نویسنده: ویلیام هاردی مک نیل
مترجم: مسعود رجب نیا




 

دوران 1700- 1200 پ م، یعنی عصر گردونه رانان و امپراتوریهای فئودال، نفوذی از درآمیختگی حاصل از فرهنگ های میان رودانی و مصری و اژه ای در سراسر کرانه های مناطق شرق طالع گسرد. این دورانی شد از پیوندهای بین المللی که در آن پادشاهان پیش کش های گرانبها رد و بدل می کردند و یا به کابین دادن دختران خویش پیمان های اتحاد می بستند و با خط میخی اکدی با هم مکاتبه های مرتبی داشتند. حتی مصریان خودبین به امور دیپلماسی دست زدند و بایگانی اکدی ترتیب دادند.
اندکی دورتر از کرانه ها، هر جا که دربارهای شاهان مقتضی و پشتیبانی مناسب فراهم می ساخت، شیوه های هنری و ادبیات نیمه مستقل بالیدن می گرفت. برای مثال، کاوش های معمول شده در پایتخت حتیان در آناتولی، آثاری از سنگ تراشی مشخص و استوار و اندکی ناشیانه آشکار ساخته است که بیگمان ریشه می رساند به آثار همانندی در بین النهرین. ولی سنگ تراشان حتی هرگز از مرز هنری درشت و خشن و نیرومند که درخور گونه ای زیبایی ابتدایی و نو آموزی داشت نگذشتند. ایشان هنوز با دشواری های فنی سنگ تراشی و سنگبری دست و پنجه نرم می کردند و تازه آغاز کرده بودند که از نفوذ هنری خارج بیرون آیند که به تاخت و تازی در سده ی دوازدهم پ م، پادشاهی پشتیبان و مشوق هنری آنان بر افتاد.(1) ادبیات حتی نیز بسیار به سرمشق های میان رودانی وابسته بود و به خط میخی نوشته می شد. با این همه، کاتبان حتی به زبان خویشتن می نوشتند و بعضی اساطیر مربوط به خدایان بومی خویش را به کتابت می سپردند.(2)
درباره ی فرهنگ میتانی مطلبی در دست نیست، مگر آن که پایتخت های ایشان معلوم و کاوش شود؛ ولی چند تکه سنگ تراشی قابل تحسین پیدا شده، به ویژه نقش های واقع گرایانه ی جانوران، نشان از هنر آشوری اخیرتر دارد.(3)
در بخش های نزدیک تر به مرکز خاورمیانه اثری از شیوه ی مستقل، همانند آن چه گفته شد، پیدا نشده است. هنر سوری، در هزاره ی دوم پ م، ترکیبی ناهماهنگ به دست می دهد از پیوند عناصر مصری، اژه ای و میان رودانی که در آن نه چیره دستی دیده می شود، نه استقلال شیوه.(4) ادبیات سوری این دوره به امتیازی بیشتر دست یافت. الواح کتیبه های پیدا شده در اوگاریت باستان (نزدیک بیروت امروزی) دوران هایی حماسی از خدایان، شاهان و پهلوانان نمودار ساخته است. این شعرها یادآور بعضی از اساطیر بین النهرینی هستند؛ ولی جزئیات آن ها بیشتر ریشه ی سوری دارد و شیوه ی عروضی و وزن شعری آن هم با مزامیر عبری اخیرتر همانند است.(5)
در سده ی چهاردهم پ م، زمانی که این الواح نوشته می شد، شهر اوگاریت کانون بازرگانی بین المللی بوده است. دست کم شش خط خارجی در یک زمان نوشته می شد: اکدی، سومری، حتی، هوری، مصری و قبرسی. برای کاتبان بومی شاید بسیار دشوار بود که نکات پیچیده و باریک این شیوه های گوناگون را فراگیرند که هر یک متضمن چندین ده یا حتی چندین صد علامت بود. ضرورت یک خط ساده آشکار شده بود و کاتبان اوگاریت در مرکزی بودند که چنین پدیده ای مناسب بود. ایشان گرفتار نفوذهای بسیار خارجی و خود فاقد سنت کهن و جاافتاده ی ادبی بومی بودند. پس آزاد بودند که با منتهای سادگی و به حکم ضرورت با بسیاری معماها و مشکلات ضبط و ثبت پیمان های بازرگانی و سندهای سوداگری به زبان های بومی سامی پیرامون خطی بیافرینند. در نتیجه کاتبان اوگاریت از شمار علامات لازم برای نوشتن زبان بومی خویش کاستند و آن را به سی علامت رسانیدند. این فرایند منحصر به اوگاریت نبود بلکه در سراسر خط میانه ی هلال الخصیب، از این گونه نظام های ساده ی نگارش در زبان های مختلف این زمان پیدا شد.(6)
چنین نوشتار ساده شده ای، رواج سواد آموزی را میان گروه بسیار بیشتری از جامعه میسر ساخت. این یک دگرگونی پایه ای بود متضمن استواری و پایداری کل جامعه. تا هنگامی که برای فرا گرفتن نوشتار زمان درازی با کوشش بسیار ضروری بود، دانشجوی کامیاب تنها به فرا گرفتن خط بغرنج، پیچیده و دشوار بسنده می کرد. چگونه ممکن بود دانش کهن را جز از این راه نگاه داری کرد؟ چگونه ممکن بود مردم کنجکاو را از آموختن امور رازگونه ی پر صلابت و نیرومند آدمیان و خدایان بازداشت؟ تنها در دانش آموختگان بسیار معدودی ممکن بود نیرویی و ذوقی و سردماغی شاداب برای آموختن مضمون و مفهوم این علامات دشوار و بغرنج که سال ها صرف فرا گرفتن آنها کرده بودند، بر جای مانده باشد تا به دیگر کنجکاوی ها بپردازند.
هیچ یک از این گرفتاری ها دامن گیر کسانی که سواد را با کوشش نسبتاً متعادل هم چون وسیله ای سودمند برای داد و ستد روزانه فرا می گرفتند، نمی شد. همچنان که خط میخی سومر نخست برای کارهای حسابداری پدیدار شد، نوشتار ساده ی هزاره ی دوم پ م تا زمان های درازی تنها در کارهای بازرگانی و امور روزمره به کار می رفت. تا سده ی دهم پ م متن های ادبی که جنبه ی تقدس می یافتند، همچنان با خط های کهن و پیچیده به کتابت سپرده می شدند.
دومین دگرگونی در موارد و مصالح نوشتار در حدود آغاز هزاره ی دوم پ م روی نمود و آن رایج شدن صفحات پاپیروس و پوست حیوانات و اشیای فاسد شدنی مانند الواح مومی و چوبی بود.(7) مصر در این امر پیشتاز شد. برگ های پاپیروس را برای نوشتار از روزگار پادشاهی کهن (8) فراهم می ساختند و به کار می بردند و گونه ای خط روان پیوسته تند ساخته بودند مناسب حرکت قلم. خاصیت فاسد شدنی پاپیروس تعیین میزان رواج نوشتار روان پیوسته را در بیرون از مصر دشوار ساخته است. با این همه، نوشته هایی بر ترکه های سفالین که تصادفی دیده شده است، نشان می دهد که تا 1300 پ م این گونه نوشتار در فلسطین و سوریه به کار می رفت. بهره گیری از نوشتار بر سفال همچون امری رایج، بیگمان نمودار آن است که سواد تا حدودی در ژرفای جامعه نفوذ کرده است.(9)
اما پندار این که در هزاره ی د وم یا حتی هزاره ی اول پ م، با ساده شدن نوشتار ناگهان زندگی و اندیشه ی مردم خاورمیانه دگرگون شد خطاست. فنیقیان و آرامیان بازرگان بیگمان از نوشتار نو در کار خویش بهره می گرفتند؛ ولی بابلیان هم هزار سال پیشتر به چنین کاری دست بردند. غالباً سواد آموزی همچنان خاص روحانیان و کاتبان کوته فکر بود. با این همه با گذشت زمان، کما بیش بعضی موارد استثنایی روی می نمود که رفته رفته می توانست چهره ی فرهنگی خاورمیانه را دچار دگرگونی شگرفی بکند. زیرا، زمانی که از نوشتار برای کتابت اندیشه های پیامبرانه و اعتراض شورشیان که اندیشه ی گویندگان آن ها از مرزهای تعیین شده و مجاز تجاوز می کرد به کار گرفته می شد، معجونی نیروبخش به جان دین و دانش کهن ریخته می شد. اثر سخنان پیامبرانه و اعتراض و خرده گیری از آیین های رایج کنونی و پیشنهاد راه های تازه ای برای برخورداری از حقیقت و دادگری تا زمانی که شفاهی بود، بستگی داشت به میزان رسایی آوای گوینده و حافظه ی شنوندگان که بی درنگ یا با گذشت زمان محو می شد. ولی، چون چنین سخنانی به نوشتار می آمد شعرهای عاموس و ارمیاء و اشعیاء یا زرتشت دارای بازتاب و واکنشی شگرف می شد و در زندگی میلیون ها تن در سراسر جهان به شیوه های غیر قابل پیش بینی و تصور نشدنی، حتی توسط گویندگان آن ها مؤثر واقع می گشت. اگر نوشتار در انحصار گروه ممتاز خاصی می ماند، سخنان خشم آلود انبیاء که آزادانه بر آیین ها و رسوم جاری تاخته بودند، هرگز به کتابت سپرده نمی شد. پس باید پخش و شیوع دانش را که با نوشتار آسان رایج شد، پدیده ای گرفت مؤثر در دگرگونی تاریخ تمدن.
***
تاخت و تازهای نیمه متمدنان سده های سیزدهم تا یازدهم پ م انگشت شماری دگرگونی های ماندنی به عرصه ی فرهنگی خاورمیانه در آورد. سوریه همچنان دیگ درهم جوش خاورمیانه بر جای ماند و چون شهرهای فنیقی برای تسلط بر بازرگانی دریایی مدیترانه دست به کار بردند، کارگاه های صور و صیدون آثار فلزی نسبتاً خام و بدساختی بیرون می دادند که از شیوه و نقش نسبت به کارهای دو یا سه سده پیشتر همان جا پست تر بود، زیرا در روزگاران گذشته شیوه های هنری تازه ی عمده، حاصل دربارهای شاهان بود.
تا حدود سده ی سیزدهم پ م هنر آشوری ویژگی هایی نمودار ساخت که در سراسر دوران امپراتوری بعدی بر جای ماند. اندام جانوران به ویژه شیر را با استادی م پرداختند و نیز بهره گیری از فاصله ی میان نقش های اصلی برای جلب نگاه بیننده در مهرهای نخستین معمول گشته بود. بعدها، چون شاهان آشور برآن شدند تا عظمت خویش را با برپا ساختن کاخ های بزرگ و شهرهای نوبنیاد نمایان سازند، پیکرتراشان این پدیده ی بسیار خُرد را در افریزهای (نقش های بر جسته ی دیواری) سترگ و بر سنگ های گران نمودار ساختند. این افریزها گونه ای سند تاریخی به شمار می رفتند. پیکرتراش می کوشید صحنه هایی را از جنگل ها، شکارگاه ها و کارهای به نام مجسم سازد. بعضی از مجلس ها هیجان و آشفتگی میدان کارزا را نمودار می ساخت؛ ولی شاهکارهای آشوریان در شکارگاه نمایانده شده است که در آن هنرمندان، سرافرازی شکارگر و نیرو و کاردانی او و زبونی درد جانوران افکنده شده را نیکو نشان داده اند. پیکره های کاخ های آشوری هنر غیر مذهبی بود. پس، از سنت هنر کهن دینی بین النهرین ممتاز و جدا بود. هیچ سابقه ی دینی یا سرمشق های کهنی وجود نداشت که دست هنرمند را در میدان ابتکار به اوج می گرایید، ببندد.(10)
با این همه، نوآوری فرهنگ آشوری بسیار محدود بود. آثار ادبی نمودار آن است که شاهان زورمند نگاشته در افریزها خود، در عین حال زندانی کاهنانی بودند که وظیفه داشتند آیین های کهن را حفظ کنند و سخنان غیب گویان را تعبیر کنند و برنامه ی روزانه ی شاهان را دقیقاً زیر نظر گیرند.(11) در واقع کاهنان آشوری گویا همان قدرتی را داشتند که کاهنان بابل در کشور خویش، و نیز سخت پای بند حراست امتیازات خویش که اگر چه تباه نشده بود، رو به نابودی گذاشته بود.(12)
سران کاهنان آشور با آن که پایه گذاری حکومتی معقول و زورمند بودند که در جهان تا آن هنگام بی سابقه بود، با این همه می کوشیدند مؤمنانه و با وفاداری همه ی جزئیات دین و دانشی را که از سومر و بابل بدیشان رسیده بود، حفظ کنند. به راستی که بسیاری از ادبیات و آیین دینی این سرزمین های دیرین تنها از راه نسخه های آشوری که کاتبان و کتابداران شاهی با دقت رونویسی کرده بودند، بر ما آشکار شده است. اثار نو پرداخته شده اندک بود. تنها سالنامه های شاهان که متضمن گونه ای تاریخ بدوی بود، اندکی از ادبیات کهن نوتر بود و بدین گونه دانش پژوهان امروزی توانستند تاریخ وقایع آشور را با دقتی بی سابقه بازسازی کنند. از اینها گذشته، ادبیات و دانش و دین آشوری کاملاً هم داستانی داشت با کهنه پرستی بابلی هم زمان خویش.
چون فرمانروایان کلدانی بابل در فرمانروایی بر خاورمیانه با مادها انباز شدند، آن پایتخت کهن اندک زمانی رونق پیشین خود را بازیافت. این قدرت امپراتوری باز آمده در هنر به خوبی آشکار شد. زیرا نبوکدنصر (604- 562 پ م) مانند پیشینیان آشوری خویش ساختمان های بسیار شگرفی بر پا کرد و کاخی پر شکوه برای خود پی افکند. سطوح زیرین دیوارهای کاخ نبوکد نصر که تنها بخش بر جای مانده ی آن است، با کاشی های رنگا رنگ لعابی آراسته شده است که خود نقش های بر جسته ای را نمودار می سازند. نمی توان گفت که این افریزها تا چه حد با همتایان کهن بابلی خود شبیه هستند؛ زیرا آرایش بیرونی آثار باستانی که بر ساختمان های گلی نگاشته شده، بر جای نمانده است.(13)
هنر پارسی که بدان کاخ داریوش را در تخت جمشید آراسته اند، از مؤثرترین نمونه های بر جای مانده ی کهن و سخت خشن و جدی است. در آن گرایش های مهمی به سوی هنر بر جای مانده ی کهن و سخت خشن و جدی است. در آن گرایش های مهمی به سوی هنر کاخ سازی آشوری آشکار است. با این همه، نقش ها و نگاره های کهن به گونه ای نو پرداخته شده اند. برتری هنر این کاخ تا حدودی وابسته است به آوردن عوامل تازه ای در ساختمان مانند ستون که در ویرانه های تخت جمشید به گونه ای چشم گیر جلوه می کند.(14) از این ها مهم تر آن که، هنرمندان شاهنشاهی پارس بر آن بودند تا قدرت و وقار شاه بزرگ را نه با عملیات پیکارگرانه، چنان که هنرمندان آشوری می کردند، بلکه با شیوه ی نمادین نمودار ساختن پیوند انتزاعی میان پادشاه در برابر زیر دستان و فرمان برداری خود با ترکیبی استوار و هماهنگ بنمایند. هنرمندان ایونی بخش های دیگر شاهنشاهی که در ساختمان کاخ تخت جمشید همکاری می کردند، با وجود گوناگونی زادگاه شان کاری کرده اند هماهنگ و متوازن که در آن روح پارسی آشکارا به چشم می خورد.(15)

پی‌نوشت‌ها:

1. نک : مجموعه ی وسیع تصاویر در :
Margarete Riemscheider, Die Welt der Hethiter (Stuttgart: Gustav Killper verlag, 1954).
2. ترجمه ی آن را می توان در کتاب زیر یافت:
J. B. Pritchard, Ancient Near Eastern Texts, pp. 120- 128.
3. Albrecht Gotze, Hethiter, Churriter, und Assyrer, pp. 183-185.
4. Henri Frankfort, the Art and Architecture of the Ancient Orient, pp. 139 -163.
5. الواح پیدا شده در اوگاریت از نظر پژوهندگان امروزی کشش خاصی دارند؛ زیرا تنها متضمن شواهد کامل و تقریباً منحصری هستند از ماهیت دین پراثر و پهناور کنعانیان که در قرون پی در پی با پرستش یهوه در میان عبرانیان به رقابت پرداخت. درباره ی ترجمه ی این الواح نک:
J. B. Pritchard, Ancient Near Eastern Texts, pp. 129 -155; and Cyrus H. Gordon, Ugaritic Literature: A Comprehensive Translation of the Poetic and Prose Texts (Rome: Pontificium Institum Biblicum, 1949).
درباره ی بحث در این مطلب نک:
G. A. S. Kapelrud, Baal in the Ras Shamra Texts (Copenhagen: G. E. C. Gad, 1952)
6. سی علامت را می شد به آسانی یک الفبای امروزی فرا گرفت. تنها تفاوت در این بود که حروف مصوت را مستقیماً نمودار نمی ساختند و خواننده بایستی از دانشی که در زبان مربوط داشت، آن را می خواند. این امر چندان دشوارتر از خواندن بعضی کلمات ناقص هجی شده ی انگلیسی نیست.
مرکز بین النهرین و مصر بود که خط پیچیده ی کهن بر جای ماند. نک:
Ignace J. Gelb, a Study of Writing (Chicago: University of Chicago Press, 1952), pp. 120 -147.
کوشش برای تعیین دقیق جا و زمان اختراع کهن ترین «الفبای سامی» بی نتیجه مانده است. نک:
Davied Diringer, (Problems of the Present Day on the Origin of the Phoenician Alphabet,) Cahiers d 'histoire Mondale, IV (1957), pp. 40-58.
نویسنده نام برده بر آن است که فلسطین یا سوریه در زمان قدرت هیکسوسها (1730 تا 1580 پ م) باید محتمل ترین جای پدیداری الفبای سامی اصلی باشد.
تا مدت های مدیدی این خط های سامی را الفبایی تلقی می کردند. ولی نویسنده ی زیر با این نظر مخالف است.
I.J. Gelb, a Study of Writing.
وی بر آن است که نوشتارهای کمال یافته، هنوز علامت های هجایی بودند و نخستین الفبا را یونانیان اختراع کردند. نک:
Mercel Cohen, La Grande invention de L 'ecriture et son evolution (Paris: Imprimerie nationale, 1958), I, 138 -143.
7. الواح گلین در بین النهرین تا سده ی اول میلادی رایج ماند. اما مدت های دراز پیش از این زمان، مواد نسبتاً کم حجم تر ولی آسیب پذیرتر حتی در بین النهرین رواج یافت و در پیرامون آن رسم کندن کتیبه را با خط میخی بر انداخت.
8. Stephen P. K. Glanville, the Legacy of Egypt (Oxford: Clarendon Press, 1942), p. 137.
9. W. F. Albright, From Stone Age to Christianity, pp. 192-193.
10. نگاره هایی از سنت های هنری دیگر- برای مثال، قرص خورشید بال دار مصری که نشانه ی الوهیت بود- با آن که کاملاً در شیوه ای نو و نیرومند همراه با واقع بینی بود، که گاه به کار می رفت. نگارنده در این باره بیشتر متکی است بر سخنان:
Henri Frankfort, the Art and Architecture of the Ancient Orient, pp. 65
و نیز دیدگاه خویش در هنر آشوری.
11.Henri Frankfort, Kingship and the Gods (Chicago: University of Chicago Press, 1948), pp. 253-255.
12. در دوران امپراتوری نیایش آشور گویا چندان تفاوتی با نیایش مردوک نداشت و کاملاً بر پایه ی سرمشق آیین بابلی طرح افکنده شده بود.
13. جانوران جالب توجهی که در افریزهای کاخ نبوکد نصر پرداخته شده و نیز مشخصات راه پیمایی مقدس نموده شده است، در آن گویا سخت با روح سومر سازگاری دارند.
14. چنین ستون هایی ممکن است نمودار تنه ی درختانی باشد که در معماری بومی و بدوی به کار می رفته است؛ منتها در این جا با سنگ بر آورده شده است.
15. Henri Frankfort, the Art and Architecture of the Ancient Orient, pp215-233.

منبع مقاله: هاردی مک نیل، ویلیام؛ (1388)، بیداری غرب، ترجمه ی مسعود رجب نیا، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول.