت داخلیِ مدعیان و حملات خارجیِ ازبکان قرار گرفت. سرانجام ازبک ها به سرکردگی محمد خان شیبانی- که خود را از نسل چنگیز می دانست- به خراسان حمله و امپراتوری تیموری را مضمحل کردند و پس از فتح هرات در سال 913ق. به فکر از بین بردن دولت نوپای صفوی افتادند. شیبانی از نظر مذهبی بسیار متعصب بود و در نامه های خود شاه اسماعیل را تحقیر می کرد. شاه اسماعیل در 916ق. به خراسان لشکرکشی کرد و در مرو شکست سختی به ازبک ها وارد ساخت. محمدخان شیبانی نیز در این درگیری به قتل رسید و سر او را برای متحدش، سلطان عثمانی، فرستادند(25). با شکست ازبک ها خراسان به تصرف شاه اسماعیل درآمد و هرات نیز پذیرای حاکمیت قزلباشان گردید. این پیروزی تسلط قطعیِ شاه اسماعیل بر ایران را تثبیت کرد، ولی مشکلات صفویان و ازبک ها حل نشده باقی ماند. در سال 918ق. سپاه صفوی به فرماندهی امیر نجم ثانی برای حمایت از بابر شاه تیموری، پادشاه متحد اسماعیل، به ازبک ها حمله کرد(26). ولی به دلایل مختلف این لشکرکشی به شکست انجامید و امیر نجم کشته شد.از دلایل شکست امیرنجم خشونت بی اندازه ی وی در این جنگ ها بود، که به نوعی ریشه در کینه های ایرانیان از لشکرکشی های مغولان و تیموریان داشت، زیرا ازبک ها تبار مغولی داشتند(27). از سوی دیگر قتل عام ها و غارت های ازبکان، بعد از تصرف خراسان، این کینه را شدیدتر می کرد. عدم اطاعت قزلباشان از امیر نجم نیز از عوامل دیگر این شکست است.(28) این شکست دشمنان صفویه را تشجیع کرد. امرای ازبک با آب و تاب خبر پیروزی خود را به سلطان عثمانی رساندند(29).شهر هرات دوباره به تصرف ازبک ها درآمد. انبوهی از شیعیان قربانی سیاست های خشن ازبک ها شدند و به قتل رسیدند(30). شاه اسماعیل به قصد انتقام و جبران این شکست، بار دیگر به خراسان لشکر کشید و ازبک ها و هواداران آن ها را سرکوب کرد و هرات را باز پس گرفت.

جنگ چالدران و آغاز نبردهای ایران و عثمانی

اختلاف صفویان و عثمانی ها به شروع تحرکات سیاسی حیدر و جنید بازمی گردد. عثمانیان از لشکرکشی های شیوخ صفوی در قلمرو خود بیم داشتند. در زمان قتل حیدر، یعقوب آق قویونلو خبر قتل وی را با شادی و مسرّت، برای بایزید، سلطان عثمانی، فرستاد و او را سرحلقه ارباب ضلال خواند و بایزید نیز غلبه وی را بر گروه ضالّه ی حیدریه تبریک گفت(31). بعد از پیروزی شاه اسماعیل، بایزید دل به قوت ازبک ها بست. شکست ازبک ها و آوردن سر شیبانی به نزد سلطان عثمانی، ضربه ی سختی بود که به عثمانی ها وارد شد. از سوی دیگر اکثر نیروهای هوادار صفویه از ترکان آناتولی بودند و اتباع عثمانی شمرده می شدند. پیوستن آن ها به صفویه ضررهای زیادی، چه از لحاظ مالیاتی و چه از نظر نیروی انسانی، به عثمانی ها وارد می کرد. این مطلب را بایزید در پاسخ شاه اسماعیل که تقاضا کرده بود عثمانی ها به پیروانش اجازه خروج از قلمرو خود را بدهند، متذکر می شود(32). اما اسماعیل که تکیه گاه اصلی خود را از نظر نیروی نظامی در آناتولی می دید، نمی توانست از آن جا چشم بپوشد، لذا هر از چندگاه سرداران خود را برای جمع آوری پیروان صفویه به آناتولی می فرستاد که گاه درگیری هایی نیز بین طرفین رخ می داد(33).
عامل دیگری که گویا در اختلاف دو طرف مؤثر بود، این است که عثمانی ها درصدد تسلط بر تمام جهان اسلام و احیای خلافت بودند(34) و ظهور صفویه مانع بزرگی در این راه محسوب می شد، به خصوص که آن ها با رسمی کردن شیعه در ایران، هویت مستقلی برای ایرانیان پدید آورده بودند. قبل از ظهور اسماعیل نیز تلاش هایی برای نفوذ در ایران انجام می گرفت، نامه هایی به بزرگان ایران چون جامی و تفتازانی نوشته می شد و هدایایی برای آنان ارسال می گشت و حتی تلاش هایی برای نفوذ و تسلط سیاسی بر ایران صورت می گرفت، که نمونه بارز آن، حمایت از احمد میرزای آق قویونلوست. بایزید این شاهزاده را به نزد خود برد و او را به دامادی برگزید سپس او را به همراه بخشی از سپاه عثمانی روانه جنگ با رستم، پادشاه وقت تبریز کرد و وی توانست مدت کوتاهی در ایران حکومت کند.(35)
بسیاری از مردم و علمای سنی مذهب ایران نیز از این که عثمانی ها بر ایران مسلط شوند، ناراضی نبودند و گاه تمایل خود را به این امر نشان می دادند.(36) می توان گفت اگر با قیام شاه اسماعیل و رسمی کردن تشیّع، گونه ای از تشخص ملی در ایران حاصل نمی شد، غلبه عثمانیان بر ایران و پذیرفته شدن آنان در کمال سهولت، به دور از انتظار نبود.(37)
عامل دیگری که اختلافات دو طرف را تشدید می کرد، اختلاف مذهبی است. رسمی شدن شیعه در ایران با سیاست سنی مآبانه عثمانی ها همخوانی نداشت. اختلافات مذهبی را نمی توان تنها عامل این جنگ ها دانست ولی مسلماً نقش مهمی در رشد اختلافات دو طرف داشته است، به ویژه که هر دو طرف و به خصوص عثمانیان، که مشهور به غازی(مجاهد)بودند، خود را ناچار می دیدند که برای جنگ های خود، توجیه مذهبی بیابند تا بتوانند سپاهیان مسلمان خود را به جنگ با طرف دیگر بکشانند، از این رو تمام این جنگ ها در لفافه مذهب صورت می گرفت.
با وجود این اختلافات در زمان بایزید، به علت خوی و مشرب صوفی مآبانه ی وی و احترام زیادی که اسماعیل به بایزید می گذاشت و حتی او را بابا خطاب می کرد(38)، جنگی بین دو طرف درنگرفت تا این که سلیم فرزند بایزید علیه پدر شورش کرد و با کمک ینی چری ها او را از سلطنت خلع نمود. وی به علت خوی خشن و جنگ جوی خود، از همان آغاز، تمایل خود را به جنگ با صفویان آشکار کرد.
در همین زمان شورش وسیعی آسیای صغیر را در برگرفته بود. شاه قلی فرزند حسن خلیفه که در زمان شیخ حیدر به او پیوسته بود و از جانب شیخ مرام او را در بین قبیله خود ترویج می کرد، در سال 917ق. قیام کرد و شورش وسیعی را علیه عثمانی سازمان داد. او بارها سپاه عثمانی را شکست داد و در آخرین جنگ، خود او و وزیر اعظم عثمانی علی پاشا به قتل رسیدند(39).
پیروانش بعد از مرگ او به شاه اسماعیل پناه آوردند. شاه اسماعیل شاید برای این که نارضایتی ظاهری خود را از اقدام آن ها ابراز کند و بهانه ای به دست عثمانی ها ندهد، عده ای از سران آنان را به جرم راهزنی به قتل رساند و بقیه را پذیرفت. عثمانی ها از این قیام ضربه زیادی خوردند و رهبر آن را شیطان قلی نامیدند.
