ظهور انسان دامدار
مترجم: مسعود رجب نیا
به احتمال قوی، شیوه ی شبانی زمانی از کشاورزی کاملاً جدا شد که بعضی از جامعه ها همچنان در مرحله ی شکارگری مانده بودند، به گسترش و کوچ دام داران کشاورز برخوردند که شاید با غصب شکارگاه های ایشان شیوه ی نو زندگی خود را به رخ ایشان می کشیدند. آشکار است که شکارگران چندان گرایشی به کار در کشتزار ندارند. در صورتی که دام داری بیشتر با شکارگری سازگار است. بنابراین، اگر شکارگران به علتی ناچار از تعدیل شیوه ی زندگی گذشته ی خویش شوند، چه بسا به دام داری رو کنند و کشاورزی را شایسته ی مردم آزاده نگیرند. پس، در حدود کناره های نخستین کانون های کشاورزی، یعنی در استپ های اروپا و آسیای میانه و شمال عربستان که چراگاه های طبیعی کار کشاورزی را دشوار ساخته بود، نخست شیوه شبانی پا گرفت.(1)
اشغال چراگاه توسط شبانان، بدان معنا بود که دو شیوه ی زندگی متفاوت که تا حدی به هم وابسته بودند و توانا بر تأثیر در همدیگر، در خاورمیانه در کنار هم پدیدار شدند. چنان که هنوز هم مرسوم است، شبانان گویا از همان آغاز گله های خود را در کشتزار درو شده می چراندند. بی گمان از همان آغاز اینان با هم داد و ستد می کردند. چون محصول اضافی کشاورزی و دام داری طبیعتاً مکمل هم بودند و شبانان که کوچ می کردند و حرکت بیشتری داشتند، به آسانی و به گونه ای طبیعی کالاهای خاص و گرانبها مانند سنگ سخت برای ساختن تبر و گوش ماهی برای آرایش و اشیای تباهی پذیر گرانبها را که اثری از خود برای بررسی باستان شناسان نمی گذارند، حمل می کردند. سرانجام کشمکش و پیکار مستمر میان روستاییان و شبانان که در کتاب مقدس به صورت داستان هابیل و قابیل بیان شده است، بایستی همان تکرار مردم نوسنگی باشد.
مردم جامعه های شکارگری که شیوه ی زندگی آنان در قطعات گسترده زمین اصولاً یکسان بود و مهارت های ایشان با وضع محیط سازگار، کمتر گرایشی به دگرگونی و درآمیختن با مردم همسایه داشتند. اما با پیشرفت کشاورزی و شبانی، شیوه های زندگی دیگر یکسان نماند؛ یک محرک تازه و نیرومند برای آغاز جنبش های نو زندگی آدمیان پدیدار شد. چون آدمیان دست به دگرگون ساختن محیط پیرامون خویش زدند تا آن را با زندگی خویش سازگار سازند، محدودیتهای گذشته در تغییرات اجتماعی کنار رفت و پیشرفت برجسته ای به سوی سطح کنونی مهارت و نظارت بر عوامل طبیعی آغاز شد.
در زندگی کشاورزان و شبانان نیز گردش فصل ها دارای همان اهمیتی شد که در زندگی شکارگران داشت. دوران های توفانی و خشکی که نامنظم در می رسیدند و با این همه محدود به فصل هایی قابل پیش بینی بودند، برای مردم سالنامه ای فراهم ساخت که زندگی ایشان و رونق کشترازرها و چراگاه ی ایشان بدان بستگی داشت. شاید توالی فصل ها در خاورمیانه در آن روزگار هم مانند امروز گاه نامنظم بوده است. ولی با این همه، تغییرات طبیعی در آنها کاملاً آشکار بود. صفت ممتاز این بخش از جهان امروز هم دارای باران های زمستانی و سپس بهار سرسبز و تابستان گرم و زمین خشک و تفته است. باران ها که ناشی از توفان های پر باد جنوبی اقیانوس اطلس است، همواره قبال اعتماد نیست. بنابراین، ضرورتاً سال های پرباران محصول پر ثمر می دهند و چراگاه ها پر علف می شوند و خشک سالی ها، گرسنگی نصیب آدمیان و جانوران می کنند.(2)
بنابراین، ضرورتاً بازی های باد و باران و فصل ها در دین مردم نوسنگی خاورمیانه موضوع اصلی و مهم به شمار آمد. دوره های فراوانی و خشک سالی، باران و آفتاب بی امان و خشکی بر کشاورزان تأثیری بسیار می گذاشت و مراسم و آداب دینی ایشان هم در نتیجه بستگی داشت به ترغیب نیروهای طبیعت به عمل بر مراد دل ایشان. مراسم کهن که استوار بودند بر اعتقاد به روح جانوران و گیاهان، همچنان بر جای ماندند. این آیین به آسانی با تشریفاتی در آمیخت که برای خوش آمد عوامل طبیعی و تشویق آنها به بخشیدن وفور نعمت که رسومی بودند نو یافته و پیوسته با زمین و آسمان و خورشید و باز بسته به «کیش حاصلخیری»، در خاورمیانه معمول شده بود.
دگرگونی گسترده ای که با انتقال از شکارگری به کشاورزی دامن گیر آدمیان شد، در رسوم بر جانی مانده از نوسنگی هم اثر گذاشت. با افزایش کارآیی زنان در فراهم ساختن خواروبار، بر میزان استقلال و احتمالاً قدرت ایشان افزوده شد و آثار بر جای مانده تا زمان تاریخی هم گاه دلالت دارند بر مادرسالاری که از دوران نوسنگی بر جای مانده بود. به نسبت گسترش کشاورزی در پهنه ی گیتی، در همه جا بر اهمیت زنان در خدمات پرستشگاه ها و شمار الاهگان افزوده شد. (3)
زمین ظاهراً زن انگاشته شده- که همانندی دارد با مادرکلان دین های بعدی- و شمار بسیار تندیس های خُرد زنانه که از آبادی های نوسنگی کاوش شده است، شاید نموداری بود از الاهه ی باروری زمین.(4) گذشته از این ها، تبرهای سنگی (که درختان را برای ایجاد کشتزار می انداخت) و آتش مقدس (که کشتزارها را حاصل خیز می کرد و کانون خانواده را فروزان نگاه می داشت) و کوه های مقدس و درختان و سنگ های مقدس گویا در آداب دینی نوسنگیان مظاهر و تأثیرات گوناگونی یافتند. همان گونه که ابزارهای نو، با به کار گیری مناسب شیوه های کار و فنون پیشین رو به تکامل گذاشتند، جلوه های اندیشه و هیجان های اخلاقی جامعه ی نوپای کشاورزی نیز به زودی با اسطوره و رواج رسوم و انجام دادن آداب عملی و رسوخ فکر تقدس کهن جنبه ی عقلانی و منطقی یافتند و مقرون به خِرَد گشتند.
با آن که کانون های آداب مذهبی، نمادها، آیین ها، مظاهر و رسوم عملی بدن گونه نسبتاً با شدت انتقال یافتند، آنیمیسم (جانگرایی) کهن پارینه سنگی و میان سنگی هم با دگرگونی های اندکی منتقل شد. اما از یک لحاظ شیوه ی زندگی و دین نوسنگی نقطه ی آغاز جنبش مهمی شد در ظهور و جلوه ی پرستش ماه و عملاً در ضرورت گاه شماری و حساب زمان. افزونی و کاهش اندازه ی ماه تنها عاملی بود از نظر مردم بدوی در شناخت گذشت زمان و گاه شماری. وانگهی، چون شاخ های احشام همانند هلال بود، کشاورزان روزگاران کهن، گاو ماده و الاهه ی ماه را با شمارش دشوار فصل ها به راه های بغرنجی که تفصیل آنها را نمی توانیم باز یابیم، پیوند داده اند.(5)
اهمیت اندازه گیری و شمارش در امور روزمره ی کشاورزی خاورمیانه بر گسترش و رشد جامعه و اندیشه ی مردم مؤثر واقع شد. به دیده ی شکارگران اندزه گیری زمان و مقدار چندان پر اهمیت نیست. از دیده ی او، زندگی مرکب است از زمان های فراوانی و گرسنگی که گاه با منجمد ساختن یا خشک کردن گوشت اضافی یا گرد آوری ذخیره ای اندک از دانه ها و ریشه های گیاهان وحشی معتدل تر می شود. اما، زمان تا هنگام شکار بعدی مجهول است و نیز بخرادنه به نظر نمی رسد که خوراکی برای زمان معین و محدودی که قابل پیش بینی نیست، ذخیره و انبار شود. همه این امور برای کشاورزی رنگی دیگر داشت. از نظر او، فصل ها فاصله های زمانی حیاتی بودند با زمان های قابل پیش بینی فراوانی و قحط و غلا. جیره بندی مصرف غلات تا رسیدن هنگام خرمن و انبار کردن محصول اضافی برای مصرف در خشکسالی و محاسبه ی مقدار بذر ضروری و مساحت زمینی که باید شخم شود و همه ی این گونه شمارش ها و پیش بینی ها و اندازه گیری ها، در زندگی کشاورزان روزگار باستان لازم بود. اساس همه ی این محاسبه ها بر روشی گذاشته شده بود که با آن فصل ها پیش بینی و فاصله ی اندازه گیری تا هنگام برداشت محصول تعیین می شد. بنابراین، در شرایط اقلیمی خاورمیانه، هنر اندازه گیری و حساب گری از ضروریات زندگی و امور بسیار مهم کشاورزان بود.
اندازه گیری تقریبی ابعاد زمین ها، با دقت کافی برای بر آورد بذر ذخیره ی ضروری به منظور کشت یا مساحت معین، شاید از نظر کشاورزان روزگار کهن چندان دشواری نداشت و حساب سر انگشتی برای این کار کافی بود. یک زنبیل بذر برای هر کشتزار و حجم زنبیل معینی متناسب با کشتزار معین رفع نیاز می کرد. تا هنگامی که آدمیان دست به کار آبیاری قطعات پهناور و ساختمان های عظیم نزدند، مقیاس های ابعادی چندان ضروری نبود. اما اندازه گیری زمان مشکل بزرگی شد؛ زیرا درشرایط اقلیمی فرا رسیدن باران های زمستانی به سادگی قابل پیش بینی نبود. باران های تابستانی و پاییزه چه بسا کشاورزان گرسنه را به اشتباه می انداخت و تخم افشانی را در هنگامی آغاز می کردند که به دنبال آن خشکی و گرمای بیش از حد ریشه ی غلات را می خشکاند. اشکال در این بود که مراحل مختلف زمانی با دگرگونی شکل ماه و همخوانی آن با سال خورشیدی همراهی و سازگاری ندارد. تنها هنگامی که آدمیان دریافتند که حرکات ماه و خورشید و ستارگان را رصد و تعبیر دقیق کنند، توانستند به دقت معلوم کنند که تحت کدام دوران از حرکات ماه بکارند و برداشت کنند، اهمیت فوق العاده ی اندازه گیری دقیق فصل ها و دشواری تعیین آنها انگیزه ای اساسی شد برای گسترش اندیشه و علوم در خاورمیانه.(6) تا زمان ظهور تمدن های سومری و مصری و پیدایش تقویم قابل اطمینان، مشکل مزبور حل نشد.
باید یادآوری کرد که مسائل تعیین زمان در مناطق آسیایی واقع در مسیر بادهای موسمی چندان مشکل نبود. بادهای موسمی جز در مناطق پیرامونی و حواشی مسیر وزش، ظهور خویشتن را با آشکاری هر چه بیشتر نمایان می سازند. دیگر مشکل این که بذر افشانی زودتر از زمان مناسب یا دیرتر انجام شود در میان نیست. بنابراین نیازی به داشتن گاهنامه و سال شمار دقیق هم نیست. شاید چندان دور از واقعیت نباشد که بگوییم بی اعتنایی تمدن هندی به زمان، مرتبط است با این تفاوت آشکار اقلیمی. بر خلاف هند، وابستگی کشاورزان روزگار کهن خاورمیانه به محاسبه ی زمان و گاه شماری چه بسا قالبی اساسی شد برای اندیشه ی غربیان و مسلمانان که از مناطق مدیترانه و خاورمیانه ی باستان ریشه گرفته است.
در جامعه های کشاورزی رهبری مردان در شکار از اهمیت افتاد. با گسستن انضباط و ترتیب سخت گروه های شکار، سازمان های سیاسی و حکومتی کهن ترین روستاها با آنارشیسم ملایم جامعه ی صلح خواه کشاورزی دم ساز و در سراسر جهان گسترده شد. اینک، شاید پیشوایان دینی که واسطه ی میان آدمیان بینوا و ناتوان در سر پنجه ی قهر طبیعت بودند، با عدم اطمینان از باروری زمین، پایگاهی بلند در رهبری اجتماعی یافتند. شکارگر نیرومند و مرد توانا و چابک دست که شغلش از جامعه رخت بر بسته بود یا به کناری رانده شده یا به کسادی افتاده، پایگاه بلند خود را از دست داد و جای به رهبری کشاورزان کامیاب داد.
در میان مردمی که بیشتر از شبانان بودند، سازمان های دینی سیاسی به راهی کاملاً جداگانه افتادند. برای نگاه داری گله ها از درندگان نیازی به همان دلیری و انضباط اجتماعی رایج در میان شکارگران در کار بود. در میان شبانان هم فعالیت اساسی اقتصادی مانند شکارگران کهن، وابسته به پیوند انگل وار به جانوران که ذخیره ی خوراکی آنان بودند. بنابراین، نظمی پدر سالارانه پدیدار شد که همگان با سلسه مراتب در فرمان سرکرده ای در آمدند که مسئول تصمیم گیری های روزانه برای یافتن چراگاه مناسب و ایجاد اوضاع مطلوب به منظور گذران شبانی بود. وانگهی، شبانان گرایشی به تمرینات رزمی و انضباط جنگی یافتند. بی گمان، مصادره ی چارپایان و احشام یا چراگاه دیگری آسان ترین و سریع ترین راه رسیدن به ثروت و قوت و تنها طریق ادامه ی زندگی در سال هایی بود که بی برگی و خشکی همه ی پیرامون را در کام خود فرو برده بود.
چنین سلحشوری با روح صلح آمیز جامعه های کشاورزی بیگانه بود. آثار باستانی مربوط به آغاز روستا نشینی نوسنگی نمودار جامعه های آرامش طلب است. تا زمانی که زمین کشاورزی فراوان بود و تا هنگامی که حاصل رنج یک خانوار مقدار زیادی محصول اضافی فراهم می ساخت، چندان انگیزه ای به جنگ پدیدار نمی شد. سنت های شدت عمل و سازمان شکارگری در چنین جامعه هایی رو به نابودی گذاشت. هنگامی روح سلحشوری و جنگ آوری زنده شد که شبانان جنگ جو بر روستاهای آرامش خواه تاختند و از آن جا سازمان و نهادهای سیاسی پیکارگر تمدن ریشه گرفت.
شیوه ی زندگی کشاورزی خاورمیانه با همه ی محدودیت هایش متضمن مزایای بزرگی نسبت به دوران شکارگری بود. با آن که زندگی چندان فراز و نشیب و هیجان و نشاطی نداشت، خوراکی بیشتر و به دست آوردن آن مطمئن تر بود و گروه بیشتری در یک قطعه زمین معین می توانستند ادامه ی زندگی دهند. چنین امتیازاتی به مفهوم آن بود که کشاورزی شیوه ای از زندگی شد که ناگزیر به پیرامون خویش راه می یافت و گسترده می شد و در هر جا که کشاورزی آسان میسر می شد، رواج می یافت. در اروپا، دست کم به زمین های سست و دامنه های کوه که متضمن خاک رسوبی و گچ بود- که در آن آب به گونه ای طبیعی فرو می رفت و زمین آسان شخم می خورد- برتری داده می شد. گسترش کشاورزی به سوی اروپا از دو راه گسترش یافت؛ یکی از سوی شمال مدیترانه و دیگری از جنوب آن. راه شمالی تر که عظمت بیشتری داشت، کشاورزان مشهور به «دانوبی» را به میانه و غرب اروپا در 4500- 4000 پ م کشاند. از جنوب کشاورزان و حَشَم داران از شمال افریقا و جبل طارق گذشتند و به کشاورزان دانوبی پیوستند. شکارگران کهن تر اروپا نابود نشدند و در جاهای دور از دسترس در جنگل ها تا زمان ها پس از آن که کشاورزان کوهسارها و دامنه ها را در اشغال گرفتند، ماندند. شاید در آمیختگی شگرفی در میان آدمیان در گرفته باشد و شکاگران گاه شاید هنرها و فنون نورسیدگان را به وام گرفته و به گروه کشاورزان پیوسته باشند.(7)
یک گسترش کشاورزی همانند هم در قزاقستان و سیبری میانه روی داد که شاید هزاران سال پس از آن که پیشروان کشاورزی به اروپای غربی در آمدند، صورت گرفته باشد. در حدود 2500 پ م اقتصاد وابسته به شکارگری در آن پیرامون، جای به جامعه های وابسته به حشم داری و کشاورزی داد که سفال های آنان آشکارا گرایش هایی نمودار می سازد که همانند آثار مشابه خاورمیانه است. وانگهی، این مردم مقدار اندکی مفرغ داشتند و در بخش های فلزخیز، بعضی از مردم دست اندر کار استخراج معدن بودند.(8)
در جاهای دیگر زمین، تقریباً از چگونگی گسترش کشاورزی نوسنگی دانسته نیست. در هند، هیچ شاهد آشکاری از دورانی که آدمیان زمین را تنها با سنگ و چوب شخم می زدند، پیدا نشده است. گو این که پس از رواج فلز تا هزاران سال از این نوع لوازم نوسنگی بهره گیری می شد.(9) اما جای کمی تردید است در این که کشاورزی و حشم داری به شیوه ی خاورمیانه دست کم در شمال هند رواج داشته و پایه ای فراهم ساخته باشد برای تمدن سند.(10) از دیگر سو در چین، شواهدی عینی از دوران نوسنگی در دره ی رود زرد پیدا شده است. انواع سفال های پیدا شده از روستاهای کهن چین کمابیش همانند سفال های یافته شده در استپ های غرب روسیه ی جنوبی و ایران شرقی است که گویای بعضی پیوندهایی میان فرهنگ نوسنگی دو بخش نام برده باشد. تاریخ نسبتاً اخیری که برای آثار نوسنگی چینی تعیین شده است، یعنی 2400 پ م، زمان کافی در دسترس مردم نیمه کوچ نشین کشاورزی می گذارد که از نواحی کوهستانی خاورمیانه اندکی پس از 6500 پ م راه پیموده باشند و خرد خرد از کناره های رودها و دامنه های جنگلی سراسری آسیای میانه گذشته و با مردم بومی در آمیخته و منزل به منزل و طی مراحل شیوه های کشاورزی، خود را به کرانه های رود زرد رسانده باشند. در عین حال، آثار نوسنگی چینی متضمن شواهدی است که نمودار وجود کشاورزی بدوی در جنوب رود زرد است. گویا ترینِ این شواهد وجود برنج است که تصور میرود از بخش کشاورزی اقلیم باران های موسمی آسیا سرچشمه گرفته باشد.(11) چنین می نماید که گویا شیوه های کشاورزی سر چشمه گرفته در شمال چین در هزاره ی سوم پ م با شیوه های دیگر کشاورزی سرچشمه گرفته از مناطق باران های موسمی برخورد کرده و در آمیخته باشد. این مطلب این فرضیه را که کشاورزی از دو بخش جداگانه ی جهان کهن برخاسته است، تقویت می کند.
مدت های مدید پیش از آن که بهره گیران از خیش های چوبی، سنگی و بیل در اوراسیا به منتهای گسترش و پراکندگی برسند، فنون کشاورزی دیگری که پیشرفته تر بودند در خاورمیانه پدیدار شد. شاید کمیابی روز افزون زمین های کشاورزی به اجبار با به اختیار مایه ی پیدایش شیوه های جدید و اصلاحات در روش های پیشین شده باشد. با افزایش کشاورزان نوخاسته، دیر یا زود زمانی فرا می رسید که همه ی زمین های مناسب پیرامون جامعه به فرسایش دچار می شد. سپس یا ضرورت مهاجرت پیش می آمد- چنان که بعضی چنین کردند- یا ناچار بودند در فاصله های مختلف به کشت در زمین هایی که حاصل خیزی آنها به سبب بهره گیری سالانه تباه شده بود، روی آورند.
مشکل مزبور برای مردمی که با کشت و کار شخم سطحی و سوختن بیشه ها خو گرفته بودند، با دو اختراع برجسته حل شد. یکی آیش و دیگری خیش کشیدنی. این دو شیوه سخت با هم پیوند یافته بودند. تنها دشوارترین کار گویا آماده کردن و آیش گذاشتن زمینی پهناور بود که خوب شخم زده شده باشد، منتها بدون بهره گیری از نیروی چارپایان. ولی، چون کسی بدین اندیشه پی برد که یک کج بیل را اگر به پشت یک یا دو چارپا ببندد می توان زمین را خوب شیار کرد، این امر کار یک خانوار معمولی را برای کشت زمینی بیش از میزان مصرف خویش آسان ساخت. با شخم زدن زمین و بی کشت گذاشتن آن و ضمن فصل کشت چندین بار شیار کردن و درو کردن علفهای هرزه و حفظ رطوبت زمین، حاصل خیری کشتزارها را می توان تا سالها حفظ کرد، گو این که در سطحی پایین تر از شیوه ی پیشین بهره گیری از زمین های بکر بیرون آورده شده از زیر جنگل باشد.
تعیین زمان و مکان پیدایش خیش آشکار نیست، در حدود 3000 پ م در خاورمیانه این شیوه معمول شده بود؛ زیرا خیش مورد بحث بر حسب اسناد سومری و مصری در حدود آن زمان ها، جای خیش سطحی ساده را گرفت. ولی، روشن نیست که این شیوه از چه زمان هایی پیش از تاریخ یاد شده رایج شده و آدمی نخستین بار از چه زمان با کامیابی از چارپایان برای کشیدن خیش بهره گرفت.(12)
چنین می نماید که ابتکار شیوه ی خیش و گاو آهن چندان امر شگرفی نباشد. کج بیل سه گوش پایی را از روزگاران کهن گویا ساخته باشند و این ابزار در پهنه ی جهان به دنبال گسترش بیل و شیار کردن زمین پخش و رایج شد. کج بیل سه گوش پایی همانا تعدیل ساه ای است که در بیل سه گوش پدیدار ساخته اند و دارای دسته ای کج است که کشاورز آن را بر زمین می فشارد و یک جای پا هم در ته آن دارد تا بتوان پا را روی آن گذاشت و با زور و سنگینی تن بدان فشار داد و با زاویه ی بسیار مایل نسبت به سطح زمین بیل را در زمین فرو برد.(13)
تبدیل این ابزار به خیش کشیدنی کاری ساده بود. همه ی آن چه ضروری بود، طنابی بود یا دو شاخه ای برای بستن به پایین دسته و چارپایی که بتوان به سر دیگر طناب بست. احشام را ممکن بود به آسانی با گره ای به دور شاخ ها بست. بعضی از نخستین خیش ها که در اسناد سومری و مصری نمودار شده اند، با این شیوه کشیده می شدند.(14) بنابراین، احشام به ویژه گاوهای نر نخستین چارپایان کشاننده شدند. بدین گونه، پیوند دیگری هم بر ارتباط میان جانوران شاخ دار با حاصل خیزی کشتزارها افزوده شدند.(15)
تیغه ی نخستین خیش ها کج نبود تا خاک را برگرداند. آنها تنها در خاک شیاری پدیدار می ساختند و سطح خاک را اندکی می کندند و شیاری به ژرفای چند سانتی متر ایجاد می کردند. گویا از ابتدا شیار زدن عمود بر هم، از مشخصات کار کشاورزی بوده است. بنابراین، شکل چهار گوش کشتزارها گویا مرتبط باشد با خیش های شیار انداز سطحی ابتدایی.
محدودیت های فنی نخستین خیش ها گویا تا حدودی شیوه ی مسکن آدمیان را تعیین کرده باشد. این خیش ها که هم کوچک بودند و هم سبک، نمی توانستند به آسانی در خاک های سخت به ویژه خاک رس فرو روند. بدین قرار، کشاورزان اروپایی خاک های رسوبی و شنی را حتی پس از آن که شخم زنی شیوه ی معمول و عادی کشاورزی شده بود، همچنان برتر می دانستند.
مهار کردن چارپایان برای شخم زنی گامی بود بسیار مهم. منابع انسانی با این عمل گسترش فراوان یافت؛ زیرا نخستین بار بشر به سرچشمه ی نیروی مکانیکی زورمندتر از عضلات خویش دست یافت. بهره کشی از نیروی حیوانی نیز وابستگی حشم داری و کشاورزی را قوت بخشید. کشاورزی در آمیخته یعنی کشت و کار با حشم داری، گویا از مشخصات ممتاز کشاورزی غرب ارواسیا بود. این شیوه نسبت به آدمیانی که تنها متکی به نیروی خویش بودند، مایه ی پیدایش سطح زندگی بالاتر و فراغت بیشتر شد.
رواج خیش کشیدنی موجب دگرگونی کار زنان و مردان در کشاورزی شد. شکارگری و نگاه داری حیوانات همواره کار مردان بود. چون حیوانات پا به کشتزار گذاشتند، مردان هم با آنها بدان جا راه یافتند. با این امر، مردان توانستند در خانواده و جامعه پایگاه از دست داده را باز یابند. تا زمان نخستین اسناد مکتوب، خانواده ی پدر سالار و برتری مردان در سراسر جامعه های کشاورزی خاورمیانه معمول شد. ناگفته نماند که شواهد کافی از نظام های کهن تری بر جای مانده است مبنی بر این که همیشه و همه جا برتری مردان در میان نبوده است، برتری یافتن خدایان و کاهنان مرد چنان که در دین سومری و مصری دیده شده است، گویا با تأثیر مهم مردان در امر کشاورزی وابسته باشد. سازمان سیاسی گویا چندان تحت تأثیر قرار نگرفت. آثاری بر جای مانده است از شیوه ی حکومت بر اساس تصمیمات غیر رسمی یک مجلس ریش سفیدان که تا دوران تاریخی بین النهرین ادامه یافته بود (16) و این گونه «دموکراسی ابتدایی» گویا سر مشقی ضروری شد برای حکومت در نخستین روستاهای کشاورزی.
روش شخم زنی در کشاورزی از خاستگاهش در خاورمیانه به همه جا پخش شد. چنان که پیش از آن هم بیل و کج بیل شیار زنی چنین شد. آثاری از کشتزارهای شخم شده در دانمارک که از حدود 1500 پ م شده است (17) و از شواهد و آثار محلی چنین بر می آید که آریاییان که بر شمال غربی هند در حدود همین زمان دست یافتند، با خود خیش را نخستین بار به شبه قاره ی هند بردند.(18) اما، در چین نخستین شواهد قطعی از خیش مربوط است به عصر دودمان چو در حدود 350 پ م.(19)
به هر حال، در کشاورزی نوسنگی، خواه با بیل باشد یا خیش، کار و کوشش متمادی و سنگین در بعضی زمان های سال ضرورت داشت؛ به ویژه در هنگام برداشت محصول و درو که یک سال ذخیره ی خوراکی وابسته بود به کوشش سخت و پی گیر که در آن مرد و زن و کودک همکاری می کردند. در فصل های دیگر، حتی در دوران های طولانی، کارهای سنگین در کشتزار چندان ضروری نبود. چنین فراغت هایی که در آن آدمیان در تلاش یافتن خوراک ضروری نبودند، فرصتی بود بی سابقه برای پدیدار ساختن فرهنگ انسانی.
این که نخستین کشاورزان فرصت های به دست آمده را با تلاش های بسیار خویش چگونه صرف می کردند، روشن نیست. تنها با حدس و گمان می توان گفت این فرصت ها را صرف سرود خوانی و پای کوبی و بعضی هنرهای هنوز فراموش نشده ای مانند خالکوبی، رنگ آمیزی پارچه، کنده کاری بر چوب، کارهای ساختمانی، ساختن اشیا با پر و چرم و آرایش مواد و مصالح تباهی پذیر می کردند. سفال های شکسته با بعضی تندیسک ها و الگوهای گل پخته شامل کما بیش همه ی اثار هنری بر جای مانده می شود و سنگ های صیقلی شده از برجسته ترین کارهای هنری ایشان است. چند تکه مس پیدا شده در نواحی روستایی شاهدی است بر آغاز پرداختن به فلزکاری. چنین آثار بر جای مانده ای کافی است نشان دهد که مهارت در پیشه ها در دوران نوسنگی نسبت به گذشته بسیار فراوان شده بود.
چنین مهارتی محدود هم بود. با توجه به این که شاید تنها کارشناس تمام وقت آن زمان متخصصان امور فوق طبیعی و ماوراء الطبیعه بودند، به نظر دور می نماید که در روستاهای نوسنگی کسانی بوده باشند که تمام وقت خود را صرف یک پیشه ساخته باشند. ایشان تنها در فرصت های گاه و بی گاه در طی سال بدان پیشه ها می پرداختند. بنابراین، رسیدن به استادی پیشه ها در روستاها امکان نداشت. این چنین استادی و مهارت ویژه ی روزگار پیدایش تمدم شهرنشینی است که در خاورمیانه در پایان هزاره ی چهارم پ م رخ نمود.
پینوشتها:
1. Karl Jettmar, "Les plus anciennes civilisations d'eleveurs des steppes d'Asie central, "Cahiers d 'histoire Mondiale, I (1954) , PP. 775- 76.
2. بی گمان خاورمیانه همیشه مانند امروز خشک نبوده است؛ اما بسیاری از عوامل خشکی احتمالاً باز بسته است به مردم آن جا که پوشش طبیعی را تباه ساختند و طبقه ی حاصلخیز زمین را شستند و به سرعت نابود ساختند. با این همه، اگر میزان باران در هزاره های ششم یا پنجم پ م زیادتر بود باز هم کشاورزان آن روزگار شاید دچار مشکل بی ابی و کم آبی بودند.
3. Robert Briffault, The Mothers (London : Allen & Unwin Ltd. , 1927) , III, pp. 45 and Passim; Pia Laviosa -Zambotti, Ursprung und Ausbretung der Kultur, trans. Ferdinand Siebert (Baden -Baden : Verlag fur Kunst & Wissenschaft, 1950) , pp. 164- 68.
4. در برابر، خدایان نرینه از آن روزگارهای اخیرترند، زمانی که دگرگونی های سیاسی و دگرگونی های دیگر، بنیادهای اجتماعی جامعه ی بدوی نوسنگی را سخت دست خوش ساخته بودند. نک:
Gertrude Rachel Levy, Gate of Horn, pp. 86- 88.
5. ارتباط میان احشام، ماه و فراوانی نعمت چه بسا که پس از اختراع خیش که بر احشام وظیفه ای دیگر برای شخم زدن واگذاشت، پدیدار شده باشد.
6. O. Neugebauer, The Exact Sciences in Antiquity (Princeton, N. J. : Princeton University Press, 1952) , p. 161.
7. C. Hawkes, The Prehistoric Foundations of Europe to the Mycenaean Age (London : Methuen & Co. , Ltd. , 1940) , pp. 87- 134; M. Richard Pittioni, (Zur Urgeschichte des Bauertntums,) Anzeiger der Oesterreichischen Akademie der Wissenschaften, Phil- Hist. Klasse, No. 21 (1957) , PP. 326- 341; J. G. D. Clark, World Prehistory, pp. 119- 29.
8. Karl Jettmar, (Zur Herkunft der turkischen Volkerschaften,) pp. 14- 15.
9. Stuart W. Piggott, Prehistoric India to 1000 B. C. (Harmondsworth : Penguin Books, 1950) , p. 37; Robert Eric Mortimer Wheeler, Early India and Pakistan to Ashoka (London : Thames & Hudson, 1959) , pp. 80- 82; D. H. Gordon, The Prehistoric Background of Indian Culture (Bombay : N. M. Tripathi Ltd. , 1958) , pp. 26-
10. این نتیجه گیری مبتنی است بر گرایش موجود میان سفال گری و نقش های هنری تمدن سند، ایران و سوریه و حتی کرت. نک:
Heinz Mode, Indische Fruhkulturen und ihre Beziehungen zum Westen (Basel : Benno Schwa be & Co. Verlag, 1944) ,p. 131 and passim Willibald Kirfel, (Vorgeschichtiche Besiedlug Indiens und seine kulturellen Parallelen zum alten Mittelmeeraum) , Saeculum, VI (1955) , PP. 166- 97.
11. J. Gunnar Anderson Children of the Yellow Earth (London : Kegan Paul, Trench, Trubner & Co. Ltd. , 1934) , p. 184- 87; C. W. Bishop, (Long- Houses and Dragon- Boats,) Antiquity, XII, (1938) , PP. 411- 24; W. Eberhard, (Eine neue rbeitshypothese uber den Aufbau der fruhchinesischen Kulture,) Tagungsberichte der Gesellschaft fur Volkerkunde, No. 2 (Leipzig, 1936) ;Folke Bergman, Archaeological Researches in Sinkiang (Stockholm : Bokforlags Aktiebolaget Thule, 1939) , pp. 14- 26.
کاوش های اخیر باستان شناسان چینی گرایش یافته است به کاهش همانندی میان نقش های سفالی شمال شرقی چین و نقش های سفال های اوکراین و آسیای غربی. زیرا بررسی های پیشین در بیان همانندی میان این دو گونه نقش ها راه گزافه در پیش گرفته بود و بعضی از مشخصات را به تأکید بیشتری تلقی می کرد و برخی را نادیده رها کرده بود. با این همه، دانشمندان اخیر چین نمی توانند از دو نکته چشم پوشی کنند؛ یکی غرور ملی و دیگری اصول آموزش مارکسیستی درباره ی تحولات پیش از تاریخ که اهمیت مهاجرت را منکر است. نک:
Cheng Te- k'un Archaeology in China. I : Prehistoric China (Cambridge : W. Heffer & Sons, 1959) , pp. 73- 87 and passim.
نحوه ی پخش شیوه های کشاورزی و نقشهای سفال ها که شاید روی نموده باشد، ضرورتاً ربطی به مهاجرت های انبوه در سراسر آسیا ندارد. مردم بومی اگر دچار بحران خوراک شوند، چه بسا که سرچشمه های تازه ی خوراک را پذیرا شوند و شیوه های شخم و خیش جدید را از همسایگان خویش به وام گیرند و بدین گونه مردم هر روستا نسبت به کشاورزان دورتر از محل آغاز پیدایش منابع و شیوه های مورد بحث، دارای مقام رهبری و پیشوایی در امر کشاورزی می شدند.
12. Paul Leser, Entstehung und Verbreitung des Pfluges, Anthropos Bibliothek, III, No. 3 (Munster : Aschendorf, 1931) , pp. 568- 69.
13. E. C. Curwen, Plough and Pasture : The Early History of Farming (New York : Henry Schuman, 1953) , p. 71.
14. Paul Leser, Entstehung und Verbreitung des Pfluges, pp. 551- 60.
خران و چارپایان اهلی شده ی دیگر و مناسب برای کشیدن خیش که در دسترس نخستین کشاورزان بودند، به آسانی تن به بند دادند. با این همه، جالب توجه است که بدانیم در ایرلند تا سده ی هفدهم میلادی از اسبان با شاخه های بید که به دمشان می بستند، بهره کشی می کردند. نک:
Charles Hughes, Shakespeare's Europe : Unpublished Chapters in Fynes Moryson's Itinerary. (London : Sherratt & Hughes, 1930) , p. 214.
15. شیوه ی استدلال پیشنهادی ادوارد هان
Eduard Hahn, Die Entstehung der Pflugkultur (Heidelberg : Carl Winter, 1909).
بر این پایه است که اختراع خیش نتیجه ی مراسم دینی بوده است برای افزایش محصول که گویا عبارت بود از گذاشتن گاری در جلو اسب یا بلکه خیش در جلو گاو نر! بی گمان بیشتر با خرد سازگار است بگوییم آیین باروری که در آن احشام را با کشتزارها پیوند می دادند، پس از پیدایش خیش پیدا شد نه پیش از آن. نگارنده بر آن است که مردی از دست سرزنش همسرش که کار خود را انجام نداده است به جان آمده بود، این ابتکار را کرده که هم کار ضرور را انجام داه باشد و هم آبروی مردانگی خویش را به عنوان سالاری و در فرمان داشتن چارپایان حفظ کرده باشد!
16. Thorkild Jacobsen, (Primitve Democracy in Ancient Mesopotamia,) Journal of Near Eastern Studies, II (1943) , PP. 159- 72.
17. E. C Curwen, (The Furrows in Prehistoric Fields in Denmark,) Antiquity, XX (1946). PP. 38- 39.
18. Stuart W. Piggott, Prehistoric India, p. 265.
19. C. W. Bishop, (Origin and Early Diffusion of the Traction Plow,) Smithsonian Institution Annual Report of Board of Regents, 1937, pp. 531- 47.
/م
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}