نویسنده: ویلیام هاردی مک نیل
مترجم: مسعود رجب نیا




 

فعالترین جایگاه تمدن هند در 500 پ م، همانا دره گنگ بود که در آن پادشاهیهای نیرومند و متمرکز در فرآیند نابود ساختن سران حکومتی قبیله ای کهن و اشرافی بودند. دره ی سند که پاره ای از آن قلمرو حکومت ایران بود، با آن که نفوذهای گوناگون خاورمیانه- برای مثال، زدن سکه- از آن به هند راه یافت. از نظر سیاسی چند حکومتی و از نظر اجتماعی محافظه کارماند. جنوب هند که درباره ی آن هیچ سندی در دسترس نیست، با برخورد با سرزمین پیشرفته تر شمال، خود به خود به آریایی شدن تدریجی می گرایید.

چون اسکندر (در 327 پ م) به هند درآمد، پادشاهی گنگ ماگاده بیشتر شمال شرقی هند را به تصرف آورده بود. بعد ساندراکوتوس (چانداراگوپتا) ماوریا (فرمانروایی 322- 298پ م) سراسر دره های گنگ و سند را در یک امپراتوری بزرگ براساس هسته ی مرکزی پادشاهی ماگاده ها متحد ساخت.(1) نوه ی او آشوکا توانایی یکپارچه نگاه داشتن این کشور پهناور و گسترده را نداشتند و در حدود 185 پ م، غاصبان بازپسین فرمانروای ماوریا را از تحت ماگاده ها نگونسار کردند و این کشور به بخشهای کوچک تر و شاید رقیب تقسیم شد. در همین زمان یا اندکی پیشتر، مهاجمانی از شمال غربی- نخست فرمانروایان یونانی باکتریا و سپس قبیله های سکاها و کوشانیان- سیاست هند را رنگی نو بخشیدند. این مهاجمان سراسر هند را نگرفتند. قلمرو آنان گاهی تا پنجاب گسترده می شد. در سوی جنوب و شرق، حکومتهای دیگری که درباره ی مرزها و نامهایشان هم یقینی حاصل نیست، میراث ماوریاها را تقسیم کرده بودند.

تردید در گاه شماری موجب می شود که تاریخ دقیق این سده ها تاریک بماند. با این همه، آشکار است که فرهنگ هندی در مسیری که بدان اشارت رفت، به پیش راند. در زمان بودا (ف حدود486 پ م) انتقال سینه به سینه ی ادبیات و دانش امری بود رایج و خوی به نگارش سپردن متنها تازه رفته رفته محترمانه شمرده می شد.(2) شفاهی بودن انتقال ادبیات آن را انعطافی بسیار بخشید. همچنان که خرد گذشتگان از دهان استادی به استادی سپرده می شد، اندیشه های نو و تأکیدات و فشارهای تلفظی بر حروف و تعبیرات گوناگون و حذف و اضافه در مطالب کهن تر نادانسته و من غیرعمد راه می یافتند، تنها متنهای مقدس مانند وداها یا متنهای کهن مشهور و معتبرمانند دستور زبان سانسکریت پانینی از این دگرگونی در میان نسلها برکنار ماندند.
تحول شفاهی ادبیات هندی، راه را بر هرگونه نقد رایج در میان دانشمندان غربی در متنها می بندد. زیرا، نسخه های خطی موجود، همه تاریخ های نسبتاً اخیری دارند و نمودار دگرگونیها و رسوبات قرون و اعصار انتقال سینه به سینه اند و بنابراین، هیچ راه درستی برای شناختن عبارتهای اصیل و دگرگون شده در دست نیست. در نتیجه، تاریخ و اعتبار ادبیات کهن هندی امری است اساساً حل ناشدنی و پیرو ضد و نقیض.
با وجود این تردید همگانی، متنهای بازمانده اشکارمی سازد که آیین برهمنی از سده ی پنجم پ م تا زمان آشوکا در وضعی دفاعی قرار داشت. بی گمان، آموزشهای کهن ودایی، با شروح و تفسیرهای براهمنه و اوپانیشادها، پیوسته در مدرسه های برهمنی مطالعه می شد. تفسیرهای تازه و چکیده ی آن سرچشمه ی خرد مایه ی پیدایش سوتره ها شد (به معنای تحت اللفظی «ریسماندها») و هدف آن اعمال احکام سنتی است بر آداب بسیار گوناگون قربانی کردن و اعمال روزانه ی مذهبی که برهمن مقدس را گیج و متحیر می سازد. گذشته از اینها، مشکل ناشی از اختلاف روزافزون میان زبان محاوره و زبان مقدس وداها مایه ی پیدایش علمی جالب توجه و غالباً دشوار زبان شناسی شد. اثر چشم گیر این پژوهش همانا دستور زبان سانسکریت پانینی است که شاید از سده ی چهارم پ م باشد. این کتاب قواعدی برای سانسکریت «کهن» که زبانی نه همچون زبان وداها است ولی مستقیماً از آن ریشه گرفته، به دست داده است.(3)
کلاً برای برهمنان گویا دشوار بود که با گوناگونیهای اجتماعی هند سازگار شوند. برپایی شهرهایی که در آنها بازرگانان و پیشه وران در کنار هم با کسانی که به موجب پایگاه برتر اجتماعی و برتری طبقاتی درمی آمیختند، با رعایت منهیات (تابوها) و آداب خاص ضروری در دین برهمنی ناسازگار بود. برای مثال، احکام شرعی گوناگون آشکارا سفر دریا را منع کرده اند و هیچ آداب ودایی برای زندگی شهری در دست نیست. در سوتره ها، اندک اشارتی به شهرها نرفته یا ان که کلاً از یاد برده شده است.(4)

نویسندگان بودایی تصویری متفاوت از جامعه ی هند به دست می دهند. بازرگانان و سفر ایشان به سرزمینهای دوردست، در بسیاری از داستان های احتیاط آمیز و مقدس بودایی که بخش بزرگی از نوشته های بودایی را متضمن است، کاری نیکو شناخته شده و در این کارهاتنها گاهی اثری ناچیز از غرور طبقاتی و تأکید بر آداب پاکی که از مشخصات ضروری در آثار برهمنی شناخته شده است، می توان دید. بنابراین، چنین می نماید که آیین بودا (همراه با آیین جینی) بیشتر ملایم طبع شهریان هند بوده است. این حقیقت که روحانیان بودایی نخست به زبان مردم کوچه و بازار وعظ می کردند و زبانی سنگین و دور از درک مانند زبان نیمه کهنه ی سانسکریت را به کناری نهاده بودند، باید عاملی باشد در جلب گوشهای مردم عامی.

یک مشکل برجسته برای بوداییان و جنیان همانا بیان شرایع خویشتن است. آثار موجود متضمن بازتابهای آشکار از اختلاف و انشعابها در این آیینهاست. شناخت یک متن قانونی جامع معتبر، چه بسا که مایه ی محدودیت اختلاف شرعی میشد. ولی، بوداییان هندی با شور و جوشش خاص خویش ناگزیر چند مجموعه از متنهای مقدس فراهم ساختند و هرگز هم نتوانستند مطلب را پایان بخشند و خاتمه یافته بدانند و نیز نتوانستند اعتبار روایات گوناگون را در داستانها با مواعظ تعیین کننند.(5) امپراتور آشوکا گویا کوشیده باشد تا معیاری از نظم در این آشفتگی با خواندن سران پیشوایان بودایی در یک شورا پدید آورد. ولی اگرچنین امری روی نموده باشد، وی در فرمانهای سنگ نبشته ی خویش که تنها سرچشمه ی غیرقابل تردید در تاریخ هند زمان اوست، مصلحت ندانسته که یادی از این شورا بکند.
این سنگ نبشته ها که بر تخته سنگها و ستونها به فرمان آشوکا نگاشته شده است، به ما می گوید که امپراتور پس از گذشت هوسهای جوانی و آزمودن شیوه های دشوار بر تنها سرزمینی از هند که از تصرف پدربزرگش برکنار مانده بود، تاخت و با پیکاری خونین آن جا را به فرمان آورد. از آن پس، از عملیات نظامی به سود پیروزیهای معنوی دست کشید و هیئتهایی برای خواندن مردم پیرو خویش و سرزمینهای همسایه به آیین بودا گسیل داشت.(6) آیین بودا پیش از این روزگار در سرزمینهای مرز شرقی و جنوبی هند آریایی که آیین برهمنی تنها پیشروی ناقصی کرده و نظر بومیان کهن را جلب ساخته بود، به کامیابی برجسته ای دست یافته بود.(7) هیئتهایی تبلیغی آشوکا، آیین بودا را در سراسر هند و سیلان رواج دادند و دست کم جای پایی هم درآسیای میانه پدیدآوردند.
دینی که این چنین پشتیبانی آشوکا را به خود خوانده بود و او این همه در رواج آن کوشید، هم اکنون با بدبینی ماوراءالطبیعه ای و انضباط اخلاقی که گاوتمه بودا (شاید) آموخته بود، تفاوت داشت. بر هسته ی مرکزی و اصلی آن آیینی بدوی و عامیانه افزوده شده بود که به گرداستوپاها (8) (پرستشگاه های بودایی) برپا شده در پیرامون مزار پاکان یا در جاهای مقدس دیگردر جریان بود. ستونها و درختهایی که یادآور درختی بود که در زیر آن بودا به اشراق عظیم دست یافته بود، غالباً با پرستشگاه های بودایی پیوند داده می شد و مرتبط می گشت.

آیین بودا با چنین تعدیلهایی خویشتن را در آداب بومی دیرین غرقه ساخت. سپاس همگان به چنین یادگارها، کارِ جاهای مقدس و ارواح سرچشمه گرفته از ریشه های گوناگون را، در پوشیدن جامه ی بودایی و درآمدن به ظواهر آیین بودا آسان ساخت و پیکره ی بودا خود روزافزون با صفات اَبَرمردی آراسته شد. بزرگ ترین صحنه های مقدس آنهایی بودندکه بالحظه ی دگرگونی برجسته ی حال او مربوط بودند یا در پیرامون خاکستر او برپا شده بودند. خاکستر او را بنا به سنت مؤمنان بی درنگ پس از مرگ او در میان چند پرستشگاه بودایی تقسیم کردند و سپس باز هم آشوکا آنها را پخش کرد و بسیاری از پرستشگاه های نو در پیرامون برخی از یادگارهای بودا در سراسر قلمروش بنیاد نهاد.

با پشتیبانی حکومت و آداب مناسب درک نازل ترین کسان، آیین بودا دینی شد بسیار رایج در هند. از نظر آشوکا و احتمالاً از لحاظ بسیاری از همدینان او، احکام و آداب آیین بودا با اخلاقی جوانمردانه و جامع پیوند داشت. مطلب عمده ی سنگ نبشته ی آشوکا عبارت بود از خواستارشدن از مردم به رفتار برحسب دهَرمه. تعریف او از دهرمه، چنان که از مطالب مندرج در فرمان ستون دوم برمی آید، عبارت است از: «دهَرمه نیک است. ولی دهرمه شامل چیست؟ عبارت است از گناهان اندک و کارهای نیک بسیار، از مهربانی و بخشندگی و راستی و پاکی.» (9) به دیده ی آشوکا دهرمه به ویژه مستلزم بردباری عقیدتی و سپاس متقابل برای عقاید دینی گوناگونی است که در قلمرو او رایج است و خودداری از کشتن جانوران یا انسانها. وی قربانی کردن جانوران را ممنوع کرد و بدین گونه، نیروی حکومت را علیه آداب ودایی کهن که متضمن چنین قربانیهایی است، بسیج کرد و خود او هم از شکار و پیکار که در هند هم مانند همه جا از ورزشهای سنتی شاهان بود، دست شست.
آشوکا به سان مردی مؤمن، یکی از شخصیتهای برجسته ای است که بر اورنگ هند تکیه زده؛ ولی ضمناً امپراتوری بود با ادعای پادشاهای جهان و از این جهت، همانند پدر و پدربزرگ خویش جلوه گر می شود که مدعی لقب «فیلهلن» بودند.(10) اندیشه ی امپراتوری جهان شاید از هخامنشیان به هند رسیده باشد. برای مثال، کاخ ماوریاها در پاتالیپوترا در گردیک تالار پرستون، کاملاًبه شیوه تخت جمشید برآورده شده است. از این امرآشکارتر، همانندی بسیار پیکرتراشی ماوریاهاست با الگوهای ایرانی (و یونانی).(11)
نظریه ی یونانیِ برتری حکومت بر همه ی جنبه های فعالیت های آدمیان، شاید نظر پادشاهان ماوریارا به خود خوانده باشد و یحتمل که ایشان سعی کرده باشند تا دستگاه دیوانی پرکاری مانند دستگاه بطلمیوس بنیاد کنند. با این وجود، بعضی تردیدها برجاست؛ زیرا گواه عمده ی مربوط به حکومت ماوریاها یعنی ارتهه شاستره خود از نظر اصالت قابل بحث است.(12) با این همه، چه این اصطلاح عملاً اجرا می شده یا نه، ارتهه شاستره نمودار استواری است از اندیشه های هلنیستی.
به ویژه در این حکم که قوانین پادشاه از همه برتر است و بر احکام پیشین مقدس و آداب وآیین برتری دارد، سابقه ای در سنت های اخیر هند ندارد و با آنها بیگانه است.(13) شاید ما باید ارتهه شاستره را نه هم چون یک یک بیان و شرح رفتارعملی، بلکه مانند دفتری راهنمای فرمانروا در چگونگی افزایش قدرت خویش بشناسیم.(14) چون با این دید به ارتهه شاستره بنگریم و نیز شیوه ی کلی ملک داری و کوشش های نظامی دولت ماوریا را در نظر آوریم، می توانیم دریابیم که این شیوه همانند پیوندی است بر پیکراجتماع عقب مانده ی هند از اندیشه ی یونانی- ایرانی برتری حکومت بر روابط و سازمان های دیگر بشری.(15) با این وجود، در عمل دستگاه دیوانی ماوریایی بی گمان بر پایه ی سوابق کهن تر موجود در پادشاهی ماگاده ها گذاشته شده بود. گرچه ساندراکوتوس (چاندراگوپتا) و جانشینانش شاید از اندیشه های فرمانروایی هلنیستی خیره شده بودند، اما پایه ی بومی هندی بود که در پایان برقرار ماند.(16)

تا زمان تاخت و تازهای اسکندر، فرایند تمدن هند گویا بر گرده ی شیوه های بنیاد شده در آغاز سده ی پنجم یا پیش از آن ادامه داشت. با پیوند نزدیک تازه ی میان هند و جهان هلنیستی که از تاخت و تازهای اسکندر حاصل شد، با سرکار آمدن دودمان ماوریایی «دوستار یونانی» در هند، تأثیر نو ولی نسبتاً سطحی خارجی بر جامعه ی هندی نمودارشد. دربار شاهی، شیوه ی هنری غربی را پشتیبانی می کرد و گویا مشی دیوانی یونانی- ایرانی را در امور اداری و سیاسی رواج می داد. اما در بیرون از کانونهای درباری، شاید تأثیر بیگانه تا مدتها پس از حکومت ماوریاها ناچیز بود و بیشتر برخوردهای انبوهی و عظیم نظامی و بازرگانی با مدیترانه مایه ی رسوخ ژرف تر نفوهای یونانی- رومی کلاً در جامعه ی هند شد.

پی‌نوشت‌ها:

1. در 305پ م، ساندراکوتوس (چاندراگوپتا)سلوکوس اول را ترکیب کرد تا سرزمین های متصرفی اسکندر را بدو واگذارد.از آن پس این دو پادشاه به روابط صمیمانه ی سیاسی ادامه دادند. ساندراکوتوس یا شاید پسرش با یک شاهزاده ی سلوکی پیوند زناشویی بست و بعضی چنین پنداشته اند که جانشین نام آور او، آشوکا شاید از همین پیوند باشد.نک:
K. H. Dhruva, (Historical of the Yugapurana,) Journal of the Bihar and Orissa Research Society, XVI(1930), P.35.
2. اصطلاح سانسکریت برای «کتاب» و «قلم» و «جوهر» از ریشه ی یونانی است. این امر دلیل است بر این که دانش نوشتاری در هند پس از آن که هندیان کمابیش با دادوستد هلنیستی آشنا شدند، پا گرفته است. نک:
A. L. Basham, the Wonder that Was India (London: Sidgwick & Jackson, 1954), p. 230.
3. علاوه بر متنهای علمی و مقدس، گونه ای ادبیات پهلوانی سانسکریت ملایم طبع پادشاهان و جنگاوران، بی گمان به صورت شفاهی وجود داشته است. در تشریفات قربانی، کاهنان برهمن گویا قطعاتی از آن منظومه های را می خواندند تا مراسم برگزار شود و نیاکان اربابان خود را تبرک کرده باشند. از این مراسم مقدس و ادبیات عرفی و غیر شرعی، بعدها شعر حماسی هند پدیدار شد.
4. Cambridge History of India, I, PP. 237-248; A. L. Basham, the Wonder that was India, p.231.
5. نسخه ی مقدس بودایی به زبان پالی که شاید از زبان های بومی رایج در زمان بودا بوده است، گویا بیش از دیگر مجموعه ها شامل داستان ها و مطالب کهن و معتبرباشد.با این همه، متنها و شرحهای تازه تر بر شرایع پالی تا 500م افزوده شد. در این هنگام،به سبب تحول در زبانهای رایج در هند، زبان پالی هم کهن شد و به صورت زبانی شایسته ی محافل عالمان و بنابراین مقدس تلقی شد و از دستبرد همگان بیرون شد و آن متن هم ثابت گشت.
6. هیئتهایی (شاید در 255پ م)به دربارهای سلوکی بطلمیوسی و مقدونی و اپیروطی و سیرنائیکی گسیل شدند؛ ولی هیچ سند هلنیستی از پذیرایی ایشان در دست نیست.
7. Nalinaksha Dutt, Aspectos of Mahayana Buddhism and Its Relation to Hinayan (London:; Luzac & Co. 1930), pp. 14-21.
علاوه بر کانونهای اصلی در دره ی گنگ که بودا خود در آن جا به اقداماتی دست زده بود،چنین می نماید که شاگردان او کانون دیگری در غرب هند،در قلمرو پادشاهی آوانتی برپا داشته بودند. شاید در این جا که شرایع پالی متنهای مقدس بودایی نخست پدیدار شد.نک:
Cambridge History of India, I, PP. 184-185; A. L. Basham, the was India, p.391..
8. stupa یا پرستشگاه بودایی از نظر شکل و نقشه ی همکف از گورپشته ها تقلید شده بود. اندیشه ی این بنا شاید ریشه می رساند به ستایشی که مردم به یادگارهای پاکان در گذشته داشتند و پشته ای برمی آوردند توخالی تا زندگان به گور دسترسی بیشتری داشته باشند. از این رو،یک گنبد گرد با دالانی تنگ به اتاق درونی کوچک که در آن یادگارها و اشیاء مقدس گذاشته شده بود، الگوی همگان گشت.نک:
A. L. Basham, the Wonder that Was India, pp. 262-263.
9. N. A. Kikam and Richard McKeon (eds.), the Edicts of Asoka (Chicago: University of Chicago Press. 1959), p.41.
10. philhelene (دوستار یونان) لقبی بود که دیدوروس سیکرلوس (نخستین سده ی پ م)به پادشاه «پالیبوترا» (که همانا پایتخت ماوریاها، پالیپوترا باشد)اعطا کرد.
11. به راستی که هنرمندانی که شیرها را بر فراز ستونهای آشوکا پرداخته اند، شاید یونانی یا ایرانی بوده اند و درباری که خواهان معرفی فنون پیکرتراشی سنگی به هند بوده است، آنان را بدان جا خوانده است. نک:
Niharranjan Ray, (Mauryan Art,) in K. A. Nilakanta Sastri, Age of the Nandas and Mauryas, pp.356-361.
فرمان های مشهور آشوکا که بر تخته سنگی نگاشته شده نیز، پیروزی از یک رسم هخامنشی است و جزئیات القاب شاهان با سنگ نبشته ی بیستون که به فرمان داریوش بزرگ نگاشته شده است، می خواند.
12. اختلاف نظر دانشمندان بر سر واژه ی ارتهه شاستره بسیار است. در این کتاب گفته شده است که پرداخته ی یک برهمن است به نام کاتیلیا که هم چون وزیر دست راست به ساندراکوتوس خدمت کرد و برحسب افسانه ای آن پادشاه در دستیابی به قدرت و پیروزیهای بعدی بسیاری مرهون او بوده است. درباره ی بخشی در زمینه ی ماوریایی این اثر نک:
K. A. Nilakanta Sastri, Age of the Nunda's and Maury as, pp. 190-201.
ریشه ی آن هر چه باشد، گویا تا 300 م هنوز این کتاب به صورت نهایی درنیامده بوده است.نک:
A. Berriedale Keith, a History of Sanskrit Literature (London: Oxford University Press, 1928), p. 461.
13. «هرگاه قوانین شرعی با قوانین عقلی (یا در ترجمه ی دیگر قوانین شاهی) ناسازگار باشد، آن گاه خرد برتری داده می شود...» منقول از Arthashastra, III, I از نقل قول:
R. Shamasatry, Kautilay's Arthashastra (Mysore: Wesleyan Mission Press, 1929), p.171.
ترجمه های دیگر از شاماساستری نقل شده است.
14. نک: شهریار، اثر ماکیاولی.
15. نک: «...نظام دیوانی ماوریایی مانند هنر آن، در بعضی امور عمده از ریشه های بیگانه بود- مانند عبارت بیگانه ای در فرایند امور بومی». به نقل از:
N. A. Nilakanta Sastri, Age of the Nandas and Mauryas, p. 190
16. آثار مجسمه سازی برجای مانده به گونه ای حساس نمودار چهره ی دوگانه ی جامعه ی ماوریایی است. زیرا سر ستونهای آشوکایی شیران شیوه ی غربی، با سر ستونهای دیگری که شگرفت یادآور سجع مهرهای یافته شده در تمدن سند باستانی است، در آمیخته و منطق شده است.

منبع مقاله: هاردی مک نیل، ویلیام؛ (1388)، بیداری غرب، ترجمه ی مسعود رجب نیا، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول.