نویسنده: ویلیام هاردی مک نیل
مترجم: مسعود رجب نیا
نویسنده:




 

در 1700- 500 پ م، فرهنگ خاورمیانه نمودار کشاکش پیچیده ای بود میان واپس گرایی محافظه کارانه و گرایش به سوی پیش و همسازی با زمان و پذیرش نو آوری ها. روح محافظه کاری در بابل و مصر نیرومندتر بود؛ زیرا کاهنان این سرزمین ها و وارث ماترکی هنگفت بودند و دشوار می توانستند بپذیرند که چیز تازه ای شایان توجه پدید بیاید. گرایش به نوآوری و همسازی با زمانه در سوریه و فلسطین آشکارتر بود؛ زیرا در این سرزمین ها فرهنگ های مصری و بین النهرینی با هم برخورد کرده و در هم تداخل می کردند. این پیروی از روح زمانه متضمن ترکیب سنت ها و روایات بومی با نقش های هنری و فکری بین النهرین و مصری شد و سرانجام مایه ی ناهماهنگی شیوه ها گشت. اما، در سوی مرزهای جهان متمدن که سنت های بومی نیرومندتر بودند و نفوذ الگوهای تمدن کم فشارتر، پیشروی های فرهنگی شگرفی روی نمود.
کشورگشایی های کاسیان که دوران درازی از چیرگی و کشور ستانی آشوریان را در پی داشت، چندان دگرگونی در فرهنگ بابلی پدیدار نساخت. از شواهد ناچیز بازمانده از زمان کاسیان، بعضی گرایش های واپس گرایانه به چشم می خورد؛ ولی کلاً کوشش برای نگهداری دست آوردهای فرهنگی کهن درمیانه بود.
محافظه کاری فرهنگی بابلیان، پاره ای ناشی می شد از گسترش و رواج فرهنگ و تمدن بین النهرین قبل از 1700 پ م در پهنه ای فراخ از جهان که این امر موجب می شد کانون این تمدن از تأثیر و نفوذ فرهنگی های جامعه های پیرامون دوردست بر کنار بماند. کشورگشایان پیرامون مرزها بیش از آن که به شهرهای کهن دشت سیلانی بین النهرین دست یابند، از نفوذ این تمدن که در دوردست گسترده شده بود رنگ و بهره می یافتند. کاسیان و آشوریان بنابراین، نه همچون بیگانه ی کامل به بابل در آمدند، بلکه خویشاوندان روستایی بابلیان، آماده شده بودند رازهای تمدن این شهر را بپذیرند. این امر خود مایه ی استواری و پایداری فرهنگ بابلی پس از 1700 پ م شد؛ زیرا هنرمندان، نویسندگان و روحانیان بابل ناگزیر نبودند تا با اندیشه های بسیار متفاوت از اندیشه های بابلی و نیز با هنر پیشرفته و بیگانه و روایت های ادبی برجسته برخورد کنند. ایشان می توانستند به شیوه هایی که روزگاران کهن تر و پسندیده تر مانده بود، با سپاس فراوان و آفرین گویان وفادار بمانند.
آموزشگاه های بسیار محافظه کار روحانیان و کاتبان هم چنان به کار تدارک پایه های استوار فرهنگ بابلی ادامه می دادند. قدرت روحانیت با نگونساری و ناتوانی قدرت سیاسی نسبت مستقیم داشت؛ زیرا ناتوانی و گسیختگی سیاسی و نظامی را به عنوان خشم خدایان تعبیر می کردند و این پایه ای می شد برای استواری حجت دستگاه کاهنان. پس با افتادن سلطه ی سیاسی به دست بیگانگان، احساسات پرشور بابلیان یکپارچه و روزافزون به سوی آموزشگاه های روحانیان به ویژه دستگاه های وابسته به مردوک می گرایید.
دین مردم به همان وضع زمان حمورابی برپا ماند. آیین ها و روسوم شکل های ثابت و استواری گرفتند، چنان که هرگاه کاهنان بابل متنهای مناسبی برای دعاها و سرودها جهت هر یک از رسوم و تشریفات خاص فراهم می ساختند، بی درنگ نسخه بدلها به فراموشی سپرده می شد. بدین شیوه، آثار مذهبی کهن تر گویا با دقت نابود می شد تا مبادا خطری شود برای ایمان راستین مردوک. برای مثال، سرود های سومری که در آن ها فرمانروایان را پایگاه الوهیت بخشیده بودند، عمداً نابود یا به فراموشی سپرده شدند.(1) دین های بابلی اخیرتر هم بر پایگاه سرور خدایان بابل یعنی مردوک افزودند. اما، میراث سومر و اکد باستان نیرومندتر از آن بود که دین بابلی به دینی توحیدی و یگانه پرستی درآید. با این همه، سیر دین کمابیش بدان سو می رفت.
البته، هیچ تبلور مطلقی از اشکال فرهنگی روی ننمود. در قلمرو هنر، آثار ناچیز مانده از دوران کاسیان نمودار نوآوری در معماری کاخی است با بهره جویی از ستون و آجر قالبی با نقش های برجسته. ولی، سنت های کهن دینی در معماری همچنان با وسواس حفظ شد و هیچ دگرگونی در شیوه های پیکر تراشی دیده نشده است. هر جا که دست کاهنان پیشی گرفت، شیوه ی ثابت کهن با ناشی گری صنعتگران اندک دگوگونی حاصل کرد و دگرگونی های تازه تنها منحصر شد به دربار و کاخ.(2)
با وجود ظواهر و تشریفات سنتی که در قبال مؤمنان ساده معمول بود، دین از نوآوری بر کنار نماند. به روزگار گذشته، منافع خصوصی به خدایان کوچک تر شده بود که سران خانواده ها با آن ها مستقیماً سرو کار داشتند. این خدایان کوچک تر گویا شفاعت گرانی بودند در درگاه خدایان بزرگ تر فرمانروا بر کیهان. اما در زمان کاسیان و آشوریان کسانی بودند که برقراری روابط مؤثری را با خدایان فرمانروای کیهان بر عهده گرفتند و این رابطه با خطابه های مستقیم به خدایان بزرگ تر و با تشریفات و آداب خاصی که در گذشته از آن امور عمومی جامعه بود، انجام می گرفت. مردوک و دیگر خدایان بابل بدین گونه جنبه ی مردمی تری یافتند و رواج بیشتری گرفتند و از جهتی از پایگاه شان کاسته شد؛ زیرا برای پاییدن منافع بسیار یافتند؛ زیرا آنان پایگاه تازه ای در اجتماع و نیز سرچشمه های تازه ای برای درآمد، به وسیله ی تعهد پادرمیانی در میان مردم و خدایان بزرگ به دست آوردند.(3) با این همه، این پایگاه جدید از امتیازات کهن آنان که همانا پیشوایی امور تشریفات و آیین های دینی بود، به هیچ روی نکاست.
در نتیجه، این دگرگونیها تنها در طبقات بالاتر اجتماعی مؤثر افتاد؛ زیرا تنها توانگران بودند که توانستند وجوهات ضروری برای گرفتاری های فردی دینی را بپردازند. باری، این پرداختن به امور فردی در دین بابلیان نمودار آن است که گروهی دست کم توجه سابق دین به درخواست های عمومی و گروهی را نقصی بزرگ می دیدند. در محیط شهر بسیار بزرگ بابل، افراد دیگر نمی توانستند خویشتن را وابسته به یک گروه اجتماعی بدانند و سرنوشت گروه را بپذیرند: شهر زادگاه، صنف یا پیشه و حتی خانواده دیگر برخواست های فرد در اجتماع نمی توانست سلطه ی بی چون و چرا داشته باشد. ولی، با نیرو گرفتن دیدگاه های فردی، از ارزشها و و آرمان های تمدن بین النهرین کاسته شد؛ زیرا اگر آسایش گذشته و آینده ی خانواده ی یک فرد و شهر او پایه ی روابط آنان با خدایان قرار نگیرد، دیگر یک فرد ناچیز فانی چه دلخوشی در آیین دینی بابلی می توانست بیابد؟
پس جای شگفتی نیست که چند اثر ادبی از نخستین هزاره ی پ م، نمودار دلسردی از امور دینی و حاکی از بدبینی و نومیدی و اعتراض بر امور جهان هستند. یک نمونه از آن ها شعری است موشح که گاه آن را کتاب جامعه ی سلیمان (4) بابلی می خوانند. این اثر به صورت مکالمه تهیه شده است که در آن کسی ندبه آغاز می کند بر شوربختی های خویش، و به نادانی ها و بیدادگری های مردم عموماً می تازد. خدایان را متهم می کند که از جهانی که آفریده اند روی بر تافته اند؛ زیرا ایشان پاسخ های یکنواخت و گوناگونی به درخواست های او داده اند و نتوانسته اند مؤمن و نیک مرد را از شوربختی غیر ضرور حفظ کنند. طرف دیگر مکالمه نخست پاسخ های رایج مؤمنان را برای رد اتهامات می دهد و به بیان این که نیات و خواست های الوهیت از جانب مخلوق دریافتی نیست، به دعوت به شکیبایی متمسک می شود. اما در پایان، پنداری نظرش جلب می شد به این که دادرسی در زمین و آسمان پیدا نمی شود.(5) البته نمی توان گفت که این اندیشه تا چه میزان در هزاره ی اول پ م از بابل سرچشمه گرفته باشد. ولی همین واقعیت که چنین شعری نوشته و نگهداری شده است، نمودار آن است که در زیر پوشش یکنواخت تشریفات و آیین های ظاهری، تخم فساد و تباهی کاشته شده بود. آشکار است که سراینده ی این شعر (با خوانندگان و ناسخان آن) از دین سنتی یا وضع رایج زندگی چندان آسایش نمی یافتند و خوشنود نبودند.
اما برخی دیگر در بازگرداندن جنبه هایی از زندگی و عظمت گذشته تسکینی حاصل می کردند. چند تن از شاهان آشور به ویژه آشور بانیپال (668- 626 پ م) الواح کهن را جستجو کردند و فرمان دادند آن ها را رونویس کنند و در کتابخانه های بزرگ کاخ نگهداری کنند و نبونیدوس (935- 555 پ م ) بازپسین پادشاه بابل پیش از پیروزی پارسیان، کاوش هایی در جایگاه نیایشگاه کهنی انجام داد به منظور آن که نقشه ی پی ریزی آن جا را پیدا کند و ساختمان هایی عین آنچه در گذشته برپا شده بود، پی افکند. کوششی که مصروف این آثار کهن می شد، نمودار است بر احساسی از نارسایی که پنداری آشور بانیپال و نبونیدوس امیدوار بودند و از راه دست یافتن به دانش کهن یا نوسازی ساختمان کهن، به اعتماد به نفس و اطمینان خاطر دست یابند .
بدین گونه، صفات و مشخصات تاریخ فرهنگ بابل پس از 1700 پ م، نموداری است از تحجر و سنگ واره شدن ظواهر و رسوم با فرسودگی و تباهی از درون.

پی‌نوشت‌ها:

1. Adam Falkenstein and Wolfram von Sodden, Sumerischef und akkadische Hymnen und Gebete (Zurich, Artemis Verlag, 1953), pp. 16-18.
2. Henri Frankfort, the Art and Architecture of the Ancient Orient (Harmondsworth; Penguin Books, 1954), pp. 62-64.
3. در این رویداد بر کاهنان همان گذشت که در گذشته بر قاضیان سلطنتی زمان حمورابی رفته بود. هنگامی که قضاوت سلطنتی از رسیدگی به امور گروه ها و اجتماعات به امور افراد نیز پرداخت، قدرت و نفوذ حکومت پادشاهی افزایشی شگرف یافت. بدین گونه، در آمدها و جریمه ها نیز افزون شد. درست چنین رویدادی در زمینه ی گسترش قدرت و تکالیف کاهنان روی نمود که بر افعال و افکار مردم مسلط شدند و درآمد ایشان هم از وجوهات و انعام های اشخاصی که خواستار یاری و راهنمایی الهی بودند، فزونی یافت.
4. کتاب جامعه سلیمان بخشی از عهد عتیق است متضمن نهایت بدبینی، آن را به سلیمان نسبت داده اند.- م.
5. ترجمه ای از این را می توان در اثر زیر یافت:
James B. Pritchard, Ancient Near Eastern Texts Relating to the Old Testament (Princeton: N. J. Princeton University Press, 1955), pp. 438-440.
شعر دیگری که در آن بنده ای از مولای خود می خواهد از تقدیم قربانی خودداری کند...! ایضاً نمونه های دیگر.

منبع مقاله: هاردی مک نیل، ویلیام؛ (1388)، بیداری غرب، ترجمه ی مسعود رجب نیا، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول.