نویسنده: ویلیام هاردی مک نیل
مترجم: مسعود رجب نیا




 

استواری یک تمدن جهان وطنی در خاورمیانه و گسترش تمدن های نیرومند نو در یونان و چین و هند، نفوذهای مؤثر در جهان نیمه متمدنان را هم متعدد ساخت و هم گوناگون. بیشتر دوران آغاز تاریخ هند، یونان و چین در واقع تاریخ دگرگونی نیمه متمدنان است و به شیوه های مربوطی از زندگی تمدنی تا 500 پ م هند جنوبی و چین مرکزی و جنوبی و تقریباً سراسر کرانه های مدیترانه و دریای سیاه به تمدن گراییده بودند یا به سوی آن در حرکت بودند.
تنها در بخش های مدیترانه و دریای سیاه می توان تا حدودی گام های برداشته شده به سوی گسترش تمدن را نسبتاً مفصل بررسی کرد. سه قوم همانا فنیقیان اتروکسها و یونانیان، مسئول عمده ی کاشت تمدن در این بخش ها بودند. بین سال های 800 و 550 پ م، بیشتر کرانه های مدیترانه و دریای سیاه تحت قلمرو یکی از این سه قوم بودند. فعالیت بازرگانی پررونقی همه ی بخش های کرانه های مدیترانه را با تمدن های نسبتاً پیشرفته ی کناره های شرقی آن پیوند می داد. چه بسا که به دنبال بازرگانی مهاجرت هم می آمد. مهاجرنشین های فنیقی و یونانی برپایه ی سرمشق دولت- شهرهای زادگاه خویش طرح ریزی می شدند؛ و شهرهای اتروسک ها که محتملاً (یا نا محتمل) مهاجرانی از آسیای صغیر آن ها را پدید آورده بودند، همانندی سستی با بخش های مسکونی یونان و فنقیه داشتند.(1) با برپایی این اجتماعات، آثار تمدنی همانند نوشتار، هنر عالی و ساختمان های شکوهمند در سرزمین های نیمه متمدنان پدیدار می شد. ضمناً، روابط بازرگانی با داخل این سرزمین ها مایه ی آشنایی درون اروپا و افریقا با تمدن و شیوه های آن می شد.
در آن سوی قلمرو، جامعه هایی متمدن در 500 پ م در پنج سرزمین بزرگ زندگی وحشی یا نیمه متمدن وجود داشت. این ها در جهان کهن در (1) افریقا در جنوب صحرا و کوهستانهای حبشه؛ (2) در جنگل های باران های موسمی جنوب شرقی آسیا یا جزایر همسایه ی اندونزی؛ و (3) استپ و بخش جنگلی شمالی اوراسیا می زیستند. آن سوتر دو اقیانوس پر جزیره بود با سرزمین های (4)استرالیا و (5) امریکا.
کاوش های باستان شناسی این سرزمین ها با سرعت متفاوتی پیشرفت کرده است و هنوز هم گویا زود باشد که درباره ی نفوذهای گوناگون جهانی بود بر کنار مانده و تا زمان های درازی پس از 500 پ م، افریقای زیر صحرا ظاهراً کمابیش از مرکزهای اجتماعی شمال افریقا بر کنار ماند. نفوذ مصر در نوبه- سودان امروزی- تنها پیشروی جغرافیایی اندکی کرد که توسط باستان شناسان روشن گشته است. (2) اوضاع در جنوب شرقی آسیا پیش از 500پ م نیز نا آشکار است. کهن ترین اثر کتبی این بخش مورخ سده ی دوم میلادی است؛ یعنی زمانی که سفیران و کشورگشایان چین با بعضی حکومت های هندی شده در شمال برمه و آنام و کچ نشین رو به رو شدند. اما این که نفوذ هند از چه زمانی پیش از این تاریخ در جنوب شرقی اسیا روی نموده است، روشن نیست.(3) اشیای پیدا شده از کاوش های باستان شناسی نمودار آنند که پیش از آن که رابطه ی نزدیکی میان تمدن هندی یا چینی پیش بیاید، ثروت شگرفی از راه بازرگانی دریایی گسترده، مایه ی پیدایش استان های مستقل در کرانه های جنوبی چین و شمال ویتنام شد.(4)
هر چه هم کاوش های باستان شناسی آینده بر دانش امروز ما در زمینه ی پیش از تاریخ آسیای جنوب شرقی و زیر صحرای آفریقا بیفزاید، محرز است که این بخش ها نیز مانند استرالیا و امریکا از تمدن بر کنار ماندند. دگرگونی های تکان دهنده ی جهان که بر سراسر پدیده های پیشرفت تمدن اوراسیا تأثیر می کرد، بدان جا راه نمی یافت. ولی حال در استپ اوراسیا و کمربند جنگلی آن دگر گونه بود. در سده ی هیجدهم پ م، گردونه رانان دوران مفرغ از این سرزمین برخاستند و پیامدهای اندوه باری برای همه ی مردم متمدن به بار آوردند. کما بیش هزارسال بعد در سده های نهم و هشتم پ م، آشوب دیگری از عدم توازن نیروهای نظامی میان مردم استپ و مردم متمدن پدیدار شد. گو این که این بار دگرگونی چندان شدید نبود و گستردگی جغرافیایی جهان گشایان استپ نسبتاً کمتر بود.
واقعیت مهم این که مردان قبیله ای استپ دست بردند به سواری بر اسب و بدان خو کردند چنان که دست های خویش را آزادنه- دست کم برای مدت کوتاهی- به کار می گرفتند و بدین گونه می توانستند از پشت اسب در تاخت کامل، بارانی از تیر بر هدف ببارند.
