نویسنده: ویلیام هاردی مک نیل
مترجم: مسعود رجب نیا




 

ادبیات.

فلسفه، دین، هنر و علوم دوران گوپتا سنگ بنایی شد برای کوشش های بعدی هندیان در هر یک از این رشته ها. گذشته از این ها، دستاوردهای عصر گوپتا، جز در زمینه ی فلسفه، از لحاظ کلی از دیده ی دانشمندان هندی و نیز خارجی، از اوج بلندترین قله ی گذشته های فرهنگی هند هم در می گذرد.
این نکته مهم است که بدانیم، حتی در این عصر آفرینندگی، نوآوری چندان مطلوب و پسندیده نمی نمود. دانش هر گاه شامل افزودن یا بازنگری در متن های کهن تر برای بازشناسی مضمون های اصیل آن ها نبود، متضمن شرح نویسی بر آن ها می شد. در زمینه ی ادبیات از آفرینندگی جلوگیری نمی شد ولی بیشتر می پرداختند به زبان تصنعی محافل دانشمندان یعنی سانسکریت، و آن را لهجه های بالیده از سانسکریت یعنی پراکریت- که بدان ها گفت و شنودهای ادبی روزانه را نوشته اند- برتری دادند. متن های برجسته، اصیل و نافذ همچنان شفاهی انتقال می یافت؛ زیرا پنداشته می شد که استادی راستین تنها با انتقال مطالب از استاد به شاگرد از راه زبان و گوش و با از برکردن میسر است. پس، همه ی دانش و ادبیات نوشتاری هند تنها فرعی بود برآمده از اصل انتقالی شفاهی و سینه به سینه تا وجودی کامل و جامع.

زبان.

درزمان گاوتمه بودا و تا چند صد سال پس از آن، بسیاری از آثار ادبی هند برای برخورداری مردم عادی پرداخته شد. بی گمان، گنجینه های شفاهی برهمنان هرگز گم نشد؛ زیرا برخی از ادبیات پهناور سانسکریت یعنی وداها، برهمنه ها و اوپانیشادها را همواره کسانی که به کار روحانی می پرداختند، بررسی و ازبر می کردند. ولی، گذشته از این ها و از لحاظی برخلاف سنت سانسکریت برهمنی، ادبیات پراکریت هم پدیدار شد. این ها بیشتر وابسته بود به بوداییان و جینیان که به کار داستان، قصه، وعظ و شعر به زبان های نزدیک به مکالمه و گفت و شنود همگانی می پرداختند.
با این همه، این ادبیات عامه از سده ی دوم میلادی به بعد به پژمردگی و تباهی رفت.(1) چون سانسکریت مختص محافل برهمنان گشت و بدان پایگاه ممتاز برداشته شد، به سوی قدرت بازآمد تا آن جا که حتی بوداییان و جینیان دست به نوشتن مطالب کلامی و فلسفی به زبان رقیبان کهن خویش زدند. سانسکریت از پهنه ی آموزشی به دستگاه دیوانی راه یافت. حکومت ماوریایی یکی یا چند گویش پراکریتی را در دستگاه دیوانی خویش به کار می برد. ولی سکه ها و کتیبه های حکومت گوپتا به زبان سانسکریت است؛ در نتیجه زبان دیوانی ایشان همان زبان باستانی رایج در پهنه ای وسیع بود.(2)
جان گرفتن سانسکریت پس از ششصد یا هفتصد سال برکناری و راه یافتن آن به محافل دانشمندان، به راستی امری جالب توجه بود. این مطلب تأییدی شد بر حیثیت و پایگاه سنت برهمنی و دلیلی بر اثبات نفوذ سازمان های آموزشی پرشمار سرزمین هند که نه تنها کاهنان را پرورش می داد، بلکه گروه بسیاری از مردم عادی را با زبان علمی متن های مقدس هندو آشنا می کرد. شاید تأثیر این امر در پس راندن آیین بودا به پشت دیوار های دیرها، بازگذاشتن گذرگاه ها، کوی ها و برزنهایی که گاوتمه بودا در آن ها وعظ می کرد و به برهمنان آموزش می داد، اندک نبوده است. تنها در سیلان بود که نویسندگان بودایی به یکی از گویش های پراکریت می نوشتند. ولی، پالی هم در سیلان به همان میزان سانسکریت در هند در محافل عملی رایج بود. تا حدودی بدین علت، بعدها ادبیات پالی با سانسکریت بسیار همانند شد و رفته رفته بیشتر در پرداختن تفسیرهای علمی بر متن های مقدس به کار برده می شد.

ادبیات.

بسیاری از شاهکارهای ادبیات شفاهی کهن هندی، به روزگار گوپتا به شکل نهایی و ثابت خویش درآمدند. برجسته ترین آنها دو حماسه ی بزرگند به نام های مهابهاراتا و رامایایا. این هر دو منظومه از سرودها و شعرهای پهلوانی کهن سرچشمه گرفته اند. زمانی سرایش این گونه شعرها از آداب قربانی دینی به شمار می آمد. چنان که کاهنان برهمن وارث مقداری شعر شدند که ریشه می رساند به نوازندگان دوره گرد و جنگاوران.
بعضی اشارات گوناگون جغرافیایی و نکات دیگر مندرج در منظومه ی مهابهاراتا، تاریخ آن را به 400م می رساند. ولی، بخش بزرگی از این منظومه بی گمان از روزگاران بسی بیشتر است و بعضی عبارت های آن چه بسا از هزاره ی دوم پ م دست نخوره بر جای مانده باشد. از طریق رویدادی شاید همانند منظومه ی پهلوانی یونانی که مضمونش پیرامون جنگ های تروا دور می زند، موضوع این حماسه هم ماجرایی است که از کشمکش میان دو مدعی اورنگ یک پادشاهای کوچک هندی. اما، مهابهاراتا متضمن مطالب گوناگون بسیاری است که بیشتر آن ها را با موضوع اصلی و کانون مرکزی با گره های سست بسته اند. داستان های عامیانه و اساطیر بدوی با بحث های مربوط به افلاک و علم کلام و پایگاه بلند برهمنان درآمیخته است و گه گاه دنباله ی داستانی بریده می شود تا ماجرهای دور و درازی از رودیدادهای نامربوط، چه از لحاظ زمان و چه از نظر مکان، با داستان اصلی بازگو شود؛ برای آن که نکته ای خاص را شرح داده باشد و آشکار کند. در چنین شرح و بیانی (که منظومه را کمابیش تا سه برابر و نیم کتاب مقدس درآورده است) طرح داستان اصلی گاه تا چندین صد صفحه از دست خواننده می رود و از دیده ی او پنهان می شود. تأثیر کلی آن یادآور یکی از بسیار نیایشگاههای هند جنوبی است که در هر گوشه و کنجی تندیسی است که دیده ی نگرنده را از دیدن خط های اصلی ساختاری باز می دارد و به خود می کشد و چشم ها را ضمناً به درون جهانهای فرعی پراکنده در گوشه و کنارها رهنمون می شود.
سستی پیوند ساختار مهابهاراتا مانع محبوبیت شگرف این منظومه در هند نشده است که هنوز هم برپاست. همچنان که هومر خدایان را زندگی زمینی بخشید و روابط آن ها را با جهانیان بیان داشت، مهابهاراتا نیز همین کار را برای هندوان کرد. ولی، بر خلاف حماسه ی هومر که از لحاظ ساختار و مجادله ی دینی یکدست و یکسان است، مهابهاراتا رویدادها و اندیشه هایی در سلیقه های گوناگون، از خام ترین بدوی ترین انواع قصه ها تا گفتارهای بغرنج و پیچ در پیچ وحدت وجود عرضه می کند، بدان سان که در ضمن بهاگوداگیتا در این منظومه بزرگ آمده است.(3)
رامایانا گو این که خود منظومه ای است مفصل، از مهابهاراتا کوتاه تر است. این منظومه متضمن ماجراها و کوشش های رامایِ پهلوان است و همسرش سیتا. این منظومه نسبتاً پیوستگی و یکپارچگی دارد؛ در حقیقت بیشتر رامایاتا در قلب کنونی چه بسا که سروده یک سخن سرا باشد. این نیز مانند مهابهاراتا ویشنو گونه شده است، زیرا راما هم چون اوتار، یا تجسم ویشنو نمودار ساخته است. ولی آموزش های دینی خاص و پند آموزی اخلاقی آن، برجستگی و جلوه صورت های انسان گونه و ملموسی را که از پهلوان داستان و همسر وفادارش پراخته است، ندارد. این خصوصیات به رامایاتا جاذبه ای جهانی بخشیده و آن را در میان هندیان به میزان مهابهاراتا محبوب ساخته است.
محبوبیت این دو منظومه چنان بود که شعر حماسی شیوه ی معمول تقریباً همه ی اقسام نوشته های آموزشی شد. کتاب های قانون (دهرمه شاستره ها) و مجموعه ی پهناور افسانه و قصه ی مشهور به نام پورانه ها در زمان گوپتا، به صورت شعر و شکل ثابت در آمدند و نیز گفتار سرمشق خشنی مانند ارتهه شاستره هم در حدود همین روزگار فراهم آمد.
در پشت همه ی این مطالب به کتابت سپرده شده در عصر گوپتا، جریان های بسیاری از انتقال سینه به سینه و شفاهی و نیز دگرگونی ها در متن آن خفته است. اما در زمینه ی نمایشنامه نویسی سانسکریت و شعر درباری اوضاع به گونه ای دیگر بود. بیشتر نمونه های این گونه آثار، از نویسندگان و سرایندگان معلوم و شناخته شده است و چنین می نماید که از آغاز نوشته شده اند.
سرچشمه ی نمایشنامه نویسی سانسکریت ناشناخته است،(4) اما چه بسا که نفوذ هلنیست در رساندن این هنر به پختگی مؤثر بوده باشد. باری، بعضی اصطلاحات فنی اصیل یونانی در تئاتر سانسکریت به کار رفته است؛ و دسته های بازیگران و رقصندگان دوره گرد دوران اسکندر چنان بلند آواز بودند که بعضی نکات در ادبیات هندی به یادگار گذاردند. ولی تا زمانی که کهن ترین نمایشنامه ی بازمانده و در دسترس ما پرداخته شود، اصول نمایشنامه نویسی و نمایش در هند قالبی ثابت و مستقل یافته بود و بازتاب مستقیم و کاملی از سرمشق های پیشین یونانی نیست.(5)
به روی صحنه آوردن نمایش در سده های سوم و چهارم م از امور درباری بود. در واقع بعضی از شاهان گوپتا چنان که گفته اند، خود نمایشنامه پرداخته اند و چند اثر شناخته شده از آنان در دست است. مهابهاراتا و رامایانا مضمون های بیشتر نمایشنامه نویسان هندی را فراهم ساخته اند. ولی، محیط و احوال درباری که این نمایشنامه ها برای آن پرداخته می شد، در گزینش مضمون ها مؤثر بوده است؛ مضمون هایی مانند داستان های دل دادگی و اشتباه در شناسایی و مانند آنها. کالیداسا که گویا به دربار چاندرا- گوپتای دوم (380-415م) وابسته بوده است، نمایش نامه نویسی سانسکریت را به اوج رساند. سبک او ساده ولی ظریف و باریک بود با تشبیهات ممتاز و مهارت و چیره دستی در نمایش شخصیت ها و گزینش و پرداخت مضامین خوب ترکیب شده و لطیف. غزلیات او که بعضی در ترجمه هم مؤثر و نافذ است، دارای صفات برشمرده ی بالاست. برای مثال:

تن تو را به خزنه ای پرتاب و شکن، نگاه تو را به چشمان نگران آهو،
گونه هایت را به ماه، گیسوانت را به پر و بال طاووس،
و خیزابه های ملایم رود را به نگاه های تو از گوشه ی چشم ماننده می کنم
ولی دریغ که این گرامی ترین، هیچ جا انگاره ای از همه ی تو نمی یابم.(6)

شعر و نمایشنامه ی درباری پس از کالیداسا هم سروده و پرداخته شد، ولی بیان آراسته و لطیف آن دوران پایان گرفته بود. چنان که شعرهای بعدی سانسکریت بیشتر به معمای موشح می ماند تا گفتار عادی.(7)
نثر در زمان گوپتا در قالب داستان های دل دادگی و ماجراهای درباری گسترش یافت. در همین زمان، نویسنده ی ناشناخته ی پنجه ی تنتره، افسانه ی جانوران را با شیوه ای بسیار درخشان پرداخت. این مجموعه از افسانه در سده ی ششم میلادی به فارسی برگردانده شد و از آن پس در سراسر جهان اسلامی و مسیحی منتشر گشت.(8)
برخلاف آثار ادبی ظریف درباری سانسکریت عصر گوپتا، شعر تأمیل این دوران محبوبیتی بیشتر داشت و از لحاظ شور و حال دل نشین تر بود. کهن ترین شعرهای تامیل برجای مانده در 500 م در جُنگهایی گردآوری شد؛ ولی نموداری است از بازمانده های روایات نوازندگان دوره گرد از چندین قرن پیشتر. شعرهای این جُنگ ها با احساسات مردم عادی- روستاییان، بازرگانان، ماهی گیران و جنگاوران- پیوند دارد به گونه ای بسیار نزدیک با واقعیت و بی پیرایه. قاعده هایی مانند پای بندی به قافیه ی نخستین، سرودن شعر تامیل را کاملاً از قاعده های شعری سانسکریت مجزا ساخت. ولی در طی سده ی ششم میلادی، شعر به سوی سانسکریت گرایید و نیز بسیاری واژه های سانسکریت هم به فرهنگ واژگان تامیل درآمد و تأییدی شد بر نفوذ برهمنی در جنوب هند.
شعر هماسی چنان پایگاهی در سنت ادبی سانسکریت داشت که شاعران تامیل را چون با ادب سانسکریت آشناتر شدند، بر آن داشت تا بسیاری حماسه به زبان خویش بسرایند. منظومه ی بستن زانوبند حماسه ای است تدمیلی از بی دادگری و اندوه فرد که گویا (دست کم در ترجمه) بسیار نافذتر، مؤثرتر و رساتر از هر یک از دو حماسه ی پرآوازه ی سانسکریت است که شاید آنها تا حدودی سرچشمه ی الهام شاعر بوده اند.(9)
برجسته ترین و رایج ترین شعرهای تامیل همانا سرودهای مذهبیِ پرجذبه و حال است که پاکان و قدیسان دوره گرد سروده اند در برافراشتن و برکشیدن ویشنو و شیوا. این سرودهای مذهبی مانند شعر حماسی تأمیل از درآمیختگی روایات سانسکریت هندو با هنر نوازندگی دوره گردی تامیل حاصل شده است. با آن که خدایان الهام بخش این سرودهای مذهبی را از دیر گاه در هند شمالی می شناختند، ولی سرایندگان تامیل حال و شور تازه ای بدان ها بخشیدند. عشق شدید و دو جانبه ای در میان خدا و پرستندگان او همانا پایه ی استوار آن است. احساسی از ناچیزی فرد، آمیخته با حیرت شادمانه از فیض الاهی و جذبه و شوق عرفانی از شهود الوهیت، مضمون این شعرها را که بعدها از تامیل در سراسر هند منتشر شد و به کیش هندو آهنگی پرشور و پرنیرو بخشید، تشکیل داده است.(10)

دین و فلسفه.

دین هندو که شریعت آن در آثاری مانند مهابهاراتا، رامایانا و دهرمه شاستره آمده و از لحاظ هیجانی با وجد و شور و جذبه ی سرایندگان سرودهای مذهبی تامیل به کمال رسیده است، همه پیش از دوران گوپتا به ثمر رسیده بود. امپراتوران، خود هوادران و پشتیبانان کیش برهمنی نوخاسته و بازنگری شده و بیشتر ویشنو گرایانه بودند. ظاهراً بیشتر هندیان اینک همچنین در صف نظام پهناور هندو جایی برای خود یافته بودند که هم مناسب حال روستاییان خام و خرافاتی بود و هم فراخور دانش پژوهان بسیار باریک بین و آموزش دیده.
آیین بودایی هنگامی که در بیرون هند بزرگ ترین پیروزی ها را به دست می آورد، در سرزمین زادگاه خویش وضع فرقه ای را پیدا کرد رو به زوال ولی توانگر و بلند پایگاه، زندگی آسوده در دیرهای بودایی دارای درآمد کلان اوقافی، دیرنشینان را از موعظه در مکان های عمومی که گاوتمه و نخستین پیروانش بدان پای بند بودند، بازداشت. در عوض از مقدار بسیاری آثار دیرنشینان عصر گوپتا چنین برمی آید که آنان کوشش خود را صرف شرح و بیان شرایع و احکام و جدل های پردامنه با برهمنان مخالف خویش ساختند. این کوشش ها مایه ی پیدایش مطالب کلامی دور از ذهن و شگفت انگیز شد که در چین تا حدودی اهمیتی یافت و بعضی از گرایندگان پرجوش آن جا، بسیاری از این مطالب را به چینی ترجمه کردند و بدان ها پایگاهی نیمه شرعی بخشیدند تا با نکات تاریک و در هم حاصل آمده ی شرعی بیامیزند. ولی در هند آیین بودا رفته رفته از پیوندهای زندگی و جامعه گوشه گیری می کرد.
جینیان که کامیابی انان در میان مردم هرگز به پایه ی بوداییان نمی رسید، گویا دچار همین حال شدند. گو این که آیین جینی هرگز از هند بر نیفتاد و هنوز هم فرقه ای خرد بر جای مانده است که عمدتاً هواخواه آن، گروه هایی از بازرگانان توانگرند.
در عصر گوپتا شماری «مکتب ها»ی شناخته شده ی فلسفی در هر یک از محیط های دینی عمده پدیدار شدند. از این ها، تنها شش مکتب فلسفی هندو دیرپا زیست، چون فلسفه ی جینی زود به پژمردگی افتاد و آیین بودا هم برافتاد. اما فیلسوفان هندو ناگزیر شدند بکوشند تا نظمی روشن و در آشفتگی پرشاخ و برگ فرقه های گوناگون و آداب و تشریفات آنها پدید آورند. به ویژه که بر کشیده شدن پرستش ویشنو و شیوا دست کم به ظاهر با مجموعه ی خدایان ودایی ناسازگار بود و ضمناً گرایش الوهیت لطیف اوپانیشادها با هیچ یک از این دو شیوه سازگاری نداشت. کوشش هایی پی در پی برای توجیه اختلافات پرشمار موجود درگرفت ولی هیچ یک نتوانست تا سده ی هشتم میلادی که فلسفه ی شنکره، گونه ای آشتی در میان این عناصر میراث هندو پدیدار ساخت، کاری انجام دهد.

علم.

برجسته ترین علوم هندی همانا دستور زبان بود با پژوهش های پیوسته بدان؛ مانند واژه نگاری و اوزان واژه ها. دستورزبان سانسکریت ناشی از نیاز برهمنان بود برای یافتن قواعد عمومی به منظور یاری رساندن بدانان در از برکردن هجاهای مقدس وداها. پانینی (در حدود سده ی چهارم پ م)به زبان سانسکریت شکل استوار و ثابتی بخشید و نحویان بعدی تا هزار سال در شرح و تفسیر آثار او کوشیدند. با علمی شدن زبان سانسکریت، بررسی و مطالعه ی دستور زبان آن از ضروریات کار همه ی پژوهشگران شد. در عصر گوپتا، قواعد اساسی چنان دامنه یافته و بسط داده شده بود که دستور زبان سانسکریت دیگر در معرض دگرگونی های عمده و مهم قرار نداشت.(11) از آن پس دیده ها به شاخه های دیگر علوم زبانی منعطف شد؛ و این ناشی از گسترش و انتشار رسانه هایی در عروض سانسکریت و تکامل یک فرهنگ لغات مشهور از زبان مقدس که معیاری شد برای آیندگان.
پزشکی هندی نیز ریشه ای بسیار کهن دارد. از دوران ودایی، اوراد و جادوگری، دارو و جراحی در فنون و امور عملی پزشکی اهمیت داشت و آموزه های فلسفی پیوسته به تن و روان با اندیشه های دینی وابسته به علم افلاک، جهان بینی افلاکی، دیوان، شیطان ها و خدایان بر امور نظری و فرضی پزشکی فرمانروا بود. سه رساله ی کهن پزشکی هندی در دست است. یکی، احتمالاً از نخستین سده ی میلادی است؛ دیگری از سده ی چهارم میلادی؛ و آخرین آنها از سده ی هفتم یا هشتم میلادی. نخستین این رساله ها تألیف چَرکه است که فهرستی است نسبتاً آشفته و نامرتب از بیماری ها و درمان ها که از منابع مختلف و گاه متناقض تشکیل شده است. نگارش سوسروته (سده چهارم میلادی) اثری ممتاز و رساله ای است مجمل و منظم که سرمشقی شد برای نگارش آثار پزشکی بعدی در هند. سروسروته بر خلاف جالینوس جراحی از هنرهای پزشکان می داند و حتی معاینه ی اجساد را برای آموزش کالبد شکافی سفارش می کند؛ گو این که آداب تطهیر دینی کالبد شکافی را نهی می کند.(12)
با آن که اندیشه های پزشکی یونانی و هندی بعضی نکات همانند دارد که شاید بازتاب بعضی برخوردهای پزشکان حرفه ای در دربار هخامنشی باشد؛ ولی بخش عمده ی پزشکی هندی دست نخورده بر جای ماند. ولی، این مطلب درباره ی ستاره شناسی درست نبود؛ زیرا در دوره ی گوپتا ستاره شناسی و هیئت یونانی استوار بر پایه ی ریاضی (و طالع بینی وابسته بدان) معلومات و اندیشه های هندی را در این زمینه سراسر دستخوش دگرگونی ساخت. با این همه، اخترشناسی نوین تصور کهن توجیه حرکات اجرام سماوی را بر پایه ی جان گرایی یا جان دارانگاشتن آنها که با محاسبات ریاضی بغرنج، باریک و دقیق متن های اخترشناسی هندی سازگار نیست و نمی خواند، بالمره انکار نکرد.(13)
ریاضیات هندی با رشته قواعدی برای ساختمان محراب و لوازم قربانی آغاز شد. ولی، میان متن های وابسته به مطالب بالا با رساله های ریاضی نسبتاً علمی پیوندی نبود. کهن ترین اثر ریاضی هندی را آریابهاته به سال 499 م نگاشت برای بهره گیری از ان در محاسبات اخترشناسی. چنین می نماید که بسیاری از ریاضیات آریابهاته از یونانیان گرفته شده باشد. گویا این که وی بعضی نوآوری ها نیز در آن آورده است؛ مثلاً یک نظام ویژه برای نوشتن شماره. هم چنین با عددنویسی ده دهی یا نظام اعشاری آشنا بوده و جایی برای علامت عمومی صفر قایل شده است؛ ولی او خود از این نظام عدد نویسی بهره نگرفت.(14)
در زمان های بعد، عربان اختراع عددنویسی را که به اصطلاح اروپاییان بدان «اعداد عربی» گفته می شود، به هندیان نسبت دادند. با نبودن هیچ سند روشنی در این باره، ناگزیر روایت مذکور را معتبر می گیریم که ریاضی دانان هندی عددنویسی امروزی را که در سراسر جهان رایج شده است اختراع کرده اند. کهن ترین اثری که در آن بدین مطلب اشارت رفته است، از 269 یا 270 م است.(15)
این شیوه آسان گرایی، هم در آسان سازی داد و ستد های روزانه ی بازار و هم در پیش بردن راز پی گیری علوم به اوج رسیده بود. در واقع، تکمیل سیستم اعشاری و نظم جای گزینی ارقام محاسبه ی معمولی را سخت آسان ساخت، گویا بتوان همراه گرفت با اختراع الفبا که یکی از نمادهای برجسته ی کامیابی های کلان آدمی است.

هنر.

بهترین آثار پیکرتراشی و نقاشی گوپتا همه از الهام بودایی است. این سخن به نظر شگفت انگیز می رسد که ان عصر زمانی سستی و تباهی آیین بودایی در هند بوده است. با این همه، چنین پدیده ای غیر قابل توجیه نیست؛ زیرا هنرمندانی که در دیرهای بودایی به کار گماشته شدند، در پشت سر سنت هنری پانصد ساله داشتند که از رازهای چیره دستان سنگ تراش و نگارگر مایه می گرفت. پیوند ثروت، سنت هنری و مهارت پدیده ای است کمیاب. در هند دوران گوپتا، این پیوند شاه کارهایی را مانند نقاشی های غارهای آجانتا و بودای سرناث پدید آورد. حال کاری نداریم با ظرافت های باریک استادانه ی پیکر بودهیستوه سونجی که در منظر با شعرهای درباری استادانه کالیداسا پهلو می زند.
هنر هندو که هم پشتیبانی دربار و هم مردم را در پشت سر داشت، بدین پایه از کامیابی هنری دست نیافت. تمثال نگاری هندو فاقد سنت کهن بود و بسیاری شکل های خدایان هندو شاید برای هنرمند اشکالی بزرگ شده بودند. شاید، ضروری بود که پیش از یافتن نمادهایی پسندیده برای ویشنو، شیوا و دیگر خدایان، بارها هنرمندان به تمرین ها و احیاناً به گمراهی های کشیده شوند. آثار پیکرتراشی ناشیانه ی هندوی بازمانده از دوران گوپتا، گویا این داوری را نیک تأیید می کند.(16)
در نخستین روزگار برهمنی، نیایشگاه چندان نفوذ هنری نداشت. تشریفات آیین های دینی آریایی در زیر آسمان در جایی که بدان کار اختصاص یافته بود، انجام داده می شد؛ و سنت های بتان ودایی رفته رفته به خاموشی گرایید. با این همه، با گراییدن خدایان به صورت جان داران، طبیعی بود که هندوان بکوشند تا خدایان خویش را با پیکرتراشی نمودار سازند و ان هارا در خانه های پرشکوهی جای دهند. بدین گونه معماری نیایشگاه پدیدار شد.
معماری نیایشگاهی هندو ظاهراً چندان پیوندی با نقشه ی زمینی دایره مانند پرستشگاه های بودایی ندارد.(17) در عوض، نیایشگاه های هندو در پیرامون اتاقی کوچک و چهارگوش که در آن بت قرار داشت، ساخته می شد که در ورودی ان با سایبان ایوان مانند نمدی خاص داشت.(18) بعدها، معماران گنبدی مخروطی شکل بر فراز اتاق چهار گوش افزودند که رفته رفته سادگی اصیل را با افزودن بسیاری آرایش های اضافی ناپدید ساختند. با این همه، نقشه ی کلی نیایشگاه های هندو و اصول معماری آن مانند بسیاری مظاهر دیگر فرهنگی هندی، با شیوه ی ثابتی که در عصر گوپتا بدان دست یافته بود، بر جای ماند.

زمینه های دیگر فرهنگ هندی.

هندیان باستان سه هدف عمده برای کوشش های آدمی می شناختند: دهرمه یا درستکاری؛ ارتهه یا چیره دستی در کارها؛ و گامه یا عشق.(19) این زمینه های کهن فرهنگی هندی به ویژه، کمابیش با امور مربوط به نخستین زمینه از این زمینه های سه گانه پیوند داشت. بی گمان، ادبیات ظریف عصر گوپتا پیوندی داشت با عشق و گفتارهای خاصی که در این موضوع پرداخته شده است. در زندگی روزمره می توان پنداشت که طبقات بالای اجتماع و شاید همه ی مردم به عشق بازی می پرداختند و بر سر این راه با کمترین مانعی برخورد نمی کردند، چنان که امروزه در غرب چنین است. ضمناً، چیره دستی در کارهای عملی در هند باستان گسترش یافت و در این امر، از پیشه وران بسیار نازل مرتبت گرفته تا انان که با لطایف و دقایق موسیقی، پای کوبی و امور دیوانی حکومت سرو کار داشتند، پیشرفت حاصل کرده بودند.
باید گفت که زمینه های کارهای عملی و شهوی فرهنگی هندی برجسته و مهم تلقی می شدند و در آن ها آرمان های برهمنی و ریاضت نفوذی کمتر از انچه از آثار بازمانده ی نوشتاری و ادبی برمی آید، داشتند.(20) با توجه به گسترش جغرافیایی پردامنه ی فرهنگ هندی که در زمان گوپتا روی نمود، باید یادآور شد که برخی از این کامیابی ها مرهون جاذبه ای است که در تمدن هندی از لحاظ پرداختن به ظرافت، شکوه و توجه بی کران آن به کام جویی هایی مندرج در زندگی هندی به چشم می خورد. احکام دینی ریاضتی گو این که آثار بسیار بیشتر و گسترده تر از آنچه در واقعیت بوده است برجای گذاشته، همه ی امور را در خود منحصر نساخته بود.

پی‌نوشت‌ها:

1. تامیل که از زبان های دراویدی جنوب هند است از این قاعده مستثناست. تامیل در عصر گوپتا، پایگاه برجسته ی ادبی یافت و از ان پس پایگاه را نگاه داشت و همچنان رسانه ای ادبی ماند.
در سرزمین های قلمرو زبان تامیل، شناخت هند آریایی و مدیترانه ای هلنیستی به منزله ی پدیده های بیگانه ولی جالب توجه در طی قرون گذشته نفوذ کرده بود. شکوفایی ادبی و هنری بعدی تامیل، مانند دوران بهار جوانی بود و چندان همانندی با فرهنگ تصنعی پخته و سنجیده ی سانسکریت هندی نداشت. گو این که چنان که بیاید، تامیل زبانان اهمیت شایانی برای تمدن و به ویژه دین دیگر سرزمین های هند، به خصوص در طی قرن های میان 600 تا 1000 م که استقلال فرهنگی هند جنوبی را کامیابی ها و پیروزمندی های کلان تر و رسیده تر شمالیان تحت الشعاع قرار می داد، قائل بودند. قس: ارتباط مسیحت ایرلندی را با مسیحیت لاتینی در همین فاصله ی زمانی
2. ادبیات سانسکریت پیوسته شفاهی باقی ماند، بدین سبب این زبان هرگز از دایره ی گفت و شنود برهمنان بر کنار نشد. این بدان معناست که کسانی که سخن روزمره ی یکدیگر را نمی فهمیدند، دست به دامن سانسکریت زدند. قس: نقش زبان لاتینی در اروپای قرن وسطی یا انگلیسی در هند.
3. گیتا همانا مناظره ای است میان آرجونه پهلوان عمده ی مهاربهاراتا، و کریشنه گردونه رانش که در آن کریشنه سراسر سرشت آدمیان و جهان را بیان می کند و خویشتن را هم چون اورتا ویشنو می شناساند و به آرجونه قول نجات می دهد. در محتوای نسبتاً محدود گیتا هم، حتی تناقض و نکات ناساز با یکدیگر جلوه گر می شوند. ولی، لحن عرفانی و نیایشی منظومه یکپارچگی خاصی پدید می آورد که دیده ی خواننده را به منطق می بندد. نک:
Franklin Edgerton, the Bhagavad Gita, Translated and Interpreted (Harvard Oriental Series,) Vols, XXXVIII- XXXIX [Cambridge, Mss: Harvard University Press, 1944].
ترجمه ی مطلوبی از مهابهاراتا در زبان انگلیسی نیست. آثار زیر نمونه های سودمندی از سراسر آن به دست می دهند:
Edward P. Rice, the Mahabharata: Analysis and Index (London: Oxford University Press, 1934), S. C. Nott (ed.), the Mahabharata of Vyas a Krishna Dwaipayana: Selections (New York: Philosophical Library, 1956).
4. کهن ترین بخش از نمایشنامه ی موجود همانا داستانی است بودایی درباره ی باز شدن چشم دو تن از شاگردان بودا و گرایش آنان به اسناد که ظاهراً به 100 م متعلق باشد کهن ترین نمایشهای سانسکریت که متن کامل آن بر جای مانده است، گویا از سده ی چهارم میلادی باشد که اندکی پیش از زمان کالیداسا استاد نمایشنامه نویسی و شعر درباری سانسکریت واقع است.
5. کیفیت و مقدار نفوذ یونانی در نمایشنامه نویسی سانسکریت در معرض اختلاف شدیدی است نک خلاصه ی مناظرات مربوط در:
A. Berriedale Keiht, the Sanskrit Drama (Oxford: Clarendon Press, 1924), pp. 12-77.
6. از شعر بسیار معروف کالیداسا به نام «پیک ابر»؛ ترجمه ی
A. L. Basham, the Wonder That was India, p. 420
7. شاعری باتی نام (از سده ی هفتم میلادی) یکی از سروده های خود را چینی پایان می بخشد. «این شعر را تنها با شرح می توان دریافت. همانا کافی است که این خوانی است گسترده برای هوشیاران و نادانان (که از خواندن) آن نومید و اندوهناک می شوند به سبب دل بستگی من به دانش» به نقل از:
A. B Keith, A History of Sanskrit Literature, p. 116.
8. پی گیری ماجرای انتقال این افسانه ها خود شاهکاری است در پژوهش ادبیات تطبیقی. نک:
Keith, A History of Sanskrit Literature, pp. 351-359.
9. ترجمه ی آن به زبان انگلیسی کتاب زیر است:
V. R. R. Dikshitar, the Lay of the Anklet (Oxford: Oxford University Press, 1939).
10. R. C. Majumdar et al, History and Culture of the Indian People, III, PP. 326-340; A. L. Basham, the Wonder that was India, pp. 330-331.
شور و شوقی که تامیل به پارسایی هندو بخشید، مثال دیگری است از یک فرهنگ فرودست (یا نیمه فرودست) که مایه ی آفرینش دینی خارق العاده شده است.
11. دو دستور زبان برجسته ی این عصر به ترتیب کار بوداییان و جینیان است که در آثار خویش از آوردن مثال های وابسته به برهمنان پرهیز کردند. نک:
R. C. Majumdar et al, History and Culture of the Indian People, III, PP.319-320.
12. Henry R. Zimmer, Hindu Medicine (Baltimore, Md: Johns Hopkins Press, 1948/pp. 46-59, 175-176; Jean Filliozat, La Doctrine classique de la medicine indienne, ses origins et ses parallels grecques (Paris: Imprimerie National, 1949), pp. 199-215 and passim, A. B. Keith, A History of Sanskrit Literature, pp. 513-515.
13. اخترشناسی یا هیئت بطلمیوس از اسکندریه نبود که به هند رسید بلکه پدیده ای کهن تر و ناقص تر و دارای محاسبات گوناگون بیشتری بود که بدان جا راه یافت. ظاهراً چنین می نماید که دربار ساسانی وسیله ی انتقال شده باشد. نک:
Otto Neugebauer, the Exact Sciences in Antiquity, pp. 160-161, 167-169, 178-180.
14. شیوه ی راز گونه، معمایی و بسیار مجمل شعر گونه ای که در متن آریابهاته به کار رفته است، درک مطلب روشنی از آن را دچار تردید و شک می کند. نک: ترجمه و شرح:
Walter Eugene Clark, the Aryabhatiya of Aryabhata (Chicago: University of Chicago Press. 193),
15. نگارنده این مطلب را به نقل ازد کتر دیوید پینگری که تاریخ مزبور را در اثری که از یَونَه جاتکه نوشته ی اسپهوجیدهواجه در دست چاپ دارد، درج کرده است. کهن ترین اشاره به این مطلب تصور می کند که در رساله ی آریابهاته مورخ 499م آمده باشد. قس:
G. R. Kaye, Indian Mathematics (Calcutta and Simla: Thacker, Spink & Co., 1915); A. B. Keith, History of Sanskrit Literature, pp. 523-528.
شایان یادآوری است که نظم قرار گرفتن ارقام در عددنویسی بر بابلیان در سده ی هیجدهم پ م آشکار شده بود و از ایشان به ریاضیات هلنیستی راه یافته بود. بعضی از متن های بابلی، حتی نقطه را به جای صفر به کار می بردند، منتها تنها در میان اعداد و نه در پایان ارقام. یعنی 202 را می شد بی ابهام نمودار ساخت، ولی 220 را نمی شد. بنابراین گام نهایی را که گویا در هند در حدود سده ی سوم میلادی برداشته شد، همانا عمومی ساختن بهره جویی از صفر بود و نیز به کار بردن سیستم اعشاری و رها ساختن آن از درآمیختگی مبهمی با حساب ستینی. درآمیختگی حساب اعشاری با ستینی از مشخصات اخترشناسی بابلی و هلنیستی بود و ریاضی دانان غربی هنوز هم همین ابهام را در اندازه گیری دایره ای دارند. نک:
O. Neugebauer, the Exact Sciences in Antiquity, pp. 3-22.
16. بت شکنی سفت و سخت مسلمانان پیروزمند را در شمال هند در هنگام بررسی تاریخ هنر هند باید همواره در یاد داشت. برای مثال، امکان دارد هنر هندوی پر کامیابی و برجسته ای در شمال هند در زمان گوپتا وجود داشته باشد که به ما نرسیده و آن چه در شمال بوده شکوه مند تر از آثار جنوب هند بوده است.
17. نیایشگاه های غاری که در میان تخته سنگ ها کنده شده بود، پیش از ساختمان بنایی در میان محوطه ای خاص بوده است. آنها غالباً نقشه ای زمینی دراز با محوطه ای دایره وار در پایان آن داشتند همانندی این نقشه ی نیایشگاه های رومی شگفت انگیز است. ولی، شاید همانندی مزبور تصادفی بوده باشد؛ زیرا نیایشگاه های غاری گویا از به هم پیوستن راهرو دایره وار پرستشگاه های بودایی با دهلیز مدخل پدیدار شده باشد. نک:
Benjamin Rowland, the Art and Architecture of India, pp. 69-71.
18. بعضی از نخستین ساختمان های اخیرتر، همانندی شگفت انگیزی با طرح کلی نیایشگاه های یونان دارد. برای مثال، نیایشگاه 17 در سانچی. امکان دارد معماری یونانی دارای بعضی تأثیرات بوده باشد.
19. A. B. Keith, a History of Sanskrit Literature, p. 450.
20. شهوت رانی بی کران چه بسا که در حقیقت عامل عمده ای باشد برای تحریک یا امساک در ریاضت هندی؛ زیرا زیادت طلبی و خویشتن داری در شهوت، در کنار هم قرار دارند. پیکره های تراشیده بر نیایشگاه های هند نمودار بی بند و باری جنسی است در کنار ریاضت طلبی که در آثار ادبی بسیار ستوده شده است. آزادی خاص کیش هندو در کامیابی آن در رفتار جنسی بی پرده نمودار است؛ در برابر اصرار در پوشیدگی و تمسک به عفت شدید سنت های مسیحیت، اسلام و آیین کنفوسیوس.

منبع مقاله: هاردی مک نیل، ویلیام؛ (1388)، بیداری غرب، ترجمه ی مسعود رجب نیا، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول.