نویسنده: ویلیام هاردی مک نیل
مترجم: مسعود رجب نیا




 

استقرار پایگاهی چینی در واحه ی فرغانه در 101پ م، کمابیش پلی بود میان فاصله ی دور پیشین چین با متمدنان همزمانش در آسیای غربی. اندکی کمتر از چهل سال بعد؛ مرز روم به دره ی علیای فرات رسید که تقریباً مرز همیشگی ولی پیوسته متنازع فیه روم و پارت شد؛ سپس در نخستین سده ی میلادی (یا شاید بیشتر)، پا گرفتن امپراتوری کوشان پیوندی نهایی شد میان پارت و چین، و رشته زنجیر امپراتوری های متمدن گسترده ی اوراسیا را از اقیانوس اطلس تا اقیانوس آرام کامل ساخت. در سراسر این کمربند، متمدنان اوراسیا با بیابان گردان استپ سروکار داشتند که تاخت و تاز و مهاجرت آنان همچون موجهای اقیانوس همواره درمیان بود تا آن که گه گاه مرزهای جهان متمدن را می گسستند و به درون جامعه های آبادی نشین راه می جستند. به راستی که تاخت و تازهای بیابان گردان تهدیدی بود سخت که با توجه بدان باید تاریخ سیاسی این جهان را بررسی کرد و فشارهای رسیده از استپها را بر پاره های مختلف جهان متمدن دریافت.

***

با پرشدن چراگاه های خوب از قبیله های بیابان گرد سوارکار پیکار بر سر چراگاه مایه ی پیدایش اتحادیه های سستی شد میان گروه های گوناگون که به هنگام جنگ متحد می شدند و زیر فرمان یک جنگاور در می آمدند؛ ولی در دیگر اوقات در سراسر چراگاه ها با گله های خویش پراکنده بودند.
در پایان سده ی سوم پ م، چنین اتحادیه ای در مغولستان برپا شد و به چنان بزرگی و پیوستگی رسید که دشمنی شد که با امپراتوری چین هم پهلو می زد. مورخان چینی این حکومت را با نام هسیونگ نو (1) خوانده اند. رویداد قطعی در استواری آن، گویا تاخت های یک امپراتور چئین باشد بر همسایگان بیابان گردی که از لحاظ سیاسی از هم جدا بودند.(2) زیرا در 214 پ م، شی هوانگ تی گروه هایی را که هسته ی مرکزی اتحادیه ی هسیونگ نو شدند، از مغولستان داخلی به مغولستان خارجی راند. اینان در جایگاه تازه ی خود، سازمان نظامی شگرفی برپا کردند با پذیرش اصل فرمان برداری مطلق از یک فرمانده جنگی و به فراموشی سپردن دشمنی های سنتی قبیله ای در برابر پیوستگی و وفاداری به اتحادیه ی جنگی.(3)
برخاستن یک اتحادیه ی شگرف جنگی در مغولستان، تهدیدی شد برای استپ نشینان سرزمین های غربی تر. هسیونگ نو در پیشروی بی کران خویش در استپ با هیچ مانع سیاسی یا جغرافیایی برخورد نکرد. زیرا که هر پیروزی، چراگاه های تازه و سرچشمه های جنگاوران جدیدی را در دسترس اتحادیه می گذاشت. البته مسافت، محدودیتی پدیدار می ساخت؛ زیرا با فقدان دستگاه منظم پست، دیگر فرماندهی یک سردار در هزاران مایل فاصله تأثیری نداشت. وانگهی، اگر یک امپراتوری عادی بیابان گردان می خواست عمری درازتر داشته باشد، فرمان برداری تنها زمانی مؤثر بود که هر بخش را به فرماندهانی پر قدرت و محلی می سپرد و نه به سران قبیله های سنتی. این ضمائم به طور کامل در سده ی سیزدهم میلادی به امپراتوری بیابان گردان ملحق شدند؛ زمانی که مغولان نه تنها در یکپارچه ساختن سراسر استپ اوراسیا کامیاب شدند بلکه چین و خاورمیانه و نیز سرزمین های کشاوری اروپا را متصرف شدند. در سده ی دوم پ م، «امپراتوری» هسیونگ نوساختاری بس ساده و بیشتر ناهمساز داشت. پس از نخستین رشته پیروزی ها در 209- 174پ م فرماندهان جنگی پی در پی نظارت بر قبیله های اتحادیه را دشوار یافتند. زیرا سران این قبیله های هنگامی به فرمان گردن می نهادند که از نظر محلی به سود ایشان باشد.
با این همه، نیروی سپاهی این نخستین امپراتوری بزرگ استپ شرقی، مایه ی تسریع مهاجرت ها در سرزمین های بسیار پهناور شد. زیرا، تنها راه گریز از گردن نهادن به فرمان همانا گریز بود. بسیاری از بیابان گردان فرمان بردار شدند؛ ولی بعضی هم بهتر دانستند که به سوی سرزمین های ثروتمندتر و کم دفاع تر غربی و جنوبی بگریزند. به حرکت امدن آنان مایه ی موجی از مهاجرت شد که سراسر اوراسیا را فرا گرفت. بدین گونه، نخستین بار با انگیزه ی استقلال سیاسی هسیونگ نو، در مغولستان زنجیر فعل و انفعالات استپی روی نمود.

***

مردم ایرانی زبان، پیشتاز آشفتگی های سیاسی ناشی از این حالت بودند. زیرا سکاها و کوشانیان در افغانستان و هند، پارتیان در ایران و سرمتها در جنوب روسیه همه گویا به گویش های ایرانی سخن می گفتند. گریز این مردم، بخشهای مرکزی استپ را برای قبیله های ترک زبان (4) تهی گذاشت و ضمناً با پیروزی های ایشان مرزهای سیاسی هلنیستی به فرات پس رانده شد.
جزئیات و گاهی حتی خطوط کلی این مهاجرتها و پیروزی ها بدبختانه تاریک است. در سراسر این ماجراها، تاریخ رویدادها مبهم است؛ زیرا تحکیم امپراتوری کوشان (5) که موقتاً روزنه ی ایران را بر استپ نشینان و ریختن بیابان گردان بدان سرزمین بستند و بدین گونه محیط سیاسی مناسب برای بالیدن بازرگانی میان هند، چین و خاورمیانه به گونه ای پررونق تر از گذشته پدید آورند. با وجود این، فرایند رویدادهای کلی گویا به قدر کافی روشن باشند. در دو انتهای جهان اوراسیا تا نزدیک سده ی دوم میلادی، نه روم از ماجرهای سیاسی و نظامی استپ ها زیان دید و نه چین، تکامل این حکومت ها به شیوه ای که از درون آنها برمی خواست، بر پایه ی توازن نیروهای داخلی آنها به پیش می رفت و همانندی شگرف میان تاریخ دومان هان و روم را شاید بتوان از ساختار اجتماعی این دو امپراتوری دانست.
در میانه های اوراسیا، آشفتگی ناشی از عملیات امپراتوری هسیونگ نو در 165- 128پ م به گونه ای شدید آشکار شد. این امر حاصل رانده شدن انبوهی یوئه چی (6) و سکا بود که نظام سیاسی نوینی را در ایران شرقی برپا ساخت. یک رویداد ناشی از این حرکت همانا برافتادن پادشاهی یونانی باکتریا بود.(7) پارت از این تاخت و تازها با کامیابی بسیار بیشتری جان به در برد. با آن که ضربه نخستین حمله ی سکاها، شاهان پارتی را بر آن داشت تا اندکی از فشار بر بین النهرین (که اخیراً از دست سلوکیان درآورده بودند) بکاهند، در زمان مهرداد دوم (123 - 87پ م)، این حکومت توانست به سرعت رو به بهبود رود. در نتیجه، بسیاری از امیرنشینهای سکایی شرق ایران، فرمان پارتیان را گردن نهادند و مهرداد در مرزهای غربی پارت توانست امپراتوری نیرومندی برپا کند که در آن غرب ایران و بین النهرین و ارمنستان یکپارچه شدند. یک قرن یا بیشتر پس از این، امپراتوری کوشان در جناح شرقی پارت برپا خاست. استواری نیروی کوشان، دسته ای سکاهای جای گزیده در باکتریا را از جا کند و روانه ی هند کرد که در آن جا یک رشته حکومت های دست نشانده ی دیگری پی افکندند. اما کوشانیان به زودی رقیبان شکست یافته ی خویش را به سوی جنوب دنبال کردند و سرزمین های پهناوری را در شمال غربی هند متصرف شدند و به قملرو پیشین خویش در شمال کوه ها ضمیمه ساختند.(8)
با استواری امپراتوری کوشان، مسیر مهاجرت های استپ به سوی شمال برگشت. در نتیجه، گروه های سرمتیان پس از جان به در بردن از تنگنای میان دریای خزر و کوههای اورال، سکاها کم و بیش هلنی شده را از چراگاه های مرغوب جنوب روسیه و دانوب سفلا راندند. بنابراین، لژیونهای روم مأمور کرانه های دانوب با سرمیتان سخت خو گرفته با شیوه ی جنگی استپ، نخستین بار در 172م بر خورد کردند.(9) ولی اندکی پیش از این، نخستین برخورد ثبت شده ی میان رومیان و سرمتیان سرچشمه ی اصلی آشفتگی سیاسی- نظامی در سراسر استپ نیز از هم پاشید. زیرا امپراتوری هسیونگ نو که به سبب جنگ های دراز با چینیان و برخوردهای داخلی رو به تباهی کشیده شده بود. در حدود 160م، پیش از آن که کشورگشای دیگری که زادگاهش در شمال مغولستان بود پا در رکاب گذارد، فرو ریخت.(10) ولی اتحادیه ی نوبیناد و پیروزمند بیابان گردان پس از مرگ پایه گذارش نپایید؛ و قبیله های استپ شرق باز به گروه های پراکنده رو کردند و این امر بیش از یک قرن به همسایگان ایشان مهلت نفس راحت کشیدن داد.

***

دو جنبه از واکنش متمدنان به این مهاجرت های استپی شایان بررسی است. نخست آن که، عقب نشینی حکومت یونانی از بین النهرین و ایران آثار فرهنگی هلنیستی را از آن حدود نزدود. دربار پارتیان دست کم به طور سطحی هلنیستی بودند (11) و شاهان هم چنان نسبت به شهرهای امپراتوری سیاست «فیلهلن» (یا دوستار یونان) را اعمال می کردند. سکاهای نیمه وحشی نیز چون ناچار شدند برسرزمینی فرمان رانند که در آن زندگی شهری و کشاورزی پابرجا گشته بود، تا آن جا که گذشته های درشت و خشن ایشان اجازه می داد، دست به دامان شیوه های هلنیستی زدند.(12)
دوم آن که، پارتیان زمانی توانستند در برابر تیراندازان سواره ی استپ پایداری کنند و سپس ایشان را برانند که گونه ی تازه ی جنگ افزار و تدابیر جنگی مؤثری را پذیرفته بودند. این دگرگونی برجسته همان به خدمت گرفتن نژاد نیرومندی بود از اسب که می توانست زره ی سنگینی را که سوار و او را از گزند تیرهای دشمن نگاه می داشت، بر پشت ببرد.(13) گروهی از سواران زره دار می توانستند آرام در زیر باران تیر سواران تیزران استپ بردبار بمانند و به باران تیر آنان پاسخ دهند تا آن که ترکش تاخت آوران تهی می شد و اسبان ایشان فرو می ماندند و خسته می شدند. در این هنگام یک حمله ی اینان نیروهای استپ را پراکنده می ساخت و می راند. کمتر احتمال می رفت که سواران سنگین اسلحه بتوانند به پای اسبان خرد جثه ی استپ برسند. ولی نیرویی از مردان زره پوش می توانست در هر جا در برابر تیراندازان استپ ایستادگی و عقب نشینی ایشان را دشوار و تسریع کند. پس، حاصل بی چون و چرای بهره گیری از سواران زره پوش سنگین اسلحه که بعدها در بیزانس با نام زره پوش ها خوانده شدند، وسیله ای بود برای برابری کامل متمدنان در پیکار با جنگاوران استپ. بیابان گردان نمی توانستند ازشیوه ی تازه ی متمدنان تقلید کنند؛ زیرا استپ پهناور چراگاه کافی برای پرورش و تغذیه ی اسبان تنومند نداشت. (14) ضمناً سواران متمدن نمی توانستند در استپ عمیقاً پیشروی کنند، مگر آن که خود (هم چنان که چینیان کردند) به شیوه ی سواران بیابان گرد سبک اسلحه در بیابند. بنابراین، بن بستی هزار ساله در میان آمد و هر گروه از این سواران در محیط خاص خویش شایستگی و تناسب داشت، ولی نمی توانست در قلمرو دشمن نفوذ کند، مگر گه گاه که سازمان نظامی و پیوستگی اجتماعی یکی از دو سو رو به ناتوانی می گذاشت.(15)
در طی چهار قرن، میان 200 پ م و 200 م که پارتیان و کوشانیان در تکامل جنگ افزار مناسب با برخورد با سواران استپ می کوشیدند، چین در آرامش نسبی به سر می برد. با وجود آن که ووتی شیفته ی اسبان «خون خوی» ایرانی بود، امپراتوران هان این شیوه ی سواران سنگین اسلحه را بسیار گران یافتند تا در گروه های بسیار رواج دهند. زیرا، کاشت یونجه که برای اسبان تنومند ضروری بود، کشتزارها را از زیر کشت خوراک آدمیان بیرون می کرد. چینیان بهتر دیدند که جنگ را با سواران سبک اسلحه و اسبان خرد جثه مانند سواران استپ به سرزمین بیابان گردان ببرند.(16)
اما، چنین پیکارهای مرزی چندان در امور درونی چین مؤثر نمی افتاد. یگانگی سیاسی کشور هم چنان استوار می ماند و موازنه ی سیاسی و اجتماعی که در زمان فرمانروایی نخستین امپراتوران هان پی افکنده شده بود، تا سال نهم میلادی هم چنان بی دگرگونی برجسته ای جریان یافت. در این سال، یک درباری توطئه گر به نام وانگ مانگ با کشش و کوششی خارق العاده با خاندان امپراتوری پیمان زناشویی بست تا بر اورنگ شاهی چیره شود. آن گاه، انقلابی واپس گرا را اعلام کرد که متضمن بازگشت به سوی گذشته ی واقعی با فرضی درستکاری چو در برابر فساد دوران اخیر چئین و هان بود. با این همه، وانگ مانگ به بهانه ی هواخواهی از آیین راستین کنفوسیوس از دست بردن در متنها به عنوان تصحیح یا «تکمیل» آنها به اقتضای منافع و موقعیت خویش روگردانی نداشت.(17) اصلاحات او نتایج نامنتظری داشت. زیرا، وی با نامعتبر ساختن نهادهای اجتماعی مایه ی به راه افتادن سرکشی وسیع روستاییان علیه ملاکان و مأموران حکومتی و وام دهندگان شد. چندان نگذشت که سران هواخواهان نظم اجتماعی و دودمان امپراتوری سابق علیه او و روستاییان شورشی برخاستند. وانگ مانگ بی درنگ (در22م) سرنگون شد.(18) ولی یک جنگ خانگی چهارده ساله برپا گشت که سرانجام چین تحت حکومت یکی از شاخه های دودمان هان یکپارچه شد.
بدین گونه دودمان هان اخیر، آغاز گشت که تا 220 م برپا ماند. غالب امپراتوران این دوران از شایستگی و کوشش بنیانگذاران دودمان هان بی بهره بودند و توطئه و خشونت در کارها جریان داشت. پس از 184م، دستگاه دیوانی مرکزی رفته رفته از اداره ی استان ها فرو ماند. سرداران رقیب امپراتوران دست نشانده ای را در دسترس می گرفتند و می کوشیدند تا بلکه حکومتی برای خود دست و پا کنند. استادان تائوئیسم که مدعی قوه ی ساحری بودند، در میان مردم نفوذی یافتند و محبوب شدند و این هم بر آشفتگی افزود و بر پیکار خانگی، عامل ناپسند ایدئولوژیک نیز افزوده گشت. این نمایشنامه ی مسخره ی یکپارچگی امپراتوری در 220م، زمانی که بازپسین امپراتور هان به فرمان سرداری که او را سال ها در نظارت خویش نگاه می داشت رسماً استعفا داد، به پایان آمد.
با وجود توطئه هایی که غالباً سیاست هان را از مسیر خویش منحرف می ساخت و با وجود آشفتگی های شگرف روی نموده در پایان حکومت این دودمان، اهمیت دوره ی هان از لحاظ سازندگی امری است برجسته. آرمان یک چین یک پارچه که بر پایه ی آیین کنفوسیوس گردانیده شود، در اندیشه ی چینیان به گونه ای استوار در طی چهار قرن حکومت هان (دست کم از لحاظ نظری) ریشه کرده بود. در طی همین دوران، مرزهای تاریخ چین به گونه ای مؤثر استوار و شناخته بود. در طی همین دوران، مرزهای تاریخ چین به گونه ای مؤثر استوار و شناخته شد. در مدت عمر نسل ها، به کوشش سپاهیان و مأموران حکومتی و آموزگاران سرزمین های پهناور جنوب یانگ تسه در قلمرو فرهنگ چینی درآمد و پیروزی های هان در کره و آسیای میانه و مغولستان، جریان پرقوتی از نفوذ چین را در این سرزمین های مرزی سرازیر ساخت. به دیگر سخن، در زمان پادشاهی دودمان هان، چین از نظر سیاسی و جغرافیایی چین علی الاطلاق شد و امروز هم چینیان این واقعیت را در اصطلاحی به کار می برند و خویشتن را «فرزندان هان» می خوانند.(19 )

***

تاریخ دوران امپراتوری روم به میزانی شگرف با چین دودمان هان همانند است. پیروزی های روم در اروپای غربی که طی آن گونه ای لطیف از فرهنگ هلنیستی در بخشی پهناور و نیمه متمدن گسترش یافت، همانند است با درآمد جنوب چین به آیین کنفوسیوس در زمان پادشاهی هان. کوشش های رومیان برای چیرگی بر عربستان و ارمنستان و منطقه ی قفقاز و بین النهرین، همانند است با کامیابی های برجسته تر دودمان هان در آسیای میانه. نیمه متمدنان شمال که رومیان با ایشان پیکار کردند و داد و ستد، و بعدها آنان را به مزدوران سپاهی پذیرفتند و در درون مرزهای خویش بدیشان جای دادند، کمابیش دارای همان پیوندی هستند نسبت به جهان مدیترانه ای، که هسیونگ نو به چین. گو این که رومیان هرگز نیاز پی افکندن یک اتحادیه ی جنگی پهناور را مانند آن چه چینیان بدان نیازمند بودند، نداشتند.
همانندی ها در امور داخلی هم گسترده می شود. حکومت فوق قانون و کمابیش صرفاً نظامی ژول سزار (یولیوس قیصر، ف44 پ م) بر حکومت روم بسیار همانند وضع شی هوانگ تی است در تقریباً دویست سال پیشتر از سزار. گذشته از این ها، هر دو این حکومت های نوخاسته جامعه ی خویش را بی در نظر گرفتن نکات باریک گذشته و امور حقوقی مربوط سازمان دادند؛ و جانشینان آنان هم پس از پیکارهای مکرر خانگی دریافتند که بهتر است ظواهر نظامی خودکامگی را پشت پرده های آراسته پنهان کنند. بدین گونه بود که آوگوستوس (ف 14م) ظاهراً به اعتقادات سیاسی روم با «بازآوردن جمهوری» (در 27 پ م)، بی آن که چیزی از قدرت عالی نظامی خود بکاهد، گردن نهاد. نخستین امپراتوران هان پیروزیهای سپاهیان خویش را با توسل به تصویب آیین کنفوسیوس نگاه داری و ضمیمه کردند.
دستگاه دیوانی امپراتوری روم در زمان جانشینان آوگوستوس از امور نامطلوبی گزند دید؛ مانند آن چه بر هان گذشت. اینها عبارت بودند از توطئه ی درباری و گردآوری منظم خراج با زور و گماشتن بعضی مأموران فاسد. ادبیات کلاسیک اندوهبار دوران آنتونین های امپراتور (117- 180 م) با احترام و سپاسی که یونان باستان داشت، در چین هم همانندی داشت و آن دل بستگی بی چون و چرای دانشمندان پیرو کنفوسیوس بود به دودمان چو و دودمان های پیشتر از آن. سرانجام نظامی سترگی سپتیمیوس سِوِروس (197- 211م) کار را به جنگ خانگی کشاند؛ مانند آن چه در میان سرداران چینی دوران هان اخیر روی نمود.
در زیر این همانندی ها، شباهت چشم گیری از لحاظ ساختار اجتماعی وجود داشت. در هر دو امپراتوری روم و چین طبقه ای از ملاکان ظریف طبع که با مال الاجاره ی املاک روستایی روزگار می گذراندند، بر جامعه چیره بودند. در هر دو امپراتوری، طبقه ی دیوانیان بالادست، دستگاه اداری همگانی را فراهم می ساخت و رفته رفته گرایشی رو به کاستی به امور نظامی نشان می داد. به راستی که شیوه ی زندگی یک توانگر رومی سده ی دوم م مقیم در شهر که خراج برای حکومت مرکزی گردآوری می کرد و در مهمانی های ظریفان شرکت می جست و شاید تا حدودی دستی در ادبیات و فلسفه داشت و به هنر دل بستگی داشت، شگفت همانند مرد چینی هم طبقه ی خویش بود؛ به شرط آن که از تفاوت مهم ظاهری ناشی از میراث فرهنگی هر یک از این دو تن از نظر سنتی چشم پوشی شود. موقعیت روستایی و شهری که اولی مال الاجاره های کمرشکن به بالادستی های اجتماعی خویش می پرداخت و دومی به تدارک هوس های ملاکان توانگر می پرداخت، نیز در این دو امپراتوری بسیار مشابه بودند.
البته بعضی اختلافات مهمی هم در میانه بود. امپراتوری روم از نظر فرهنگی به کثرت گرایش داشت. در سرزمین های شرقی مدیترانه سنت مسلط یونانی با میراث انبوه شرقی درآمیخته بود. میراث شرقی هم در اوج گیری جدید جلوه گر شده در تمدن یونانی- رومی در سده ی اول م رو به انحطاط گذاشت. در صورتی که در غرب گونه ی لاتینی فرهنگ هلنیستی هرگز نکات بغرنج و پیچیده و فسادهای یونانی زبانان شرق را کاملاً نپذیرفت و بدان آلوده نشد. در چین دودمان هان بر خلاف این، یک نسبت فرهنگی عالی یگانه بر سراسر امپراتوری چیره بود و دگرگونی های دینی چندان اهمیت نداشت.
تفاوت برجسته ی دیگر مربوط به تأثیر خانواده است. وفاداری به خویشان حتی در جه دوم و سوم هم، از نظر فضایل و کرامات چینی، ارزشمند بود و توطئه های خانوادگی با شاخه های پهناور و پیچیده خود پایه ای بود برای بسیاری کوشش های سیاسی چینی. تأکید پیروان کنفوسیوس بر مقدس بودن پسر و بر اهمیت پسر داشتن در نگاهداری سپاه نیاکان در گذشته و نیز بزرگ داشت پیوندهای خانوادگی، به اشراف چینی رشته ای از آسایش اجتماعی می بخشید. همه ی این امور در اجتماع رومی وجود نداشت. در آن جا احساس شدید فردگرایی در جریان بود. چنان که افراد با حکومت توسط معدودی پیوند های سست اجتماعی مرتبط می شدند.(20)
سومین تفاوت بر جسته میان روم و چین همانا سخت کوشی و تلاش کشاورزان بود که در روم بسیار کمتر از چین بود. آبیاری در امپراتوری روم کمتر رایج بود، جز در مصر و جاهای دیگری که این عمل پایه ای بود که صدها سال بدان رفتار می شد.(21) در نتیجه، میزان محصول نسبتاً متوسط و وسایل و پشتیبان دستگاه حکومتی محدود بود. در زمان آوگوستوس هم، روستاییان امپراتوری بار خراجی سنگین بر دوش داشتند و با گذشت زمان شمار سپاهیان و مأموران رومی افزایش یافت. این امر به حکومت روم در روزگاران اخیرش صفت کسی را بخشید که دارای سری سنگین باشد و بازسازی دستگاه دیوانی و حکومتی متمرکز پس از نگونساری آن به دست نیمه متمدنان مهاجم دیگر ممکن نبود. به عکس، در چین آبیاری ادامه یافت و به همراه آن یک شیوه ی کشاورزی پرحاصل و پرشدت کار. در نتیجه، چینیان بهتر می توانستند بار دستگاه دیوانی و سپاه امپراتوری را بکشند. بی گمان، ایشان نسبتاً بازسازی دستگاه حکومتی مؤثر مرکزی را با وجود ویرانی و از هم پاشیدگی مکرری که از رهگذر تاخت و تازهای نیمه متمدنان روی می نمود، آسان تر می یافتند.(22)
ناتوانی کشاوری روم با نیروی متعادل بازرگانی و صنعتی جبران می شد. شیوه ی پیشین داد و ستد که متضمن صادرات شراب و روغن از بخش های تولیدی این کالا ها به بخش های نامطلوب از نظر تولید این کالا ها بود، هم چنان در بازرگانی روم هم شایان اهمیت تلقی می شد. نخست ایتالیا و سپس اسپانیا و گل کانون های مهمی شدند در کشت تاک و زیتون و مصر و افریقای شمالی مخصوص تدارک غلات برای تختگاه امپراتوری شدند. با این همه همچون یونان به روزگار پیشتر، رواج کشت زیتون و رز در بخش های تازه، مایه ی روی نمودن تنزل و انحطاط سختی در نعمت و غنای کانون های پیشین کشاورزی بازرگانی می گشت. بنابراین، در پایان نخستین سده ی میلادی بحران اقتصادی درمان ناپذیری که در زمان هلنیستی سخت دامن گیر یونان شد، گریبان ایتالیا را گرفت.(23) اقتصاد چین دوران هان، برخلاف، دارای جنبه های خصوصی مهم چندانی نبود، چنان که هر استانی از خود بسندگی اقتصادی نسبی برخوردار بود. این امر به چین انعطاف بیشتری می بخشید تا به روم؛ حال آن که بی جریان خراج ها و کالاها از یک سر مدیترانه به سر دیگر آن سپاه و دستگاه دیوانی روم از گردش باز می ماندند.
اما اوضاع بیرون از مرزهای دو کشور مورد بحث متفاوت بودند. ژرمن ها و سرمتها که به مردم روم تاختند، هرگز سپاهیان خویش را در یک اتحادیه مانند هیسونگ نو یکپارچه نساختند؛ ولی برتری شمار ایشان موجب می شد که رومیان نتوانند آنان را در خود جذب و حل کنند. گذشته از این ها، پارتیان در مرزهای شرقی روم از همسایگانی که چین با آنان سر و کار داشت، از نظر شمار و فرهنگ برتر بودند. همسایگان چین در استپ البته تهدید نظامی سختی به شمار می رفتند؛ ولی کامیابی آنان بالمآل موجب ضمیمه شدن ایشان به ماجرا های سیاسی چین می شد. اما در مورد دوم مهاجمان کامروا دچار سرنوشت «رومی شدن» مانند آن چه بعدها بر سر فرانک ها و عرب ها آمد، نشدند.

پی‌نوشت‌ها:

1. «امپراتوری» هسیونگ نو در اوج ترقی، از منچوری تا آسیای میان را در تصرف داشت و بر واحه نشینان سراسر چین تا سیردریا و نیز گروه های کاملاً بیابان گرد تا دریای آرای در مغرب فرمان می راند. بسیاری گروه های زبانی و نژادی در این اتحادیه ساکن بودند. گروه فرمانروا، گویا به زبانی ترکی سخن می گفته است و شاید به گونه ای با هونهای دورانهای بعدی اروپا پیوندی داشتند. این مطلب بحثی است تاریک و پراختلاف؛ زیرا این میانه فاصله ای است پهناور، چه از نظر زمانی و چه از لحاظ جغرافیای و مکانی میان بازپسین اسناد چینی هسیونگ نو که در سده ی دوم میلادی با ظهور هون ها در جنوب روسیه در پایان سده ی چهارم میلادی رهسپار غرب شدند. در میان این تاریخها، فرصتهای بسیاری برای از هم پاشیدن و باز یکپارچه شدن گروههای جنگاور و اتحاد میان گروه های خرد که معمولاً هر «حکومت» بیابان گردی بدان درجه از پراکندگی به هنگامی که ضرورتی برای بردن گله ها به چراگاه های پراکنده ی استپ روی می نمود، می رسید. بنابراین ادامه ی شناخت اتحادیه ی سیاسی- نظامی که نزد چینیان با نام هسیونگ نو شناخته شده است، با اتحادیه ی همانندی که بر اروپاییان به نام هون شناخته شده، چه بسا که چندان پذیرفتنی نباشد. نک:
William McGovern, the Early Empires of Central Asia, pp. 87- 121, 467- 470; E. A. Thompson, A History of Attila and the Huns (Oxford: University Press, 1984) , pp. 43- 46; Altheim, Reich gegen Mittermacht: Asians Weg nech Europa (Hamburg: Rowohlt, 1955) , pp. 27- 29.
2. نک: واکنش احتمالی نیمه متمدنان در برابر نفوذ اکد به سرزمینهای پیرامون بین النهرین، فصل سوم، بند پ و ادامه ی آن.
3. این انتظام سیاسی برپا شده (در 20 پ م)، مایه ی پدیده ای شد که می توانیم آن را روابط عادی میان چین و بیابان گردان تلقی کنیم. بی گمان، این روابط گاه گاهی توسط چینیان برای شکستن نیروی آنان با تاخت و تازهای بیابان گردان به بخش هایی از چین بر هم می خورد. اما، روابط «عادی» باز هم ادامه می یافت. کوشش هایی که برای تحاد میان استپ نشینان و جهان کشاورزی چین معمول میشد، چندان به کامیابی نمی رسید و اتحاد نمی یابید. باری، یک سو از این گونه حکومتها غالباً از اتحاد تن می زدند، هنگامی که پیروزمندان بیابان گرد به شیوه ی زندگی چینی آشنا می شدند، با دیگر کسانی که در میان ایشان هنوز گله دار مانده بودند، بیگانه می شدند یا اگر سپاهیان چینی ناچار می شدند مانند بیابان گردان استپ زندگی و پیکار کنند، از فرمان بردای دربار امپراتوری که در فاصله ای دور واقع بود و از آنِ بیگانه، سرباز می زدند.
ادامه ی این روابط «عادی» وسیله ای بود برای برخورداری هر دو سو. هدایای چین موجب می شد که فرمانده ی جنگی بیابان گرد بتواند درباری به شکوه و بزرگی امیران و شاه زادگان برپا دارد و از ان مهم تر به او وسیله ای می داد برای پاداش دادن به فرودستان خویش با هدیه های پربها مانند ابریشم و کالاهای فلزی و دیگر اشیای ظریف تا بدین گونه ایشان را فرمان بردار سازد. از نظر چین، این «هدایا» گونه ای بیمه ی ارزان شمرده می شد در برابر تاختنهای استپ نشینان . نک:
Owen Lattimore, the Inner Asian Frontiers of China (New York: American Geographical Society, 1940).
منبع نام برده متضمن تحلیلی است از این گونه روابط و عوامل تعیین کننده ی جغرافیای آن.
4. این زنجیره ی فعل و انفعالات استپی موجب دگرگونی جهت جریان مهاجرتها که در گذشته از عرب به سوی شرق بود، شد که در آن روستاییان کشاورز و سپس گردونه رانان و سرانجام سواران بیابان گرد از وحه ها و سرزمین های استپ آسیا به پیش راندند. فرایند این مهاجرت ایرانی زبانان و ترک زبانان که در سده ی دوم پ م به راه افتاد تا حدود 1600 سال ادامه یافت و نخست ترکان و سپس مغولان را به سرزمین های دوردست غربی درآورد. آن گاه، این جنبش به سوی عکس روی نمود که در آن در روزگار اخیر روسها به مهاجرت و پیشروی در سیبری و آسیای میانه پرداختند.
5. دانشمندان تاریخ «عصر کوشان» را 80 پ م تا 278 م حدس زده اند. نک:
Louis de la Vellee Poussin, L Inde aux temps de Mauryast ET des barbares, Grecs, Scythes, Parthes Yuetchi (Paris: E. de Boccard, 1930) , pp. 118- 124.
باز پسین پژوهشی که به نظر نگارنده رسیده است احتمالاً استقرار امپراتوری نام برده را در حدود 46م تعیین کرده است که باز هم در آن به سبب فقدان مدارک تردید است.
Roman Ghirshman, Begram: Recherches archaeologies eT historiques sur les Kouchans (Cairo: Institute Fracais d' Archeology Orientale, 1946) , pp. 118- 124.
6. Yueh- Chi قبیله های شناخته شده بدین نام از دیدگاه مورخان چینی که از استان امروزی کانسو در حدود 165 پ م گریختند، ایشان نخست در بخش رود ایلی که همانا در قزاقستان کنونی باشد، جاگیر شدند و سپس به سوی سرزمین های غربی به افغانستان درآمدند که در آن جا به احتمال قوی گویا عواملی از ایشان امپراتوری کوشان را بنیاد نهادند. برای یوئه چی نام دیگری در میان پژوهندگان رایج نیست. گو این که این اصطلاح چینی چه بسا چون بر گروه ایرانی زبانان اطلاق می شود، مایه ی گمراهی است.نک:
Berthold Laufer, the Language of the Yue- chi or Indo- Scythians (Chicago: R. R. Donnelley & Sons, 1917) ; Sten Know, (on the Nationality of Kusanas,) Zeitschrift der deutschen morgenlandischen Gesellschaft, LXVIII (1914) , PP. 85- 100.
7. چند تن از فرمان روایان یونانی توانستند خویشتن را بیش از تقریباً یک قرن پس از آن در جنوب هندوکش برپا نگاه دارند.
8. این پیکارها در تاریکی شگرفی فرو رفته و گاه شماری آن کاملاً ناکافی است. تبار پارتیان و نیز سکاها گویا در میان مهاجمان به هند بوده اند. شاید بدین سبب باشد که بعضی از سکاها، هم چنان فرمانروایی پارتیان را گردن نهادند. بیشتر حکومت های سکایی هند بعد ضمیمه ی امپراتوری کوشان شدند؛ ولی بعضی فرمان روایان بخش های پیرامونی «(ساتراپهای اوجه ای») پس از کوشانیان هم برپا ماندند و شاید هرگز نظارت بیگانگان را جز به مفهوم اسمی نپذیرفتند. نک:
Cambridge History of India, I, PP. 563- 585; la Vallee Poussin, L' Inde aux temps de Mauryast, PP. 261- 328.
9. Michael I. Rostovtzeff, Iranians and Greeks in South Russia, PP. 113- 146.
10. این رویداد به احتمال قوی نخستین نمایش قبیله ای مغول است در صحنه ی تاریخ. نک:
Rene Grousset, L'Empire des steppes (Paris: Payot, 1939) , pp. 73, 93- 94.
11. به گفته ی پلوتارک در زندگی کراسوس، 33، شاهان پارتی و ارمنی که پیوند زناشویی فرزندان خویش را بسته بودند، سرگرم تماشای نمایشنامه ی باکوس اوریپید بودند که سرِ کراسوس را یکی از حران (کارای) به صحنه انداخت.نک:
Nelson C. Debevoise, A Political History of Parthia (Chicago: University of Chicago Press, 1938) , pp. 93.
12. باز مانده های تمدن روم در میان مروونژینهای (Merovingian) قبیله گل، خود زمینه ی سنجشی است برای وضع باکتریا تحت حکومت سکاها.
13. آزمایش زره برای پوشش در برابر تیرانداز سواره به زودی پس از تاخت و تاز سواره نظام سبک اسلحه و آشنایی با شیوه ی پیکار آنان آغاز شد. هرودوت گوید که ماساگتها که کمابیش در همان بخشی جای داشتند که پارتیان بعدها بدان جا راه جستند، اسبان خود را در 530پ م با سینه بندهای فلزی از گزند نگاه می داشتند.نک: herodotus I, 215
آتچه در سده ی نخستین پ م نو می نمود، اندیشه ی حفاظت با زره نبود، بلکه تدارک زره کافی و فراهم ساحپختن اسبان باربری بود که تحرک خود را به هنگام گرانباری هم حفظ کنند. یک نظریه این است که اسبان تنومند ایران شرقی وسیله ای شدند برای اصلاح نژاد و تهیه نژاد مطلوب. نک:
W. W. Tarn, Hellenisitic Military and Naval Developments (Cambridge: Cambridge University Press, 1930) , pp. 77- 83.
از سویی هم کشف این نکته که می توان اسب را با یونجه ی چیده و انبار شده تغذیه کرد، مؤثر واقع شد و بدین گونه، ممکن گشت که در سراسر سال این چارپایان را به میزان کافی سیر نگاه دارند و بر تنومندی و میزان بالیدنی اسب افزوده شد و اسب های قوی به دست آمد. از آثار کتبی چین بر می آید که اسب های شگرف و نژاد «خون خوی» (عرق کننده ی خون)، خاص ایران شرقی، آن چنان به دیده ی امپراتور ووتی پسندیده آمد که لشکری به فرغانه برای آوردن این نژاد تازه که از یونجه تغذیه می کرد، فرستاد و ایشان هم این اسبان را (به همراه تاک) به چین بردند (در 101 پ م). نک:
W. P. Yetts, (the Horse: A Factor in Early Chinese History,) Eurasia Septentrionales Antiqua, IX (1934) , 231- 255.
14. در بخش های پرآب غرب استپ، این امر عامل محدودیت چندانی نبود و سرمتها در واقع سواران بسیاری به شیوه ی جدید در خدمت داشتند. این شاید امتیاز عمده ی ایشان باشد بر سکاها.
در مشرق هم، آوازه (و زیبایی) اسبان درشت هیکل آنها را گرانبها ساخته بود، چنان که سران فرمانده ها خواستار نگاه داشتن آنها به بهای گران نیز بودند. بدین گونه، در آلتایی که وضع اقلیمی غیر عادی آن جا مایه ی یخ بندان همیشگی در گورهای آنان شده است، پیکرسران را با اسبان خرد جثه و تنومند یک جا یافته اند. آزمایش هایی که از محتوای معده ی اسبان مزبور به عمل آمده است، نشان داده که آنها را با غلات تغذیه می کردند. یعنی غلات مخصوص خوراک آدمیان! وضع سم آنها هم نمودار آن بود که در اصطبل نگاهداری می شده اند. نک:
Tamara Talbot Rice, the Scythians (London: Thames& Hudson,1957) , p. 71.
15. تأثیر کامل عملیات زره پوش ها وابسته بود به رکاب تا سوار بتواند خویشتن را بر اسب استوار نگاه دارد و به حرکات ناگهانی بپردازد. سوارانی که یارای حمله یا ثابت و راست گرفتن نیزه خویش را (مانند شوالیه های قرون وسطایی اروپای غربی) داشتند و نیز وزن سوار و اسب را فرود می آوردند، می توانستند هرگونه آرایش جنگی دشمن را بشکنند؛ مگر آن که دشمن هم به همین شیوه دست می زد.
این شیوه گویا اختراع قرون وسطایی بزرگ اروپای غربی باشد که در آن مخالفت متعصبانه علیه تیر و کمان ادامه یافت تا زمان کِرسی (1346م) و آژنکور (1415م). زره پوش های ایرانی و بیزانسی چنین تعصبی نداشتند و با هم مرتباً با کمان می جنگیدند و کمتر به جنگ تن به تن دست می بردند. با این همه، یک نقش برجسته ی ساسانی نمودار آن است که زره پوشهای ایرانی هم با نیزه ی راست گرفته به سوی دشمن می تاخته اند. شاید بنابراین، شوالیه ی اروپایی چندان هم حاصل اختراع غربی نباشد، بلکه این تصور ناشی از کوتاهی در شناخت درست جنگ افزار و زره پیکارهای زره پوشها باشد.
مسئله زمان و مکان اختراع رکاب امری است مبهم. نک:
Lynn White, Medieval Technology and Social Change (Oxford: Clarendon Press, 1962).
نویسنده ی نام برده نخستین بهره گیری از رکاب را به هند نسبت می دهد؛ دیگران (با شواهد سستی) آن را به بیابان گردان استپ نسبت داده اند. تنها واقعیت روشن آن که رکاب نخست در سده های پنجم و ششم میلادی هم در چین و هم در اروپا رایچ شد. نک:
M. Rostovtzeff, Iranians and Greeks in South Russia, p. 130; Tamara T Rice, the Scythians, p. 50; E. H. Minns, the Scythians and Greeks (Cambridge University Press, 1913) , p. 250; Charles Singer (ed. ) , A History of Technology, II, PP. 556- 557.
16. Berthold Laufer, Chinese Clay Figures, Part I: Prolegomena on the History of Defensive Warfare (Chicago: Field Museum of Natural History, 1914) , pp. 218- 234.
همچنان که در هر سرزمین مرزی مابه النزاع شدید روی می نماید، یک طبقه از مردانی که با همدیگر بسیار همانند بودند، با متمدنانی که در پشت جبهه زندگی می کردند در هر دو سوی مرز مورد بحث در مرز هسیونگ نو پدیدار شدند. گریزهای هر دو سو به سرزمین دیگری کم نبود و فرماندهان مشهور نظامی غالباً پشتگرمی داشتند به این که در اردوی طرف دیگر با گرمی ایشان را پذیرا و به خدمت گرفته می شوند تا با متحد پیشین خویش به پیکار برخیزند. در میان جنگاوران مرزی گونه ای قانون جوانمردی معمول گشت و هر سرکرده ی دلیری که با زیردستان خویش دست به تاخت و تاز می زد، مورد تقدیر هر دو سو واقع می شد. درباره ی رویدادهایی از این گونه، نک :
W.m. McGovern, the Early Empires of Central Asia, PP. 130- 302.
17. تأثیر دائمی دگرگونیهای وانگ مانگ در متنهای کنفوسیوس موضوعی است که بر سر آن دانشمندان اختلاف دارند. ولی، گویا بعضی آثار در متنهای اخیر بر جای گذاشته باشد.
18. وی نشسته بر اورنگ امپراتوری و با همه ی نشان ها و مظاهر پادشاهی مرگ را پذیرا شد. گویا (اگر به راستی به آیین کنفوسیوس اعتقاد راسخ داشت) بر آن بوده باشد که چون سربازی سر او را از تن جدا می کرد، از دیدن شکوه و هیمنه ی او و درستی آرایش های وی گرفتار هراس می شد.
19. مطالب اخیر درباره ی سیاست هان از منابع زیر گرفته شده است:
W. Eberhard, a History of China (London: Routledge & Kegan Paul, 1948) , pp. 71- 105; O. Franke, Geschichte des Chinesischen Reaches, I, PP.358- 431; Pan Ku, the History of the Former Han Dynasty, Homer H. Dubs (trans.) , 3VOLS, (Baltimore, Md.: Waverly Press, 1938- 55).
20. در بیرون شهرها پیوندهای بسیار کهن روستایی این فردگرایی رایج در شهرهای یونانی- رومی را جبران می کرد. حتی در شهرها هم پیشه وران و دیگر گروه های حرفه ای اصناف تشکیل می دادند که این خود هم از نظر اجتماعی به صلاح بود و هم اقتصادی. سازمان های دینی که نخستین کلیساهای مسیحی نمونه ی آنهاست، نیز دارای اهمیتی فراوان بودند. بنابراین، آن چه در متن بالا بدان اشارت رفت، مربوط میشود با طبقات بالای شهرهای یونانی- رومی. ناکامی این طبقه در تولید مثل گویا مربوط باشد به فرسودگی خانوادگی و دیگر پیوندها که آوردن فرزند و پرورش آنان را بی معنا و بی نتیجه جلوه گر می ساخت. عوامل دیگری (از بیماری و گرمابه های داغ) نیز در خودکشی و نابودی حیات طبقات بالای رومی مؤثر بوده است. نک: صفحات پایانی این فصل.
باری علت هر چه باشد، کاستی شمار طبقات با فرهنگ به مفهوم آن بود که سنت تمدن کهن رو به سستی گذاشته بود. در امپراتوری روم سده ی دوم میلادی فرهنگ عالی پرستش ارباب و انواع بیشتر توسط ملاکان و دیگر اجاره داران املاک پشتیبانی می شد. کنفوسیوسیان چینی درآمد خود را از منابع همانند فراهم می ساختند. ولی با تأکیدی که ایشان بر ادامه ی اجاق خانواده داشتند، کمتر ممکن بود که گروه های ممتاز از ادامه ی نسل غفلت ورزند. ماندن شیوه ی فرهنگی کنفوسیوسی هان در فراز و نشیب های تاریخ چین بی گمان، وابسته بدین اعتقاد بوده است. در صورتی که سستی پرستش ارباب و انواع کهن رومی بیشتر ناشی از کاستی در شمار افراد هوادار این اندیشه بود.
21. افریقای شمالی از این قاعده استناست. زیرا آبیاری پر مهارتی در میان کارتاژیها در زمان حکومت رومیان هم گسترش و ادامه یافت. نک:
R. M. Haywood, (Roman Africa,) in Tenney Frank (ed.) An Economic Survey of Ancient Rome (Baltimore, Md.:Johns Hopkins Press, 1948) , IV, PP. 48- 49; Charles Singer et al., A History of Technology (Oxford: Clarendon Press, 1956) , II, PP. 670, 678.
22. یکپارچگی فرهنگی چین در برابر چند گانگی جامعه ی رومی نیز، در آسان ساختن بازسازی مکرر حکومت امپراتوری اهمیتی بسیار دارد.
23. در آغاز سده ی دوم میلادی، جریان ثروت در امپراتوری روم را شاید بتوان به گونه ی زیر خلاصه کرد: خراج های استانهای شرقی در وجه سپاهیان کرانه های رن و دانوب حواله می شد. این وجوه از دست سپاه به دست ملاکان گل و اسپانیا می رسید که شراب و روغن و اندکی غلات ضروری جهت سپاه تدارک می دیدند. ملاکان آن چه به دست می آورند، صرف کالاهای ساخت استان های شرقی می کردند و این دور و تسلسل ادامه داشت.

منبع مقاله: هاردی مک نیل، ویلیام؛ (1388)، بیداری غرب، ترجمه ی مسعود رجب نیا، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول.