هلنی شدن غرب
مترجم: مسعود رجب نیا
پیشروی تند مقدونیه در قلب یونان خود پیامد گسترش بعضی جنبه های تمدن هلنیستی بود به سوی شمال کرانه های اژه. زیرا تنها پس از آن که شاه فیلیپ (فرمانروایی 356- 336 پ م) سپاه خود را بر پایه ی سرمشق یونان سازمان داد، برتری شمار مقدونیان در صحنه ی سیاست یونان به گونه ای مؤثر نمودار شد. با این وجود، با گسترش هلنیسم به سوی شمال و درون یونان و بخش های عقب افتاده ی مقدونیه، لازم شد که تعدیل هایی در نظام اجتماعی و اقتصادی آن حدود که با فرهنگ یونان بسیار متفاوت بود، به میان آید.
در سده ی پنجم پ م، مظاهر عالی تر فرهنگ یونان تنها در شهرهای کرانه های دریا یا نزدیک به آن ها روی نمود. آتن مانند کنوسوس مرکز تمدن پیشین خویش و ونیز که بعد ها مرکز تمدن شد، سخت وابسته به دریا بود. بی درآمد هنگفت از سرزمینهای آن سوی دریاها، کشمکش شهریان و تنگدستی آزارنده ی سده ی ششم پ م، جز با مهاجرت درمان نمی شد و آتن هرگز نمی توانست محیطی شود که در آن کسان مستعد ببالند و دیگران را از سراسر یونان به خویشتن بخواند.
این امر از آن رو پیش آمد که عوامل فنی سخت مانع پیشرفت و افزایش ثروت سرزمینهای عقب افتاده می شد. جز در سرزمینهای پر آب، امکان زندگی انبوه مردم وجود نداشت. جز با بهره کشی تجمعی از راه بازرگانی- روغن و شراب و غلات (1)- یا بهره کشی مستقیم تر جامعه های ناتوان از راه غارت و گرفتن خراج و غنیمت، تهیه ی وسایل زندگی معتدل یا بهتر آن چنان که در فرهنگ یونان رایج بود، میسر نمی شد.
فقدان وسایل حمل و نقل ارزان دلیل بر آن بود که هیچ جامعه ی بزرگ شهری واقع در خشکی نمی توانست خود را اداره کند. بنابراین، تنها با گردآوری شرایط اجتماعی فراهم شده برای جامعه ها ی تمدنی برخاسته در سرزمینهای بارانی هزاره ی دوم پ م ممکن می شد که شهرهای یونان دور از کرنه های دریا ببالند. اما کشور گشایان بیگانه و سران قبیله های محلی که تبدیل به اجاره دار شده بودند، می توانستند با برخورداری از ثروت های محلی توانگر شوند. چون توانگر می شدند، به خرید کالاهای پرتکلف یونانی دست می زدند و در پیرامون خویش گروهی پیشه ور و صنعت کار محلی و کارشناس (غالباً گرد آمده در شهرستان) برای تهیه ی کالا ها و خدمات به گونه ی معمول در پولیس های دریایی فراهم می ساختند.
مهاجرنشینان یونانی واسطه ی عمده ی داد و ستد و پخش کالا های تجملی کلان شهرها بودند. بازرگانان شهرهای مهاجرنشین آماده و حریص گسترش داد و ستد تا هر جا که فلزات، الوار، غلات یا دیگر مواد گرانبها پیدا می شد، بودند. تولید این گونه اقلام را در کل، سران نیمه متمدنان یا ملاکانی که به زودی دلبستگی به شراب و روغن و ساخته های یونان می یافتند، میسر می ساختند. دلیل این گونه، مبادلات، همانا پیدا شدن بسیاری ظرف های یونانی در جاهای پراکنده ای مانند بلغارستان و روسیه ی جنوبی و مرکز ایتالیا و جنوب فرانسه است. در بعضی موارد، داد و ستد وسیله ای شد برای انگیزش دل بستگی بیشتر نیمه متمدنان به فرهنگ یونانی و هرگاه که عوامل بیم و اجبار در میان نباشد، بیشتر مردم حاضرند افکار و رفتار خود را تنها سطحی عوض کنند.
ولی تمدن یونان تنها با شیوه های صلح آمیز منتشر نشد. در سده ی پنجم و آغاز سده ی چهارم پ م، سازمان نظامی یونان و شیوه ی جنگی آن بر همه ی رقیبان برتری چشمگیری یافت. پیش از جنگ پلوپونز هم خشثرپاونهایا شهربان های پارسی نسبت به همسایگان سرکش خویش نهایت سرافرازی را ارزانی می داشتند و از ایشان بسیاری سپاه مزدور می گرفتند.(2) اما پادشاهان مقدونیه بودند که با کامیابی شیوه های نظامی یونان را به کار بستند، البته نه با اجیر کردن سربازان یونانی- مقدونیه فاقد پول نقد برای اجرای چنین نقشه ای بود- بلکه با درآوردن روستاییان مقدونی به صفوف فالانکس سلطنتی و با تجهیزات و پرورش به شیوه ی یونانی این طرح اجرا شد.(3) فیلیپ با درآمیختن این گونه فالانکس با نیروی ضربتی سواره نظام سنتی به خدمت گرفته از میان بزرگان مقدونی، سپاهی آراست که نه در یونان هماوردی داشت و نه در جای دیگر.
هلنیسم رایج در مقدونیه سراسر منحصر به شیوه های نظامی نبود. از دیر باز از سده ی پنجم پ م، خاندان پادشاهی مقدونیه مدعی یونانی بودن شد، تا آن جا که گروهی ادیبان سرشناس یونان، از آن جمله اوریپید را به دربار خویش خواند. فیلیپ خود با سیاست، جنگ و فرهنگ کلان شهری یونان در سه سالی که به عنوان گروگان در شهر تب به سر می برد، نیک آشنا شد و برای فرزندش اسکندر استادی چون ارسطو گرفت. به راستی که دربار شاهی گویا وسیله ی خوبی شد برای نفوذ فرهنگ عالی هلنی به درون مقدونیه.
نخست نفوذ یونان خطری بالقوه برای سلطنت مقدونی تلقی می شد. زیرا، یونانیان از دیرباز شاهان خویش را تا پایگاه مقامی اسمی فرود آورده یا کاملاً از میان برداشته بودند. بنابراین در آغاز سده ی چهارم پ م، گروهی از شهرهای مقدونی که در آن ها عناصر یونانی راه یافته بودند، (4) کوشیدند تا پادشاهی مقدونیه را با اتحادیه ای از شهرها به پیروی یونانیان براندازند. دخالت نظامی اسپارت (در 379 پ م) سبب ناکامی این توطئه شد و از آن پس شهرهای مقدونیه فرمان بردار پادشاه خویش ماندند.
در مابقی سده ی چهارم پ م، نفوذ هلنیسم همراه با استواری روزافزون سلطنت مقدونیه پیش می رفت. بزرگ زادگان مقدونی با توقف در دربار و خدمت در سپاه پادشاهی، با لذات و زندگی گوارای یونانی آشنا می شدند. این تجربه- گویا بیشتر از تنها دست مزد و غنایم- اشراف مقدونی را به خاندان سلطنت پیوند داد. زیرا بزرگ زادگان نافرمانی مقدونی با یکبار چشیدن مزه ی زندگی بهتر، از سرسپردگی شدید به تیره و قبیله و رفتار روستایی و بومی که در روزگاران پیشین ایشان را به خود می کشید، رها می شدند.(5) مظاهر وسوسه انگیز نیرومند دربار هلنیستی، همانا راز کامیابی های سیاسی فیلیپ بود. زیرا، این پدیده ها موجب جذب وفاداری بزرگانی می شد که بر سپاهیان او سرپرستی و فرماندهی داشتند.
گرایش همگانی روستاییان و سربازان مقدونی به هلنیسم، چه در روزگار فیلیپ و چه پس از آن، امری ناممکن بود. سربازان و سران سپاه مقدونی با پیروزمندی در پی کارها، سستی یونانیان را به نظر نخوت و حقارت می نگریستند. تا زمان چیرگی رومیان که شکست های نظامی مایه ی خاک ساری مقدونیان شد، سرزمینهای داخلی مقدونیه در آن پدیداری شهرها ممکن نبود. در مقدونیه که رهبری اجتماعی اشراف بنابر سنت اجازه ی گردآوری اجاره های گزاف را بدیشان نمی داد، ثروت خصوصی به آن اندازه وجود نداشت که مخارج مهترانی را که می خواستند زندگی آبرومندانه ای به شیوه ی هلنیستی بگذرانند، برآورده سازد. تنها پادشاه با درآمد های حاصل از غنیمت گیری و بهره کشی از جنگل ها و کان ها می توانست چنین درباری به سبک یونانی برپا کند. آنچه مایه ی پیوند استوار بزرگان به دربار شاهی می شد، این بود که بزرگان مقدونی هلنیست، فقط در خدمت شاه می توانستند آن طور که می خواستند زندگی کنند.
مقدونیه البته تنها حکومت نیمه متمدنان نبود که در جهان سیاست با جذب بعضی صفات هلنیستی به اوج رسید. پادشاهی ادریسیان در تراکیه- زمانی که فیلیپ با پیروزی های خویش آن را برانداخت- به چنین راهی افتاده بود. اپیروس نیز به زودی به پیروی از مقدونیه پرداخت و در کرانه های دریایی سیاه، بوسفور، آزوف و نیز در بیتینیا در شمال آسیای صغیر، پادشاهیهای هلنیستی در سده ی چهارم پ م برخاستند.
در مرکز مدیترانه، وجود سه فرهنگ عالی یونان، کارتاژ و اتروسک مایه ی آشفتگی شد؛ ولی به هیج روی از سرعت انتشار تمدن نکاست. برخوردها عمدتاً در سیسیل بود که شهرهای یونانی با امپراتوری کارتاژ پیکار های بی ثمری به مدت دو قرن تا زمان دخالت بسیار برتر روم و آغاز نخستین جنگ پونیک (264- 241 پ م) که در نتیجه سیسیل استانی از حکومت روم شد، ادامه دادند. یک میدان کارزار خرد هم در کرانه های غربی ایتالیا میان اتروسک ها و یونانیان برپا بود. ولی یک پیروزی دریایی در کومه (حدود 473 پ م) اتروسک ها را به کامپانیا پس راند و یحتمل موجب آزادی رومیان از دست اتروسک ها شد. بنابراین، اتحادیه ی لاتینیان زیر فرماندهی رومیان حایلی شد میان یونانیان و اتروسک های رقیب.(6)
اتروریا، کارتاژ و شهرهای یونانی جنوب ایتالیا و سیسیل، خواه در میان خودشان و خواه یا جامعه ها ی مختلف واقع در کرانه های غربی مدیترانه، بازرگانی پررونقی داشتند. ضمناً این جامعه های مرزی متمدن در غرب نیز با کانون های تمدنی شرق مدیترانه پیوند های نزدیک و استوار داشتند. هم کارتاژ و هم اتروریا به ویژه سرزمین اخیر، با شیوه های هنر یونانی آشنا بودند و گاهی هنرمندان یونانی را به خویشتن می خواندند و گاهی هم به تقلید از آثار ایشان می پرداختند. پس از میانه ی سده ی چهارم پ م، کارتاژ مانند ایران هواخواه خصلت های مزدوران یونانی شد. تا رسیدن سده ی سوم پ م، اشراف کارتاژی باز زبان یونانی آشنا شدند و ظاهراً بعضی افکار یونانی را در دین محافظه کار و نسبتاً همراه با وحشیگری و خشونت خویش وارد ساختند. با این که بعضی از جنبه های تمدن یونان در اتروریا و کارتاژ پذیرفته شد؛ ولی نمی توان این سرزمین ها را در زمره ی ملت های خانواده ی هلنیستی به شمار آورد. در اتروریا در زیر ظواهر هلنیستی یک شیوه ی خاص بومی در جریان بود.(7) و جمهوری اشرافی شمال افریقا نسبت به میراث فرهنگی فنیقی خویش هم در زمانی که فنیقیه خود به مرحله ی هلنیستی در آمده بود، وفادار ماند.(8)
بدین گونه، به هنگامی که هلنیسم در مدیترانه ی مرکزی در 500- 336 پ م برتری فرهنگی قطعی یافته بود، پیروزی بر رقیبان بسیار دور از دسترس بود؛ زیرا از نظر سیاسی- نظامی، یونان بر حفظ قلمرو خویش هم ناتوان بود.
تا پایان دسه ی سوم پ م، دگرگونی های توازن سیاسی و فرهنگی مدیترانه ی غربی چندان اثری در سرزمین یونان اصلی نداشت. ولی از لحاظ اقتصادی، انتشار فنون وابسته به تمدن عالی یونان تأثیری شگرف در تنزل و خسران مرکز بخش اژه داشت. در تراکیه و در کرانه های دریای سیاه، مهاجرنشین های یونانی رفته رفته کاردانی های تولید مصنوعات را که در سده ی پنجم پ م در شهرهایی مانند آتن یا کورنت رایج بود، فرا گرفتند. در غرب نیز، شهرهای یونان و اتروسکی نیز چنین حالی یافتند. گسترش شراب سازی و تولید روغن در سیسیل و جنوب ایتالیا و سرزمینهای قلمرو کارتاژ در شمال افریقا و تولیدات خوراکی در ایتالیای مرکزی، تراکیه، بیتینیا و کریمه، مایه ی اندوه و شوربختی یونان بود.
بار روی نمودن این دگرگونی ها، به تدریج شیوه ها ی داد و ستد که در گذشته ثروت را در چند شهر بازرگانی اژه متمرکز می ساخت، در هم فرو ریخت. بخش های پیرامونی بیشتری، روزافزون وارد بازرگانی پررونق و سودمند فروش شراب و روغن در برابر غلات می شدند. با روی نمودن و وسعت دامنه ی این دگرگونی، تباهی اقتصادی شدیدی در مرکز پدیدار شد.(9) تهیدستی بیشتری نصیب تنگدستان یونان شد و موجب گشت که مردم روزافزون به مزدوری در سپاه روی آورند و کشمکش سخت طبقاتی که بسیاری از شهرهای یونان را فلج کرد که از سده ی چهارم پ م به بعد امری رایج شد.
نتایج گسترش هلنیسم و فنون هلنیتسی برای جامعه هایی که این شیوه ی تمدن یونان را پایه گذاری کردند، زیان آور بود. آشفتگی داخلی و پیکارهای پی در پی و پرخشونت میان پولیس ها و وضع اندوه بار زندگی رو به کاستی، راه را برای پیروزی و چیره گی مقدونیه هموار ساخت. با این همه، هنگامی که اسکندر از آن چیره گی بهره گرفت تا بر جامعه های بیرون یونان بتازد و زمانی که سرزمینهای پهناور و گوناگون شرق را به روی یونان و مقدونیه گشود، تأثیر آن بر جامعه ی یونان مانند انفجار سد بود. به دنبال اسکندر هزاران و شاید صدها هزار تن از یونانیان مهاجرت می کردند تا بلکه در شرق بخت خود را بیازمایند. تأثیر هلنیسم بر شرق را بسیار ژرف تر از آن بود که تنها با لشکرکشی حاصل شده باشد.
پینوشتها:
1. برتری باز بسته بدان بود که پهناوری زمین و نیروی کار ضروری برای تولید مقدار معینی شراب یا روغن کمتر، یا بهتر بگوییم بسیار کمتر از زمین و نیروی کاری بود که برای تولید غلات به میزان قابل مبادله با شراب و روغن ضروری بود.
2. H. W. Parke, Greek Mercenary Soldiers (Oxford : Clarendon Press,
1933), pp 14- 15.
3. پیادگان سپاه مقدونی نیزه ای از زوبین رایج در میان یونانیان داشتند که بر میدان دسترسی ایشان می افزود. بدین گونه، فیلیپ نه تنها روش های نظامی را به وام گرفت بلکه چیزی هم بدان افزود. نک :
F. E. Adcock, the Greek and Macedonian Art of War (Berkeley : University of California Press, 1957), pp. 50- 51 and Passim.
ضمناً فیلیپ معدودی مزدوران یونانی را به ویژه برای خدمت در پادگان های اجیر کرد. نک :
Parke, Greek Mercenary Soldiers, pp. 155- 164.
4. Stanley Casson, Macedonia, Thrace and Illyria : Their Relations to Greece from the Earliest Times down to the Time of Philip, Son of Amyntas (Oxford University Press, 1926), pp. 80- 86.
5. این حال را می توان مقایسه کرد با فرهنگ باروک پرداخته ی خاندان ها پسبورگ در وین- که نه فقط در «ضد اصلاحات» و هنر ساختن بناهای یادبود بیان شد، بلکه به گونه ی خاص در قالب جشن های درباری و موسیقی دلکش و زیبارویان دلفریب نیز- برای رام ساختن بزرگان روستایی مجارستان در سده های هفدهم و هیجدهم به کار گرفته شد.
6. پیشرفت نخستین نیروی روم پیامد این رویداد های خرد و کند بود. چون اسکندر به ایران تاخت، رومیان تنها لاتیوم و کامپانیا را در غرب مرکز ایتالیا در دست داشتند. شکوه و خوشی های تمدن، خواه از اتروسک و خواه یونانی، برای پایتخت آینده ی مدیترانه که اقتصادی روستایی داشت، گزاف می نمود. این امر از آن جا ریشه نمی گرفت که بدان ها دسترسی نبود، بلکه خود رومیان از آن استقبالی نمی کردند. استقلال سیاسی روم (در 509 پ م) با چشم پوشی از تمدن به شیوه ی اتروسکی که تحت فرمان پادشاهی بود، تأمین شد. ولی، رهبران خوگرفته به شیوه ی زندگی گذشته، هرچه هم از خانواده های اشرافی بوده باشند، نمی توانستند آسان از آن روگردان شوند و از عادت های تمدن شاهی مردود شده چشم بپوشند. بدین گونه، یک تساوی خشن بر اوضاع اقتصادی و گرسنگی شدید دستیابی به زمین برای هر یک از کسان خانواده و پیشوایی اشرافی که به عقب ماندگی ساختار اجتماعی و اقتصادی جامعه و دست نخوره ماندن جمهوری روم در میان همسایگان یاری می کرد، فرمانروا گشت. آثار پراکندگی اجتماعی ناشی از نفوذ تمدن، از فرایندی سریع در ایجاد اختلاف اجتماعی رقیبان روم را ناتوان ساخت و راه را برای گسترش و پیشرفت تند روم در ایتالیا و پیرامون آن آماده ساخت. دوران کودکی ساختگی و اجباری روم، آن را نیرومند تر و از لحاظ سیاسی مجهزتر از جامعه های زودرس هم چون اتروسک ها یا کارتاژها و نیز مقدونیان ساخت.
7. تأثیر یونان بر اتروریا را باید بیشتر از آثار هنری سنجید؛ زیرا خط اترویا هنوز خوانده نشده است به پژوهش استادانه ی زیر نک :
Gisela A. M. Richter, Ancient Italy : A Study of the Interrelations of Its Peoples as Shown in Their Arts (Ann Arbor :University of Michigan Press, 1955), pp. 1- 33.
8. Stephane Gsell, Histoire ancienne de L' Afrique du Nord, IV : La civilization carthaginoise (Paris : Hachette, 1920), pp. 190- 193, and Passim; B. H. Warmington, Carthage (London : Robert hale Ltd. , 1960), pp. 134- 135.
9. M. Rostovtzeff, the Social and Economic History of the Hellenistic World, (Oxford : Clarendon Press, 1941), I. pp. 105- 125.
این اثر شواهد پراکنده ولی قانع کننده ای در گسترش این امر به دست داده است.
/م
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}