عکس العمل سلطان عثمانی نسبت به این شورش بسیار خشن بود. سلیم دستور داد که جاسوسان، اسامی کسانی را که احتمال شیعه بودن آن ها می رفت و یا تا سه پشت طرفدار صفویه بوده اند( از هفت تا هفتاد ساله) ثبت و ضبط کنند، آن گاه دستور قتل عام آن ها را صادر کرد. در این اقدام که کم تر نظیری در تاریخ ایران برای آن می توان یافت، بسیاری از شیعیان به قتل رسیدند و بسیاری را نیز برای این که مشخص شوند، داغ نهاده، به متصرفات اروپایی عثمانی کوچاندند و یا به بردگی فروختند. مورخان کشته شدگان این واقعه را چهل هزار تن نوشته اند(40).
بعد از این پاکسازی، سلیم قصد خود را برای جنگ با صفویه اظهار و نامه هایی توهین آمیز به شاه اسماعیل ارسال کرد و او را به جنگ فراخواند. شاه اسماعیل بی میلی خود به جنگ با عثمانیان را در نامه ای که به سلیم نوشت، ابراز کرد. اما سلیم دستور داد قاصد شاه اسماعیل را به قتل برسانند(41). سلیم قبل از جنگ، علما را گرد آورد و آن ها فتوا دادند که آن چه علمای شیعی می گویند، کفر است و جهاد با کافران ضرورت دارد و ثواب کشتن یک نفر شیعه به مراتب بیش از کشتن هفتاد نفر عیسوی است(42).
سپاه عثمانی در محرم 920ق. از ادرنه به طرف ایران حرکت کرد و در سر راه خود هرچه از قزلباش و طرفداران صفویه می دید سر به نیست کرد(43). از سوی دیگر شاه اسماعیل که در خراسان با ازبکان درگیر بود، به محض شنیدن خبر حمله عثمانی ها، به تبریز بازگشت. دو طرف در دشت چالدران در نزدیکی خوی با یک دیگر برخورد کردند و جنگ شدیدی درگرفت و درنهایت، سپاه عثمانی با کمک توپخانه و سلاح آتشین پیروز شد، سپاه صفوی درهم شکست و بسیاری از سرداران صفوی و علما کشته شدند که از جمله آن ها می توان به خان محمد استاجلو از سرداران بزرگ صفوی، امیر عبدالباقی صدر و وزیر شاه اسماعیل، سید محمد کمونه و سید شریف شیرازی از علمای شیعه و صدر شاه اسماعیل اشاره کرد. عثمانی ها بعد از پیروزی رو به تبریز آوردند اما از ترس شورش سربازان که عناصر متمایل به شیعه در میان آن ها کم نبود و نیز از ترس شبیخون قزلباشان بعد از هشت روز تبریز را ترک کرده، بازگشتند.(44)
این پیروزی ثمره چندانی برای عثمانی ها نداشت اما بر نیروهای صفوی اثر روانی زیادی بر جای گذاشت: افسانه شکست ناپذیری شاه اسماعیل شکسته شد و وجهه ی پیامبرگونه او زیر سؤال رفت؛ اندکی از پیروانش اعتقاد اولیه خود را به او از دست دادند و زمینه را برای نافرمانی دیگران از مرشد کامل فراهم ساختند.(45) بعد از این جنگ سیاست های خشن دولت صفوی تعدیل شد و این دولت برای برقراری روابط دوستانه با همسایگان کوشید(46). اثر این شکست بر روحیه ی شاه نیز بسیار منفی بود. شاه اسماعیل دیگر شخصاً در هیچ جنگی شرکت نکرد و سعی داشت عقده ی شکست خود را با میگساری جبران کند و بدین ترتیب موجبات مرگ زودرس خود را فراهم نمود.(47)
عثمانی ها بعد از این پیروزیِ ناتمام دوباره قصد حمله به ایران و یک سره کردن کار صفویان را داشتند اما درگیری آن ها با ممالیک و مرگ سلیم در سال 926ق. برای مدتی خیال آن ها را از جانب ایران منصرف کرد. ازبک ها بعد از این جنگ تشجیع شدند و بار دیگر خراسان را مورد حمله قرار دادند. تاخت و تاز آنان در نواحی شرقی ایران اوضاع آن منطقه را آشفته ساخت از سوی دیگر وقوع قحطی شدیدی نیز بر وخامت اوضاع آن جا افزود.(48) نیروهای صفوی موفّق شدند در مدت نسبتاً کوتاهی ازبکان را شکست دهند و آن ها را از خراسان بیرون کنند.

پی‌نوشت‌ها:

1.در مورد اوضاع مذهبی عصر ایلخانی ر.ک: شیرین بیانی، دین و دولت در عهد مغول.
2.سفیر اتریش در دربار سلطان سلیمان عثمانی گفته بود:«میان ما و ورطه هلاک فقط ایران فاصله است». ر.ک: ادوارد براون، تاریخ ادبیات ایران، ترجمه دکتر بهرام مقداری، ج4، ص 24.
3.قاضی احمد بن شرف الدین الحسین الحسینی القمی، خلاصة التواریخ، به کوشش دکتر احسان اشراقی، ص 19.
4.والتر هینتس، تشکیل دولت ملی در ایران، ترجمه کیکاووس جهانداری، ص 3.
5.منوچهر پارسا دوست، شاه اسماعیل اول، ص 121.
6.والتر هینتس، همان،‌ص 5.
7.در مورد تشیّع و سیادت اجداد صفویان تردیدهایی وجود دارد. حمدالله مستوفی در نزهة القلوب شیخ صفی و مردم اردبیل را سنی شافعی می خواند و این مستندِ عده ای از محققان برای نفی تشیّع صفویان شده است. قدیمی ترین سند در مورد سیادت این خاندان، صفوة الصفا اثر ابن بزّاز است که چندی بعد از مرگ شیخ صفی نوشته شده است، ولی چون در دوره صفویه بازنویسی و تصحیح شده، قابل اعتماد نمی باشد. مخالفان شاه اسماعیل در نامه های خود از این که وی دین آبا و اجدادی خود را ترک گفته، سخن گفته اند اما در نفی سیادت این خاندان به صراحت سخن به میان نیاورده اند. پطروشفسکی، دوستی شیخ صدرالدین و شیخ قاسم انوار از شیعیان مشهور را مؤیدی بر شیعه بودن صفویه می داند و احتمال می دهد که صفویان قبل از جنید تقیه می کرده اند که البته این امر با آزادی و تساهل مذهبی عصر ایلخانی و تیموری مناسبتی ندارد؛ به ویژه این که قره قویونلوها نیز معروف به تشیّع هستند. وقتی درباره ی مذهب از شیخ صفی پرسیده بودند، او گفته بود که ما بر مذاهب ائمه(اربعه)هستیم و می گویند او رأی مختار در میان مذاهب را بر می گزید. برای اطلاع بیشتر در این مورد رجوع کنید به: احمد کسروی، شیخ صفی و تبارش؛ پطروشفسکی، اسلام در ایران، فصل سیزده؛ ادوارد براون، تاریخ ادبیات ایران، ج4.
8.عالم آرای صفوی، به کوشش یدالله شکری، ص20. بعضی از مورخان در وقوع این ملاقات تردید کرده اند. ر.ک: فاروق سومر، نقش ترکان آناتولی در تشکیل و توسعه دولت صفوی، ترجمه احسان اشراقی و محمدتقی امامی، ص 11.
9.یحیی بن عبداللطیف قزوینی، لب التواریخ، ص 387.
10.والتر هینتس، همان، ص 22.
11.روزبهان خنجی، تاریخ عالم آرای امینی، تصحیح جان وودز، ص 272.
12.والتر هینتس، همان، ص 36.
13.روزبهان خنجی، همان، ص 270.
14.عبدالحسین نوایی، ایران و جهان از مغول تا قاجاریه، ص 144.
15.روزبهان خنجی، همان، ص 273.
16.امیرمحمود خواندمیر، تاریخ شاه اسماعیل و شاه طهماسب، تصحیح دکتر محمدعلی جراحی، ص 35.
17.حسن بیک روملو، احسن التواریخ، به کوشش عبدالحسین نوایی، ص 20.
18. همان، ص 40.
19.راجر سیوری، ایران عصر صفوی، ترجمه کامبیز عزیزی، ص 22.
20.خلاصه التواریخ، ص 47.
21.والتر هینتس، همان، ص 126.
22.خلاصه التواریخ، ص 62.
23.در این زمان اکثر مردم ایران سنی بودند و شیعیان به صورت پراکنده در شهرهایی چون قم، کاشان و نواحی مازندران و گیلان حضور داشتند، اما آموزه های شیعی چون حب اهل بیت در میان مردم وجود داشت. در تبریز وقتی شاه اسماعیل قصد خود را برای اعلام رسمیت مذهب شیعه- آن هم در نوع افراطی آن و همراه با لعن خلفا و صحابه ی مورد احترام اهل سنت- اعلام کرد عده ای از همراهانش مخالفت کردند و گفتند:«قربانت شویم، دویست-سیصد هزار خلق که در تبریز است چهاردانگ آن همه سنی اند و از زمان حضرات تا حال این خطبه را کسی برملا نخوانده می ترسیم مردم بگویند ما پادشاه شیعه نمی خواهیم- نعوذ بالله- اگر رعیت برگردند چه تدارک در این باب توان کرد؟! شاه اسماعیل 15 ساله گفت: مرا به این کار واداشته اند و خدای عالم و حضرات معصومین همراه هستند و من از هیچ کس باک ندارم به توفیق الله تعالی اگر رعیت حرفی بگویند شمشیر می کشم و یک کس زنده نمی گذارم»(عالم آرای صفوی، ص 64).در مورد انگیزه شاه اسماعیل از اعلام رسمیت مذهب شیعه بحث های فراوانی مطرح شده است، اما ظاهراً این تصمیم، پرورده ی ذهن شاه اسماعیل نوجوان است.
24. احسن التواریخ، ص 87.
25.عالم آرای صفوی، ص 457. این اقدام شاه اسماعیل در تحریک کینه ی عثمانیان نقش زیادی داشت.
26.ظهیرالدین بابر، شاهزاده ی تیموری تقریباً همزمان با شاه اسماعیل سلسله ی تیموریان هند را بنیان نهاد. بابر متمایل به شیعه بود و متحد شاه اسماعیل محسوب می شد. در این زمان چون ازبکان متصرفات او را گرفته بودند از شاه اسماعیل درخواست کرد که به کمکش آمده، ازبکان را از بخارا و سمرقند بیرون کند. شاه اسماعیل امیر نجم را با سپاه صفوی به کمک او فرستاد(عالم آرای صفوی، ص 358).امپراتوری گورکانی هند رابطه ی خوبی با صفویان داشت و همایون فرزند بابر از حمایت شاه طهماسب برخوردار شد. این امپراتوری سرانجام در(1274ق/ 1858م)به دست انگلیسی ها منقرض شد.
27. نجم ثانی بعد از قتل عام در قلعه ی قرشی گفت: «حال اندک دلم تسلی شد. عوض قتل عام چنگیز و امیرتیمور را کردم»(عالم آرای صفوی، ص 342) ازبک ها نیز قتل ها و خشونت های امیر نجم را بلایی می دانستند که خدا در برابر قتل ها و خشونت های تیمور و چنگیز فرستاده است. ر.ک: همان، ص 375.
28. ظاهراً عده ای از سران قزلباش امیر نجم را تنها گذاشتند (عالم آرای صفوی، ص 386). تعصب بی اندازه ی امیرنجم در ماندن و یک سره کردن کار ازبکان با وجود نداشتن امکانات کافی و زاد و توشه از عوامل اصلی شکست است. ظاهراً بابر نیز به همین علت امیر نجم را تنها گذاشت.
29. دکتر ذ.ثابتیان، اسناد و نامه های تاریخی و اجتماعی دوره ی صفویه، ص 106.
30.عالم آرای صفوی، ص 104.
31. عبدالحسین نوایی، اسناد و مکاتبات تاریخی ایران از تیمور تا شاه اسماعیل، ص 615-623 و ثابتیان، همان، ص 85.
32.عبدالحسین نوایی، شاه اسماعیل صفوی، ص 55-58.
33.در سال 918ق. شاه اسماعیل نورعلی خلیفه را برای جمع آوری طرفداران صفویه و انتقال آن ها به ایران به آسیای صغیر فرستاد و وی در آنجا چند بار با سپاهیان عثمانی درافتاد و ضربه های زیادی به آنان وارد کرد سپس به همراه عدّه ی زیادی از نیروهای طرفدار صفویه به ایران بازگشت (احسن التواریخ، ص 175).
در همین احوال سلیم به جای پدر به تخت سلطنت عثمانی تکیه زد. وی ابتدا به قتل برادران خود همت گماشت. مراد برادرزاده ی سلیم در زمانی که نورعلی خلیفه در آسیای صغیر به سر می برد از ترس کشته شدن، به صفویان پیوست و عازم ایران گردید. پناهنده شدنِ وی به ایران از بهانه های سلیم برای جنگ با شاه اسماعیل است. سلیم در زمان بایزید حاکم طرابوزان بود و مستقیماً با نیروهای طرفدار صفوی و صوفیان پیرو شاه قلی بابا برخورد داشت لذا کینه ی عمیقی از آن ها به دل گرفته بود که در برخی از منابع به آن اشاره شده است. ر.ک: عالم آرای صفوی، ص 332 و 456.
34. در نامه ای که سلیم به شاه اسماعیل نوشته، از شرایطی که برای صلح برمی شمرد، الحاق نام ایران به عثمانی و قبول سروری عثمانیان است. ر.ک: ثابتیان، همان، ص 114. و نوایی، همان، ص 160.
35.عبدالحسین نوایی، اسناد و مکاتبات تاریخی ایران از تیمور تا شاه اسماعیل، ص 433، 437 و 448.
36. ذبیح الله صفا، تاریخ ادبیات در ایران، ج5، ص 71 و عبدالحسین نوایی، شاه اسماعیل صفوی، ص 204. فضل الله بن روزبهان خنجی از علمای سنی مذهبی بود که آرزوی تسلط سلیم بر ایران را داشت. این نظریات از سویی ریشه در اعتقاد این دسته از علما به لزوم احیای خلافت در دنیای اسلام داشت و از سوی دیگر به دشمنی این ها با صفویه باز می گشت.
37. ذبیح الله صفا، همان، ص 72.
38. فاروق سومر، نقش ترکان آناتولی در پیدایش دولت صفوی، ص 36.
39.هامر پورگشتال، تاریخ امپراتوری عثمانی، ترجمه میرزا علی زکی آبادی، به اهتمام جمشید کیان فرد، ج2، ص 930.
40. ادوارد براون، تاریخ ادبیات ایران، ج4، ص 73 و هامر پورگشتال، ج2، ص 933. در زمان بایزید نیز در سال های 907-910ق. عده ای از شیعیان عثمانی را برای این که به صفویه نپیوندند به متصرفات اروپایی عثمانی به خصوص موره در یونان فعلی کوچ دادند: هامر پورگشتال، تاریخ امپراتوری عثمانی، ج2، ص 762.
41. هامر پورگشتال، تاریخ امپراتوری عثمانی، ص 838، سلیم یک بار دیگر بعد از جنگ چالدران قاصد دیگر شاه اسماعیل امیر سراج الدین عبدالوهاب از علمای آذربایجان را نیز که نامه ای از شاه با خود آورده بود زندانی ساخت و وی تا پایان سلطنت سلیم در زندان به سر برد و بعد از آزادی در دوره ی شاه سلیمان در عثمانی درگذشت. ر.ک: عبدالحسین نوایی، شاه اسماعیل صفوی، ص 233.
42.سرجان مالکوم، تاریخ ایران، ج1، ص 254 خود سلیم نیز در نامه هایش به این امر که علما فتوای جواز قتل شیعیان را داده اند اشاره می کند. این تندروی ها و تعصبات خشک ضربه های زیادی به دو کشور عثمانی و ایران وارد کرد و عده زیادی از شیعیان بیگناه را به قتل و اسارت و بردگی دچار ساخت. شیخ الاسلام عثمانی در این زمان علی جمال افندی است که در حالی که دشمنی خاصی نسبت به شیعه ابراز می کرد، نسبت به مسیحیان و یهودیان تبعه ی دولت عثمانی بسیار مهربان بود و از هرگونه ظلمی به آنان جلوگیری می کرد. وی بعدها جهاد با ممالک سنی مذهب را نیز به علت کمک به صفویان جایز شمرد و بدین ترتیب سلیم را در کشور گشایی اش کمک کرد. در مورد زندگی این شخص، ر.ک: طاشکپری زاده، الشقائق النعمانیه فی علماء دولة العثمانیة، ص 174. هامر پورگشتال برخی از فتاوای وی را در تاریخ خود نقل می کند. ر.ک: هامر پورگشتال، همان، ص 936.
43. رحیم زاده صفوی، زندگی شاه اسماعیل صفوی، ص 14-311.
44. هامر پورگشتال، همان، ج2، ص 841. نفوذ تبلیغات صفویه گاه تا سطوح بالای مقامات عثمانی نفوذ می کرد. احمد پاشا از سرداران عثمانی بود که به علت تمایل به صفویه در قاهره به قتل رسید(930ق)ر.ک: شذرات الذهب، ج8، ص 172. ظاهراً به سبب تمایل عده ی زیادی از سپاهیان به صفویان بود که سلیم به محض رسیدن به چالدران جنگ را شروع کرد تا از خطر شورش سپاهیان جلوگیری کند. اصولاً سپاه عثمانی به خصوص ینی چری ها که معمولاً در جنگ با مسیحیان بودند، دلیلی برای جنگ با مسلمانان نمی دیدند. علاوه بر این، فرقه بکتاشیه که بسیاری از ینی چری ها پیروان آن بودند، مشترکات اعتقادیِ زیادی با تشیّع صفویان داشت.
45. شاه اسماعیل قبل از این در هیچ جنگی شکست نخورده بود و این مسئله ی ادعاهای غلوآمیز صوفیان را در مورد او تقویت می کرد. اگر در این جنگ شکست نمی خورد مطمئناً در حق وی بیش از پیش غلوّ می کردند. روضة الصفا در این مورد می گوید: اگر در جنگ چالدران شکست نیافتی لشکریانش در مسئله ی او غلوّ کردندی و در حق او به شیوه ی غلات گفت و گو نمودندی. ر.ک: روضة الصفا، ج8، ص 43. هم چنین در این مورد ر.ک: راجر سیوری، ایران عصر صفوی، ص40. در مورد نافرمانی سرداران قزلباش نیز می توان به محمد زمان میرزا اشاره کرد که بعد از چالدران به استرآباد رفته علیه دولت صفوی شورش کرد. ر.ک: احسن التواریخ، ص 196.
46. پارسا دوست، همان، ص 489.
47. راجر سیوری، همان، ص 40. ظاهراً شاه اسماعیل از فکر جبران این شکست بیرون نمی رفت و سعی می کرد با اتحاد با اروپای مسیحی عثمانیان را به شکست بکشاند. از تأثیرات این شکست این بود که صفویان تا مدت ها از رویارویی مستقیم با عثمانی دوری می کردند و سعی داشتند با معطل کردن سپاه عثمانی تا فرارسیدن زمستان و شبیخون های پی در پی آن ها را ناچار به عقب نشینی کنند. در مورد خودداری شاه اسماعیل از جنگ با عثمانیان به هنگام درگیری آن ها با ممالیک گفته شده است که علما او را از جنگ با سلیم که با مسیحیان می جنگد بازداشتند و او را به جنگ گرجستان تشویق نمودند. ر.ک: عبدالعظیم رمضانی، تاریخ ده هزار ساله ایران، ج2، ص 32. خلاصة التواریخ با ذکر این که شاه اسماعیل تمایلی به جنگ بعد از چالدران نداشت، آن را به سیاست های شاه حسین اصفهانی، وزیر شاه اسماعیل بعد از چالدران نسبت می دهد.(ص 154). در مورد اتحاد با مسیحیان ر.ک: عبدالحسین نوایی، ایران و جهان از مغول تا قاجاریه، ص 142 به بعد.
48.حسن بیک روملو در احسن التواریخ می گوید: این قحطی آن چنان شدید بوده است که مردم گوشت انسان می خوردند (احسن التواریخ، ص 196.

منبع مقاله: حسینی زاده، سیدمحمدعلی، (1380)، اندیشه ی سیاسی محقق کرکی، قم: مؤسسه ی بوستان کتاب، چاپ دوم .