تعیین زمان و مکان به کار گرفتن این شیوه ی نو در پیکار سواره نظام امری است وابسته به حدس و گمان. سوارکاری در گذشته هم از هزاره ی سوم پ م گه گاه آزموده شده بود ولی کامیابی شگرف گردونه رانیِ همراه با حل مشکل به ضبط آوردن و اداره ی اسب بی زین و دهانه و مهمیز، دیگر برخورداری و بهره گیری از سرعت این چارپا امری شده بود آسان و بی اهمیت. پیدایش نقش های قنطورس (5)؛ مهرهای بین النهرینی سده ی سیزدهم پ م نمودار آن است که سواری در این تاریخ، امری عادی میان مردم استپ شده بود. ولی، سوارکاری کامل و اهمیت یافتن آن در زندگی استپ و بهره مندی سپاه از آن، در میان متمدنان تنها از حدود سده ی نهم پ م آغاز شد.(6) مرکزی که از آن شیوه ی سوارکاری رو به کمال رفت و رواج یافت، گویا همان جا باشد که از آن گردونه رانی در حدود نهصد سال پیشتر- از روزنه ی اقوام ایرانی استپ- پخش شد.(7)
سوارکاری پاره ای بود از عوامل سازگاری کامل برای چیرگی و تسلط بر استپ. بیابان گردان هم چنین به وسایل و تجهیزات سبک، جامه های مناسب سواری (یعنی شلوار) و خوراک هایی که بیشتر (یا کاملاً) جدا از تولیدات کشاورزی باشد، نیازمند بودند. تنها در چنین شرایطی کاملاً دستشان باز می شد. برای دنبال کردن گله ها در چراگاه ها و راه پیماییهای دراز چند صد مایلی در سال، در پی یافتن بهترین چراگاه ها.
پس، تکمیل بیابان گردی اسبی مستلزم دگرگونی های نسبتاً شدیدی بود و در زندگی جامعه های پراکنده که در استپ اروپا و آسیای میانه جایگزین شده بودند. ولی، این تنها آغازی بود بر دگرگونی سراسری توازن نظامی و اجتماعی اوراسیا؛ زیرا شیوه ی بیابان گردی تازه، گروه پرشماری سوار نیرومند و خواستار و توانای چیرگی و تسلط بر عوامل دفاعی متمدنان فراهم ساخته بود که مستمراً حمله ور می شدند- چنین امری بی سابقه بود.
تسلط بر هنر سوارکاری به گله داران استپ امتیاز نظامی جدیدی هم بخشید. هر فرد بیابانی می بایست اسبی داشته باشد و هر مردی با مرکوب خویش و کمان به دست بالقوه جنگاوری می شد شایسته. سرعت تاخت اسب موجب می شد که جنگاور از زره فلزی و دیگر تجهیزات پربها چشم بپوشد. در این جا چیره دستی و وسایل ساده (سر تیر سنگی برای کشتن دشمن بسیار به کار می آمد) که در دسترس هر بیابان گردی بود، تاخت و تاز قبیله ها را در برابر سپاه متمدن مجهز به آخرین نوع سلاح کامیاب می ساخت. نخستین بار سراسر استپ پهناور اوراسیا جایگاه پرورش جنگاورانی شد توانای تاختن بر جامعه های متمدن که در این امر کامیابی کامل با ایشان بود.(8)
سواره نظام استپ می توانست تندتر و دورتر از هرگونه گروهی راه پیمایی کند و از گدارها و رودها به آسانی بگذرد. یک «سپاه» بیابان گرد در واقع شامل همه ی مردان قبیله یا اتحادیه ی قبیله ها می شد که مانند همیشه در حرکت بودند؛ منتها از وسیله ی کند کننده ی حرکت یعنی زنان، کودکان و رمه ها جدا می شدند. چون با دشمنی که سرعت او کمتر بود روبه رو می شدند، چنین سوارانی می توانستند بی هیچ مانع و رادعی تاخت و تاز کنند. تنها به هنگام بر خورد با نیروهایی همانند، یا فقدان علیق و علوفه اسبان، از ویران گری باز می ماندند.
تاریخ نخستین هزاره ی پ م نمودار برتری های نظامی مردان استپ است. خاورمیانه چون نزدیک کانون پخش این بیابان گردی شیوه ی نو بود، طبیعتاً نخستین آماج تاخت و تاز قرار گرفت. به راستی در نوشته های آشوری است که سخن از تاخت و تازهای انبوهی از بیابان گردان رفته است که در حدود پایان سده ی هشتم پ م آغاز شد.(9) این امر ما را به دگرگونی که در زندگی مردم استپ روی نموده بود، رهنمون می کند. در آن هنگام، دسته های سوار که در یونان به نام کیمریان شناخته شده اند، از استپ های جنوب روسیه برخاستند و سرزمین های پهناوری را در آسیای صغیر زیر سم ستوران خویش در نوردیدند. ایشان گویا از دست فشار قبیله های دیگر ناگزیر بدین حمله دست برده باشند. سکاها که از زادگاه خویش در آسیای میانه (10) اندکی پیش از 700 پ م به سوی غرب راندند و چراگاه های پرنعمت تر روسیه را از دست کیمریان گرفتند، مسئول این امر بودند. تاخت آورندگان سکایی نیز به نوبه ی خویش به دنبال کیمریان به سوی جنوب راندند و در اتحادیه ی نیروهایی که امپراتوری آشور را در 612 پ م برانداخت، سهمی به سزا داشتند. بدین گونه انقلاب و دگرگونی راه یافته در زندگی ساکنان استپ اوراسیا تأثیر شگرفی در سرنگونی آشور و پایه گذاری شاهنشاهی پارس داشت.(11)
وارثان امپراتوری آشور یعنی مادها و پارسیان نیز از وظیفه ی دشوار نگاهبانی جوامع متمدن خاورمیانه از تاخت و تاز های هراسناک بیابان گردان برکنار نماندند. با وجود آن که سازمان های سپاه هخامنشی بسیار استوار بود، باز هم این نگاهبانی آسان نمی نمود؛ چه که کورش جان خود را در مرزهای شرقی پادشاهی خویش (در 530 پ م) بر سر این کار گذاشت و داریوش در اروپا (در 512 پ م) گرفتار پیکار سخت سکاها شد. دروازه ی ایران در برابر استپ بسیار گزند پذیر بود و تنها با به خدمت گرفتن سواران مزدور استپ در سپاه هخامنشی امکان جلوگیری از ویرانگری بیابان گردان مرزهای شمال و شرق شاهنشاهی میسر می گشت.(12)
در اروپای نیمه متمدن نیز پرورش اسبان بیابانی بسیار مؤثر بود. در آغاز سده ی ششم پ م سکاها در جنوب روسیه، «امپراتوری» نیرومندی اگر چه سست بنیاد پی افکندند و گسترش آن به سوی غرب تا مجارستان ادامه دادند. اینان مانند خویش و همتایان پارسی خود طبقه ای برجسته بر بالای سر بومیان پدیدار ساختند. ولی سکاها بر خلاف پارسیان همچنان به زندگی نیمه بیابانی در تحت انضباط قبیله ای ادامه دادند. (13)
اندکی در جانب غرب، قبیله های سِلت نخستین مردمی بودند که با سوارکاری آشنا شدند و گسترش ایشان از آلمان جنوبی به سراسر شمال غربی و اروپا با دست بردن به تاکتیک جنگی سواره نظام آسان گشت. اما، سلت ها همه ی تجهیزات جنگی بیابان گردان استپ را نپذیرفتند. اینان کمان را نپذیرفتند و به جای آن شمشیر دراز دو دستی را بر گزیدند که اسلحه ی خاص ایشان شد.(14)
پیشرفت انقلاب سواره نظام در سوی شرق تاریک تر است. قبیله هایی که شیوه ی نو بیابان گردی اسبی را رو به کمال برده بودند، چندان انگیزه ای در راندن به سوی شرق نمی دیدند. زیرا در آن سو چراگاه ها و اقلیم چندان دلپذیر نبودند. بنابراین فن بیابان گردی اسبی به سوی مغولستان گویا با کندی بسیار پیشروی می کرد چنان که هر قبیله ای عوامل شیوه ی نو زندگی را از همسایه ی غربی خویش اخذ می کرد.(15) پیشرفت مزبور احتمالاً چهار صد سال لازم داشت تا به کمال برسد. زیرا نخستین نوشتار چینی که از حضور شیوه ی سواره نظام جدید در میان نیمه متمدنان مرزهای شمال غربی یاد می کند، از سده ی چهارم پ م است.(16)
پیدایش مجموعه ی سیاه چادرهای نمدین گردان و کوچ کننده در استپ های مغولستان، چین را دچار همان فشار نظامی کرد که خاورمیانه سه قرن پیشتر گرفتار آن شده بود. حکومت چئین در شمال غربی چین، دچار شدت حمله شد. نخست تازندگان بیابان گرد آنچنان سازمان یافته و منظم نبودند تا بر پایداری چینیان چیره گردند. ولی ایشان فرمانروایان چئین را به پذیرش تاکتیک سواره نظام نو رهنمون کردند و خود سپاهی در پیرامون سواره نظام کمان دار برپا ساختند. این نیروی استوار بر شیوه ی نو، پیشروی نیمه متمدنان را سد کرد و بالمآل حکومت چئین را در پیروزی بر همه ی حکومت های دیگر چین توانا ساخت. بدین گونه فرمانروایان چئین در 221 پ م، امپراتورانِ چینِ یکپارچه شدند.(17)
با این همه، رواج بیان گردی اسبی تکامل یافته در مغولستان در سده ی چهارم پ م، چه بسا که نخستین ظهور شیوه ی پیکار سواره نظام خاورمیانه نباشد. گواه بر این سخن امری است وابسته به باستان شناسی و متضمن بسیاری نکات تاریک، به ویژه موضوع بسیار بحث انگیز شیوه ی هنری «سکاها» یا شیوه ی هنری «جانوران» . واقعیت ها عبارتند از این که: نقشمایه های هنری سکاها چنان که از آثار جنوب روسیه و غرب اسیا برمی آید، گرایش های چینی را نمودار می سازند و هنر چینی هم در پایان دوران چو، بعضی گرایش ها به سکاها را نشان می دهد. گذشته از این ها، در کرانه های جنوب چین تا شمال ویتنام بسیاری اشیای گوناگون پیدا شده است که همانندی های شگفتی با آثار کاوش شده در استپ های نزدیک دریای سیاه دارند که از دست های نامطئن و ناشناخته ای به موزه ها را یافته اند.(18)
این که چگونه باید این شواهد را تعبیر کرد، امری است قابل تردید. چه بسا که قبیله های سکایی در بخش آلتایی پس از یافتن چیره دستی در فنون تازه ی سوارکاری، از آن جا که این فنون آن سوتر نرفته بود، از این برتری بهره گرفتند و از جایگاه خویش در آن روزگار (سده ی هشتم پ م) بر سراسر ترکستان چین تاختند و شاید راه گردونه رانان در هزاره ی پیشین را در پیش گرفته باشند. بر افتادن و تباهی دودمان چو غربی در 771 پ م، شاید ناشی از چنین تاخت و تاز ناگهانی و کوتاه مدت باشد. در حدود همین روزگار، دسته های سوار دیگری گویا از راه سچوان تا کرانه های جنوبی چین تاخته باشند. (19)
بر اساس این فرضیه، سکاها پس از گذشت تنها یک یا دو نسل از زمان تاخت و تاز ایشان بر چین، عنان اسبان خود را به سوی غرب برگرداندند و بر اثر بر خورد با مردم دارای خط در خاورمیانه، به صحنه ی تاریخ گام نهادند. این تأخیر را باید به حساب آن گذاشت که احتمالاً حرکت به سوی غرب نخست توسط بیابان گردان اسب سوار بسیار نیرومندی سد شده بود. شاید سکاها از همین مردم هنر سواری را آموخته باشند. تنها پس از آن که این همسایگان در جنگی شکست خوردند یا در یک اتحادیه ی جنگی بزرگ در آمدند، سکاها توانستند به سوی غرب برانند. ولی تا بدین امر دست زدند، بی درنگ چراگاه های پهناور و پر نعمت جنوب روسیه را یافتند. با شکست دادن کیمریان اشغالگر این سرزمین، می توان تصور کرد که سکاها کانون اصلی جمعیت خویش را به اوکراین منتقل ساخته باشند و چین را به حال خود فرو گذاشته و تنها گروهی خرد از عقب داران را در آسیای میانه بر جای نهاده باشند.

***

گو این که شگفت به نظر می رسد ولی فراز و نشیب های سیاسی و دست به دست شدن تکنیک ها و نقشمایه های هنری در اوج تاخت و تازهای سکاها، گویا محدود به جهان کهن نبود. بعضی شواهد در دست است که آدمیان از اقیانوس آرام چندین قرن پیش از میلاد مسیح با و جود مسافت های بسیار شگرف گذشتند. بهترین تعبیر و توجیه این همانندی های مختلف باستان شناسی، شواهد پیدا شده در پرو و مکزیک و دیگر آثار سواحل جنوب شرقی آسیاست.(20) گیاهان و شیوه ی توزیع بعضی از نباتات اهلی شده در دو سوی اقیانوس آرام نیز، نمودار آن است که تخم ها یا نشاهای گیاهان را آدمیان در زمانی بسیار کهن از اقیانوس گذرانیده اند.(21)
از آن جا که اروپاییان تا 1000 میلادی نمی توانستند از اقیانوس آرام بگذرند و نتوانستند در آن سوی اقیانوس تا پانصد سال پس از تاریخ اخیر برای همیشه جایگزین شوند، اندیشه ی این که آسیاییان توانسته باشند از اقیانوس بسیار پهناور آرام در پیش از میلاد مسیح گذشته باشند، نخست پذیرفتنی نمی نمود. ضمناً دو مطلب پذیرش این موضوع را ناپذیرفتنی تر جلوه گر می ساخت. نخست آن که، تصرف اروپا توسط نیمه متمدنان جنگاور در عصر مفرغ کمابیش همه ی مهارت های دریانوردی کهن گران سنگی را تباه ساخت و مردمی چیره دست در دریانوری در اروپای غربی نبالید تا زمان وایکینگ های اسکاندیناوی.(22) با این همه، این واقعیت در دست است که هم جزیره های آسور و هم قناری زمانی که کاشفان اروپایی در سده ی چهاردهم میلادی بر آن جا فرود آمدند، مردمی بدوی بودند که گویا فرهنگ «گران سنگی» داشتند و یا تصادفی عمدی در اقیانوس اطلس به راه های دوردست راه یافته بودند و شاید پناهندگانی یا کشتی شکستگانی از ایشان به جهان نو راه یافته بودند.(23)
دوم آن که، قابلیت کشتیرانی اقیانوس ها بسیار متفاوت است. اروپا در کران یکی از توفانی ترین و پرتضاد ترین دریاهای جهان واقع است و تصور غربیان از سفر دریایی همواره پیوندی با دریانوردی در اقیانوس اطلس دارد. ولی، در عرض های جغرافیایی پایین تر به ویژه در اقیانوس پهناوری که در آن بادها نیرویی در سراسر سال متعادل و همیشه یکنواخت به یک سو می وزد، دریانوردی امری است کاملاً جداگانه. کشتی های بسیار خرد و بدوی، چه کلک، چه قایق و چه کرجی، می توانند به سلامت بر آبهای آرام سفر کنند و با تعبیر ات مناسبی در جهت بادبان و گردش سکان قادرند در جهت باد یا در مقابل آن راه بپیمایند.(24)
اما در اقیانوس اطلس، بادهای مساعد در عرض جغرافیایی صحرای افریقا (که از آن جا هم سرچشمه می گیرد) قرار دارد. در این پیرامون انگشت شماری مردم بومی تا این قرن های اخیر ساکن بودند که توانایی به دریا درآمدن نداشتند.(25) ولی، در اقیانوس آرام بادهای مساعد در زمستان تا کرانه های حاصلخیر جنوب چین می رسد و در تابستان با بادهای موسمی جای گزین می شود که با ملایمت از زاویه ی مقابل می وزد. بدین گونه، آسیای جنوب شرقی پایگاهی شد برای دریانوردی های دوردست و چنان که دیدیم، شواهدی هست که فن دریانوردی در کرانه ای جنوب چین، قرن ها پیش از آن که این بخش ها در فرهنگ چینی در آید، رواج و رونقی فراوان داشت.
هر گاه مسافت ها را در نظر نگیریم، بلکه دشواری ها را در مرکز اقیانوس آرام و شمال اقیانوس اطلس برای دریا نوردان کهن به دیده آوریم، چنین می نماید که هر چه اقیانوسی پهناور باشد دشواری های آن بسیار کمتر است. ارتباط از راه اقیانوس آرام عملاً میسر بود و چه بسا که دریانوردان برخاسته از آسیا (شاید به شیوه ی گذشتن از منازل و مراحل در جزیره های بین راه به همان گونه که بعدها در میان مردم پولینزی معمول بود) انگیزه ای برای گسترش تمدن در «جهان نو» یافتند. با آن که جدایی و انزوای امریکا ظاهراً امری مطلق و مسلم نیست؛ ارتباط دو کران اقیانوس رویدادی نادر و گاه و بی گاه بوده است که اجازه نمی داد تا سرخ پوستان از تمدن پیشرفته ی «جهان کهن» بهره گیرند و برخوردار شوند. در نتیجه، تمدن آندی و مکزیکی در پیشروی دچار کندی شد و هرگز در محیط خویش به اوج استادی و مهارت نرسید تا بتواند با همروزگاران اوراسیایی خویش پهلو زند.(26) تمدن های یونان و هند هر دو از نفوذ سواره نظام استپ بر کنار بودند. کوه های بلند و موانع سیاسی به سبب وجود حکومت های امپراتوری پارسی و سلوکی، هند را از تاخت و تازها بر کنار نگه داشتند؛ تا سده ی دوم پ م که مردمی استپی به نام سکاها از هندوکش گذشتند و شماری حکومت های کوتاه زمان در شمال غربی هند پی افکندند. به همین گونه، سدهای کوهستانی و قبیله های بسیار نیمه متمدن مانند تراکیاییان، یونان و کرانه های مدیترانه را از آن ها مصون داشتند. به راستی که غرب دور، از گزند تاخت و تاز ففبیابان گردان تا سده ی چهارم میلادی بر کنار ماند. ولی در طی هزار سال پیشین پیکارهایی در کرانه های دانوب، اروپای متمدن را با سواران استپ گه گاه در برخورد می آورد.
نفوذ استپ در اروپای مدیترانه ای تنها از این طریق غیر مستقیم از زمان حمله ی داریوش اول به سکاییه (سکوتیا) در 512 پ م، تا شکست رومیان در آدریا نوپل در 387 پ م محسوس بوده است. همین غیرمستقیم بودن این نفوذ بود که موجب شد اروپا هرگز شیوه ی جنگی مناسب برای مقابله با بیان گردان در پیش نگیرد. سواره نظام در شیوه ی جنگی یونان و روم اثر معتدلی داشت و از کمان چندان بهره گیری نمی شد. در عوض در اروپا، انبوه پیادگان با انضباط و آرایش جنگی فشرده از سده ی هفتم پ م تا سده ی چهارم میلادی اصل و اساس پیکار گرفته شد. (27)
مردم استپ که بر جامعه های متمدن اوراسیا از سده ی هشتم به بعد تا این میزان تأثیر گذاشتند، خود هم تحت تأثیر بسیاری جاذبه ها و فریبایی های تمدن قرار گرفتند. گو این که فقط دامنه ی این تأثیرگذاری با شرایط زندگی بیابان گردی آنان سازگار بود. پس، سلاح فلزی، پارچه و زر بی درنگ خوستار می یافت. ولی ساختمان های بزرگ و ریاضیات اندک پیچیده باب سلیقه ی آنان نبود.
کلاً باید گفت که کالاها و نفوذ تمدن از دو راه می توانست در استپ نفوذ کند. یک اتحادیه ی نیرومند بیابان گردان می توانست یک جامعه ی متمدن دور افتاده را هم به پرداخت فدیه و خراج هر گونه کالایی که به سلیقه ی ایشان سازگار بوده باشد، وادار کند. ولی، این اساساً رابطه ی انگلی بود و چون چنین اتحادیه ای ازهم می پاشید، دیگر جریان کالاها قطع می شد.(28)
اما داد و ستد صلح آمیز می توانست تا اعماق جامعه ی بیابان گردان رسوخ بیشتری حاصل کند. امکانات چنین روابطی با انتشار ذائقه و شیوه ی زندگی یونان به سکاییه نیکو مجسم شده است. ذائقه ی طبقات بالای ایشان سخت به می و روغن و دیگر محصولات یونانی خو کرده بود و برای رسیدن بدین کالاها، آنان فرودستان خویش را به کاشت غلات که نیاز یونانیان در شهرهایشان بود، وادار می کردند. گذشته از این ها به هنگام مناسب، بعضی از بزرگان سکاها با در آمیختن با یونانیان در شهرهای مهاجرنشین یونانی کرانه های دریای سیاه، آشنایی سطحی با فرهنگ یونان می یافتند. (29)پ
سکاها هم چنین مانند واسطه ای میان سرزمین های متمدن جوب و نیمه متمدنان سرزمین های شمالی و شرقی عمل می کردند. تا سده ی هفتم پ م، راهی نسبتاً شناخته شده گویا از دهانه ی رود دون از راه سیبری جنوبی تا کوه های آلتایی ادامه داشت که شاید از همین راه بود که زرهای پیدا شده در گورهای سکاها که از زر انباشته بود، می رسید. شاید بعضی سوداگران زر آلتایی را تا شمال غربی چین می بردند.(30) یحتمل که این گونه راه بریدن های دراز در خشکی، امری بود گاه و بی گاه به مقدار اندک. با این همه، دگرگون سازی جامعه های کرانه های این سرزمین پهناور مرکزی اوراسیا، تأثیر داشت. اما، این تأثیر محدود بود به اندیشه ها و چیزهایی که بیابان گردان می توانستند با خود در راه های دور و دراز حمل کنند.
ولی، همه ی بخش های استپ اوراسیا یکسان و یکنواخت پذیرای نفوذ تمدن نبودند. در مغولستان و نواحی پیرامون آن، کشاورزی ناممکن بود. به سبب کمی آب و کمیابی علفزار، زندگی بیابان گردی و شبانی تنها زندگی مناسب برای آن حدود بود. به راستی که سازگاری با شرایط جغرافیایی، آن چنان با بیابان گردان این سرزمین منطبق شده بود که ذره ای از آن غفلت نمی کردند. اما در منتهای غربی استپ، باران نسبتاً فروان می بارید و کشاورزی با کامیابی در بعضی جاها ممکن بود و زیستن یک جامعه ی گوناگون و پیچیده در آن میسر بود. بنابراین، در استپ جانب اروپا بود که بیابان گردان می توانستند گه گاه از خویهای زندگی متمدنان بهره مند شوند. در صورتی که در مشرق، مردم ناگزیر از چسبیدن به زندگی بیابان گردی بودند و کالاهای جوامع متمدن اگر به میان ایشان راه می یافت، از راه باج و خراج بود.
دشواری های اقلمی مغولستان چندان هم بی حاصل نبود. بیابان گردان استپ شرقی که به محیط سخت خو کرده بودند، از نظر نظامی نسبت به همسایگان غربی خود که کمابیش از پیکارگری دوری می جستند و بیشتر با زندگی آبادی نشینی خو گرفته بودند، برتری یافتند. در نتیجه، یک رشته ی دراز از راه پیمایی و نقل و انتقالات بیابانی از شرق به غرب با آغاز تاخت و تاز سکاها در جنوب روسیه، در پایان سده ی هشت پ م آغاز شد تا سده ی سیزدهم میلادی که با حمله ی گسترده ی مغولان به اوج رسید و تنها در سده هیجدهم میلادی، با گریز کلموک ها از برابر سپاهیان چین و پناهندگی به روسیه پایان یافت. طی دو هزاره و نیم در این دو انتهای سرزمینی پهناور، حرکات پس و پیش و مکرری در تاریخ سیاسی اوراسیا روی نمود. قبیله ای پس از قبیله ای دیگر به سوی غرب و جنوب راندند، رقیبان کم زور را گریزاندند و چراگاه های بهتری را گرفتند؛ نیز بر مردم کشاورز دست یافتند و فرمانروا شدند. بسیاری هم از این قبایل تباه گشتند.

***

تنها پس از انتشار بیابان گردی اسبی در حاشیه ی شرقی چراگاه های آسیا بود که پیشرفت اجتماعی- اقتصادی شرق به غرب در استپ اوراسیا کاملاً سراسری عمل شد. این امر در حدود یک قرن یا بیشتر پس از 500 پ م روی داد و تمدن چینی شکل قطعی و مشخصی تا مدت ها بعد نیافت. سال 500 پ م که نگارنده آن را مظهری برای پایان یک دوره از تاریخ جهان و آغاز دورانی دیگر گرفته است، بنابراین کاملاً دقیق نیست. ولی اگر تیزی و دقت ساختگی داستان آن را کندتر کنیم، این تاریخ می تواند کم و بیش اساس یک دگرگونی ژرف به شمار آید. پس از این حدود، دیگر رهبری فرهنگی خاورمیانه امری گذشته تلقی می شد و چیرگی و تسلط اروپا هم در افق های دوردست نهان بود و تا دو هزار سال چهار تمدن عمده ی اوراسیا راه های جداگانه ی خود را پیمودند و غالباً از آن سوی مرزهای خویش متأثر می شدند که گاهی عوامل فرهنگی را از یکدیگر می گرفتند و به کرات گرفتار تاخت و تاز بیابان گردان می شدند. با این همه، از حدود 500 پ م- 1500 م، هر تمدنی عمدتاً بر پایه ی منطق و شتاب خاص خویشتن با وجود حملات از بیرون مرزها بالید و پیشرفت کرد.

پی‌نوشت‌ها:

1. M. Pallottion, Gli Etruschi (Rome: Casa Editrice Carlo Colombo, 1939), pp. 43-72. 129-154; Luisa Banti, Die Welt der Etrusker (Stuttgart: Gustav Kilper Verlag, 1960), pp. . 132-135.
2. H. Alimen, Prehistoire de L'Afrique (Paris: Editions N. Boubee & Cie, 1955); Sonia Cole, the Prehistory of East Afria (harmondsworth: Penguin Books, 1954), pp. 271-285; Diedrich Westermann, Geschichte Afrikas (Cologne: Greven, 1952), pp. 3-20.
باید یادآور شد که گاه شماری تاریخی در افریقا، تقریباً سراسر مبتنی است بر حدس و گمان، برای مثال، چه بسا که نفوذ تمدن «گران سنگی» هم در طول کرانه های شرقی به ویژه در دماغه ی گاردافویی و در افریقای غربی، مدت های درازی پیش از 500 پ م در کار بوده باشد. نک:
Dominik Josef Wolfel, (Die Kanarischen Inseln, die Westafrikanischen Hochkulturen und das alte Mittelmeer,) Paideuma, IV (1950), PP. 231-53
بازرگانی کارتاژ در افریقا در کرانه های اقیانوس اطلس، گویا تا ساحل طلا رسیده بوده است. گو این که کاشفان آن حدود بی گمان دورتر هم رفته بوده اند. کان های زر جاذبه ای برای کشتی های کارتاژ داشتند و داد و ستد «بی سر و صدا» جریان داشت که بازرگانان پس از عرضه ی کالای خویش بی درنگ برای آن با دیگران رو به رو نشوند، باز می گشتند. نک:
B. H. Warmington, Carthage (London: Robert Hale, Ltd. , 1960), pp. 59-66.
3. ساختمان های گران سنگی در جنوب هند و جنوب شرقی آسیا و در بعضی جزیره های غربی اقیانوس، آرام، گویا گواهی شد، بر گونه ای ارتباط میان این بخش های مختلف در هزاره ی اول پ م .
4. D. G. E Hall, A History of South East Asia (New York: St. Martin's Press, 1955), pp. 7-9; C. W. Bishop, (Long-Houses and Dragon-Boats,) Antiquity, XII, (1938), PP. 411-24; Wolfram Eberhard, Kultur und Siedlung der Randvolker Chinas, pp. 326-331; G. Coedes, Les Etats hindouises d'Indochine et d'Indonesie (Paris: E. de Boccard, 1948), pp. 25-26.
این نخستین تمدن های جنوب شرقی آسیا را به نام جایگاه عمده ی اثار باستانی آن فرهنگ، دونگسون خوانده اند و این تمدن ها با تمدن کرت همانندی دارد. اما فرهنگ دونگسون هرگز عمر درازی نیافت، یا مانند تمدن کرت به رشد کامل نرسید. شاید این بدان جهت بود که جایگاه آن در سرزمین اصلی چنان بود که به زودی دستخوش برخوردهایی با نیروی نظامی و فرهنگی رو به گسترش هان از چین شد. برای سرنوشت تمدن زود مرگ وایکینگ در اسکاندیناوی نک:
A. J. Joynbee, A Study of History, I, pp. 340-360.
یک سنت دریاپیمایی در بورنئو و دیگر جزیره های اندونزی، مایه ی پیدایش مستعمره نشین در ماداگاسکار در حدود ظهور مسیح شد. نیز نک:
George Peter Murdock, Africa: Its People and Their Culture History (New York: McGraw- Hill, 1959), pp. 45, 212-216.
پراکندگی جمعیت در پولینزی هزاره ی اول میلادی شاید از همین ریشه سرچشمه گرفته باشد.
5. Centaur: قنطوروس یا کنتاوروس در اساطیر یونان نژادی از جانوران است، نیمی اسب و نیمی انسان.- م.
6. Fraz Hancar, Das Pferd in Prahistorischer un Fruher Historischer Zeit, pp. 551-563; William Ridgeway, the Origin and Influence of the Thoroughbred Horse (Cambridge: Cambridge University Press, 1905), pp. 94, 98.
منابع نام برده برآنند که تأخیر بسیار در سر گرفتن سوارکاری ناشی از آن بود که اسب های رام و اهلی شده تا مدت های مدیدی یارای آن نداشتند که آدمی را برای مدتی بر پشت خویش برند.
7. Fraz Hancar, Das Pferd , p. 555; Karl Jettmar, (Archaoloigiche Spuren von Indogermanen in Zentralasien,) Paideuma V (1950-54), 236-237),
8. درباره ی تجهیز سپاهیان پیاده ی نیمه متمدنان بعد از رواج فولاد ارزان در سده ی سیزدهم پ م، نک: آغاز فصل چهارم، بند ب، زیر عنوان دگرگونی های سیاسی- نظامی. یک بررسی اجمالی سودمند و یک بازنگری در تاریخ استپ از کیمریان تا هونها در اثر زیرین مندرج است:
E. D. Philips, (New Light on the Ancient History of the Eurasian Steppe,) American Journal of Archaeology, LXI (1959), 269-280.
9. شرح های آشفته هرودوت هم ارزشمند است.
10. Karl jettmar, (the Altai before the Turks,) Museum of Far Eastern Antiquities, Stockholm, Bulletin, XXIII (1951), 154-155
11. M. Rostovtzeff, Iranians and Greeks in South Russia (Oxford: Clarendon Press, 1922), pp. 34-44.
12. Karl jettmar, (the Altai before the Turks) pp. 156-157.
13. Rostovtzeff, Iranians and Greeks, pp. 35-44.
14. درباره ی گسترش سلتها، نک:
Henri Hubert, Les Celts et, l,expansion celtique jusqu,a l'epoque de la Tene (Paris: La Renaissance du liver, 1932).
درباره ارزش سوارکاری سلتی، نک:
William McGovern, the Early Empires of Central Asia (Chapet Hill: University of North Carolina Press, 1939), pp. 46-48.
علت این که سواره نظام استپ در اروپای غربی نفوذ کرد و این که سلت ها شمشیر را بر کمان برتری دادند، روشن نیست. شاید سرزمین های پرجنگل و مردابی اروپای غربی تا حدودی مسئول این امر بوده باشد؛ زیرا در جنگل پر برگ تیراندازی به کار نمی آید و مرد باید با دشمن از نزدیک بیاویزد. ولی شاید بعضی رسوم کهنه و نا معقول هم در این امر مدخلیت داشته باشد. نک : توصیف پیکارهای هومر در پانوشت 73، فصل سوم.
15. Karl Jettmar, (Zur Herkunft der turkischen Volkerschaften,) Archiv fur Volkerkunde, III (1948). pp. 16-17. Karl jett mar, (the Altai,), pp. 148-150; B. Rubin, (Das Neue Bild der Geschichte Eurasiens. ) Jahrbucher fur Geschichte Osteuropas, N. F. II (1954), PP. 106-107.
پخش سوارکاری کاملاً شناخته شده در میان سر خپوستان شمال دشت های آمریکای شمالی از سده ی شانزدهم تا سده ی هیجدهم میلادی، نموداری است از عین این جریان. در مورد امریکا، یقین است که انتشار بیابان گردی اسبی نه با کشور ستانی بلکه با وام گیری روی نمود و در این جا هم پیشروی از یک سرزمین با اقلیم نامطلوب گذشته و خرد خرد به سرزمین های مساعد رسیده است. البته سرزمین های نامساعد در شمال امریکا به میزان اوراسیا نبود، زیرا در امریکا تنها میزان گرما و درازی روزها با پیشروی به سوی شمال رو به کاهش می رود. در صورتی که در راهپیمایی به سوی شرق در استپ اوراسیا به سوی مغولستان، عواملی بس بحرانی تر با کاهش میزان حرارت روی می نماید.
16. W. McGovern, the Early Empires of Central Asia, PP. 100-101.
17. برخاستن دودمان چئین مثالی کهن است از این که چگونه یک حکومت مرزی می تواند از موقع خویش بهره گیرد. از نظرگاه های مختلف، هم امپراتوری چئین و هم شاهنشاهنی پارسی، گویا «واکنشی بومی» بوده باشند در برابر تهدید ناشی از بیابان گردی اسبی تازه تکامل یافته.
18. Gregory Borovka, Scythian Art; M. I. Rostovtzeff, the Animal Style in South Russia and China (N. J.: Princeton University Press, 1929); Ludwig Bachhofer, A Short History of Chinese Art, p. 46'; Robert Heine -Geldern, (Das Tocharerproblem und die Pontische Wanderung,) Saeculum, II, (1951), 225-255; Karl jet mar, (the Altai before the Turks) pp 148-156.
19. این فرضیه بر اساس بحث یتمار است (مأخذ پیشین) و البته بسیار در حد حدس و گمان. تنها هنگامی که ترکستان چین و غرب آن کشور از نظر باستان شناسی بررسی شد، این فرضیه را و نیز این بحث بر پایه ی حدسیات را درباره ی راهی که گردونه رانان در هزاره ی پیشین پیمودند، ثابت یا رد کرد. اشغال واحدهای حوضه ی تاریم در دروازه ی پشتی چین توسط قوم هندواروپایی «طخاری زبان» گویا از روزگار سکاها بوده است. نک:
Rene Grousset, L'Empire des steppes, p. 76.
در صورتی که بتوان بر جای ماندن این زمان را تا دوران های تاریخی دلیلی گرفت برای تعبیری که در این جا عرضه شد.
20. بر طبق گاه شماری:
) Robert Heine -Geldern, (Die asiatische Herkunft der sudamerikanischen Metalltechnik, Paideuma, V (1954), PP. 347-423.
انتقال نقشمایه های هنری و شیوه های فنی از ماورای اقیانوس آرام به ویژه پس از رسیدن سواران احتمالی ما از استپ ها به کرانه های جنوب چین در سده ی هفتم یا اندکی پس از سده ی هفتم پ م روی داد. شاید یک جامعه ی «دونگسون»، دریانوردی نیمه متمدن چیره دست بومی کهن را با ماجراجویی گستاخانه ی گروهی جنگاور تازه رسیده از آسیای میانه که در سواری نوآموز بودند، درهم آمیختند. در چنین آمیزه ای، خوی ها و قالب های اجتماعی چه بسا که متغیر و شکل پذیر باشند و یک دوران ماجراجویی های دریایی بی مانند شاید یک جنبه از پاسخ در چنین مبحثی باشد.
پذیرفتن نظر این نویسنده که نقل و انتقالات از روی اقیانوس آرام دو جانبه بوده است، ضرورتی ندارد. اگر هم یک قایق تنها پر از دریانوردان از اقیانوس آرام- شاید به سبب توفان و آن که سرنشینان دریافته باشند بهتر است بر نیروی توفان سوار شده به جانبی برانند تا آن که بکوشند علیه آن دریانوردی کنند- گذشته باشد، خود می تواند توجیهی باشد بر همانندی هایی که در دو کران امریکا و جنوب شرقی آسیا دیده ی میشود، یقین است که دسته ای از کشتی شکستگان، چه بسا تنها در اوضاع و احوال خاصی می توانند منشاء اثری بزرگ باشند. با این همه، اگر سرخپوستان مکزیک یا پرو فرهنگ خویش را تا بدان پایه برآورده بودند که فنون برتر (همانند فلزسازی قلع/ مفرغ) و نقشمایه های هنری (نیروی طلسم و جادو) موجود در اندیشه ی سرنشینان ماجراجو و گستاخ قایق مورد بحث آسیایی با کامیابی در ساختار اجتماعی بومی ایشان ریخته شود، پس کمترین و گذراترین بر خوردها چه بسا برای انگیختن سرخپوستان جهت یک دگرگونی انقلابی در شیوه های هنری و تکنیکی آن، کافی بوده باشد.
21. George F. Carter, (Plant Evidence for Early Contacts with America,) Southwestern Journal of Anthropology; VI (1960), PP. 161-182; George F. Carter (Plants across the Pacific,) Society for American Archaeology, Memoirs, No. 9 (1953), pp. 62-72.
22. بازمانده ای از روایت های دریانوردی گران سنگی در ایرلند، مؤید دست بردن ایرلندیان است در سده های نخست میلادی به سفرهای دوردست. پیدا شدن ایسلند و نخستین آبادی در این جزیره از دست یافته های بر جسته ی آدمیان است در این قرن ها، شرح اساطیر گونه ی «جزیره ی سن برندان» نموداری است شاید از نخستین برخورد با جزیره های دیگر اقیانوس اطلس و شاید هم با امریکا.
23. اساطیر آزتک درباره ی فرهنگ آورندگان از سوی غرب، چه بسا که از ماجراهای آن سوی اقیانوس اطلس این مردم ناشی شده باشد. درباره ی گرایش های فرهنگی و شواهد مربوط به وضع جزیره نشینان قناری به هنگام نخستین فرود آمدن اروپاییان بدان جا، نک:
Dominik Josef Wolfel, (Die Kanarischen Inseln, Die Westafrikanischen Hochkulturen und das alte Mittelmeer,) Paideuma, IV (1950), PP. 231-253
24. اقیانوس اطلس شمالی هم از دسترس قایق های بدوی دو نماند. چند قایق اسکیمو از گروئنلند به اسکاتلند در سده ی هفدهم با سرنشینان را بریدند. نک:
Ian Whitaker, (The Scottish Kayaks and the 'Finnmen'. ) Antiquity, XXVIII, (1954), PP. 99-104.
داستان های مشابه و قابل اعتمادی از زبان ماهی گیران ژاپنی جان به در برده از توفان شمال اقیانوس از هم در دوران معاصر، دلیل است. بر این که اسیا با توفان های گران اقیانوس های شمال هم چندان از هم جدا و دست نیافتنی نبودند. نک:
Andrew Sharp. Ancient Voyagers in the Pacific (Wellington, N. Z.: Polynesian Society, 1950), p. 60.
آب های آرام نسبتاً برای قایق های نخستین و بدوی بیشتر دست یافتنی بودند. جدل اقناع کننده ی اندرو شارپ که مردم پولینزی عمداً در راه های کوتاه سیصد و چهارصد کیلومتری میان جزایر پیش می راندند و جزیره به جزیره می فتند، باز دلیلی نیست بر این که دست به سفرهای دوردست نمی زدند. شارپ در ثبت موارد بسیار این گونه سفرهای دور که به واسطه ی حادثه ی بد، طی دهه هایی که اروپاییان به اقیانوسیه راه می یافتند و کشتیرانی بومی به شیوه ی سنتی ادامه داشت. به زحمت افتاده بود.
25. تنها پس از ان که اروپاییان روزگار اخیر به دریاهای کران صحرا دست یافتند، اسپانیایی ها امریکا را کشف کردند. کریستف کلمب از بادهای مساعد اقیانوس اطلس و جریان آن ها به سوی جنوب و آسور که از آن جا کشتی های خود را به راه انداخت آگاه بود. نک:
S. E. Morison, Admiral of the Ocean Sea (Boston: Little Browm & Co. , 1942), I. PP. 265-270.
26. درباره ی مبحث برخوردهای نخستین در اقیانوس آرام نک: مجموعه ی مقالات در:
M. W. Smith, Asia and North America: Trans- Pacific Contacts, Society for American Archaeology, Memoir, No. 9 (1953).
زمینه ی امکان چنین برخوردهایی را بیشتر مردم شناسان آمریکایی رد کرده اند و قوم شناسان آلمانی طرفدار آن بوده اند؛ مانند نویسندگان زیر:
Heine- Geldern & Walter Krickeberg, Altmexikanische Kulturen (Berlin: Safari Verlag, 1956), pp. 568-575.
هیچ یک از دو سوی این مناظره ای که مایه ی هیجان بسیار شده است، با جد و شور اوضاع و شرایط جنبش های سراسری آن سوی اقیانوس آرام را از نظر باد و جریان های آب و عوامل دریانوردی و محدودیت ها و جنبش های دریانوردی روزگار کهن در پیش دید نیاورده و نسنجیده اند. این دید را در اثر زیر می بینیم:
Thor Heyerdahl, American Indians in the Pacific (Stockholm: Bokforlaget Forma, 1952) .
ولی بحث دریارنوردی مردم پولینزی که در اثر زیر آمده است، از نظر نویسنده ی اثر بالا را مبنی بر این که رابطه ای یک طرفه از سوی امریکا به طرف غرب در اقیانوس آرام جریان داشته است، رد می کند:
Andrew Sharp. Ancient Voyagers in the Pacific, pp. 60-61 and Passim.
27. بهره گیری اسکندر از سواره نظام در حمله گویا استثنایی بوده باشد. شیوه ی جنگی مقدونی که در زمان نوجوانی او بر اثر جنگ هایی که در شمال با تراکیاییان و دیگران درگرفته بود و مایه ی پیش راندن مرزهای مقدونیه تا دانوب شده بود، تا حدودی شکل ثابت گرفته بود. این امر البته، مقدونیان را با مردم استپ رو در رو کرد. با این همه، شیوه ی جنگی اسکندر درباره ی سواره نظام، تیراندازی از پشت اسب نبود، بلکه گویا بر اساس فالانکس بود. سواره نظام با سرعت بر دشمن می تاخت و با فشار او را پس می راند. سواره نظام اسکندر فالانکسی بود سوار بر اسب.
28. Wolfram Eberhard, (Der Prozess der Staatenbildung bei mittelasiatichen Nomadenvolker,) Forschungen und Fortschritte, XXV (1949), 52-54.
29. نک: هرودوت، کتاب چهارم، آن جا که می گوید چگونه یکی از شاهان سکاها به سبب فرو رفتن در لذات و شیوه ی زندگی یونانی کشته شد.
30. G. F. Hudson, Europe and China (London: Edward Arnold & Co. ,1931), pp. Gregory Borovka, Scythian Art 27-45; p. 29;
Karl jet mar, (the Altai before the Turks) pp. 145-148, 154-156; George Verna sky, Ancient Russia (New Haven: Yale University Press, 1943), pp. 56-74.

منبع مقاله: هاردی مک نیل، ویلیام؛ (1388)، بیداری غرب، ترجمه ی مسعود رجب نیا، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول.