نویسنده: ویلیام هاردی مک نیل
مترجم: مسعود رجب نیا




 

تمدنهای دره های رودهای بین النهرین و مصر با همکاری کوهستانیان و شبانان پیروزمند پیرامون سرزمین های کشاورزی، مایه ی پیدایش مجموعه ای از تمدن های فرعی شد. ولی، نیروی دگرگون کننده ی شیوه های زندگی در همین جا متوقف نگشت. مردم سرزمین های دوردست تر هم تحت تأثیر جاذبه آن مقدار کامیابی های تمدن که بدیشان ممکن بود برسد، قرار گرفتند. همچنان که تمدن های زمین پایگاه هزاره ی دوم پ م از بعضی جهات عمده با فرهنگ دریا پایگاه کرتی تفاوت داشت، همان گونه هم خصوصیات گسترش تمدن به سوی پیرامون جهان متمدن از کیفیت گسترش از راه دریا متفاوت بود.

1. تمدن گران سنگی نخستین

دیدی دقیق لازم است تا بتوان چگونگی برخاستن تمدن کرت را در گسترش دریایی بسیار پهناور باز شناخت. کشتی های کرتی، یگانه کشتی هایی نبودند که بر روی آب های مدیترانه رفت و آمد می کردند. در مسافتی به سوی غرب، جزیره ی کوچک تر دیگری است به نام مالت که کانون عمده ی تمدن دریایی دوربردی بود که دامنه ی آن بدان سوی غرب مدیترانه، به اقیانوس اطلس می رسید. شواهد مربوط بدان تمدن از آثار باستان شناسی است و تعبیر آن ها دشوار؛ زیرا تنها آثاری که از این مردم دریانورد کهن مانده گور است و آثار گران سنگی که در کرانه های اقیانوس اطلس در اروپا و افریقا، از جنوب سوئد گرفته تا صحرای افریقا پراکنده است.
بر سر تعبیر آثار گران سنگی میان دانشمندان اختلاف فراوان است؛ زیرا در میان آن ها تفاوت شیوه ی ساختمان وجود دارد و تاریخ آن ها نامعلوم است. شاید نوع اصلی آن ها گورهای صخره ای یا تخته سنگی باشد که در بخش های اژه مشهور است و این ها انواع ساده تری هستند که با دگرگونی هایی از لحاظ ثروت و مهارت سازندگان ایشان در اروپای غربی ادامه یافته اند. مالت گویا کلان شهری باشد که از آن جا این تمدن گران سنگی به سوی غرب پراکنده شده است. مالت پایگاهی بوده است برای بازرگانی میان شرق و غرب مدیترانه و وجود چند پرستشگاه و ساختمان های دیگر، نموداری هستند بر این که جنبه ی تقدس خاصی هم داشته است.(1) باری، گورهای گران سنگی در شکل های گوناگون در کرانه های جزیره ها و سرزمین های دو سوی مدیترانه و در اقیانوس اطلس تا فرانسه، انگلستان و بالتیک پراکنده اند. گونه ای در شیوه ی زندگی وابسته به تمدن گران سنگی تا سده ی چهاردهم میلادی در جزایر دوردست قناری وجود داشته است.(2)
گسترش این تمدن گران سنگی گویا وابسته به رواج دینی بر پایه ی اعتقاد به گونه ای زندگی پس از مرگ. این تنها فرضیه ای است که می تواند کوشش های بسیاری را که مصروف ساختمان آرامگاه ها شده است، توجیه کند. نمی توانیم آیین دینی که روستاییان ساده دل اروپای غربی را بر آن داشته است که سنگ های صخره وار را بتراشند و آن ها را برای ساختن آرامگاه های نوسنگی بسیار شگرف حمل کنند، بشناسیم. ولی، می توان گفت که شمار بسیاری از مردم لازم بود که بتوانند بناهای بسیار عظیمی را بر پا دارند.(3) سنگ تراشی و تأکید بر زندگی پس از مرگ نشانی می دهد از پیوند با تمدن مصری. گو این که بی گمان، نفوذ های دیگر به ویژه از اژه در رشد فرهنگ گران سنگی دخالت داشته است.(4)
برای دریافت چگونگی پخش و پراکندگی تمدن گران سنگی در اروپا و تاریخ پیش روی آن، باید به حدس و گمان دست بریم و تصور کنیم که از حدود 2500 پ م در یانوردان آشنا به بعضی شیوه های فنی و مجهز به شور اندیشه های رایج در کانون های تمدن خاورمیانه، در جای جای کرانه های مدیترانه ی غربی و اقیانوس اطلس مستقر شدند و شیوه ی زندگی کشاورزان و ماهی گیران ساده ی ساکن آن بخش ها را دگرگون ساختند. جنبش گران سنگی هر جا که گام می نهادند مانند وارثان معنوی خویش، یعنی دیرنشینان ایرلندی آغاز قرون وسطی (با عرضه کردن زندگی جاودانی) اندیشه ی مردم پیرامون را به راهی تازه راهنمایی می کردند و شیوه ی زندگی آنان را در راه هدفهایی نو می انداختند.(5)
آثار گران سنگی تنها محدود به کرانه های مدیترانه و اقیانوس اطلس نیست. کناره های افریقای شرقی، هند جنوبی، آسیای جنوبی شرقی و بعضی جزایر اقیانوس آرام نیز دارای آثار گران سنگی اند که شگفت به آثار اروپا می مانند. هم چنان که مجتمع های کرانه های آثار گران سنگی در غرب، نمودار جنبش و حرکت از راه دریاست؛ شاید بتوان نتیجه گرفت که سر چشمه این حرکت از خاورمیانه بوده است. با وجود پیوندهایی که میان آثار گران سنگی شرقی و غربی وجود دارد، یک تفاوت آشکار میان آن ها دیده می شود و آن مربوط است به تاریخ آنها. پژوهش های باستان شناسی اخیر، گویا نمودار آن است که آثار گران سنگی هند نمی تواند از میانه های هزاره ی نخستین پ م زودتر باشد و اگر سازندگان این آثار از هند به سوی شرق کوچ کرده باشند، گورها و گران سنگ های برپا در آسیای جنوب شرقی و اقیانوس آرام باید از تاریخ بالا هم دیرتر باشند.(6) بنابراین، چنین می نماید که اندیشه ی گران سنگی و آیین و آداب آن در حرکت به سوی شرق کمابیش تا حدود 1500 سال دچار تأخیر شده و معلوم نیست که علت این امر چه بوده است.(7) با آن که میدان جغرافیای حرکت گران سنگیان گویا در نگاه او مایه ی شگفتی می شود؛ ولی در واقع سفرهای کرانه ای آن هم در دریاهای آرامی مانند مدیترانه و اقیانوس هند، حتی برای کشتی های بدوی کوچک که می توانستند در هر کرانی بی درنگ به هنگام برخاستن توفان پهلو گیرند، چندان دشوار نبوده است. راهپیمایی در خشکی امری جداگانه بوده و بستگی داشته است به عرصه ی نفوذ و برد تمدن و بنابراین، راه های آن کوتاه بوده است.

2. اجتماع نیمه متمدنان پیشرفته در دشت های اوراسیا

پیش روی دوربرد تمدن در زندگی مردم نیمه متمدن دریایی پیرامون جهان متمدن، گویا بیشتر مرهون انگیزه و آزمندی سیری ناپذیر کسب فلزات بوده است. هم چنان که زرِ نوبه به مصر و دره ی بالای نیل راه یافت، شاید همین آزمندی در طلب فلزات دکن موجب شد که مردم سند بدان بخش راه جویند. اما، برجسته ترین جهت گسترش تمدن در هزاره ی سوم پ م به سوی شمال در دشت های غربی و مرکزی بود. از همان آغاز پیدایش تمدن، بخش کوهستانی دایره وار شمال و مشرق میان رودان سرچشمه ی عمده ی فلزات بود و در 2500 پ م راه های بازرگانی خشکی از کوه های ارمنستان- که شاید کهن ترین و به کار گرفته ترین کانون فلزی باستان باشد- به سوی آسیای صیغر و قفقاز و کوه های زاگروس پیش روی کرد.
پراکندگی و رواج شناخت فلزات در آغاز، به احتمال قریب به یقین کار کاسبان سرگردان و دوره گرد بود، و آهنگرانی که رازهای پیشه ی خود را به کسی ابراز نمی کردند، گونه ای نشانه ی ویژه بر خود و نیز گونه ای موقع خاص مقدسی در میان بیگانگانی که در میان ایشان کار می کردند، داشتند.(8) هیچ مانعی بر سر راه این پیشه وران بدوی به سوی شمال و نیز به سوی جنوب کوهستان های پر آهن نبود؛ زیرا سران قبایل نیمه متمدن دشت های پیرامون به زودی دریافتند که به بیگانگانی که راز ساختن اشیای گران بهایی مانند تبر و چاقو و شانه ی آرایش مو را می دانستند، باید خوش آمد بگویند. نخستین شاهد باستان شناسی نفوذ فلزات به سوی دشت های شمال از حدود 2500 پ م است، هنگامی که سران دره ی کوبان، در شمال قفقاز، دست به فراهم ساختن جنگ افزار و گوهرگری زدند.(9) در طی صدها سال بعد، آشنایی شگرفی با شیوه های تمدن و به ویژه فنون جنگی به سوی دشت های غربی راه یافت.
مراحل دقیق جغرافیایی و زمانی این فرایند آشکار نیست. پیش از رسوخ عمده ی جنگ افزار و شیوه های فنی جهان متمدن در بخش شمالی دریای سیاه، مهاجمانی شروع کرده بودند به پیشروی به سوی غرب در سرزمین های جنگلی اروپا. این مردم را باستان شناسان «تبرزینی» نامیده اند. پیوند دور ولی با این همه واقعی ایشان با فرهنگ های پیشرفته ی خاورمیان، از آن جا به خوبی آشکار شده است که چون دست به تاختن به اروپای میانه زدند، جنگ افزار عمده ی ایشان هنوز سنگی بود ولی شکل آن به جنگ افزارهای مشابه فلزی سومری شباهت داشت.
با آن که کوچ مردم دشت ها به اروپا را مردم «تبر زینی» آغاز کردند، شتاب این حرکت به هنگامی که نسل های آینده با هنر مفرغ سازی آشنا شدند، شدت بیشتری یافت. بنابراین تا حدود 1700 پ م نیمه متمدنان مفرغ ساز که به زبان های هندواروپایی سخن می گفتند، چون به کرانه های اقصای غرب اروپا رسیدند، با مردم گران سنگی کرانه های اقیانوس اطلس برخوردند و آنان را به فرمان خویش در آوردند. در نتیجه، پیروزمندان خویشتن را در طبقه ی اشراف قرار دادند و مردم پیشین را خراج گزار کردند. بی گمان، همه آثار فرهنگ گران سنگی نابود و بر افکنده نشد. در واقع، چنین می نماید که بزرگ ترین آثار گران سنگی که همانا دایره های سنگ های ایستاده باشد، به دستور پیروزمندان ساخته شد که در آن دایره ای از درختان کهن را نمودار ساخته اند که شیوه ای از ساختمان مقدس است و چه بسا از شمال یا مشرق اروپا سرچشمه گرفته و توسط اقوام هندواروپایی به سوی غرب آورده شده است.(10)
انتشار این فرهنگ جنگاوری مایه ی انقلاب بزرگی در اروپا شد. به جای روستاییان آرام و شکارگران و ماهی گیران دور افتاده از هم، در اروپا مردمی نیمه متمدن جنگجوی مفرغ ساز ساکن شدند. از نظر زبانی، اروپا اروپایی شد؛ چون زبان این مردم جنگاور بالمآل جایگزین زبان های گذشتگان در اروپا گشت.(11) از یک جنبه ی ژرف نیز، رواج افزار مفرغی و آغاز دوران مفرغ در جامعه ی اروپایی انحرافی دیرپا پدیدار کرد. اروپاییان جنگجوتر شدند و ارزش آدمیان را به جنگاوری می دانستند که در این ارزیابی هیچ مردمی (جز ژاپنی ها) به پایه ی ایشان نمی رسیدند. این صفات که از جنگاوران حشم دار دشت های غربی سرچشمه گرفته بود، در اروپا ریشه گرفت و از میراث اروپاییان شد که هنوز هم بر جای مانده است.
تمدن پیشرفته ی نیمه متمدنان دوران مفرغ اروپا، تنها غیرمستقیم با کانون های تمدن خاورمیانه پیوند داشت. زیرا، کوه های فشرده و دشوار آناتولی و قفقاز از انتشار شیوه های تمدن و جنگ افزارسازی و دیگر اموال و اشیاء و مهارت هایی که حمل آن ها آسان بود، جلوگیری می کرد. اما، اندکی بیشتر به سوی شرق، در آن جا که نجد ایران آغاز می شود، تا میانه های دشت های اوراسیا هیچ این چنین کوهسارهای محدود کننده ای در برابر انتشار تمدن میان رودان وجود ندارد. از هزاره ی چهارم پ م کانون های کشاورزی در پیرامون بخش های پُرآب تر این نجد پدیدار شدند و کشاورزی گویا در طی هزاره ی دوم در آن جا اهمیت افزون تری یافت.(12) در چراگاه های پیرامون و میان آبادی های کشاورزی، حشم داران نیمه متمدنی می زیستند که از نظر زبان پیوندی داشتند با جنگاوران دشت های غرب. این شبانان، از طریق جامعه های کشاورزی همسایه، تحت نفوذ روزافزون کانون های فرهنگی دور دست میان رودان قرار گرفتند. در این پهنه، اندکی پیش از 1700 پ م جوش خوردگی مهمی میان فنون تمدنی با رزم آزمایی نیمه متمدنان گویا پدید آمد، زیرا در این جا که به احتمال قوی گردونه هایی با دو چرخ که به سرعت وسیله ی کارآمد و مؤثری شد، در میدان های جنگ اوراسیا اختراع یا احیاناً فقط تکمیل شد.
دشت نشینان در حدو 3000 پ م اسب را اهلی کردند. در آغاز از گوشت آن بهره می گرفتند.(13) فکر به مالبند بستن اسبان (یا چارپایان «خانواده ی اسب») از بین النهرین سرچشمه گرفته و در سومر باستان رایج بوده است. ولی ارابه های چهار چرخ سومری که گردش آن ها به پیرامون با روی زمین کشیدن چرخ هایشان میسر می شد، گو این که در رژه ها و در حمل و نقل مؤثر بودند، بسیار کندتر از آن بودند که در کارزارها به کار آیند. تا هنگامی که چنین وسیله ای بدان جا می رسید که مبدل به گردونه ای تندرو و آسان گرد به هر سو و در جنگل ها سلاحی مؤثر شود، می بایستی بسیاری دگر گونی ها در ساختمان آن ها پدیدار می گشت. به ویژه ضروری بود که چرخ های پره دار سبک ساخته شود که گردش چرخ ها به آسانی در پیرامون یک محور ثابت و گونه ای مالبند و ستام که اسبان بدان بسته شوند، پدید آید تا گردونه های دو چرخ مؤثر در جنگ فراهم گردد.
جنگ افزار و وسایل پیکار نوپدید کامل عبارت بودند از: گردونه که توصیف آن رفت؛ کمان نیرومند چند تکه؛ و رواج ساختمان دژهای گلی ساده ی چهار گوش در دشت های همواره یا هامون. نوآوری های نیمه متمدنان عبارت بود از به کار گرفتن اسبان برای کشش. بی گمان این اندیشه همراه با فنون و شیوه های درود گری و سراجی در هم آمیخت تا ساختن چرخ های پره دار سبک و توپر دور سوراخ برای جای گرفتن پره ها و ستام و یراق مناسب، که این همه از میان رودان پدید آمد و تکمیل شد.(14)
کمان مرکب یا چند تکه نیز گویا در هزاره ی دوم پ م (15) امر تازه ای نبود بلکه تناسب آن در جنگ های گردونه ای بدان اهمیتی بخشید. یک کمان چوبی که با استخوان و پی بر استواری و نیروی پرتاب و خاصیت فنری آن افزوده شده بود، از ضرورت مصرف نیروی کمان دار می کاست و بدن گونه تیراندازی را که در جایگاه تنگ گردونه ایستاده بود توانا می ساخت تا به آسانی از فراز دیواره ی سنگری گردونه تیر رها کند. بدن گونه برای گردونه سواران میسر شد که هم چنان تیر انداز در میدان پیکار بتازند. حتی با انضباط ترین و مجهزترین پیادگان هزاره ی دوم پ م یارای پایداری در برابر باران تیری که از گردونه بر سر آنان می ریخت، نداشتند؛ و چون پیادگان تیره بخت از تیرباران گردونه سواران از کار می ماندند، با یک حمله ی گردونه کارزار به پایان می رسید. پایداری در برابر این گونه شیوه ی جنگی ناممکن بود.
سپاهیان بی گردونه هنگامی امکان پیروزی می یافتند که بر گردونه ها به هنگامی که سواران پیاده شدند و لگام اسبان را برداشته بودند بتازند و آنان را پراکنده کنند. گردونه رانان که سراسر خاورمیانه را زیر سم ستوران خویش پیموده بودند، برای پرهیز از غافلگیر شدن، شیوه ی ساختن استحکامات ساده ای به شکل چهار گوش در بیابان ها را در پیش گرفتند.(16)
نیمه متمدنان دشت های آسیای میانه که به پرورش اسب اشتغال داشتند، با پیش گرفتن شیوه ی جنگی گردونه ای، مردمی شدند هراس انگیز. ضمناً روش زندگی شبانی مستلزم نیک شمردن و بر افراشتن صفت جنگاوری و پهلوانی بود و سازمان حکومت ایلی و فرمان برداری بی چون و چرا از سران قبیله هم، بر کارآیی نظامی و رزم آوری ایشان افزود.
فنون جنگی جدید به سرعت توازن اجتماعی را در سراسر اوراسیا بر هم زد. هیچ یک از مردم یا هیچ حکومتی در جهان متمدن نبود که یارای پایداری در برابر گردونه ی اسبی را داشته باشد. با این دگرگونی سریع، توازن نیروها، پیروزی های سریع و پهناور و جابجایی مردم گوناگون در بخش پهناوری از جهان روی نمود. نیمه متمدنان به هر جا که در آمدند، زندگی بومیان را یا عمیقاً یا سطحی دچار دگرگونی ساختند. جامعه های متمدن دیگر از برتری نظامی در برابر همسایگان نیمه متمدن محروم شدند. دیگر سراشیبهای اجتماعی از جهان متمدن کشاورزی خاور میانه به بخشهای نیمه متمدن پیرامون، چنان که در هزاره ی سوم پ م بود، پیش نمی رفت بلکه جریان از سوی نیمه متمدنان و سیل مهاجرت ایشان به سوی کانون های تمدن کهن نیز جاری بود، به برکت پیدایش شیوه ی جنگی گردونه ای، سیل مهاجمان نیمه متمدن مانند کاسیان به سوی بین النهرین و هیکسوسها به مصر و میتانیان به سوریه سرازیر شد.
بی گمان، پیشروی هندواروپاییان در اروپای غربی بی بهره گیری از گردونه ی جنگی روی نمود. برای قبیله های دشت ها که بر مردم آرامش جوی روستاها و ایل های شکارگر ناتوان شبه جزیره ی اروپا پیروز شدند، بهره گیری از بازپسین شیوه های جنگی به هیچ روی ضروری نبود. باری، این قبیله های دشت نشین شاید از پیشه وران شایسته که بتوانند چرخ و لگام و دیگر افزار خاص گردونه ی جنگی را بسازند، بی بهره بودند. با گذشت زمان، سلاح های ممتاز تازه ای به اروپا راه یافت؛ ولی این ها بیشتر جنبه ی تشریفاتی داشتند و مظهر توانایی و شکوه دارندگان آن ها بودند تا افزارهایی که در میدان به کار آید. کاربرد مهارت های جنگی گردونه ای با تیر و کمان مستلزم وجود سرزمین های پهناور و هموار بود و چنین زمین هایی در اروپای غربی و شمالی پوشیده از جنگل های انبوه بسیار اندک بود.(17)
وانگهی، در بخش های شمالی تر آسیا، هیچ شاهدی بر رواج شیوه ی جنگی گردونه ای به دست نیامده است.(18) بی گمان، در آغاز هزاره ی دوم پ م جنگاوران دشت هایی که فرهنگی بسیار همانند دشت های دریای سیاه در شرق داشتند، تا سرچشمه های روی ینی سئی راه جستند و گونه ای جامعه ی اشرافی در قلب سیبری بنیاد نهادند. ولی، در این جا نیز مانند بخش های دوردست و شمالی تر اروپا، چیزی که بتواند غارتگران و چشمان گرسنه و آزمند ایشان را جلب کند، نبود. با شناخته شدن گنجینه های ثروت خاورمیانه و هند، گروه های جنگاور مجهز به گردونه ها که سلاحی مؤثر و گرانبها بودند، به سوی واحدهای کشاورزی پرجمعیت آسیای میانه و آسیای جنوبی- از ایران و دره های آمودریا و سیردریا گرفته تا ترکستان چین و رود زرد- تاختند.
پژوهش های باستان شناسی در ترکستان هنوز بدان جا نرسیده است که آثاری از گردونه رانان پیروزمند را که در واحدهای آن بخش مندرج است، نمودار سازند.(19)
ولی، در دره ی رود زرد، اسب و ارابه همراه با زره و جنگ افزار مفرغی و کمان چند تکه و استحکامات چهار گوش از 1300 پ م پیدا شده است.(20) چنین همانندی بزرگی با شیوه ی جنگی و تجهیزات خاورمیانه، گویا امری تصادفی نباید باشد. گروه های جنگاور از مرزهای پیرامون نجد ایران یا شاید بیشتر به سوی شرق، در حدود آلتایی، گویا گام به گام و آبادی به آبادی راه پیموده باشند تا از ترکستان چین گذشته به دره ی رود زرد رسیده و در آن جا بر مردم روستایی نوسنگی چیره شده باشند.(21)
در طی این راهپیمایی آسیایی که 200 سال یا بیشتر زمان گرفت، دگرگونی های بزرگی از نظر زبان شناسی و آمیزش نژاد ها در میان گردونه رانان رخ داد. مردم پیروزمند چون به واحه یا آبادی جدیدی می رسیدند، گویا از بومیان زن گرفتند و پسران خویش را به سوی آبادی آن سوتر گسیل داشتند. بنابراین، ضرورتی ندارد تصور کنیم هندواروپایی زبانان بر چین دست یافتند، و نیز اگر پیروزمندان از راه آبادی های واحه ای آمده باشند، گروه های پرشماری بوده اند. زیرا، واحه های حوضه ی تاریم بسیار خردتر از آنند که گنجایش گروه بزرگی از گردونه رانان و اسبان و وسایل مربوط بدان ها را داشته باشند. به راستی گروه بزرگی از گردونه رانان و اسبان و وسایل مربوط بدان ها را داشته باشند. به راستی که کوچکی واحه ها و دشواری گنجانیدن پسران جوان در مرزهای محدود آن ها، گویا انگیزه ای نیرومند پدیدار می ساخته است برای ماجراجویی و راندن به سوی شرق.
با نبودن پژوهش های باستان شناسی کافی، اکنون باید بازسازی پیوند میان آسیاسی غربی و چین را امری موقتی تلقی کنیم تا بررسیهای بیشتری انجام گیرد. پیوند میان آسیای غربی و هند بسیار آشکارتر است. زیرا در 1500- 1200 پ م، گروه های پی درپی آریاییان گردونه ران و کمان دار به سوی جنوب از راه شرق ایران به دره ی سند سرازیر می شدند.(22) که در آنجا چنان که گذشت از برتری نظامی خویش بهره گرفتند و تمدن سند را تباه ساختند.
پیدایش چنین پیروزی های دوردستی بدان معنا است که فرا گرد نفوذ تمدن میان رودان در سرزمین های پیرامون بارها در سراسر اوراسیا، از اقیانوس اطلس گرفته تا اقیانوس آرام، با کیفیت های گوناگون تکرار شده است. اختلاف اجتماعی میان پیروزمندان و شکست خوردگان بدان معناست که ثروت بایستی چنان متمرکز یافته باشد که حفظ هنرهای تمدنی را در سراسر جهان کشاورزی اوراسیا امکان پذیر ساخته باشد. ولی در و اقع، تنها در چند جای مساعد خاص در پهنه ی پیروزیهای گردونه رانان، چنین امری امکان پذیر شد. کوتاه سخن آن که، نظامی شدن اجتماع که با پیشروی اندوهبار جنگاوران گردونه ران رخ داد، تأثیر نامطلوبی داشت؛ چنان که در هند شد. پیکارهای پیگیر و خشونت و درشتی، همیشگی و عادی شده و بهره کشی های وحشیانه ی مداوم از روستاییان فرمان بردار گشته، لزوماً پایگاه مساعدی برای رشد تمدن جدید به دست نمی داد. خوی سپاهی گری همراه با جهان گشایی در دشت ها، حتی در سراسر آن بخش هایی از اوراسیا که تراکم جمعیت چنان انبوه بوده که کشور گشایی را با صرفه مقرون می ساخت، نتوانست آهنگ تازه ای به زندگی آدمیان بدهد. تنها سرزمین های دور دست پر جنگل جنوب شرقی اسیا و پیرامون اقیانوس منجمد شمالی از این تأثیر وحشیانه سپاهیگری در هزاره ی دوم پ م بر کنار ماند. گرایش به سپاهیگری در جوامع اوراسیایی، از پیش روی تمدن دریایی نوظهور جلو گیری کرد. جنگاوران اسب دوست با نظر تنگ سپاهیگری، امکان دریافت ویژگی امور و بازرگانی و احترام گذاشتن بدان را نداشتند و بار کالاهای سوداگران را از دیدگاه آزمندی و تاریخ منقطع و شکسته شد. دیگر سفرهای دور و دراز از گزند غارتگران مصون نبود و سوداگران ناگزیر از قطع و ترک آن ها شدند. تنها در خلیج بنگال و جنوب غربی اقیانوس آرام در سراسر هزاره ی اول پ م، هم چنان دریانوردی دوربرد اهمیت و کیفیت سابق خود را حفظ کرد؛ زیرا کرانه های جنوب شرقی آسیا هم چنان در زیر فرمان جامعه های اقیانوس آرام مانده بود و هنوز دچار سپاهیگری شیوه ی زندگی شبانی نشده بود.
در شمال و مرکز اوراسیا، توازن نظامی و سیاسی بر خشکی ها تمرکز یافت و راه های دریایی از اهمیت پیشین افتاد. در پشت زدوخوردها و آشفتگی های گوناگون، یک رشته تأثیرات متقابل غیر قابل پرهیز فرهنگی کورکورانه و ضمناً پرتأثیر و نفوذ روی می نمود. برخوردهای سخت میان مردم گوناگون، مایه ی دگرگونی های اجتماعی پی گیری شد که به زودی مردم نسبتاً آرام جنوب شرقی اسیا را کهنه گرا و واپس گرا ساخت. نفوذ خوی سپاهیگری پایدار و شگرفی که در میحط اوراسیا روان بود، نمی گذاشت هیچ جامعه ای در یک حال و شیوه ی زندگی ثابت زمانی سر کند. با وجود گزندهای پی در پی حاصل از جنگ ها و تباهی ها و ویرانی ها، رشته پیش روی مداومی از قدرت یابی و افزایش نیرو و حکومت جامعه ها را به پیش میراند و شیوه ی زندگی را همواره دگرگون می ساخت.

پی‌نوشت‌ها:

1.(Themistocles Zammit, Prehistoric Malta: the Tarxjea Temple (London: Oxford University Press, 1931); John Davies Evans, Malta (London: Thames & Hudson, 1959).
2. Dominick Josef Wolfel, (Die Kanarischen Inseln, die Westafrikanischen Hochkulturen und das alte Mittelmeer,) Paideuma, IV (1950), PP. 231-53; Leonardo Torriani, Die Kanarischen Inseln und ihre Uberwohner, Ubersetzt von Dominick Wolfel (Leipzig: K. F. Koehler Verlag, 1940).
3. هم چنین ممکن است مبشران دین گران سنگیان کارگران بومی را برای استخراج معدن (یا شاید فراهم کردن الوار) و بازرگانی در دوردست بسیح می کرده اند. زیرا، گو این که در گورها هیچ چیز فلزی پیدا نشده است (و آن هم شاید معلول حرام شمردن فلزی باشد در امور اخروی) ولی جالب توجه است که کانون های عمده ی آثار گران سنگی در جاهایی قرار دارند که فلزاتی مانند مس، قلع، زر و دیگر مواد گرانبها همچون عنبر پیدا می شده است.
4. شاید تنها یک گروه برگزیده و برجسته به رازهای مگوی دین گران سنگی و دانش های وابسته بدان آشنا بودند. در هر حال، استمرار شیوه ی سفالگری نمودار آن است که گسترش اندیشه ها و آیین و رفتار گران سنگی در امور ناچیز زندکی روزمره مردم اندک دگرگونی پدیدار ساخته یا هیچ دگرگونی نیاورده است.
5. چنین می نماید که این نظریه ی نگارنده با یادداشت 61 سازگار نباشد.- م.
6. Alphonse Riesenfeld, the Megalithic Sudostasiens und ihre Bedeutung fur die Klarung der Megalithenfrage in Europa und Polynesien,) Anthropos, XXIII (1928), pp. 276-315; K. P. Srinivasan and N. R. Banerjee, (Survey of South Indian Megaliths), Ancient India, IX (1953), pp. 103-15; Christoph von Furer -Haimendorf, (Altindien,) in Fritz Valjavec (ed.), Historia Mundi II, pp. 490-92.
چه بسا که در پیدایش گران سنگی آسیا، دو شیوه ی فرهنگ و دین جدا از هم در کار بوده است. نک:
R. E. M. Wheeler, Early India and Pakistan to Ashoka, pp. 150-69.
7. چنین می نماید که سازندگان آثار گران سنگی در این دوران دراز در عربستان جنوبی یا افریقای شرقی نشسته بودند. بعضی پیشرفت ها در دین یا بهبودی هایی در کار کشتی سازی که شاید از دسترسی یافتن به آهن ناشی شده باشد، چه بسا مایه ی از سرگیری حرکت شده است؛ این بار از راه های دور برد میان اقیانوس ها و نه از کرانه ها.
در باره ی موضوع گران سنگی گذشته از منابع یاد شده نگارنده از آثار زیر هم بهره گرفته است:
C. F. C. Hawkes, the Prehistoric Foundations of Europe, pp. 159 ff.; V. Gordon, the Dawn of European Civilization (4th ed.; London: Kegan Paul, Trench, Trubner & Europe), American Anthropologist, XXXII (1930), pp. 19-100; Ernst Sprockoff, Die Nordische Megalithkultur (Berlin and Leipzig: Walter de Gruyter & CO., 1938), PP. 150-53; Harold Peake and Herbert J. Fleure, the Way of the Sea (New Haven: Yale University Press, 1929), pp. 29-42.
در باره ی کوشش های جالب توجه برای تجدید ساختار و ترکیب اندیشه های دین گران سنگی نک:
Hermann Baumann, Das doppelte Geschiecht: Ethnologic he Studien zur Bisexualitat in Ritus und Mythos (Berlin: Dietrich Reimer, 1955); and Horst Kirchner, Die Menhire in Mittel Europa und der Menhirgedanke (Wiesbaden: Franz Steiner Verlag, 1955).
8. Ernst Herzfeld, Iran in the Ancient East (New York and London: Oxford University Press, 1941), pp. 156-61; R. J. Forbest, Metallurgy in the Antiquity (Leiden: E. J. Brill, 1950), pp. 69-73.
9. C. F. C. Hawkes, the Prehistoric Foundations of Europe, pp. 221-22; V. Gordon, the Dawn of European Civilization, pp. 148-58.
10. Harold Peake an Herbert John Fleure, Merchant Venturers in Bronze (New Haven: Yale University Press ,1931), pp. 37-40; C. F. C. Hawkes, the Prehistoric Foundations of Europe, pp. 314-16; V. Gordon Childe, the Dawn of European Civilization, pp. 321-29.
تجزیه ی کربن 14 یک تکه زغال چوب پیدا شده در استون هنج، در جنوب غربی انگلستان که تصور می رفت «قدیمی» است، تاریخ 1747 پ م 275+را به دست داده است که کمابیش با این فرضیه سازگار است.
11. جز از گوشه ی شبه جزیریه ی باسک در پیرنه که بر جای مانده است.
12. Karl Jettmar, (the Altai before the Turks,) Museum of Far Eastern Antiquities, Stockholm, Bulletin, XXIII (1951), 142-43; Ernst Herzfeld, Archaeological History of Iran (London: Oxford University Press, 1935), pp. 6-9.
13. Fraz Hancar, Das Pferd in Prahistorischer und Fruher Historischer Zeit (Wiener Beitrage zur Kulturgeschichte und Linguistik, XI (1955), PP. 254-44 and Table 12.
14. تحول تدریجی چرخ های توپر به چرخهای پره دار را در آثار باستانی بین النهرین می توان باز شناخت. ولی، پیشرفت در مرحله ی گردونه های دو چرخ سبک گرد، گویا ناگهان روی نموده باشد. پذیرفتنی است که اشراف جنگاور سوارکار پیرامون بین النهرین که در موضعی بودند که لازم بود گردونه ای بسازند برای سواری جنگاوران و نه وسیله ی بارکشی، یکباره چنین وسیله ای دست یافته باشند.نک:
Fraz Hancar, Das Pferd in Prahistorischer und Fruher Historischer Zeit , pp. 548-551; Joseph, Wienser, Fahren und Reiten in Alteuropa und im Orient (Der alte Orient, Bans 38; Leipzig: 1939), pp. 19-22; Richard Le Fevre de Noettes, L. Atellage et cheval de selle a travers les ages (Paris: Ed, A. Picard, 1931), pp. 21-35.
15. بعضی شواهد ضعیف در دست است دال بر این که کمان چند تکه از زمان نارام سین (حدود 2300 پ م) وجود داشته است. نک:
Hans Bonnet, Die Waffen der volker des alten Orients (Leipzig: J. C. Hinrichs, 1926), pp. 138-39: W, F. Albright, (Mitannian Maryannu, 'Chariot- Warrior' and the Canaanite and Egyptian,) Archiv fur Orienufarschung, VI (1930-31), P. 219.
از سوی دیگرکمان چند تکه گویا در میان شکارگران مغولستان از دورترین زمان ها رایج بوده است؛ زیرا در آن جا به سبب کمی چوب مناسب، اختراع کمان استخوانی با پی را ضروری می ساخت. نک:
Karl Jettmar, (Hummen und Hsiung -Nu -ein Archaologisches Problem,) Archiv fur Volkerkunde, VI-VII (1951-52). PP. 174-75.
به هر صورت استفاده ی بسیار از کمان چند تکه در هزاره ی دوم پ م در خاورمیانه امری تازه بود و با ارابه رانان بدانجا راه یافت.
16. W. F. Albright, (Mitannian Maryannu,) p. 219.
17. نقش های گردونه های جنگی بر سنگ های جنوب سوئد مربوط به حدود 130 پ م است. نک:
Charles Singer (ed.), A History of Technology (Oxford: Clarendon, 1955), p. 722.
چون گردونه به اروپای غربی راه جست، کمان و شیوه ی جنگی وابسته به آن به همراه آن نیامد. در عوض پهلوانان حماسه های هومر و همانندان اخیرتر ایشان، در سرزمین های مردم سلتی با نیزه و دیگر سلاح های جنگ تن به تن می جنگیدند و چه بسا که برای چنین پیکاری از گردونه ی خویش پیاده می شدند. تیراندازی در آثار هومر هنر چندان پسندیده ای شمرده نشده است و تنها پهلوانان مورد تردیدی مانند پاریس تروایی بدان دست می بردند.
کمابیش یقین است که گردونه از راه آسیای صغیر به یونان و دیگر جاهای اروپا راه جسته است.
Wiesner ,Fahren und Reiten, pp. 34-35.
چنین می نماید که نام و آوزاه ی جنگی گردونه در جهان باستان موجب شد که جنگاوران اروپا بدان روی آور شوند و بی آن که جنگ افزارها ابداعات جنگی خویش را با تحرک سریع گردونه همساز کنند. فنون جنگی هومر بی معناست؛ گردونه های جنگی وی بیشتر جنبه ی زینتی دارند. اما نوشته ی او از کیفیت جنگ های میسنی لزوماً نباید غیر تاریخی باشد. رزم آورانی که با جنگ های تن به تن خو کرده و شیوه ی مردانگی و پهلوانی ایشان را به عرضه کردن تن و جان خویش با پای پیاده می خواند و هم چنان که هومر گفته است، در جنگهای آسیایی به میدان در می آمدند و با نام و ننگ و ناموس می کشتند یا کشته می شدند.
18.Karl Jettmar, (Archaoloigiche Spuren von Indogermanen in Zentralasien,) Paideuma V (1950-54), PP. 237-39; Roman Ghirshman's summary of S. V. Kisselev, Drevniaia Istoria Iuzhnoi Sibiri (2nd ed.: Moscow, 1951), (Histoire ancienne de la Siberie du sud,) in Artibus Asiae, XIV (1951), pp. 169-89.
19. نتیجه ی بررسی های انجام شده در 1934 م، همراه با فهرستی از یافته های آن تاریخ مختصراً در اثر زیر مندرج است:
Folke Bergman, Archaeological Researches in Sinkiang (Stockholm: Bokforlags Aktienbolaget Thule, 1939).
گزارش های مربوط به آثار جدیدتر را نیاورده ام.
20. Herrlee Glessner Greel, the Birth of China (London: Jonathan Cape, Ltd., 1936), pp. 141-57; H. G. Creel, Studies in Early Chines Culture (Baltimore, Md.: Waverly Press, 1937), pp. 133-254; Cheng Te-K'um Archaeology in China, II, Shang China (Cambridge: W. Heffer & Sone, 1960), pp. 243-49.
21. هنر و سفال گری پایتخت شانگ در استان آنیانگ نیز شواهدی هر چند پراکنده می نمایند، از پیوندهای غیر قابل تردید با فرهنگ بین النهرین. گو این که سنت فرهنگ شانگ اصالت دارد. نک:
Li Chi, the Beginnings of Chinese Civilization (Seattle: University of Washington Press, 1957), pp. 25-29.
22. کلاً تاریخ کهن گویا مربوط باشد به این که تباهی تمدن سند را از آریاییان بدانیم، در صورتی که پیوند نزدیک میان ریگ ودا و اوستا را در نظر بگیریم، می رسید به زمانی اخیرتر برای راهی شدن آنان از ایران. در صورتی که تصور شود که سرودهای پهلوانی و دینی گروه های پیشتر مهاجم به لهجه های گروه های مهاجم بعدی سپرده شده و بدین گونه با آثار مقدس اخیرتر درآمیخته و ریگ ودا را پدیدار ساخته باشد، اشکال بر طرف می شود.

منبع مقاله: هاردی مک نیل، ویلیام؛ (1388)، بیداری غرب، ترجمه ی مسعود رجب نیا، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول.